responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : نشریه حوزه نویسنده : دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم    جلد : 66  صفحه : 3
عالمان اسوه در نگاه امام


شيخ فضل اللّه نورى ومحمد خيابانى
عالمى ديگر كه امام خمينى در مناسبتهاى گونه گون از او تجليل مى كند شهيد شيخ فضل اللّه نورى است. نقش مثبت و ارزنده اين عالم ربانى در پاسدارى از قوانين اسلام فراموش شدنى نيست. او عالمى مجاهد بود مرد مبارزه و مقاومت. آنچه را تشخيص مى داد عمل مى كرد و آنچه را باور داشت به ديگران انتقال مى داد. درستى اعتقادات و باورهاى خود را با خون خويش امضاء كرد.

آنچه در اين مقاله بدان مى پردازيم بررسى فعاليتهاى شهيد شيخ فضل اللّه نورى است در دوران مشروطه بر اساس ديدگاه امام و تشريح تلاشهاى صادقانه اين مرد الهى در اسلامى كردن قوانين ايران و جلوگيرى از به قدرت رسيدن نيروهاى ضدمذهبى و گسترش انديشه هاى ضد دينى كه روشنفكران فرنگ رفته و غرب باور در پى آن بودند. بديهى است تحقيق در باره جريانهاى مختلف مشروطه و تحليل حوادث و وقايع آن زمان فرصت ديگرى مى طلبد كه از محدوده اين سرى مقالات خارج است.

امام خمينى پس از بيان نقش علماى
نجف و تهران در مشروطه و مبارزه آنان با استبداد در باره ابعاد شخصيت شيخ فضل اللّه نورى مى گويد:

(مرحوم شيخ فضل اللّه رحمة اللّه ايستاد كه: (مشروطه بايد مشروعه باشد بايد قوانين موافق اسلام باشد). در همان وقت كه ايشان اين امر را فرمود و متمم قانون اساسى هم از كوشش ايشان بود مخالفين خارجيها كه يك همچو قدرتى را در روحانيت مى ديدند كارى كردند كه شيخ فضل اللّه مجاهد مجتهد داراى مقامات عاليه را يك دادگاه درست كردند و يك نفر منحرف روحانى نما او را محاكمه كرد و در ميدان توبخانه شيخ فضل الله را در حضور جمعيت به دار كشيدند.1)

در اين كلام امام با تأييد روش شيخ فضل الله نورى به چند مطلب اشاره دارد و بر آنها نيز در ديگر سخنرانيها تأكيد مى ورزد.

1 . مبارزه شهيد نورى به خاطر تطبيق قوانين كشور با قوانين اسلام بود; از اين روى مشروطه مشروعه را پيشنهاد كرد.

2 . متمم قانون اساسى (اصل دوم) با تلاشهاى پى گير وى مطرح و تصويب شد.

3 . از نظر علمى و اجتماعى او مجتهدى مجاهد و داراى مقام علمى والايى بود.

4 . دشمنان اسلام براى درهم شكستن قدرت اسلام و روحانيت او را محكوم كردند و كسى كه وى را محاكمه كرد روحانى نماى منحرفى بود.

از نظر امام مشروطه حركتى ضد استبدادى بود كه در آغاز با فعاليتها و مبارزات علما شروع شد و به خاطر توطئه انگلستان و كناره گيرى علما به انحراف كشيده شد2.

با توجه به آنچه ذكر شد به شرح مبارزات مرحوم نورى در مشروطه مى پردازيم ولى قبل از آن اشاره اى داريم به سابقه علمى و حوزوى اين اسوه ايثار و جهاد.

شيخ فضل الله نورى از علما و مجتهدان بنام تهران بود. مرحوم نورى پس از مدتى تحصيل همراه با مرحوم حاج ميرزا حسين نورى دايى و پدرزن خود به نجف مهاجرت كرد و از محضر حاج شيخ راضى بن شيخ و حاج ميرزا حبيب الله رشتى
و ميرزاى شيرازى بزرگ بهره برد. پس از مهاجرت ميرزا به سامراء وى همراه ميرزا حسين نورى جزو اولين كاروان مهاجران به سامراء بودند.

او از بزرگان شاگردان ميرزاى شيرازى و از افراد مورد وثوق وى بود و درس ميرزا را به رشته تحرير درآورد.

مرحوم نورى در حدود سال 1300هـ .ق. به تهران بازگشت و از جمله معاريف علما و مجتهدان و فقهاء و محدثان اين شهر به شمار مى آمد. در جنبش تنباكو حضور فعّال داشت و با ميرزاى آشتيانى همكارى مى كرد3.

شيخ فضل الله نورى از نظر علمى و فقهى و اجتماعى مورد توجه عالمان راستين است. علامه امينى در باره ايشان مى نويسد:

(او امام و رهبر روحانى و پيشواى دينى بود كه شعائر الهى را پاس مى داشت و به نشر انديشه و آثار دينى مى پرداخت و در اعتلاى حق مى كوشيد وى از رجال بزرگ اسلام و مسلمانان و پرچمدار علم و دين به شمار مى آمد و از بزرگترين رهبران روحانى زمان خويش در تهران بود.4)

وى به نشر مسائل اسلامى اهتمام مى ورزيد و كتابهايى از خود به يادگار گذاشت كه عبارتند از:

1 . رساله منظومه عربى (الدرر التنظيم) در قواعد كلى فقه. خطى.

2 . رساله اى در قاعده ضمان يد. خطى.

3 . رساله اى در مشتق. اين رساله قسمتى از تقريرات درس ميرزا حسن شيرازى است كه در سال 1305 در تهران چاپ شده در سال 1404 ضمن مجموعه رسائل تجديد چاپ گرديد.

4 . رساله تحريم استطراق حاجيان از راه جبل به مكه معظمه چاپ تهران 1320.

5و6 . دو رساله عمليه مشتمل بر فتاواى ميرزاى شيرازى: يكى داراى 236 مسأله و ديگر حاوى 60 مسأله كه ميرزاى شيرازى بدانها پاسخ داده است.

7 . بياض. مشتمل بر دعا و ذكر. خطى.

8 . صحيفه قائميه. مشتمل بر دعاهايى كه از ناحيه مقدسه امام زمان(ع) نقل شده
است. و چند رساله ديگر در ارتباط با مشروطه.

ايشان به نشر كتابهاى مذهبى بخصوص كتابهاى دعا اهتمام مى ورزيده و كتابهايى با حاشيه و نظارت ايشان به چاپ رسيده است از جمله: تحفة الزائر و زادالمعاد علامه مجلسى اقبال سيدبن طاووس و مصباح كفعمى5.
شيخ فضل الله و مشروطيت
شيخ فضل الله نورى با آغاز نهضت مشروطه با علماى مشروطه خواه: سيد عبدالله بهبهانى و سيد محمد طباطبائى همراه بود و در هجرت اعتراض آميز آنان به قم حضور داشت.

وى در روز 26 جمادى الاولى 1324 به سوى قم كوچيد و در حسن آباد به طباطبائى بهبهانى و سيد جمال افجه اى ملحق شد6.

همراهى وى با روحانيان و آزاديخواهان موجب تضعيف دولت گرديد و بر قدرت عدالتخواهان افزود. دستاورد اين هجرت عظيم و تاريخى صدور فرمان مشروطه و رسميت يافتن آن از طرف شاه بود.

تقى زاده كه مخالف سرسخت حضور روحانيان و مذهب در صحنه سياست بود شيخ شهيد را از مؤسسان مشروطه مى داند و در اين باره مى نويسد:

(آن مرحوم در ابتدا با دو عالم بزرگ ديگر متحد بوده و از مشروطيت تقويت مى نمود و مقامات علمى عالى او وى را مؤثر مى كرد. بعدها بدبختانه اختلاف عقيده پيدا كرد و راه ديگر گرفت.7)

تقى زاده در تشريح رد استقراض چهار هزار ليره كه قرار بود دولت ايران از روس و انگليس بگيرد و مجلس اول با آن مخالفت كرد به نقش شيخ فضل الله اشاره دارد:

(تكيه گاه بزرگ مجلس و مايه قوت و قدرت آن علماى بزرگ تهران بود كه در رأس آنها آقا سيد عبدالله بهبهانى و آقا مير سيد محمد طباطبائى و حاج شيخ فضل الله نورى بودند.8)

بنا به اعتقاد بيشتر مورخان و اعترافهايى كه از تقى زاده نقل شد شيخ فضل الله در آغاز مشروطه با آن مخالف نبوده بلكه جزو موافقان و مؤثران در آن بوده است. از اين روى مخالفت بعدى وى با مشروطه و طرح
مشروطه مشروعه برخاسته از شرايط و عللى است كه نياز به تأمل و تعمق دارد.
متمم قانون اساسى
از علل عمده پيروزى حركتها و نهضتهاى اجتماعى وحدت و هماهنگى بين نيروهاى مبارز است. اما اين وحدت و هماهنگى بعد از پيروزى كه دشمن از صحنه خارج شده و يا تسليم گرديده گاه دچار سستى و اضطراب مى شود و نيروهايى كه در مبارزه شركت داشته اند به خاطر سلايق و گاه هواهاى نفسانى و وسوسه خناسان به گروههاى متعدد تقسيم مى شوند و در اين بين نيروهاى مخالف ديروز هيزم بيار معركه مى شوند و تلاش مى كنند به نظرات و ديدگاههاى خود در اين جامعه آشفته جامه عمل در پوشند و حركت را به سيرى كه در سر دارند به پيش برند.

در اين وضعيت اگر مبارزان و ايجادكنندگان انقلاب سريع دست به كار نشوند و رخنه هاى ايجاد شده را در نبندند يا نتوانند از مردم كمك بگيرند و آنان را به سرعت تشكل دهند و حق و باطل را به آنان بشناسانند فرصت طلبان با خشونت و گاه به كمك بيگانگان زمام را در دست مى گيرند.

در انقلاب مشروطه چنين شد. با اين كه حركت اصلى و مؤثر از جانب علما و روحانيان بود و آنان نقش اساسى را در آوردن مردم به صحنه سياسى داشتند و بين آنان و روشنفكران هماهنگى وجود داشت بعد از پيروزى و زمانى كه مجلس اول تشكيل شد و قرار بود كه متمم قانون اساسى نوشته شود دو نظر و ديدگاه راجع به آن پديد آمد:

گروهى معتقد بودند متمم قانون اساسى بايد ترجمه اى از قانون اساسى كشورهاى غربى مانند: بلژيك و فرانسه باشد. طرفداران اين گروه روشنفكران غرب باور بودند.

و گروهى اعتقاد داشتند قوانين مصوب بايد برگرفته از اسلام باشد و تخلف از قانون الهى را جايز نمى دانستند. طرفداران اين نظر علماى بزرگ مشروطه و نيروهاى مذهبى بودند. شيخ فضل اللّه جزو گروه دوم بود. با اين كه نماينده مجلس نبود ولى براى ايجاد قانونى منطبق با اسلام در جلسات مجلس حضور مى يافت و در اين جلسات و برخوردها پى برد كه قانونگذاران
هيچ توجهى به قانون اسلام ندارند و همدستان آنان در روزنامه ها و مجلات جديدالانتشار قوانين اسلامى را زير سؤال مى برند و اسلام را تخطئه مى كنند و قوانين غربى را قوانين ايده آل مى شمارند و چنين به مردم مى نمايانند.

كميسيون مخصوص كه مسؤوليت تدوين متمم قانون اساسى را پيدا كرده بود بعد از دو ماه فعاليت متممى را كه بر مبناى قانون اساسى بلژيك و فرانسه تدوين شده و يا بهتر است بگوييم ترجمه شده بود ارائه داد.

شيخ فضل الله نورى كه تلاشهايش در تصويب قانون مطابق با قوانين اسلام بى نتيجه ماند و متوجه شد كه آنان در پى طرح ريزى قانونى غير اسلامى هستند در تاريخ 7 ربيع الاول 1325هـ.ق. اصلى را جهت افزودن بر متمم قانون اساسى به خط خود نوشته و در بين مردم منتشر ساخت:

(مواد احكامية آن [مجلس] مخالفتى با قواعد مقدسه اسلام... نداشته باشد.)

براى تأمين اين هدف نوشت:

(در هر عصرى از اعصار انجمنى از طراز اول مجتهدين و فقهاى متدينين تشكيل شود كه قوانين موضوعه مجلس را به دقت ملاحظه و مذاكره نمايند.

اگر آنچه وضع شده مخالف با احكام شرعيه باشد عنوان قانونيت پيدا نخواهد كرد.9)

با ارائه متمم قانون اساسى به مجلس مذاكرات براى تأييد و تصويب مواد آن آغاز مى شود و به خاطر اهميت نظرات مرحوم شيخ فضل اللّه نورى عده اى از نمايندگان مجلس با آنچه در كميسيون تصويب شده بود به مخالفت مى پردازند و در نتيجه مجلس تصميم مى گيرد متمم قانون اساسى مورد بررسى مجدد قرار گيرد:

(و براى جلوگيرى از بدگمانيهاى مردم [مجلس] چنين نهاد كه كسانى از علماء با چند تن از نمايندگان بنشينند و آن [متمم] را اصل به اصل از ديده گذرانند.10)

تصويب اين پيشنهاد در مجلس باعث شد كه تصويب كنندگان متمم به تكاپو بيفتند و براى تحميل نظرات خود چاره اى بينديشند.

گذرى كوتاه به اين مقطع از تاريخ مشروطه نشانگر بروز دو بينش مختلف
است: موافقان مشروطه مشروعه و مخالفان آن.

تقى زاده كه نماينده مردم تبريز و از اعضاى كميسيون مخصوص بود در نظر داشت متمم قانون اساسى را آن گونه كه در كميسيون تصويب شده بود بدون تغيير به تأييد مجلس برساند لذا با هماهنگى كه با انجمن تبريز داشت از آنان خواست كه: تصويب سريع قانون اساسى را از مجلس بخواهند. از اين روى در تبريز تحركات وسيعى براى تصويب متمم قانون اساسى آغاز شد و مردم از مجلس مى خواستند كه در تأييد قانون سرعت عمل داشته باشند.

در جلسه سه شنبه بيست و سوم ارديبهشت يكم ربيع الثانى 1325هـ.ق. در مجلس گفت وگو از قانون اساسى به ميان آمد و چون گفته مى شد تبريزيان شوريده و تصويب آن را مى خواهند سيد محمدتقى هراتى كه جزو طرفداران شيخ فضل الله بود گفت:

(ما مردم بايد بدانيم كه مسلمانيم و قانون ما قانون مقدس اسلام است... ناچار بايد با كمال دقت فصول و مواد آن را به كرّات حجج اسلاميه غوررسى نموده اگر ده هزار هم اجتماع كنند و خونها ريخته شود نبايد راضى شد كه بدون تطبيق و تحقيق مجرى شود.11)

به تحريك تقى زاده و طرفداران وى در تبريز غائله اى برپا شد و مجتهد تبريز را كه طرفدار قانون اساسى مطابق با اسلام بود به اتهام مخالفت با مشروطه از شهر بيرون كردند و مردم در تلگرافخانه جمع شدند و خواستار قانون اساسى شدند.

هدف تقى زاده و همفكران وى اين بود كه با فشارى كه از تبريز و يا مناطق ديگر بر مجلس وارد مى شود مجلس متمم قانون اساسى را آن گونه كه در كميسيون تصويب شده بود به تصويب برساند و پيشنهادات شيخ فضل الله نورى و ديگران به فراموشى سپرده شود. با اوج غائله تبريز و هجوم به تلگرافخانه در يكى از روزها ثقة الاسلام تبريزى براى آرامش مردم به آن جا مى رود و علت تأخير در تصويب قانون اساسى را اين گونه بيان مى كند:

(مقصود از قانون شرع تازه اى نيست. قانون شريعت محمديه منسوخ نمى شود... احكام شرعيه
همان است كه هست و تا انقراض عالم مستمر خواهد شد. آنچه ملت مى خواهد و وكلاى ملت در تحت نظارت حجج اسلام تهران مى خواهند براى آن قانون گذارند قانون سياسى و مُلكى است.)

تلگرافهايى كه بين تبريز و مجلس و علما ردوبدل مى شد نشانگر توطئه غرب زدگان در تسريع تصويب قوانين خلاف اسلام بود. اظهار نظر كسروى بعد از نقل جريان ثقة الاسلام تبريزى نشانگر دو طرز تفكر: اسلامى و ضداسلامى در نهضت مشروطه است.

وى در باره اظهرات ثقة الاسلام تبريزى مى نويسد:

(اين با آنچه انديشه پيشروان آزادى بويژه اروپا ديدگان ايشان مى بود جدايى مى داشت. اين همان است كه گفتيم آخوند خراسانى و حاجى شيخ مازندرانى مى گفتند. نيز گفتيم كه اينان از معنى درست مشروطه و از ناسازگارى كه با آن (شريعت) خواستى داشت آگاه نمى بودند12.)

اگر فقط همين يك سخن كسروى را به عنوان نماينده روشنفكران در مشروطه بپذيريم و آن را عقيده و باور مشروطه خواهان بدانيم به شيخ فضل الله حق خواهيم داد كه در برابر اين بينش خطرناك كه از اساس با مذهب و اسلام مخالف است به مقابله بر خيزد.

تحصن در حضرت عبدالعظيم
شيخ فضل الله نورى كه خطر را به خوبى احساس كرده و متوجه توطئه خطرناك غرب باوران گرديد براى ايجاد قانونى منطبق با قوانين اسلامى در حضرت عبدالعظيم بست نشست و عده زيادى نيز به وى پيوستند. در اولين شماره روزنامه آستانه حضرت عبدالعظيم اهداف خود را در سه محور چنين بيان كرد:

1 . اضافه نمودن كلمه مشروعه و قانون محمدى(ص) به مشروطه.

2 . نظارت علما و مجتهدين بر قوانين مصوب مجلس شورى.

3 . اصلاح قوانين از جمله قوانين مربوط به مطبوعات و روزنامه ها كه از كفريات و توهين به شرع و اهل شرع تهذيب شود13.

روزنامه اى كه در حضرت عبدالعظيم
توسط شيخ فضل اللّه نورى منتشر مى شد آرا و نظرگاههاى مشروعه خواهان را براى مردم روشن كرد و در پيروزى متحصنان نقش داشت. تحصن شيخ و ياران و پيروان وى با تعهد مجلس در اسلامى بودن مملكت ايران ناسخ بودن شريعت پيامبر اسلام(ص) كافه شرايع را تغييرناپذير بودن احكام اسلام و عدم مخالفت مشروطه با احكام شريعت بيان حدود آزادى و... در 8 شعبان 1325هـ.ق. به پايان رسيد14.

با اين كه مجلس قول داده بود نظرات متحصنان را مورد توجه قرار دهد به هيچ وجه حاضر نشد از واژه مشروعه به جاى مشروطه و يا در رديف آن استفاده برد.

تقى زاده از گفت وگوى مجلس در باره اين واژه گزارش مى دهد:

(حدود يك هفته بر سر اين كه مشروطه يا مشروعه باشد بحث شد و نزديك بود كه آزادى طلبان مجلس در مقابل آخوندها عاجز شوند كه مخالفت وكيل صنف بقال مشروطه را نجات داد15.)

از اين گزارش استفاده مى شود كه مشروعه خواهان در مجلس طرفداران جدى و فراوان داشته اند كه رأى يك نفر قضيّه را به ضرر آنان تمام كرده است.

شيخ فضل الله نورى براى اسلامى كردن قوانين و جلوگيرى از تسلط مفسده جويان بر ايران موافقت علماى نجف را به دست آورد.

آخوند خراسانى و عبدالله مازندرانى طى نامه اى كه به مجلس نوشتند از اين نظرات پشتيبانى كردند ولى مجلس با بى اعتنايى با آن برخورد كرد. از اين روى متن نامه در يكى از روزنامه هاى حضرت عبدالعظيم منتشر شد16.

بايد توجه داشت كه شيخ فضل اللّه نورى در اين مبارزه تنها نبود بلكه عده اى از علماى شهرستانها و روحانيان با نفوذ از وى حمايت مى كردند.

نويسنده (تاريخ انقلاب مشروطيت ايران) كه از مخالفان سرسخت شيخ فضل اللّه نورى است و او را به رشوه گيرى و طرفدارى از روس متهم مى كند! نام عده اى از روحانيان را در كتاب خود ذكر كرده كه با شيخ فضل اللّه نورى همراه بودند:

1 . حاجى ميرزا حسن مجتهد معروف تبريز كه با مشروطه خواهان تبريز مخالفت كرد و به تهران آمد.
2 . حاجى خمامى از علما و متنفذين گيلان كه وى نيز به تهران آمد.

3 . حاجى شيخ عبدالنبى از روحانيون معروف تهران.

4 . حاجى ميرزا لطف الله واعظ.

5 . سيد احمد برادر طباطبائى.

6 . حاجى آقا محسن عراقى و بستگانش.

7 . پسر شيخ فضل الله كه در نجف بود.

8 . نقيب السادات و سيد هانى شيرازى.

9 . شيخ قربانعلى زنجانى كه يكى از ملاهاى متنفذ آن سامان بود و در حدود يك صد سال داشت.

10 . مجتهد سبزوارى.

11 . سيد كاظم يزدى كه يكى از اعلم روحانيون نجف بود.

و جمعى ديگر از روحانيون و حكام و أعيان ولايت با شيخ فضل الله و پيروانش همصدا و همدست شدند17.تلاش پى گير نورى و حمايت عده اى از روحانيان از نظرات و ديدگاههاى وى باعث شد كه مجلس اصل دوم متمم قانون اساسى را مبنى بر نظارت علما بر قوانين مصوب مجلس به تصويب رساند. با اين كه قبلاً اين اصل در روزنامه صبح صادق به قلم شيخ فضل الله منتشر شد مشروطه خواهان روزنامه را مجبور كردند كه با (اعتذار) شماره 48 خود را ملغى كند و مجله ديگرى با شماره 48 نشر دهد18!

اساساً تصويب اصل دوم متمم قانون اساسى و اصول ديگرى كه جنبه مذهبى دارد همه حكايت از نفوذ روحانيت و مشروعه خواهان و تسليم غرب گرايان در آن شرايط زمانى است19.

گرچه آنچه مجلس تصويب كرد با لايحه پيشنهادى نورى تفاوتهايى دارد ولى تصويب آن مرهون تلاشهاى پى گير اوست كه متأسفانه اين اصل تنها در مجلس دوم آن هم به صورتى ناقص اجرا شد.

امام خمينى تلاش شيخ فضل الله را در تصويب اصل دوم متمم ارج مى نهد و از ايشان به نيكى ياد مى كند و اعتقاد دارد وى در اين راه به شهادت رسيده است.

(متمم قانون [اساسى] را با جديت مرحوم شيخ فضل الله نورى به آن ضم كردند و ملت به او رأى دادند20).

(فضل الله را در راه آن [متمم] شهيد كردند21).
درخواست سوم متحصنان اصلاح قوانين قوانين مربوط به مطبوعات بود.

انتشار مطالب ضد اسلامى در نشريات وابسته به مشروطه خواهان سبب بدگمانى بيش از پيش نورى به مشروطه خواهان گرديد.

روشنفكران تحت تأثير فرنگ در توهين به اسلام و مقدسات الهى هدفى جز ارضاى خواسته هاى خود و خدمت به ارباب نداشتند. هدف آنان نفى اسلام بود. مدعى آزادى بودند و سنگ آن را به سينه مى زدند ولى آزاديى براى آنان ارزش داشت كه نه تنها در آن اسلام نباشد بلكه با آن مخالفت شود. آزادى كه در آن تحت عنوان كهنه پرستى به مقدسات مسلمان حمله شود. آزادى كه در آن به امامان معصوم و رهبران دينى توهين و بى حرمتى شود.

شيخ فضل اللّه نورى تمام اين حركات مؤذيانه روشنفكران را مى ديد و با ژرف انديشى كه داشت عمق فاجعه را دريافت. وى در يكى از روزنامه هاى آستانه حضرت عبدالعظيم به مطالب روزنامه ها اشاره مى كند كه به اختصار مى آوريم:

(و ديگر روزنامه ها و شب نامه ها پيدا شد اكثر مشتمل بر سب علماى اعلام و طعن در احكام اسلام و اين كه در اين شريعت بايد تصرفات كرد از قبيل اباحه مسكرات و اشاعه فاحشه خانه ها و اين كه افكار و گفتار رسول مختار صلى اللّه عليه وآله وسلم العياذبالله از روى بخار خوراكهاى اعراب بوده است و اين كه امروز در فرنگستان فيلسوفها هستند خيلى از انبياء و مرسلين آگاه تر و داناتر و بزرگتر و نستجير بالله حضرت حجة بن الحسن عجل الله تعالى فرجه را امام موهون خواندن و اوراق قرآن مجيد را در مقواهاى ادوات قمار بكار بردند و اين كه اگر اين مردم وحشى و بربرى نبودند اين همه گوسفند و گاو و شتر در عيد قربان نمى كشتند و قيمت آن را صرف پل سازى و راه پردازى مى كردند...22)

اين قبيل نوشته ها و فعاليتهاى برخى نمايندگان در به تصويب رساند قوانين غير اسلامى و مخالفت آنان با شرع مقدس
به اضافه حركتهاى مشكوك ديگر آنان مانند: اخراج مجتهد معروف تبريز شيخ فضل الله نورى را به مشروطه و مشروطه خواهان به گمان كرد.

حمايت گروه بهائيت از مشروطه بر نگرانى وى افزود و اين خطر به گونه اى جدى بود كه آيات عظام: خراسانى مازندرانى و تهرانى در اطلاعيه اى خطر اين گروه مفسد را گوش زد كردند و نگرانى خود را از آينده مشروطه ايران ابراز داشتند:

(چون بعضى از فرق فاسد مملكت موقع را مغتنم شمرده به اسم مشروطه خواهى مقاصد فاسده خود را در لباس مشروطيت اظهار مى دارند توضيحاً للواضح اظهار مى داريم كه حقيقت مشروطه عبارت است از عدم تجاوز دولت و ملت از قوانين منطبقه بر احكام عامه و خاصه مستفاد از كتاب و احكام الهى...23).

سيد محمود طالقانى در مقدمه (تنبيه الامة وتنزيه الملة) نوشته ميرزاى نائينى به علل بدبينى علماء نسبت به مشروطه مى پردازد:

(با آن كه براى درهم شكستن مقاومت استبداد علما و توده مسلمانان پيش قدم بودند حال كه مجلس برپا شد و نمايندگانى اعزام گرديدند سبكسران از فرنگ برگشته و خودباخته با سخنان و ظواهر زندگى اروپاييان به ميان افتادند و با كنايه و صراحت به بدگويى از علما شروع كردند و روزنامه هاى بى بند وبار هم سخنان آنان را منتشر مى ساختند. گاهى سخن از آزادى زنان به ميان آوردند گاهى كلمه حريت و مساوات را با مقاصد خود تفسير مى كردند.

همينها موجب بدبينى و آزردگى عده اى از علمـا و مسلمانان گرديد24.)

جو بدبينى نسبت به روزنامه و مجلات و گروههاى منحرف به گونه اى جدى بود كه در متمم قانون اساسى ناچار به تحديد و تقييد فعاليتهاى مطبوعاتى شدند.

اصل بيستم متمم قانون اساسى تصريح مى كند:

(عامه مطبوعات غير از كتب ضلال و مواد مضره به دين مبين اسلام آزاد است و متخلف مجـازات
مى شود25.)

آنچه ذكر شد در مخالفت شيخ فضل اللّه نورى با مشروطه خواهان نقش داشت. وى با اين كه در تأسيس اساس مشروطه بيش از همه خود را دخيل مى دانست و معتقد بود كه علماى بزرگ عتبات عاليات را با اقامه دليل و برهان با مشروطه همراه كرده است26 دخالت مشروطه خواهان را در امور كشور به ضرر اسلام و ايران مى دانست و آينده تاريكى براى جامعه اسلامى پيش بينى مى كرد. بعدها روشن شد كه درست پيش بينى كرده و دستهاى مرموز به نام مشروطه آب در آسياب دشمن مى ريخته اند شيخ فضل اللّه نورى در مذاكراتى كه با سيد محمد طباطبائى داشت به صراحت اعلام داشت:

(اگر امروز از اين جماعت كه داراى قوه و قدرتى نيستند جلوگيرى نكنيد فردا كه قدرت پيدا كنند چگونه مى خواهيد جلو آنها را بگيريد27.)
دستگيرى و شهادت شيخ فضل الله
در يك حركت سياسى كه دو نيروى مخالف در مقابل يكديگر قرار دارند اگر نيروى سومى مخالف يكى از اين دو نيرو باشد براى تقويت جبهه خود و شكست جبهه مقابل از مخالفان دشمن خويش حمايت مى كند و خود را مدافع آنان جلوه مى دهد بويژه اگر آنان از موقعيت سياسى و اجتماعى مناسبى برخوردار باشند. واقعيت اين است كه مخالفت شيخ فضل اللّه نورى با مشروطه خواهان باعث شد كه دربار مخالف مشروطه خود را مدافع مشروعه خواهان جلوه دهد. ولى بايد توجه داشت كه مخالفت شيخ فضل اللّه نورى با مشروطه به معناى موافقت وى با دربار و خودكامگى و مظالم آن نبوده است. او هدف مقدسى را تعقيب مى كرد و درپى مقام و كسب موقعيت اجتماعى نبود.

مستشرق انگليسى پرفسور پيتر آورى در بررسى اصل دوم متمم قانون اساسى بعد از نقل ادعاى رشك بردن شيخ فضل الله به همگنانش در باره وى چنين اظهار نظر مى كند:

(امّا شيخ فضل الله نورى را بايستى نماينده آن مكتب فكرى دانست كه حاكميت را از خداوند مى دانند و نه از مردم و شاه. اعدام شيخ فضل الله
نورى يكى از كارهاى زشت و تندروانه مشروطه خواهان بود28.)

مشروطه خواهان كه شيخ فضل الله را سدّى بزرگ در مقابل اهداف ضد اسلامى خود ديدند در آغاز به ترور وى اقدام كردند و چون به هدف خود نرسيدند تصميم به دستگيرى وى گرفتند.

شيخ فضل اللّه نورى جزو افرادى بود كه با انتخاب شهادت بر تقدس هدف خويش تأكيد كرد و خط بطلان بر تمام بافته هاى ياوه گويان كشيد. با اين كه دولت عثمانى آمادگى خود را براى حمايت از وى اعلام كرده بود29 و دولت روس براى او پرچم فرستاده بود ولى وى حاضر نشد زير پرچم بيگـانه خود را نجات دهد و گفت:

([اآيا] رواست كه من پس از هفتاد سال كه محاسنم را براى اسلام سفيد كرده ام حالا بيايم و بروم زير بيرق كفر؟30.)

از آن جا كه هدف اصلى شيخ فضل اللّه نورى دفاع از اسلام و قوانين الهى بود زمانى كه شاه و امام جمعه به سفارت روس مى روند و به او نيز پيشنهاد پناهندگى مى دهند نمى پذيرد. چون او نه پيوندى با روس و نه ارتباطى با انگليس و نه اعتقادى به محمدعلى شاه داشت.

تصميم به بازداشت شيخ فضل الله در منزل سپهدار تنكابنى فئودال پشتيبان بيگانه و وابسته گرفته شد31 و وى توسط يفرم ارمنى از افراد حزب داشناك32 كه رياست پليس را داشت دستگير شد33.

مستبدان مشروطه خواه در يك دادگاه فرمايشى كه به رياست شيخ ابراهيم زنجانى از اعضاى حزب دمكرات تشكيل شد به محاكمه وى پرداختند.

(اين معمم زنجانى غير مهذب34) الزاميه اى كه از قبل آماده كرد بود از جيب خود بيرون آورد و براى شيخ فضل اللّه نورى خواند و دادگاه بدون اين كه پاسخى بشنود و دفاعى بخواهد وى را محكوم كرد35.

مشروطه خواهان براى اين كه در اين رأى خود را محق بنمايانند اعلام داشتند: سيمهاى تلگراف به عراق آماده است و هركسى كه بخواهد مى تواند نظر علماى اعلام را سؤال كند.

آنان به گونه اى با شايعه سازى جو اجتماعى را عليه شيخ آماده كرده بودند كه
كسى به فكر سؤال نمى افتاد و يا امكان آن را نداشت. آنان ادعا كردند كه شيخ فضل اللّه نورى را علماى نجف تفسيق كرده اند و با اين جوسازى امكان هيچ گونه فعاليتى براى نجات وى نبود. آنان نامه اى را به علماى نجف نسبت مى دهند كه جعلى بودن آن روشن است36.

تأسف آخوند خراسانى از شهادت شيخ فضل الله و برگزارى مجلس ختم در منزل خود براى وى37 نشانگر عنايت علماى نجف به شيخ فضل اللّه نورى است.

علماى نجف به خاطر دورى از ايران در جريان كامل مسائل ايران نبودند و از فعاليتهاى روشنفكران غرب زده اطلاع كافى نداشتند و به گونه اى جوّ را ساختند و به ذهنها القا كردند كه براى آزادى مرحوم نورى كارى صورت نگرفت.

امام در مظلوميت شيخ فضل الله مى گويد:

(مرحوم آقا شيخ فضل الله كه يك آدم شاخص در ايران و مورد قبول بود همچو جوسازى كردند كه حتى در نجف هم يك جورى منعكس كردند كه از آن جا هم صدايى در نيامد. اين جوّى كه در ايران ساختند و در ساير جاها اين جو اسباب اين شد كه آقا شيخ فضل الله را با دست بعضى از روحانيون خود ايران محكوم كردند و بعد او را آوردند و در وسط ميدان به دار كشيدند و پاى آن هم ايستادند كف زدند و شكست دادن اسلام را در آن وقت و مردم غفلت داشتند از اين عمل حتى علما هم غفلت داشتند38.)

در اين گفتار امام شهادت شيخ فضل الله را به عنوان شكست اسلام تلقى مى كند كه علما نيز از عمق فاجعه غفلت داشتند. انگلستان و روشنفكران طرفدار وى به خاطر انتقام از اسلام و روحانيت و جبران ضربه اى كه در نهضت تنباكو از علما و اسلام ديده بودند عالم فرزانه اى چون شيخ فضل اللّه را به سر دار بردند و عرصه را به گونه اى تنگ گرفتند كه ماندن در صحنه سياست براى عالمان دين ننگ مى نمود از اين روى يكى پس از ديگرى فرا رفتند.

مرحوم شيخ فضل الله نورى به جرم دفاع از اسلام در روز 13 رجب سال 1327هـ.ق. مظلومانه به شهادت
رسيد39. وى بدون ترس و تزلزل پايدارى خود را در راه اسلام ثابت كرد و غرب باوران فاسد را براى هميشه رسوا ساخت و چهره هاى ضد اسلام و ناباور به اعتقادات مسلمانى را افشا كرد و با عملكرد و شهادت مظلومانه خود دستهاى مخوف و مرموز را رو كرد و به ملت مسلمان فهماند كه فريب اين فريبكاران و دغل پيشگان را نخورند.

او خود را ساخته بود. سعى وى در نشر كتابهاى دعا و نوشتن كتابى در اين زمينه گواه بر اهتمام آن بزرگوار به خودسازى و عبادت و انس با دعاست.

از نظر علمى مجتهدى بود بزرگ و استوانه دين. از اين روى امام خمينى شهادت او را شكست اسلام در آن زمان مى دادند.

جلال آل احمد شهادت شيخ فضل الله را نشانه استيلاى غرب زدگى بر ايران مى داند و معتقد است كه وى را به خاطر مشروعه و دفاع از كليت تشيع به شهادت رساندند40.

آرى مظلومانه به شهادت رسيد و عاشقانه پيشانى بر آستان دوست سود و از اخلاص و نيت پاك او بود كه پس از گذشت 75 سال از شهادت وى در روز 13 رجب 1401 7 خرداد 1359 اولين دوره مجلس شوراى اسلامى در روز شهادت شيخ فضل الله افتتاح مى شود و آرمان بلند وى تحقق مى يابد.
شهادت آية اللّه سيّد عبداللّه بهبهانى
آية الله سيد عبدالله بهبهانى از رهبران مشروطه و آزاديخواهان به شمار مى آمد. وى از آغاز نهضت مشروطه همراه با سيد محمد طباطبايى و ديگر مشروطه طلبان براى استقرار مشروطه فعاليت مى كرد. زمانى كه محمدعلى شاه مجلس را به توپ بست و دوران سپاه استبداد صغير آغاز گرديد تبعيد شد. از تبعيد برنگشته بود كه مشروطه خواهان دروغين شيخ فضل الله را به شهادت رساندند.

با آغاز مجلس دوم دو حزب دمكرات و اعتدال تشكيل شد. بين اين دو حزب رقابت بود.تقى زاده و گروهى از روشنفكران و برخى از روحانيان از اعضاى حزب دمكرات بودند. بنا به نقل محمدتقى بهار انگليس در ولايات مختلف به حزب دمكرات روى خوش نشان مى داد. يكى از بندهاى مرامنامه اين حزب (انفكاك قوه سياسى از
قوه روحانى41) بود.

اين حزب بر اساس تزى كه داشت تلاش خود را براى تفكيك قواى سياسى از قواى روحانى آغاز كرد. با به شهادت رساندن شيخ فضل الله زمينه را براى ازبين بردن نقش مذهب در سياست فراهم كرد. همان گونه كه شيخ فضل اللّه نورى پيش بينى كرده بود اين روشنفكران غرب زده در صدد ازبين بردن بقيه نيروهاى روحانى مؤثر برآمدند.

سيد عبدالله بهبهانى از كسانى بود كه براى نظارت بر قوانين مجلس از سوى علماى نجف معرفى شده بود. با به شهادت رساندن او در تاريخ 24 تير 1289هـ.ش. (جمعه 8 رجب 1328هـ.ق.)42 و پيش از او شيخ فضل اللّه نورى طرفداران تفكيك قواى سياسى از روحانى و مخالف نقش مذهب در قانونگذارى و نظارت علما بر سير قانونگذارى به اهداف خود رسيدند. اين جريان تلخ اكنون نيز ادامه دارد. به گفته حضرت امام:

(سيد عبدالله بهبهانى را كشتند مرحوم نورى را [كشتند] و مسير ملت را از آن راهى كه بود برگرداندند بر يك مسير ديگر و همان نقشه هست كه مطهرى را مى كشند. فردا هم شايد من و پس فردا هم يكى ديگر را. مسير غير مسير ماست43.)

با اين كه مرحوم آخوند خراسانى خواستار دستگيرى قاتلان شد و علماى بلاد از درخواست آخوند پشتيبانى كردند ولى كسى توجه به اين قضيه نكرد و عوامل قتل: با اين كه شناخته شده بودند دستگير نشدند امّا شهرت يافت كه اين قتل سياسى بوده و دمكراتها از جمله تقى زاده در آن دست داشته اند. به خاطر اين اتهام و فعاليتهايى كه تقى زاده عليه اسلام داشت آخوند خراسانى خواستار اخراج وى از مجلس شد 44 آن قدر اين مسأله جدى بود كه در بين مردم شايع شده بود كه آخوند وى را تكفير كرده است كه از سوى آخوند خراسانى تكذيب شد.

از آن پس تقى زاده ناگزير تهران را به مقصد تبريز ترك كرد. امّا با استفتائى كه عالم مجاهد ابوالحسن انگجى در باره تقى زاده از آخوند كرد زمينه اى براى ماندن تقى زاده در تبريز نماند45.

روشنفكران غرب زده بعد از ترور
بهبهانى از سيد محمد طباطبائى خواستند در امور سياسى دخالت نكند و به وى اخطار كردند: اگر در مسائل سياسى دخالت كند به سرنوشت بهبهانى گرفتار خواهد شد.

ناظم الاسلام كرمانى كه از طرفداران روشنفكران وابسته بود اوضاع اسف بار آن روزگار را به خوبى ترسيم كرده و در ضمن گفتار خود به تز تفكيك قواى روحانى از قواى سياسى كه همان تز جدايى دين از سياست است اشاره مى كند و از جوّ رعب و وحشت و ظلمى كه به رعيت مى شد پرده برمى دارد:

(عموم رعيت در صدمه و اذيت ماليات بر همه چيز حتى سفيدى نمك و سياسى زغال بسته بلكه افزوده رؤساى روحانى را خانه نشين احكامشان را پشت گوش انداخته صريح گفتند و نوشتند: تفكيك قواى روحانى از قواى جسمانى (سياسى) مرحوم آقاى بهبهانى را در ازاء آن همه صدمه و اذيت كه در طريق مشروطيت متحمل شد مقتول نمودند. آقاى طباطبائى را در خانه خود نشاندند و پيغام دادند كه اگر مداخله در امور كنيد مثل آقاى بهبهانى خواهيد شد.

اما عدالتخانه چه عدليه و چه اشخاص و چه اعضاء اميد است در موقع خود ذكر شود46.)

پيش بينى شيخ شهيد كه نگران به قدرت رسيدن مشروطه خواهان ظالم بود تحقق يافت. مدعيان مشروطه آن قدر جنايت و فساد كردند كه علماى طرفدار مشروطه دلسرد شدند و انزوا برگزيدند.

ميرزاى نائينى با اين كه كتاب تنبيه الامه و تنزيه المله را براى دفاع از مشروطه و مشروع جلوه دادن آن نگاشته بود چنان از اوضاع نگران كننده ايران ناراحت شده بود كه دستور داد كتابش را جمع آورى و از دسترس مردم دور كنند.47 حتى نقل شده كه آخوند خراسانى نيز در آخر عمر نظرش از مشروطه برگشت و در نامه اى به ايران مبارزه با مشروطه طلبان را لازم دانست48.

خط روشنفكرى در ايران كه همان خط غرب زدگى و مخالفت با اسلام است هنوز ادامه دارد. آنان در دوران حكومتهاى استبدادى در خدمت ستمگران قرار داشتند
و زمانى كه روزنه اى به سوى آزادى باز مى شد و اسلام مطرح مى گرديد دشمنى خود را با اسلام و مخالفت با قوانين رهايى بخش آن كتمان نمى داشتند. اين حركت خبيثانه پس از انقلاب اسلامى به اوج خود رسيد از جمله: مخالفت با لايحه قصاص و تبليغات گسترده در باره ممكن نبودن اجراى احكام اسلامى و...

در مشروطه غرب زدگان موفق شدند نيروهاى مذهبى مدافع اسلام را از صحنه سياسى خارج سازند اما در روزگار ما كياست و دور انديشى امام و هوشيارى و پيروى درست و عاقلانه مردم از رهبرى ترفندهاى آنان را نقش بر آب كرد. امام هوشيارانه در يكى از سخنرانيها مى گويد:

(اين جبهه ملى در يكى از روزنامه هايشان كه من ديدم و بسيار ناراحت شدم از ميرزاى شيرازى تا آقاى كاشانى تمام علمايى كه در خلال اين در مشروطيت براى اسلام كار كردند متهم كرده به دروغگويى. شيخ فضل الله را اين قدر فحش داده. جرم شيخ فضل الله بيچاره چه بود؟ جرم شيخ فضل الله اين بود كه قانون بايد اسلامى باشد. جرم شيخ فضل الله اين بود كه احكام قصاص غير انسانى نيست انسانى است. او را دار زدند و ازبين بردند و شما حالا به او بدگويى مى كنيد. بعد مى رسيد به آقاى كاشانى. آقاى كاشانى هم همين طور. جرم اينها همين است كه عقيده شان اين است كه بايد اسلام در ايران پياده بشود و شما مى گوييد كه احكام غرب مترقى است49.)

روشنفكران غرب زده و دستهاى مرموزى كه از سوى استعمار حمايت مى شدند با ايجاد اختلاف بين علما و دانشمندان دينى و با ريشه هاى مختلف رهبران مذهبى را از صحنه سياسى كشور خارج كردند و نقشه هاى شوم خود را بى دغدغه به اجرا درآوردند. از اين روى رهبر كبير انقلاب اسلامى با درايت و كياست از تكرار آن تجربه تلخ و توطئه هاى گوناگون دشمنان اسلام جلوگيرى كرد و علماى راستين و مدافع اسلام را به تشكل و
وحدت فراخواند و از افتراق و جدايى كه باعث ازبين رفتن نيروهاى متعهد و مؤمن به انقلاب مى شود بر حذر داشت. در خصوص توطئه مشروطه خواهان اظهار داشت:

(بايد از مشروطه درس گرفت كه مثل فضل الله نورى را به دار نزنند50).

نكته ديگرى كه نبايد از آن غافل بود تلاش نويسندگان اجير و نوكر مآب در كريه جلوه دادن چهره روحانيان انقلابى و مردمى و ضد استكبارى در دوران مشروطيت و پس از آن است. اينان تمامى سعى خود را به كار بستند تا چنين بنمايانند كه روحانيت در حركتهاى انقلابى اين مرز و بوم نقشى نداشته و يا اگر داشته بسيار بسيار حاشيه اى و غير قابل ذكر بوده است.

از آن جا كه نقش آنان در حركتهاى مردمى و اسلامى اين سرزمين مثل آفتاب نيمروز غير قابل انكار بود بر آن شدند تا خورشيد را گل اندود كنند و با غبارى كه خود بدان آلوده بودند بيالايند.

چنان دستهاى آلوده تاريخنگاران وابسته تاريخ را آلوده كرده كه حقيقت امر براى بررسى كننده تاريخ مشتبه مى شود و هرآن احتمال دارد در دام توطئه گرفتار آيد. حتى پس از انقلاب اسلامى تهمتها و سخنهاى ناروا در باره شخصيتهاى اسلامى مؤثر در مشروطيت و ديگر نهضتهاى اسلامى راه يافته است.

از اين روى امام امت رياست جمهور را كه در آن زمان مقام معظم رهبرى حضرت آية اللّه خامنه اى بود مى خواهد كه مسؤولى برگزيند تا كتابهاى درسى را بررسى كند و سخنان خلاف واقع و تهمتهاى ناروا را از آنها بسترند:

(باعث تعجب و تأسف است كه نظام آموزشى كشور اسلامى ايران نسبتى به مرحوم بهبهانى رحمة الله عليه دهد كه حتى كسروى با آن سوابق ضداسلامى در باره ايشان نمى دهد. كسروى ضد دين پس از تجليل از آقايان بهبهانى و طباطبائى دستور بهبهانى و طباطبائى به مردم را در پناه بردن به سفارت يك دولت بيگانه رد مى كند. از حضرت عالى كه دلسوز اسلام و انقلاب هستيد اكيداً مى خواهم مسؤولى براى رسيدگى به اين امور گذاشته تا در تمام اين گونه
موارد شما را در جريان بگذارد... گـزارش كار را به اين جانب بدهيد51.)
شيخ محمد خيابانى اسوه جهاد و مبارزه
شيخ محمد خيابانى آزادمرد مجاهد و سمبل مقاومت و آگاهى اسلامى بود. مكتب رفت و دروس مقدماتى را همان جا فراگرفته. 1297هـ.ق. در خامنه تبريز چشم به هستى گشود و در زادگاهش به مكتب رفت و دروس مقدماتى را همان جا فراگرفت. پدرش حاج عبدالحميد تاجر بود و مدتى در روسيه بدين كار اشتغال داشت. وى همراه پدر به روسيه رفت پس از بازگشت به تحصيل علوم دينى پرداخت. فقه و اصول را نزد ابوالحسن انگجى مجتهد مبارز فراگرفت و به خاطر هوش و ذكاوت سرشار در علوم گوناگون: هيئت نجوم حكمت تاريخ طبيعيات ادبيات و... مهارت پيدا كرد و به مدارج بالاى علمى رسيد و در زهد و تقوا سرآمد شد و مورد وثوق مردم52.

شيخ محمد خيابانى در نزد مردم محبوبيت فراوان يافت. از اين روى دره دور دوم مجلس از طرف مردم تبريز به نمايندگى مجلس برگزيده شد.

روح نا آرام و عرق قوى اسلامى ـ ملى او را به سوى مبارزه با فساد در بار و توسعه طلبهاى روس در ايران كشاند. چنان در اين راه ثابت قدم بود و انعطاف ناپذير كه سرانجام به دست اشقيا و وطن فروشان به شهادت رسيد. رحمة اللّه عليه.

امام خمينى در موارد متعددى از شهيد خيابانى به نيكى ياد مى كند و آن شهيد عزيز را مى ستايد و به عنوان سمبل جهاد و اسوه پيكار عليه ظلم و استبداد مى شناساند:

(در اين صد سال هرچه قيام بوده است تقريباً از اينها [روحانيت] بوده. تبريز هم خيابانى يكى از آقايان بود از علما بود. البته جنگل هم بوده اند. اينها [غير روحانى] هم بوده اند لكن در اقليت بودند عمده اش [روحانى] بودند53.)

امام امت در ديدار با بانوان تبريز از قهرمانان آن خطه چنين ياد مى كند:

(آذربايجان در صدر مشروطيت ستارخان و باقر خانش آن زحمات
را كشيد بعد خيابانى آن كارها را كرد54.)

يادر ديدار با جهاد سازندگى تبريز در باره دلاوريهاى مردمان و قهرمانيهاى قهرمانان آن ديار مى گويد:

(شما در صف اول بوديد. در مشروطه و در بعد از مشروطه در صف اول مجاهده بوديد. شما مجاهدين خيلى داريد. شما خيابانى داريد و ستارخان داريد و باقرخان داريد. علما داريد. مرحوم آقا ميرزا صادق آقا از مجاهدين بود و مرحوم انگجى كه اينها از تبريز در زمان ما [قيام كرده] بودند55.)

امام نه تنها از مرحوم خيابانى تجليل مى كند بلكه به فعاليتها و كارهاى ثمربخش وى اشاره مى كند و از آنها ارزيابى مثبت دارد. از اين روى ما به طور اختصار به فعاليتهاى سياسى اين اسوه جهاد و شهادت مى پردازيم.

خيابانى و اولتيماتوم روس.
شيخ محمد خيابانى با اكثريت آرا به نمايندگى مردم آذربايجان در دوره دوم مجلس انتخاب شد.

يكى از مسائل مهمى كه در مجلس دوم اتفاق افتاد طرح اولتيماتوم روس به دولت ايران بود كه با مخالفت شديد شهيد خيابانى رو به رو شد و همين مخالفت باعث شد كه مجلس در ابتدا به اولتيماتوم روس رأى منفى بدهد.

در تاريخ هفتم ذى حجه 1329هـ.ق. دولت روسيه اولتيماتوم چهل و هشت ساعته اى به دولت ايران داد و در آن سه درخواست را مطرح كرد:

1 . شوستر آمريكايى از ايران اخراج گردد.

2 . دولت ايران بدون موافقت روس و انگليس از هيچ كشورى كمك دريافت نكند.

3 . مخارج لشكركشى روس به ايران را بپردازد.

اگر دولت ايران اين درخواستها را رد كند قواى روس از قزوين به سمت تهران حركت خواهد كرد.

اين اولتيماتوم موج آفريد و سروصداى زيادى را سبب شد و هيجانات و احساسات مردم شعله كشيد. با آن كه دولت ايران اولتيماتوم را پذيرفته بود و در صدد كسب اختيارات از مجلس مردم خواستار مقاومت
بودند و خواهان ايستادگى در برابر اين زورگويى كشور بيگانه.

وثوق الدوله وزير خارجه وقت در نطقى كه در مجلس داشت بر لزوم پذيرش اولتيماتوم تكيه ورزيد شيخ محمد خيابانى با اين كه فرصت كم بود در مضرات و خطرات قبول اولتيماتوم سخن گفت و با سخنان بليغ و استوار خود با آن به مخالفت برخاست56.

بعد از نطق خيابانى مجلس با اولتيماتوم به مخالفت برخاست و دولت روس به خاطر سرسختى مجلس مدت پذيرش اولتيماتوم را شش روز ديگر تمديد كرد. چون خطر اشغال ايران مطرح بود قرار شد كميته اى مركب از پنج نفر از نمايندگان در اين باره تصميم بگيرند. آنان بعد از شور و مشورت اولتيماتوم را پذيرفتند.

طرح توسط صمصام السلطنة رئيس الوزراء به مجلس ارائه شد و وى زمانى را براى طرح اولتيماتوم انتخاب كرده بود كه فرصت براى مذاكره و گفت وگو در مجلس نباشد. عده زيادى از مردم براى شنيدن اولتيماتوم به مجلس آمده بودند و منتظر جواب مجلس بودند. شوستر در باره عكس العمل نمايندگان در موقع طرح اولتيماتوم در مجلس مى نويسد:

(در اين رأى و اظهار در حالت سكوت تام خوانده شد. بعد از ختم آن به طورى سكوت و بهت بر تمام مردم كارى شد كه هفتاد و شش و كلاى موجوده پارلمان از پيرو جوان علما و پيشوايان مذهبى و وكلاى عدليه و اطبا و شاهزادگان در جاى خود مثل اشخاص سكته كرده بى حس و بى حركت ماندند.

يك عالم محترم اسلامى ايستاده و در موقعى كه وقت به سرعت و بى خبر مى گذشت و هيچ رأيى نمى توانستند بدهند آن بنده خدا نطق مختصر مناسب حال و به موقعى نموده و گفت:

(شايد مشيت خداوند بر اين امر قرار گرفته باشد كه آزادى و استقلال ما به زور از ما سلب شود ولى سزاوار نيست كه ما خودمان به امضاء خود [آن را] از دست داده و ترك كنيم).

و دستهاى مرتعش خود را براى دادخواهى و تظلم به سمت مردم حركتى داده و در جاى خود
نشست57.)

شوستر اضافه مى كند بعد از اين مخالفت تنها چند نفر از نمايندگان ترسو از مجلس خارج شدند و بقيه به اتفاق آراء اولتيماتوم روس را رد كردند.

شوستر گرچه نام عالم محترم اسلامى را ذكر نكرده ولى شخصيتى كه در هنگام طرح اولتيماتوم عليه آن سخنرانى كرد شيخ محمد خيابانى بود. البته علماى ديگر مانند: مدرس با آن مخالف بودند ولى در مذاكرات مجلس سخنى از مرحوم مدرس در مخالفت با اين طرح نقل نشده است; چرا كه دولت زمانى را براى طرح اولتيماتوم انتخاب كرده بود كه فرصت مذاكره نباشد. با اين كه مجلس با آن مخالفت كرد ولى چون تهديد جدى بود پنج نفر از نمايندگان انتخاب شدند كه در اين باره تصميم بگيرند. از جمله آنان شهيد مدرس بود58.

با پذيرش اولتيماتوم از طرف دولت ايران و بسته شدن مجلس دولت روس به آزار و اذيت آزاديخواهان برخاست گروهى را دستگير و تبعيد كرد.

مرحوم خيابانى. از طريق مشهد از راه عشق آباد به روسيه رفت و بعد از مدتى به تبريز بازگشت و به كسب تجارت و مطالعه مسائل اجتماعى سياسى پرداخت.

دستگيرى شيخ محمد خيابانى
با وقوع انقلاب در روسيه و تضعيف قدرت آن كشور در ايران وضعيت جديدى پديد مى آيد. خيابانى فعاليتهاى سياسى خود را از سر مى گيرد و حزب دموكرات آذربايجان را كه پنج سال به حال تعطيل بود از نو تشكيل مى دهد و روزنامه (تجدد) را به عنوان ارگان حزب منتشر مى كند و به روشنگرى مى پردازد با همراهى و همكارى دوستان همفكر كنفرانس ايالتى مركب از 48 نفر از نمايندگان شهر تبريز و ولايت آذربايجان تشكيل مى دهد و كميته ايالتى را برمى گزينند.

شالودَه تشكيلات ژاندارمى را در آذربايجان پى ريخت و قريب پانصد نفر ژاندارم به كار گرفتند و بر آن بود كه اين تشكيلات را توسعه دهد كه ورود قشون عثمانى مانع از اين كار شد59.

در اواخر شعبان 1337 تركان عثمانى به بهانه تنبيه آشوريها و آزاد ساختن ارومى و سلماس به آذربايجان آمدند و از خيابانى
خواستند كه حزب دمكرات را منحل و به اتحاد اسلام بپيوندد. زمانى كه در مذاكرات خود با خيابانى به نتيجه دلخواه خويش كه به دست آوردن آذربايجان بود نرسيدند در هشتم ذيقعده 1337هـ.ق. خيابانى و دو تن از ياران او را دستگير كردند كه يكى را تبعيد و ديگرى را همراه خيابانى به مدت دو ماه در زندان نگهداشتند. خيابانى پس از رهايى از زندان به تبريز بازگشت و فعاليتهاى خود را از سر گرفت. اين در زمانى بود كه مجلس در آستانه انتخابات دوره چهارم بود60.

قيام خيابانى
با سرنگونى حكومت استبدادى تزار سپاهيان روس خاك ايران را ترك كردند و ايران از جانب همسايه شمالى تهديد نمى شد. انگلستان كه از مدتها با روسيه در گرفتن امتيازات رقابت داشت براى كسب موقعيت بيشتر در حالى كه رقيبى براى خود نمى شناخت قرارداد ننگين 1919م. را با دولت وثوق الدوله منعقد كرد. طبق اين قرارداد امتياز ساختن راه آن راه شوسه تشكيل ارتش منظم براى ايران به انگليسيها واگذار شد و آنان براى تأمين مخارج اين طرحها به ايران وام مى پرداختند و از طريق گرفتن ماليات و در اختيار داشتن گمرك ايران بازپرداخت آن راتضمين مى كردند61.

اين قرار داد موجى از ناخشنودى و اعتراض پديد آورد. پيشوايان سياسى و دينى ايران و افراد سرشناس و روشنفكر و بازرگانان در محافل و مطبوعات انزجار و نفرت خويش را از آن اعلام داشتند. متن قرارداد روز 13 ذيقعده 1337هـ .ق. يك روز پيش از حركت احمدشاه به اروپا منتشر گرديد. اين قرارداد شش ماده اى ضامن همه منافع انگليسيها در ايران بود و دو ركن اعظم كشور: ارتش و دارايى را تحت نظر مستشاران انگليسى قرار مى داد و تسلط كامل و بلامانع انگلستان را بر ايران تأمين مى كرد.

با اين كه قرارداد مى بايد به تصويب مجلس برسد ولى انگليسها منتظر تصويب مجلس نشدند و به اجراى آن پرداختند. مقدمات انتخابات مجلس چهارم توسط وثوق الدوله به گونه اى فراهم مى شد كه نمايندگان منقاد و مطيع به مجلس راه يابند تا قرارداد بدون چون و چرا به تصويب برسد.
وثوق الدوله بدين منظور فعاليتهايى را در تبريز آغاز كرد و بر آن بود كسى از حزب دموكرات آذربايجان به مجلس راه نيابد ولى حزب دمكرات آذربايجان توانست شش كرسى از نه كرسى نمايندگان تبريز را به دست آورد.

روزنامه تجدد ارگان فرقه دمكرات در باره اين قرارداد ننگين نوشت:

(مادامى كه اين قرار داد از تصويب مجلس نگذشته ما آن قرارداد را بيش از يك ورق پاره چيز عليحده نمى دانيم و ترتيب اثرى به آن قرارداد نمى دهيم62.)

وثوق الدوله كه مى دانست با حضور خيابانى همفكرانش تصويب قرارداد در مجلس آسان نخواهد بود از راههاى گوناگون براى به تسليم واداشتن خيابانى بهره برد. نمايندگانى گسيل داشت تا تطميعش كنند و كسانى را مأمور ساخت تا به تهديد وى پردازند و يا به قتل او دست يازنـد.

وثوق الدوله بى توجه به نظر مجلس و تصويب قرارداد از سوى نمايندگان مستشاران انگليسى را به كار گرفت.

خيابانى مى دانست كه اين مزدور نخواهد گذاشت نمايندگان واقعى مردم به مجلس راه يابند و در نتيجه قرار داد به تصويب خواهد رسيد. از اين روى درنگ را جايز ندانست و مخالفت علنى خود را با قرارداد آغاز كرد و در روز شانزدهم رجب 1338هـ.ق. 17 فروردين 1399. عليه دولت ارتجاعى و فاسد وثوق الدوله قيام كرد63.

خيابانى در پى ايجاد تحول اساسى در سيستم حكومت ايران و احياى آزادى و استقلال اين كشور بود. گام نخست را بيرون راندن اشغالگران خارجى مى دانست و بر اين اساس وى منطقه آذربايجان را به عنوان (آزاديستان) اعلام كرد. او مى خواست تمام ايران مانند منطقه تحت نفوذش از تحت سلطه بيگانه و مزدوران خود فروخته آزاد باشد. بدين جهت در صدد ارتباط با نهضت جنگل برآمد و فردى را به نام حاج آخوند نزد ميرزا كوچك خان فرستاد64.

قيام خيابانى در تبريز با استقبال با شكوه مردم روبه رو شد.در روز قيام در حضور حدود بيست هزار نفر به ايراد نطق پرداخت و
گفت:

(امروز من رسماً به همه جهانيان اعلام مى كنم: ما عليه اين حكومت كه قرارداد خانمان برانداز وثوق الدوله و انگليس را منعقد كرده قيام كرده ايم و چون تبريز كه محل نشو و نماى آزاديخواهان است در تحميل آزادى پيشقدم بوده و فدائيان خود را در راه استقلال و عظمت ايران به خاك سپرده است اسم آذربايجان را به آزاديستان تبديل نموده از اين تاريخ رسميت آن را اعلام مى نماييم65.)

قيام خيابانى در تبريز حدود شش ماه طول كشيد. در اين مدت همه روزه طى مراسمى به سخنرانى مى پرداخت و اهداف و نظرات خود را با بيانى شيوا و استوار اعلام مى داشت.

او در اين سخنرانيها ا ز وظيفه فداكارى حيات اجتماعى آزادى استقلال مساوات در برابر قانون و... سخن مى گفت. روح شجاعت و اعتماد به نفس را به مردم مى دميد.

او اولين وسيله ترقى را داشتن روح تجدد مى دانست و بر اين باور بود كه جامعه ما بايد همراه با زمان در راه ترقى و تكامل گام بردارد66.
شهادت خيابانى
با مخالفتهايى كه با قرار داد وثوق الدوله شد كابينه او سقوط كرد و مشيرالدوله امور را بر عهده گرفت. او مخبرالسلطنه را به حكومت آذربايجان نصب كرد.

با تمهيداتى كه از قبل فراهم كرده بود و تزويرى كه به كاربرد رئيس قزاقخانه را با خود همراه ساخت و شبانه قزاقان را وارد كرد و بعد از به خاك و خون كشاندن عده اى بسيار ستاد دموكراتها را به تسخير خود درآوردند و با تزوير و نيرنگ به مقرّ شهيد خيابانى راه يافتند67 و آن عبد صالح را ناجوانمردانه به شهادت رساندند و ملت ايران را از مشعلى فروزان و چشمى بيدار محروم ساختند.

با مبارزات شيخ محمد خيابانى آشنا شديم و دانستيم كه وى:

1 . شخصيتى آگاه و مطلع از علوم مرسوم حوزه (فقه و اصول) بوده و در علوم ديگر مانند: حكمت تاريخ هيئت
ادبيات و... نيز مهارت داشته است.

كسروى مى نويسد:

(اولين بارى كه من با شيخ محمد خيابانى آشنا شدم در مدرسه طالبيه تبريز بود كه در آن جا (هيئت بطليموس) تدريس مى كرد و از (جَوْزَهَر) (فلك اول) بحث مى كرد68.)

2 . شيخ محمد خيابانى امام جماعت بود امّا تنها به خواندن نماز اكتفا نمى كرد بلكه مسجد را سنگرى مى شناخت كه در منبر و محراب آن بايد از اسلام و استقلال كشور اسلامى ايران دفاع كرده آن گونه نبود كه تنها نماز اول وقت را وظيفه خود بداند بلكه با اطلاعات وسيع علمى و سياسى كه داشت به تجزيه و تحليل اوضاع اجتماعى و سياسى مى پرداخت. وى عالمى بود آگاه به زمان و مطلع از توطئه دشمنان.

3 . علاوه بر مهارت علمى مردانديشه و فكرنو و داراى طرح و برنامه در زمينه مسائل اجتماعى بود. طرح تجدد و ترقى ايران را مطرح مى كرد. نه تنها خواندن روزنامه را در آن دوران جايز مى دانست بلكه امتياز روزنامه (تجدد) را به دست آورد و از طريق آن افكار خويش را نشر مى داد و به روشنگرى در جامعه مى پرداخت. از اين روى وى يكى از نيروهاى مترقى و آگاه ايران به حساب مى آمد.

4 . از نظر سيره و روش وى را شخصيتى زاهد و با تقوا معرفى كرده اند كه از اخلاق نيك و پسنديده برخوردار بوده است.

وى شخصيتى با شهامت شجاع و نترس بود و از اعتماد به نفس برخوردار. لذا در مقابل دشمنان ايستاد و هيچ گاه تسليم خواسته هاى نامشروع آنها نشد.

5 . به استقلال ايران و گسترش عدالت و رسيدگى به وضعيت نابسامان مردم مى انديشيد و در اين راه به مبارزه و جهاد پرداخت. سخنرانيهاى وى در جهت پى ريزى چنين جامعه اى بود.

6 . از استقلال فكرى و استقلال موضع برخوردار بود. او نه تنها با روسيه درگير و در تضاد بود بلكه آن زمان كه دولت عثمانى با طرح (اتحاد اسلام) در پى گسترش نفوذ خود در ايران و مخصوصاً آذربايجان بود با آن به مخالفت برخاست.

7 . از آن جا كه به استقلال ايران مى انديشيد با آنچه كه بر اين اصل
خدشه وارد مى ساخت سر ناسازگارى داشت. مبارزه وى با اولتيماتوم روس و قرارداد ننگين وثوق الدوله و اعلام استقلال آذربايجان در اين راستاست.

افكار مترقى و انديشه هاى اجتماعى و سيره عملى شهيد خيابانى براى جامعه ما مخصوصاً حوزه هاى علميه آموزنده و مفيد است.
--------------------------------------------------------------------------------
1 . (صحيفه نور) مجموعه رهنمودهاى امام خمينى ج13/ 175 ارشاد اسلامى.

2 . (در جستجوى راه از كلام امام) دفتر شانزدهم /65 و77 امير كبير.

3 . (مجموعه اى از رسائل اعلاميه ها مكتوبات.. شيخ شهيد فضل الله نورى) گردآورنده: محمد تركمان ج1/ 10; (ريحانة الادب) محمدعلى مدرس ج5/ 262 خيام; (زندگانى و شخصيت شيخ انصارى) مرتضى انصارى /235 و 432.

4 . (مجموعة رسائل فقهية واصولية) تحقيق عباس حاجيان/7 به نقل از (شهداء الفضيلة)/ 457.

5 . مجموعه رسائل...) ج1/ 21. شيخ فضل الله نورى حاشيه اى دارد بر (كتاب مسأله) شيخ انصارى كه همه ابواب فقه: عبادات معاملات و حدود را شامل مى شود. (كيهان انديشه) شماره 4/14.

6 . (رهبران مشروطه) ابراهيم صفائى/124 جاويدان تهران.

7 . (مقالات تقى زاده) زير نظر ايرج افشار ج1/286.

8 . (همان مدرك) /276.

9 . (مجموعه رسائل...) ج1/ 377. نگارش آن اطلاعيه در تاريخ 7 ربيع الاول بوده است.

10 . (تاريخ مشروطه ايران) احمد كسروى /293 امير كبير.

11 . (همان مدرك) /294.

12 . (همان مدرك) /309.

13 . (مجموعه رسائل) محمد تركمان ج/231.

14 . (همان مدرك) /15.

15 . (مقالات تقى زاده) ج1/ 279.

16 . (تاريخ انقلاب مشروطيت ايران) ملك زاده ج3/ 90 ابن سينا; (مجموعه رسائل...) ج1/ 239.

17 . (تاريخ انقلاب مشروطيت ايران) ملك زاده ج3/ 30.

18 . (تاريخ معاصر ايران) مقاله محمد تركمان ج1/25 مؤسسه پژوهش و مطالعات فرهنگى بنياد جانبازان. كليشه شماره 47
صبح صادق همراه با اعتذار آن مجله در فصلنامه (تاريخ و فرهنگ معاصر) ج1/ 165 درج شده است. اعتذار مجله صبح صادق در 21 ربيع الثانى سا 1325 بوده است و طرح اصل دوم و متمم قانون اساسى در روز پنج شنبه جمادى الاولى 1325 در مجلس با پنجاه و هشت رأى موافق 28 رأى ممتنع و سه مخالف تصويب شد.

19 . (تشيّع و مشروطيت در ايران) عبدالهادى حائرى/297 امير كبير.

20 . (صحيفه نور) ج15/16.

21 . (همان مدرك) ج18/231.

22 . (تاريخ مشروطه ايران)/416; (مجموعه رسائل...) ج1/262 در تاريخ 18 جمادى الثانى 1325; (لوايح آقا شيخ فضل الله نورى) به كوشش: هما رضوانى/28.

23 . (رهبران مشروطه)/346.

24 . (تنبيه الامة و تنزيه المله) نائينى با مقدمه سيد محمود طالقانى/11 شركت سهامى انتشار.

25 . (مطبوعات ايران در عصر مشروطيت) عبدالرحيم ذاكر حسينى دانشگاه تهران/67.

26 . (مجموعه رسائل...) ج1/ 245.

27 . (همان مدرك) ج2/214 با تلخيص.

28 . (تاريخ معاصر ايران) پيتر آورى ترجمه محمد رفيعى تاريخ قاجار/251 مؤسسه عطايى.

29 . (رهبران مشروطه)/272.

30 . (مجموعه رسائل...) ج2/288.

31 . (تشيع و مشروطيت در ايران) /157; (از صبا تا نيما) يحيى آرين پور ح2/ 9و 15 شركت سهامى كتابهاى جيبى.

32 . داشناك در زبان ارمنى به معناى متحد و مبارز است. داشناكها گروهى از ارامنه قفقاز بودند كه خواستار ايجاد ارمنستان مستقل از قفقاز و ارمنستان عثمانى بودند. اين گروه در جريان استبداد صغير به فرماندهى يفرم خان به ايران آمدند. وى كه رئيس شهربانى شد در قضيه اولتيماتوم روس مجلس دوم را تعطيل كرد. (تاريخ هيجده ساله آذربايجان) احمد كسروى/ 492.

33 . (رهبران مشروطه)/272.

34 . اين تعبيرات از امام است (صحيفه نور) ج13/211.

35 . (تاريخ بيدارى ايرانيان) ناظم الاسلام كرمانى به اهتمام على اكبر سعيدى سيرجانى ج2/536 نوين تهران.

36 . (مجموعه رسائل) ج2/ 539.

37 . (مرگى در نور) دكتر عبدالحسين مجيد كفايى/ 396 زوّار تهران.

38 . (صحيفه نور) ج18/ 181.

39 . (مجموعه رسائل...) ج1/19.

40 . (غرب زدگى) جلال آل احمد / 78. در همين ارتباط: (مكتب جمعه) ج2/ 170 وزارت ارشاد.
41 . (تاريخ مختصر احزاب سياسى ايران) ملك الشعراء بهار ج1/9 12 امير كبير.

42 . (تاريخ معاصر ايران) ج2/ 28 مؤسسه پژوهش و مطالعات فرهنگى; (رهبران مشروطه) ابراهيم صفايى/199.

43 . (صحيفه نور) ج6/258.

44 . (تاريخ معاصر ايران) ج2/35.

45 . (اوراق تازه ياب مشروطيت و نقش تقى زاده) به كوشش: ايرج افشار/216.

46 . (تاريخ بيدارى ايرانيان) ج1/468.

47 . (تنبيه الامة و تنزيه الملة) مقدمه 17/; مجله (حوزه) شماره 41/41. مصاحبه آقاى واعظ زاده.

48 . مجله (حوزه) شماره 41/27.

49 . (صحيفه نور) ج15/21.

50 . (همان مدرك) ج18/ 135.

51 . (همان مدرك) ج21/102 تاريخ 4/12/67.

52 . (شرح حال و اقدامات شيخ محمد خيابانى) به قلم چند نفر از دوستان وى/23 ايرانشهر (بيدارگران اقاليم قبله) محمدرضا حكيمى/137 دفتر نشر فرهنگ اسلامى.

53 . (صحيفه نور) ج8/31.

54 . (همان مدرك) ج11/173

55 . (همان مدرك) /178.

56 . (از صبا تا نيما) ج2/209; (مدرس قهرمان آزادى) حسين مكى ج1/104 بنگاه ترجمه و نشر كتاب; (انقلاب مشروطيت ايران) از عبدالله جاسبى 176 حزب جمهورى اسلامى.

57 . (اختناق ايران) مورگان شوستر ترجمه ابوالحسن موسوى شوشترى/226.

58 . (مدرس در پنج دوره تقنينيه مجلس شوراى ملى) محمد تركمان ج1 سالشمار زندگى مدرس هـ. نويسنده مدرس را يكى از پنج عضو كميسيون مى داند كه بعد از مذاكرات اولتيماتوم را پذيرفت. مخالفت كميسيون با اولتيماتوم را و نيز مخالفت مدرس در جلسه علنى مجلس با آن را ناصحيح مى داند. م. و

مدرس در طى مذاكرات منزل ناصرالملك گفت:

(عقيده من ايستادگى و جنگ است. ليك چون شماها مى گوييد مصلحت در قبول [اولتيماتوم] است من هم به شماها متابعت مى نمايم تانگوييد ملاّها مملكت را به باد دادند چنانكه در باره سيد محمد مجاهد مى گوييد.) ل به نقل از: (وقايع ناصرى)/ 108.

طبق منابع معتبر تاريخى آن عالم اسلامى كه در جلسه علنى مجلس به مخالفت با روسيه برخاست شيخ محمد خيابانى بود. ولى از سخنان امام در چند مورد استفاده مى شود كه مدرس در جلسه علنى عليه اولتيماتوم سخنرانى كرده است. امّا در مذاكرات مجلس نطقى از مدرس در مخالفت با
اوليتماتوم نقل نگرديده است. به نظر مى رسد كه مدرك امام در اين اظهار نظر كتاب: (اختناق ايران) شوستر باشد. حسين مكى نيز در كتاب (قهرمان آزادى) ج1/ 103 همين نظر را دارد كه مدرس در مجلس عليه اولتيماتوم سخنرانى كرده است. منشأ اين اظهار نظر گويا اين بوده كه در كتاب (اختناق ايران) اسم آن عالم روحانى ذكره نشده و آمده: (وى دستهاى مرتعش خود را به عنوان دادخواهى به سوى مردم حركت داد.) از اين روى آن عالم را به مدرس تطبيق كرده اند. اين احتمال به خوبى از سخنان امام در اين زمينه استفاده مى شود. در سخنرانى عليه كاپيتالسيون در تاريخ 4/8/43 مى گويد:

(در مجلسى از مجالس سابق كه مرحوم آقا سيد حسن وكيل بود دولت روسيه التيماتومى به ايران داد كه اگر طرح ما را در قضيه اى (كه الان به ياد ندارم) نپذيريد از راه قزوين حمله كرده تهران را مى گيريم. دولت وقت به مجلس فشار آورد كه اين طرح را تصويب كند. يكى از مورخين آمريكايى [شوستر است] مى نويسد: (يك روحانى دست به عصا (مرحوم مدرس) آمد پشت تريبون ايستاد و اظهار كرد: اكنون كه بناست ازبين برويم چرا سند نابودى خود را شخصاً امضاء كنيم.) مجلس به واسطه مخالفت او جرأت پيدا كرد و طرح را رد كرد...).

در جستجوى راه از كلام امام دفتر شانزدهم /65 به نقل از كتاب نهضت امام خمينى ج1/742; صحيفه نور ج1/106.

در يك سخنرانى ديگر كه در تاريخ 16/3/58 ايراد شده به اين مسأله اشاره كرده و مى گويد:

(وقتى كه روسيه در يك قضيه اى (كه الان يادم نيست) اولتيماتوم داد به ايران و آوردند به مجلس و قواى نظامى اش هم حركت كرده بودند به طرف تهران يا قزوين كه اين را قبول كنند مجلس آن طور كه حالا نقل مى كنند مجلس بهتشان زده بود كه بايد چه بكنند؟ قوا قواى شوروى است مقاومت نمى توانيم بكنيم قبول اين هم كه خيانت است.

آن جا نوشته است [احتمالاً منظور كتاب اختناق ايران است] كه يك روحانى با دست لرزان آمد و گفت: حالا كه ما بايد ازبين برويم چرا خودمان ازبين ببريم؟ ما اين را ردش مى كنيم. رد كرد. همه هم قبول كردند. آنها هم هيچ كارى نكردند.)

در جستجوى راه از كلام امام دفتر شانزدهم/70; صحيفه نور ج7/63.

اگر در تعبيراتى كه از شوستر در متن نقل شد با آنچه در اين جا آمده دقت شود صحّ ادعاى ما روشن مى شود. از جمله (بهت بر تمام مردم كارى شد) با (دستهاى مرتعش) كه در كلام امام (بهتشان زده بود) (يك روحانى با دست لرزان آمد) و... آمده. از اين تعابير و اين كه امام در كلامشان دارند: (مورخ آمريكايى مى نويسد) به احتمال بسيار قوى منبع امام در
اين نقل (اختناق ايران) شوستر بوده منتهى به خاطر سابقه بسيار درخشان مدرس و مخالفتهاى فراوان او با ترفندهاى دشمن و شجاعتها و جسارتهاى وى حضرت امام فكر كرده اند عالمى كه شوستر توصيف مى كند بايد مدرس باشد. در حالى كه طبق مدارك و شواهدى كه عرضه داشتيم آن عالم جسور و شجاع مرحوم خيابانى بوده است.

در مقدمه كتاب (مدرس) ج1/هشت بنياد تاريخ انقلاب اسلامى ايران آن عالم اسلامى كه شوستر به آن اشاره مى كند شيخ محمد خيابانى معرفى شده است.

دكتر سيد جلال الدين مدنى در كتاب (تاريخ سياسى معاصر ايران) ج1/ 68 پاورقى به نقل از كتاب (نطقها و مكتوبات و يادداشتهايى پيرامون زندگى مجاهد شهيد سيد حسن مدرس) مى نويسد:

(مدرس عليه اولتيماتوم سخنرانى كرده است) و قسمتى از آنچه را شوستر نقل كرده مى آورد و مى افزايد: شوستر در كتاب (اختناق) 222 تا 228 به نقش مدرس در مجلس پرداخته است. ولى در كتاب ديگر خود به نام: (تاريخ تحولات سياسى و روابط خارجى ايران) ج2/258. از مقابله سرسختانه خيابانى و نطق مهيج وى عليه اولتيماتوم ياد مى كند بدون اين كه در باره نقش مدرس سخنى نقل كند.

در كتاب (نطقهاى ... مدرس مقدمه/4 انتشارات ابوذر آمده:

(مدرس در دوره سوم با اولتيماتوم روسيه تزارى كه استقلال ميهن ما را به هيچ گرفته بود مخالفت ورزيد).

در صفحه 61 تا 66 تحت عنوان (مدرس در دوره سوم تقنينيّه) آنچه كه شوستر نقل كرده آورده شده كه استفاده مى شود آن عالم اسلامى مدرس پنداشته شد و به اشتباه به جاى دوره دوم آمده: دوره سوم كسروى در (تاريخ هيجده ساله آذربايجان) /477 در باره كسانى كه عليه اولتيماتوم در مجلس سخنرانى كرده اند مى نويسد:

(از كسانى كه در اين نشست سخن را ندند شادروانان شيخ محمد خيابانى و شيخ اسماعيل هشترودى و شيخ رضا دهخوارقانى بودند. شادروان خيابانى گفتار آرام ولى بس استوارى سرود و دليلها بر آن گفتار خود آورد. هشترودى سخنان تند و بسيار دليرانه راند. دهخوارقانى به دو سه جمله بى استوارى بسنده نمود.)

به نظر مى رسد اولين سخنران مخالف خيابانى بوده است و ديگران از وى پيروى كرده اند.

كتاب (شرح و اقدامات شيخ محمد خيابانى) /25 كار خيابانى را فداكارى بزرگ دانسته و مى نويسند: به عنوان يك فداكارى (عين نطق خيابانى را روزنامه در (ايران نو) چاپ كرده است.)
در كتاب (قيام شيخ محمد خيابانى در تبريز) نوشته سيد على آذرى تمام نطقهاى خيابانى در تهران و تبريز گردآمده است. اين كتاب در صفحه 31 پس از نقل سخنرانى وزير خارجه در باره پذيرش اولتيماتوم متن سخنان خيابانى را به عنوان اولين معترض به اولتيماتوم نقل كرده است. مرحوم خيابانى بحثى جالب راجع به استقلال كشور دارد كه قسمتى از آخر سخنرانى ايشان را با تلخيص و حفظ عبارت نقل مى كنيم:

(بنده هم از طرف ملت عرض مى كنم كه ما تا امروز مستقل بوده ايم حالا اگر اين تقاضاها را قبول كنيم رخنه به استقلال خودمان وارد مى آورد. با كمال جسارت با كمال معذرت و با كمال روگشادگى به دولت همجوار خودم عرض مى كنم: هيچ وقت ممكن نيست يك ملتى كه خودش را حيّ تصور مى كند و خودش را زنده تصور مى كند و تمام عالم زندگى او را تصديق كرده اند تصديق بكنند كه من امورات خودم را بايد واگذار ديگران كنم. چون اين تقاضاها به استقلال ايران برمى خورد در اين هم هيچ شكى نيست كه ممكن نيست به اختيار دولت ايران اين تقاضا را قبول بكنند و مجلسان همراهى خواهند كرد كه اين تقاضا را دولت روس پس بگيرند و ملت ايران را آزرده نكنند.)

59 . (شرح حال و اقدامات شيخ محمد خيابانى) به قلم چند نفر از دوستان /28 چاپ برلين.

60 . (همان مدرك) /29; (از صبا تا نيما) ج2/201; (شهداى روحانيت) ربانى خلخانى ج1/147.

61 . (سردار جنگل) ابراهيم فخرائى/ 186 به بعد جاويدان تهران.

62 . (شرح حال و اقدامات شيخ محمد خيابانى) /32.

63 . (از صبا تا نيما) ج2/208.

64 . (سردار جنگل) 371.

65 . (قيام شيخ محمد خيابانى) سيد على آذرى/ 282.

66 . در كتاب (قيام شيخ محمد خيابانى) تمامى نطقهاى خيابانى آمده و در كتاب (شرح حال و اقدامات شيخ محمد خيابانى) گزيده اى از آن.

67 . (شهداى روحانيت) ج1/149; (نهضت روحانيون ايران) على دوانى ج2/63; (تاريخ هيجده ساله آذربايجان) احمد كسروى /892.

68 . (تاريخ هيجده ساله آذربايجان)/675.

نام کتاب : نشریه حوزه نویسنده : دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم    جلد : 66  صفحه : 3
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست