responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : نشریه حوزه نویسنده : دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم    جلد : 63  صفحه : 5
حوزه ، نيازها و انتظارات نظام


پاسدارى از نظام اسلامى و دستاوردهاى انقلاب و مبارزه با آفتها و خطرها وظيفه اى است بر دوش همگان بويژه روحانيت متعهد.

روحانيت از دير باز به مرزبانى از اسلام شهره بوده است. امروز نيز با تشكيل نظام اسلامى و زمينه تحقق قوانين اسلام در همه صحنه هاى زندگى وظيفه اى دارد بس سنگين تر و حساس تر.

پاسخ به هزارها هزار پرسش فرهنگى سياسى اجتماعى حراست از ارزشهاى انقلاب نظارت بر امور حكومتى تربيت نيروهاى مؤمن و متعهد مبارزه با آفتهاى نظام و... از جمله آن مسؤوليتهاست.

در اين نوشتار بر آنيم برخى از وظايف روحانيان را بنمايانيم تا تذ كارى باشد براى ما و ديگر روحانيان وظيفه بان.

پيش از ورود به بحث تشريح مبانى حفظ نظام ضرورى و مفيد مى نمايد. از اين روى بحث را در دو محور پى مى گيريم:
1 . مبانى حفظ نظام اسلامى.

2 . مسؤوليتهاى حوزويان در حفظ نظام.
مبانى حفظ نظام
در بينش فقهى اسلام حكومت اسلامى و حفظ آن جايگاه ويژه اى دارد.

به نظر همه فقهاى شيعه آن گاه كه كيان اسلام تهديد شود مسلمانان بايد به دفاع برخيزند مرد و زن كوچك و بزرگ.

با توجه به همين جايگاه فروعات مهمى در فقه مطرح مى شود از جمله:

اگر كفار براى ضربه زدن به اسلام و نظام اسلامى گروهى از مسلمانان را به گروگان بگيرند و در پيشاپيش لشكر خويش قرار دهند براى از بين بردن ترفند دشمن فقها كشتن آن مسلمانان بى گناه را مجاز مى شمارند1.

فقط در اين جا كه امر داير است بين نابودى نظام و از بين رفتن عده اى از مسلمانان حفظ نظام اسلامى را مقدم مى دارند.

فقها مستقل و مستدل به مقوله حفظ نظام اسلامى نپرداخته اند ولى از لابه لاى نوشته هاى آنان از جمله: بحث جهاد بر مى آيد كه حفظ حكومت اسلامى را در رأس ديگر واجبات و حاكم بر آنها قرار داده اند. اينك به برخى از دلايلى كه بر حفظ نظام اسلامى اقامه كرده اند اشاره مى كنيم:

1 . دلايل لزوم تشكيل حكومت اسلامى
همه دلايل و شواهدى كه برضرورت ايجاد حكومت و نظام اسلامى دلالت دارند بر حفظ و پاسدارى آن نيز به طريق اولى دلالت دارند. در ذيل خلاصه اى از آن را مى آوريم:

* نياز فطرى. پديده حكومت چون بسيارى از پديده هاى اجتماعى ديگر زاييده نياز جامعه است. فطرى بودن نياز به تشكيلات حكومتى به اندازه اى بود كه وقتى پيامبر(ص) پس از هجرت به مدينه اقدام به تشكيل حكومت كرد مردم با وجود سؤالاتى كه در زمينه هاى گوناگون و مسائل عبادى مطرح مى كردند در اين مورد هيچ گونه سؤالى را مطرح نكردند و توضيحى نخواستند. حتى پس از آن حضرت نيز مسلمانان در اصل لزوم حكومت اتفاق داشتند هرچند در شرائط آن اختلاف.

* تحقق اهداف شريعت: رهايى انسان از بردگى و اسارت حاكميت مستضعفان و
وراثت زمين اجراى حدود و دستورات الهى تأمين و تضمين وحدت مسلمانان پاسدارى از تماميت ارضى مسلمانان دفع تهاجم مادّى و معنوى دشمنان اسلام آزادى ملّتها و سرزمينهايى زير نفوذ و اشغال دشمنان اسلام اعلاى كلمه حقّ: (ليكون كلمة اللّه هى العليا) سيادت مسلمانان و... از اهداف شريعت اسلامى است2.

گستردگى و عمق اين اهداف مبتنى بر تشكيل حكومت اسلامى و استمرار اين اهداف نيز مبتنى بر استمرار نظام و حكومت اسلامى است.

* ماهيّت قوانين اسلامى: قوانين اجتماعى سياسى اقتصادى نظامى و... اسلام بر لزوم تشكيل حكومت و پاسدارى از آن دلالت مى كنند.

اگر خمس زكات خراج جزيه امر به معروف و نهى از منكر جهاد و مسائل مربوط به آن از قبيل: تأمين امكانات بسيج نيروها و... مسائل قضايى و اجراى عدالت و نظام حقوق مدنى و كيفرى را بررسى كنيم ترديدى به خود راه نخواهيم داد كه اجراى اين همه قوانين به جز از طريق تشكيل حكومتى مقتدر و حفظ و بقاى آن امكان پذير نيست.

* روايت فضل بن شاذان از امام رضا(ع)3. حضرت در اين حديث حكومت را از نيازهاى دينى و دنيوى مردم دانسته است.

پر واضح است وقتى كه حكومت نياز بود و ضرورت براى جامعه و براى دين و دنياى مردم حفظ و پاسدارى آن نيز واجب خواهد بود.
2 . روايات خاصه
رواياتى كه درباره فلسفه امامت و رهبرى در متون دينى آمده است بر لزومِ حفظ آن نيز دلالت دارند:

على(ع) در ضمن فلسفه برخى از احكام مى فرمايد:

(فرض اللّه الايمان تطهيراً من الشرك ... والامامه نظاما للامّة والطّاعة تعظيماً للامامه.4)
خداوند ايمان را براى پاك كردن دلها از شرك ... امامت و پيشوايى را براى نظم و آرامش مردم و پيروى از امام را براى بزرگى مقام امامت واجب
گردانيد.

حضرت صديقه زهراء سلام اللّه عليها در خطبه معروف خود مى فرمايد:

(وطاعتنا نظاما للملّة وامامتنا لماً للفرقة.5)
خداوند اطاعت ما را براى برقرارى نظم و امامت ما را براى جلوگيرى از افتراق قرار داده است.

امام رضا(ع) مى فرمايد:
(انّ الامامه زمام الدّين ونظام المسلمين وصلاح الدّنيا وعزّ المؤمنين.6)
امامت مهار دين و نظام مسلمانان و مايه صلاح دنيا و آخرت است.

امام باقر (ع) امامت را نظام دين معرفى مى كند.7

فقها نيز حفظ نظام جامعه و جلوگيرى از هرج و مرج را از واجبات مسلّم شرعى و عقلى دانسته اند.

از باب نمونه: شيخ انصارى مى نويسد:

انّ الصناعات الّتى تتوقف عليها النّظام يجب كفايةً...8

انّ وجوب الصناعات ليس مشروطاً ببذل العوض لانّه لاقامه النّظام الّتى هى من الواجبات المطلقة...9

صنعتهايى كه نظام جامعه بر آن توقف دارد10 واجب كفايى است... وجوب آن مشروط به دادن عوض در مقابل آن نيست. زيرا وجوب صنايع براى برپايى نظام است و آن از واجبات مطلقه است.

شهيدين در كتاب لمعه و شرح آن محقق كركى در جامع المقاصد11 حسينى العاملى در مفتاح الكرامه12 سيد على طباطبائى در رياض المسائل 13 و ديگران 14نيز بر همين نظرند.

شهيد اول مى نويسد:

(فالواجب منها ... مطلق التجاره التى يتمّ بها نظام النوع الانسانى فانّ ذلك من الواجبات الكفائيه.15)

از اقسام واجب تجارت تجارتهايى است كه قوام نظام جامعه انسانى بستگى به آنها دارد و آن از واجبات كفايى است.

بديهى است مراد ازنظام حكومت نيست بلكه منظم بودن زندگى جامعه و رفع اختلال و هرج مرج است.

فقها حفظ نظام جامعه و جلوگيرى از هرج و مرج را يكى از دلائل تشكيل حكومت اسلامى و حفظ آن شمرده اند16.
3 . سيره پيامبر و على(ع)
اكثر جنگهاى پيامبر(ص) و على(ع) براى حفظ نظام اسلامى بوده است و همچنين بيشتر پيمانها و قراردادهاى پيامبر(ص) با يهود و نصارى و همكارى على(ع) با خلفاء.

على(ع) پس از پيامبر(ص) براى رفع ناهنجارى عظيمى كه رخ نموده بود تلاش بسيار كرد امّا هنگامى كه احساس كرد كيان اسلام در معرض خطر قرار دارد با خليفه وقت دست بيعت داد.17

يا هنگامى كه خليفه دوم براى شركت در جبهه جنگ با لشكر پادشاه ستمكار ايران با آن حضرت مشورت مى كند در پاسخ مى فرمايد:
(مكان القيّم بالامر مكان النظام من الخرز يجمعه ويضمّه فاذا انقطع النظام تفرق الخرز وذهب ثم لم يجتمع بحذا فيره ابداً.18)
در سخن فوق امام زمامدار را تشبيه به نظام كرده و جامعه و امت را تشبيه به (خَرَزْ)

ابن ابى الحديد در شرح سخن امام(ع) مى نويسد:

نظامِ گردنبند عبارت است از نخى كه آن را جمع مى كند و نظم خاصّى به آن مى دهد19.

(خَرَزْ) به معنى دانه هاى سوراخ دارى است كه براى درست كردن تسبيح و يا گردنبند از آن استفاده مى شود. بنابراين معنى سخن امام(ع) چنين مى شود:

زمامدار رشته اى است كه دانه هاى پراكنده جامعه را تحت نظام ويژه اى در مى آورد و آنها را به هم مى پيوندد. هنگامى كه اين نخ پاره شد دانه ها پراكنده مى شوند و هر يك به سويى مى روند و پس از آن هيچ گاه به صورت اوّل فراهم نمى گردند.

امّت اسلامى با تكيه بر رهبرى وحدت خود را حفظ مى كند. قوام جامعه اسلامى به وجود رهبر است و او همانند رشته اى دانه هاى پراكنده را منسجم مى كند و به هم مى پيوندد و در يك خط قرار مى دهد. با قطع شدن اين رشته مسلمانان دچار پراكندگى و از هم گسيختگى مى گردند. بنابراين انسان مسلمان نه تنها بايد يكى از دانه هاى اين رشته منسجم باشد كه بايد در حفظ بقيّه نيز سعى بورزد.

على(ع) پس از به دست گرفتن زمام امور در خطبه اى بيش از سى بدعت را بر مى شمرد كه حكومت گران گذشته گذارده اند ولى چون منع از آنها را سبب از
هم گسيختن نظام مى داند مردم را در انجام آن امور به حال خود وا مى گذارد20.

در جاى ديگر على(ع) درباره كسانى كه از بيعت با آن حضرت خود دارى و يا پس از بيعت پيمان شكنى كردند مى فرمايد:

(انّ هولاء قدتمالئوا على سخطة امارتى وسأصبر مالم اخف على جماعتكم فانّهم ان تمموا على فيالة هذا الرأى انقطع نظام المسلمين.21)
آنان بر اثر بغض و دشمنى بر حكومت من با هم اجتماع كرده و دست به دست هم داده اند. من صبر خواهم كرد تا هنگامى كه بر اجتماع شما بترسم كه از هم پاشيده شود و نظام مسلمانان از هم بگسلد و عامل وحدت نابود شود.

از سخن فوق نيز استفاده مى شود كه حفظ نظام واجب است و در صورت ترس از گسستن آن بايد به اقدامى جدّى و باز دارنده دست زد. ملاك اقدام در برابر مخالفان و دشمنان نظام خوف و ترس است نه قطع و يقين. بنابراين اگر علائم و امارات توطئه عليه نظام ديده شود بايد اقدام كرد.

4 . لزوم پيروى ازامام عادل
آيات و رواياتى كه بر اطاعت و پيروى از امام عادل دلالت دارند بر وجوب حفظ نظامى كه او در رأس آن است نيز دلالت دارند.

عقل و نقل بر وجوب پيروى از امام عادل دلالت دارند. ازاين روى مفسّران مى گويند: امر خداوند در آيه: (اطيعوا اللّه واطيعوا الرسول واولى الامر منكم22) ارشادى است نه تعبدى. يعنى خداوند در آيه شريفه به چيزى فرمان داده كه عقل انسان نيز بدان امر مى كند. دستور خداوند به اطاعت تاكيد و تأييد همان عقل فطرى است. اين حكم در زمان حضور پيامبر و امامان(ع) اختصاص به آنان و نواب خاص ايشان دارد ولى در زمان غيبت فقيه واجد شرايط از باب اولى الامرى ويا نيابت از اولى الامر كارها را بر عهده مى گيرد. در هر دو صورت اطاعت از وى واجب است.

(اسمعوا واطيعوا لمن ولاّه اللّه الامر فانّه نظام الاسلام.23)
سخن كسى را كه خداوند بر شما ولايت داده است بشنويد و اطاعت كنيد كه اين خود نظام اسلام است.
در روايتى امام باقر(ع) اطاعت و حرف شنوى مردم را از حقوق امام به شمار آورده است24.

صاحب جواهر25 و شيخ انصارى26 حاكم عادل را از مصاديق اولى الامر شمرده و اطاعت و پيروى از او را واجب دانسته اند.

ابن حزم اندلسى مى نويسد:

(اتّفق جميع اهل السنّة وجميع المرجئه وجميع الشيعه وجميع الخوارج على وجوب الامامه وان الامّه واجب عليها الانقياد لامام عادل يقيم فيهم احكام اللّه ويسوسهم باحكام الشريعه الّتى اتى بها رسول الله(ص).27)

اهل سنّت و مرجئه و شيعه و خوارج بر وجوب امامت اتفاق دارند و نيز همگان معتقدند: بر امت واجب است از امام عادلى كه احكام الهى را در ميان آنان به پا مى دارد و امور آنان را با احكامى كه پيامبر(ص) آورده است اداره مى كند اطاعت كنند.

وقتى كه اصل وجود حكومت اسلامى و پيروى ازآن اتفاقى همه مسلمانان باشد پس حفظ آن امرى ضرورى و بديهى خواهد بود.
5 . برخورد با مخالفان
آيات و رواياتى كه به مبارزه با (بغات) امر كرده اند بر حفظ حكومت اسلامى دلالت دارند28.

(بغات) به كسانى گفته مى شود كه بر حاكم عادل خروج كنند. امامان(ع) و فقهاى فريقين نبرد با اين گروه را واجب دانسته اند29.

مصداق روشن اين گروه در زمان على(ع) ناكثين قاسطين و مارقين بودند كه على(ع) با آنان به نبرد برخاست على(ع) نامه اى به معاويه مى نويسد:

(هركس از اجتماع و فرمان حكومت اسلامى خارج شود بايد بر گردانده و يا با او نبرد شود.30)

بر همه مسلمانان واجب است كه حكومت و ولى امر مسلمانان را در اين امر يارى دهند. روايات ترك يارى امام را حرام و مايه گستاخى دشمن و تجاوز به مسلمانان و حدود اسلامى دانسته اند31.

نه تنها دفاع از امام عادل در ميدان جنگ واجب است كه اگر در مجلسى از او بد بگويند واجب خواهد بود دفاع از او32.

نكته در خور يادآورى اين كه: فقهاى
شيعه بحث (بغات) را بر محور حكومت معصوم(ع) مطرح كرده اند33 و خروج بر امام معصوم را (بغى) ناميده اند. با توجه به ضرورت حكومت اسلامى در دوره غيبت و با توجّه به اطلاق ادلّه (بغى) نمى توان آن را ويژه دوره حضور معصوم دانست بلكه شامل خروج بر نايب امام(ع) در دوره غيبت نيز مى شود.

بر فرض بپذيريم اطلاقات انصراف به معصوم(ع) دارند از باب عموم ملاك احكام بغات را نسبت به كسانى كه بر نايب امام(ع) خروج كنند نيز جارى مى دانيم. زيرا اگر با (بغات) در دوره غيبت نشود بر خورد كرد همه چيز را مختل مى كنند نظام را از هم مى گسلند.

بنابراين فقيه عادلى كه حكومت را در زمان غيبت به دست گرفته بايد با باغيان برخوردى قاطع داشته باشد و مردم نيز در همه مراحل به يارى وى برخيزند.

كاشف الغطاء مى نويسد:

(ويدخل فى البغى كلّ باغ على الامام او نائبه الخاص او العامّ ممتنعٌ عن طاعته فيما امر به ونهى عنه فمن خالف فى ترك زكوة او خمس او ردّ حقوق حاربوه.34)

باغى كسى است كه بر امام معصوم(ع) و يا نائب خاص و يا نائب عامّ او شورش كند و از دستورات او سربپيچد امر او را اطاعت نكند و نهى او را ترك نكند. هر كس در اداى زكات يا خمس يا برخى ازحقوق ديگر با رهبرى جامعه به مخالفت برخيزد بايد با او جنگيد.

6 . حفظ امانت
در آيات و روايات از حكومت اسلامى به عنوان امانت ياد شده حفظ امانت هم در اسلام از مسلّمات است.

(انّ اللّه يامركم ان تود والامانات الى اهلها واذا حكمتم بين النّاس ان تحكموا بالعدل...35)
خدا به شما فرمان مى دهد كه امانتها را به صاحبانشان باز گردانيد. و چون در ميان مردم به حكومت نشينيد به عدل حكم كنيد.

به قرينه اذا (حكمتم) (يامركم) خطاب به حكّام است. همچنين از (اذا حكمتم) و آيه بعد: (اطيعوا اللّه واطيعوا الرسول واولى الامر منكم) بر مى آيد كه مقصود از (امانت) حكومت مى باشد. برخى از روايات به اين
مطلب اشاره دارند. مفسرانى نيز در هنگام بحث ازاين آيه اين نكته را يادآور شده اند36.

طلحه و زبير پس از بيعت با على(ع) به نزد آن حضرت آمدند و رياست منطقه اى را درخواست كردند. على(ع) در پاسخ آنان فرمود:

(ارضيا بقسم اللّه لكما حتى ارى رأيى واعلما انى لااشرك فى امانتى الاّ من ارضى بدينه وامانته من اصحابى ومن قد عرفت دخيلته فانصرفا وقد دخلها الياس.37)
به قسمت خدا درباره خودتان راضى باشيد تا بينديشم و تصميم بگيرم. بدانيد كه من در امانت خود از اصحاب و يارانم كسى را شريك نمى كنم مگر اين كه از دين و امانت او راضى باشم. به كسى مقامى واگذار مى كنم كه بدانم اين مقام را براى چه مى خواهد آيا براى رضاى خدا و يا رياست بر مردم.

طلحه و زبير با حالت يأس محضر آن حضرت را ترك كردند.

يا در نامه اى به ابن عباس حكومت خود و ابن عباس را امانت مى نامد:

(فانى كنت اشركتك فى امانتى .... فلا ابن
عمّك آسيت ولا الامانه اديّت.38)

من تو را در امانت خود شريك كردم... نه با پسر عمويت مواسات كردى و نه حقّ امانت را ادا كردى.

يا در نامه اى به عمر بن ابى سلمه حاكم بحرين پس از تقدير و تشكر نوشت:

(نزعت يدك بلا ذمّ لك ولاتثريب عليك فقد احسنت الولايه واديت الامانه فاقبل غير ظنين.39)

تو را بدون آن كه نكوهش و سرزنش برايت باشد فرا خواندم. تو خوب حكومت و اداى امانت كردى. به سوى من بيا بى آن كه گمان بدى به تو داشته باشم.

در نامه اى به اشعث بن قيس كندى40 و در نامه اى ديگر به قاضى اهواز41 و ...42 از حكومت به عنوان امانت يادكرده است.

روايات فوق دلالت دارند كه حكومت امانت است از سوى خدا و از سوى امت.اگر به مسلمانان خيانت روا دارند به خدا به امام مسلمانان و به مسلمانان خيانت كرده اند.

امام خمينى نيز در بسيارى از سخنان و پيامهايشان از جمهورى اسلامى به عنوان امانتى الهى كه همگان در حفظ آن مسؤوليت دارند ياد مى كند و ضربه به اصول انقلاب و حكومت را خيانت به اسلام و مسلمانان مى داند از جمله:

(امروز جمهورى اسلامى وديعه اى است از جانب خداوند متعال به ملت ايران سپرده شده و همه از زن و مرد پير و جوان در حفظ اين وديعه مسؤول هستيم و بايد تمام قشرها با اتكال به خداوند تبارك و تعالى و وحدت كلمه و اجتناب از اختلاف جمهورى اسلامى را نگهبان باشيم و راه مستقيم انسانيت و اسلاميت را به توفيق الهى ادامه دهيم.43)

7 . نصيحت به ائمه مسلمين
آيات و رواياتى كه مؤمنان را امر به نصيحت ائمه مسلمين مى كنند بر حفظ و پاسدارى از نظام اسلامى دلالت دارند. از جمله: خداوند مى فرمايد:

(ليس على الضعفاء ولاعلى المرضى ولاعلى الذين لايجدون ما ينفقون حرج اذا نصحوا للّه ورسوله...44)
بر ضعيفان و بيماران و آنان كه
وسيله اى براى انفاق در راه جهاد ندارند ايرادى نيست كه در جهاد شركت نكنند هرگاه براى خدا و رسولش خيرخواهى كنند.

آيه شريفه فوق در رفع حرج از مؤمنان نصيحت را شرط مى كند.

نصيحت هرگونه خيرخواهى و اقدام مخلصانه را در بر مى گيرد. چون مسأله جهاد مطرح است ناظر به تلاشها و كوششهايى است كه در اين زمينه صورت مى گيرد.

از قبيل: تشويق مجاهدان حفظ اسرار آنان ايستادگى در مقابل مخالفان آنان دعوت مردم به مساعدت آنان و...45

احاديث بسيارى نيز از پيامبر(ص) و ائمه(ع) در اين باره وجود دارد.

پيامبر(ص) مى فرمايد:

(ثلاث لايغلّ عليهن قلب امرءٍ مسلم اخلاص العمل للّه والنصيحه لائمه المسلمين واللزوم لجماعتهم.46)
قلب هيچ مسلمانى در سه مورد نبايد ترديد كند: اخلاص عمل براى خدا نصيحت براى رهبران مسلمانان و شركت در اجتماعات آنان.

يا:
(من لايهتم بامرالمسلمين فليس منهم ومن لايصبح ولايمسى ناصحاً للّه ولرسوله ولكتابه ولامامه وامامة المسلمين فليس منهم.47)
هر كس به امور مسلمانان اهميت ندهد مسلمان نيست. هركس در حال نصيحت خدا رسول خدا قرآن و امامت مسلمانان شب را به صبح نرساند از مسلمانان نيست.

در چندين مورد از روايات نصيحت از حقوق متقابل و الى بر رعيت و رعيّت بر والى شمرده شده است48.

نصيحت ائمه مسلمانان داراى مفهوم گسترده اى است. همراهى و همكارى و دفاع از حكومت اسلامى مبارزه با فساد ادارى و مفسدان و مخالفان حكومت اسلامى و... از مصاديق آن به شمار است كه بدان خواهيم پرداخت.
8 . دفاع از كيان اسلام
فقها در كتاب جهاد از اصل اسلام و حكومت اسلامى به (بيضه اسلام) تعبير كرده اند و گفته اند: اگر بيضه اسلام در خطر
باشد بر همه مسلمانان واجب است كه با دشمنان به مقابله برخيزند.

شيخ طوسى مى نويسد:

(متى لم يكن الامام او من نصبه الامام سقط الوجوب بل لايحسن فعله اصلاً اللهم اِلاّ ان يدهم امر يخاف على بيضة الاسلام ويخشى بواره او يخاف على قوم منهم فانه يجب حينذٍ دفاعهم.49)

در صورتى كه امام و يا نائب خاصّ امام نباشد جهاد واجب نيست بلكه انجام آن نارواست مگر آن كه دشمنان بر (بيضه اسلام) هجوم آورند يا برعده اى از مسلمانان هجوم كنند كه در اين صورت دفاع واجب مى شود.

همين مضمون در ديگر كتابهاى فقهى از قبيل: منتهى تذكره دروس رياض و... آمده است50.

ميرزا ابوالقاسم قمى مى نويسد:

(جنگ زير پرچم پادشاه جائر جايز نيست مگر اين كه (بيضه اسلام) به خطر افتد.51)

ايشان در پاسخ به اين سؤال كه (بيضه اسلام) چيست و خوف بر آن چه معنى دارد؟ مى نويسد:

(بيضه در لغت عرب به چند معنى آمده است: اول: تخم مرغ.دوم: خصيه.

سوم: خُود آهن كه بر سر مى گذارند براى محافظت از اسلحه. چهارم: حوزه و ناحيه به معنى جانب.

پنجم: بيضه البلد مى گويند; يعنى يگانه شهر كه بزرگ شهر است و مردم تابع او هستند و دور او جمع مى شوند.52)

به نظر ميرزاى قمى اطلاق بيضه به اسلام معناى مجازى است و مراد معنايى خواهد بود كه با يكى از معانى حقيقى مناسبت داشته باشد. مى شود تخم مرغ باشد. همان گونه اصل تخم مرغ است كفار برآنند كه تخم و بيضه اسلام را براندازند. مى شود چون: (خود) باشد. اسلام را تشبيه كرده اند به شخص جنگى كه (خود) بر سر دارد براى حفاظت جان. كفار بر آنند كه اين (خود) را از سر اسلام كه سلطان و بزرگ آنان است بردارند و...

از امام رضا(ع) سؤال شد: وظيفه مرد شيعه اى كه از سوى حكومتِ جور براى نگهبانى از مرزهاى كشور اسلامى به سر
حدّات فرستاده شده در هنگام هجوم دشمن چيست؟ امام فرمود:

(بايد از بيضه و كيان اسلام دفاع كند.)

سؤال شد: جهاد كند؟

فرمود:

(خير مگر اين كه از حمله و تجاوز دشمن به مملكت اسلامى بيم داشته باشد.)

سپس فرمود:

(اگر مثلاً روميان حمله كنند بر مسلمانان واجب نيست از آنان جلوگيرى كنند. تنها وظيفه مراقبت و مرزبانى بر عهده اين شخص است نه جهادو مقاتله. آرى اگر بر بيضه اسلام و استقلال مسلمانان بترسد بايد با كفّار به مقابله و ستيز برخيزد كه در اين صورت جنگ او به نفع سلطان جور نخواهد بود بلكه براى خودش خواهد بود [يعنى در مسير طرز تفكّر و اعتقادات اصيل اسلامى خود مى باشد] بديهى است كه در زمينه انهدام بيضه اسلام و تجاوز به كيان مسلمانان اسلام از بين خواهد رفت و ياد
محمد(ص) نابود خواهد شد.53)

فقها فتوا به وجوب دفاع از كيان اسلام داده اند. در جنگ ايران و روس با اين كه سلطان جور حاكم بود عده اى از فقها جهاد با روس را واجب دانستند54 و برخى مستقيم در جنگ دوّم ايران و روس دخالت كردند55.

9 . حكم عقل
عقل انسانى برقرارى نظم را در جامعه تحسين و هرج و مرج فساد اجتماعى شيوع فحشاء و منكرات را تقبيح مى كند. روشن است كه ايجاد نظم و دفع و رفع ناهنجاريها نياز به حكومت و نظام دارد. از اين روى عقل به حفظ نظام و تداوم آن حكم مى كند.

شيخ انصارى در بحث اقسام ولايت مى نويسد:

(منها ما يكون واجبه وهى ما توقف الامر بالمعروف والنّهى عن المنكر الواجبان عليه فانّ مالايتمّ الواجب الاّ به وجب مع القدره.56)

برخى از اقسام ولايت واجب است و آن ولايتى است كه امر به معروف و نهى از منكر توقف بر آن دارد.

زيرا مقدمه واجب در صورت قدرت واجب خواهد بود.

افزون بر آنچه آورديم رواياتى از قبيل:
(من اصبح لايهتم بامور المسلمين فليس بمسلم.57)
نيز بر حفظ حكومت اسلامى دلالت دارند زيرا كه حكومت اسلامى از مهم ترين امور مسلمانان مى باشد.
حفظ نظام جمهورى اسلامى
با توجه به ادّله اى كه آورديم حفظ نظام اسلامى امرى است بديهى و مسلم كه هيچ فقيهى در آن ترديد ندارد. بدون شكّ جمهورى اسلامى از بارزترين و عالى ترين مصاديق آن در دوره غيبت به شمار مى آيد. از اين روى حفظ و پاسدارى از آن وظيفه اى است واجب بر همگان.

براى توضيح سخن فوق اشاره اى به تأسيس نظام و گفتار و سيره علماء و مراجع معاصر در اين باره مفيد و مناسب مى نمايد.

ملّت ايران و در رأس آن مراجع تقليد پس از پيروزى انقلاب اسلامى بااكثريت قاطع (2/98) به نظام جمهورى اسلامى
رأى داد. با واژه جمهورى شكل حكومت و با كلمه اسلامى محتواى آن را مشخص كرد. تصميم گرفت كه اين كشور بر اساس حاكميت ملّى و با اصول و مقررات اسلامى اداره شود.

پس از گذر از اين مرحله حساس قانون اساسى جمهورى اسلامى تدوين و به تصويب ملت ايران رسيد. قانونى كه نشأت گرفته از اسلام است و تار و پود آن را اسلام تشكيل مى دهد.

در جاى جاى قانون اساسى اين ارتباط عميق و عنيق و دامن گستر به چشم مى خورد. در اصل چهارم آمده است:

(كليه قوانين و مقررات مدنى جزايى مالى اقتصادى ادارى فرهنگى نظامى سياسى و غير اينها بايد براساس موازين اسلامى باشد.)

به دليل اهميّت و محور بودن اين اصل در چند جاى ديگر قانون اساسى به آن اشاره شده است از جمله: در اصل دهم و بيستم و هفتاد دوّم.

در اصل هفتاد دوّم آمده است:

(مجلس شوراى اسلامى نمى تواند قوانينى وضع كند كه با اصول و احكام مذهب رسمى كشور يا قانون اساسى مغايرت داشته باشد.)

نكته مهم و شايان دقت در اصل چهارم قانون اساسى اين است كه مى گويد:

(اين اصل بر اطلاق يا عموم همه اصول قانون اساسى و قوانين و مقررات ديگر حاكم است.)

افزون بر موارد ياد شده براساس اصل پنجم قانون اساسى در رأس اين نظام بايد فقيهى عادل آگاه به زمان مدير و مدبّر قرار داشته باشد كه براساس اصل يكصددهم و يكصد دوازدهم تعيين سياستهاى كلّى نظام و نظارت بر حسن اجراى آن و...نصب و تعيين فقهاى شوراى نگهبان و مجمع تشخيص مصلحت نظام را بر عهده دارد. در اصول ديگر قانون اساسى اهداف و عناصر تشكيل دهنده نظام و قواى حاكم و وظايف و مسؤوليتها و اختيارات آنان آمده است.

پس از تصويب قانون اساسى عالمان دينى و مراجع بزرگوار: آية اللّه گلپايگانى آية اللّه مرعشى آية اللّه آملى آية اللّه اراكى و... به آن رأى دادند و به مناسبتهاى گوناگون از نظام جمهورى اسلامى حمايت كردند و خود در انتخابات شركت جستند و
ديگران را به اين مهم فرا خواندند.

آية اللّه گلپايگانى در وصيت نامه خود مى نويسد:

(حفظ اصل جمهورى اسلامى را لازم مى دانم. بر مسؤولين محترم است كه از خط مستقيم اسلام منحرف نشوند و سعى كنند روز به روز نظام با اسلام تطبيق بيشتر پيدا كند و دور از هر اختلاف با اتحاد از اين عطيّه الهى پاسدارى نمايند و خير و صلاح و رسيدگى به حال مستمندان را وجهه همت قرار دهند و بر مردم است كه در حفظ دستاوردهاى انقلاب اسلامى كوتاهى نكنند...58)

آية اللّه اراكى مى گويد:

(حوزه بايد همواره ناظر به مسائل كشور و نظام اسلامى باشد و آنچه در مورد تحكيم نظام اسلامى و پياده كردن احكام الهى است ارائه نمايد.

همانطورى كه اساس نظام اسلامى با حمايت و معاضدت حوزه به وجود آمده است... امروز حوزه هاى علميه وظيفه دارند نيازهاى نظام اسلامى را از نظر فقهى و فرهنگى و سياسى تأمين كنندو با نظام در ارتباط باشند.59)

ديگر مراجع نيز از نظام جمهورى اسلامى حمايت و پاسدارى از آن را واجب شمرده اند60.امام بزرگوار مؤسس و بنيانگذار نظام حساسيت ويژه اى نسبت به نظام و مسائل مربوط به آن داشت.

آن حضرت در برابر كوچكترين كارى كه احتمال مى رفت نظام را با خطر مواجه و دچار مشكل كند واكنش نشان مى داد.

حجة الاسلام والمسلمين توسلى در مصاحبه بامجلّه حوزه مى گويد:

(مرتبه اوّل كه ايشان دچار حمله قلب درد گرديدند و در بيمارستان بسترى شدند گاهى اوقات حالشان خيلى وخيم مى شد. از جمله: روز رأى گيرى رياست جمهورى حال ايشان خوب نبود. لذا به حاج احمد آقا توصيه كردند: اگر اتفاقى افتاد مخفى بماند تا اين كه انتخابات به پايان برسد كه مبادا در انتخابات خللى به وجود آيد و در نتيجه نظام تضعيف شود.61)

امام خمينى بارهاى بار از حفظ نظام اسلامى سخن گفت و در پيامهاى خود بر آن پاى فشرد. به اندازه اى به اين مسأله اهميت
مى داد و روى آن حساسيت داشت كه محور وصيت نامه سياسى الهى خود را همين موضوع قرار داد.

آن حضرت حفظ و حراست از نظام جمهورى اسلامى ايران را اصلى غير قابل انعطاف و از آن به عنوان بالاترين واجب ياد مى كرد:

(اگر حفظ اسلام يك فريضه الهى است; حفظ اين جمهورى از اعظم فرايض است.62)

چرا كه حفظ اسلام و اجراى قوانين آن بستگى به حفظ نظام اسلامى دارد. و با نبود آن فرائض آن گونه كه اسلام مى خواهد و مى طلبد انجام نمى پذيرد63.

بر همين مبنى مى گويد:

(.... حفظ نظام جمهورى اسلامى بر همه مسلمانان واجب عينى است حتى از نمازهم واجب تر است.64)

يا در وصيت نامه سياسى الهى خود مى نويسد:

(آنچه در اين حكومت مطرح است اسلام و احكام مترقى آن است. بر ملّت عظيم الشأن ايران است كه در تحقق محتواى آن به جميع ابعاد و
حفظ و حراست آن بكوشند كه حفظ اسلام در رأس تمام واجبات است... و امروز بر ملت ايرن خصوصاً بر جميع مسلمانان عموماً واجب است اين امانت الهى را كه در ايران به طور رسمى اعلان شده... با تمام توان حفظ نموده و در راه ايجاد مقتضيات بقاء آن و رفع موانع و مشكلات آن كوشش نمايند.65)

و براى تبيين وظيفه فوق به رمز پيروزى و تدوام انقلاب و آفات و خطراتى كه آن را تهديد مى كند اشاره مى كند و از مسؤولان مردم مراجع و روحانيت مى خواهد كه در همه زمينه ها هشيار باشند و حاضر.

مسؤوليتهاى حوزه در جهت حفظ نظام
انقلاب اسلامى از حوزه نشأت گرفته است و از تفكر دينى مايه. از آنجا كه عالمان دينى بيشترين و اساسى ترين نقش را در هدايت و بسيج توده ها در براندازى نظام پوشالى و استعمارى پهلوى و استقرار جمهورى اسلامى داشته اند انقلاب اسلامى با نام آنان و حوزه هاى علميه عجين شده است.

امروز جهانيان واژگانى چون: انقلاب اسلامى روحانيت ونظام جمهورى اسلامى ايران را واژه هايى مترادف مى شناسند.

بنابراين مسؤوليت تداوم انقلاب و نظام اسلامى متوجه حوزه و روحانيت است. گرچه شايد برخى از روحانيان منزوى و بى تعهد و كوتاه انديشان بى تحرك كه گرفتار انجماد فكرى هستند بر آن باشند كه حوزه را از نظام مقدس جمهورى اسلامى و اساساً از سياست و حكومت دور نگه دارند و به پندار خود رابطه اى ميان اين دو قائل نباشند و سرنوشت و عملكرد آينده اين دو را از يكديگر جدا بپندارند ولى نه چنين بوده و نه چنين خواهد بود. رهبر معظم انقلاب اسلامى در ديدار با حوزويان 66 پس از اشاره به وظايف حوزه نسبت به نظام اسلامى و تفاوت آن وظايف با پيش از انقلاب سه تصوير براى موضع گيرى و ارتباط حوزه و نظام اسلامى ياد آور شدند كه در ذيل بدان اشاره مى كنيم:

1 ـ حوزه علميه و عالمان دينى عضو دولت و همانند الازهر دنباله رو حكومت باشند.
بدون ترديد اين كار درست نيست چرا كه مقام حوزه برتر از آن است كه در چارچوب تشكيلات دولتى بگنجد. در معارف شيعى و در تاريخ گذشته حوزه چنين چيزى را سراغ نداريم. استقلال حوزه هاى علمى شيعه از كار آمدترين ارزشهايى است كه در هيچ يك از محافل دينى ديده نمى شود و اين خصيصه عامل تحرك و آزاد منشى حوزويان بوده و اثر خود را از دورانهاى گذشته به خوبى نشان داده است. بنابراين حوزه نبايد سازمانى از سازمانهاى دولتى باشد حتى اگر آن دولت دولت جمهورى اسلامى باشد.

همه مصلحان تيز بين و دورانديش در ارائه هر طرح و روشى بر اين اصل پر ارج تاكيد كرده اند.

سخنان مقام معظم رهبرى در جمع حوزويان و تاكيد ايشان بر حفظ استقلال حوزه نمونه بارزآن است.

2 . حوزه و روحانيت نسبت به حكومت ومسائل آن بى تفاوت باشند و يا بالاتر موضعى خصمانه داشته باشند و همانند گذشته كه با رژيم طاغوتى مبارزه مى كردند با اين نظام نيز مقابله كنند.

اين گونه برخورد نيز به دلائل گوناگون درست نيست. زيرا جمهورى اسلامى دستگاه عدل و اسلامى است. آن دستگاهها دستگاه ظلم و غصب بود. در رأس اين نظام رهبرى قرار دارد كه بايد فقيه و از حوزه باشد. افزون بر همه اينها براساس قانون اساسى همه نهادهاى اين نظام بر اساس اسلام بايد اداره شوند. بنابراين حوزه هاى علميه و عالمان دينى نمى توانند نسبت به حكومت اسلامى بى تفاوت و يا با آن موضعى خصمانه داشته باشند.

3 . حوزه جدا باشد استقلال داشته باشد اما همراه باشد و از نظام جمهورى اسلامى پشتيبانى كند.

روحانيت همان گونه كه پيش از انقلاب تا تحقق نظام اسلامى در همه صحنه هاى اجتماعى مسلمانان حضور فعال داشت از اين پس نيز بايد در همه صحنه هاى سياسى فرهنگى و اجتماعى حضور داشته باشد. اسلاميت نظام و استمرار آن در گرو حضور او در صحنه هاى گوناگون است. اگر روحانيت از صحنه بيرون رود به تدريج جمهورى اسلامى غير اسلامى
خواهد شد. قدرت و امكانات بسيارى در خارج و داخل كشور براى غير اسلامى شدن به كار گرفته شده و به كار گرفته مى شوند.

اگر حوزه هاى علميه از صحنه خارج شوند در مقابل ايثار و فداكارى رزمندگان خون شهداء و امام راحل كه با تمام وجود براى اين نظام كار مى كرد مسؤول خواهند بود.

اگر روحانيت صحنه را ترك كند و در مقابل رخدادها و مسائل بى تفاوت باشد فرصت طلبان و ابن الوقت ها كسانى كه فضايل اخلاقى و صداقت سياسى براى آنان مفهومى ندارد وارد صحنه مى شوند و براى رسيدن به زر و زور به رياكارى و تملّق گويى مى پردازند:

(وقتى عاقلان ميدان را خالى گذاشتند جاهلان سبقت مى يابند.)

وقتى شايستگان و مصلحان خود را كنار بكشند فرصت طلبان در نظام رخنه مى كنند و به اسلاميت آن خدشه مى زنند. از اين روى بزرگان اصرار داشته و دارند:

(انقلاب ايران اگر در آينده بخواهد به پيروزى برسد و همچنان پيروزمندانه به پيش برود مى بايد باز هم روى دوش روحانيون و روحانيت قرار داشته باشد. اگر اين پرچمدارى از دست روحانيت گرفته شود و به دست به اصطلاح روشنفكر بيفتد يك قرن كه هيچ يك نسل كه بگذارد اسلام به كلّى مسخ مى شود. زيرا حاصل فرهنگ اصيل اسلامى در نهايت بازهم همين گروه روحانيون متعهد هستند...67)

در سده اخير روحانيت نهضتهاى زيادى را رهبرى كرده است ولى متأسفانه پس از پيروزى به انگيزه هاى گوناگون كه بى شك استعمار در برانگيختن آن انگيزه ها بيشترين نقش را داشته صحنه را ترك كرده اند و به كارهاى فرعى وجنبى پرداختند و اين عمل ضربه هاى جبران ناپذيرى بر نهضتهاى مردمى فرو كوفت و آنها را از سير صحيح خارج كرد.

از اين روى امام راحل اصرار مى ورزد و از ملت بويژه روحانيت متعهد مى خواهد كه در صحنه هاى گوناگون حضور فعال داشته باشند تا فاجعه مشروطيت تكرار نشود.68

آن حضرت در آغازين روزهاى پيروزى
انقلاب به مصلحت نمى ديد روحانيان در پستهاى اجرايى قرار گيرند; ولى پس از آن كه احساس كرد داستان مشروطيت در حال تكرار است و مهمانان ناخوانده و غرب زدگان حريصانه چشم طمع دوخته اند به روحانيان اجازه داد كه وارد ميدان شوند و در سنگرهاى اجرايى انجام وظيفه كنند69.

استاد شهيد مرتضى مطهرى نيز حوزه هاى علميه و روحانيان را به هشيارى و عبرت از نهضتهاى صد ساله اخير فرا مى خواند:

(انقلاب ايران با پايمردى روحانيت شيعه به ثمر رسيد امّا روحانيت از ثمره آن بهره بردارى نكرد و نتيجه اش را امروز مى بينيم. مشروطيت ايران را روحانيت به ثمر رسانيد امّا آن را ادامه نداد و بهره ورى نكرد و لهذا طولى نكشيد كه يك ديكتاتورى خشن روى كار آمد و از مشروطيت جز نام باقى نماند بلكه تدريجاً در مردم سوء ظنّ به وجود آمد كه اساساً رژيم استبداد از رژيم مشروطه بهتر بوده است و مشروطيت گناه است...
اكنون اين نگرانى در مردم هوشمند به وجود آمده كه آيا باز هم روحانيت كار خود را نيمه تمام خواهد گذاشت؟70)

در پاسخ اين سؤال آميخته با نگرانى بايد گفت: روحانيت تصميم دارد كه نهضت الهى خويش را ادامه دهد. البته به خوبى مى داند كه استمرار نهضت از خود نهضت مشكل تر است: (الابقاء على العمل اشدّ من العمل71) ديروز مى بايست حركت و پويش ايجاد كند و مردم را به حركت وا دارد امروز بايد حركت را ادامه دهد و مشكلات و معضلات را از سر راه بردارد.

ديروز مى بايست پايه هاى حكومت بيگانگان را خراب مى كرد امروز بايد به فكر پياده كردن اسلام در ابعاد گوناگون آن باشد.

امروز حوزه بايد نيازهاى اسلامى نظام را در زمينه حلّ مشكلات فقهى آن بر عهده گيرد. نيروهاى لازم را براى اداره و هدايت نظام تربيت كند.

خلاصه حوزه امروز بايد به تداوم نهضت و حفظ نظام اسلامى بينديشد و اسباب آن را فراهم كند. آفات و خطرات را شناسايى كند و به گونه اى شايسته در تداوم اين نظام مقدّس بكوشد.

1 . مسؤوليت تدوين نظام ارزشى اسلام

نخستين كارى كه در هر نظام سياسى مكتبى بايد انجام پذيرد ارائه تفكّر صحيح و ديد كلّى از جهان هستى است. زيرا انسان جزئى از جهان هستى است و بايد با شناخت نظام كلّى جهان به شناخت خود برسد تا بتواند به تنظيم صحيح برنامه زندگى نائل شود. در نظامهاى (لائيك) كه حكومتِ مبتنى بر آراء عمومى را بهترين نوع حكومت مى شمارند اراده جمعى ملّت منبع اصلى حقوق است. در نظامهاى حقوقى مبتنى بر تفكّر توحيدى خداوند هم خالق جهان است و هم ربّ و پرورش دهنده و هدايت كننده موجودات جهان. اختيار همه قلمروهاى هستى در دست قدرت اوست: (بيده ملكوت كلّ شى) مالك حقيقى جهان نيز اوست: (بيده الملك وهو على كلّ شىء قدير).

حاكميت خداوند بر جهان تكوينى و جبرى است و بر انسان تشريعى. انسان بااراده و اختيار خود دستورات و قوانين الهى را اطاعت مى كند و جز خالق خود را شايسته فرمانبردارى نمى داند.

نظام جمهورى اسلامى ايران براساس
اصل چهارم قانون اساسى بر محور تفكرات اسلامى بنا شده و بر محور بينشهاى اسلامى و احكام و مقررات الهى بايد اداره شود. اين مقررات و بينشها در كجا بايستى تنقيح و تحقيق شود و به سؤالات پاسخ گفته شود؟ بدون ترديد اين مسؤوليت بزرگ را بايد حوزه هاى علميه و عالمان دينى بر عهده گيرند و براساس منابع اصيل اسلامى به استنباط بپردازند و خط مشى نظام را مشخص كنند و در حلّ معضلات فقهى و فرهنگى و نيازهاى نظرى نظام بكوشند زيرا استكبار با همه توان در صدد ناتوان جلوه دادن اسلام از اداره زندگى بشر امروز است:

(همه توطئه هاى جهانخواران عليه ما از جنگ تحميلى گرفته تا حصر اقتصادى و غيره براى اين بوده است كه ما نگوييم اسلام جواب گوى جامعه است و حتى در مسائل و اقدامات خود از آنان مجوز بگيريم.72)

امام بزرگوار در ادامه پيام فوق مسؤوليتى بس بزرگ و سنگين را بر دوش حوزه هاى علميه مى نهد. وى در دست گرفتن نبض تفكّر و نياز آينده جامعه را و پيش بينى ترفند هاى استكبار جهانى و خنثى سازى آن را از وظايف اصلى روحانيت و در راستاى تداوم نظام اسلامى مى داند:

(حوزه و روحانيت بايد نبض تفكّر و نياز آينده جامعه را هميشه در دست خود داشته باشند و همواره چند قدم جلوتر از حوادث مهياى عكس العمل مناسب باشند. چه بسا شيوه هاى رايج اداره امور در سالهاى آينده تغيير كند و جوامع بشرى براى حلّ مشكلات خود به مسائل جديد اسلام نياز پيدا كند. علماى اسلام از هم اكنون بايد خود براى اين موضوع فكرى كنند.73)

در بينش آن بزرگمرد حوزويان تئوريسين انقلاب و نظام اسلامى اند. آنان به منزله مغز در پيكره جامعه اسلامى بايد عمل كنند. بايد مشكلات فرهنگى جامعه را سامان بخشند و براى معضلات نظرى جمهورى اسلامى راه حلّ بيابند. براى اين منظور عالمانى دانا بر فرهنگ و سياست جهان مسلّط بر ترفندهاى استكبار توانا در استخراج مقررات اسلامى وحلّ مشكلات مردم تربيت دهند.

امروز نه تنها مسلمانان جهان انتظار
دارند ايران اسلامى طرحى نو در افكند كه ديگران نيز چنين انتظارى دارند.

پرفسور متس استاد علوم سياسى دانشگاه كلن آلمان مى گويد:

(انقلاب اسلامى براى اوّلين بار در مقابل تمام ارزشهاى فرهنگى ما در غرب علامت سؤال قرار داده است. يعنى ما فكر مى كنيم در فرهنگ ما عيب و نقصى بوده كه نتوانسته در دنيا موفّق شود و در واقع اين يك عكس العملى است در مقابل جريان فرهنگى ما. به عبارت ديگر اين نوع شكستى براى فرهنگ غرب به شمار مى آيد.74)

او در ادامه سخنانش مى خواهد بداند كه اسلام به جاى ارزشهاى غربى كه در هم مى شكند و آنها را نامطلوب و مضر مى شمارد چه ارزشى را مى خواهد جايگزين بكند.

اين جا حوزه و تشكيلات حوزه وظيفه دارد طرح نو خود را و ارزشهايى را كه مى خواهد به جاى ارزشهاى غرب بنهد با زبان روز و با استدلالهاى دقيق و متين به جهانيان عرضه كند.

براى رسيدن به اين آرمان بزرگ بايستى خانه تكانى كرد و بازنگرى جديد.

به گفته مقام معظم رهبرى:

(ما مسائل اقتصادمان ... مسائل نظامى مان مسائل سياست خارجى مان را ارتباطات اخلاقى مان را بايد از دين در بياوريم. خيلى از مسائل فردى مان را بازنگرى كنيم... در گذشته اين را به عنوان يك قالبى براى حكومت ... نگاه نكرديم. امروز فقه يك شكلى است براى حكومت و نظام اجتماعى. هيچ كس نمى تواند ادّعا كند كه فقه از اين زاويه به طور بايسته و كامل مورد تحقيق و بررسى قرار گرفته است. بنابراين بايد از اين زاويه به سراغ فقه برويم و مسائل را استخراج كنيم و از اين زاويه به تربيت محقّق مدرس سياستمدار مبلّغ و تدوين كتاب و به تربيت انسانها بپردازيم...75)

حوزه و حوزويان بايد براى حلّ معضلات و پاسخ گويى به نيازها اصولى را در نظر بگيرند:

* حكومتى انديشيدن . از زاويه حكومت و
جمع به مسائل نگريستن. در گذشته به خاطر نبود حكومت در دست شيعيان عالمان شيعى و حوزه هاى علمى بيشتر همّ خود را بذل حلّ مشكلات فرد مى كردند ولى امروز نبايد چنين باشد. اداره حكومت به آنان واگذار شده است از اين روى بايد مدبّرانه به گره گشايى همّت گمارند. اين همان چيزى است كه از عالم دينى اكنون انتظار مى رود. اكنون كه به جهانى ديگر و به مرحله اى ديگر پا گذارده اند بايد سمت و سوى تدريسها و مباحثه ها و مطالعات و تحقيقات حكومت و پاسخ گويى به نيازهاى زندگى اجتماعى باشد.

ما بر اين باوريم اگر حوزه ها با توانى كه دارند در اين سمت و سو حركت كنند خيلى سريع كارنامه درخشانى عرضه خواهند كرد.

* تربيت نسل حكومت باور و جمعى نگر. پرواضح است وقتى پلّه اولى كه همانا حكومتى كردن سمت و سوى تحقيق و تدريس و مطالعه و زاويه نگاه است پيموده شد پلّه دوّمى كه همانا تربيت نسل حكومت باور و جمعى نگر است به راحتى پيموده
خواهد شد.

اين اصل اصل جدى است. تربيت نيروهايى كه توان اصلاح جامعه و حكومت را داشته باشند حكومت را اصلاح كنند و صالح هم نگهدارند از مهم ترين مسائلى است كه حكومت مردمى و مستقر بر پايه ارزشهاى والاى اسلامى بدان نياز دارد. از اين روى حوزه هاى دينى بايد بهاى لازم را بدين امر بدهد.

به گفته شهيد مطهرى:

(اگر نظام صالح بود كمتر فرد ناصالح قدرت تخطى دارد و اگر ناصالح بود فرد صالح كمتر قدرت عمل و اجراء منويات خود را پيدا مى كند و احياناً منويات و افكار خود را مى بازد و همرنگ سازمان مى شود.76)

* حوزه با بى برنامگى يا برنامه ريزى ضعيف و غير راهگشا و كارا نمى تواند در اسلامى كردن نظام و اسلامى نگهداشتن آن نقش داشته باشد.

رهبرى و هدايت نظام با كلّى گويى امكان پذير نيست. نمى توان گفت كه بايد همه امور و مسائل مطابق اسلام باشند ولى برنامه اى و تلاشى در اين جهت انجام نگيرد.

لازم به ياد آورى است كه حوزه و روحانيت در طرح و برنامه براى نظام در صورتى موفق است كه پيش از آن طرحى جامع براى سيستم درونى خود داشته باشد.

2 . پاسدارى ارزشها

حيات رشد و بالندگى هر مكتبى بستگى به حيات ارزشهاى آن مكتب دارد. بى توجهى و غفلت از ارزشهاى مكتبى شكنندگى ژرفى براى مكتب در پى دارد.

جامعه اى كه به مكتبى و دينى باور دارد مهم ترين عامل اصلاح توجه دادن آن است به ارزشهاى مكتب و بسيج آن عليه ضد ارزشها.

ارزشها همواره به انسان هشدار مى دهند تا شيوه هاى انسانى و اخلاقى مناسب را برگزيند.

پاسدارى ازارزشها وفراخواندن مردم به حفظ و پاس ارزشها بر عهده حوزه هاى علميه و عالمان دينى است.

آنان بايد چنان ارزشها را درست و دقيق و به دور از شعار شعورمندانه و خردمندانه بنمايانند كه مردم فوج فوج به ارزشها بگروند و ضد ارزشها را به كنارى نهند.
اين كارى است مشكل پيچيده و ظريف. دعوت گران به ارزشها بايستى كاملاً آشنا به ارزشها و ضد ارزشها باشند و كار آزموده و مرد اين ميدان و سرد و گرم روزگار چشيده مردم شناس منطقه شناس و عالم به روحيات و حساسيتها.

استعمار براى تسلط براقوام و ملتها بويژه بر امت ارزشمدار مسلمان گام به گام ظريف و حساب شده بسيارى از ارزشهاى اصيل و اسلامى را از مدار زندگى خارج كرد و ضد ارزشهايى را ارزش نماياند و جايگزين كرد كه سلطه را به آسانى بپذيرند و واكنشى نشان ندهند.

انقلاب اسلامى ارزشها را احيا كرد و ضد ارزشهاى ارزش نما را زدود و نوح وار مردمان مؤمن و ارزشمدار را بر كشتى ارزشها مستقر كرد واز طوفان بنيان برافكن و همه جاگير استعمار بدطينت و زشت سيرت رهاند و به ساحل نجات رساند.

اينك روحانيت نبايد بپندارد كه به ساحل امن رسيده است و هيچ خطرى كيان دين و مردمان ديندار را تهديد نمى كند. بلكه بايد بداند كه اين بار خطرهاى سهمگين ترى دين و ديندارى را تهديد مى كند. دشمن پر زكينه و ترفند چون مار زخم خورده هر آن در فكر انتقام و نابودى اين نسل بيدار و آيين بيدارى آفرين است. گواه ما هزاران حيله و ترفندى است كه تاكنون عليه انقلاب اسلامى به كار برده است.

از اين روى هيچ چيز و هيچ كس نبايد ما را به عقب نشينى از ارزشها وا دارد. برنامه هاى اقتصادى سياسى فرهنگى و... بايد با توجه به ارزشها پى ريزى شود.

و در آنها عزّت شرف مؤمنان و ذلّت منافقان و منحرفان و دنياطلبان حمايت از مظلومان عالم مبارزه با ستم و استكبار صدور انقلاب اصل نه شرقى نه غربى دفاع از اسلام و در يك كلمه (اسلام ناب محمدى) لحاظ گردد.

چه بسيار مردمانى كه با شعار آزادى و كرامت انسانها قيام كردند ولى سرانجام مشكلات اقتصادى و رسيدن به رفاه بيشتر موجب شد كه از شعارهاى انقلابى خود دست بردارند و براى رسيدن به زندگى بهتر وحلّ مسايل اقتصادى خود هويت و شرافت ملّى خود را در پيشگاه ثروت و رفاه قربانى كنند. ما نيز در طول دورانى كه بر اين
انقلاب مى گذرد در سطوح مختلف اجتماعى شاهد كمرنگ شدن برخى از ارزشها بوده و هستيم. گرايشهاى مادّى و تجملّى خودخواهيها مقام طلبيها باند بازيها وبى تفاوتيها در مقابل رخدادهاى سياسى و اجتماعى از جمله آن موارد است. حوزه هاى علميه به عنوان اصلى ترين پايگاه اسلام و مدافعان واقعى انقلاب بايد با دقت اين پديده را پى گيرند و علل آن را شناسايى كنند و در اصلاح آن بكوشند.

3 . نظارت و كنترل

نظارت و كنترل نصيحت و خيرخواهى طرح انتقادها و اشكالها از عواملى هستند كه در حفظ و تثبيت نظام اسلامى اهميت به سزايى دارند. در نظام اسلامى دو نوع نظارت و كنترل پيش بينى شده است:

* از سوى امام و رهبر بر كارگزاران حكومتى.

* از سوى مردم به عنوان وظيفه اى همگانى.

رهبر وظيفه دارد از چگونگى گردش امور و شيوه سلوك عمّال با رعيّت لحظه اى غافل نباشد و به وسيله بازرسانى مخفى و هشيار و تيز بين و زيرك از كم و كيف قضايا به طور دقيق آگاه شود.

على(ع) در دستورالعمل سياسى خود به مالك اشتر پس از آن كه شرائط گزينش كارگزاران را گوشزد مى كند در مورد نظارت بر اعمال كارگزاران مى فرمايد:

(ثمّ تفقد اعمالهم وابعث العيون من اصل الصدق والوفاء عليهم فان تعاهدك فى السرّ لامورهم حدوةً لهم على استعمال الامانه والرّفق بالرّعيه وتحفظّ من الاعوان...77)
اى مالك! اعمال كارگزارانت را توسط جاسوسان صادق و باوفا زير نظر بگير چه اين عمل سبب مى شود آنان به امانت دارى و مدارا كردن با مردم ترغيب شوند . همچنين معاونانت را به شدّت زير نظر بگير.

افزون بر سفارش فوق براى اداره بهتر امور جامعه و رسيدگى به حقوق مردم و جلوگيرى از لغزشهاى خطرناك در درون حكومت بازرسان آگاه به سرتاسر كشور اسلامى اعزام كرده بود تا آنچه در حوزه
حكومتش مى گذرد به اطلاع وى برسانند. نامه هاى رسمى كه از سوى ايشان براى استانداران و فرماندهان ارسال شده است به خوبى بر مطلب فوق دلالت دارند78.

نظارت همگانى: در هر نظام سياسى ـ اجتماعى احتمال لغزش و انحراف از هدفهاى اعلام شده مى رود. اين خطر گريبانگير بسيارى از حكومتها و انقلابها بوده و هست.

اسلام به عنوان نظامى همه سونگر با وضع قانون نظارت همگانى از اين خطر پيشگيرى و حفظ و سلامت نظام را از درون تضمين كرده است.

اسلام با طرح تكاليف اجتماعى براى پيروان خويش از قبيل: نصيحت و خيرخواهى براى ديگران امر به معروف و نهى از منكر دعوت به حق و خير انتقاد و انتقاد پذيرى و... روش تازه اى براى استحكام نظام پى ريخته است كه اشاره مى كنيم:

* نصيحت و خيرخواهى: در اسلام روابط بين افراد جامعه براساس خيرخواهى استوار
است. همگان بويژه حوزويان با توجه به اين اصل بايد حركتهاى اصلاحى خويش را پى بريزند و نسبت به آنچه در جامعه مى گذرد خيرخواهانه برخورد كنند.

در صدر اسلام مسلمانى به سادگى در مقابل خليفه مى ايستاد و در پاسخ خليفه كه مى پرسيد: آيا من پادشاهم يا خليفه؟ با شجاعت پاسخ مى داد: اگر يك درهم يا بيشتر و كمتر در غيرمورد خرج كنى پادشاهى وگرنه خليفه رسول خدا79.

على(ع) مصرّانه ازاصحاب خويش مى خواست:

(اعينونى بمناصحة خلّيةٍ من الغش سليمه من الرّيب80).
با نصايح خالى از غشّ و سالم از ريب مرا يارى كنيد.

مسلمانان با از دست دادن اين روحيه گرفتار حكومتهاى خودكامه شدند. اسلام نيز بازيچه اى شد در دست عدّه اى متملق و چاپلوس كه اعمال ناشايست حاكمان را توجيه شرعى مى كردند. مردم مسؤولان بويژه حوزويان بايد از گذشته درس عبرت گيرند و نگذارند اين اصل در حكومت اسلامى به فراموشى سپرده شود زيرا اين كار پيامدهاى ناگوارى در پى دارد:

راه را بر مدافعان واقعى انقلاب و خيرخواهان نظام مى بندد و بر متملقان مفسد و بى اعتقادِ به نظام مى گشايد:

(من اعرض عن نصيحة النّاصح احرق بمكيدة الكاشح.81)
كسى كه از نصيحت ناصحان روى بگرداند به آتش حقّه دشمنان مى سوزد.

يا:
(من لايهتم بامر المسلمين فليس منهم ومن لايصبح ولايمسى ناصحاً للّه ولرسوله ولكتابه ولامامه وامامة المسلمين فليس منهم.82)
هركس به امور مسلمانان اهميّت ندهد مسلمان نيست و هركس در حال نصيحت و اخلاص نسبت به خدا و رسول و كتاب او و نسبت به امام خود و امامت مسلمانان صبح و شب نكند از آنان نيست.

جايگاه و اهميت اين اصل آن قدر بالاست كه على(ع) آن را از غرائز مؤمن مى شمارد:
(المؤمن غريزته النّصح.83)
غريزه مؤمن نصيحت و خيرخواهى است.

وجود اين غريزه در ميان معتقدان به يك مكتب و نظام موجب مى شود كه همكارى و همدلى در ميان آنان رشد كند و نيروهاى جامعه از حركت عرضى و فرسايشى كه باعث اصطكاك و هدر رفتن توانها مى شود به حركت طولى و هماهنگ و پيشرو گام بگذارد. در چنين جامعه اى از قدرت نمايى خيانت تخريب ديگران و... خبرى نيست.

براى اين كه به اهميّت و ارزش اين اصل و به نقش اساسى آن در حفظ نظام پى ببريم تبيين مفهومى نصيحت كه در حقيقت تبيين قلمرو آن نيز هست ضرورى مى نمايد:

نصيحت در فرهنگ اسلامى به معناى خيرخواهى است. به تعبيرِ راغب: ابراز عمل و يا گفته اى كه صلاح نصيحت شونده در آن باشد84.

ابن حجر در فتح البارى و قسطلانى درارشاد السارى به گستردگى مفهوم نصيحت اشاره كرده و نوشته اند:

(النّصيحة لائمه المسلمين اعانتهم على ما حملوا القيام به وتنبيههم عند الغفله وسدّ خلتهم عند الهفوه وجمع الكلمه عليهم وردّ القلوب النافره اليهم ومن اعظم نصيحتهم دفعهم عن الظلم بالّتى هى احسن.85)

نصيحت به ائمه مسلمين عبارت است از: يارى آنان در امور حكومتى هشدار به آنان در هنگام غفلت ترميم لغزشهاى آنان دعوت مردم به اتحاد و هماهنگى با آنان جذب ناراضيان. بزرگترين نصيحت اين است كه آنان از ستم به شايستگى باز داشته شوند.

در مفهوم نصيحت علاوه بر خيرخواهى مفهوم برقرارى رابطه بين اشياء هم در نظر گرفته شده است. برهمين اساس به خيّاط (نصّاح) گفته مى شود چون بين قسمتهاى مختلف پارچه اتصال برقرار مى كند.

وجود مفهوم خيرخواهى همراه با برقرارى ارتباط بين دو بخش جدا ازهم در معناى نصيحت باعث شده است كه اسلام اين واژه را براى چگونگى روابط اجتماعى اسلام انتخاب كند و در روابط بين دولتمردان و مردم كه احتمال جدايى و تضادّ بين آنان
زياد مى رود اين اصل را بيشتر به كار گرفته است.

مرحوم سيّد على خان در شرح صحيفه سجاديه مفهوم وسيع و گسترده اى را براى نصيحت آورده است:

(النّصيحة كلمةٌ جامعه ومعناها الدّعاء الى ما فيه الصلاح والنّهى عمّا فيه الفساد ... ولاشكّ انّه صلى اللّه عليه وآله اُمر بالنّصح لهم عامّه فنصح بل بالغ فى النّصيحه لهم اذا اَمَرهم بالمعروف ونهاهم عن المنكر ودفع عنهم الضرّ واحسن لهم الخلق ودعالهم بالمغفره على جهلهم وبذل لهم المعروف فقيل نصيحته من قبل وصدّعنها من خذل.86)

سيّد در عبارت فوق امر به معروف و نهى از منكر دفع بديها برخورد نيكو در گفتار و ... از مصاديق نصيحت شمرده است.

علامّه مجلسى پيروى از حاكم اسلامى و يارى او را به وسيله جان و مال نصيحت ناميده است87.

على(ع) گزارش ابوالاسود را درباره خيانت و اختلاس فرماندار بصره نصيحت ناميده و از وى تشكر كرده است:

(فمثلك نصح الامام والامّه وادّى الامانه ودلّ على الحقّ ... فلا تدع اعلامى بمايكون بحضرتك ممّا النّظر فيه للامّه صلاح فانّك بذلك جدير وهو حقُّ واجب عليك88)
امثال تو امام و امّت را نصيحت مى كند و امانت را اداء مى نمايد وبه حقّ راهنمايى مى كند... پس از اين نيز گزارش دادن را نسبت به چيزهايى كه در حضور شما واقع مى شود در مواردى كه صلاح امّت در گزارش آن است ترك نكن زيرا تو به اين كار سزاوار و اين عمل بر تو حقّ واجب است.

همچنين على(ع) در نامه اى كه به كميل بن زياد نخعى و شبيب بن عامر نوشته جنگ با دشمنان حكومت اسلامى را نصيحت امام مسلمانان دانسته است:

(وقد احسنت النّظر للمسلمين ونصحت امامك.89).
نسبت به مصالح مسلمانان خوب عمل كردى و همچنين نصيحت امام خود را انجام دادى.

عبدالرحمان از سوى معاويه براى
غارت و كشتار شيعيان على(ع) به بلاد جزيره حمله كرد. حاكم جزيره شبيب بن عامر نامه اى به كميل حاكم هيت نوشت و از وى استمداد كرد آن دو با يارى يكديگر عبدالرحمان را شكست دادند. حضرت دو نامه جداگانه نوشت و جنگ آنان را با عبدالرحمان از مصاديق نصيحت به ائمه مسلمانان شمرد.

همچنين گزارشاتى كه از دشمنان اسلام براى پيامبر(ص) مى آمد مصداقى از نصيحت به شمار آمده است.

طائفه خزاعه همگى عيون پيامبر(ص) بودند در يكى از گزارشات آمده است:
(اذ جاءه بديل بن ورقاء فى نفرمن قومه وكانوا عيبة نصح رسول اللّه(ص) من اهل تهامه...90)
بديل بن ورقا با گروهى از قوم خود به خدمت رسول گرامى اسلام آمدند. قوم بديل عيون آن حضرت بودند. بديل نصيحت و گزارش اهل تهامه را به پيامبر(ص) داد.

با توجه به آنچه آورديم نصيحت مفهوم عام و قلمرو گسترده اى دارد. مردم در صورتى وظيفه نصيحت وخيرخواهى خود را نسبت به حكومت انجام داده اند كه همواره در اجراى دستورات حكومت اسلامى كوشش كنند. باجان و مال از حكومت اسلامى پاس دارند و با دشمنان حكومت بجنگند. اگر از كارگزاران حكومت ظلم و يا انحرافى را ديدند گزارش دهند. در همه موارد به عنوان عيون حكومت ناظر بر جريان امور باشند.

در مقابل امام و حاكم اسلامى بايستى ناصح امت اسلامى باشد. ارزشها را پاس بدارد از احكام اسلامى حفاظت كند لايق ترين افراد را بر پستها برگمارد از ناروا مصرف شدن بودجه بيت المال مانع شود بر خيانتهاى مالى عرضى ناموسى و... سدّ بربندد دادِ مظلوم از ظالم بستاند جاى جاى كشور ادارات وزارت خانه ها كارخانه ها و... عيون امين برگمارد تا صحيح ترين اخبار را به وى انتقال دهند تا او بتواند قبل از فاجعه به اصلاح امور برخيزد.

و بايد عيونى داشته باشد بسيار زيرك و كاردان كه از نقشه ها و تحركهاى دشمن و عِدّه وعُدّه آنان او را بياگاهانند و...

درنصيحت و خيرخواهى بايستى شرايط
و محيط مناسب فراهم باشد. در محيط و جو سالم مى تواند كارايى داشته باشد. زيرا در محيط ناسالم و متشنج حركتهاى خيرخواهانه و گوشزد كردن ناراستيها چه بسا به اختلاف و تفرقه بينجامد و نصيحت نتيجه عكس بدهد. از آن جا كه به اين بحث در گذشته پرداخته شده است91 در اين جا به همين مقدار بسنده مى كنيم.

همچنين نصيحت مرزهايى دارد كه بايد ناصحان به آن توجه داشته باشند تا به غيبت افشاء سرّ اشاعه فحشاء و... گرفتار شوند92.

امر به معروف و نهى از منكر: افراد جامعه همانند سرنشينان كشتى سرنوشت واحدى دارند. همان گونه كه كوچك ترين تخريبى درداخل كشتى سرنشينان آن را در معرض خطر جدّى قرار مى دهد در محيط زندگى انسانها نيز اگر افراد به وظايف خود عمل نكنند با زندگى ديگران به طور مستقيم ارتباط پيدا مى كند. از اين روى عقل و شرع حكم مى كند كه همگان در سالم نگهداشتن محيط بكوشند. امر به معروف و نهى از منكر همان قانون عقل است.

اسلام براى پاكسازى محيط و كوتاه كردن دستهاى آلوده از پيكر جامعه به مردم دستور داده كه از حقوق اجتماعى استفاده كنند و منكر را از بُن برآرند و جامعه اى براساس معروف بنيان نهند:

(ولتكن منكم امة يدعون الى الخير ويأمرون بالمعروف وينهون عن المنكر.93)
بايد از ميان شما جمعى دعوت به نيكى كنند و امر به معروف و نهى از منكر نمايند.

اسلام با وضع اين قانون مردم را به حضور در جامعه و فعاليت و تلاش در صحنه اجتماع و مبارزه با فساد وا داشته است.

انتقاد به بوته نقد گذاردن عملكردهاست. يعنى پس ازآن كه عملى پايان پذيرفت و كارى به انجام رسيد افراد خبره و كارشناس به بررسى مى پردازند و خوب و بد كار انجام گرفته را از هم جدا مى سازند.

ولى نصيحت راهنمايى فرد و جمع است پيش از عمل. ناصحان پيش از وقوع عمل زشت و زيبا و خوب و بد و راه و چاه را مى نمايانند.

همان گونه كه نصيحت و خيرخواهى
وظيفه اى همگان بود نقد و انتقاد نيز در بينش اسلامى وظيفه اى است همگانى. قوام جامعه اسلامى به بررسى و به بوته نقد گذاردن عملكردهاست. مردم وظيفه دارند از كنار حوادث بى تفاوت نگذرند. حتّى على(ع) حكومتش را از خطا و اشتباه مصون و محفوظ نمى داند و از مردم مى خواهد كه ناظر جريانها باشند و از حق گويى و انتقاد و مشورت به عدل خوددارى نكنند:

(فلا تكفوا عن مقاله بحقّ او مشورة بعدل فانّى لست فى نفسى بفوق ان اخطى ولاآمن من ذلك من فعلى الاّ ان تكفى اللّه من نفسى ما هو املك به منّى.94)
در تعاليم حيات بخش اسلام با بيانات گوناگون اهميت انتقاد بويژه انتقاد از حكومت بازگو شده است از جمله:

1 . امام حسن مجتبى در باره سياست مى فرمايد:

(... ان ترفع عقيرتك فى وجهه (ولى الامر) اذا حاد عن الطريق السّوى.95)
سياست يعنى اعتراضت را در مقابل لغزشهاى حاكم فرياد كنى.

2 . على(ع) مى فرمايد:

(ليكن احبّ الناس اليك من هداك الى امر ارشدك وكشف عن معايبك.96)
دوست ترين افراد براى تو كسى است كه تو را در كارها هدايت كند و راه را به تو نشان دهد و از عيبهايت پرده بردارد.

3 . امام صادق(ع) مى فرمايد:

(احبّ اخوانى اليّ من اهدى اليّ عيوبى.97)
بهترين دوستان من كسانى هستند كه مرا به عيوبم آگاه سازند.

همان گونه كه انتقاد لازم شمرده شده انتقاد پذيرى نيز تكليف شده است. انتقاد پذيرى نشانه رشد مى باشد. افرادى كه اصولى فكر مى كنند به استقبال انتقاد مى روند و از منتقدان سپاسگزارند. اين كه مسؤولان و دست اندركاران نظام اسلامى افرادى دلسوزند و كارهاى خود را به خوبى انجام مى دهند مجوّزى براى حذف نظارت و انتقاد نيست. زيرا:

1 . همه افراد در يك حدّ ازايمان و تعهد نيستند و افراد ضعيف الايمان در صورتى كه خود را مطلق و رها ببينند در معرض خطا و لغزش و سقوط قرار مى گيرند.

2 . گاه مسؤولان كارهايى را به صلاح
مى دانند و انجام مى دهند كه با نقد آن مشخص مى شود كه ضرر آن چه بسا از نفع آن بيشتر است.

3 . همواره در ميان كارگزاران احتمال افراد نفوذى وجود دارد و...

از اين روى نبايد از اين اصل اساسى غفلت كرد كه غفلت از آن پيامدهاى زيانبارى را در پى خواهد داشت كه استبداد نفاق و گرايشهاى انحرافى ناشناخته ماندن در دها و جدايى و بيگانگى از مردم از جمله آن پيامدهاست.
مرز انتقاد و تضعيف

براى آن كه انتقاد و تضعيف با هم اشتباه نشود به برخى از ويژگيهاى انتقاد سالم و سازنده اشاره مى كنيم:

نقد و انتقاد بايد منطقى و مستدل باشد. و هدف از انتقاد راهنمايى و نشان دادن اشكالات و نابسامانيها باشد. اگر هدف تخريب و بى اعتبار ساختن ديگران باشد انتقام است نه انتقاد.

در اسلام انتقادى مشروع و پسنديده است كه دلسوزانه و متعهدانه انجام گيرد و با اصول اخلاقى و انسانى بسازد.

انتقادى مقبول است كه دردى را درمان كند و كژى و ناراستى را راست گرداند.

افزون بر همه اينها منتقد بايد خوبى و بدى نقاط مثبت و منفى هر دو را ببيند. نكات منفى را همان گونه كه هست مطرح كند نه اين كه از كاه كوهى بسازد و جزئيات و فروع را بزرگ جلوه دهد.

انتقاد بايد در جوّى آرام و بدون التهاب و به دور از جدال انجام پذيرد.

مهم تر در انتقاد بايد اخلاص مراعات شود. يعنى اين كار با حسن نيّت و براى خدا انجام پذيرد نه اين كه پوششى باشد براى اعمال مخالفتهاى گروهى و كينه هاى شخصى و تثبيت موقعيت و جذب مردم!

مسأله انتقاد با همه نقشى كه در حفاظت و حراست جامعه و نظام و سلامت آن دارد اگر نادرست انجام پذيرد ضررهاى جبران ناپذيرى را به بار مى آورد.

از اين روى منتقدان بايد به چگونگى انجام آن توجّه كامل داشته باشند. انتقام و باند بازى را به حساب انتقاد نگذارند.

4 . مراقبت براعمال

در طول تاريخ همواره رفتار و منش و
طرز تفكّر رهبران فكرى و سياسى به خاطر موقعيتى كه در جامعه داشته اند الگو و مدل رفتار مردمان در زندگى فردى و اجتماعى قرار مى گرفته است. در حقيقت مردم آينه اى را مانند كه چگونگى سلوك آن دو صنف را در خود منعكس مى كنند. از مواردى كه تقليد رُخ مى نماياند همين جاست و از اين روزنه است كه اخلاق مترقى و منحط به جامعه راه مى يابد. پيامبراكرم(ص) در تأثيرگذارى اين دو صنف در ساختار فكرى و اخلاقى جامعه مى فرمايند:

(صنفان من امتى اذا صلحا صلحت امّتى و اذا فسدت فسدت امّتى قيل: يا رسول اللّه(ص) ومن هم؟ قال: الفقهاء والامراء.98)
از امت من دو گروه هستند كه اگر اصلاح شوند همه امّت من اصلاح مى شوند و اگر فاسد شوند همه امّت من فاسد مى شوند.

گفته شد: اى رسول خدا! آنان چه كسانى هستند؟

فرمود: دانشمندان و زمامداران.

بلكه با دقت نظر تأثير عالم دينى در صلاح و فساد از سلطان بيشتر است. به همين جهت على(ع) مى فرمايد:

(زلّة العالم كانكسار السفينه تغرق وتغرق معها غيرها.99)
لغزش عالم همانند شكستن كشتى است كه هم خود را غرق مى كند و هم ديگران را.

يا:
(زلّة العالم تفسد عوالم100)
لغزش عالم عالمى چند را فاسد مى كند.

مقام و مرتبت عالم دينى هرچه بالاتر باشد و اطمينان و رجوع مردم به او بيشتر لغزش و خطاى او سنگين تر است; چرا كه مردم از آنان الگو مى گيرند. آنان با چگونگى گفتار و رفتارشان به مردم نشان مى دهند كه اين گونه مى توانيد باشيد و تا اين جا مى توانيد بيائيد و بايد بيائيد. در زيارت على(ع) مى خوانيم:

(السلام عليك يا ميزان الاعمال).

درود برتواى ترازوى اعمال.

يعنى عمل امام على(ع) چه در رابطه با خداوند و چه در رابطه با خلق از نماز و روزه گرفته تا موضع گيريهاى سياسى و
اجتماعى در برابر دوست و دشمن وبالاخره شكل زندگى آن حضرت معيار سنجش اعمال امّت است. تا انسان به اين مرحله از تكامل نرسيده باشد نمى تواند رهبر جامعه باشد و به گفته على(ع):

(من نصب نفسه للناس اما ما فعليه ان يبدأ بتعليم نفسه قبل تعليم غيره وليكن تاديبه بسيرته قبل تأديبه بلسانه ومعلّم نفسه ومودّبها احقُّ بالاجلال من معلّم الناس ومودّبهم.101)
كسى كه خود را به عنوان امام نصب و معرّفى مى كند بايستى پيش از تعليم و رهبرى ديگران خود را تعليم دهد. بايد تأديب و رهبرى او پيش از اين كه با زبان و گفتار انجام گيرد با روش و شكل زندگى و كردار انجام گيرد. و رهبر خويش و تأديب كننده نفس خود سزاورتر است براى احترام از كسى كه تنها به تعليم و تأديب و رهبرى مردم مى پردازد.

از اين روى امام خمينى در جاى جاى سخنان و پيامهايشان اعمال و رفتار ناپسند روحانيان را ضربه به اسلام و جمهورى اسلامى مى داند.

(امروز مكتب ما بسته به اعمال ماست. مكتب ما بسته به اعمال روحانيون است. اگر روحانيون سابق خداى نخواسته يك حرف خلافى و يك كار خلافى مى كردند ... آخرش اين بود كه مى گفتند: روحانيون اين جور هستند.102)

آرى پيش از تحقق انقلاب اسلامى اگر يك روحانى مرتكب خلافى مى شد و كارى كه با زيّ طلبگى منافات داشت از او صادر مى شد لطمه اى بود به آبروى روحانيت ولى ارتكاب همان خلاف پس از استقرار جمهورى اسلامى و شرايط كنونى افزون بر ضرر ياد شده ضربه اى است جبران ناپذير به اسلام و حيثيت نظام و حاكميت سياسى اسلام.

5 . مبارزه با آفتهاى نظام اسلامى

همه معتقدان به نظام اسلامى و در رأس آنان حوزه هاى علميه و عالمان دينى وظيفه دارند كه نخست آفات و خطرها و مصاديق تضعيف نظام را به درستى بشناسند و سپس در جهت حفظ نظام اسلامى و مبارزه با آفات و عوامل تضعيف كننده هشيارانه و با دقت به
مبارزه برخيزند.

براى شناخت آفتها و مصاديق تضعيف نظام بايد در جست وجوى عوامل و اقداماتى بر آمد كه ازاعتبار و منزلت نظام مى كاهد و موجوديت آن را به مخاطره مى افكند و يا حركت نظام را در رسيدن به اهدافش كُند مى كند.

به طور كلى اين عوامل به سه دسته ذيل تقسيم مى شوند:

1 . تبليغ و يا هرگونه اقدام نظرى و عملى كه پايه هاى ايمانى مردم و كارگزاران نظام را نسبت به اسلام و نظام اسلامى سست كند. ترويج اسلام آمريكايى تز جدايى دين از سياست گسترش روحيه بى تفاوتى نسبت به نظام و... از مصاديق عامل فوق به شمار مى آيند.

2 . مخالفت با قانون اساسى بويژه اصولى كه بيانگر اسلامى و ولايى بودن نظام هستند. زيرا كه با نبود وليّ فقيه هيچ ضمانتى براى اسلامى بودن نظام و تداوم آن وجود ندارد.

3 . ايجاد انحراف يا انجام هرگونه اقدام عملى و تبليغى باز دارنده و تضعيف كننده.

عوامل و اقدامات فوق گاه از سوى كارگزاران حكومتى است و گاه از سوى ديگران .

از اين روى عوامل تضعيف نظام به دو گروه تقسيم مى شوند: عوامل درونى و برونى.

عوامل درونى: عواملى هستند كه از درون به نظام ضربه مى زنند و مايه تضعيف آن مى شوند. مثل ضعف در مديريت بى توجهى به خواست مردم فساد عقيده و رفتار بى اعتقادى كارگزاران به نظام و اهداف نظام و...

از آن جا كه هدايت نظام به سمت اهدافش به لحاظ اجرايى به دولت و ساير كارگزاران محوّل شده است عملكرد نادرست آنان بيش از عوامل ديگر مى تواند نظام را به ضعف بكشاند و دچار آفت كند. به عبارت ديگر در صورتى كه قواى حاكم در نظام براساس ضوابط تعيين شده عمل نكنند جمهورى اسلامى از رسيدن به اهدافش باز مى ماند و در نتيجه موجبات تضعيف نظام به خودى خود فراهم مى گردد.
على(ع) مى فرمايد:

(يستدل على ادبار الدّول باربع: تضييع الاصول والتّمسك بالفروع و تقديم الاراذل وتأخير الافاضل.103)
چهار عامل سبب افول و اضمحلال دولتها مى شود:

1 . ضايع ساختن اصول (اهميّت ندادن به مسائل اصلى و اساسى نظام.)

2 . پرداختن به فروع (طرح مسائل جزئى و غير اصولى و اهميّت دادن به آنها).

3 . مقدم ساختن افراد رذل و فاسد. (دادن كارها به دست افراد بى تعهّد و بى اخلاق.)

4 . كنار زدن افراد فاضل و شايسته (طرد عالمان و شايستگان از كارها و مسؤوليتها.)

عوامل برونى: عواملى كه خارج از بدنه نظام و مستقل از اراده و حوزه مسؤولان زمينه تضعيف نظام را فراهم مى سازند. مانند: تحريك مردم به قصد برهم زدن امنيت تشكيل گروههاى مسلّحانه براى ضديت با نظام افشاء اسرار نظام براى بيگانگان گفتار و اعمالى كه موجب تضعيف رهبرى نظام گردد و...
--------------------------------------------------------------------------------
1 . (القواعد والفوائد) محمّد بن مكى العاملى (شهيد اوّل) ج1/287 قاعده 99 تحقيق سيد عبدالهادى حكيم مكتبة المفيد قم.

2 . (سوره اعراف) آيه 157; (سوره قصص) آيه 5; (سوره مائده); آيه 49 (سوره آل عمران) آيه 139; (سوره توبه) آيه 40.

3 . (علل الشرايع) شيخ صدوق /253 مكتبة الدّاورى قم.

4 . (نهج البلاغه) فيض الاسلام حكمت 244.

5 . (كشف الغمّه) العلامه المحقق ابى الحسن على بن عيسى بن ابى الفتح الاربلى ج2/109 دارالكتاب الاسلامى بيروت.

6 . (اصول كافى) كلينى ج1/200 تصحيح و تعليق على اكبر غفارى دارالتعارف بيروت.

7 . (بحارالانوار) علاّمه مجلسى ج78/183 موسسة الوفاء بيروت.
8 . (مكاسب) شيخ انصارى /63 چاپ تبريز.

9 . (همان مدرك) /64.

10 . (اللمعة الدمشقية) محمّد بن مكى العاملى شرح كلانتر ج3/220 دارالعالم الاسلامى بيروت.

11 . (جامع المقاصد) محقق كركى ج1/202.

12 . (مفتاح الكرامه) حسينى العاملى ج4/5.

13 . (رياض المسائل) سيد على طباطبايى ج1 كتاب التجاره انتشارات اسلامى وابسته به جامعه مدرسين قم.

14 . (مكاسب محرّمه) امام خمينى ج2/203 ـ 204 اسماعيليان قم.

15 . (اللمعة الدمشقية) ج3/220.

16 . (ولايت فقيه) امام خمينى /26 انتشارات آزادى قم.

17 . (نهج البلاغه) دكتر سيد جعفر شهيدى نامه 62 و خطبه 74 آموزش انقلاب اسلامى.

18 . (نهج البلاغه) فيض الاسلام خطبه 146/442.

19 . (شرح نهج البلاغه) ابن ابى الحديد ج9/96 داراحياء التراث العربى بيروت.

20 . (الروضه من الكافى) كلينى ج8/58 ـ 63 حديث 21; (وسائل الشيعه) شيخ حر عاملى تحقيق: ربانى شيرازى ج5/193 احياء التراث العربى.

21 . (نهج البلاغه) فيض الاسلام خطبه 168/548.

22 . (سوره نساء) آيه 59.

23 . (الامالى) شيخ مفيد مجلس دوّم ح2/14.

24 . (بحارالانوار) ج27/244.

25 . (جواهر الكلام) شيخ محمّد حسن نجفى ج15/421 داراحياء التراث العربى بيروت.

26 . (المكاسب) شيخ انصارى /152.

27 . (الفصل فى الملل والاهواء والنّحل) ج4/87; (دراسات فى ولاية الفقيه) آية اللّه منتظرى ج1/86 المركز العالمى للدراسات الاسلاميه.

28 . (سوره حجرات) آيه 9 (وسائل الشيعه) ج11/60 و 62.

29 . (وسائل الشيعه) ج11/60; (تذكرة الفقهاء) علامه حلّى 456; (المغنى) ابنِ قدامه ج8/106.

30 . (نهج البلاغه) فيض الاسلام نامه 6.

31 . (وسائل الشيعه) ج11/505 و 507.

32. (همان مدرك)/504.

33 . (تذكرة الفقهاء) 456; (جواهر الكلام) ج21/324.

34 . (كشف الغطاء) شيخ جعفر كاشف
الغطاء/404 انتشارات مهدوى اصفهان.

35 . (سوره نساء) آيه 58.

36 . (دعائم الاسلام) قاضى ابى حنيفه النّعمان محمّد التميمى المغربى تحقيق: آصف بن على اصغر فيضى ج2/527 دارالمعارف قاهره. (نورالثقلين) ابن جمعه العروسى الحويزى تصحيح و تعليق رسولى محلاتى ج1/495 اسماعيليان قم; (الميزان) علامه طباطبايى ج4/385 مؤسسة الاعلمى.

37 . (شرح نهج البلاغه) ابن ابى الحديد ج1/231 ارشاد اسلامى داراحياء التراث العربى.

38 . (نهج البلاغه) فيض الاسلام نامه 41.

39 . (همان مدرك) نامه 42.

40 . (همان مدرك) نامه 5.

41 . (دعائم الاسلام) ج2/531 (مستدرك الوسائل) محدث نورى ج3/196 چاپ قديم وج17/355 چاپ مؤسسه آل البيت قم.

42 . (نهج البلاغه) نامه 26.

43 . (صحيفه نور) رهنمودها و پيامهاى امام خمينى ج15/232; (وصيت نامه سياسى الهى).

44 . (سوره توبه) آيه 91.

45 . (الميزان) علاّمه طباطبايى ج9/362 مؤسسة الاعلمى; (تفسير القران الحكيم الشهير بالتفسير المنار) رشيد رضا ج10/587 دارالمعرفه بيروت.

46 . (كافى) ج1/403 ـ 404; (بحارالانوار) ج27/68.

47 . (ميزان الحكمه) محمدى رى شهرى ج10/54 مركز انتشارات دفتر تبليغات اسلامى قم.

48 . (نهج البلاغه) فيض الاسلام خطبه 43; (بحارالانوار) ج72/354.

49 . (المبسوط) شيخ طوسى ج2/8 المكتبه المرتضويه تهران.

50 . (منتهى المطلب) علامه حلّى ج2/900; تذكره ج1/410; (الدروس)/159; (رياض المسائل) ج1/497.

51 . (جامع الشتات) ميرزا ابوالقاسم قمى تصحيح و اهتمام: مرتضى رضوى ج1/358 مؤسسه كيهان.

52 . (همان مدرك) /376.

53 . (وسائل الشيعه) ج11/376.

54 . (جامع الشتات) ج1/376.

55 . سيد محمّد اصفهانى مجتهد به همراه كثيرى از عالمان دينى در جنگ دوّم ايران و روس شركت كردند آنچه كه باعث شد اين عالمان به طور غير مستقيم از حكومتى همچون فتحعلى شاه حمايت كنند خطرى بود كه از ناحيه روسها براى اسلام و كشور شيعى احساس
كرده بودند. دكتر حميد عنايت اظهار مى دارد:

(آنچه كه بسيارى ازعلماء را وا داشت كه درباره مسأله قدرت دنيوى روش ساز شكارانه اى در پيش گيرند عشق به كشورشان بود نه به سلطنت. آنان احساس مى كردند كه استقلال و بقاى ايران در خطر است و براى حفظ آن سلطنت نامشروع و غير مذهبى بايد ولو به طور موقت تحمّل شود. برخى تصور مى كردند كه چنين رويه اى براى حفظ اسلام لازم است.)

تفكر نوين سياسى

56 . (المكاسب) شيخ انصارى /56.

57 . (اصول كافى) ج1/163 روايت 1 و 4.

58 . (وصيت نامه آية اللّه العظمى گلپايگانى).

59 . مجلّه (نور علم) شماره 48/10.

60 . (همان مدرك) شماره 52/53.

61 . مجله (حوزه) شماره 45/57.

62 . (در جستجوى راه از كلام) دفتر هشتم /171 امير كبير تهران.

63 . امام باقر(ع) (ولايت) را از ديگر واجبات مهمتر مى داند. (اصول كافى) ج1/18.

64 . سخنرانى امام در تاريخ 23/11/64.

65 . (وصيت نامه سياسى الهى امام خمينى).

66 . (سخنان مقام معظم رهبرى در جمع روحانيون قم به تاريخ اول اسفند 1370.

67 . (پيرامون انقلاب اسلامى) شهيد مطهّرى /184 صدرا.

68 . (صحيفه نور) ج15/203.

69 . (در جستجوى راه از كلام امام) دفتر هشتم روحانيت /332 ـ 304.

70 . (نهضتهاى اسلامى در صدساله اخير) شهيد مطهرى /95. صدرا.

71 . (اصول كافى) ج1/296. (الحياة) محمد رضا على و محمد حكيمى ج1/281 دفتر نشر فرهنگ اسلامى تهران.

72 . مجلّه (حوزه) شماره 42/21 منشور حوزويان.

73 . (همان مدرك).

74 . (گزيده مقاله ها مجموعه مقاله هاى تحقيقى و پيشنهادى مجلّه حوزه درباره مسائل حوزه هاى علميه) /13.

75 . سخنان مقام معظم رهبرى در جمع روحانيون حوزه علميه قم اول اسفند 1370.

76 . (ده گفتار) شهيد مطهرى /243 صدرا.

77 . (نهج البلاغه) صبحى صالح نامه 53.

78 . (همان مدرك) نامه 3 18 40 43 و 45.

79 . (الطبقات الكبرى) ابن سعد ج3/306 دار صادر بيروت; مجله (حوزه) شماره
11/9.

80 . (نهج البلاغه) خطبه 117.

81 . (غرر الحكم) تميمى آمدى تصحيح: محدث ارموى ج5/350 دانشگاه تهران.

82 . (معجم صغير طبرانى) ج2/50.

83 . (ميزان الحكمه) محمدى رى شهرى ج10/56.

84 . (مفردات راغب) /514.

85 . (فتح البارى بشرح صحيح البخارى) ابن حجر العسقلانى ج1/138 دارالفكر; (ارشاد السارى) ج1/151.

86 . (رياض السالكين) سيد على خان حسينى ج2/294. انتشارات اسلامى وابسته به جامعه مدرسين قم.

87 . (بحار الانوار) ج2/149.

88 . (العقد الفريد) ابن عبدرَبّه تحقيق: الدكتور مفيد محمد قميحه ج5/103 دارالكتب العلميه بيروت.

89 . (سيماى كارگزاران) على اكبر ذاكرى ج1/300 مركز انتشارات دفتر تبليغات اسلامى قم به نقل از (الفتوح) ابن اعثم كوفى ج2/225.

90 . (مسند الامام احمد بن حنبل) ج4/329 دارالفكر.

91 . مجلّه (حوزه) شماره 11/12 ـ 8.

92 . (همان مدرك) شماره 13/16.

93 . (سوره آل عمران) آيه 104.

94 . (نهج البلاغه) صبحى صالح خطبه 216.

95 . (حياة الامام الحسن بن على) باقر شريف قرشى ج1/351 چاپ سوّم مطبعة الآداب نجف اشرف.

96 . (الحياة) حكيمى ج1/171.

97 . (همان مدرك).

98 . (تحف العقول) بحرانى /50 تصحيح على اكبر غفارى انتشارات اسلامى وابسته به جامعه مدرسين قم.

99 . (غرر الحكم ودررالكلم) تميمى آمدى تصحيح محدث ارموى ج4/110.

100 . (همان مدرك) /109.

101 . (نهج البلاغه) فيض الاسلام حكمت/70.

102 . (در جستجوى راه از كلام امام) دفتر هشتم /149.

103 . (غررالحكم دُرَر الكلم) تصحيح محدث ارموى ج6/450 دانشگاه تهران; (غرر الحكم) ترجمه محمّد على انصارى ج2/864; (الحياة) حكيمى ج1/308. در چاپ دانشگاه به جاى (التمسك بالفروع) (التمسك بالغرور) آمده است.

نام کتاب : نشریه حوزه نویسنده : دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم    جلد : 63  صفحه : 5
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست