responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : نشریه حوزه نویسنده : دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم    جلد : 48  صفحه : 4
نگاهى ديگر به اجتهاد


واژه اجتهاد و سير آن را در بسترها واصطلاحهاى گوناگون باز نموديم .

دراين مقال معناى واژه تفقه را كه مرادف است با عنوان اجتهاد در قرآن سنت واصطلاح مجتهدان پى مى گيريم .

در ضرورت و عدم ضرورت اين ستون و طرح اين گونه مباحث قضاوتهايى به طور حضورى و كتبى صورت گرفت .

خواننده محترمى نوشته بود:

[مباحثى چون :[ سير واژه اجتهاد] بويژه تعريف اصطلاحى آن در نوشته هاى فقيهان به طور مبسوط آمده است ازاين روى پرداختن بدانها چندان ضرور نمى نمايد].

برخى ديگر به پى گيرى اين گونه مباحث تاكيد و بر ضرورت آن چنين استدلال كرده اند:

[نشايد يك عنوان را در بسترهاى مختلف واصطلاحهاى گوناگون معنايى يكسان كرد زيرا هراصطلاحى را معنايى ويژه است و هر فرهنگى را زبان خاص لذا تعيين قلمرو معانى در بدو پرداختن به يك دانش ازاهم امور است].

آرى تفكيك معانى و جداسازى بار هر عنوان در فرهنگها و دانشهاى مختلف زمينه و باب درك و دريافت درست مقوله هاى آن علم و فرهنگ است .
در قلمرو مفاهيم دينى تبيين و تعيين مرزهاى عناوين و گستره هر واژه به دلايل زير ضرورت دارد.

1. در فرهنگ دينى عناوين از قداست و پايگاه خاصى برخور دارند به گونه اى كه تفسير يك عنوان سمت و سوى يك فرهنگ را متحول مى كند و در ترقى وانحطاط جامعه مذهبى اثر مى گذارد.

از باب نمونه : تقوا كه معيار كرامت و پايگاه ارزشى واجتماعى افراد در جوامع اسلامى و شرط اساسى رهبران و پيشوايان دينى است اگر به پرهيز و گوشه گيرى و آرايشهاى اخلاقى فردى تفسير شود اثرى كه بر جامعه اسلامى خواهد داشت جز تاثيرى است كه وظيفه بانى مسئوليت پذيرى و مكتب مدارى را معناى تقوا بدانيم .

2. واقعيت اين است كه : شارع مقدس اصول و خطوط اساسى دين را بر بشر نمود به اصطلاح مجتهدان [ القاءاصول] كرد. بسطاين اصول و انطباق اين رهنمودهاى اصولى و كلى بر موارد جزئى و عينى مفاهيم نوى را وارد فرهنگ اسلامى كرد.اين انطباقها و تفسير به دوراز صبغه محيط نيازهاى زمان ساختاراذهان وانديشه عالمان و وضعيت اجتماعى سياسى و فرهنگى هر دوره نبوده است .

ازاين باب تحول توسعه و تغيير نيازها و موضوعها در هر دوره اى انطباق تفسير و نگاهى نو را به داده هاى ذهنى از سوى عالمان دينى ضرور مى نمايد تااسلام به عنوان آيين زندگى مردم مشكلات آنها را در عرصه تلاشهاى فردى و حيات اجتماعى بگشايد.

3. دانش احكام كه مهبط آن اعمال روزانه مسلمانان و مقررات عينى جامعه اسلامى است چگونگى تفسير مفاهيم آن در سمت گيريها بافت اجتماعى و رفتار مسلمانان تاثير زيادى داشت بيشتر مورد هجوم حاكمان جاه طلب قرار گرفت . آنان با تهديد و تطميع به وسيله عالمان دربار و وعاظ السلاطين از راه بدعت و تحريف در متون دينى عناوين و مفاهيم احكام را همساز منافع خويش تفسير كردند. دراين راستا احكام زندگى ساز و ستم ستيزاسلام را معنايى وارونه كردند. تقيه را عامل تسليم و توكل راابزار سكون تفسير كردند. فضل و برترى كه خاص مجاهدان بود ويژه مقدس مابان كردند. آنان دراين كار چنان سريع پيش رفتند كه امام على ( ع ) جنگ خويش را بر تاويل مكتب مى داند واز وارونه شدن اسلام چنين خبر مى دهد:

وغارالصدق وفاض الكذب واستعملت الموده باللسان و تشاجرالناس بالقلوب وصارالفسوق نسبا والعفاف عجبا و لبس
الاسلام البس الفرو مقلوبا . 1

سرچشمه راستى خشك شود واز آن دروغ جوشان دوستى گناه و نافرمانى عامل پيوند گردد پاكدامنى شگفت و عجيب نماند.اسلام پوشتين باژگونه پوشد.

اين است كه بازنگرى واژه ها واصطلاحات در قلمرو فرهنگ و معارف اجتماعى اسلام درانطباق با نيازها و موضوعهاى نوپيدا و تغيير يافته ضرور مى نمايد و دانش اجتهاد نگاه ديگر را براى تجديد حيات مسلمين و پى ريزى تمدن نوين اسلامى مى طلبد.

ما در گذشته سير واژه اجتهاد در تطور معنايى را كه در بستر تاريخ يافته بود باز نموديم .

دراين مقال سرگذشت واژه تفقه و فقه و معانى كه در بستر تاريخ و عرصه فرهنگ اسلامى به خودگرفته است به گونه اى گذرا بررسى كرده و معناى حقيقى آن را در قرآن و سنت مى جوييم .

مكانت تفقه و فقيهان
تفقه و فقاهت دراسلام از جايگاهى بلند برخورداراست . قرآن در حدود بيست مرتبه اين واژه را به كار برده است و در آن آيات مردم را به تفقه تحريص و آنانى را كه درافاق وانفس حوادث و پديدها تفقه نمى كنند توبيخ مى كند.

در متون روايى و گفتار معصومان نيز فقه و تفقه از پايگاهى والا برخورداراست . فقيهان در بينش تشيع مكانتى عظيم دارند:

رحلت فقيه متعهد خلاى را پيش مى آورد كه جبران آن ناممكن است :

اذا مات المومن الفقيه ثلم فى الاسلام ثلمه لايسدها شى ء . 2
هنگامى كه فقيه وظيفه بان ازاين عالم ماده رخ برگيرد و يتيمان امت اسلامى را بى راهبر كند فرشتگان آسمان نوحه گرند زيرا چنين فقيهى دژاستواراسلام و پدر مهربان مسلمانان است .

او چونان حصار شهر حريم اسلام را پاس مى دارد و توطئه هاى دشمنان را عليه خودشان بر گرداند. چون شمع مى سوزد تا راهيان كوى وصال ره نمايد و عاشقان كوى حقيقت را به وصال يار برساند.

صادق آل محمد(ص ) آن احياگر معارف اسلامى و بنيادگزار علوم و حوزه هاى دينى فرمود:

لودث اصحابى ضربت رووسهم بالسياط حتى يتفقهوا فى الدين . 3
دوست دارم با تازيانه بر سريارانم بزنم تا در دين خويش فقيه گردند.
امام كاظم ( ع ) مكانت تفقه را چنين مى نمايد:

تفقهوا فى دين الله فان الفقه مفتاح البصيره و تمام النعمه و السبب الى المنازل الرفيعه والرتب الجليله فى الدين والدنيا و فضل الفقيه على العابد كفضل الشمس على الكواكب و من لم يتفقه فى دينه لم يرض الله له عملا . 4
در دين خدا فقيه شويد چه فقه كليد بصيرت همه نعمت عامل رسيدن به مقامهاى بلند درجات والا در دنيا و آخرت است . برترى فقيه بر عابد چونان برترى خورشيد بر ستارگان است . كسى كه در دين خود فقيه نشود اعمال او مورد پسند خدا نخواهد بود.

در باب تفقه و منزلت فقيه و ويژگيهاى فقيهان گفته هاى بسيارى از معصومان ( ع ) رسيده است ولى تصويرى روشن و صريح از معنى و حقيقت آن ارائه نشده است . همين امر باعث برداشتهاى گوناگون عالمان دين از فقه و فقاهت شده است به گونه اى كه فقيهان و حديث شناسان بزرگ در معناى فقه به اختلاف نظر گرفتار آمده اند.

معانى فقه و تفقه
با تتبع و جستجو در گفته هاى مفسران محدثان و مجتهدان به چهار تفسيراز تفقه و فقه بر مى خوريم .

1.اجتهاد و دانش احكام
فقه و تفقه در عرف عمومى و حوزه هاى علوم دينى به دانش احكام گفته مى شود. متخصص در استنباطاحكام دين از متون و منابع معتبر را[ فقيه] گويند. بر همين اساس مكانت وارزشهايى را كه در منابع دينى براى فقيه و تفقه گفته شده از آن مجتهدان مى شمارند.

اين تفسيراز فقه نخست از جانب مجتهدان مطرح شد و در كتب احكام رواج يافت و رفته رفته عنوان غالب براى دانش احكام گرديد. عالمان دينى نخست به معناى عام و حقيقى فقه و تفقه توجه داشتند ولى چون كشف واستخراج احكام موضوعهاى نو پيدااز متون دينى نياز به تفقه داشت براجتهاد عنوان تفقه نهادند و محصول اين تفقه فقه نام گرفت .

مجتهدان در دوره هاى بعد كتابهاى استدلالى خويش را در حرام و حلال به عنوان فقه مزين كردند و معناى اصطلاحى را به جاى معناى حقيقى گرفتند.اين خلط معناى اصطلاحى با معناى اصلى از حوزه مجتهدان فراتر رفت و به كتابهاى مفسران و محدثان نيز راه يافت در نتيجه آنان نيز در نوشته هاى خويش فقه و تفقه را در قرآن و حديث به
دانش احكام تفسير كردنداز باب نمونه :

مولف كشف الاسرار ذيل واژه تفقه در آيه انذار مى نويسد:

بدان كه فقه معرفت احكام دين است بخشيده است بر دو قسم : فرض عين و فرض كفايه :

اما فرض عين : علم طهارت و نماز و روزه است كه بر هر مكلف واجب است شناختن و آموختن آن ...

اما فرض الكفايه : هوان يتعلم حتى يبلغ درجه الاجتهاد و رتبه الفتيا... روى ابن عباس قال : قال رسول الله (ص) :

من يردالله به خيرا يفقهه فى الدين . 5
در تفسير روح البيان نيز تفقه در آيه انذار به علم احكام تفسير شده است :

يتفقهوا فى الدين، ليتكلفواالفقاهه فى الدين و يتجثموا مشاق تحصيلهما والفقه معرفه احكام الدين . 6
تا مسئووليت سنگين فقاهت در دين را بر عهده گرفته و رنج تحصيل آن را پذيرا گردند. فقه شناخت احكام دين است .

حديث شناس بزرگ مرحوم شيخ فخرالدين طريحى در ذيل معناى فقه به نقل از برخى علماء مى نويسد:

[در روايات به تفقه در دين بسيار توصيه شده است . مراداز تفقه در دين همان طورى كه بعضى شارحان حديث گفته اند: مجموعه افعال و كارهائى است كه خداوند متعال برانسان واجب كرده است مثل : وضو غسل نماز روزه حج زكوه جهاد امر به معروف و نهى از منكر كه يادگيرى آنها بر تمام مردم واجب است]... 7
بر يادگيرى حلال و حرام الهى در قرآن و روايات توصيه هاى فراوانى شده است چه آن كس كه فرايض خويش را نشناسد و حريم محرمات را نداند در عرصه زندگى دينى خويش به خطا خواهد رفت .

شايداهميت اين مهم به انضمام معناى اصطلاحى رايج در زبان مجتهدان عامل گرايش و گزينش اين معنى براى تفقه از سوى اين برزگان شده است وگرنه ما دليلى براى حمل تفقه به علم احكام نيافته ايم . فقط در برخى روايات لفظ تفقه بر حلال و حرام اضافه شده است .

امام صادق ( ع ) در تحريص پيروان خويش بر شناخت حلال و حرام مى فرمايد:

ليت السياط على رووس اصحابى حتى يتفقهوافى الحلال والحرام . 8
كاش بر سراصحابم تازيانه باشد تا حلال و حرام را دقيق بشناسند.

بى شك هر عبارت حديث فوق تعيين كننده معناى [ تفقه] نيست بلكه واژه[ تفقه] با معناى حقيقى خويش بر حلال و حرام كه بخشى از دين است تعلق گرفته است . وجوداين تعلق دليل بر حمل و حصر تفقه در دين به شناخت حلال و حرام نمى گردد زيرا در زمان نزول آيات قرآن و صدوراحاديث علم به احكام دانشى مستقل نبوده و عالمان احكام صنفى جدااز دين شناسان نبوده اند.

خلاصه : تفسير تفقه به استنباط واحكام در عرف مجتهدان يك اصطلاح نو پيدااست . روا نيست مواردى را كه در متون دينى به اين واژه به صورت مطلق يا با قيد[ تفقه در دين] آمده است به دانش احكام حمل كرده و فقه را عنوان براى مجموعه احكام حلال و حرام شمرد.

2. علوم قلبيه
علوم قلبى برخاسته از تهذيب نفس و پالايش جان است . طالب اين علوم نياز به حافظه قوى و نيزهوشى ندارد. همتى بلند و عزمى استوار بايد كه با نفس اماره جهاد كرد و با رفع حجب دل را آيينه تجليات حقايق كرد.

برخى عالمان دين و مفسران بزرگوار فقه و تفقه را به علوم معنوى و معلومات قلبى تفسير كرده اند:

والتفقه فى الدين هو من علوم القلب لامن علوم الكسب اذ ليس كل من يكسب العلم يتفقه كما قال :[ وجعلنا فى قلوبهم اكنه ان يفقهوه] الاكنه هى الغشاواه الطبيعيه والحجب النفسانيه . 9
تفقه در دين در شمار علوم باطنى و قلبى است نه علوم اكتسابى زيرا در فرهنگ قرآن بر رتحصيل علوم كسبى[ تفقه] گفته نمى شود.
همانطور كه خداوند فرموده است :

[بر قلبهايشان پرده اى افكنديم كه مانع[ تفقه] آنهاست].

اكنه : پرده هاى بعد مادى و حجابهاى نفسانى است .

جمله مورداستناذ در گفته فوق كه در سه آيه از قرآن آمده است به هيچ روى انحصار[ تفقه و فقه] را به علوم قلبى نمى رساند. در سوره انعام سخن از كافرانى است كه آيات را مى شنوند ولى حقايق و معانى آنها را نوش نكرده و راه سعادت را نمى پويند:

و منهم من يستمع اليك و جعلنا على قلوبهم اكنه ان يفقهوه و فى آذانهم و قرالله 10
ر سوره اسراء نيز سخن از قرائت قرآن توسط پيامبر وايمان نياوردن كافران است :

واذا قرات القرآن جعلنا بينك و بين الذين لايومنون بالاخره وجعلنا على قلوبهم اكنه ان يفقهوه و فى آذانهم و قرا . 11
در سوره كهف نيز گفتگواز تذكار آيات الهى توسط پيامبر گرامى و ارعاض كفار و هدايت نشدن آنهاست :

و من اظلم ممن ذكر بايات فاعرض عنها و نسى ما قدمت يداه انا جعلنا فى قلوبهم اكنه ان يفقهوه و فى آذانهم و قرا وان تدعهم الى الهدى فلن يهتدوااذاابدا . 12
ديگر آن كه در آيات فوق چون سخن ازايمان و هدايت است و جايگاه ايمان قلب انسان است مانع تفقه حجابهاى نفسانى و وابستگيهاى مادى به شمار آماده است . بى شك اين مطلب دليل انحصار[ فقه و تفقه] به علوم قلبى نمى گردد و مانع از كاربرداين واژه در علومى چون : علم احكام و فهم حلال و حرام نمى شود .

3. خصايص والاى اخلاقى وانسانى
حديث شناسان ژرف انديش شيعه با توجه به موارد كار برد فقه و تصويرهايى كه از حقيقت آن در گفتار معصومان نموده شده است فقه را به خصايص والاى انسانى واخلاقى الهى تفسير كرده و دراين نوشته اند:

واطلق الفقيه غالباالاخبار على العالم بعيوب النفس و آفاتها التارك للدنيا الزاهد فيها الراغب الى ما عنده تعالى من نعيمه و قربه و وصاله . 13
فقيه در بيشتر روايات بر عالمى گفته مى شود كه : آفات و بيماريهاى نفس را شناخته و بر زخارف دنيا پشت كرده و ناچيزى ن را يافته است . آنان شيفته نعمتهاى پايدار حق و عاشق و قرب و وصال اويند.

آلوسى در تفسير روح المعانى به نقل از
حسن بصرى در معناى فقه مى نويسد:

[فرقد سنجى از بصرى سئوالى كرد.

او پاسخ داد.

فرقد گفت : فقها بااين نظريه شما مخالفند.

حسن گفت : مادرت به عزايت توجه كند! تو فقيه پيدا كن . همانا فقيه كسى است كه وارسته از حطام دنيا و بسته به آخرت و بصير در دين باشد از آبرو ريزى مردم خود را نگه دارد نسبت به اموال و ثروت آنان عفت ورزد و خيرخواه مردم باشد]. 14

اين معنى گويااز گفته امام باقر( ع )الهام گرفته شده است :

[مردى ازامام محمد باقر پرسشى كرد.

حضرت پاسخ داد.

او به حضرت عرض كرد: فقها چنين نمى گويند.

امام باقر( ع ) فرمود:

اى واى برتو. آيا تو فقيهى ديده اى ؟ فقيه راستين كسى است كه نسبت به دنيا زهد ورزد و به نعمتهاى آخرت عشق ورزد].

روايات بسيارى گواه اين مدعاست از جمله :

لايفقه العبد كل الفقه حتى يشقت الناس فى ذات الله و حتى لايكون احداامضت من نفسه. 16
انسان حقيقت فقه را نمى يابد تااين كه خشم خلق را در راه خدا تحمل كند. چنان باشد كه دشمنى را منفورتراز هواهاى نفسانى خويش نداند.

من علامات الفقه الحلم والعلم والصمت. 17
از نشانه هاى فقه بردبارى دانايى و سكوت بجاست .

4. درك حقيقت و بصيره در دين
برخى ديگراز بزرگان با توجه به معنايى كه در فرهنگ لغات از فقه عرضه شده است فقه رااخص از علم دانسته و تفقه در دين را شناخت و دريافت زواياى پنهان يك امر و دست يابى به حقيقت امور دانسته اند.

مفسر كلامى و فقيه بزرگوار شيعه شيخ الطائفه ابى جعفر محمد بن حسن طوسى مى نويسد:

والفقه فهم موجبات المعنى المضمنه بها من غير تصريح بالدلاله عليه وصار بالعرف مختصا بمعرفه الحلال والحرام . 18
فقه درك پيام و جهت مطلب است آن جنبه هايى كه معنى به طور ضمنى بدانهااشاره دارد ولى تصريح به آن مطالب و مضامين نشده است اما در عرف مجتهدان به شناخت حلال و حرام تفسير شده است .

حكيم ترمذى كه از مجتهدان بزرگ و مورداعتماداهل سنت است مى نويسد:

الفقه بالشيى هو معرفه والوصول الى اعماقها فمن لايعرف من الامورالا ظواهرها لايسمى فقيها . 19
فقه به چيزى شناخت باطن آن و رسيدن به ژرفاى آن است آن كس كه فقط ظواهرامور را مى شناسد فقيه نيست .

اين معنى افزون بر تاييد لغت شناسان و فرهنگ نويسان بزرگ با مضمون شمارى چنداز روايات نيز هماهنگ است .

در چندين حديث تفقه و فقيه را كسى مى داند كه لحن آهنگ و سمت و سوى كلام شارع را نيك بشناسد و نصوص متعارض را تاويل و تفسيرى در خور نمايد:

20. انا والله لانعدالرجل من شيعتنا فقيها حتى يلحن له فيعرف اللحن .

لايكون الرجل منكم فقيها حتى يعرف معاريض كلامنا وان الكلمه من كلامنا لتصرف على سبعين وجها . 21
فردى از شما فقيه نمى باشد مگر كه گفته هاى معارض ما را نيك تاويل كند گاه مى شود كه سخنى از ما هفتاد معنى پيدا مى كند.

بر هر يك از معانى چهارگانه مويدات و گواهانى ازاحاديث و قرآن وجود دارد و هر كدام ازاين معانى ى بعد معناى واژه فقه را نشان داده واز زاويه خاصى به فقه نگاه كرده است .

بااستقصا و تدبر در موارد كاربرداين واژه در متون دينى سه معناى كلى به دست مى آيد.

1.از مقوله علم و تعقل منتهى با معناى دقيقتر و محدودتراز علم .

2.از مقوله صفات اخلاقى و خصائل
معنوى .از سنخ رفتار واعمال نيكو.اين گروه فقيه واقعى را چنين تصوير مى كنند:

الفقيه كل الفقيه من لم يقنط الناس من رحمه الله ولم يويسهم من روح الله و لم يومنهم من مكرالله . 22
فقيه حقيقى كسى است كه مردم رااز رحمت خدا توميد نسازد واز تفضلات او مايوسشان نكند واز مكرالهى ايمانشان نگرداند.

بى شك فقه را عنوان بخشى از دين شمردن و تفقه را معادل اجتهاد مصطلح قرار دادن مطلبى است كه نه از قرآن براو تاييدى است و نه گفتارامامان ( ع ) گواه صحت آن اطلاق تفقه براجتهاد شايد بدان جهت باشد كه مجتهد به استخراج احكامى مى پردازد كه آسان ياب نيست و دستيابى به آن احكام بصيرتى ويژه مى طلبد. معناى ماده فقه در لغت پى بردن به معانى پنهان و دشوارياب است .اگر بر دين حمل شود منظور بصيرت در دين شناخت ملاكها مناطها و محاسن آن است واگر براشياء گفته شود درك غايت خاصيت و منافع آن براى انسان است .

ولى معناى فقيه در فرهنگ اسلامى جامعتراز معناى لغوى آن است . علامه محقق شيخ بهائى قدس سره كاربرد واژه فقه را در مجموعه منابع اسلامى بررسى كرده و معنايى درخور همه اين موارد عرضه داشته است .

وى در ذيل تفسير حديث :

من حفظ على امتى اربعين حديثا ... مى نويسد:

منظوراز فقه دراين روايت[ فهميدن] نيست چه اين معنى متناسب با آهنگ حديث نيست و نيز به معناى علم به احكام هم نيست چون اين معناى نو پيدايى براى فقه است بلكه مراداز فقه درك حقيقت دين فهم مذاق شارع و بصيرت در حقايق دين است فقه معمولا در روايات به اين معنى است . و فقيه عالمى است برخوردارازاين گونه بصيرت به همين معنى پيامبر گرامى اشاره دارد : عبد فقيه كامل و توانا نگردد تا اين كه در راه جلب خوشنودى حق خشم خلق را بر خويش بخرد و قرآن را با وجوه گوناگون و بسياراو بفهمد و ببيند. چون به نفس خويش روى آرد او را مبغوض ترين چيز نزد خود ببيند

اين بصيرت دو گونه است :

موهبتى چنان كه در دعاى رسول گرامى براى امام على ( ع ) هنگام هجرت امام به يمن آمده است[ بار خدايااو را فقيه در دين خود كن] . يا اكتسابى است چونان كه مولى الموحدين اميرالمومنين ( ع ) در وصيت خود به فرزندش امام حسن مجتبى اشاره دارد: پسرم فقيه در دين شو]. 23
عارف محدث و فقيه بزرگوار فيض كاشانى افزون بر تفسير تفقه به بصيرت دايره تفقه در دين را همه علوم عقلى و نقلى باطنى و ظاهرى مى داند:

والتفقه فى الدين عباره عن تحصيل البصيره فى المسائل الدينيه علميه كانت او عمليه باطنيه او ظاهريه متعلقه بالعباده او المعاملات فرضا معرفتها والعمل بهااو سنه اوادبا . 24
تفقه در دين تحصيل بصيرت در مسائل دينى است :

مسائل علمى و عملى معارف باطنى و ظاهرى احكام مربوط به عبادات و معاملات اعم از آنهائى كه شناخت آنها واجب است يا مستحب يا مربوط به آداب يك مسلمان است .

در قرآن نيز كه بيست مرتبه اين واژه با صيغه هاى گوناگون آمده است بر نوع خاصى از فهم و تعمق در علوم و تدبر در آيات الهى دلالت مى كند.از كفار چون درك سطحى ازامور و هستى داشتند سلب و نفى فقه شده است . تنها در يك مورد آن هم نيايش حضرت موسى ( ع ) بر قول حمل شده است: [ واحلل عقده من لسانى يفقهوا قولى] 25 .

كه با معناى حقيقى آن هماهنگ است زيرا فصاحت مبلغ دينى و واعظ منذر بستگى به درك عميق پيام و گفته خود دارد تا خود به زواياى مصالح و منافع پيام نرسد ازابلاغ صحيح آن به ديگران ناتوان خواهد بود.

خلاصه فقه در جغرافياى انديشه اسلامى بويژه گفتار معصومان درك روح و حقيقت دين شناخت مذاق شارع واتصال جان با حقايق تكوين و تشريع است . و فقيه كسى است كه رفتار گفتار و زندگى او تبلور عينى وحى وارزشهاى الهى باشد.

پيامد معانى چهارگونه
در زبان قرآن و سنت فقه را جايگاهى بلند و منزلتى والاست فقيه در بينش دينى مرزبان اسلام خليفه رسول الله وارث علم دين امين خدا و رسول اوست . سرپرستى و ولايت خلق و ... در غيبت معصوم ( ع ) بر عهده فقيه است .

دراين راستا چگونگى تفسير و تعريف فقه پيامدهاى گوناگون در دو بعد: نظر و عمل مسلمانان خواهد داشت . برخى از آن پيامدها به گونه اى گذرا چنين است .

1. در عرصه نظرى و سيستم تعليمى اسلام اگر فقه به علم احكام و شناخت مسائل عملى فرعى تفسير شود آنچه در حوزه هاى علوم دينى ارج و بها مى يابد آگاهى به مسائل احكام است . رتبه ها بر آن اساس داده مى شود توجه دانشجوى علوم دينى به آن سمت معطوف مى گردد حتى صرف وجوهات شرعى كه
فلسفه وجودى آنها حفظ عملى و عينى كليت اسلام است به حفظ ذهنى و تصورى منحصر مى شود. طالب علم خوش حافظه اى كه متون فقهى واصولى را حفظ كرده است و نقال اين متون است بر آن كسى كه تفسير قرآن مى داند و روح مكتب را يافته است برترى مى يابد. طالب علم قاعدى كه ذهنش راانباراصطلاحات كرده است بر مجاهد نستوهى كه حقيقت دين را با عمل خود ابلاغ مى كند مقدم داشته مى شود صرف وجوهات در راه فهم قرآن درك تاريخ اسلام شناخت امامان و پيامبران ( ع ) و تبيين اخلاق و ارزشهاى دينى ناروا مى گردد و بذل آن در يادگيرى و غور در مسائلى چون ... روا و بايسته است.

براين اساس در حوزه هاى علوم دينى در زمينه احكام فرعى عملى و دقتهاى اصولى كتابها و نوشته ها بيش از حد فزون مى گردد واين بعداز علوم اسلامى فربه مى شود ولى مسائلى چونان : فلسفه سياسى اسملا نظامها و مقررات اجتماعى آن ديدگاههاى اسلامى در زمينه هستى انسان تاريخ و تمدن اسلامى نحيف و فراموش مى گردد.

برخى منشا نحيف شدن علوم اجتماعى و سياسى اسلام را جدايى حوزه ها ازاداره امور جامعه و نبودن زمينه از طرف حاكمان وقت براى اجراى ابعاد سياسى واجتماعى اسلام دانسته اند و علت را دراين حركت اجتماعى مى جويند ولى شايد بتوان گفت علت العلل
همه اين خسارتها در تفسير اشتباهى است كه در متون دينى از عالم دين بويژه فقيه پيش آمده است . اين تفسير غلط حوزه عمل و مسؤوليت عالمان دين رااز مرزبانى تماميت اسلام و رهبرى جهان اسلام به پاسدارى نظرى ازاحكام اسلام و عمل در بخش فردى اين احكام منحصر نمود واين انحصار عامل كنار رفتن عالمان از صحنه هاى اجتماعى و سياسى شد. بااستمراراين كناره گيرى نه تنهاابعاد سياسى اجتماعى و مسؤوليت بانى جهانى متوليان دين فراموش شد كه در قلمرواحكام فرعى ذهن طالبان علم و عالمان دين از عينيتها فاصله گرفت حالت كاربردى و قدرت حل مشكلات اجتماعى و تطبيق يافته هاى دينى را با عينيتهاى اجتماعى از دست داد .

2. در عرصه نظام بندى و تبيين واستقرار تشكيلات اجتماعى اسلام چگونگى تعريف فقه نيز سرنوشت سازاست .

نظام سياسى اسلام در عصر غيبت مبتنى بر ولايت فقيه است . همه مقررات و نهادها مشروعيت خود رااز ولايت فقيه مى گيرند.

تفسير فقه به داناى احكام عمل فرعى رهبرى جامعه اسلامى را سمت و سوى خاصى مى بخشد. بااين تفسير اگر كسى بر آيات الاحكام قرآن واقف باشد و ديدگاه اصوليان و فقيهان را بتواند نقض وابرام كند قائد جامعه اسلامى است . خاستگاه ولايت دراين تفسير دانستن احكام است .

آيا با صرفت توانايى استخراج احكام اسلامى از متون اسلامى بدون آگاهى ازابعاد ديگراسلام فرجامى سعادتبخش را براى امت اسلامى درپى دارد؟

يااينكه رهبر جامعه اسلامى افزون بر تقواى بالاى دينى بصيرت كامل و ژرفى بايداز دين داشته باشد روح اسلام را خوب يافته باشد مذاق شارع را نوش كرده باشد و با آگاهى از سيرت امامان معصوم و عبوراز عبرتهاى تاريخ كشتى امت اسلامى رااز هجومها وانحرافها نگهدارد:

ان من صرحت له العبر عما بين يديه من المثلات حجزته التقوى عن تقحم الشبهات. 26
چقدر تفاوت است بين اين كه عارف به دين و آگاه به زمان قائد جامعه باشد يا عالم به احكام !

ياد كردنى است علم به احكام جزئى از عرفان دين است زيرا عارف به دين تمام دين را در همه ابعاد شناخته و بر هر محط و سمت و سوى همه دانشهاى نظرى و عملى آن واقف داناست و چنين شخصيتى است كه مى تواند زمان جامعه اسلامى را به دست بگيرد وامت اسلام را دراين قرن تاريك هدايت كند
كوتاه سخن : تصوير و تعريف درست و نادرست از واژگان در فرهنگ اسلامى چون فقه و ... ساختار فلسفه سياسى اسلام را تعيين مى كند و سبك آموزشى و نظام ارزشگذارى جامعه را جهت مى بخشد و در چگونگى وظيفه بانى و مسئووليت شناسى متوليان دين و بينش و گرايش طالبان علم تاثير مى گذارد و سرنوشت يك امت بزرگ را جهت مى بخشد.

اين است كه طالبان علم هوشمند و وظيفه شناس بايسته است بااعانت از روح اسلام واستعانت از تقواى الهى به فرهنگ و علوم حوزه ها نگاهى دوباره بيفكنند واحكام و حقايق ناب اسلام رااز ديدگاهها و نظرياتى كه برخاسته از سنتهاى قومى و تحميل شرايط محيطى بوده است جدا كنند و با نمودن روح منور قرآن و محاسن كلام امامان طالبان علم رااز حيرت برهانند و با تبيين و تبليغ صحيح و روشن اسلام نسل سرگردان امروز را ره نمايند.

--------------------------------------------------------------------------------

پاورقى ها
1. نهج البلاغه خطبه 108 ترجمه دكتر شهيدى .

2. الاصول من الكافى چاپ دارالنعارف بيروت ج 1.38.

3. معالم الدين فى الاصول چاپ معارف اسلامى .21.

4. الحياه ج 2.224 تحف العقول .302.

5. كشف الاسرار وعده الابرار ج 11.237.

6. روح البيان داراحياءالتراث العربى ج 3.535.

7. مجمع البحرين المكتبه المرتضويه ج 6.355.

8. مجمع البحرين المكتبه المرتضويه ج 6.355.

9. تفسير القرآن الكريم محى الدين عربى ج 1.514.

10. سوره انعام آيه 25.

11. سوره اسراء آيه 46.

12. سوره كهف آيه 93.

13. بحارالانوار ج 2.15.

14. روح المعانى فى تفسيرالقرآن العظيم والسبع المثانى ج 11.49.

15. الاصول من الكافى ج 1.70.

16. ميزان الحكمه ج 7.533.

17. همان .

18. التبيان فى تفسيرالقرآن ج 5.322.

19. تفسيرالمنار ج 9.421.

20. بحارالانوار چاپم وسسه الوفا بيروت ج 2.208.

21. همان مدرك 184.

22. نهج البلاغه حكمت 90.

23. اربعين 12.

24. الحق المبين 21.

25. سوره طه آيه 28.

26. نهج البلاغه خطبه 16.

نام کتاب : نشریه حوزه نویسنده : دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم    جلد : 48  صفحه : 4
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست