responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : نشریه حوزه نویسنده : دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم    جلد : 63  صفحه : 6
كارآيى علوم در حوزه


حوزه هاى علميه براى چهار منظور بنيان گذارده شده اند:

شناخت تبيين و تبليغ دفاع و پياده كردن قوانين اسلام.

هر يك از اينها مقتضيات و مواد درسى خاصى را مى طلبد كه در زمانها و موقعيتهاى گوناگون قابل گسترش و تغييرند. پيش از انقلاب اسلامى فعاليتهاى علمى حوزه محدود بودند و انتظارهاى مردم نيز محدود مى شدند به پاسخ گويى به مسائل عبادى و فردى.

حوزه از تحقيق و بررسى مسائل اجتماعى به دور بود. نه چنين زمينه اى بود و نه رژيمها مى گذاشتند كه حوزه در عرصه دين گام بگذارد. در نتيجه مواد درسى و نظام آموزشى حوزه به بخش خاصى از معارف دينى اختصاص يافته بود.

امام خمينى اين محدوديت را نقشه استعمار مى دانست كه علاوه بر تسلط بر دانشگاهها حوزه ها را نيز محدود و محصور كرده بود.

(مدارس علمى... از جهات ديگر ناقص بود... ما محصور شده بوديم در يك كتابها و يك عقايد خاصى.
كتابها از حيث تعليم و تعلم غالباً از طهارت و تجارت و صلات تجاوز نمى كرد. علوم قضايى و حدود و ديات و اينها ازعلوم غريبه بود1.)

طبق اين سخن محدوديت هم در زمينه مسائل عقيدتى و هم در مسائل فقهى بوده و از پنجاه و چند كتاب فقهى تعداد اندكى مورد توجه قرار مى گرفته است. با پيروزى انقلاب اسلامى و ايجاد نظام اسلامى انتظارها از حوزه بيش از پيش شد و زمينه اى براى پياده كردن احكام الهى در تمام ابعاد آن كه از اهداف مهم آموزشى حوزه است فراهم گرديد و فعاليتهاى آن از محدوده احكام فردى به احكام اجتماعى و از حجره به اجتماع گسترش يافت.

از آن جا كه نظام اسلامى برخاسته از متن حوزه است و نيروهاى حوزوى در ايجاد آن سهم اساسى دارند تقويت بنيه علمى نظام ارائه قوانين كارساز براساس معيارهاى اسلامى حل مشكلات تئوريك آن و... وظيفه خطير و مهمى است بر دوش حوزويان. حوزه به عنوان نهادى آموزشى وظيفه دارد با گسترش فعاليتهاى علمى خود در زمينه هاى گوناگون: اجتماعى اقتصادى فرهنگى سياسى و حقوقى نيازهايى كه از آن انتظار مى رود بر آوردنش برآوَرَد و نيروها و كارهاى مورد نياز نظام را آموزش دهد. براى برآوردن اين مهم بايد نظام آموزشى جديد با بهره گيرى از متون گذشته پى ريزى شود كه بتواند افرادى را تربيت كند كه به كار امروز بيايد:

امام خمينى در نامه اى به شوراى مديريت حوزه علميه قم مى نويسد:

(اين مسأله نبايد فراموش شود كه به هيچ وجه از اركان محكم فقه و اصول رايج در حوزه ها نبايد تخطى شود. البته در عين اين كه از اجتهاد جواهرى به صورتى محكم و استوار ترويج مى شود از روشهاى جديد و علوم مورد احتياج حوزه هاى اسلامى استفاده گردد2.)

امام در عين اين كه بر اجتهاد جواهرى تأكيد مى ورزد بهره برى از روشهاى جديد آموزشى را يادآورى مى شود و بر فراگيرى علومى كه در انجام رسالت حوزه لازم است تأكيد مى كند.

اينك كه نظام اسلامى در ايران استقرار يافته و حوزه هاى علميه هم پاسخ گويى به
نيازهاى جهان اسلام را بر عهده خود مى دانسته اند3 در امروز كه دست نياز به سوى آنان دراز است نمى توانند از اين مهم به آسانى بگذرند. بخشى ازاين نيازها مربوط به كسانى است كه با علاقه مى خواهند اسلام را بشناسند و نسبت به آن آگاهى بيابند و برخى پاسخ گويى به اشكالات و شبهاتى است كه دشمنان اسلام براى تخطئه اين مكتب رهايى بخش مطرح مى سازند تا نظام اسلامى را از موفقيت در اجراى احكام الهى باز دارند.

بديهى است با آموخته هاى گذشته نمى توان در مقابل اين هجوم مقاومت كرد و اين انتظارهاى گسترده را برآورد.و تنها با بالا بردن آموزش در حوزه و روى كرد جدى و به دور از شعار به دروس جديد مورد نياز و عمق بخشيدن به آنچه در حوزه تدريس مى شده و ايجاد توان علمى بالا مى توان به مصاف كسانى رفت كه آهنگ نابودى ما كرده اند. جامعه انقلابى ما در تمام زمينه ها دست نياز به سوى حوزه دراز مى كند و در سطح جهان نيز مراكز علمى جهانى مى خواهند اسلام را از طريق علماى ايران و قم بشناسند و جوهره آزادى بخشى آن را دريابند. از همه مهم تر اين كه دانشوران جهان و حقيقت جويان بى غرض در انتظار موفقيت اين نظام برخاسته از اسلام به سر مى برند و اگر ما نتوانيم الگوى مناسب و ارزنده اى از اسلام ارائه دهيم به اسلام و اديان الهى ضربه زده ايم و همين مهم است كه حوزه را ملزم مى كند كه در حلّ مشكلات علمى اجتماعى سياسى حقوقى و اقتصادى اين نظام به تلاش برخيزد و راه حلهاى مناسب را ارائه دهد.

امام خمينى زمانى كه شوراى مصلحت نظام را تشكيل مى دهد تا بن بستهاى قانونى و اجتماعى را بگشايد در پيام خود به اعضاى آن شورا مى نويسد:

(شما در عين اين كه بايد تمام توان خودتان را بگذاريد كه خلاف شرعى صورت نگيرد (و خدا آن روز را نياورد.) بايد تمام سعى خودتان را بنماييد كه خداى ناكرده اسلام در پيچ و خمهاى اقتصادى نظامى اجتماعى و سياسى متهم به عدم قدرت اداره جهان نگردد4).

هشدار امام خمينى به مجمع تشخيص مصلحت در جهت توجه و پاسخ گويى
به نيازهاى اجتماعى سياسى اقتصادى و نظامى جامعه اسلامى است به گونه اى كه مردم دريابند اين مكتب رهايى بخش توان اداره جامعه را دارد.
كارايى علوم
كارايى هر علمى در ارتباط با انتظارى كه از آن علم مى رود و نقشى كه در جواب گوئى نيازهاى جامعه دارد و كمبودى را كه بر طرف مى كند ارزيابى مى شود. كارايى علوم در حوزه نيز چنين است.

كارايى ادبيات عرب به اين است كه آنچه از اين رشته انتظار مى رود به دست آيد. ادبيات عرب تنها براى آگاهى از قواعد صرف نحو معانى و بيان نيست بلكه علاوه بر آن فارغ التحصيل اين رشته بايد بتواند به عربى سخن بگويد به عربى روز كتاب يا مقاله بنويسد و به عربى روز خطابه ايراد كند... به هر اندازه كه آموزش ادبيات عرب در حوزه ازاين هدفها به دور باشد به همان اندازه كارايى خود را از دست داده و بايد كمبودهاى آن جبران گردد تا اين اهداف تأمين شود.

كارايى دانش تفسير و علوم قرآنى به آن است كه فراگيرندگان دانش تفسير به شناختى مطلوب از معارف قرآنى دست يابند. اگر چنين نبود سيستم بيمار است بايد به علاج آن همت گمارد.

كارايى دانش فقه در آن است كه فارغ التحصيل اين رشته بتواند پاسخ گوى نيازهاى حقوقى جامعه باشد. در زمينه احكام الهى با توجه به واقعيّتهاى موجود تئوريهاى آن قابل عمل باشد.

كارايى دانش كلام و فلسفه در اين است كه آموزش ديدگان عقائد دينى و فلسفى را بتوانند به طور صحيح ارائه كنند و از جهات گوناگون پاسخ گويند. و...

بنابراين كارايى هر علمى با توجه به موقعيت آن علم و نياز جامعه ارزيابى مى شود. براى رسيدن به اين مهم بايد وضعيت مطلوب هر يك از اين علوم و مواد درسى مناسب حوزه مشخص گردد و مناسب با آن وضعيت مطلوب واهداف تعيين شده كتابهاى درسى در خور و ساختار آموزشى مناسب همراه با روش درست و مفيد در دسترس طالب علمان قرار گيرد. علومى كه در حوزه مطرح است برخى جنبه مقدمى دارند و برخى جنبه اصلى. معمولاً علومى
كه جنبه مقدمى دارند خود نيز نوعى اصالت دارند. ادبيات عرب براى فراگيرى متون و منابع دينى جنبه مقدمى دارد اما در عين حال خود از نوعى استقلال برخوردار است كه حوزه بايد به اين ديد به آن توجه كند.

علم اصول جنبه مقدمى صرف دارد از اين روى بايد فقط آن مسائلى كه مقدمه اند براى فقه و داراى كاربرد در اين دانش بررسى شود.

از اين روى علوم گوناگون در عين اصالت مقدمه استنباط و اجتهادند منتهى هر يك به تناسب نقشى كه دارند.اگر پرورش فقيه را هدف عالى حوزه بدانيم اين سؤال مطرح است: آيا براى اجتهاد و كارايى فقه همان علومى كه در گذشته در حوزه مطرح بوده كفايت مى كند. اگر اهداف كلى آموزشى حوزه را در نظر بگيريم باز همين سؤال مطرح مى شود كه آيا علوم متداول حوزه براى رسيدن به اين هدفها كافى است و اين علوم ازكارايى لازم برخوردارند؟ در هر دو مورد پاسخ منفى است.

حوزويان بايد تمام علومى را كه به گونه اى با معارف اسلامى ارتباط دارند فراگيرند تا از جهت علمى در سطح مقبولى قرار گيرند.

امروزه علومى مطرح است كه هم از نوعى اصالت برخوردارند و هم در ارتباط با علوم حوزوى جنبه مقدمه و تهيوئى دارند. يعنى فراگيرى آنها ما را در كارا ساختن علوم حوزوى و رسيدن به اهداف عالى آموزشى و انجام رسالتى كه به عهده داريم يارى مى كند.

در اين مقال دو محور بررسى مى شود:

1 . علوم جديدى كه بايد جزء مواد درسى قرار گيرد.

2 . سطح مطلوب علوم حوزوى.

منظور از علوم جديد علومى است كه تا كنون در حوزه هاى علميه مطرح نبوده ولى اكنون در فهم دين نشر دين كارا ساختن دانشهاى دينى و... نقش دارند. از اين روى ضرورت دارد جزء مواد درسى قرار گيرند.

به گفته مقام معظم رهبرى:

(ديگر آن كه مجموعه اى ازعلوم انسانى و غيره كه داراى تأثير در استنباط و تنقيح موضوعات فقهى اند بايد مورد عنايت قرار گيرند...5)

ما همين سخن رهبرى را در اين بخش
محور بحث قرار مى دهيم و علوم انسانى كه بايد مورد عنايت قرار بگيرند و حوزه ها به آنها توجه داشته باشند به بوته بررسى مى نهيم:
علوم انسانى
رشته هاى علوم انسانى معمولاً در مقابل علوم تجربى شيمى فيزيك رياضيات پزشكى كشاورزى صنعت و... قرار دارد. به آن رشته از علوم علوم انسانى گفته مى شود كه به گذشته و آينده و محيط انسان نظر دارند. به مسائلى چون نوع نگرش نسبت به انسان جامعه تاريخ رابطه فرد و جامعه و... در ارتباط است و شامل همه ابعاد فرهنگى و معنوى انسانها مى شود. از اين روى ازعلوم شريف و با اهميّت و حساس شمرده مى شوند.

علوم انسانى به جز بخش كاربردى آنها نظير: حسابدارى كتابدارى آمار و ... كه ارتباط مستقيم با مسائل اعتقادى اجتماعى و... ندارند پيوند بسيار نزديك و انفكاك ناپذيرى با مسائل اعتقادى فرهنگى اجتماعى دارند.

اين علوم برخلاف علوم تجربى كه تقريباً در همه جا يك جلوه دارند و يكسانند و با گذشتن از مرزهاى جغرافيايى و عقيدتى عوض نمى شوند جهت دارند و در محيط اجتماعى مؤثرند. از اين روى آشنايى حوزه با رشته هاى مختلف علوم انسانى ضرورى است. با آشنايى و آگاهى از علوم انسانى و اطلاعات اسلامى مى توان فرهنگ متناسب باجامعه را ايجاد كرد و به جاى دريافت مواد درسى از بيگانگان مطرح ساختن ارزشها و اصول آنان كه هيچ ارتباطى با مكتب و فرهنگ ما ندارند بلكه در بسيارى موارد مضرند و مخرب اساس علوم انسانى و اجتماعى را بر ديدگاههاى برخاسته از اسلام و فرهنگ خودى و اسلامى پى ريزى كرد.

متأسفانه بايد اذعان كرد كه حوزه از ديدگاههاى جديد مطرح در علوم انسانى آگاهى زيادى ندارد. و دانشگاهها از دانش اسلامى و ديدگاههاى دانشوران اسلامى بى اطلاعند و اين خسرانى است عظيم براى هر دو نهاد و در نهايت براى جامعه اسلامى. خود به خود اين جدايى جامعه را به دو قطب تقسيم مى كند. دو قطبى كه حرف و سخن يكديگر را درك
نمى كنند. از اين روى اگر جامعه اى مى خواهيم سالم و به دور از تشتتها و نارساييهاى فكرى بايد فكرى شود كه هم حوزه از ديدگاههاى جديد مطلع شود و هم دانشگاه از ديدگاههاى مطرح در حوزه.

در طرح كلى نظام آموزشى كشور كه توسط وزارت آموزش و پرورش تهيه و پيشنهاد شده گرايشهاى رشته علوم انسانى چنين آمده است:

1 . الهيات و معارف اسلامى
شامل: فلسفه قرآن حديث فقه و اصول عرفان فلسفه اسلامى كلام

2 . علوم اجتماعى
شامل: رشته هاى باستان شناسى تاريخ جغرافيا (با گرايشهاى مختلف: جغرافياى سياسى اقتصادى سياسى انسانى و نظامى) جامعه شناسى روان شناسى كتابدارى روزنامه نگارى فن نويسندگى.

3 . حقوق و علوم سياسى
شامل: رشته هاى حقوق سياسى حقوق قضائى روابط بين الملل.

4 . اقتصاد و مديريت6
در طرح پيشنهاى آموزش و پرورش اقتصاد بخشى ازگرايش ادارى بازرگانى7 قرار گرفته كه علاوه بر رشته هاى عالى اقتصاد شامل حسابدارى و مديريت مى گردد. ولى اقتصاد و مديريت را مى توان جزو علوم انسانى محسوب كرد و فراگيرى آن را در حوزه لازم شمرد.

بخش الهيات و معارف اسلامى برخاسته از حوزه است و ما در بخش علوم حوزوى در اين باره سخن خواهيم گفت.

ديگر بخشهاى علوم انسانى كه در كارائى حوزه و سطح علمى آن نقش دارد بايد مورد توجه قرار گيرد. حتى آگاهيهاى هنرى و بهداشتى كه به گونه اى مرتبط با معارف اسلامى است بايد مورد توجه قرار گيرند.

به طور كلّى درباره بخشهايى كه ذكر شد مى توان چنين اظهار نظر كرد:

1 . بيشتر اين رشته ها تا مرحله آشنايى نياز حوزه هاست. منتهى با توجه به رشته هايى كه در حوزه وجود دارد يا به وجود مى آيد دامنه مباحث آنها گسترش مى يابند. همان گونه كه در گذشته يادگيرى علم طب نجوم و رياضيات به خاطر كاربردآنها در فقه تا مرحله اى خاص يادگيرى آنها براى محصل دينى لازم
شمرده مى شده است.

شهيد مطهرى در رابطه با وظائف حوزه و علوم مورد نياز آن آشنايى با علوم انسانى جديد را لازم مى داند و مى نويسد:

(آشنايى با علوم انسانى جديد از قبيل روان شناسى جامعه شناسى جغرافى جهانى تاريخ جهانى در حدّ بيگانه نبودن.8)

2 . رشته هايى مانند: تاريخ و جغرافياى اسلامى را مى توان در حوزه ها به عنوان يك رشته تخصصى مورد توجه قرار داد.

3 . رشته هايى مانند: جامعه شناسى روان شناسى اقتصاد حقوق و... بايد ديدگاههاى اسلامى تدوين و ارائه گردد و حوزه ها در اين باره به تحقيق بپردازند.

با علوم انسانى با توجه به اين كه محصول غرب و تراوش انديشه انديشه وران آن ديارند چگونه بايد برخورد كرد؟

دو ديدگاه مطرح است:

1 . برخى بر اين باورند كه رشته هاى علوم انسانى از جمله جامعه شناسى روان شناسى اقتصاد و... جنبه علمى صرف دارند چون: فيزيك شيمى و رياضيات. همان گونه كه اين علوم جنبه اسلامى ندارند جامعه شناسى اسلامى روان شناسى اسلامى وجود خارجى ندارند.

اينان علوم انسانى غربى را متأثر از ارزشها و مكتبهاى فلسفى غربى نمى دانند و به عنوان علم به اين رشته ها مى نگرند.

اين گروه در مقابل اين سؤال كه چگونه مى شود دانشگاهها را اسلامى كرد پاسخ مى دهند:

(دانشگاهها وقتى اسلامى مى شوند كه دانشگاهيان مسلمانان خوبى باشند. تنها كافى است روحيه ايمان و تقوا را در دانشگاهها گسترش بدهيم. اگر اشخاص مسلمان و متقى باشند علوم انسانى نيز همچون ابزارى در دست آنان مفيد خواهد بود.9)

از آن جا كه اين گروه علوم انسانى را متأثر از فلسفه آنان نمى دانند آگاهان به علوم انسانى را خبرگانى مى دانند كه بايد در رهبرى جامعه نقش اساسى را به عهده گيرند گرچه از معلومات اسلامى تهى و يا آگاهى ناچيزى دانسته باشند.

از نتائج اين طرز تفكّر جدايى (هستها) از (بايدها) و (دانش) از (ارزش) است. و از آن جا كه سياست و حكومت ازعلوم انسانى
است پس مديريت و سياست جامعه بايد به دست كارشناسان سپرده شود.

دين نيز در اين بينش يك امر قلبى و عرفانى است كه قابل تجديد با روشهاى علمى نيست.

بنابراين تفكر خود به خود جدايى دين از سياست پديد مى آيد و ضرورت حضور آگاهان به اسلام و قوانين الهى در مديريت جامعه منتفى مى گردد. زيرا كارهاى: سياسى حقوقى اجتماعى و اقتصادى به دست كارشناسان خبره است كه داراى مدارج علمى در اين زمينه هايند.

2 . علوم انسانى موجود مبتنى بر فلسفه و عقائد غربى است و مانند علوم تجربى خالى از ارزشهاى متغير نيست بلكه علومى سمت وسودار و فرهنگ سازند. از اين روى نمى توان علوم انسانى را آن گونه كه در سطح دانشگاههاى جهان مطرح است پذيرفت بلكه بايد فكرى كرد و علوم انسانى را در چهار چوب خاصى قرارداد كه همآهنگ و آميخته با ارزشها و عقائد اسلامى و فرهنگى جامعه ما باشد10.

دكارت علوم را متأثر از فلسفه مى داند و آنها را به منزله شاخه و ثمره فلسفه كه اصل آن ما بعدالطبيعه است معرفى مى كند:

(فلسفه درختى است كه ريشه اش ما بعدالطبيعه و تنه اش طبيعى است و شاخه هايى كه از اين تنه بر مى آيد علوم ديگر مى باشند كه عمده آنها طب و اخلاق و علم الحيل است11.)

بنابراين نظر هر فلسفه اى داراى شاخه ها و ميوه هاى مناسب با خود است و هر كسى مسائل علوم را مناسب با ديدگاه فلسفى خود ارائه مى دهد.

شايد بتوان گفت: از ويژگيهاى فلسفه غرب تفوق طلبى است. دانشمند غربى در همه جا ديدگاه تفوق طلبى را ملحوظ مى دارد و در علوم مختلف به گونه اى زيركانه اين مسأله را اعمال مى كنند.

زمانى كه دانشجويى از دوران دبيرستان ديدگاههاى دانشمندان غرب را مى شناسد و در دانشگاه نيز به نظرات آنان در موارد مختلف بر مى خورد و مى بيند كه به هيچ وجه از ديدگاههاى دانشمندان مسلمان خبرى نيست خود به خود شيفته غرب مى شود و از خود بيگانه. فكر مى كند اين علوم از غرب سرچشمه مى گيرد و شرق و
جهان اسلام از آنها بيگانه اند و به دور.

اگر دانشمندان اسلامى را بشناسد و بر انديشه آنان آگاه باشد به خود و به فرهنگ خود ايمان خواهد آورد.
علوم انسانى نه تنها جهت دهنده و تعيين كننده مسير فعاليتهايند بلكه علوم پايه و ابزاراند كه در مجراى علوم انسانى مورد استفاده قرار مى گيرند و هرگونه تحولى كه در اين علوم رخ نمايد و تئورى جديدى كه ارائه گردد در كاربرد علوم تجربى مؤثر خواهد بود12.

بنابراين ما ناگزيريم علوم را طبق ديدگاههاى صحيح و متناسب با فرهنگ خود تدوين كنيم تا بتوانيم به مرحله مطلوب انقلاب فرهنگى برسيم.

اسلام در مسائل اقتصادى حقوقى و... برنامه دارد. براى مسائل اقتصادى سياسى حقوقى و... بايد از منابع غنى كمك جست و برنامه هاى كارگشا تدوين كرد. برنامه اى متناسب; جامعه و فرهنگ جامعه و روحيات و اخلاقيات و اعتقادات مردم و گرنه مشكل ايجاد خواهد كرد.

مثلاً در مسائل اقتصادى اگر از ديدگاهها و تئوريهاى مختلف بدون در نظر گرفتن اسلام يا كم رنگ و ظاهرى بهره جوييم با مبانى فكرى و فلسفى ما در تضاد خواهد بود و دچار مشكل خواهيم شد13.

حوزه براى اجتناب از اين پيامدهاى نامطلوب و براى حلّ مشكلات فرهنگى سياسى اجتماعى و اقتصادى جامعه با توجه به رسالتى كه دارد در ارتباط با علوم انسانى بايد دو كار اساسى انجام دهد:

1 . آن رشته از علوم كه در حوزه نيست و براى حوزويان لازم است فراگيرد و در آن قسمت ازعلوم كه در حوزه مطرح است به مرحله تخصص كامل برسد و با ديدگاههاى جديد آشنا گردد.

2 . با دانشگاهيان همكارى وسيع و گسترده اى را در تدوين ديدگاههاى مختلف اسلامى در علوم سياسى اقتصادى و حقوقى و... داشته باشد14 و بدين وسيله در تعميق و كارايى علوم در حوزه بكوشد.

در گذشته علومى كه از حوزه غير اسلامى وارد جهان اسلام مى گرديد با جرح و تعديلهايى كه انجام گرفت با ديدگاههاى اسلامى منطبق مى شد.

فلسفه از علومى است كه ريشه در غرب و
يونان دارد ولى دانشمندان اسلامى در آن به كاوش پرداختند مسائلش را تنقيح كردند و مستدل و مسائل جديدى به آن افزودند و كم كم در رديف دانشهاى اسلامى قرار گرفت.

درباره ديگر علوم نيز مى توان به همين شيوه عمل كرد. علوم روز و چهارچوبهاى آن را از ديگران گرفت و متناسب با فرهنگ اسلامى و ملى از آن بهره برد.

سيد جمال الدين اسدآبادى اظهار تعجب مى كند از اين كه مسلمانان دانشهايى كه به ارسطو مربوط مى شود اخذ كرده اند وامّا از سخنى كه به گاليله و نيوتن منسوب است روى بر مى گردانند:

(چه بسيار تعجب است كه مسلمانان آن علومى كه به ارسطو منسوب است آن را به غايت مى خوانند كه گويا ارسطو يكى از اراكين مسلمانان بوده است و اما اگر سخنى به گاليله و نيوتون و كپلر نسبت داده شود آن را كفر مى انگارند. پدر و مادر علم برهان است و دليل نه ارسطو و گاليله. حق در آن جـاست كه برهان بوده باشد15.)

علوم حوزوى
علومى كه در حوزه هاى علميه فرا گرفته مى شود همه براى رسيدن به مرحله اجتهاد است و فقه هدف نهايى. علوم ديگر جنبه مقدمى دارند. از اين جهت بهاى لازم به آنها داده نمى شود. فقط علم اصول چون لاينفك از فقه است مور توجه قرار مى گيرد.

ميرزاى قمى در جلد دوم قوانين علوم مورد نياز اجتهاد را به شرح زير مى شمارد:

(علم صرف نحو لغت علم كلام منطق علم اصول تفسير علم حديث علم رجال علم معانى علم بيان علم بديع بخشى از مسائل علم هيئت و مقدارى از مسائل طب و بخشى از مسائل هندسه و حساب16.)

اين علوم تقريباً تمام علومى است كه در حوزه تدريس مى شده است. به اضافه اخلاق عرفان و فلسفه كه در جهت خودسازى و تهذيب نفس و تعميق كلام مورد توجه قرار دارد.

برخى از اين علوم اكنون در حوزه ها به كنارى نهاده شده اند و متروكند و براى موضوع شناسى نيز مورد توجه نيستند
مانند: هيئت طب هندسه و حساب. برخى مانند: اصول نياز به تنقيح دارد و بقيه علوم جنبه مقدمى دارند.

امروز اگر حوزه هاى علميه بخواهند به گونه جدى و به دور از شعار وارد ميدان شوند و در خدمت نظام در آيند بايد در متون درسى در شيوه فراگيرى متون درسى دگرگونيهايى ايجاد شود.

از جمله تحولات ژرفى كه بايد پديد آيد كه هم شناخت ما را از دين كامل مى كند و هم استعدادها را بارور مى سازد و... تخصصى كردن دانشهاى حوزوى بويژه دانشهاى محورى و اصلى است.
1 . شناخت كامل:
اسلام دينى است كه به تمام جوانب زندگى انسان توجه دارد و در هر زمينه اى برنامه اى خاص و مناسب بيان كرده است. ما اگر بخواهيم تمام جوانب معارف اسلامى را بشناسيم و به حقيقت آن پى ببريم بايد در تمام زمينه هايى كه معارف اسلامى از آن سخن گفته تحقيق كنيم. اين مهم جز با تحقيق در زواياى گوناگون علوم اسلامى به روش تخصصى ميسر نيست. بايد در هر
بخشى از معارف عده اى به تحقيق بپردازند تا نكات مبهم روشن و تصوير صحيحى از معارف ارائه گردد جامعيّت دين نموده شود به يك بعد نگرى گرفتار نيايند.

حوزه ها با تخصصى كردن علوم حوزوى و ايجاد رشته هاى مرتبط با معارف و منابع دينى شناخت بهترى به قرآن و احاديث پيدا مى كنند. اين كه مى بينيد برخى از علوم در گذشته توسعه يافته به اين خاطر بوده كه با قرآن و سنّت مرتبط بوده اند و در مسائل اجتماعى و پاسخ گويى به نيازها حلّ مشكلات روزمرّه مردمان و... نقش داشته اند.
2 . بارور ساختن استعدادها:
هدف تمام كسانى كه با نيّت خالص وارد حوزه هاى علميه مى شوند شناخت معارف دينى و خدمت به اسلام و جامعه است. منتهى بايد براساس استعدادها از نيروهاى جوان و آماده به كار بهره برد. انسانها يكسان آفريده شده اند و هركسى استعداد و شايستگيهاى ويژه اى دارد و استعداد و ذوق هر كس در علوم خاصى قابل شكوفايى است. اگر ما تخصص در علوم حوزه را به فراموشى بسپاريم بسيارى از استعدادها خواهند پژمرد و يا در زمينه اى كه توان دارند سود نبرده ايم.

چه بسا افرادى باشند كه توان دريافت صحيح درسهاى فقه و اصول رانداشته باشند ولى در ديگر علوم استعداد خوبى داشته باشند كه با سرخوردگى از فقه و اصول زمينه بروز استعداد در آن موارد نيز ناشكفته باقى بماند. اين وظيفه مسؤولين حوزه است كه استعدادهاى گوناگون را شناسايى طبقه بندى و بارور سازند.

به گفته يكى از اساتيد بزرگوار حوزه علميه قم:

(هر كس ذوق و استعداد و سليقه اش با يك نوعى از معارف مى سازد. يك نفر ذوقش و استعدادش با فقه و اصول هماهنگى دارد يك نفر با فلسفه يك نفر با تاريخ يا تفسير يا رجال و برخى براى وعظ و خطابه و تبليغ و يا... اين روش صحيحى نيست كه بدون توجه به استعدادهاى گوناگون تمام افراد يك نواخت مشغول تحصيل باشند. ما بايد طلاب را به گونه اى دقيق طبقه بندى كنيم و براى هر
طبقه اى آن اندازه كه امكانات لازم دارد فراهم كنيم. مثلاً كسى كه مى خواهد فقيه باشد و در اين زمينه استعداد كافى دارد و مشخص شده است كه مى تواند در اين زمينه توفيق به دست آورد براى وى يادگرفتن زبان انگليسى خيلى ضرورت ندارد. اما اگر كسى بخواهد خطيب و مبلّغ باشد و در اين زمينه استعداد كافى داشته باشد براى وى ضرورت دارد كه زبان عربى و انگليسى را خوب بداند از اين رو هر رشته اى لوازمى دارد17.)

بايد نظام آموزشى حوزه يك نواختى گذشته را از بين ببرد و از نيروهاى انسانى و استعدادهاى آماده بيشترين استفاده را ببرد و عقب ماندگيها و كمبودهاى علمى را به جبران برخيزد.
3. تكامل علوم:
هر دانشى زمانى تكامل مى يابد كه داراى نوآورى باشد و مسائل جديدى را طرح و ارائه كند. در غير اين صورت هميشه از مسائل مطرح شده گذشته بهره مى برد و از تكامل و پيشرفت و همراهى با پديده هاى جديد علمى باز مى ماند.

متأسفانه حوزه هاى علميه مدتهاست نوآورى نداشته اند و يا اندك بوده و به همّتِ همت مداران انگشت شمار . وقتى كه نظام آموزشى به گونه اى باشد كه علوم گوناگون بدون غور و بررسى دقيق و همه جانبه (كه امكان ندارد) به خاطر گستردگى اين دانشها در دستور كار طلبه محقق يا مدرس قرار گيرد ناگزير اينان به نوعى سطحى نگرى گرفتار مى آيند و تعميق و ابتكار در علوم حوزوى كم رنگ مى شود.

حوزه با تخصصى كردن علوم مى تواند به تعميق و تكامل دانش اسلامى بپردازد. دانشجوى دينى هر رشته اى كه برمى گزيند به تحقيق و تأمل وادارد. ما اگر به موضوعات مختلف در علوم حوزه توجّه كنيم چه در تفسير و علوم قرآن چه در كلام فلسفه اخلاق و فقه اين نياز رخ مى نمايد كه مسائل گوناگونى وجود دارد كه محتاج به تحقيق جديد و اشكالات فراوانى كه پاسخ مى طلبد و ديدگاههاى نو و ابتكارى.

روشن است تمركز در يك موضوع و رشته خاص خود به خود استعداد را در آن رشته
شكوفا مى كند و ابداعاتى را به دنبال دارد.
4 . پاسخ به نيازهاى علمى:
اگر در گذشته حوزه هاى ما بيشترين ارتباط را با توده مردم داشتند و آنان به خاطر عشق به خدا و رسول خود را موظف مى دانستند كه مسائل شرعى خويش را از حوزه بپرسند امروزه چنين نيست. حوزه ها با گروهى خاص در ارتباط نيستند. با تمام طبقات جامعه از جمله طبقه تحصيل كرده و دانشگاهى ارتباط دارند.

پاى حوزه ها به طور جدى به كنگره ها كنفرانسها گردهماييها محافل و مجالس علمى باز شده و بايد سخنى جدى براى گفتن داشته باشند. موضوعات گوناگونى مطرح است در جهان امروز: مانند كنترل جمعيّت سقط جنين پيوند اعضا روابط با دول غيرمسلمان و... حوزه ها بايد نظرگاههاى خود را عالمانه دقيق و با توجه به پيامدها ارائه دهند.

امروزه يك موضوع يك مسأله جزئى مى شود و از زواياى گوناگون در بوته نقد و بررسى قرار مى گيرد و سمينارى براى بررسى آن شكل مى گيرد و متخصّصان آن موضوع درباره آن بُعد مطرح شده در كنفرانس مقاله ارائه مى دهند. از اين روى نمى شود كلى گويى كرد و از هر درى سخن گفت و يا خداى ناخواسته خود را برتر ديد و به موعظه پرداخت. بلكه بايد در همان موضوع دقيق شد و مقاله ارائه داد و عالمانه سخن گفت و از پراكنده گويى اجتناب ورزيد و بر منبر نرفت و عضوى بود از اعضاى شركت كننده و نقدپذير.

در اين محافل دانشوران و متخصصان موضوع خاصى را پى مى گيرند و متخصصانه با مسائل برخورد مى كنند. زمانى عالم حوزوى در اين محافل مى تواند جاى داشته باشد كه بتواند به طور دقيق دقايق را بشكافد.

رمز موفقيت بسيارى از دانشوران حوزوى در همين نكته نهفته است. يعنى متخصصانه با مسائل روبه رو مى شده اند. سيد جمال الدين اسدآبادى كه در سمينارها و گردهماييهاى بزرگ شركت مى جست از هر درى سخن نمى گفت سخنى عالمانه ارائه مى كرد و دقائق را مى شكافت. اكنون تنها با كار و تحقيق مداوم و تخصص در علوم اسلامى و دانشهاى مربوط مى توان به
اين درخواستها پاسخ قانع كننده داد.

اين درست نيست كه قافله علم باتخصص و تمركز در رشته هاى خاص به تشريح و موشكافى مسائل بپردازد و حوزه در اين زمينه مسائل و نيازها و اشكالات جديد را ناديده بگيرد و همه مسائل را حل شده بپندارد و عوامانه در مهم ترين مركز علمى اسلام به خيل شاگردان بگويد:

(الحمد للّه چيزى كم نداريم تمام اين مسائل را بزرگان ما گفته اند!) اين خود فريبى است و اصرار بر جهل.
يادآورى چند نكته:
1 . براى تخصصى كردن علوم حوزه و فقه دچار مشكل فرهنگى و روانى هستيم.

حوزه واقعاً بايد با برنامه ريزى صحيح و حساب شده سياست خود را اعلام كند كه چقدر مى خواهد به غير از فقه و اصول بها بدهد.

امروز كسانى كه در درسهاى خارج فقه و اصول شركت مى جويند كم نيستند امّا آيا تمام آنان اصولى و يا فقيه خواهند شد؟ روشن است كه تعدادى از آنان چنين هدفى ندارند بلكه مى خواهند در درسى شركت
كرده باشند.

حوزه بايد اين نيروها را در جهت استعدادى كه دارند هدايت كند و در كارهاى تحقيقاتى موضوع شناسى طرح مشكل تبليغ تفسير مناظره و... از آنان بهره برد.

در ملاكهاى علمى و برنامه ريزى و ارزيابى تحصيلى لازم است اين مسائل مدّ نظر قرار گيرند.

اين بدان معنى نيست كه افراد در دروس حوزه شركت بجويند بلكه بدين معناست كه با برنامه باشد و در راستاى كارى كه از هر كس بر مى آيد.

همه كس نبايد به يك اندازه فقه بخوانند يا اصول يا تفسيرو... بايد ببينيم چقدر به كارشان مى آيد. آنانى كه رشته فقه و اصول را برگزيده اند بيشتر و آنان كه رشته ديگرى را برگزيده اند كمتر.

2 . نظام و حكومت اسلامى برخاسته از حوزه علميه است. حوزه در تشكيل نظام مقدس اسلامى سهم عمده و اساسى داشته است و اكنون در تداوم آن نمى تواند بى تفاوت باشد. لذا نيروهايى كه در حوزه آموزش مى بينند برخى براى آموزش و تدريس در حوزه كافى است و عده زيادى از آنان بايد در مراكز علمى ادارى نظامى فرهنگى و قضائى اين نظام مقدس به خدمت مشغول گردند و دستآوردهاى انقلاب اسلامى را پاس دارند. از اين روى حوزه در برنامه ريزى آموزشى خويش بايد مقاطع تحصيلى خود را با آموزشهاى لازم كه در ارتباط با هر يك از اين مراكز نياز است طرح كند و با يك برنامه صحيح آموزشى از نيروى طلاب بهره برد و آنان را به آينده اى روشن مطمئن سازد.

3 . آنچه ذكر شد بدين معنى نيست كه حوزه ها از تخصص بيگانه اند زيرا در گذشته و حال افراد متخصص در زمينه هاى ادبيات عرب عقائد اخلاق سير و سلوك فلسفه هيئت رياضيات فقه اصول و... بوده و اكنون نيز رشته هاى تخصصى كلام تفسير تبليغ در حوزه وجود دارد.

حضرت امام در ديدارى با دانشجويان مى گويد:

(اسلام عميق تر از همه جا و از همه مكتبها راجع به امور انسانى و امور تربيتى مطلب دارد كه در رأس مسائل اسلام است. متخصص لازم است. و
در اين امر بايد از حوزه هاى علميه متخصص بياورند. دستشان را دراز كنند پيش حوزه هاى علميه كه آن جا اين نحوه تخصص هست و دانشگاه را باز كنند ولى علوم انسانيش را به تدريج از دانشمندانى كه در حوزه هاى ايرانى هست و مخصوصاً حوزه علميه قم استمداد كنند18.)

امام خمينى در اين سخن توصيه به استفاده دانشگاه از متخصصان حوزه مى كند و اين با آنچه قبلاً ذكر كرديم كه حوزه بايد علوم انسانى را فرا بگيرد منافات ندارد; زيرا سخن ما درباره آن بخشى از علوم انسانى بود كه در حوزه مطرح نيست و آن بخشى كه مطرح است بايد با ديدگاههاى جديد آميخته گردد.

بنابراين هدف از تخصصى كردن علوم حوزه اين است كه به صورت يك قانون عام و شامل درآيد و ملاك علمى در هر رشته اى از علوم حوزه مطرح باشد و مسؤولان حوزه بر آن صحه بگذارند تا كسى كه در كلام تحقيق مى كند و يا در تفسير يا در رجال تاريخ و... به بى سوادى متّهم نگردد اين فرهنگ فرهنگ غلطى است كه بايد از بين برود.

بديهى است شيوه آموزشى حوزه در عين اين كه كاستيهايى دارد از نقاط مثبت و برجسته اى نيز برخوردار است19 كه همه با هم بايد مورد ارزيابى قرار گيرند.

4 . تخصصى كردن علوم حوزوى به اين معنى نيست كه يك فرد فقط در يك رشته متخصص بشود بلكه بدين معناست كه با تخصص در يك رشته دانشجوى علوم دين فارغ التحصيل و صاحب نظر گردد و بعد از آن صلاحيت خدمت در مراكز مختلف فرهنگى و اجتماعى را بيابد و لازم نباشد كه وقت خود را با حضور در درسهايى كه به آنها علاقه ندارد يا مربوط به كارش نمى شود هدر دهد.

روشن است كه ضرورت دارد از رشته هاى ديگر قبل از انتخاب رشته تحصيلى اطلاع درخور داشته باشد. اگر فردى داراى نبوغ و استعداد برجسته باشد شايد بتواند در زمينه هاى مختلف متخصص و صاحب نظر و به تعبير ديگر مجتهد گردد. اين مهم براى عده اى خاص و با استعداد ممكن است. در عين حال همه اذعان دارند كه ممحض شدن در يك رشته هميشه همراه با
موفقيّت است.

ابوعبيده قاسم بن سلام درباره خود مى گويد:

(هرگز با من مناظره نكرد فردى كه در همه دانشها دست داشت مگر آن كه بروى غالب شدم و نيز نشد كه با دانشمندى متخصص در يك فن مناظره كنم و او در دانش خود بر من چيره نگردد20).

اين سخن را برخى از قول شيخ بهايى نقل كرده اند21.

بنابراين متخصص در يك فن اعلم و تواناتر از ديگران خواهد بود و نظرى كه ارائه مى دهد صائب و قابل تقدير است.

آشنايى با زبان
زبان وسيله ارتباط بين انسانها آگاهى از نظرات ديگران و راه آشنايى با فرهنگها ودانشهاست. زبان ملتها را به هم پيوند مى دهد راه را براى نشر انديشه و آيين فراهم مى آورد.

از اين روى روحانيان كه در كار تبليغ و ترويج اند بايد به زبانهاى گوناگون آشنا باشند تا با شناختى كه از ملتها مى يابند بتوانند انديشه دينى خود را به آنان عرضه بدارند.
زبان و ادبيات عرب
ادبيات عرب جزو علومى است كه از ديرباز براى شناخت معارف اسلامى و استفاده از كتاب و سنّت از دروس اوليه حوزه هاى علميه بوده است. هر دانشجوى دينى مدتى ازعمر خود را صرف فراگيرى قواعد ادبى و بلاغى عربى مى كند تا بهتر با قرآن و حديث آشنا شود و فهم نيكى از آنها داشته باشد و بر اقوال فقهاء آگاهى بيابد. آنچه امروز به عنوان ادبيات عرب در حوزه تدريس مى شود كه متجاوز ازچهار سال وقت طلاب را مى گيرد صرفاً جنبه يادگيرى قواعد دارد. زبان عربى زبان بين الملل اسلامى است و فراگيرى آن براى تمام نيروهاى مذهبى از فرق و مذاهب مختلف ضرورت دارد كه متأسفانه به آن در حوزه هاى علميه اهميت داده نمى شود يا اگر هم كم و بيش توجهى مى شود در آن حدّ نيست كه مشكلى را بر طرف كند و راهى را بگشايد.

شوراى مديريت جمع ساعاتى را كه
براى فراگيرى ادبيات عرب تعيين كرده 1250 ساعت است كه چهار سال وقت طلاب را مى گيرد.

متون درسى آن شامل: امثله صرف ساده صرف مير تصريف عوامل هدايه صمديه سيوطى مغنى الاديب و مختصر المعانى است كه بيانگر قواعدند نه بيشتر.

در اين برنامه هشتاد ساعت براى تجزيه و تركيب آيات قرآن در نظر گرفته شده و حدود 157 ساعت براى مكالمه عربى منتهى بعد از پايه چهارم22 كه تقريباً طلبه از كتابهاى ادبى فارغ شده كه اين شيوه برخلاف شيوه معمول در فراگيرى زبان است. متون درسى كه ذكر شد به جز مغنى الاديب و صرف ساده بقيه بيش از يك قرن با ما فاصله دارند23.

شهيد باهنر كه برخاسته از حوزه و آشنا با دانشگاه بود از شيوه آموزش عربى در حوزه چنين انتقاد مى كند:

(امروزه محصلين علوم دينى پس از چند سال مطالعه مداوم ادبيات عربى باز هم از ترجمه كتابهاى عربى روز و القاء خطابه و نوشتن مقالات عربى عاجزند و فقط به يك نوع متن خوانى و ترجمه كتب فقه و اصول قدرت پيدا مى كنند. .. چه مى شود اگر اين فكر تعقيب شود كه بايد از آخرين متدهاى تعليم زبان استفاده كرد و ضمن آن كه به عنوان مقدمه اصول و فقه با ادبيات عربى آشنا مى شويم دست كم اين زبان بين المللى اسلامى را به طور كامل فرا گيريم. در حالى كه امروزه تعليم مشكل ترين زبانهاى دنيا با روشهاى جديد در يكى دو سال به طور كامل انجام مى شود. متأسفانه ما پس از چندين سال سرو كار داشتن با تعليم و تعلّم زبان عربى باز هم كميتمان لنگ است...24)

با آشنا شدن طلاب به زبان عربى روز وسيله ارتباط حوزه با جهان اسلام فراهم مى شود و از اين طريق عقايد و ديدگاههاى حوزه علميه در سطح دانشگاههاى جهان اسلام طرح مى گردد.

در ارتباط با آموزش زبان عربى مناسب است در اين جا اشاره اى شود به برخورد سيدجمال الدين اسدآبادى با فرزند حاج امين الضرب.
سيد در سال 1304 هـ . ق به ايران مى آيد. در اين سفر در منزل حاج امين الضرب سكنى مى گزيند. متوجه مى شود فرزند وى محمد حسين مطول و مغنى مى خواند. از او سؤال مى كند: (عربى هم حرف مى زنى عربى مى نويسيد؟)

وى پاسخ مى دهد:خير!

سيّد چنان از اين پاسخ ناراحت مى شود كه رنگ صورتش تغيير كرده و با نهايت تغيّر مى گويد:

(شىء عجيب شىء عجيب. مطول و مغنى مى خوانى و عربى حرف نمى زنى؟ از فردا بايد شروع به مكالمه عربى نمايى).

با كمك سيد جمال الدين و تلاش خود در عرض ده روز توان نگارش يك صفحه بدون غلط را پيدا مى كند. سيد جمال نامه هايى كه به او مى نويسد به عربى است و سخنانى كه در منزل امين الضرب ايراد مى كند حاج محمد حسين به عربى مى نگارد25.

ما بايد براى آموزش از بهترين شيوه و متن بهره بريم و نقاط ضعف آموزشى را جبران كنيم البته اين بدان معنى نيست كه ما به هيچ وجه از متون كهن بهره نبريم بلكه آنها اصل نباشند. مى توان گفت آشنائى طلاب با متون كهن تاحدودى ضرورى است; زيرا اينان بايد از آنچه گذشتگان نوشته اند بهره برند.
ادبيات فارسى
آشنايى دقيق عالمانه و فنى با زبان فارسى و شيوه نگارش مقاله و كتاب براى حوزويان بسيار ضرورت دارد. اينان وظيفه دارند جامعه خويش را با اسلام و معارف دينى آشنا سازند. در نگارش و خطابه از بهترين و شيواترين روش بلاغى بهره برند و كتابهاى مذهبى را همراه با صناعت ادبى تأليف كنند: (وما ارسلنا من رسول الا بلسان قومه26) كتاب مذهبى اگر با نثر پخته و زيبا و بى پيرايه ارائه گردد پايدار و استوار مى ماند و نسل بعد از نسل از آن بهره مى برند و راه مى جويند. در كشورى مانند ايران نگارش كتاب به فارسى تأثير بيشتر دارد تا به زبان عربى و...

سخنى از علامه بحرالعلوم نقل شده كه نشانگر توجه اين مرد بزرگ به تأثير يك نوشته در جامعه است.
علامه نورى در كتاب (فيض القدس) مى نويسد:

(برخى از اساتيد بزرگوار برايم نقل كردند كه علامه طباطبائى بحر العلوم آرزو مى كرده است كه تمام كتابها و مصنفات وى در ديوان عمل علامه مجلسى(ره) نوشته شود و تنها يكى از كتب فارسى مجلسى كه ترجمه متن اخبار است و همانند قرآن در تمام اقطار مشهور و شايع است در ديوان عمل وى نوشته شود و علت آن استفاده و بهره اى است كه از اين كتب در اطراف و اكناف مى شود و گروه زيادى از آن سود مى برند.27)

گفتار بحرالعلوم مهم و در خور تأمل است. او به حجم كتاب و علمى بودن آن نمى انديشد بلكه بر تأثير كتاب و نقشى كه پيدا مى كند اهميت مى دهد.

درباره كتابهاى علامه مجلسى كه به فارسى نوشته شده گفته اند:

(انتشار كتاب حق اليقين او باعث شد كه هفتاد هزار نفر از سنيان شيعه شوند و عقايد شيعه در جامعه محكم گردد و صوفيه كه داراى پيروان زياد و معتقد به غلو بودند دفع و از شمارشان كاسته شود.28)

امروز نوشته هاى متقن متين و روان تأثير زيادى در هدايت نسل نو دارد. حوزه اگر در اين جهت گام ننهد از مردم بويژه نسل جوان و تحصيل كردگان جدامى افتد. حوزه لازم است معارف اسلامى را با نثرى روان مطابق با قواعد در سطحهاى مختلف براى كودكان نوجوانان دانش آموزان و دانشجويان و مردم عادى بنگارد و آنان را با دين و مسائل دينى آشنا كند29.
آشنايى با ديگر زبانها
رسالت حوزه رسالتى است جهانى و در محدوده اى خاص نمى گنجد از اين روى براى ابلاغ رسالت و پيامى كه بر دوش دارد بايد به زبانهاى زنده دنيا حتى زبانهاى غير مشهور آشنا گردد.

آشنايى با ديگر زبانها افزون بر ابلاغ پيام الهى باعث اطلاع از شبهات دشمنان اسلام مى شود و امكان پاسخ گويى سريع به آن شبهات را فراهم مى سازد. بزرگان دين به اين مسأله توجه داشته اند. از جمله نقل شده است: در دوران زعامت آية اللّه بروجردى
پس از پايان يافتن بناى مدرسه خان برنامه درسى منظمى براى آن تنظيم مى شود كه در آن فراگيرى زبان انگليسى نيز گنجانده شده بود. برنامه خدمت آية اللّه بروجردى براى اظهار نظر نهايى و تأييد تقديم مى گردد. وقتى از زبان انگليسى صحبت به ميان مى آيد ايشان در پاسخ مى گويد:

(اگر كسى يك زبان بداند يك آدم اگر دو زبان بداند دو آدم و اگر سه زبان بداند سه آدم است.30)

درباره ابوبكر ضرير استاد نحو مدرسه نظاميه بغداد (م: 612 هـ . ق.) ياقوت حموى مى نويسد:

(زبانهاى فارسى و تركى و حبشى و رومى و ارمنى و زنگى را به خوبى مى دانست و هرگاه دانشجويى غير عرب نزد او چيزى مى خواند و درك معنى به زبان عربى برايش مشكل بود ضرير عبارت را با زبان همان دانشجو برايش توضيح مى داد.31)

يا اثيرالدين ابوحيّان غرناطى نحوى استاد حديث و تفسير در مدرسه منصوريه قاهره (م: 745 هـ ق.) علاوه بر زبان عربى با زبانهاى تركى و فارسى آشنا بود و در هر دو زبان تأليفاتى داشت32.

درباره سيد جمال الدين اسدآبادى نوشته اند كه زبان افغان فارسى عربى تركى و فرانسه را مى دانسته و با انگليسى و روسى و سنسكريت آشنا بوده است33.

مرحوم شعرانى كه در علوم حوزوى از تخصص بالايى برخوردار بود علاوه بر زبان عربى و فارسى با چند زبان ديگر آشنايى داشت:

(مرحوم ابوالحسن شعرانى آن عالم وارسته به زبانهاى مختلف آشنايى داشت. فرانسه را به اندازه عربى مى دانست و مسلط به... انگليسى اش خوب بود.. عبرى را مى دانست. كتابهاى عبرى هم داشت. خودش به من گفت كه: من عبرى را پيش يك ملاى يهودى خوانده ام.34)

تبادل افكار و انظار پاسخ گويى به شبهات و... ابزارى دارد كه در رأس آنها زبان است. البته فهم و درك افكار و آگاهى از شبهات و پاسخ گويى به آنها افق جديدى به روى جامعه اسلامى خواهد گشود.

پاسخ گويى به شبهات سابقه ديرينه اى
در حوزه ها دارد. به گونه اى كه برخى اشكالات به نام شبهه كننده شهرت يافته است: شبهه ابن قبه شبهه ابن كمّونه و...

بسيارى از اين شبهه ها و پاسخها جامعـه اسلامى و حوزه ها را وا خواهد داشت كه دقيق تر و منسجم تر بگويند و بنويسند و زمينه را براى تحول فكرى مهيا مى سازند. وقتى كاشف الغطا شيخ آقا بزرگ تهرانى و سيد حسن صدر اطلاع پيدا مى كنند كه جرجى زيدان در: (آداب اللغة العربيه) شيعه را كوچك و بى اصل پنداشته پيمان مى بندند به معرفى شيعه بپردازند. سيد حسن صدر (تأسيس الشيعه لعلوم الاسلام) و آقا بزرگ تهرانى (الذريعه) را تأليف مى كنند و شيخ محمد حسين كاشف الغطاء كتاب جرجى زيدان را به بوته نقد مى گذارد35.

امروز در سطح جهان تبليغات زيادى عليه اسلام و شيعه مى شود چرا نبايد حوزويان برخيزند و غيرتمندانه از مرزهاى عقيدتى و فكرى دفاع كنند.

شيخ بهايى رساله اى دارد به نام: (ذبائح اهل كتاب). وى اين رساله را در پاسخ به شبهه اى مى نگارد كه در روم [عثمانى] مطرح بود كه چرا شيعيان ذبايح اهل كتاب را حرام مى دانند.

در مقدمه اين رساله مى نويسد:

(ان الباعث على تأليف هذه المقالة وتحرير هذه الرسالة ان رسول ملك الروم لماورد بالرسالة من تلك المملكة الى هذه البلاد ذكر فى بعض الأيام ان من أعظم ما يشنع به علماء الروم على علمائكم بعد مسألة الامامة حكمهم بتحريم ذبائح اهل الكتاب مع أن القرآن المجيد نطق بتحليلها فى آية لامجال لتأويلها وهى قوله تعالى (وطعام الذين أوتوالكتاب حلّ لكم36) فامرنى السلطان الأعظم... الشاه عباس الحسينى الموسوى الصفوى. ان اكتب رسالة قاطعة لاحتجاجهم بحيث يرتفع تشنيعهم علينا...37)

انگيزه تأليف اين مقاله و نگارش اين رساله اين بود كه فرستاده پادشاه روم چون با نامه اى از آن مملكت به اين كشور [ايران] آمد در يكى از روزها بيان كرد كه بزرگترين ايرادى كه علماى روم [عثمانى] بر علماء شما مى گيرند بعد از مسأله امامت حكم آنان به حرمت ذبايح اهل كتاب است. با اين
كه قرآن در آيه اى كه مجال توجيهى براى آن نيست حكم به حليت آن كرده است و آن سخن خداست كه مى فرمايد: (وغذاى آنان كه كتاب داده شدند براى شما حلال است).

سلطان اعظم شاه عباس به من فرمان داد كه رساله اى بنگارم كه برهان آنان را از بين ببرد به گونه اى كه ايرادشان بر ما مرتفع گردد.)

امروز نياز به زبان بيشتر ملموس است. تفسير و تحليل اهداف و برنامه هاى انقلاب اسلامى خنثى كردن تبليغات مسموم پاسخ به شبهات و تشريح مسائل دينى و... ايجاب مى كند كه حوزويان به ديگر زبانها آشنا باشند.

به گفته امام خمينى:

(پيشتر احتياج به زبان زبانهاى خارجى نبود. امروز احتياج است به اين. يعنى جزو برنامه تبليغات مدارس بايد زبان باشد. زبانهاى زنده دنيا. آنهايى كه در همه دنيا شايع تر است. اين بايد يكى از چيزهايى باشد كه در مدارس دينى ما كه مى خواهند تبليغ بكنند. اين امروز محل احتياج است. مثل ديروز نيست كه ما صدامان از ايران بيرون نمى رفت. امروز ما مى توانيم در ايران باشيم و به زبان ديگرى در همه جاى دنيا تبليغ كنيم در همه جا مبلغ باشيم38).
تفسير و علوم قرآنى
قرآن معجز جاويد پيامبر گرامى اسلام اساس شرع ركن مهم وحدت جامعه اسلامى و دستور العمل و قانون مسلمانان است. از اين روى از آغاز اين كتاب آسمانى را عزيز مى داشتند و در حفظ آن تلاش عظيم مى كردند.

تا وقتى كه قرآن چراغ راه بود از همه جهت وعملاً مسلمانان بدان پايبند بودند جامعه اسلامى برفراز بود و عزيز. امّا از وقتى كه هر كسى به هوسى به تفسير نشست فرقه ها شكل گرفتند و اختلافها دامن گستردند. اين بود كه مسلمانان روز خوش نديدند و برج و باروى عزت آنان هر چند گاه آماج حملات فرومايگان مى شد.

علامه طباطبايى در (الميزان) بحثى دارد درباره اهتمام به قرآن. وى با اشاره به حديث ثقلين كه رسول خدا(ص)
اهل بيت را عدل قرآن قرار داده به اين نكته مى پردازد كه: آيا مسلمانان به اسلام عمل كردند؟

وى بر اين باور است كه شيعه و سنى هر يك به گونه اى طبق دستور اسلام عمل نكرده اند:

(شيعيان عترت را گرفتند و قرآن رارها كردند و سنيان قرآن را گرفتند و عترت را رها كردند.)

از قول برخى از محققان اهل سنت نقل مى كند:

(اهل سنت كتاب را گرفتند وعترت را ترك گفتند و اين منجر به ترك كتاب شد.زيرا پيامبر(ص) فرمود: (آن دو از هم جدا نمى شوند) و شيعيان عترت را گرفته و كتاب را رها كردند. اين كار باعث ترك عترت گرديد. به خاطر سخن پيامبر(ص): (انهما لن يفترقا) پس امت اسلامى قرآن و عترت را با هم ترك كردند39).

و اين افراط و تفريط نتايج ناگوارى به همراه داشت از جمله: قطع رابطه علوم دينى و ادبى با قرآن است. و اين مطلب به حدى رسيده كه طالب علمان در هيچ يك از مراحل تحصيل نيازى به قرآن پيدا نمى كنند بلكه به خاطر كسب ثواب و يا تيمم و تبرك به قراءت آن مى پردازند:

(وهذه الطريقة المسلوكة فى الحديث احدالعوامل التى عملت فى انقطاع رابطة العلوم الاسلامية وهى العلوم الدينية والادبيه عن القرآن مع ان الجميع كالفروع والثمرات من هذه الشجرة الطيبة التى اصلها ثابت وفرعها فى السماء تؤتى اكلها كل حين باذن ربها وذلك أنك ان تبصرت فى امر هذه العلوم وجدت أنها نظمت تنظيماً لاحاجة لها الى القرآن اصلاً حتى اٌنه يمكن لمتعلم ان يتعلمها جميعاً: الصرف والنحو والبيان واللغة والحديث والرجال والدراية والفقه والاصول فيأتى آخرها ثم يتضلع بها ثم يجتهد ويتمهر فيها وهو لم يقرء القرآن ولم يمس مصحفاً قط فلم يبق للقرآن بحسب الحقيقه الاّ التلاوة لكسب الثواب او اتخاذه تميحة للاولاد تحفظهم عن طوارق الحدثان! فاعتبران كنت من اهله.40)
اين روش حديثى از عواملى است كه باعث انقطاع علوم اسلامى كه همان علوم دينى و ادبى باشد از قرآن شد. با اين كه همه چون فروع و ميوه هاى
اين درخت پاكند كه اصل آن ثابت و شاخه آن در آسمان است. در هر آن مى توان از آن بر چيد و تناول كرد.

اگر درباره علوم مطالعه كنيد مى بينيد اين علوم دينى طورى تنظيم شده اند كه به هيچ وجه احتياجى به قرآن نيست. به طورى كه حتى امكان دارد متعلم اين علوم: صرف نحو بيان لغت حديث رجال درايه فقه و اصول را فرا بگيرد به آخر برسد و متخصص در آنها گردد ولى قرآن نخواند وجلدش را دست نزند!

در حقيقت براى قرآن چيزى جز تلاوت آن براى كسب ثواب و يا بازوبندى براى فرزندان كه از حوادث روزگار در امان بمانند چيزى نمانده است. اگر اهل عبرتى عبرت بگير.

متأسفانه حوزه هاى ما اين گونه اند كه علامه مى گويد. آنچه را علامه گفته واقعيت دارد. بايد گفت: حوزه به گونه بايسته به قرآن وعلوم قرآنى اهميت نداده و همين بى توجهى و گرايش به حديث آن هم غير فنى و غير اصولى بدون توجه به سند و دلالت باعث شده كه احاديث ضعيف و نامعقول صحيح جلوه كند و عده اى آن را برقرآن مقدم بدارند و در نتيجه سبب گرديد شيعه به عقائد خاص درباره قرآن متهم شود. در حالى كه روايات زيادى داريم كه مى گويند: احاديث را بر قرآن عرضه كنيد و اگر حديثى مخالف قرآن بود (زخرف) و بى ارزش است و آن را رها كنيد و بدانيد كه از معصوم نيست و ناقل آن سزاورتر به آن است41. ما در تمام زمينه هاى علمى عقيدتى اخلاقى و فقهى نياز به قرآن داريم.زيربناى نظرات ما بايد قرآن باشد. حتى آيات فقهى منحصر در پانصد آيه كه عنوان آيات الاحكام را پيدا كرده اند نيست. به آيات ديگر هم مى توان براى دستيابى به احكام استشهاد جست يا اصول و قواعدى را استخراج كرد.

امام خمينى با اين كه همه حركات و حركاتش براساس قرآن بود و قرآن را حاوى همه نيازهاى بشر مى دانست42 و بر همين اساس حكومت جامع خويش را پى ريخت در عين حال از اين كه در ايّام جوانى بهاى لازم را به تدريس قرآن نداده تأسف مى خورد43.
حال تكليف حوزه هاى علميه روشن مى شود كه با قرآن چه رفتارى داشته اند.

اهتمام به قرآن بايد به صورت يك گرايش عمومى و با ارزش حوزوى مطرح شود. قرآن شناسى علمى در صدر قرار بگيرد نه در عرض اصول و فقه يا مقدمه اى براى آنها! اين جهت ارزشى علم تفسير است كه مى تواند باعث گرايش طلاب و حوزه به قرآن گردد. وقتى در حوزه نجف عالمى به نگارش تفسير قرآن مى پردازد عده اى او را از اين كار باز مى دارند كه نگارش تفسير و تدريس آن به حيثيت علمى شما لطمه مى زند از اين روى فقط يك جلد از آن تفسير منتشر مى شود.فاجعه چنان عميق است و ويرانگر كه وقتى ازآية اللّه خويى سؤال مى شود كه چرا درس تفسير را ترك كرده ايد؟

پاسخ مى دهد: مشكلات و موانعى دردرس تفسير وجود دارد.

مى گويند: علامه طباطبايى كه در قم به اين كار ادامه داده اند و بيشتر وقت خودشان را صرف تفسير كردند چه شد؟

مى گويد: آقاى طباطبايى تضحيه كرده اند44.

يعنى آقاى طباطبايى خودشان را قربانى كردند از نظر شخصيت اجتماعى ساقط شدند. در چنين جوّى چگونه ما از طلاب و حوزه انتظار داشته باشيم كه به سوى قرآن و علوم قرآنى گام نهند. آنچه مهم مى نمايد اين است كه: بهاى لازم به اين رشته علمى و لازم داده شود.

سيوطى در (الاتقان فى علوم القرآن) بيش از هشتاد نوع بحث راجع به علوم قرآنى آورده كه امروزه مباحث ديگر نيز به آن اضافه شده است كه تحقيق در اين زمينه هاى علمى تنها با ايجاد رشته تخصصى ميسر است واين امكان را فراهم مى سازد كه ما توان درك حقايق قرآن را بيابيم.

حديث شناسى
از منابع مهم احكام و معارف اسلامى حديث است. متكلمان عرفا معلمان اخلاق مفسران و فقيهان به آن استناد مى كنند. فقيه در هنگام استنباط بيشترين مراجعه را به حديث دارد. در گذشته فقيهان و محدثان بوده اند كه به بررسى احاديث مى پرداختند ولى بايد اذعان كرد كه
اكنون حديث به طور مستقل كمتر مورد بررسى قرار مى گيرد. حديث شناسى به معناى خاص آن در حوزه ها رائج نيست.

علم الحديث را به دو بخش تقسيم مى كنند: روايت الحديث و درايت الحديث يا فقه الحديث. رواية الحديث در بر دارد علم رجال و علم درايه را. بنابر اين علم حديث را مى توان به سه بخش تقسيم كرد:

1 . فقه الحديث. دانش درك معانى و واژه هاى احاديث.

2 . علم رجال. دانش بررسى راويان و جرح وتعديل آنان.

3 . على درايه يا مصطلح الحديث دانش كيفيت نقل حديث و چگونگى دريافت آن و سند و متن احاديث45.

در تحقيقات رجالى معمولاً به كتابهاى رجالى و برخى كتابهاى روايى مراجعه مى شود و طبق جرح و تعديلى كه بزرگان انجام داده اند درباره راويان قضاوت مى گردد.

رجال شناسان ما در گذشته با ديد نقادانه به جرح و تعديل افراد مى پرداختند. اما امروز سعى برخى از علماى رجال برآن است كه به گونه اى تمام راويان را توثيق كنند كه اين كار به ضرر فرهنگ و معارف دينى ماست و از آن بى شك ضرر خواهيم ديد.

با يك نگاه به مرآت العقول علامه مجلسى كه شرح كافى است در مى يابيم دقت علاّمه را در بررسى روايات و نماياندن صحت و سقم آنها. به عنوان نمونه از سى و چهار روايتى كه ثقة الاسلام كلينى در كتاب (العقل والجهل) كافى آورده تنها سه روايت آن صحيح و سه روايت آن موثق است. بيست و هشت روايت باقى مانده يا ضعيف است يا مرسل و يا مجهول46.

از 174 حديثى كه در كتاب فضل العلم كافى آمده حدود 50 حديث آن صحيح يا موثق است و بقيه مجهول مرسل ضعيف و مرفوع اند با اين كه كافى يكى از منابع معتبر روايى ماست47.

درباره احاديث اين كتاب نوشته اند: از مجموع 16090 حديث كافى 5072 حديث آن صحيح 144 حديث حَسَن 1116 حديث موثق 302 حديث قوى و 9456 حديث ضعيف شناخته شده است48.

در لؤلؤة البحرين مجموعه احاديث آن
را 16199 حديث دانسته كه 9485 حديث آن ضعيف است49.

گرچه برخى روايات ضعيف السند را روايات صحيح تأييد مى كنند و با تواتر اجمالى قابل اعتمادند و يا مضامين عالى دارند كه جبران ضعف آنها مى شود بدين وسيله ولى گزارشى كه ارائه گرديد هشدارى است به ما كه روايات نياز شديدى به بررسى سند و متن دارند. به صرف اين كه حديثى در كتابهاى معتبر نقل شده و حتى مشايخ ثلاث آن را آورده اند نمى شود و نبايد به آن اعتماد كرد. چه بسا كه آن حديث بامسلمات در تناقض باشد.

در واقع گروه حشويه كه فقها از جمله شيخ مفيد آنان را طرد كرده اند و ديدگاه آنان را شديداً به نقد كشيده اند كسانى بودند كه باور داشتند هر حديثى كه از طريق شيعه نقل مى شود معتبر است بى آن كه به نقد و بررسى سند و متن آنها بپردازند.

در بررسى روايات تنها نبايد به بررسى سند آنها اكتفا كرد زيرا بسيار بوده اند جاعلانى كه احاديث را از قول افراد موثق نقل مى كردند تا براى ديگران قابل پذيرش باشد.

از جمله درباره ابن ابى العوجاء نوشته اند: اقرار كرده به جعل چهار هزار حديث تا حلال خدا را حرام و حرام خدا را حلال كند50 بديهى است آنچه وى جعل كرده ديگران نقل حتى اگر فرض كنيم بخش اندكى از آن احاديث در كتابهاى روايى وارد شده توجه به اين مهم يعنى نقد و بررسى لازم مى نمايد.

فِرَقْ و گروههاى گوناگون براى توجيه ديدگاههاى خود به جعل حديث دست مى زدند و عقائد باطل خود را از قول ائمه بيان مى كردند. شناخت عقائد آنان و پى گيرى آنها در روايات براى پيراستن شيعه از پيرايه ها نياز جدّى و سرنوشت ساز جامعه ماست.

امروز نمى شود با خرافات سخنهاى سخيف و سست كه متأسفانه شيادانه در لابه لاى روايات ائمه معصومين(ع) جا گرفته نسلى خردگرا و عقل باور را توجيه كرد.

روايتهايى چون روايتهاى ابى بن كعب درباره ثواب قراء ت قرآن كه جاعل خود اعتراف كرده براى تشويق مردم به چنين كارى دست زده و51... در كتابهاى روايى ما زياد است كه بايد فكرى كرد.
امام خمينى معتقد است كه برخى احاديث مضمون آنها اشتباه است و نمى توان آنها را به امام معصوم نسبت داد. از جمله رواياتى كه در باب حيل ربا آمده و مشايخ ثلاث آن را نقل كرده اند.

شخصى از امام رضا(ع) از حيله هاى مرسومه ربا سؤال مى كند حضرت پاسخ مى دهد:

(لابأس به قد امرنى أبى ففعلت ذلك52.)

مانعى ندارد. پدرم موسى بن جعفر(ع) مرا به اين كار فرمان داد و من نيز انجام دادم.

و در نقل ديگرى امام صادق(ع) مى فرمايد:
(لابأس بذلك قدفعل ذلك ابى رضى اللّه عنه وأمر فى ان افعل ذلك فى شىء كان عليه53)
مانعى ندارد پدرم انجام مى داد و به من نيز دستور داد كه چنين عمل كنم.

امام خمينى دربررسى اين اخبار به سند آنها بسنده نمى كند زيرا برخى از اين روايات معتبرند بلكه در محتواى آنها اشكال مى كند:

(تو آگاهى كه برخى از اعمال را گرچه مباح باشند معصوم مرتكب نمى شود; زيرا معصوم منزه است از آنچه باعث تنفرطبع گردد مانند تحصيل نفع به حيله و...54)

يا در باب خريد و فروش انگور به كسانى كه شراب مى سازند رواياتى وارد شده كه ائمه(ع) نيز چنين عمل مى كردند. برخى از اين روايات از نظر سند معتبرند: امام خمينى درباره آنها مى نويسد:
(فتلك الروايات بما انها مخالفة للكتاب والسنة المستفيضة وبما انها مخالفة لحكم العقل كما تقدم وبما انها مخالفة لروايات النهى عن المنكر بل بما انها مخالفة لاصول المذهب ومخالفة لقداسة ساحة المعصوم(ع) حيث ان الظاهر منها ان الائمه عليهم السلام كانوا يبيعون تمرهم ممن يجعله خمراً وشراباً خبيثاً ولم يبيعوه من غيره وهو مما لايرضى به الشيعة الامامية كيف ولوصدر هذا العمل من اواسط الناس كان يعاب عليه فالمسلم بما هو مسلم والشيعى بما هو كذلك يرى هذا العمل قبيحاً مخالفاً لرضى الشارع فكيف يمكن صدوره من المعصوم ـ عليه السلام 55.)
اين روايات علاوه بر آن كه مخالف
كتاب و سنت مستفيضه اند و مخالف حكم عقل (آن گونه كه گذشت) و مخالف روايات نهى از منكر بلكه مخالف اصول مذهب مخالف قداست ساحت معصومانند. زيرا از ظاهر روايات بر مى آيد ائمه عليهم السلام خرماهاى خود را به كسانى مى فروختند كه آن را تبديل به خمر و شراب پليد مى كردند و به غيرآنان (طبق يكى از روايات) نمى فروختند و اين مطلب از موضوعات و مواردى است كه شيعه اماميه به آن راضى نيست. چگونه اين مطلب را بپذيرد در حالى كه اگر اين كار از مردم متوسط صادر شود به آنان ايراد مى گيرند. پس مسلم از آن جهت كه مسلمان است و شيعه همچنين اين كار را زشت و مخالف رضايت شارع مى داند. پس چگونه امكان دارد كه معصوم چنين كارى را انجام دهد.)

امام خمينى در اين سخن ملاكهاى متعددى را براى ارزيابى احاديث بيان كرده است: كتاب سنت مستفيضه عقل اصول كلى مذهب قداست معصومان و روايات نهى از منكر و...

و با توجه به اين ملاكها و ملاكهاى ديگر ضرورت حديث شناسى به صورت علم تخصصى در حوزه قابل درك است.

علاوه بر آنچه گذشت موقعيتهاى اجتماعى و سياسى در بيان برخى احاديث نقش داشته كه بدون شناخت آن موقعيت زمانى تبيين حديث ممكن نخواهد بود.

به عنوان مثال زراره و محمد بن مسلم در روايتى صحيح از امام صادق درباره مصارف هشتگانه زكات كه در قرآن آمده56 سؤال مى كنند كه آيا به تمام آنان زكات داده مى شود اگر چه شيعه نباشند؟

امام صادق مى فرمايد:
(إن الامام يعطى هؤلاء جميعاً لأنّهم يقرّون له بالطاعة).
امام و رهبر مسلمانان به همه آنان زكات مى دهد زيرا آنان اطاعت او را پذيرفته اند.

سؤال مى كنند: اگر چه شيعه نباشند؟

امام صادق(ع) پاسخ مى دهد:

(يا زرارة لوكان يعطى من يعرف دون من لايعرف لم يوجد لها موضع وانّما يعطى من لايعرف ليرغب في الدّين فيثبت عليه فامّا
اليوم فلاتعطها اُنت واٌصحابك الاّ من يعرف من وجدت فمن هؤلاء المسلمين عارفاً فاٌعطه دون النّاس.57)

اى زراره! اگر امام مسلمانان فقط به كسى كه شيعه است زكات بدهد و به ديگران ندهد جاى مصرفى براى زكات باقى نمى ماند و به اين خاطر به غير شيعه زكات مى دهد تا دردين رغبت كند و در آن ثابت قدم بماند. اما [امروز كه حكومت حقى وجود ندارد و شيعيان تحت فشارند.] تو و يارانت جز به شيعيانى كه مى يابيد ندهيد. پس آن كه از مسلمانان عارف و شيعه هست زكاتش بده نه به عموم مردم).

اين فرمايش امام صادق(ع) در مصرف زكات ملاكى را بيان مى كند كه در خور توجه است. مى فرمايد: اگر امامى باشد و حكومتى زكات را به همه محتاجان مسلمان مى دهد. زيرا تمام آنان تحت قدرت و نفوذ اويند. اما امروز شما وظيفه داريد فقط زكات را به شيعه بدهيد.

اما فقهاى ما در مصرف زكات در غير سهم مؤلفة قلوبهم و سبيل اللّه ايمان و شيعه بودن را شرط مى دانند.

(ولايعطى عندناً معتقداً لغيرالحق من سائر فرق المسلمين بلاخلاف أجده فيه بيننا بل الاجماع بقسميه عليه.58)
ونزد شيعه زكات به كسانى كه به غير حق اعتقاد دارند از سائر فرقه هاى مسلمانان داده نمى شود. اختلافى در مسأله نيست بلكه اجماع منقول و محصل بر آن اقامه شده است.

اگر گفتار فقها و روايات متعددى را كه در اين باره وجود دارد با روايتى كه ذكر شد در نظر بگيريم وجه جمع آن مشخص مى شود. اگر حكومت حق برقرار بود زكات به غيرمؤمنان اشكالى ندارد؟ اگر نه نبايد به آنان پرداخت. از آن جا كه شيعه به جز برهه اى حكومت در دست نداشته اجماع بر عدم جواز پرداخت نمود يافته است.

اين نشانگر تأثير زمان در دگرگونى احكام است. موقعيتهاى اجتماعى در احكام و شناخت احاديث نقش فراوان دارد.

از باب مثال:

از اميرالمؤمنين على(ع) از سخن رسول
خدا(ص) سؤال مى شود كه فرمود:

(غيّروالشيب ولاتشبّهوا باليهود).
پيرى را باخضاب بپوشانيد و خود را همانند يهود مگردانيد.

آن حضرت پاسخ مى دهد:
(انّما قال صلى اللّه عليه وآله وسلّم ذلك والدين قُلَّ فامّا الآن وقد اتّسع نطاقه وضرب بجر انِه فامْرؤ و ما اختار59)
او كه درود خدا بر او باد چنين فرمود زمانى كه شمار مردان دين اندك بود. اما اكنون كه ميدان اسلام فراخ گرديده و دعوت آن به همه جا رسيده هر كسى آن كند كه خواهد.

بنابراين فرمايش دستور خضاب از جانب رسول خدا(ص) براى جوان نشان دادن اجتماع مسلمانان بوده است تا دشمنان اسلام اميد به نابودى جامعه نوپاى اسلامى نداشته باشند. امروزه كه اسلام گسترش پيدا كرده است نيازى به چنين امرى نيست. چنين كارى در واقع مستحب نخواهد بود. اين راهها و شيوه هايى را براى شناخت احاديث به ما نشان مى دهد:

1 . برخى دستورات پيامبر(ص) جنبه مصلحتى داشته و در مقطع خاص اجتماعى بيان شده است. و اين روش در سخنان ائمه(ع) نيز وجود دارد.

2 . اين سخن نشانگر آن است كه موقعيتهاى اجتماعى سياسى جامعه صدر اسلام در تبيين و تشريح احاديث نقش دارند. استنباط فقيه از يك حديث وقتى كامل خواهد بود كه از چرايى صدور و موقعيت اجتماعى زمان صدور روايت مطلع باشد. علاوه بربررسى سند و ارزيابى عقلانى حديث بايد وضعيت سياسى مسلمانان را در احاديث اجتماعى نيز بداند.

3 . فرمايش اميرالمؤمنين(ع) نشانگر آن است كه وجود يك عادت در زمان پيامبر اكرم(ص) دليل بر سنت بودن آن نمى شود كه ترجيح در پيروى دائمى آن باشد بلكه اين احتمال وجود دارد كه يك سنت در هر زمانى شكلى به خود بگيرد. البته شناخت اين مهم بايد با دليل قطعى و بررسى كامل تحقق بيابد.

4 . از پاسخ اميرالمؤمنين(ع) بر مى آيد كه تشبه به ملل ديگر هميشه و در همه زمانها و مكانها خلاف نيست تنهازمانى كه بار ضد ارزشى داشته باشد و به موقعيت اجتماعى مسلمانان ضربه بزند تشبيه به
ديگران مذموم خواهد بود.
بنابراين بررسى زمان صدور روايت و موقعيت اجتماعى شيعه و مسلمانان در فهم احاديث نقش اصلى دارد. اين خود نياز به حديث شناسانى دارد كه با ديد اجتماعى به نقد و بررسى احاديث بپردازند وفقيه و مجتهد از تحقيقات آنان در استنباط احكام بهره ببرد و اسلام را مطابق با مقتضيات زمان به جامعه عرضه كند.
علم كلام و فرق اسلامى
علم كلام از علوم شريف و مقدسى است كه از مبدء و معاد سخن مى گويد و عقائد دينى را تشريح مى كند. اين علم اهميت ويژه اى دارد وزيربناى معارف و فقه اسلامى است اگر كسى زيربناى عقيدتى متزلزلى داشته باشد در عمل نيز دچار اشكال و انحراف و سردرگمى مى گردد. از اين روى مكلف بايد به اصول اعتقادى خويش يقين داشته باشد و نمى تواند تقليد كند.

علم كلام متصدى ارائه ادله اعتقادى و پاسخ گويى به اشكالاتى است كه رخ مى نمايد و موضوع آن تحقيق درباره حقايق و موضوعاتى است كه جز از راه بررسى منطقى و استدلال و مطالعه گسترده امكان ندارد. از آن جا كه با ديدگاههاى مختلفى رو به رواست و هميشه در معرض اشكالات گوناگون بايد تخصصى شود وگروهى به غور در اين دانش بپردازند.

علم كلام در ابتدا بسيار محدود بود ولى بر اثر ورود فلسفه به جهان اسلام و ترجمه كتابهاى يونانى و گسترش علوم و بروز تحولات اجتماعى و سياسى و... با مسائل و سؤالات جديد رو به رو گرديد واين تحولات اجتماعى بروز و ظهور فرقه ها و نحله ها را سبب گرديد.

متكلمان براساس نيازها و سؤالها به تشريح مسائل پرداختند و كتابهايى نگاشتند و عرضه كردند. اين مباحث وآثار بى شك در آن روزگار كارا بود و گره گشا و هدايت گر; امّا امروز كه برخى از آنها حداقل چهارقرن با ما فاصله دارند آيا مى شود كارايى داشته باشند؟

در نتيجه پاسخهاى اشكالاتى كه امروز پديد آمده نمى تواند براساس استدلالهاى دو قرن پيش باشد. امروز اشكالات و مسائل جديدى در علم كلام
مطرح است بايد تحقيق و تفحص جديد صورت گيرد.

استاد شهيد مطهرى در مقاله اى تحت عنوان: (وظائف حوزه هاى علميه) وظائف روحانيت را به دو بخش تقسيم مى كند: بخشى مربوط به اهداف عالى و ايده اى كه حوزه بايد به آن بپردازد و بخشى به عنوان وظائف فعلى كه ضرورت پرداختن به آن بيشتر احساس مى شود.

بحث از كلام جديد را از مباحثى مى داند كه ضرورت تحقيق فعلى دارد و سر فصل مباحثى كه لازم است با توجه به اشكالات جديد مورد بحث و بررسى قرار گيرد چنين ارائه مى دهد:

1 . فلسفه دين علل پيدايش دين از بُعد جهان شناسى و جامعه شناسى فطرت آينده دين و مذهب و مهدويت در اسلام.

2 . وحى و الهام از نظر علوم روانى جديد (مسأله نبوت).

3 . بررسى مجدد ادله توحيد با توجه به ايراداتى كه ماديين به برهان نظم و ديگر براهين گرفته اند و بحث در زمينه عدل الهى.

4 . بحث امامت و رهبرى از جنبه اجتماعى آن.

5 . مسائل خاص حضرت رسول و قرآن و شبهاتى كه در اين زمينه مطرح شده است60.

تحقيق در علم كلام هم جنبه عقلى دارد و هم جنبه نقلى. هم بايد در تاريخ علم كلام و عقائد گوناگون به مطالعه پرداخت و فرقه هاى مختلف اسلامى را شناخت و هم با برهانى عقلى به مصاف مخالفان رفت و اشكالات آنان را پاسخ داد.

در مسائل عقيدتى بررسى تاريخچه فرق و مذاهب مختلف كه در دوران ائمه بوده اند و در جامعه صدر اسلام رشد كرده اند لازم است. زيرا آنچه در باب عقائد از راه نقل به ما رسيده امكان دارد با خرافات آميخته باشد و لغزشهاى عقيدتى آنان از طريق روايت به جامعه سرايت بكند.

با پيروزى انقلاب اسلامى در ايران مباحث مربوط به دين در سطح جهان به طور جدّى مطرح شده و هر سال مقالات متعدد و كتابهاى گوناگونى نوشته مى شود تا چهره دين را بد جلوه دهند و مردمان حق طلب را از گرايش به آن باز دارند.

از ديگر مباحثى كه حوزه بايد به آن بپردازد تحقيق و بررسى درباره عقائد و
ديدگاههاى ديگر مذاهب آسمانى و مكاتب جهانى است كه از راه شناخت آنها مى توان از اسلام دفاع كرد و يا به تفاهم رسيد.

پاسخ گويى به نيازهاى عقيدتى در جوامع اسلامى و غير اسلامى وقتى امكان دارد كه ما خود را از هر جهت مسلح كنيم و بتوانيم با شيوه هاى مناسب عقائد خود را عرضه بداريم. امام خمينى رضوان اللّه تعالى عليه در پيام خود به گورباچف آخرين رهبر اتحاد جماهير شوروى سابق مى نويسد:

(ما حاضريم خلاء اعتقادى جامعه شما را پر كنيم61)

بديهى است كه اين مطلب با آگاهى حوزويان از مباحث جديد كلامى و آگاهى از مكاتب مختلف امكان دارد.
فلسفه و عرفان
فلسفه كه با ترجمه كتابهاى يونانى وارد جهان اسلام شد در جامعه اسلامى رو به رشد گذارد. دانشمندان مسلمان برخى از مباحث آن را پذيرفتند و برخى را پيراستند و پايه مباحث را مستدل ساختند و مسائل و مباحث جديد به آن افزودند62. اين حركت باعث گسترش فلسفه مشاء و اشراق گرديد و ظهور مكتب متعاليه ملاصدرا را در پى داشت كه به گونه اى فلسفه و عرفان را در آميخت و بيانات عميق فلسفى پيشوايان اهل بيت(ع) را كه غالباً از متشابهات شمرده مى شدند حل كرد63.

فلسفه جزو علومى است كه از گذشته هاى دور در حوزه هاى علميه مطرح بوده و عده اى در آن متخصص بودند.

حوزه هاى شيعه بر خلاف حوزه هاى اهل تسنن فلسفه را رها نكرده زيرا عقل گرايى و تفكر عقلانى از ويژگيهاى شيعه است.

دانشمندان مصلح و آگاه اكثراً با فلسفه آشنا بودند و با ديدى كلى به مسائل مى نگريستند.

فلسفه در گذشته و حال طرفداران و مخالفانى داشته و دارد. هرگروه بر عقيده خويش براهينى اقامه كرده اند اما آنچه مسلم است فراگيرى فلسفه در حوزه به عنوان رشته اى تخصصى امرى بديهى و روشن است حتى اگرما آن را جداى از معارف دينى بدانيم. زيرا يادگيرى علومى كه ما را در دفاع از اسلام كمك مى كند
ضرورت دارد.

علامه طباطبائى در اين باره مى نويسد:

(دين هدفى جز اين ندارد كه مى خواهد مردم به كمك استدلال و با سلاح منطق عقلى و به نيروى برهان كه فطرتاً با آن مجهزند به شناخت حقائق جهان ماوراى طبيعت نائل آيندو اين همان فلسفه الهى است.64)

در قرآن و نهج البلاغه و روايات ما مطالبى آمده كه تنها با استدلال فلسفى و عقلى قابل دركند.

شهيد مطهرى درباره معارف و مطالب فلسفى كه در نهج البلاغه نهفته است مى نويسد:

(بيشترين بحثهاى الهى نهج البلاغه را تفكرات عقلى محض و محاسبات فلسفى خالص تشكيل مى دهد. درباره شؤون و صفات كماليه و جلاليه ذات حق تنها از [اين] شيوه ... استفاده شده است.65)

امام خمينى كه به تعبير رهبر معظم انقلاب اسلامى: (مسلط به مبانى فقه وفلسفه اسلامى در عالى ترين شكل آن بودند)66 حوزه هاى علميه را به فراگيرى فلسفه توصيه مى كرد و يادگيرى آن را چون اصول براى حوزه ها لازم مى دانست و از حملاتى كه در گذشته بر آن شده بود شكوه داشت:

(بايد حوزه ها وقت وافرشان را صرف فقه و اصول و فلسفه و مباحثه كنند. زيرا فقه در رأس دروس است ولى مسائل ديگر هم مهم است كه بايد به آنها عمل شود.67)

(ياد گرفتن زبان خارجى كفر و شرك به شمار مى رفت. در مدرسه فيضيه فرزند خرد سالم مصطفى از كوزه اى آب نوشيد كوزه را آب كشيدند; چرا كه من فلسفه مى گفتم68.)

فلسفه اى كه در حوزه ها تدريس مى شود هماهنگ با دنياى جديد نيست و از ديدگاههاى فلسفى مطرح در جهان تهى است. همان متون قديمى بيشتر بدون در نظرگرفتن شرايط موجود و سير تكاملى كه فلسفه داشته تدريس مى شود.

البته فلاسفه قوى و چيره دستى بوده اند و اكنون نيز وجود دارند كه با آشنايى به مشربها و ديدگاههاى جديد متون فلسفى را به گونه اى مطرح كرده اند كه در روزگار ما
به كار آيد.

امام خمينى (ره) در پيام خود به گورباچف آخرين رهبر اتحاد جماهير شوروى سابق برآشنايى با فلسفه اسلامى براى رسيدن به حق مطلق تأكيد مى ورزد و صاحب نظران آن كشور را دعوت مى كند كه علاوه بر كتابهاى فلاسفه غرب با نوشته هاى فارابى و بوعلى در حكمت مشاء و با كتابهاى سهروردى در حكمت اشراق آشنا گردند و به كتابهاى صدرالمتألهين در حكمت متعاليه مراجعه كنند تا معلوم گردد كه:

(حقيقت علم همانا وجودى است مجرد از ماده و هرگونه انديشه از ماده منزه است و به احكام ماده محكوم نخواهد شد69.)

فلسفه و عرفان گرچه از يكديگر جدايند ولى هردو يك هدف را تعقيب مى كنند:

فلسفه راه رسيدن به وجود مطلق است از طريق استدلال.

عرفان راه رسيدن به وجود مطلق است از راه دل و اين دو مؤيد يكديگرند. چه بسا استدلالهاى فلسفى كه با سير و سلوك عرفانى اثبات گردد. از اين روى عرفان راهى است كه اهل دل براى رسيدن به حق برمى گزينند و شهيد مطهرى هر دو را راه دريافت معارف قرآنى مى داند:

(دايره مسائلى كه قرآن در زمينه مسائل ماوراء الطبيعه مطرح كرده است بسيار وسيع تر از آن است كه مطالعه در مخلوقات مادى بتواند جوابگوى آنها باشد. همينها سبب شد كه مسلمانان گاهى از طريق سير و سلوك روحى (عرفان) و گاهى از طريق سلوك عقلى و فكرى (فلسفه) دنبال اين مسائل را بگيرند70.)

امام خمينى در پيام خود به گورباچف از مطالعه كتابهاى عرفا سخن مى گويد كه تنها خبرگان تيزهوش قوى دست توان شناخت و درك آن را دارند71.

در پايان يادآورى اين مطلب لازم است كه توجه به منطق به عنوان مقدمه فلسفه امرى است ضرورى و در علوم ديگر نيز مى توان از آن به عنوان ابزار بهره برد و اگر ما بخواهيم در سطح جهانى و در مراكز دانشگاهى حضور علمى فعال داشته باشيم ناچاريم از يادگيرى منطق رياضى در حد آشنايى و فراگيرى منطق ديالتيك تا در كنار
منطق صورى از پيشرفتهايى كه در اين علم به وجود آمده بهره مند شويم و با منطق كارا و قوى به استدلال بپردازيم.
اخلاق
انبياء بر آن بوده اند كه روانها را پرورش دهند و انسانها را از خاك بركنند و به افلاك رسانند. هدف آنان اين بوده كه فضائل را در جانها جايگير كنند و رذايل را بزدايند.

به پيروى از انبياى الهى مردان صالح و شايسته خدا به اصلاح نفوس پرداختند.

ائمه اطهار(ع) هميشه دغدغه اصلاح نفوس را داشته اند و بيشترين نيرو و توان خويش را در ساختن انسانهاى مشتاق و علاقه مند خصال نيك انسانى صرف كرده اند.

در حوزه هاى علميه عالمان وارسته و فرزانگان خودساخته به پيروى از سيره پيامبر(ص) و ائمه(ع) حوزه هاى اخلاقى تشكيل مى دادند و با الهام از قرآن كريم روايات پيامبر(ص) و ائمه(ع) و سيره آن بزرگواران انسانهاى مهيا براى پيمودن پله هاى خودسازى را دست مى گرفتند و بالا مى بردند. چون بخوبى درك كرده بودند كه ساختن جامعه ايده آل و آرمانى ترويج دين دعوت مردم به حق و عدالت و... بدون اصلاح و تزكيه دعوت گران امكان ندارد. اينان بايد اول آنها خود را اصلاح كنند تا بتوانند به اصلاح جامعه بپردازند.

علم اخلاق در اسلام به تدريج نضج گرفت. آيين اسلام سيره پيامبر(ص) ارزشهاى اخلاقى گذشته را دگرگون كرد. اسلام بنياد نوى در اخلاق پى ريخت. برخى از مفاهيم سمت و سوى ديگرى يافتند و از آنها تفسير جديدى ارائه شد و برخى كلاً از ميدان به در برده شدند و مفاهيم جديدى وارد فرهنگ بشرى شد.

سالها اين روش پاييد: تفسير اخلاقى از آيات و روايات ارائه آن از سوى موعظه گران به مردم.

تا اين كه علوم يونانى هندى ايرانى و... به عربى ترجمه شد و در بين مسلمانان رواج يافت.

بسيارى از دانشهاى اسلامى از اين علوم تأثير پذيرفتند از جمله اخلاق كه علاوه بر آيات وروايات از دانشهاى جديدى كه به حوزه اسلامى راه يافته بود بهره ها گرفت و دامنه خويش را گستراند.
كتابهايى كه با الهام از قرآن و روايات نوشته شده به تناسب هر يك از صفات فاضله و رذيله آيات روايات و داستانهايى را ذكر كرده اند و از تعاليم اسلامى كمك گرفته اند. در حقيقت تفسيرى است اخلاقى از آيات و روايات. در اين گونه آثار در باره اين كه فضيلت و رذيلت چيست يا راه رسيدن به فضايل و راه جلوگيرى از رذايل كدام است بحثى نمى شود72.

در حالى كه امروز بحث بايد برود روى اين محور كه چه كنيم فضيلتها در عمق جان افراد و جامعه رسوخ كند و رذيلتها و رفتار و عادتهاى ناپسند زدوده شوند. چه عواملى سبب مى شود كه انسانها به كام رذيلتها فرو غلتند و چه عواملى سبب مى شود كه از فضيلتها فاصله بگيرند. انسان موجودى پيچيده است و بايد دقيقاً شناخته شود تا بشود بر هدايت او همّت گماشت. هر نصيحتى و هر موعظتى را نمى شود به هركس فروخواند. چه بسا نتيجه عكس بدهد.

يا جامعه بايد چگونه پى ريزد شود كه فضيلتها در همه اركان آن جريان داشته باشد و رذيلتها به گونه اى طرد بشوند و از جامعه زدوده كه با كوچك ترين حركت رذيلت خواهانه جامعه فضيلت خواه شديداً عكس العمل نشان دهد و نگذارد رذيلت و رذيلت طلبان و رذيلت مداران ميدان بيابند.

اين همه را نمى شود با چند موعظه و پند به سامان رساند. موعظه و پند مستقيم شايد در جوامع ابتدايى و ساده و به دور از پيچيدگيهاى خاص عصر ما مؤثر واقع شود و كارساز باشد امّا در جامعه اى كه قرنها از دوران سادگى گذر كرده و مردمان آن با صداها و انديشه هاى گوناگون سروكار دارند و به هزاران جا راه پيدا كرده اند تنها ذهن و فكر آنان را مسجد و موعظه گران دينى جهت نمى دهند بلكه هزاران هزار روان شناس جامعه شناس مردم شناس و... در كارند كه فكر و ذهن آنان را براى اهداف از پيش تعيين شده خود بسازند و جهت دهند نمى شود بدون برنامه به موعظه برخاست.

از اين روى لازم است براى دانش اخلاق فكرى كرد و از دانشهايى كه در باور كردن اين دانش مى شود سود برد با برنامه ريزى صحيح بهره برد و نقاط ضعف دروس اخلاق را به نقد گذارد و نقاط قوت آن را بر گرفت. سيستمى را بايد پى ريخت
كه متخصصان و كارآزمودگانى را به جامعه عرضه بدارد و اين كار عظيم كارشناسانه پيش رود.
علم تاريخ
تاريخ ميراث فرهنگى ملتها و امتهاست. گذشته امتها چه افتخارات و چه شكستها و ناكاميها در سينه آن جاى دارد. عوامل سقوط و صعود را مى نماياند. آيينه اى است تمام نما در برابر ملتها.به انسان شناخت مى دهد شناخت رويدادها و پيامدكارها; زيرا آنچه كه اكنون پيش مى آيد پيشينه و يا مانندى در گذشته دارد.

زندگى بدون درس از گذشته و عبرت از آنچه كه بر گذشتگان گذشته در سياهى گم خواهد شد و در باتلاق مرگ فرو خواهد رفت.

از اين روى قرآن به گوش دل سپردن به داستان راستان و عبرت از داستان ناراستان را بارها بار به پيروان خويش گوشزد كرده است.

آگاهى از تاريخ پيشينيان بر تجربت و دانش ما مى فزايد و در صحنه ها و عرصه هاى هول انگيز زندگى به كارمان مى آيد و...

ضرورت آگاهى از تاريخ در كلام فلسفه فقه و... چنان بديهى است كه هركس اندك آشنايى با اين دانشها داشته عمق مسأله را درك مى كند.

متكلمى كه از ريشه افكار و انديشه ها آگاهى نداشته باشد نمى تواند در بازار شلوغ انديشه ها راه به جايى برد و كالاى خويش برگيرد.

فقيهى كه تاريخ و سير تطور هر مسأله اى را نداند به كوره راه خواهد فتاد و سر از ناكجا آباد در خواهد آورد.

و...

اگر به ورق ورق تاريخ بويژه تاريخ پرفراز و نشيب اسلام آگاهى نباشد وارونه گران همه چيز را وارونه خواهند كرد. خوبان را بد و بدان و بدگوهران را خوب جلوه خواهند داد.چنان گرد و خاك خواهند آفريد كه شناخت حق از باطل براى بسيارى مشكل خواهد بود.

آيا افتضاح از اين بيشتر كه برخى معاويه را به خاطر اجتهادش در جنگ با حضرت امير(ع) مأجور مى دانند!73 اين جاست كه عمق فاجعه احساس مى شود و روشن
مى گردد كه كم اهميتى حوزه ها به تاريخ چه خسارتهاى جبران ناپذيرى به بار آورده و به بار خواهد آورد.

چه چهره هايى را كه مورخان اجير بدجلوه دادند و بد شناساندند ولى مع الاسف هيچ فريادى از حوزه ها برنيامد. اگر بر آمد جرقه اى رامانست كه خيلى زود خاموش شد.

جرجى زيدان شيعه را اقليتى ناچيز مى شمارد و پاسخهاى در خورى هم به وى داده مى شود امّا آن گونه كه بايد و شايد اين پاسخهاى عالمانه به زبان روز در نمى آيد و در اختيار نسلها كه مورد حمله است قرار نمى گيرد.

يا چنان شخصيتهاى بى مانند ما چون امام صادق(ع) ناشناخته است كه دكتر محمد كامل حسين در مقدمه اى كه بر موطأ مالك دارد در معرفى مشايخ مالك بن انس مى نويسد:

(مورخان بيان كرده اند كه جعفرصادق از مشايخ روائى مالك بوده و جعفر از امامان شيعه است و از علماى مدينه كه به علم و دين شهرت داشت. شيعه از طريق وى احاديث زيادى نقل كرده كه تنها در كتابهاى شيعه وجود دارند مانند آنچه در بحارالانوار مجلسى و دعائم الاسلام قاضى نعمان آمده است...).

در ادامه مى نويسد:

(اكثر محققان محدث برآنند كه: آنچه از صادق نقل شده نياز به اثبات و دليل دارد.

پس جعفر صادق نزد محدثان دو شخصيت است: شخصيتى عالم و با ورع كه آن در كتابهاى اهل سنت و مورخان معتدل مى يابيم و شخصيت ديگرى كه برخى افراطيون شيعه معرفى كرده اند...74)

اين اظهار نظر مربوط به گذشته دور نيست بلكه از تاريخ نگارش آن چهل سال نمى گذرد. مع الاسف در مقدمه يكى از كتابهاى مهم اهل سنت نگاشته شده است.

كندوكاوى بررسى و نقد نه تنها در تاريخ اسلام و تشيع لازم مى نمايد كه در تاريخ معاصر ايران نيز ضرورت دارد.

آنچه امروز نوشته مى شود ملاك قضاوت آيندگان قرار مى گيرد آن گونه كه
نوشته گذشتگان ملاك قضاوت ماست.

در بررسى دقيق تاريخى مى توان دست تحريف گران را رد كرد و خرافات را زدود.

بسيارى از عقايد مردم را سرگذشتهاى انحرافى وغلط تشكيل مى دهد و زيادى از رويدادهاى ناصحيح به عنوان تاريخ مسلم بر سر منابر به مردم القاء مى گردد. گاهى مطالبى گفته مى شود كه گوينده توجه به پيآمدهاى آن ندارد و تنها به صرف اين كه در كتاب فلان عالم دينى آمده و به تصور وى فضيلت است آن را نقل مى كند حتى در مواردى توجه ندارد كه آن عالم و دانشمند دلسوز به نقد آن خبر تاريخى پرداخته و آن را رد كرده است.

ما بايد حوادث تاريخى را با ديدى انتقادى به ارزيابى بپردازيم و رويدادها را محك بزنيم.

با عقائد و ديدگاههاى صحيحى كه در باره موضوعى خاص داريم آنچه را ديگران نقل كرده اند ارزيابى كنيم.

كم نيست حوادثى كه با ذكر آن پايه هاى اعتقادى خود را بى اعتبار مى سازيم. به عنوان مثال شيخ صدوق در علل الشرايع دو روايت در وجه تسميه اميرالمؤمنين به ابوتراب نقل كرده كه نشان مى دهد: بين على و فاطمه(ع) كدورتى بروز كرده از اين روى على(ع) خانه را ترك مى كند و جلوى در منزل روى خاك مى خوابد! رسول خدا(ص) على را به خانه مى برد و با فاطمه آشتى مى دهد.

شيخ صدوق بعد از نقل اين حكايت در باره اين دو روايت كه راوى آنها ابوهريره است اظهار مى دارد:
(ليس هذا الخبر عندى بمعتمد ولاهو لي بمعتقد في هذه العلة لانّ علياً عليه السلام و فاطمه عليها السلام ماكان يقع بينهما كلام يحتاج رسول اللّه الى الاصلاح بينهما...75)
اين خبر نزد من قابل اعتماد نيست و نه هم به اين علت اعتقاد دارم زيرا بين على و فاطمه(ع) سخنى بروز نكرده كه رسول خدا آن را اصلاح كند.

چه بسيار مواردى وجود دارد كه خبر از نظر سند و متن متزلزل است و ما به عنوان سرگذشت تاريخى از آن بهره مى بريم و به گونه اى عوام پسند آن را مى پراكنيم.

از اين روى بر اين باوريم: حوزه بايد نيروهايى را بپروراند كه در تاريخ
صاحب نظر باشند.

بررسى گذشته تمدن اسلامى و نگارش تاريخ معاصر و تجزيه و تحليل درست تاريخ اسلام شناساندن شخصيتهاى حوزوى و زدودن غبار تحريف از چهره آنان وظيفه اى است مهم بر دوش حوزويان كه بايد بسيج شوند و اين كارها را به سامان رسانند.

شهيد مدرس قهرمان بزرگ استقلال و حاكميت حق دريافته بود كه نياز حوزه ها به تاريخ نياز اوليه است. از اين روى به عالمان بزرگ نجف پيشنهاد كرد كه تاريخ به معناى عام و گسترده آن جزو متون درسى قرار گيرد:

(به اساتيد حوزه هاى نجف خيلى اصرار و استدلال كردم كه تاريخ را يكى از درسهاى حوزه هاى علمى در بخش دروس خارج قرار دهند ولى قبول نكردند و اشتباه كردند.

اين علما و اكابر اسلام كه ستون ديانتند مى دانستند قرآن و نهج البلاغه نكات بسيارى در مسائل تاريخى دارد و ستون تاريخ است ولى قبول نداشتند كه مى شود بر همان پايه اصولى را تحرير يا تقرير كرد. عقيده داشتند: بايد اصول بيان شود تا فروع جاى مشخصى پيدا كند و ما حارث اصول دين مى باشيم76.)

آرى تاريخ آگاهى از تجربه ملتها و ابزار ترقى و افول آنان است كه ما را در حفظ آيين خويش كمك مى كند. پس بايد فراگرفت و موشكافانه درپى آن بود و به ديگران نيز آموخت.
علم اصول
اجتهاد و استنباط احكام بستگى عميق به دانش اصول فقه دارد.

فقيه با آگاهى از اين منطق اجتهاد مى تواند احكام الهى را استخراج كند. دانستن مسائل اصول به گونه اى اجتهادى براى فقيه ضرورت دارد. اين امرى است پذيرفته شده و روشن.

حال چقدر و چگونه و با چه كيفيتى بحثى است دراز دامن كه بايد به طور واقع گرايانه و محققانه به كند و كاو پرداخت و راه نمود و مباحثى كه به كار نمى آيند و در فقه نقشى ندارند يا دارند بسيار كم رنگ و حاشيه اى است به كنارى نهاد و يا حداقل وقت زياد در تدريس و تدرس آن مصرف
نكرد.

يا برخى از مباحث فلسفى و كلامى كه به دانش اصول راه يافته اند و در اين دانش كارايى ندارند بايد صاحب نظران در اين دانشها به طور جدّى دست به كار شوند و اين زوايد را كنار بزنند. اصولى كارا پى ريزند و به دانش پژوهان فقه و اصول عرضه دارند.

چه لزومى دارد عمرها در دانشى صرف بشود كه كارايى ندارد گرهى را نمى گشايد و به مسائل مبتلا به پاسخ نمى دهد و...

امروز با اين همه مشكلات فكرى و مسائل بى پاسخ و انسانهاى سرگردان و جوياى پاسخ صحيح و محتاج روزنه اى اميد سزاوار نيست نيروهاى شاداب و فداكار را اگر در سير صحيح هدايت بشوند و دانشهاى لازم را فراگيرند به خوبى مى توانند ارزشها را بگسترانند به مسائل نوپيدا پاسخ دهند و مشكلات فكرى را حل كنند در لابه لاى سطور نامفهوم و يا كم فايده سرگردان كنيم كه در آخر راه خود را نيز گم كنند چه برسد كه راه بنمايانند.

علم فقه
فقه از علوم مورد نياز جامعه است و مردمان در رفتارهاى فردى و اجتماعى با آن سروكار دارند. هر شخص معتقد و متعهد بايد آگاهيهاى فقهى داشته باشد و طبق آن عمل كند. حال يا اين آگاهيها را خود به دست مى آورد و يا از آگاهان و خبرگان جويا مى شود.

آنچه مهم است و سرنوشت ساز قوانين اجتماعى است كه بايد از (فقه) استخراج گردد و (فقه) به آنها پاسخ درخور بدهد.

به كار انداختن اين بُعد از (فقه) حتى بعد فردى با توجه به شرايط روزگار ما بسيار مشكل مى نماد براى حلّ اين مشكل بايد راههاى گوناگونى را پيمود و طرحهاى تازه اى درافكند. گروههايى تشكيل داد تا راههاى رسيدن به اين هدف بزرگ را بررسى كنند و سهل الوصول ترين راهها را برگزينند.

براى اين كه (فقه) هم در زندگى فردى به كار آيد و هم در زندگى اجتماعى و جمعى بايد در تك تك ابواب فقه نگاهى دوباره انداخت و مباحث كارآمد را پروبال داد و گسترد و مباحث زايد و غير لازم را به كنارى نهاد و ابواب جديدى را گشود. ابوابى كه از
گذشته سابقه اى نداشته اند يا نمى شود در بابى از ابواب فقه گنجانده شوند.

گروههاى اجتماعى امروز را يك نفر يك مرجع هرچند عظيم الشأن و بزرگ نمى تواند بگشايد.مشكلات امروز نيازهاى نو پيدا گستردگى دامنه فقه و... ايجاب مى كند كه گروههاى تخصصى تشكيل شود كه علاوه بر اداره دوره هاى تخصصى و تأليف كتابهاى تخصصى و بررسى سال به سال متون درسى مربوط باب باب فقه را با همكارى موضوع شناسان بشكافند و نظر بدهند.

در مسائل اجتماعى سياسى اقتصادى پزشكى زيست محيطى فضا دريا و... از متخصصان اين رشته ها بهره بگيرند تا فتوا ذهنى و مدرسه اى نباشد بلكه واقعى و واقع گرايانه باشد.

امروز مسائل شرعى نمى تواند در محيطى محدود مثل مدرسه مدرس بيت محفل انس و استفتاء مطرح شود و كارآيى و گره گشايى و اتقان نيز داشته باشد. وقتى مى توان گفت: مسأله اى اتقان دارد كه از همه زوايا بررسى كارشناسانه شود. با يك فتوا و اظهار نظر بدون بررسى همه جانبه و توجه به پيامدها در دنياى كنونى نمى شود قدافراشت و حرف نهايى را زد.

پس گستردگى فقه پيدايش مسائل جديد لزوم شكافتن و شناختن موضوعات و... ايجاب مى كند كه (فقه) به رشته ها و هر رشته اى به شاخه هاى گوناگون تقسيم شود تا پاسخ گوى نيازها باشد.

* گستردگى فقه: فقه از قبل از تولد تا پس از مرگ را در برمى گيرد.78 تنها علم حقوق نيست. علاوه بر آن وسيله رسيدن به كمال و تزكيه نفس است. احكام بسيارى دارد در باره ارتباط انسان با خدا كمك به همنوعان و... در حقوق نمى گنجد. باز خود حقوق كه بخشى از فقه را تشكيل مى دهد چنان گسترده است كه امروزه در دانشگاهها رشته هاى متعدد دارد. از اين روى نمى شود يك نفر يك گروه از عهده اين همه برآيد.

روى اين اصل بسيارى از دانشوران و فقهاى بنام پيشنهاد تخصصى شدن فقه را كرده اند از جمله: آيةاللّه اراكى از قول آيةاللّه حاج شيخ عبدالكريم حائرى نقل مى كند:

(هربابى از اين ابواب يك متخصص
لازم دارد. چون ابواب فقه خيلى متشتت و اقوال ادله عقليه و نقليه و اجماعاتش تتبع زياد مى خواهد. و افراد سريع الذهن لازم دارد و اين عمر انسانى كفايت نمى دهد كه پنجاه باب به طور شايسته و آن طور كه بايد و شايد تحقيق شود.

پس خوب است براى هر بابى يك شخصى متخصص بشود مثل اين كه در طب متخصص وجود دارد: يكى متخصص گوش است يكى متخصص اعصاب يكى متخصص چشم و... هر كسى يك تخصص دارد...

... يكى متخصص طهارت باشد يكى متخصص خمس باشد و همين طور و آن وقت هرسؤال و استفتايى كه مى آيد به متخصص آن ارجاع دهيم تا او جواب بدهد79.)

* پيدايش مسائل جديد: كتابهاى فقهى در آغاز با استفاده از متن روايات نگارش مى يافت و كتابهايى مانند: (مقنع) (هدايه) (مقنعه) (نهايه) بر اين اساس نگاشته شد. با تأليف (مبسوط) توسط شيخ الطائفه و ارائه فروعات متعدد كه با توجه به اصول و قواعد كلى فقه شيعه استخراج شده بود فقه شيعه را وارد مرحله جديدى كرد و هر زمان فقها با توجه به نياز جامعه و مسائل نو پيدا كتابهاى فقهى خويش را نگاشتند و نوشته هاى فقهى رو به تكامل نهاد.

در هر قرن مسائل جديد با كتابهاى جديد همراه شد. به گونه اى كه كتاب فقهى جواهر از چهل جلد متجاوز گشت. بعد از وى نگارش مباحث فقهى در ابواب خاصى ادامه يافت.به مرور ايام در ابواب عبادات و برخى معاملات منحصر گرديد. ما اگر بخواهيم روند رشد علمى فقه را حفظ كنيم و پاسخ در خور و شايسته به مسائل جديد كه نياز به بررسى فقهى دارد بدهيم چاره اى جز تخصصى كردن فقه را نداريم.

اگر ما تخصص در فقه را رها كنيم جلو رشد آن گرفته خواهد شد. به گفته شهيد مطهرى:

(يا بايد علما وفقهاى اين زمان جلو رشد و تكامل فقه را بگيرند و مانع ترقى آن گردند و يا بايد آن پيشنهاد متين و مترقى را عملى كنند رشته هاى
تخصصى به وجود بياورند و مردم هم در تقليد تبعيض كنند همان طورى كه در رجوع به طبيب تبعيض مى كنند80.)

زمانى كه فقه به رشته هاى تخصصى تبديل گردد و هر مجتهدى در رشته اى خاصى به تحقيق و استنباط بپردازد فاصله حكم به دست آمده با حكم واقعى كمتر خواهد شد و به مباحث غنا خواهد بخشيد.

مثلاً بحث لاضرر در كتابهاى مختلف فقهى آمده اما زمانى كه در باره آن رساله هاى خاص نوشته مى شود مباحث آن بهتر روشن مى گردد و چنانچه با حقوق در كشورها و مذاهب مختلف تطبيق و مقايسه شود نتيجه بهترى به دست مى دهد.

يا بحث ولايت فقيه در مطاوى كتابهاى فقهى مطرح بوده ولى بعد از انقلاب با بررسى ويژه و موضوعى مسائل و مباحث جديدى را به دنبال داشته است.

معمولاً علميت را فقهاء در گردآورى كتابهاى متعدد نمى دانند بلكه نكته سنجى و دقت در موضوعات و ابتكارات در طرح مسائل و بررسى دقيق آنها را نشانه علميت مى دانند و اين مهم زمانى به ظهور مى رسد كه فرد در يك رشته ممحض گردد و مسائل جديد با دقت مورد بررسى و اجتهاد قرار گيرد.

شيخ انصارى81 سيد ابوالحسن اصفهانى82 آقا ضياء الدين عراقى83 و سيد كاظم يزدى84 در تعريفى و ملاكى كه براى اعلم ذكر مى كنند فهم بهتر از اخبار و مدارك احكام را دليل اعلميت مى دانند نه بسيارى استنباط و زيادى استخراج و آگاهى از مسائل اصولى كه ربطى به استنباط احكام ندارد.

* شناخت موضوعات: موضوع يكى از دو ركن اساسى فتواست. احكام شرعى بر موضوعات مترتب است. فقيهى كه مى خواهد فتوا بدهد بايد موضوعى را كه در باره آن اظهارنظر مى كند بشناسد منتهى گاهى خود به موضوع شناخت دارد و زمانى با اطمينان به اصل خبر فتوا و نظر مى دهد. شناخت از يك موضوع اگر اشتباه باشد حكم در باره آن نيز ناصحيح خواهد بود.بسيارى از فتواهاى اشتباه و غلط مخصوصاً در مسائل اجتماعى ناشى از عدم شناخت موضوع است گرچه در مواردى نيز امكان دارد ناشى از عدم
استقصاى ادله باشد.با احاطه كامل و آگاهى از يك موضوع مى توان فتواى درست صادر كرد در غير آن صورت فتوا ناپخته و متفاوت خواهد بود.

شهيد مطهرى در اين زمينه مى نويسد:

(فقيه بايد احاطه كامل به موضوعاتى كه براى آن موضوعات فتوا صادر مى كند داشته باشد اگر فقيهى را فرض كنيم كه هميشه در گوشه خانه و يا مدرسه بوده و او را با فقيهى مقايسه كنيم كه وارد جريانات زندگى است اين هردو نفر به ادله شرعيه و مدارك احكام مراجعه مى كنند اما هركدام يك جور و يك نحو بخصوص استنباط مى كنند85.)

گرچه برخى به اين نكته تصريح مى كنند كه. شناخت موضوع از وظائف فقيه و مفتى نيست و اين را به عنوان امرى مسلم پذيرفته اند ولى اين سخن در همه جا درست نيست. بله در مواردى خاص شايد چنين باشد.

موضوعاتى را كه فقيه در باره آن حكم صادر مى كند مى توان به چهار دسته تقسيم كرد:
1 . مستنبطه شرعى

2 . روش عرفى

3 . مبهم و متغير

4 . مهم اجتماعى

در مورد اول فقيه وظيفه دارد اصل موضوع شرعى را به دست آورد و طبق استنباط خود از موضوع حكمى را صادر كند86.

در مورد دوم به خاطر روشن بودن موضوع و امكان تشخيص آن براى عموم فقيه تنها به بيان حكم اكتفاء مى كند.

او فتوا مى دهد. كه شراب حرام است. عرف مصاديق آن را در مى يابد و در باره آن قضاوت مى كند. امّا اگر مورد سؤال موضوعى بود كه برخى ممكن است آن را خمر بدانند و برخى ندانند از مصاديق مشكوك بود وظيفه فقيه است كه تكليف مردم را مشخص كند. مثلاً فقاع (آب جو) طبق نظر برخى مذاهب اسلامى از مصاديق خمر نيست وحلال است. اگر فقيهى آن را خمر بداند بايد با دليل اثبات كند و نمى تواند آن را به عرف محول كند. از اين روى مى بينيم شيخ طوسى در باره فقاع رساله اى مى نگارد. در آغاز آن آمده است:

(في تحريم الفقاع على مذهب اصحابنا و تشددهم في شربه و الحاقهم اياه بالخمر المجمع على تحريمها87.)

سخن در باره حرمت فقاع طبق مذهب ماست و سخت گيرى كه در شرب آن داشته و آن را به خمر كه اجماع بر حرمت آن است ملحق كرده اند.

شيخ در باب فقاع رساله مى نويسدتا يك موضوع مبهم را مشخص كند.

بنابراين در موضوعاتى كه ابهام دارد و يا در حال تغييرند فقيه بايد تكليف مردم را مشخص سازند همان گونه كه امام خمينى در باب شطرنج فتوا دادند: (چنانچه از حالت قمار خارج شده بازى آن اشكال ندارد) در حالى كه اگر مجتهد فقط به رواياتى كه در اين باره آمده مراجعه كند حكم به حرمت شطرنج مى دهد ولى حضرت ايشان بيان مى كند: (اگر شطرنج از مصاديق قمار نباشد حرام نيست) در اين جا اگر كسى براين باور باشد كه هنوز شطرنج بر حالت قمار باقى است امكان دارد اين تشخيص براى وى حجت باشد و بايد بر طبق آن عمل كند.
فقهاء معمولاً با اين كه بر اين باورند: بايد شناخت موضوعات را به عرف واگذارد امّا بسيار اتفاق افتاده كه براى روشن شدن تكليف مردم در باره موضوعات اظهار نظر كرده اند و طبق آن فتوا داده اند.به عنوان مثال: در باب ذبح حيوان با كاردهاى استيلى عده اى از فقها مخالفند و عده اى موافق. مخالفان معتقدند: ذبح بايد با ابزارى صورت گيرد كه از آهن باشد و استيل آهن نيست. از اين روى ذبح با آن مجاز نخواهد بود.

آنان كه جايز مى دانند دو گروهند:

1 . برخى آهن بودن را شرط نمى دانند.

2 . برخى آهن بودن آلت ذبح را واجب مى دانند امّا بر اين نظرند: استيل نيز آهن است88.

بنابراين در باره موضوع اظهار نظر كرده اند در حالى كه عرف دو نام جداگانه براى آن برگزيده است.

در مورد چهارم كه موضوعات مهم اجتماعى است شكى نيست كه تشخيص آن از عهده عموم مردم خارج و تشخيص آن برعهده فقيه و يا حاكم اسلامى است.

صاحب جواهر در بحث اثبات هلال ماه به حكم حاكم در رد قول كسانى كه آن را خارج از حجيت عموم حكم حاكم مى دانند مى نويسد:

(انّما المسلّم منه في خصوص موضوعات المخاصمة دون غيرها اذ هو كما ترى مناف لاطلاق الاٌدلة... خصوصاً في أمثال هذه الموضوعات العامة التي هي من المعلوم الرجوع فيها الى الحكام كما لايخفى على من له خبرة بالشرع والسياسة89).

آنچه مسلم است [كه از حجيت حكم حاكم خارج شده] موضوعات مورد مخاصمه در هنگام قضاوت است نه غير آن; زيرا اين سخن همان گونه كه مى بينى مخالف اطلاقات ادله حجيت حكم حاكم است... مخصوصاً در چنين موضوعات عامى كه روشن است در آنها بايد به حاكمان مراجعه كرد و اين مطلب بر كسى كه به شرع وسياست آگاهى داشته باشد مخفى نمى ماند.

سخن صاحب جواهر صراحت دارد كه نظر حاكم و فقيه در موضوعات مهم اجتماعى پذيرفته شده است.

بنابراين فهم صحيح موضوعات و در
نتيجه صدور حكم در باره آنها با گسترشى كه مسائل وحوادث واقعه پيدا كرده امرى روشن و بديهى است.

از آنچه فقهاء و اصوليان در باب اجتهاد و تقليد گفته اند به اين نتيجه مى رسيم كه فراگيرى برخى از علوم كه مقدمه اجتهادند صرفاً براى شناخت موضوع اند:

از اين روى صاحب قوانين در علوم مورد نياز مجتهد علاوه بر: ادبيات عرب تفسير منطق و اصول به فراگيرى پاره اى از مسائل طب علم هيئت حساب و هندسه اشاره دارد.

امروزه كه مسائل جديد پديدار شده اند براى شناخت آنها بايد برخى از دانشها را فراگرفت.

حكم صائب و درستى ارائه نمايد.

به گفته رهبر معظم انقلاب:

(مجموعه اى از علوم انسانى و غيره كه داراى تأثير در استنباط و تنقيح موضوعات فقهى اند بايد مورد عنايت قرار گيرد و فقيه اين دوران با همه ابزارهاى استنباط صحيح كه از آن جمله تشخيص درست موضوعات است مجهز گردد.

بديهى است كه شناخت درست موضوع در تصحيح شناخت حكم الهى داراى تأثيرى تمام است90.)

بنابراين شناخت موضوع تلاش علمى خاصى را مى طلبد كه اگر كسى شناخت از موضوع نداشته باشد حق اجتهاد در آن مسائل را ندارد كسى كه از مسائل سياسى و اقتصادى بى اطلاع است و بينش كافى در اين زمينه ها ندارد توان اجتهاد در اين موضوعات را ندارد و حق آن را هم ندارد. او نمى تواند در مسائل سياسى و حكومتى اظهار نظر كند.

امام خمينى در اين باره مى نويسد:

(مهم شناخت درست حكومت و جامعه است كه بر اساس آن نظام اسلامى بتواند به نفع مسلمانان برنامه ريزى كند كه وحدت رويه و عمل ضرورى است و همين جاست كه اجتهاد مصطلح در حوزه ها كافى نمى باشد بلكه يك فرد اگر اعلم در علوم معهود حوزه ها هم باشد ولى نتواند مصلحت جامعه را تشخيص دهد و يا نتواند افراد صالح و مفيد را از افراد ناصالح تشخيص دهد و به طور
كلى در زمينه اجتماعى و سياسى فاقد بينش صحيح و قدرت تصميم گيرى باشد اين فرد در مسائل اجتماعى و حكومتى مجتهد نيست و نمى تواند زمام جامعه را به دست گيرد91.)

متأسفانه بايد اعتراف كرد كه حوزه برخى از علوم مورد نياز را كه در شناخت موضوع نقش دارند وانهاده است كه بايد به طور جدى پى بگيرد تا ان شاء اللّه در آينده شاهد تحولى عميق در اجتهاد باشيم.
--------------------------------------------------------------------------------
1 . (صحيفه نور) مجموعه ج18 /98 وزارت ارشاد.

2 . (صحيفه نور) ج21/130.

3 . آية اللّه مؤمن مدير حوزه علميه قم در رابطه با رسالت و وظيفه حوزه مى گويد:

(حوزه علميه موظف است كه تمام نيازهاى عالم اسلام را كه دين اسلام به عهده مسلمانان گذاشته است پاسخ گو باشد.) روزنامه (رسالت) 28/1/73.

4 . (صحيفه نور) ج21/61.

5 . مجلّه (نور علم) شماره 47/12; (تاريخ پيام) 24/8/71.
6 . (طرح كليات نظام آموزش و پرورش جمهورى اسلامى ايران) مصوب شوراى تعيين بنيادى نظام آموزش و پرورش خرداد 1367/129.

7 . (همان مدرك) /130 ـ 131.

8 . (پيرامون جمهورى اسلامى) شهيد مطهرى /36 صدرا.

9 . مجله (مسجد) شماره 12/18 مقاله آقاى دكتر حداد عادل با عنوان: (فلسفه و علوم انسانى).

10 . (همان مدرك); روزنامه (جمهورى اسلامى) سلسله مقالات: (تأمل در علوم انسانى) از تاريخ 14 تير 73 به بعد.

11 . (سير حكمت در اروپا) محمدعلى فروغى ج1/147 انتشارات زوار; (شمه اى از تاريخ غرب زدگى ما) رضا داورى/95 سروش.

12 . (مكتبهاى روان شناسى و نقد آن) دفتر همكارى حوزه و دانشگاه /13 انتشارات سمت.

13 . روزنامه (سلام) 14 و 18 بهمن 72 مقاله آقاى دكتر حسين نمازى با عنوان: (مقايسه تأثير آموزه خداشناسى در شكل گيرى اصول نظام اقتصادى اسلام و سرمايه دارى).

14 . (دانشگاه انقلاب) شماره 100/118 مصاحبه با مهندس مصطفى ميرسليم دبير شوراى انقلاب فرهنگى.

15 . (مقالات جماليه) سيد جمال الدين اسد آبادى /95 اسلامى تهران.

16 . (قوانين المحكمه) ج2/143 به خط عبدالرحيم تبريزى; (وحيد بهبهانى) على دوانى/57 امير كبير.

17 . مجله (حوزه) شماره 29/38 مصاحبه با آيت اللّه حسين نورى.

18 . (صحيفه نور) ج18/60.

19 . (حوزه كاستيها و بايسته ها)/281 ـ 283 دفتر تبليغات حوزه علميه قم.

20 . (تاريخ دانشگاههاى بزرگ اسلامى) استاد عبدالرحيم غنيمه ترجمه دكتر نوراللّه كسائى/264 يزدان به نقل از (جامع بيان العلم) ج1/130.

21 . (الكلام يجر الكلام) آية اللّه حاج سيد احمد زنجانى ج1/124 حق بين قم.

22 . پيش شماره مجلّه (پيام حوزه) /21 ـ 24 مصوبات شوراى عالى حوزه علميه.

23 . مجله (حوزه) شماره 55/68 مقاله نگرشى به متون درسى حوزه.

24 . (آينه پژوهش) شماره 4/63 به نقل از (مكتب تشيع) شماره 7/171 ارديبهشت 1344 مقاله سيره يا تحول.

25 . مجله (حوزه) شماره 60 ـ 59/38 254 ويژه نامه سيد جمال الدين اسد آبادى.
26 . سوره (ابراهيم) آيه 14.

27 . (بحار الانوار)علامه مجلسى ج102/19 دار الوفاء بيروت.

28 . (قصص العلماء) تنكابنى /205 علميه اسلامي تهران.

29 . مجله (حوزه) شماره 53/29 رهنمودهاى رهبر معظم انقلاب اسلامى در تحوّل حوزه.

30 . مجله (حوزه) شماره 44 ـ 43/167 ويژه نامه آية اللّه بروجردى.

31 . (تاريخ دانشگاههاى بزرگ اسلامى) /229.

32 . (همان مدرك) /229.

33 . مجله (حوزه) شماره 60 ـ 59/201.

34 . (كيهان فرهنگى) شماره 5/6 مرداد 63.

35 . (آقا بزرگ تهرانى) محمدرضا حكيمى/23 دفتر نشر فرهنگ اسلامى تهران.

36 . سوره (مائده) آيه 5.

37 . (حرمة ذبائح اهل الكتاب) شيخ بهائى تحقيق: زهير الاعرجى/ 57 موسسه اعلمى بيروت.

38 . (صحيفه نور) 18/99.

39 . (الميزان) ج5/276.

40 . (همان مدرك) /276.

41 . (اصول كافى) ثقه الاسلام كلينى ج1/69.

42 . (صحيفه نور) ج3/121.

43 . (صحيفه نور) ج20/20.

44 . (ده گفتار) استاد شهيد مطهرى/190 صدرا.

45 . (تنقيح المقال) ج3 بخش مقياس الهدايه /24; (دراية الحديث) كاظم مديرشانه چى/2 انتشارات اسلامى وابسته به جامعه مدرسين قم.

46 . (مرآة العقول) علاّمه مجلسى ج1/ 25 ـ 95 دار الكتب الاسلاميه.

47 . (همان مدرك) / 98 ـ 232.

48 . (رى باستان) دكتر حسين كريمان ج1/384 دانشگاه شهيد بهشتى.

49 . (لؤلؤة البحرين) شيخ يوسف بحرانى /394; (مستدرك الوسائل) محدث نورى ج3/541; (قصص العلماء) تنكابنى/397.

در اين نقل احاديث كافى 16199 حديث است: صحيح 5072 حسن 144 موثق 1118 قوى 302 ضعيف 9485. جمع اينها باهم هماهنگى ندارد و در محاسبه اى كه ما انجام داديم طبق فهرست كافى مجموع احاديث آن به مقدار آنچه ذكر كرده اند نمى رسد.

50 . (امالى) سيد مرتضى ج1/ 95 كتابخانه آية اللّه مرعشى; (بحار الانوار) ج55/ 357; (دائرة المعارف بزرگ اسلامى) ج2/489.
51 . (كشكول) شيخ بهائى /575.

52 . (وسائل الشيعه) شيخ حر عاملى ج12/380.

53 . (همان مدرك) حديث 3.

54 . (كتاب البيع) امام خمينى ج2/413 اسماعيليان قم.

55 . (مكاسب المحرمه) امام خمينى ج1/146 اسماعيليان قم.

56 . سوره (توبه) آيه 60.

57 . (كافى) ج3/496.

58 . (جواهر الكلام) شيخ محمد حسن نجفى ج15/ 371 دار احياء التراث بيروت.

59 . (نهج البلاغه) كلمه قصار 17.

60 . (پيرامون جمهورى اسلامى) /38.

61 . (صحيفه نور) ج21/69.

62 . (مجموعه آثار) شهيد مطهرى ج5/26 صدرا; (شيعه در اسلام) علامه طباطبايى 62.

63 . (شيعه در اسلام) 9/62.

64 . (بررسيهاى اسلامى) علامه طباطبايى به كوشش سيد هادى خسروشاهى ج3/203 هجرت قم.

65 . (سيرى در نهج البلاغه) شهيد مطهرى/54 صدرا.

66 . روزنامه (جمهورى اسلامى) 5 خرداد 1373.

67 . (صحيفه نور) ج18/79.

68 . (همان مدرك) ج21/91.

69 . (همان مدرك)/68.

70 . (سيرى در نهج البلاغه)/56; (شيعه در اسلام)8/63; (آشنائى با علوم اسلامى) شهيد مطهرى ج2/76.

71 . (صحيفه نور) ج21/68.

72 . در اين بُعد از جمله كارهاى ستودنى و در خور توجه كارى است كه شهيد مطهرى انجام داد: فلسفه اخلاق. ايشان در اين امر كوشش كرده با بهره ورى از فلسفه اخلاق و آيات و روايات به اخلاق اسلامى نظام دهد.

73 . (مرآة العقول) ج1/51 مقدمه به قلم مرتضى عسكرى به نقل از ابن حزم ابن كثير و ابن حجر.

74 . (مُوطأ) مالك ج1/1ك مقدمه.

75 . (علل الشرايع) شيخ صدوق /156.

76 . مجله (ياد) شماره 14/84 به نقل از مقدمه كتاب زرد مدرس.

77 . (انوار الهدايه) امام خمينى ج1/47 مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خمينى. ايشان مبحث تجرى را از مباحث كلامى داند نه اصولى.

78 . رهبر معظم انقلاب اسلامى در اين باره مى گويد:

(اين فقه خيلى مهم است. تكليف تمام زندگى از
قبل از ولادت تا بعد از ممات احوال فردى و زندگى شخصى احوال اجتماعى او نيز و زندگى سياسى اقتصادى اجتماعى و ديگر شؤون او در فقه مشخص است. فقه به اين معنا مورد نظر ما است كه اسم آن همان احكام فرعى است). مجلّه (حوزه) شماره 46/23.

79 . مجله (حوزه) شماره 12/40 مصاحبه با آية اللّه اراكى.

80 . (ده گفتار) /104 شهيد مطهرى صدرا.

81 . (مطارح الانظار) تقريرات درسى شيخ انصارى مقرر: ابوالقاسم كلانتر تهرانى /307; مجله (حوزه) شماره 57 ـ 56 / 84 ويژه نامه مرجعيت.

82 . (منتهى الوصول) تقريرات خارج كفايه ابوالحسن اصفهانى مقرر: محمد تقى آملى تهرانى/ 398.

83 . (نهاية الافكار) تقرير درس آقا ضياء الدين عراقى مقرر: شيخ محمدتقى بروجردى قسم دوم از جزء چهارم/ 254 انتشارات اسلامى قم.

84 . (عروة الوثقى) مسأله 17 ا ز مسائل اجتهاد و تقليد; مجله (حوزه) 57 ـ 56 / 87.

85 . (ده گفتار)/100.

86 . (مجموعه رسائل) شيخ انصارى/84.

87 . (الرسائل العشر) شيخ الطائفه تحقيق رضا استادى/ 255.

88 . از آية اللّه خوئى سؤال مى شود:

آيا ذبح با كارد استيل جايز است و چنانچه جايز باشد آيا به خاطر آن است كه استيل قسمى از آهن است؟

ايشان پاسخ مى دهد: (بله استيل از آهن است و مانعى از ذبح با آن نيست.)

منية السائل استفتاءات آيةاللّه خوئى گردآورى موسى مفيدالدين/ 186.

البته جاى اين بحث هست كه آيا مى توان براى تشخيص اين موضوعات به كارشناسان مراجعه كرد كه از نظر علمى اظهار نظر كنند يا ملاك عرف است گرچه بر خلاف دقت علمى باشد؟

89 . (جواهر الكلام) ج16/ 360.

90 . مجلّه (نور علم) شماره 47/12.

91 . (صحيفه نور) ج21/47.

نام کتاب : نشریه حوزه نویسنده : دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم    جلد : 63  صفحه : 6
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست