responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : نشریه حوزه نویسنده : دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم    جلد : 50  صفحه : 3
مصاحبه با استاد محمد بحر العلوم


حوزه : با تشكراز حضرت عالى كه مصاحبه با مجله حوزه را پذيرفتيد لطفا شرح كوتاهى از زندگى علمى تحصيلى خود را بيان كنيد.
استاد:الحمدلله رب العالمين والصلوه والسلام على سيدالخلق اجمعين و على آله الطيبين الطاهرين .اجازه بدهيد قبل از هر چيز از حضرو شما برادران محترم مجله حوزه تشكر كنم . مجله اى كه حدود هشت سال است منتشر مى شود چنانكه برخى از مجلدات آن را نگاه كرده ام مجله وزين و پربارى است .

بنده در سال 1347 ه.ق . در نجف اشرف متولد شدم . جد من سيدمحمدمهدى بحرالعلوم معروف است ايشان در آخر قرن دوازدهم هم به نجف اشرف آمده اند.

پدرم سيدعلى بحرالعلوم است .

من به خاطر رشد و نمو در خانواده اى علمى علاقه به تحصيل علوم دينى پيدا

كردم . در همان نجف به تحصيل علم مشغول شدم . سطح و خارج را فقها واصولا در محضر بزرگانى همچون : علامه سيدمحمدصادق بحرالعلوم علامه شيخ على قسام آيه الله شيخ محمدرضا مظفر آيه الله شيخ محمدتقى ايروانى آيه الله سيدمحمدتقى حكيم آيه الله سيدصادق آل ياسين آيه الله شيخ محمدامين زين الدين ايشان درادبيات صاحب فضل بود آيه الله شيخ حسين حلى آيه الله سيدمحمد تقى بحرالعلوم (فقه ايشان براسا بلغه الفقيه جد بزرگ ما سيدمحمد بحرالعلوم بود.) آيه الله حكيم و آيه الله خويى فرا گرفتم . و مقدارى از فلسفه را خدمت آيه الله شيخ محمد تقى صادق فرا گرفتم .

آن زمان حوزه نجف خيلى پرشور و گرم بود. صحن مطهر حضرت امير( ع ) مملو بوداز حلقات درس در زمينه هاى مختلف : سطح و خارج .

بنده از همان آغاز علاقه اى خاص به تاريخ وادبيات عرب داشتم . اساسا نجف درادبيات مشهوراست .[ قدقيل الادب والشعر فى النجف الاشرف]

ازاين روى در كناراشتغال به دروس حوزوى به مطالعه تاريخ و ادبيات نيزاهتمام مى ورزيدم .

حوزه :ازفعاليتهاى سياسى اجتماعى خود بگوييد.
استاد: زمان تحصيل ما در حقيقت زمان حوادث سياسى در كشورهاى اسلامى بود:انقلاب مصر و كانال سوئز انقلاب عراق قضيه نفت مبارزات ملت ايران و ... در هر گوشه اى از جهان اسلام هراز چندگاه حادثه مهم سياسى رخ مى داد و ذهن و فكر ما را به خود مشغول مى داشت . من به سهم خودم نسبت به هيچ كدام از حوادث سياسى بى تفاوت نبودم . در حد توان با قلم و زبان به بيان حقايق مى پرداختم .
همچنين عضو جمعيتى بودم كه از گروههاى علمى وادبى كه از كشورهاى اسلامى و عربى به نجف مى آمدند استقبال مى كرديم .

عضو جمعيت[ منتدى النشر] نيز بودم . رياست اين جمعيت را مرحوم آيه الله محمدرضا مظفر به عهده داشت .
حوزه : هدف از تشكيل اين جمعيت چه بود و چه توفيقاتى به دست آورد.
استاد: هدف اين بود كه برنامه اى بريزيم و بنايى را پايه گذارى كنيم كه طلبه بتواند در كنار دروس حوزوى به علوم ديگر نيز آشنا شود تا ازاين طريق بتواند رسالتى را كه در عصر حاضر بر عهده دارد به خوبى انجام دهد. زبان گويا داشته باشد براى بيان مطالب اصيل اسلامى به مقتضاى عصر و زمان . زيرا عصر ما عصرى است كه عالم دين بايد در دستى قلم توانا داشته باشد كه فكر وانديشه ناب اسلام را عرضه بكند و در دستى سلاح كه در وقت لزوم به دفاع از انديشه و عقيده خويش بپردازد.

براى هدف ياد شده مرحوم مظفر دانشكده فقه را در نجف سال 1960 ميلادى تاسيس كرد. بااين كه ازاعضاى موسس بوديم براى تثبيت موقعيت دانشكده مرحوم ظفر فرمود:

[بايد خود شماها اولين فارغ التحصيلان اين دانشكده باشيد تااين كه ديگران نيز ترغيب و تشويق به شركت شوند].

ازاين روى ما در كلاسهاى درس حاضر شديم و دوره چهارساله را در آن دانشكده گذرانديم .اكنون ازافتخارات من است كه از آن دانشكده فارغ التحصيل شده ام .

مرحوم مظفر قصد داشت دانشكده را به دانشگاه تبديل كند و آن را در جاهاى ديگر نيز توسعه بدهد كه متاسفانه موانعى به وجود آمد و موفق نشديم . تنها توانستيم در بغداد دانشكده اى به نام : دانشكده اصول دين تاسيس كنيم . مسؤوليت اين دانشكده را آيه الله سيدمرتضى عسكرى بر عهده داشت . من هم مدتى در رشته فقه تدريس مى كردم .

دراين انديشه بوديم كه در كوفه دانشگاهى تاسيس كنيم . برنامه ريزى كرديم . تا حدودى مقدمات كار را فراهم كرده بوديم . متاسفانه بعثى ها به حكومت رسيدند نه تنها آن رااجازه ندادند كه دانشكده اصول دين را بغداد را نيز تعطيل كردند و دانشكده فقه را در نجف تحت سيطره خود در آوردند.

ولى در همان مدت كم تا حدودى آثار مثبت بر جاى گذاشت .
حوزه : فرموديد در تاسيس دانشكده فقه در نجف با مرحوم مظفر همكارى داشتيد يا توجه به جو فقه و اصولى حاكم بر حوزه نجف چه واكنشهايى نسبت به اين تشكيلات بروز و ظهور كرد.
استاد: سوال بسيار دقيقى كرديد. حقيقت اين است كه : جو عمومى نجف همين بود كه شما مى گوييد. در عين حال در پس اين جو حاكم افراد و شخصيتهايى بودند كه نياز زمان را درك مى كردند و ضرورت چنين برنامه هاى رااحساس كرده بودند. همين مسائل ما را مورد تشويق و ترغيب قرار مى داد.از جمله : مرحوم آيه الله العظمى آقاى حكيم كه انصافااز كمكهاى مادى و معنوى ايشان برخوردار بوديم هم براى دانشكده نجف و هم براى بغداد و هم براى دانشگاه كوفه كه بنا بود تاسيس شود ما را كمك كردند .

علاوه براين ايشان از ما خواسته بودند تا در هر شهرى از شهرهاى شيعه عراق كتابخانه اى تاسيس كنيم . در عراق اولين مرجع شيعه بود كه نمايندگانى در شهرهاى عراق تعيين كرده بود تا نيازهاى فرهنگى آن جا را بر آورد كند و در جهت رفع آنهااقدام كند.

بااين كه بنده از خواص ايشان بودم واز خانواده علم و فضل نجف به شمار مى آمدم و دراين دانشكده ها هم تدريس داشتم و در راه گسترش آنها تلاش مى كردم يك بار هم به من نفرمود كه رفتن به اين گونه مراكز مناسب شان شما نيست . بلكه يك بار به خود من فرمود:

[فرزندم لازم است مدرسه و آموزشگاه زبان تاسيس كنيم تا طلاب به فراگيرى زبانهاى خارجى بپردازند زيرا براى اعزام مبلغ به خارج شديدا به چنين چيزى نيازمنديم].

مرحوم آقاى حكيم سعه فكرى داشت به عقيده من اگر پشتيبانى ايشان نبود معلوم نبود همين اندازه توفيقات را نيز بتوانيم حاصل كنيم .
همين سعه فكرى بود كه زمينه را براى اعزام عده زيادى از طلاب آماده و مستعد نجف به خارج از عراق آماده كرد. آن هم با داشتن مدارك دكترا و علوم حوزوى قوى .

حوزه : درباره تاليفات و آثار قلمى خود واين كه به چه انگيزه اى دست به كار نوشتن شده ايد مقدارى توضيح بدهيد.
استاد:ازالطاف الهى نسبت به بنده اين است كه در تاليف كتاب و نوشتن مقاله نسبتا موفق بوده ام و آثار زيادى دارم . بااين كه از زمان تاسيس مركزاهل البيت در لندن بيشترين وقت من صرف كارهاى تبلغى غيراز كتابت مى شود بويژه بعداز حوادث اخير در عراق كه گفتار و نوشتار ما بيشتر حول حوش مسائل سياسى داخلى عراق است و افشاى آنچه كه براين ملت مظلوم مى رود در عين حال در نوشتن مقاله كتاب موفق بوده ام .

اولين تاليف من كتابى بود به نام: [ اضواء على قانون الشخصيه] . اين كتاب رديه اى است بر قانون مساوات حقوق زن و مرد كه در عهد عبدالكريم قاسم نوشته بودند.

بنده اين رديه رابه صورت مستند به فقه مذاهب خمسه نوشته ام .

كتاب ديگرى كه در همان زمان نوشتم درباره تاريخ زندگى[ كندى] فيلسوف معروف است . به مناسبت هزاره اين فيلسوف در بغداد كنگره اى برگزار شده بود كه من اين نوشته را براى آن كنگره فرستادم . چه در مقدمه از عبدالكريم قاسم تجليل و ستايش نكرده بودم كتاب مرااز مسابقه حذف كردند. بااين كه به اعتراف جرائد آن وقت از بهترين كتابهايى بود كه درباره[ كندى] نوشته شده بود.

در زمينه هاى تاريخ ادبيات سياست و... مقاله هاى متعددى نوشته ام كه در جرائد و روزنامه هاى عربى آن وقت چاپ شد.

افزون براينها تاليفات و تحقيقات ديگرى نيز دارم از جمله :

1. بين يدى الرسول الاعظم .اين كتاب در سه جلد درباره اصحاب پيامبر(ص )
با شيوه ادبى جديد نگارش يافته است . چاپ : بيروت .

2. من مدرسه الامام على ( ع ).اين كتاب درباره عده اى ازاصحاب فداكار حضرت امير( ع ) با شيوه خاصى نگارش يافته است . چاپ : بيروت .

3. فى رحاب السيده زينب . تحليلى است از تاريخ زندگى آن بزرگوار چاپ : بيروت :

4. فى رحاب ائمه اهل البيت الامام على . تحليلى است تاريخى و سياسى درباره زندگى آن حضرت . چاپ : بيروت .

5.الاجتهاداصوله واحكامه . دراصول فقه و منابع قانونگذارى و اجتهاد دراسلام .اين كتاب رساله فوق ليسانس اين جانب است از دانشكده الهيات تهران . سال 1970 ميلادى . چاپ : بيروت .

6. عيوب الاراده فى الشريعه الاسلاميه بحثى است مقايسه اى بين فقه و ديگر قوانين .اين كتاب رساله دكتراى من است از دانشكده دارالعلوم دانشگاه قاهره . در سال 1980 ميلادى .

7. حجربن عدى . تحليلى است تاريخى سياسى از زندگى وى . چاپ : بيروت . 1986 ميلادى .

8. حجاج بن يوسف ثقفى . بحثى است تاريخى سياسى درباره جلاد عراق . چاپ : بيروت 1986 ميلادى .

9. سلسله مقالات اسلاميه . مجموعه اى از مباحث اسلامى كه در مناسبتهاى مختلف ايراد شده است .

بر برخى از كتابها تحقيقاتى داشته ام از جمله :

1.ايمان ابى طالب . تاليف فخار بن سعدالموسوى ازاعلام قرن ششم هجرى .

2.النقودالاسلاميه تاليف مقريزى متوفاى 865 هجرى .

3. عقلاءالمجانين تاليف حسن بن محمد بن حبيب نيشابورى متوفاى 406 هجرى .
حوزه : حضرت عالى فرموديد كه در تاريخ وادبيات عرب زياد مطالعه داشته ايد علت توجه شما به اين دو موضوع چه بوده است .
استاد: بنده معتقدم كه طلبه متعهد اگر بخواهد مسووليت خويش را در برابر مردم و جامعه اش به خوبى انجام بدهد ابتداء بايد درد جامعه خويش را بشناسد و بداند بر ملت و جامعه او چه مى گذرد. براى اين منظور آگاهى از تاريخ امرى است ضرورى . تاريخ اسلام و مسلمانان به صورت عام و تاريخ ملت و جامعه خود به صورت خاص .

ثانيا صرف آگاهى كافى نيست . در مرحله بعد بايد بتواند آنها را با زبان فصيح و زبان قوم خويش اعم از نثر و نظم و خطابه بيان كند. اين جاست كه بايد برادبيات قومى كه رسالت آگاهاندن آنان را بر دوش دارد مسلط باشد.

براين اساس بنده احساس كردم بايد تاريخ اسلام و ملت خودم را بدانم و برادبيات عرب در حد كافى مسلط بشوم . طبعا بايد آنها را جداى از علوم رايج حوزوى جستجو مى كردم . دراين مدت طولانى كه ملت ما با حكومتهاى فاسد و ظالم در مبارزه بوده است توانسته ام با استفاده از تاريخ وادبيات آنان را دراين مبارزه يارى كنم .

به عنوان مثال : ما در عراق مدتهاست كه مواجه با حكومتهاى ظالم : عبدالكريم قاسم عارف و بعثيها هستيم و عده زيادى از مردم ما در رويارويى بااين حكومتها گرفتار زندان شكنجه هاى طاقت فرسا و شهادت شده اند.

بنده به سهم خودم بااستمداداز تاريخ و مجسم كردن زندگى مبارزاتى بزرگانى همچون : حجربن عدى ميثم تمار و... با نثرادبى معاصر توانستم گامى در راه مقاوم كردن ملت مظلوم خودم در برابر فشارهاى حاكم ظالم بردارم و با نشان دادن اين اسوه هاى تاريخى تحمل مشكلات را در راه عقيده و آرمانهاى اسلامى براى آنان تا حدودى آسان كنم .

در همين راستا كتابى نوشتم در سيره پيامبراكرم (ص ) ولى نه مانند سيره
ابن هشام بلكه سعى كرده ام در ضمن صحنه هاى مبارزاتى پيامبر(ص ) واصحاب گرامى آن حضرت را ترسيم كنم .

بنابراين اگر كسى خواسته باشد در راه مبارزه قرار بگيرد كه طلبه واهل علم ناگزيراز آن است بايد نسبت به تاريخ وادبيات آن قومى كه رسالت هدايت آنان را بر دوش دارد به خوبى آگاه باشد.البته يادآورى تاريخ وادبيات به اين معنى نيست كه دانستن همين دو كافى است . خير.امروز علاوه بر تاريخ وادبيات گاهى از علومى كه به نحوى در بهتر فهميدن مسائل اسلام و پاسخ گويى به شبهات دخالت دارد بايد بداند. علوم حوزوى : فقه اصول كلام فلسفه رائج و... پايه واساس هستند ولى كافى نيستند. حتما بايد به معلومات جنبى ديگر كه اكنون در حوزه ها رائج نيستند ولى لازم و ضرورى هستند آگاه بود.

بنده در سمينارها و محافل علمى و مذهبى گوناگون شركت كرده ام و به عنوان مبلغ سخن گفته ام . به خاطراين كه در كناراندوخته هاى حوزوى به علوم جنبى لازم هم توجه داشته ام توانستم در تمامى اين محافل در حد مطلوبى حضور بيابم .

حوزه : درباره فعاليتهاى تبليغى خود درانگلستان توضيحاتى بفرماييد.
استاد: بنده در سال 1980 ميلادى به لندن رفتم واز آن زمان تا به حال به كارهاى تبليغى اشتغال دارم .از همان ابتداء بيشترين تلاش خود را صرف نيروهاى مسلمان بويژه مسلمانان عراقى و دادن آموزهشاى دينى و فرهنگى به آنان كردم . در همين راستا در سال 1412 ه.ق موفق به تاسيس مراكزاهل بيت شدم .

اين مركز علاوه ب راين كه محل مراجعه مردم و پاسخ گويى به مسائل شرعى آنان است محل برگزارى مجالس به مناسبتهاى مذهبى سياسى و تاريخى نيز هست . همچنين هر هفته روزهاى يكشنبه درسهاى متنوع در زمينه هاى تاريخى سياسى ادبى و... تدريس مى شزود و عده اى در آن شركت مى كنند. دراين مركز مدرسه اى وجود دارد براى آموزش زبان عربى و قرآن به كودكان مسلمان .اين برنامه در روزهاى يكشنبه و دوشنبه اجرا مى شود
جشنهاى دينى و سياسى نيز در مركز برگزار مى شود كه اخيرا جشن بزرگى به مناسبت سالگرد قيام مردم عراق در آن جا برگزار شد.

حوزه : حضرت عالى مدت مديدى است كه در خارج از كشور به امر تبليغ اشتغال داريد لطفااز نيازهاى فعلى و مقدمات لازم براى رفع آنها صحبت كنيد.
استاد: شما مى دانيد در حال حاضر جهان خارج خصوصابعدازانقلاب اسلامى در ايران چشم به سوى ما دارد تا ببينداسلام چيست و و بخصوص شيعه چه مى گويد.اين مسووليت ما را چند برابر مى كند. متاسفانه ما در بسيارى از مناطق و مراكز حضورمان در حد صفراست . در آمريكا با آن وسعت و با وجود مشتاقان زياد مبلغان ما انگشت شمار هستند.

درانگلستان تمامى مبلغان ما در حدود بيست نفر هستند و حال آن كه نياز خيلى بيشترازاينهاست . دنياى خارج امروز به عالمانى نياز دارد كه با فراگيرى مقدار لازم از فقه واصول نشاخت جامع ازاسلام آگاهى از دانشهاى مورد نياز تسلط بر زبان آماده براى تبليغ و معرفى اسلام از همه مهمتر داشتن ايمان پولادين و قوى كه بتوانند در برابر مشكلات استقامت كند زيرا همان طور كه آمادگى براى شهنيدن سخنان ما بسياراست موانع و مشكلات هم بر سر راه فراوان است كه تنها باايمان قوى و همت بلند مى توان بر آنها فائق آمد

امروز متاسفانه با وضعى كه براى حوزه نجف پيش آمده مسؤوليت حوزه قم بيش از پيش سنگين شده است .

مسؤولين حوزه بايد به اين امر توجه كنند. حالا چه كسى مسؤول است من نمى دانم . ولى به مقتضاى :[ كلم راع و كلكم مسول عن رعيته] همه ما بايد در حد توان در راه هر چه بهتر معرفى كردن اسلام به جهانيان بكوشيم .

امروز ما نمى توانيم در حوزه قم بنشينيم و متوقع باشيم دنيا به سراغ ما بيايد و نيازهاى فكرى خودش رااز ما بپرسد.
ما بايد همچون پيامبر(ص ) به سراغ كسانى برويم كه اميد هدايتشان مى رود.

حدود 25 سال پيش با يكى از برادران روحانى از نجف به مصر رفتيم تااز برخى كتب خطى كتابخانه الازهر براى كتابخانه آيه الله حكيم نسخه بردارى كنيم . در آن وقت مسؤول جامعه الازهر شيخ احمد باقورى بود. به او گفتم :

در كتابخانه الازهر كتابهاى شيعه نيست .

گفت :انتظار داريد كه كتابهاى مربوط به شما را تهيه بكنيم و به كتابخانه بياوريم .اين شما هستيد كه بايد آثارتان را به اين جا بفرستيد تا ما هم آنها را در كتابخانه قرار بدهيم !

بر همين اساس وقتى به نجف آمديم كتابهايى خريديم و فرستاديم .

مقصوداين است كه اين نمونه كوچكى از كار تبليغى است . آن هم در كشوراسلامى و مركز علم كه لازم است تما خود عمت كنيم و به سراغ آنان برويم چه رسد به كارهاى تبليغى مهمتر.

بنابراين مساله تبليغ را بايد جدى بگيريم . بايد مركزى براى تربيت مبلغ اختصاص بدهيم وافراد مستعد راانتخاب كنيم و به مقتضاى نياز به تربيت آنان بپردازيم .

مثلا براى داخل كشور چه مقدار و با چه معلومات نيازاست و براى خارج از كشور متناسب با هر منطقه و مردم آن جا چه مقدار نيازاست . مبلغ بايداز نظر سطح علمى و فرهنگى متناسب با منطقه اى باشد كه به آن جا عازم مى شود.

حوزه : مرحوم آيه اللفه محمدرضا مظفر برخى از كتب درسى حوزه را تغيير داد.هدف ايشان از كا رچه بود؟ آيا متعقد به تغيير در كل سيستم آموزشى حوزه بود؟
استاد:البته تغييراين متون بيشتر درارتباط با همان دانشكده فقه بود. ولى به طور كلى استاد بزرگ مرحوم مظفر فكر تجديد نظر در متون درسى حوزه را داشت زيراايشان مى ديد كه طلبه بايستى براى تحصيل مقدارى معلومات در فقه واصول مدت
طولانى عمر خود را صرف كند.

اين به خاطر نقصى است كه در متنو درسى حوزه و بعضا در شيوه تدريس وجود دارد.اساس اشكال به نظر من دراين جاست كه سيستم آموزشى حوزه تك هدفى است . به اين معنى كه در سيستم موجود طلبه از روزاول به يك چيزى انديشد و آن رسيدن به مقام اجتهادد و حتى مرجعيت است . باب اجتهاد هم كه در مكتب شيعه مفتوح و مقامى است ارزشمند. لازمه چنين سيستمى اين است كه تمامى تلاشها صرف رسيدن به اجتهاد شود چيزى كه خيلى ازافراد در نيمه راه مى مانند و يا وقتى به آن دست مى يابند كه 3-1از عمر مفيد خود را تنها در تعلم صرف كرده اند و هنگام ثمردهى بسياراندك است .

انديشه مرحوم مظفراين بود كه طلبه واهل علم مسؤوليت مهمترى دارد. آمدن او به حوزه تنها براى آموختن نيست آموختن مقدمه است براى آگاه كردن ديگران . تفقه مقدمه است براى انذار.

بنابراين طلبه دو مرحله را بايد بگذارند:

1. آموزش علوم حوزوى : فقه اصول منطق فلسفه كلام و... در حد ضرورت و لزوم .

2. مرحله بازدهى اندوخته هاست كه بايد براى اين جهت خودش را آماده كند.

براين اساس ايشان منطق مظفر را به جاى حاشيه ملاعبدالله نوشت و اصول فقه را به جاى كفايه زيرا معتقد بود كفايه را مرحوم آخوند براى متن درسى ننوشته بلكه براى آن دسته ازافرادى كه مدتى دراصول كار كرده اند و مطالعه داشته اند و به درجه بالايى از معلومات رسيده اند نوشته است تا به عنوان كتاب تحقيقى مطالعه واستنفاده كنند.

انصاصا براى طالب علم فراگرفتن اين كتاب فوق طاقت است .

خلاصه مرحوم مظفر آدم روشدارى بود و فكر منطقى داشت .

مرحوم شهيد صدر هم نسبت به متون درسى حوزه همين عقيده را داشت ازاين روى پس از مرحوم مظفر ايشان حلقات اصول را نوشت كه به عقيدهه من حلقات ايشان ازاصول مرحوم مظفر واضح تر و منظم نوشته شده است . مرحوم مظفر شاگرد آقا ضياء و شيخ محمدحسن بوده و تا حدودى انديشه هاى فلسفى را دخالت داده است .
در عين حال بايد ازعان كرد كه مرحوم مظفر با نوشتن اصول گرههاى كفايه را گشود و كن را سبك متن درسى درآورد

شيوه.تدريس هم ايشان نظر داشت چنانكه شيوه تدريس در دانشكده فقه غيراز آن چيزى بود كه در حوزه ها مرسوم است .

مثلا در فقه متن اصلى لمعه و شرايع بود ولى ازاستاد خواسته مى شد كه جزوه فقهى براساس اين دو متن بنويسيد و تدريس كند نه متن آن دو كتاب را.اصول الفقه المقارن رااستاد محمدتقى حكيم بر همين اساس نوشت .

يا دراصول متن اصلى كفايه يود ولى شيوه تنظيم مطالب واضافه و كم كردن آن براساس نياز بود كه نتيجه اش اصول مظفراست .

همچنين در موضوعات ديگر. در تمامى آنها بحثهاى جديد و مورد نياز هم اضافه مى شد.

حوزه : حضرت عالى مستحضر هستيد كه در آستانه يكصدمين سالگرد رحلت ميرزاى شيرازى بزرگ هستيم با توجه به مطالعات تاريخى كه درباره حوزه نجف و تطورات آن داشته ايد درباره شخصيت علمى واجتماعى ميرزا مطالبى را بيان كنيد.
استاد: بنده در مقدمه تقريراتى كه اخيراازايشان چاپ شده است مختصرى درباره شخصيت علمى واجتماعى سياسى اين مرد بزرگ مطلب نوشته ام . گمان مى كنم خلاصه اى از آن براى پاسخ به سوال شما كافى باشد.

سيدابومحمدمعزالدين محمدحسن معروف به ميرزاى شيرازى يا ميرزاى مجدد در سال 1230ه.ق . در شيراز متولد شده و در سنن كودكى آثار نبوغ و ذكاوت از چهره اش پيدا بوده است .

استعداهاى سرشار داشت به طورى كه در پانزده سالگى همزمان با فراگيرى سطح خود نيز به تدريس لمعه واصول اشتغال دارد.

بعدازاتمام سطوح در شيراز براى ادامه تحصيل در سال 1248 به اصفهان
مى رود كه آن زمان از مراكز مهم حوزه شيعه به شمار مى آمده است . در آن جا از محضراساتيد بزرگى چون : شيخ محمدتقى صاحب حاشيه معالم ميرسيد حسن بيدآبادى معروف به مدرس و شيخ محمد ابراهيم كلباسى بهره مى برد.

قبل از بيست سالگى از مرحوم مدرس اجازه اجتهاد مى گيرد.

پس ازاصفهان به نجف مى رود تا بااستفاده از معنويت جوار مرقد على بن ابى طالب از محضراساتيد و نخبگان آن حوزه مقدسه نيز بهره بگيرد. در آن جا در درس مرحوم صاحب جواهر شركت مى كند و در زمره شاگردان زبده آن مرحوم قرار مى گيرد. پس از رحلت آن بزرگوار به مضحر سيدالفقهاء مرحوم شيخ انصارى مى رود و مورد توجه خاص آن بزرگ قرار مى گيرد.

در طى مدارج علمى و كمالات به حدى مى رسد كه سرآمد زمان خويش مى گردد به طورى كه پس از وفات شيخ انصارى در سال 1281ه.ق . به اتفاق آراء برزگان نجف آن جناب را به جانشينى شيخ اعظم منصوب مى كنند.

موقعيت سياسى واجتماعى
رحال بزرگ اعم از دينى و غير دينى در خلال حوادث و رويدادهايى كه در چندگيشان رخ مى دهد ميزان شيخصت و نقش سازنده خود را در جامعه و تاريخ نشان مى دهند.

خلاصه موقعيت سياسى واجتماعى هر شخصيتى را بايد در لابه لاى حوادث و رخدادهاى بزرگ زندگيش جستجو كرد.

تاريخ زندگى مرحوم ميرزاى شيرازى پراست از حوادثى كه بيانگر شخصت سياسى اجتماعى اوست و نشان دهنده نقشى كه در جامعه و تاريخ داشته است . من دراين جا به ذكر چند نمونه اكتفا مى كنم :

1.امتناع ازاستقبال ناصرالدين شاه
در سال 1287 ناصرالدين شاه به قصد زيارت عتبات به عراق مى آيد. اين در زمانى است كه مدحث پاشا از طرف حكومت عثمانى والد بغداداست . ناصرالدين شاه به هنگام ورود به كربلاء از طرف علماى آن شهر استقبال مى شود. همچنين
به هنگام رورد به نجف عده اى از علماء تا چند فرسخى به استقبالش مى روند. پس از آمدن به نجف هم تمامى علماء به ديدنش مى روند.اما مرحوم ميرزا نه به استقبال شاه مى رود و نه ديدن او!

ناصرالدين شاه مقدارى پول براى علماى نجف به رسم هديه مى فرستد. مرحوم ميرزا نمى پذيرد.اين امر بر ناصرالدين شاه گران مى آيد. وزير خود حسن خان را به خدمت ميرزا مى فرستد تا پس از سرزنش ميرزا آن جناب را براى ملاقات با شاه متقاعد كند. ميرزا نمى پذيرد. خلاصه پس از رفت وآمدهاى بسيار ميرزا قبول مى كند كه فقط در صحن مطهر ملاقاتى باشد. شاه هم مى پذيرد. ميرزا همان جا شاه را مى بيند بدون اين كه هيچ چيزى ازاو درخواست كند. عامه مردم ازاين برخورد ميرزا با شاه استقبال كردند. همين امر باعث ازدياد مقلدين ميرزا شد.از آن پس اين عمل ميرزا سنت حسنه ا شد راى علماء و مراجع بعدى در برخورد با سلاطين و روساى حكومتها.

مرحوم مغنيه مى نويسد:

[ از آن به بعد هر وقت پادشاهى يااز مسوولان بالاى حكومتى كسى به نجف مى آمد علماءازاستقبال و ديداراوامتناع داشتند و در صورت اضطرار قرار ملاقات به پيروى از ميرزا در صحن مطهر بود].

علماءالنجف الاشرف .110
مرحوم آيه الله حكيم حتى در منزل خودشان از پذيرفتن روساى جمهور عراق و ملاقات با آنان امتناع مى كرد. مرحوم ميرزا مشابه اين جريان را به هنگام تشرف به مكه با شريف مكه دارند.

مرحوم ميرزا در سال 1287 به مكه مشرف مى شوند. شريف مكه عبدالله حسنى از تشريف ميرزا به مكه باخبر مى شود. وقتى را براى ملاقات با ايشان تعيين مى كند.

مرحوم ميرزا به پيام رسان شريف اين سخن مشهور را مى گويد:

[ اگر علماء را بر در خانه سلاطين ديديد بگوييد چه بد عالمانى و چه بد سلاطينى واگر سلاطين را در در خانه عالمان ديديد بگوييد چه خوب عالمانى و چه خوب سلاطينى].

شريف وقتى اين سخن را شنيد خود به ديدار ميرزا شتافت .
مرحوم ميرزا به مصادق اين حديث شريف عمل كرده است كه :

قدر و منزلت خود را بدان وگرنه كسى كه قدر و منزلت خود را نداند هيچ نداند.

ميزان الحكمه ج 6.142.
2. تلاش در راه وحدت مسلمانان
از علل مهم مهاجرت ميرزا به سامراء خاموش كرد آتش اختلاف بود.او براى از بين بردن نزاعهاى فرقه اى و قومى بين مسلمانان آن منطقه به آن جا مهاجرت كرد.

سامراء مركزاهل سنت بود. عشايراطراف آن از شيعيان بودند. هر از چند گاهى درگيريهاى خونين بين شيعيان واهل سنت صورت مى گرفت .

مرحوم ميرزا معتقد بود با هجرت به سامراء وايجاد عمران و آبادى در آن جا باعث الفت و محبت بين شيعه و سنى خواهد شد و آتش كينه ها فروكش خواهد كرد.ازاين روى وقتى كه به سامراء هجرت كرد در جهت كبادى و عمران آن شهر تلاش فراوان كرد.

على رغم همه اين تلاشها استعمار وايادى آن درايجاد تفرقه و نزاع سخت مى كوشيدند. تااين كه براثر فتنه گريهاى اينان بين اهالى سامراء (سنيان ) و مهاجرين و عشايراطراف (شيعيان ( نزاع سختى درگرفت كه اگر حسن تدبير ميرزا نبود كشتارى عظيم رخ مى داد.

منشا نزاع اين بود كه حسن پاشا والى عثمانى به ديدن ميرزا مى آيد. ميرزا هم طبق سنتى كه دارد به والى حكومت خيلى اعتنا نمى كند. اين امر موجب حقد و كينه او مى شود و متعصبين اهل سنت را عليه شيعيان تحريك مى كند.

فتنه بالا مى گيرد. نماينده انگلستان در بغداد متوجه قضيه مى شود. به سامراء مى آيد تا مگر بتواندازاين حادثه به نفع دولت خود بهره بگيرد.ازاين روى ضمن درخواست ملاقات از ميرزا براى كمك به يمرزا و سركوب مخالفين و دار و دسته حكومت عثمانى اعلان آمادگى مى كند!

ميرزا به اواجازه ملاقات نمى دهد و در پاسخ او مى گويد:

[ اين موضوع به انگلستان ارتباطى ندارد. دين ما و حكومت عثمانى يكى است . قبله ما يكى است و قرآن ما هم يكى است].
طبيعى است اگر ميرزا درانديشه حفظ وحدت مسلمين نبود كافى بود كه خود تصميم به سركوب مخالفين مى گرفت . زيرا بسيارى از شيعيان اطراف اعلان حمايت كرده بودند تاچه رسد به قبول پيشنهادانگلستان .

تحريم تنباكو رويارويى بااستعمار
سومين قضيه در زندگى مرحوم ميرزا كه مهمترين نيز هست فتواى آن مرد بزرگگ بر تحريم تنباكوست .اين فتوا تجسم بخش صد سلطه در تاريخ رشد و فهماند كه :

سلطان الدين اقوى من كل سلطان .

درباره اين نهضت و ويژگيهاى آن به تفصيل سخن گفته شده است . آنچه مقصوداست اين كه حركت و قيام عليه قرارداد تنباكو نقطه عطفى بود در تاريخ مبارزاتن مردم سملمان كه از آن پس حركتها و قيامهاى ضد استعمارى مانند: قيام روحانيت عليه استعمارانگليس نهضت مشروطه و....از آن حركن پرشور واسلامى الهام گرفتند.

شخصيت علمى ميرزا
براى آگاهى از مقام علمى شخصيتى ناگزير بايد به سراغ اظهار نظرهاى ديگران بويژه معاصرين وى رفت و آثار علمى و تربيت يافتگان مكتب او را بررسى و تحقيق كرد.

برزگان معاصرين مرحوم ميرزا درباره شخصت علمى از سخن بسيار گفته اند كه دراين جا به چند نمونه اكتفا مى كنيم :

مرحوم شيخ انصارى مى گويد:

[من درسم را براى سه نفر مى گويم : ميرزا محمدحسن ميرزاحبيب الله آقا حسن تهرانى].

مرحوم صاحب جواهر استاد ديگر ميرزا در نامه اى كه به حاكم شيراز مى فرستد از مقام علمى ميرزا بسيار تجليل مى كند و به اجتهاداو چنين گواهى مى دهد:

[.... من اولادنا و تلاميذناالفضلاءالذين وهبهم اللفه سبحانه ملكه الاجتهاد]

مويد ديگراين كه علماى نجف بالاتفاق ايشان را به عنوان مرجع دينى برگزيدند.
رجوع شيعيان به ايشان در تقليد بااين كه اعلميت از شرائط مرجعيت است نشانه ديگرى است بر مكانت علمى آن مرحوم .امااز نظر آثار علمى باايت كه اشتغالات آن بزرگوار به رياست عامه او رااز تاليف مناسب با مقام علمى اش بازداشته است در عين حال آثار علمى ايشان چه تاليف و چه تقريراتى كه از درس ايشان به جاى مانده در خور توجه است . برخى مقدار تاليفات را هشت و تقريرات را شانزده نوشته اند. شاگردان و تربيت يافتگان مكتب مرحوم ميرزا همگى از فحول علماء هستند و عده زيادى از آنان به مقام مرجعيت و زعامت رسيده اند.

اينها همه نشاندههنده مقام و موقعيت مرحوم ميرزاست .

نكته آموزنده و در خور تامل اين كه :

بااين مقام علمى هميشه قبل از درس مطالب را آماده مى كرده و مى نوشته است با تمام نقص وابرامهاى محتمل و در خور توجه وآن گاه به طلاب عرضه مى كرده است .

استفتائات را هميشه با عده اى از فضلاء به بحث مى گذاشته است تااز اين راه اولا بر ميزان آگاهى و درجه علمى آنان اطلاع پيدا بكند و ثانيا ازافكار وانديشه هاى آنان استفاده كند.

نام کتاب : نشریه حوزه نویسنده : دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم    جلد : 50  صفحه : 3
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست