responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : نشریه حوزه نویسنده : دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم    جلد : 107  صفحه : 5
انگيزه رويكرد علاّمه نراقى به بحث ولايت فقيه

مزينانى محمدصادق

( 169 )

انديشه جانشينى فقيه جامع نگر عادل پرهيزكار شجاع و با تدبير آگاه به زمان و آشناى به رموز سياست از امام معصوم (ولايت فقيه) در كلام و فقه شيعه ريشه اى بس ژرف دارد.

از ديرباز اين مقوله مورد كندوكاو و پژوهش بوده و هر گروه آن را به گونه اى به بوته نقد و بررسى نهاده است.

برابر ديدگاه اينان ولايت فقيه اصل محورى است به گونه اى كه ديگر مقوله ها گزاره ها و پرسمانها با توجه به اين اصل طرح شده و بر اين استوانه استوار شده اند.

 

فقيه محورى و نقطه پرگار جامعه بودن فقيهان حتى در عصر حضور امامان(ع) نيز نمود چشم گيرى داشته; زيرا امامان(ع) در روزگار چيرگى ستم پيشگان پيروان خود را وانگذارده بودند كه آنان به هرسمت و سويى بخواهند حركت كنند و هر سياست و جهت گيرى سياسى را برگزينند. در اين نظام فكرى كه امامان پى ريخته بودند پيروان آنان مى بايست با جهت نمايى دانايان به دين و فقيهان آگاه حركت كنند و حتى در امور

( 170 )

روزمره زندگى به دستگاه ظلمه نبايد روى بياورند و از سمت و سويى كه امامان(ع) براى آنان نمايانده اند به سوى ديگر و قبله ديگر حركت كنند.1

 

در روزگار غيبت فقه شيعه بر اين مبنى استوار گشته و بر اين پاشنه چرخيده است. بدين معنى كه فقيهان شيعه در بحثها و كندوكاوها رساله ها و كتابهاى فقهى در امور سياسى اقتصادى فرهنگى و قضايى فقيهان آگاه عادل پرهيزكار و شجاع را مرجع مردم قرار داده و از به رسميت شناختن حاكمان ستم پرهيخته اند.

با اين حال تا قرن سيزدهم هجرى به گوناگون دليلها كه جاى سخن از آنها در اين مجال نيست رساله اى ويژه در اين باب ننگاشته و به حوزه انديشه ارائه نداده اند.

علاّمه نراقى نخستين فقيهى است كه در اين باب رساله نگاشته و گزاره ها و بحثهاى مقوله ولايت فقيه را با تلاش بسيار از لابه لاى كتابهاى كلامى و فقهى بيرون آورده و در رساله اى مستقل عرضه داشته است.2

علاّمه احمد نراقى در حقيقت با اين حركت و كندو كاو علمى جايگاه ويژه اى به ولايت فقيه در كلام و فقه شيعه داد.

وى هر چند در توسعه مفهوم نيابت و قلمرو آن سخن تازه اى ارائه نداد ولى در بيان زاويه هاى گوناگون آن و اقامه دليلهاى آن از فقيهان پيشين پيشى گرفته و به بحثهاى سياسى شيعى فزونى و جلوه ديگر بخشيد و به آنها سامان داد و بر ژرفاى آنها فزود. با اين كار حركتى نو در عرصه فقه آفريد و مقوله مهم ولايت فقيه را كه ركن سياست اسلامى و فقه سياسى به شمار مى رود از پراكندگى به در آورد و به آن ساختارى نوين بخشيد و افزون بر اينها همگان را بويژه اهل نظر و انديشه را بيش از پيش به جايگاه بلند مهم و بنيادين اين ركن توجه داد و آن را از يك مسأله معمولى و ساده كه شايد شمارى اين گونه مى پنداشته اند به يك مقوله مهم دگر كرد.

علاّمه نراقى بسان بسيارى از فقيهان پيشين ثابت كرد كه قلمرو كارى حوزه اختيار فقيه برخوردار از ويژگيهاى رهبرى پيشاهنگى و جلودارى در امور حكومتى همان قلمرو كارى است كه پيامبر(ص) و امامان معصوم(ع) از آن برخوردار بودند.

 

( 171 )

وى براى به كرسى نشاندن ديدگاه خود به نوزده روايت از معصومان(ع) تمسك مى جويد.3 البته پيش از ايشان فقيهان در كتابها و رساله هاى فقهى خود به اين روايات استناد جسته بودند;4 امّا او افزون بر استناد همه روايت باب را در يك جا گرد آورد و به بررسى عقلى آنها پرداخت.

او در تحليل عقلى اين روايات مى نويسد:

 

(فان من البديهيات التى يفهمها كل عامى و عالم و يحكم بها: اذا قال نبّى لأحد عند مسافرته او وفاته: فلان وارثى و مثلى و بمنزلتى و خليفتى و امينى و حجّتى و الحاكم من قِبلى عليكم و المرجع لكم فى جميع حوادثكم و بيده مجارى اُموركم و احكامكم و هو الكافل لرعيّتى أنّ له كل ما كان لذلك النبى فى امور الرعية و ما يتعلق بامّته بحيث لا يشك فيه احد و يتبادر منه ذلك.)5

از پيداها و آشكارهايى كه هر عامى و عالم آن را در مى يابد و به آن حكم مى كند اين كه:

 

هر گاه پيامبرى در گاه مسافرت و يا مرگ بگويد: فلان شخص ارث بر من و مانند من و در جاه و اعتبار و شأن برابر من و جانشين من و امين من و دليل من بر شماست. از سوى من بر شما به حكمروايى گمارده مى شود و در همه رويدادها پيشامدها پناهگاه و چاره گر كار شماست و به دست اوست راه هاى گردش كارها و قانونهاى شما و اوست سرپرست پيروان من براى اوست هر آنچه براى آن نبى در امور پيروان و مردمان فرمانبردارش بوده و آنچه بستگى دارد به امتش; به گونه اى كه هيچ كس در اين نكته به گمان نمى افتد و دو دل نمى شود و اين مطلب در آغاز به ذهن هر كسى خطور مى كند.

علاّمه نراقى هر چند در اين تكاپوى علمى خويش ركن مهم و پايه و اساس ديگر مقوله هاى فقهى; يعنى ولايت مطلقه فقيه را در فرهنگ دينى باز شناساند و احياء كرد

( 172 )

ولى چون زمينه فراهم نبود توفيق نيافت كه مردم را از زير سيطره طاغوت به در آورد و زير بيرق ولايت فقيه گرد بياورد و حكومتى بر اين پايه استوار سازد و بر اين مبنى تشكيل دهد و دست دستهاى ستم را از سر مردم كوتاه كند.

براى نخستين بار امام خمينى با حركت شورآفرين و حماسى خود اين اصل اساسى و پايه قويم حكومت اسلامى را از بوته فراموشى به در آورد و بر محور آن زندگى نوين اسلامى را سامان داد و جامعه را بر آن استوار ساخت. با وارد شدن اين ركن مهم و اساسى به عرصه زندگى مردم و محور قرار گرفتن آن و پيوستن شريانهاى حيات جامعه و مردم به اين قلب هميشه تپنده با توجه به عرصه فراخ و گسترده عمل نيازهاى زمان سكان دار آن به تلاش برخاست و با فروغ انديشه خويش چشم انداز آن را گستراند و زواياى ديگر و راه گشاتر آن را نماياند و آن را با ديدگاه فقهى و كلامى خود تواناتر ساخت و براى اداره جامعه به بهترين وجه كارآمدش ساخت.

 

اين شكوه را استعمار نتوانست برتابد به خوبى دريافت كه اين خيزش بزرگ ضد سلطه با اين مبناى فكرى روشن قوى پويا سامان بخش و سامان ده اگر بپايد هيچ گاه نخواهد توانست چتر سيطره خود را بگستراند; از اين روى براى خاموش كردن آن به تلاش برخاست و به آلوده سازى فضاى فكرى جامعه پرداخت و در اين حركت اهريمنى و فضاسازى شيطانى شمارى از به اصطلاح نظريه پردازان ناخودآگاه به دام افتادند و چيزهايى گفتند و نوشتند كه به سود جبهه دشمن تمام شد.

و در اين فضا شمارى هم به يارى دشمن برخاستند و چيزهايى گفتند و نوشتند تا به پندار خود پايه هاى ولايت فقيه را به سود دشمن كينه توز اسلام; يعنى آمريكا و صهيونيسم بين المللى سست كنند. اينان به هيچ روى قصد و آهنگ يك مباحثه علمى و فنى و يا تاريخى را نداشتند كه از آن به شدت گريزان بودند و خود مى دانستند كه چه دامى براى ناآگاهان مى گسترند و با چه كسانى همسرايى مى كنند.

ما در اين جا به طرح پاره اى از ديدگاه هاى مخالف كه با بحث مادر پيوند است مى پردازيم و از باب اين كه شبهه است و بايد بدانها پاسخ داد حال به چه هدفى بيان

( 173 )

شده و آيا سخن از روى دشمنى و هماهنگى و همسرايى با دشمن گفته و نوشته شده يا خير تنها اظهار نظر بوده بدون اين كه دشمنى در كار باشد و…كارى نداريم و اينك و در اين جا در راستاى كار ما نيست كه اين مقوله را كالبدشكافى كنيم و آن را به مجالى ديگر وا مى گذاريم.

 

1. ولايت فقيه قراءت شخص خمينى است و پشتوانه دينى و مذهبى ندارد.6

2. ولايت فقيه مقوله و مسأله نوپيداست و نخستين بار ملا احمد نراقى به آن پرداخته و شمار اندكى از فقيهان معاصر آن را پذيرفته اند:

(ولايت فقيه در يك قرن و نيم پيش براى اولين بار از طرف مرحوم ملا احمد نراقى مطرح گرديده است و دلايلى براى آن آورده است كه فقط مورد قبول تعداد اندكى از فقهاى معاصر شده است.)7

3. به اين معنايى كه اكنون مطرح است; يعنى مديريت سياسى نخستين بار نراقى مطرح كرده و پيش از وى مطرح نبوده است:

(فقهاى شيعه تا زمان نراقى بحث ولايت را به معناى مديريت سياسى مطرح نكرده اند. نخستين كسى كه ولايت فقيه را به اين معنى به كار برد مرحوم نراقى بود. بنابراين ولايت فقيه به معناى زعامت سياسى و مديريت اجتماعى فقيه از اين زمان آغاز مى شود در نتيجه عمر نظريه ولايت فقيه كم تر از دو قرن است.)8

4. ولايت فقيه پيشينه اش فراتر از زمان صفوى نمى رود و اين نظر در دوره صفويان پديد آمده است.9

5. ولايت فقيه مساله اى نوپيداست كه به ابتكار نراقى به عرصه فقه راه يافته است. طرح اين مسأله كه از سوى ملا احمد نراقى براى پشتيبانى از پادشاه وقت و مشروعيت بخشيدن به وى صورت گرفته است.10

چون محور شبهه هاى ياد شده نوپيدا بودن ولايت فقيه است با بحث از پيشينه آن مطلب روشن مى شود و هر خواننده با انصافى مطلب را به خوبى درخواهد يافت و به

( 174 )

ريشه دار بودن ولايت فقيه در فقه اسلامى پى خواهد برد و خواهد فهميد كه فقيهان نه از باب قدرت طلبى و از باب پشتيبانى پادشاه قاجار11 به بحث پرداخته اند كه اين مقوله در فقه مطرح است و نمى شود آن را ناديده انگاشت و از آن بحثى به ميان نياورد.

 

پيشينه تاريخى ولايت مطلقه فقيه

علاّمه ملا احمد نراقى در عائده 54 از كتاب عوائد الايام خود به پيشينه بحث ولايت فقيه اشاره مى كند و مى نويسد:

(فانّى قد رأيت المصنفّين يحيلون كثيراً من الامور الحاكم فى زمن الغيبة و يولّونه فيها و لا يذكرون عليه دليلاً و رايت بعضهم يذكرون أدلة غير تامّة و مع ذلك كان ذلك أمراً مهمّاً غير منضبط فى مورد خاص.)12

ديدم كه نويسندگان كتابها و رساله هاى فقهى در عصر غيبت بسيارى از كارها را به حاكم وا مى گذارند و به او ارجاع مى دهند و به او در كارها ولايت مى دهند; ولى دليلى بر آن اقامه نمى كنند و ديدم شمارى كه دليل مى آورند دليلهايشان ناتمام است.

با اين كه مسأله مهمى است در جاى ويژه به گونه مرتب و قانون مند نيامده است. پس در نگاه نراقى اين بحث در گذشته و پيش از او در فقه مطرح بوده و فقيهان در رساله هاى فقهى خود بسيارى از كارها را به حاكم ارجاع مى داده اند و در جاى جاى فقه از آن سخن مى رفته ولى در يك جا با سامان و قاعده و قانون ويژه نيامده است; از اين روى نراقى دست به كار مى شود و آن را هم با دليلهاى گوناگون برهانى مى كند و هم آن را از پراكندگى به در مى آورد.

 

امّا چرا فقيهان در كتابها و رساله هاى فقهى خود از دليل آوردن براى ولايت فقيه خوددارى كرده اند گويا به اين دليل باشد كه به نظر آنان مسأله ضرورى فقه بوده;13 از اين روى در جاى جاى فقه مردم را به فقيه ارجاع مى داده اند بدون اين كه دليلى اقامه كنند:

 

( 175 )

(كتبهم مملوة بالرجوع الى الحاكم المراد به: نائب الغيبة فى سائر المواضع.)14

كتابها و رساله هاى فقيهان آكنده است از ارجاع دادن مردم به حاكم. مراد از حاكم جانشين امام زمان در روزگار غيبت است در ديگر جاها.

از اين كه فقيهان در جاى جاى فقه مردم را به حاكم بازگشت مى داده اند اين مطلب روشن مى شود كه ولايت فقيه پديده نوپيدا نبوده و نيست كه به گمان و پندار شمارى از نراقى به بعد در فقه شيعه نمود و جلوه يافته باشد.

دليل ديگرى كه مى تواند بر ديرينه بودن نظريه ولايت فقيه دلالت كند سخن نراقى است درباره ضعيف بودن روايات باب:

(و لا يضّر ضعف تلك الاخبار بعد الانجبار بعمل الاصحاب و الانضمام بعضها ببعض و ورود اكثرها فى الكتب المعتبره.)15

ضعف آن اخبار به دليل جبران شدن آن به عمل اصحاب و پيوستگى پاره اى از آنها به پاره اى ديگر و وارد شدن بيش تر آنها در كتابهاى داراى اعتبار زيانى به استدلال و استناد نمى زند.

 

( 176 )

و مى نويسد:

(فالدليل عليه بعد ظاهر الاجماع ـ حيث نص به كثير من الاصحاب بحيث يظهر منهم كونه من المسلمات ـ ما صرحت من الاخبار المتقدمة.)16

پس دليل بر آن [فقيه بسان پيامبر(ص) و امامان(ع) در امور حكومتى اختيار دارد] پس از ظاهر اجماع به گونه اى كه بسيارى از اصحاب به روشنى به آن اشاره كرده اند تا آن جا كه آشكار مى شود از اين اجماع و روشن گويى كه اختيار داشتن فقيه در قلمرو حكومتى بسان پيامبر(ص) و امامان(ع) از گزاره هاى ضرورى فقه است روايات نوزده گانه پيشين است كه به روشنى بر اين مطلب دلالت دارند.

فراز بالا نه تنها به روشنى بازگو كننده ديرينگى ولايت فقيه به معناى مديريت عالى سياسى و ريشه دار بودن آن در فقه اسلامى و در نزد فقيهان است كه از آن بر مى آيد بسيارى از فقيهان براى چنين ولايتى به اجماع استناد جسته اند.

نخستين گام را در روزگار غيبت در راستاى ثابت كردن ولايت فقيه به معناى مديريت سياسى و اجتماعى شيخ مفيد برداشته است.

وى در چندين جا از آثار خود حكومت ستم پيشگان را بر جامعه ردّ مى كند و حكومت بر جامعه اسلامى را حق فقيهان شايسته و داراى ويژگيهاى لازم رهبرى و زعامت مى داند. از باب نمونه:

(و اذا عدم السلطان العادل فيما ذكرناه من هذه الابواب كان لفقهاء اهل الحق والعدول ومن ذوى الرأى والعقل والفضل ان يقولوا ما تولاه السلطان فان لم يتمكنوا من ذلك فلاتبعة عليهم.)17

و هنگامى كه فرمانرواى عادل [امام معصوم] نبود در آنچه ياد كرديم از اين بابها فقيهان اهل حق عادل خردمند و برتر در دانش و معرفت آنچه را فرمانرواى عادل بر عهده داشت بايد بر عهده بگيرند. اگر بر آنان ممكن نبود گناهى بر آنان نيست.

 

( 177 )

و مى نويسد:

 

(فامّا اقامة الحدود فهو الى سلطان الاسلام المنصوب من قبل اللّه تعالى وهم ائمة الهدى من آل محمد(ص) و من نصبوه لذلك من الامراء والحكام وقد فوضوا النظر فيه الى فقهاء شيعتهم مع الامكان.)18

امّا اجراى حدود الهى بر فرمانروا و حاكم اسلامى برگمارده شده از جانب خداوند متعال است و ايشان امامان هدايت از خاندان رسول گرامى اسلام محمد(ص) اند و كسى كه او بر اين امر برگمارده از اميران و حاكمان.

امامان(ع) رسيدگى و داورى در اجراى حدود را به فقيهان واگذارده اند كه اگر زمينه فراهم و بر آنان ممكن بود اين كار را به انجام رسانند.

شيخ مفيد در اين فراز نكته اى را يادآور مى شود كه در خور درنگ است و اگر مجال باشد كالبد شكافى بيش تر آن مفيد و راه گشاه خواهد بود و آن اين كه: وقتى از فقيهان شيعه سخن به ميان مى آورد كه بايد در نبود امام معصوم رهبرى جامعه را برعهده بگيرند قيد (مع الامكان) را مى آورد. يعنى اگر فقيه شايستگى رهبرى و سكان دارى جامعه را داشت و از ويژگيهاى لازم برخوردار بود و با وجود ويژگيها و شايستگيها و تواناييها زمينه آن هم فراهم بود و… بايد رهبرى را به عهده بگيرد.

شيخ مفيد در فرازى ديگر به يكى از موردهايى كه امكان اجراى حدود وجود دارد و بر فقيه عادل است كه قيام كند و عهده دار كار شود اشاره مى كند و مى نويسد:

(هذا فرض متعيّن على نصبه المتغلب لذلك على ظاهر خلافته له او الامارة من قبله على قوم من رعيته فيلزمه اقامة الحدود و تنفيذ الاحكام والامر بالمعروف والنهى عن المنكر و جهاد الكفار.)19

اين امر [اجراى حدود] بركسى واجب است كه حاكم قدرت مند او را بر اين كار بگمارد يا سرپرستى گروهى از مردم فرمانبردار و سر به فرمان خود را به او واگذارد.

 

( 178 )

 

در اين هنگام بر اوست كه حدود الهى را به پا دارد احكام شرعى را اجرا كند به بايدها فرمان دهد و از نبايدها بازدارد و با كافران به جهاد برخيزد.

به پاداشتن حدود الهى به اجرا گذاردن احكام شرعى كشاندن مردم به عرصه خوبيها و رواها و بازداشتن آنان از نارواها جهاد با كافران در حوزه اختيار و ويژه حاكم اسلامى است; يعنى امام معصوم و كسانى كه از سوى او مستقيم و غير مستقيم بر اين كار گمارده شده اند.

از آن جا كه شيخ مفيد بر اين باور است كه در عصر غيبت فقيه به نصب عام گمارده شده از سوى معصوم است و اوست كه مى تواند حدود را به پا دارد احكام الهى را به اجرا درآورد… اگر خود توانست توان و نيرو بيابد و قدرت مطلقه به دست آورد و به اجراى حدود بپردازد كه بسيار خوب و اگر خود نتوانست; امّا مجالى به دست آمد كه از سوى حاكم قدرت مندى بر اين كار گمارده شده وظيفه دارد كه به اجراى حدود الهى بپردازد البته به نيابت از امام معصوم نه حاكم.20

 

شمارى از برجسته ترين شاگردان شيخ مفيد: سيد مرتضى سيد رضى و… براساس همين اصل در قلمرو فرمانروايى القادر باللّه وبهاء الدوله ديلمى پُست حكومتى پذيرفتند; امّا برابر عقيده و مرام خود به عنوان نيابت از امام معصوم به بست و گشاد كارها مى پرداختند و كار مردم را سامان مى دادند.21

 

فقيهانى چون: ابن براج22 (م: 481هـ.) ابى صلاح حلبى23 (م:447هـ.) شيخ طوسى24 (م:560هـ.) ابن ادريس25 (م:598هـ.) محقق حلّى26(م:676هـ.) شهيد اول27 (م: 786هـ.) فاضل مقداد28 (م:726هـ.) ابن فهد حلّى29 (م:841هـ.) و… نيابت و ولايت فقيه را پذيرفته اند. سخن و عمل اينان بيان گر آن است كه دايره كار و اختيار فقيهى كه به مقام ولايت مى رسد تنها داورى و پايان به نزاعها و كشمكشها نيست هر چند به روشنى از اين كه مقام ولايت تمامى حوزه حكومتى را در بر مى گيرد و در همه قلمروها حكم فقيه عادل نفوذ دارد سخنى به ميان نياورده اند. ولى استناد به نيابت فقيه از امام معصوم در بابهاى گوناگون فقه نشان گر آن است كه

( 179 )

ولايت در همه حوزه ها و قلمروهاى حكومتى مورد پذيرش آنان بوده است.

افزون بر اين شمارى از اينان بر اين باورند كه: فقيه مى تواند ولايت ناحيه و بخشى را از سوى سلطان ستمگر به نيابت از امام معصوم بپذيرد و در آن ناحيه و منطقه تمامى كارهاى حكومتى را انجام دهد و حوزه كارى او تنها امور قضايى نيست.

بر اين اساس شيخ مرتضى حائرى پس از آن كه در سخنان شيخ مفيد پاره اى از موردها و جاهايى كه فقيه حق دارد و مى تواند ولايت خويش را به كار بندد مى نماياند وى را از كسانى مى داند كه حوزه و قلمرو كار فقيه و اختيار او را همان حوزه و قلمرو كار امام معصوم در عرصه حكومت مى داند.30

 

در دوره صفويان فقيهانى كه بحث ولايت فقيه را طرح كرده اند از گستردگى حوزه اختيار فقيه عادل همانند امام معصوم(ع) به روشنى سخن گفته اند.

محقق اردبيلى در چندين جا31 از برگمارى فقيه عادل از سوى امامان معصوم(ع) براى همه قلمروهاى حكومتى سخن به ميان آورده و به او در اداره جامعه همان شأن و جايگاه امام معصوم(ع) را داده با همان اختيارها حوزه و قلمرو كارى براى ثابت كردن ديدگاه خود دليلهايى مى آورد از جمله به اجماع تمسك مى جويد.32

محقق كركى (م:940) نه تنها حوزه و قلمرو ولايت فقيه را گسترده مى داند كه ادعا دارد عالمان شيعه بر اين گسترده بودن حوزه اختيار اتفاق دارند.33

شهيد ثانى34 (م:966هـ.) محقق سبزوارى خوانساريها و…35 جواد بن محمد حسينى عاملى36 (م:1226) كاشف الغطاء37 (م: 1228هـ.) ميرزاى قمى38 (م: 1231هـ.) ميرفتاح مراغه اى39 (م:1250) نيابت عامّه را براى فقيه پذيرفته اند. پس از علاّمه نراقى شيخ انصارى و صاحب جواهر بر اين عقيده بوده و براى ثابت كردن آن به تلاش برخاسته اند. از آنچه يادآور شديم روشن شد كه ولايت فقيه به معناى مديريت سياسى مقوله نو پيدايى نيست و ريشه در اعماق فقه ديرينه سال شيعه دارد.

 

( 180 )

 

نقش زمان و مكان در طرح مسأله

حال كه روشن شد جُستار ولايت فقيه به معناى رهبرى سياسى پيش از علاّمه نراقى مطرح بوده بايد ديد كه چرا فقيهان شيعه پيش از نراقى به گونه گسترده از آن سخن نگفته اند و پرسش ديگر اين كه چرا نراقى به شيوه پيشينيان رفتار نكرد و به كاووش و بررسى در اين مقوله پرداخت و دامنه آن را گستراند و رساله اى را به آن ويژه ساخت؟

در اين كه چرا پيشينيان به اين مقوله مهم به شرح نپرداخته و زواياى اجتماعى ـ سياسى آن را به درستى نشكافته و نقش محورى آن را ننمايانده اند مى توان دليلهاى گوناگونى ارائه داد:

اين بحث يك بحث حكومتى است تا حكومتى نباشد تا سرزمينى در اختيار پذيرفتگان اين نظريه نباشد زمينه علمى و فكرى و شوق و ذوق و علاقه پرداختن به همه زواياى آن وجود ندارد.

 

عالم دينى صاحب نظريه و فكر و انديشه وقتى زمينه طرح بحثى را آماده ببيند بحث را كالبد شكافى مى كند و از گوناگون زوايا به بررسى مى پردازد و به علاقه مندان ارائه مى دهد. وقتى زمينه طرح بحثى نباشد خود به خود در سينه ها و در كتابها مى ماند و مجال عرضه نمى يابد.

حال اگر بر نبود زمينه فكرى و علمى دستهايى قدرتهايى حاكمانى صاحبان انديشه اى كه وابستگى به طبقه حاكمه دارند و از آن جا ارتزاق مى شوند افزوده شود و نگذارند فكرى مجال شكوفايى بيابد روشن خواهد شد كه بر سر اين فكر و انديشه چه خواهد آمد؟

نظريه ولايت فقيه از نظريه هايى است كه چنين سرنوشتى داشته است. نه زمينه فكرى آن در زمانهاى گوناگون آن گونه كه بايد و شايد آماده بود به خاطر پراكندگى بى حكومتى و مورد غضب بودن شيعيان و نه هم حكومتى بود كه آن را زير چتر حمايتى

( 181 )

خود بگيرد كه حكومتها عليه آن بودند. و ذهنها و دستهاى آلوده همه گاه در كار بودند كه آن را از شكوفايى بازدارند كه شكوفايى و شاخ و بال گسترى آن آنان را از اريكه قدرت به زير مى آورد و فكرها و ذهنهاى پوسيده و پوكيده را از خرافه گسترى و استوارسازى پايه هاى حكومتهاى پوشالى و غير مردمى باز مى داشت.

 

شيعه با اين كه در برهه ها و زمانهاى گوناگون در اعماق جانها جاى داشته و جانهاى بسيارى را شيفته و حيران خود كرده بوده امّا آلودگان به چرب و شيرين دنيا و قدرتها و حكومتهاى فاسد زمينه بروز و شكوفايى به آن نمى داده و با هزاران هزار ترفند و دسيسه جلوى شكوفايى و اوج گيرى آن را مى گرفته و هواداران و شيفتگان آن را سركوب مى كرده اند.

از اين روى مردم شيعه در پناه سپر تقيه روزگار مى گذرانده و عقيده را در پناه سپر تقيه از گزندها به دور مى داشته اند.

پطروشفسكى پس از آن كه از قول حمداللّه مستوفى شهرها و منطقه هايى را كه شيعيان در آنها بيش تر بوده اند نام مى برد مى نويسد:

(مى توان حدس زد كه در بسيارى از جاها و بويژه مناطق روستايى نشين افراد مردم باطناً شيعه بوده ولى ظاهراً و رسماً تقيه كرده خويشتن را سنّى معرفى مى كرده اند.)41

عالمان و فقيهان شيعه در تنگناى شديد به سر مى برده و كم زمان و برهه اى بوده كه از آزاديهاى سياسى و فكرى برخوردار بوده و توانسته اند بذر انديشه خود را بر دلها بيفشانند و انديشه سياسى اسلام را به درستى و با همه زوايا بازگويند و مردم را به سرچشمه سياست ناب نبوى ـ علوى رهنمون شوند.

شيخ مفيد افزون بر چيرگى بر دانشهاى روز و سرآمد بودن در فقه كلام تاريخ و… انديشه هاى زلال و بى آميغ درخشان سياسى داشته و براى دوران پس از غيبت براى اداره جامعه برابر آيين ناب تشيع طرح و برنامه ارائه مى داده و اين را در جمع شاگردان و مريدان و چه بسا در گفت وگو با عالمان ديگر فرقه ها باز مى گفته و با دليل

( 182 )

و برهان ثابت مى كرده; از اين روى كانونهاى قدرت او را بر نمى تابيده اند و به آزار و اذيت و تبعيد او دست مى يازيده42 و نمى گذاشته اند انديشه او اوج بگيرد و عرصه هاى گوناگون را در نوردد.

آزار و اذيت شيخ براى درسها و بحثها و نوشته هاى معمول وى نبوده چه بسا از انديشه هاى بنيادين سياسى او كه بر محور و مدار ولايت فقيه مى گرديده و بر هرميت آن استوار بوده نگران بوده و احساس خطر مى كرده اند.

 

يا شيخ طوسى مرد قلّه هاى دانش در ناامنى زندگى را سپرى مى كرده به گونه اى كه در منزل خويش امنيت نداشته و كسانى كه انديشه هاى رخشان او بويژه انديشه هايى كه با اريكه نشينى آنان ناسازگارى داشته و در برابر آن روش و آيين حكومتى الهى ـ انسانى ولايت فقيه را ارائه مى داده كه هم ريشه از اسلام ناب مى گرفته و بر پايه آموزه هاى اسلامى استوار بوده و هم به مردم كرامت مى داده و به آنان در حكومت نقش بنيادين مى بخشيده و از رعيت چشم و گوش بسته به اوج اقتدار حاكم بر سر نوشت خويش مى رسانده است. اين همان چيزى بوده كه مى دانسته اند شيخ طوسى به آن باور عميق دارد; از اين روى حكومت را بر نمى تابد و در كنار آنان قرار نمى گيرد كه مديحه گوى آنان بشود و براى استوارى پايه هاى حكومتِ حكومت گرانى كه به ناروا بر سرير نشسته اند از مذهب دانش و خرد خود مايه بگذارد.

اين رفتار و كُنش كه از اين عالم بزرگ و باورمند به اسلام ناب و تشيّع راستين انتظارى جز اين نيست سبب شد كه نگذارند باورها انديشه ها و طرح و نقشه خود را در باب سياست و حكومت حتى در حلقه هاى كوچك بازگويد و شرح دهد و يا رساله اى در اين باب بنگارد و انديشه هاى سياسى خود را بر مدار و محور ولايت فقيه ترسيم كند.

 

عرصه را بر شيخ تنگ مى گيرند و او را از حركتهاى بيدارگرانه باز مى دارند تا جايى كه كتابخانه اش را به آتش مى كشند.43

روشن است كه در چنين محيط آلوده به كژفكرى و كژآيينى و حكومت گرى بر شالوده هاى سست بنياد نمى شود رساله اى نگاشت و در آن طرح حكومت دلخواه

( 183 )

خود را پى افكند. يا شهيد اول را كه سرش را با شمشير از تن جدا مى كنند و پيكرش را به دار مى آويزند 44 به خاطر اين نيست كه شيعه است و فقه مى نگارد بلكه بدان خاطر است كه به حكومت شيعى بر مدار ولايت فقيه مى انديشد و حكومتِ حكومت گران ناشايست و نادان را بر نمى تابد. و اين چنين است سرنوشت بسيارى ديگر از عالمان شيعه از جمله شهيد ثانى.45

در چنين روزگار ننگ آلود و نكبت بار كه جان اهل انديشه به هيچ انگاشته مى شود و به آسانى قربانى نادانى و كورانديشى و كژآيينى نادانان كورانديش و كژآيين مى شود چه جاى رساله نگارى در باب مهم ترين حساس ترين و بنيادى ترين انديشه سياسى يعنى ولايت فقيه است؟

عبدالكريم زنجانى در شرح بر (عروة الوثقى) سيد محمد كاظم يزدى درباره تنگناهايى كه فقه شيعه در روزگاران پيشين در آن گرفتار بوده و عرصه اى براى رشد و كمال نمى يافته و نمى توانسته راه هاى نو را در نوردد و در سكوى بلند و والايى بايستد و فقه سياسى و حكومتى شيعه را كه سخت عرصه نورد و راه گشا و سدّ شكن و آفريننده و توفنده است به جهانيان و به همه تشنگان و شيفتگان حكومت عادلانه و ستم سوزانه بنماياند مى نويسد:

 

(فقهاى بزرگوار ما هر چند مباحث گسترده و دامنه دارى در قلمرو فقهى سامان داده و آثار ارزشمندى را پديد آورده اند و به مقتضاى زمانِ خود در اين راه بسيار تلاش كرده اند ولى با اين همه در اثر حاكميت جوّ تقيّه ناگزير شدند كه در اسلوب تا حدودى دنباله رو فقهاى اهل سنت باشند كه از اواخر قرن دوم هجرى نفوذ و حاكميت يافته و روح جاودانه و اصيل فقه اسلامى را با نوعى قشرى گرايى در هم آميخته و به خدمت خلفاى انتخابى درآمده بودند. به تدريج آن خلافت نيز تبديل به پادشاهى سلاطين ستم گرديد و فقهاى اهل سنت نيز استنباطهاى فقهى خود را منحصر به موضوعات عبادات و معاملات و برخى از مسائل عقيدتى فرقه اى نمودند و از بحث و

( 184 )

دخالت در شؤون مربوط به دنيا و دولت مسلمين از ترس حاكمان جور پرهيز كردند آنان در پاره اى از مسائل خيالى به بحث پرداختند. كم كم انديشه اجتهاد از ميان آنان رخ بر بست و در نهايت به تفكيك دين از سياست انجاميد بر خلاف نظر مبارك شرع مقدس كه دين خود را از دو بعد آخرت و دنيا تشريع فرموده است.

در نتيجه فقهاى بزرگوار ما نيز با توجه به حاكميت جوّ تقيه تصنيف و تأليف به شيوه آنان را در پيش گرفتند و از تصريح و تعرض به مسائل مربوط به شؤون زندگى اجتماعى و دنيوى مسلمانان خوددارى كردند و در كتابهاى فقهى خود به مطرح كردن احكام عبادات و معاملات به معناى اخص آن بسنده كردند و از طرح و بررسى گسترده مسائلى چون: جهاد امر به معروف و نهى از منكر و امثال اينها پرهيز كردند; ولى با اين همه برخى از فقهاء همچون: شهيد اول دوم و سوم و… در راه خدا كشته شده و به شهادت رسيدند….

وضع تأليف ما بدين گونه بود تا خدا بر ما منت نهاد و اوضاع را تثبيت كرد تأليفات فقهى نيز به تدريج در مسير تكامل و تطور افتاد و در برخى از سرزمينهاى اسلامى خارج از سلطه حاكمان ستم آثار فقهى نوينى پديد آمد و هر يك از فقهاى ما در آن زمينه هايى كه مورد نياز عصرشان بود و يا خودشان آن موضوعات را مهم تر تشخيص داده بودند كتابهايى نوشتند. برخى از فقيهان نيز در برخى از ابواب فقهى به تأليف و نگارش پرداختند.)46

با نگاهى گذرا به تاريخ فقه و فقها به اين نتيجه دست مى يابيم كه تا قرن دهم هجرى زمينه براى بيان زواياى نظريه ولايت فقيه و گستراندن اين مقوله به محفلهاى علمى و مردمى نبوده است. در عصر صفويان با فراهم آمدن زمينه روشنگرى در اين باب محقق كركى و بسيارى از عالمان ديگر به طرح بحث ولايت پرداختند و به گونه اى

( 185 )

كه تاريخ نگاران در كتابهاى تاريخى خود و جهانگردان در سفرنامه هايى كه نگاشته اند از رواج و دامن گسترى باور بنيادى و محورى نظريه ولايت فقيه در بين عالمان فرهيختگان و مردم خبر داده اند.47

در روزگار صفويان شايد حكومت گران به انگيزه اى و فقيهان به انگيزه هايى از بحث در اين باب خشنود بوده و به آن پيگيرانه دامن مى زده اند:

حكومت گران بر آن بوده اند كه حكومت خود را مشروع وابسته به عالمان و فقيهان و زيرنظر اشراف و رهبرى معنوى آنان جلوه دهند تا بتوانند از پشتوانه مردمى براى ادامه حركت و استوارسازى پايه هاى حكومت خود بهره برند. فقيهان بر آن بوده اند كه به مردم بياموزانند و بفهمانند پذيرش پست در حكومت از باب همراهى و همكارى با دستگاه نيست بلكه از باب ولايت فقيه است كه اين پُست را پذيرفته اند و در واقع از سوى امامان(ع) به اين پُست گمارده شده اند نه حاكمان صفوى و اين هم براى داورى بين مردم نشر آموزه هاى دين و گشودن گره از كار مردمان و استفاده از فرصت به دست آمده براى احياى كلمه حق است.

با اين حال زمينه هاى فراهم آمده به گونه اى نبود كه عالمان دين بتوانند مردم را بر انگيزانند و از آنان كمك بگيرند و ولايت فقيه را در رأس هرم حكومت قرار دهند زمينه و فضا تا آن جا آماده بود كه فقيهانى چون محقق كركى خوانساريها علاّمه مجلسى و… بتوانند به اندازه توان و اختيار به بست و گشاد كارها درحوزه قضا و برطرف كردن گرفتاريهاى مردم بپردازند.

آنان هر چند حكم خود را از شاهان صفوى دريافت مى كردند ولى نقش آفرينى خود را در امور حكومتى و قضايى براساس اصل نيابت از امام معصوم(ع) و ولايت فقيه مى دانستند نه به حكم پادشاهان اين مطلب را خود پادشاهان صفوى نيز يادآور شده اند.48

حامد الگار پس از آن كه از شاردن نقل مى كند: تئورى ولايت فقيه عقيده گروهى از عالمان دين است مى نويسد:

(اين نظر در زمان قاجار به طور كامل ابراز گشت; امّا در روزگار

( 186 )

صفويان اعمال قدرت و مرجعيت مجتهدان تنها به كارهاى قضايى محدود شد و گسترش يافتن آن به حوزه هاى كارى اجتماعى و سياسى به عهده نسلهاى بعدى مجتهدان واگذار شد.)49

 

در دوران قاجار

در اين دوران با قدرت گرفتن فقيهان در حوزه اجتماع و آگاهى نسبى سياسى مردم و آشنايى آنان با آموزه هاى تشيّع حال و هواى جامعه و خواست و شور مردمان در پيروى از فقيهان زمينه را براى ارائه طرح روشن و دقيق ولايت فقيه و شرح و ابهام زدايى از آن تا حدودى فراهم ساخت.

قاجاريان براى يك پارچه كردن كشور پيروزى بر رقيبان و سركشان بسيج مردم عليه لشكركشيهاى دشمنان بيرونى ايجاد پايگاه بين مردم مشروعيت به حكومت خود ناگزير بودند به فقيهان برجسته و بزرگ روى بياورند و خود را نماينده و مأمور از طرف آنان بدانند و در بين مردم قلمداد كنند.

در اين برهه به خاطر پرسشهاى بسيار در اين باب و نياز روز ملا احمد نراقى دست به كار شد و رساله اى را به ولايت فقيه ويژه كرد و درباره آن به بحث پرداخت و به اين مقوله تازگى و جلوه ديگر بخشيد و به بحثى كه در سرتاسر فقه پراكنده بود به بهترين وجه سامان داد.

بنابراين زمان و مكان در چگونگى طرح ديدگاه ولايت فقيه و گزاره هاى حكومتى اثرگذار است بدون ترديد. در هر زمانى كه زمينه و فضاى سياسى آماده و باز بوده و براى بيان زوايا و نقش ولايت فقيه در هدايت و رهبرى جامعه بازدارنده اى وجود نداشته و عالمان و فقيهان در عرصه سياسى ـ اجتماعى نقش مى آفريده اند بحث از ولايت فقيه در محفلهاى علمى و درسى مطرح بوده و اگر فضا و زمينه سياسى آماده نبوده و فقيهان در عرصه هاى سياسى حضور گسترده و نقش آفرين نداشته اند بحث ولايت فقيه كم تر مطرح مى شده يا مطرح نمى شده است.

 

( 187 )

 

چرايى طرح بحث

علاّمه نراقى با نگاشتن رساله اى جداگانه وويژه در باب ولايت فقيه افزون بر پاسخ به نياز زمان هدفهايى را پى گيرى مى كرده است:

1. تدوين انديشه سياسى: محورى ترين انديشه سياسى يعنى انديشه ولايت فقيه در لابه لاى كتابهاى فقهى و كلامى پراكنده بود; از اين روى آن جايگاه درخور را در بين بحثهاى فقهى نداشت و از جايگاه خود كه بايد در مدار قرار مى گرفت و محور بحثها و مقوله هاى فقهى مى شد خارج گرديده بود; از اين روى علاّمه نراقى كه نياز زمان و رويكرد اهل فكر و نظر و گره گشايى اين مقوله مهم را به خوبى دريافته بود آن را از لابه لاى كتابها و رساله هاى فقهى بيرون كشيد و رساله اى به آن ويژه ساخت و دليلها و قلمرو آن را به روشنى بيان كرد.50

پس از ايشان ميرفتاح مراغه اى اين سيره نيك را پى گرفت و رساله اى در اين باب نگاشت.51

2. تكليف سياسى فقيهان و مردم: مردم و فقيهان همان گونه كه تكليف عبادى دارند و بايد بدانند و انجام دهند تكليف سياسى هم دارند بايد بدانند و انجام دهند.

علاّمه نراقى با اين نوشتار وظيفه و تكليف سياسى فقيهان و مردم را به روشنى يادآور شد و بيان كرد.

اين از آن روى بود كه مى ديد فقيهانى از كنار اين مسأله مهم مى گذرند و از زير بار اين وظيفه اساسى شانه خالى مى كنند. و اين اهرم بسيار قوى را براى حركت آفرينى و رهايى مردم از ستم و بهبود زندگى مادى و معنوى آنان به كار نمى بندند و احياى آن را وظيفه خود نمى دانند و از مسؤوليت پذيرى و سرپرستى مردم منطقه و سرزمينى با شايستگى كه دارند مى پرهيزند.

و مى ديد مردم به جايگاه فقيه عادل و شايسته و داراى ويژگيهاى زمامدارى و

( 188 )

سرپرستى پى نبرده و وظيفه خود نمى دانند از فرمانهاى او پيروى كنند.

علاّمه نراقى با اين پژوهش و نگاه نو و ابتكارى به مسأله خواسته است هشدار بدهد كه اين وظيفه اى است همگانى فقيه و عامى بايد براى احياى آن و در رأس هرم قدرت قراردادن آن تلاش ورزند.

وى در مقدمه رساله خود مى نويسد:

(والمقصود لنا بيان ولاية الفقها الذين هم الحكام فى زمان الغيبة والنوّاب عن الائمة.)52

هدف ما در اين رساله بيان ولايتِ فقيهان است; آنان كه در روزگار غيبت حاكمان و جانشينان و نمايندگان امام معصوم(ع) بشمارند.

در حكومتهايى كه بر شالوده رأى مردم بنا شده اند مانند نظامها و حكومتهاى دموكراسى مردم حق دارند در عرصه هاى سياسى وارد شوند و نقش آفرينند و براى اداره هر بخش از جامعه و كل نظام كسانى را بر گزينند و براى پذيرش مسؤوليت اگر داراى ويژگيهاى لازم باشند اعلام آمادگى كنند و از مردم بخواهند كه براى پُستى كه خود را نامزد كرده اند او را برگزينند.

ولى در نگاه عالمان شيعى از جمله نراقى نقش آفرينى و حضور در عرصه سياست تكليف وظيفه و واجب كفايى است. بر همين مبنى وى تشكيل حكومت را وظيفه و تكليف فقيهان شيعه دانسته و از آنان مى خواهد كه اگر ممكن بود در اين راستا حركت كنند. از ديگر سوى در اين نگاه مردم وظيفه دارند كه خردمندترين شايسته ترين شجاع ترين فقيه را براى رهبرى معنوى و مديريت سياسى كشور بيابند و برگزينند و او را مرحله به مرحله يارى رسانند تا به هدفش برسد. اين مسأله عقلى است و هر خردمندى مى پذيرد; چرا كه جامعه بنا شده بر شالوده عقيده و مرام و آيين ويژه نمى تواند بدون رهبرى مردمى و اساسنامه نگارش يافته براساس آموزه هاى آيين به پادارنده جامعه سير كمال را بپويد.

 

در اين گونه جامعه ها حكومت بايد به كارشناسان آن آيين و مرام سپرده شود

( 189 )

اين كه امامان(ع) به شيعيان دستور مى داده اند كه نبايد براى داورى و پايان دادن به درگيريها و اختلافها بر سر دَين ميراث و… به نزد اميران ستم و قاضيان دستگاه آنان بروند از همين باب است.

درباره حكومت و حكومت گران و اين كه چه كسانى بايد حاكم باشند و چه كسانى شايستگى حكومت ندارند و ساختار حكومت بايد چگونه باشد امامان(ع) بسيار حساس بودند و دغدغه داشتند و آن را امرى ساده نمى انگاشتند كه بتوان به آسانى از كنار آن گذشت و كارى نداشت كه چه كسانى حكومت مى كنند و چه حكومتى با چه ويژگى و ساختارى چتر خود را بر سر جامعه گسترانده است.

امامان اين دقت و دغدغه را از آنچه در پيرامونشان مى گذشت و از حكومتها و حكومت گران به شيعيان نيز سريان مى دادند و به آنان مى آموزاندند كه تنها كسانى درخور پيرويند كه از شايستگيهاى بالايى برخوردار باشند و گردشِ كار حكومتى كه بر سرير آن نشسته اند بر اساس آموزه هاى دين انجام پذيرد.

 

3. جلوگيرى از راهيابى ناشايستگان به مقام ولايت: علاقه مردم به فقيهان و عالمان و پاى بندى آنان به فرمانها دستورها و بايد و نبايدهاى فقيهان و عالمان كه برابر فرمانها و دستورهاى اسلامى صورت مى گرفت هيأت حاكمه را بر آن مى داشت خود را به اين گروه از عالمان و فقيهان نزديك كنند و براى پيشبرد برنامه و هدفهاى خود از آنان بهره برند و زير لواى اين گروه از عالمان قدرت و نيروى مردم را پايه هاى حكومت خويش قرار دهند. امّا از آن جا كه عالمان در كُنام تقوا مى زيستند و در پناه سنگر فتح ناشدنى پروا پيشگى به سر مى بردند از نزديك شدن به آنان ره به جايى نمى بردند كه بسيار وقتها مورد اعتراض نيز قرار مى گرفتند. از اين روى بر گرد شمارى از عالم نمايان ناپرهيزكار و آلوده به چرب و شيرين دنيا گرد مى آمدند و آنان را در بخشى و در كارى بر اريكه ولايت مى نشاندند و به بهره برداريهاى ناروا مى پرداختند.

در اين هنگام و برهه سرنوشت و حساس كه پستهاى قضايى اوقاف نماز جمعه

( 190 )

و… از سوى حكومت به ناشايستگان واگذار مى شد و حكومت تلاش مى كرد مردم را از نيروهاى اصيل و عالمان راستين و آنان كه بحق بايد مقام ولايت را عهده دار باشند دور سازد و سراب را به جاى آب زلال و بركه هاى روشن بنماياند علاّمه نراقى به حكم وظيفه وارد عرصه مى شود و از كيان ولايت پاسدارى مى كند:

 

(وكذا نرى كثيراً من غير المحتاطين من افاضل العصر و طلاب الزّمان اذا وجدوا فى انفسهم قوّة الترجيح و الاقتدار على التفريع يجلسون مجلس الحكومة و يتولّون امور الرّعية فيفتون لهم فى مسائل الحلال والحرام ويحكمون باحكام لم يثبت لهم وجوب القبول عنهم كثبوت الهلال ونحوه و يجلسون مجلس القضاء والمرافعات و يجرون الحدود والتعزيرات و يتصرفون فى اموال اليتامى والمجانين و السفهاء والغُيّاب و يتولّون انكحتهم و يعزلون الاوصياء وينصبون القوّام و يقسّمون الاخماس و يتصرفون فى المال المجهول مالكه و يؤجرون الاوقاف العامة الى غير ذلك من لوازم الرئاسة الكبرى.

 

ونراهم ليس بيدهم فيما يفعلون دليل ولم يهتدوا فى أعمالهم إلى

( 191 )

سبيل بل اكتفوا بما رأوا وسمعوا من العلماء الأطياب فيفعلون تقليداً بلا اطلاع لهم على محطّ فتاويهم فيهلكون و يهلكون. أأذن اللّه لهم ام على اللّه يفترون.)55

و همچنين مى بينيم در اين روزگار بسيارى از برترينان در دانش و طلاب ناپروا پيشه آن گاه كه در خود نيروى استنباط و شايستگى برآوردن فرعها از اصل مى يابند به نهاد حكومت روى مى آورند و بر اريكه حكومت مى نشينند و سرپرستى امور مردمان را بر عهده مى گيرند و براى ايشان در مسائل حلال و حرام فتوا مى دهند و به احكامى حكم مى دهند كه بر مردم ثابت نشده است كه واجب است پذيرش از آنان مانند ثابت شدن هلال و… به نهاد قضاء روى مى آورند و بر كرسى داورى بر مردم مى نشينند و حدود و تعزيرات را به اجرا در مى آورند و به دارايى يتيمان و ديوانگان و نابخردان و ناپديدشدگان دست مى يازند اجرا كنندگان وصيت را بر كنار مى كنند و بر يتيمان ديوانگان و… سرپرست مى گمارند و پنج يك ها و خمسها را تقسيم مى كنند و در مالهاى ناشناخته مالك دست مى يازند و وقفهاى همگانى را اجاره مى دهند و غير اينها از بايستگيهاى رياست برتر و والاتر.

و مى بينيم ايشان را كه براى آنچه انجام مى دهند دليلى در دست ندارند. و هدايت نيافته اند در رفتارشان به راهى بلكه بسنده كرده اند به آنچه ديدند و شنيده اند از عالمان پاك. پس آنچه انجام داده اند از روى تقليد از عالمان بوده بدون اين كه آگاه باشند بر فرود آمدنگاه فتواهاى ايشان. خود را به هلاكت مى افكنند و ديگران را نيز. (آيا خداوند بدينان اجازه داده است يا بر خدا دروغ مى بندند.)

او در طاقديس نيز از اين نابسامانى ناليده و شكوه سر داده است.56

 

( 192 )

4. نامشروع جلوه دادن حكومت قاجاريان: علاّمه نراقى با درنگ و كندوكاو روى بحث ولايت فقيه و كالبد شكافى و نماياندن زواياى آن و سريان دادن اين مقوله مهم به محفلهاى علمى هم مى خواست ثابت كند كه فقيهان برخوردار از دانش برتر و خرد ناب تر و تدبير قوى ولايت دارند و بايد عرصه دار باشند و در رأس هرم جامعه و رهبرى معنوى و مرامى قرار بگيرند و هم مى خواست به مردم بفهماند و وانمود كند كه پادشاهى پادشاهان قاجار بر مبناى درستى استوار نيست نه پايگاه شرعى دارد و نه پايگاه مردمى پس مشروعيت ندارد.

اين همان جريانى بود كه حكومت گران قاجار برنمى تابيدند و عليه آن دسيسه مى كردند چون بر آنان بسيار گران مى آمد كه عالمان دين فقيهان و متكلمان كه حكومت گران قاجار سخت خود را وابسته به آنان مى نمودند حركتى را انجام و به تلاش و تكاپويى بپردازند كه با حاكميت آنان ناسازگارى داشته باشد و پايه هاى آن را سست كند. آنان بحث از ولايت فقيه را از اين گونه تلاشها مى انگاشتند; امّا به مصلحت حكومت خود نمى دانستند كه رودرروى آن بايستند و بر عالمانى كه به اين مقوله مى پرداختند سخت بگيرند; از اين روى تلاش مى ورزيدند با تشكيل جلسه هاى بحث در دربار مخالف و موافق ولايت فقيه درست كنند و رو در روى هم قرار دهند و از اين بين بهره خويش برند.

در تاريخ آمده است:

 

(در محضر فتح على شاه بين ملا محمد على مجتهد جدلى مازندرانى كه مقرّب درگاه شاهى بود و برادران برغانى [ملا محمد تقى ملا محمد صالح و ملا محمد على] كه در مجلس حضور داشتند سر يك مسأله فقهيه مناظره و مباحثه شد و ملا محمد على جدلى نظر آنان را به كلى ردّ كرد و ضمناً اهانت هم نمود. حاج ملا محمد على برغانى به واسطه توهينى كه ملا محمد على جدلى به دو برادر وى وارد آورد خشمناك شده دوباره مباحثه و مشاجره را با

( 193 )

وى آغاز نمود و سيلى سختى بر بنا گوش مجتهد مازندرانى نواخت. شاه كه در حضور خود چنين جسارت و عملى را از او مشاهده كرد در غضب و نفور شده حكم به اخراجشان از مجلس بلكه از تهران داد و هر سه برادر به قزوين رفتند.)57

 

امّا (مسأله فقهيّه) كه در دربار و حضور پادشاه به بحث گذاشته شده و بحث به جاى باريكى كشيده چه بوده در مقدمه (موسوعة البرغانى) به قلم آقاى عبدالحسين شهيدى صالحى آمده است:

(حينما أخذ جدنا رضوان اللّه عليه طهران مقرا لسكناه و انتهت اليه الرياسة العامة كان الاستعمار البريطانى يتغلغل فى ربوع ايران و يبرم المعاهدات الاستعمارية مع البلاط الايرانى.

فنهض الامام البرغانى ضد الطغاة و المستعمرين الانگليز و اعلن فتواه ضد هم فكانت هذه المعارضه اول معارضة من نوعها فى التاريخ الاسلامى و انضّم العلماء الاحرار الى الامام البرغانى فاشتّد النزاع و طلب فتح على الشاه القاجارى عقد جلسة من كبار الفقهاء الاماميه فى قصر گلستان بطهران و تزعم الاجتماع شخصياً و استدل الامام البرغانى برأيه و شرح خطر الانگليز و المعاهدات الاستعمارية و دور الفقهاء فى عصر الغيبة الكبرى. و انضمّ اليه العلماء الاحرار.ثمّ عارض المسئلة و الفكرة جمع من العلماء الملتزميين و وعاظ السلاطين يتزعمهم الشيخ ملا محمد على المازندرانى الشهير بالجنگلى و الملقب من قبل الشاه بالجدلى بدلاً من الجنگلي… و هو من علماء البلاط الايرانى و اشتد الجدال و المناظرة مع عمى الشهيد و حين رأى الشهيد الثالث ان هدف الشيخ الجنگلى هو الجدال و الدفاع عن الشاه و صلاحياته بدون دليل سكت عنه.

ثم ناظره جدنا الامام البرغانى قدس سره فنكبه…)58

 

( 194 )

هنگامى كه جدّ ما رضايت خدا بر او باد تهران را براى سكنى برگزيد و مقام مرجعيت به او انجاميد همزمان بود با ورود و رخنه استعمار بريتانيا به سرزمين ايران و بستن و استوار ساختن قراردادهاى استعمارى با درباريان ايرانى. در اين هنگام ملا محمد صالح برغانى عليه طاغوتيان و استعمار گران انگليسى قيام كرد و به مخالفت با آنان فتوا داد.

اين نخستين رويارويى با استعمار انگليس در تاريخ اسلام بود. با وى علماى آزاده همراهى كردند و رويارويى برخورد و كشمكش بالا گرفت و شدّت يافت.

 

براى رسيدگى به اين موضوع و بحث درباره آن فتح على شاه جلسه اى در كاخ گلستان در تهران تشكيل داد و بزرگان فقيهان شيعه را به آن جلسه دعوت كرد. فقيهان حضور يافتند. مديريت جلسه و رهبرى آن را خود وى به عهده داشت.

ملا محمد صالح به شرح خطر انگليس و قراردادهاى استعمارى را بيان كرد و از نقش فقيهان در عصر غيبت كبرى سخن به ميان آورد و اين كه در اين عصر نوبت و مجال از آنِ فقيهان است.

 

عالمان و فقيهان آزاده جلسه به ملا محمد صالح پيوستند و با او همراهى كردند.

سپس گروهى از علماى پيرو و همراه شاه و وعاظ السلاطين به رهبرى ملا محمد على مازندرانى مشهور به جنگلى لقب داده شده از سوى شاه به جدلى بدل از جنگلى به مخالفت با مسأله و انديشه طرح شده از سوى ملا محمد صالح برغانى برخاستند.

در اين هنگام جدال و مناظره با عمويم شهيد [ملا محمد تقى برغانى] بالا گرفت و شدت يافت. شهيد ثالث وقتى ديد هدف شيخ جنگلى

( 195 )

جدال و دفاع از شاه و شايستگيهاى اوست آن هم بدون دليل از مناظره دست كشيد و خاموشى گزيد.

آن گاه جد ما[ملا محمد صالح برغانى] به مناظره پرداخت و شيخ جنگلى را زمين گير كرد.

 

احتمال دارد اين كه علاّمه نراقى به شرح ولايت فقيه در بوته بررسى گذاشته و رساله اى به آن ويژه ساخته حركت و خيزشى باشد در برابر شاه و علماى دربارى و وعاظ السلاطين كه با برنامه ريزى عليه ولايت فقيه بسيج شده بودند.

علاّمه نراقى پس از آن كه در رساله خود اصل زير را بنيان مى گذارد:

(هيچ كس را بر ديگرى ولايت نيست مگر آن كه از سوى خدا و پيامبر(ص) و يا يكى از امامان(ع) در موردى بر ديگرى ولايت بيابد.)59

با استناد به دليلهاى نقلى (نوزده روايت) و عقلى فقيهانى كه تمامى ويژگيهاى رهبرى مرامى و سياسى را داشته باشند تنها حاكمان شايسته جامعه اسلامى در روزگار غيبت مى داند.

با اين نگاه و ارائه اين ديدگاه حكومت قاجاريان را به رهبرى فتح على شاه از مدار مشروعيت خارج مى كند كه حركتى است بزرگ و دگرگونى ژرف در عرصه سياسى و مشعلى است فرا راه همروزگاران خود و آيندگان كه حركت و پويش خويش را به اين سوى جهت بدهند.

دكتر عبدالهادى حائرى نيز اين رساله را در راستاى از مشروعيت انداختن حكومت قاجار مى داند و دليل بر مخالفت نراقى با حكومت گران قاجار. ولى چون پنداشته كه موضع دوستانه وى در برابر فتح على شاه و عباس ميرزا دليل بر مشروعيت دادن به حكومت آنان است بين اين دو رفتار نگاشتن رساله ولايت فقيه و رفتار دوستانه با حكومت گران قاجار ناسازگارى ديده و نوشته است:

(نراقى به رغم چنين موضع سخت دوستانه اى در برابر فتح على شاه

( 196 )

و عباس ميرزا هنگام بحث نظرى پيرامون حق حكومت و حدود و مسؤوليّت آن و صفات و ويژگيهاى فرمانروايان شايسته هرگز در بيان باور خود در نامشروع شناختن حكومتى جز حكومتِ فقيهان عادل و شايسته درنگ نكرده است.)60

در اين باره در همين نوشتار سخن خواهيم گفت و يادآور خواهيم شد: موضع دوستانه داشتن نراقى در برابر فتح على شاه و عباس ميرزا به معناى مشروعيت دادن به حكومت قاجاريان نيست.

 

5. واكنش در برابر نگاشته هاى علماى دربارى و وعاظ السلاطين : در برابر انديشه هاى ناب فقيهان بزرگى چون: ميرزاى قمى كاشف الغطاء نراقى و … وابستگان به دربار از مشروعيت بى قيد و شرط شاه قاجار فتح على شاه سخن گفته و شمارى از آنان در اين باب رساله هايى نگاشته اند. از جمله ميرزا ابوالقاسم قائم مقام فتح على شاه را (نايب صاحب عصر و زمان)61 دانسته و محمودخان ملك الشعراء از او با عنوان (نايب مهدى) 62 ياد كرده است.

 

از اين گروه از نويسندگان و شاعران به شمار مى آيند كسانى چون: محمد حسن بن ابوطالب 63 حاج اسداللّه قوام 64 رستم الحكماء65 كه در بزرگ داشت مقام فتح على شاه از اندازه گذرانده و به ياوه گويى پرداخته اند.

از باب نمونه رستم الحكماء شاه قاجار را مصداق آيات شريفه زير دانسته است و پيروى از وى را واجب:

(انا جعلناك فى الارض خليفه.)66

(و اطيعوا اللّه واطيعوا الرسول و اولى الامر منكم.)67

اين سخنان با واكنش علماى بزرگ رو به رو شده و هر كدام به گونه اى به اين سخنان پاسخ دادند:

علاّمه نراقى با نگاشتن كتاب عوائدالايام زواياى مسأله را روشن كرد و از ويژگيهاى

( 197 )

كسى كه مى تواند به مقام والاى ولايت دست يابد به شرح سخن گفت و مشروعيت را به حكومتى داد كه رأس هرم آن فقيه عادل شجاع با تدبير و پرهيزكار باشد. كاشف الغطاء در اين باب به روشنى نظر خويش را اعلام داشت و موضع خويش را در برابر اين حركت ويرانگر حكومت قاجارى بيان كرد:

(انه لو نصب الفقيه المنصوب من الامام بالاذن العامّ سلطاناً او حاكماً لاهل الاسلام لم يكن من حكّام الجور.)68

بى گمان اگر برگمارد فقيه گمارده شده از سوى امام معصوم به نصب عام سلطان يا حاكمى را بر جامعه اسلامى او ديگر از حاكمان جور نخواهد بود.

ميرزاى قمى در نامه اى به فتح على شاه مى نويسد:

(و امّا حكايت اولى الامر بودن آن نيز باليقين باطل است… بايد دانست كه مراد از قول حق تعالى كه فرموده است: (اطيعوا اللّه و اطيعوا الرسول و اولى الامر منكم) به اتفاق شيعه مراد از اولى الامر ائمه طاهرين(ع) است و اخبار و احاديثى كه در تفسير آيه وارد شده است بر اين مطلب از حدّ بيرون است و امر الهى به وجوب اطاعت مطلق سلطان هر چند ظالم و بى معرفت به احكام الهى باشد قبيح است. پس عقل و نقل معاضدند در اين كه كسى را كه خدا اطاعت او را واجب كند بايد معصوم و عالم به جميع علوم باشد مگر در حال اضطرار و عدم امكان وصول به خدمت معصوم كه اطاعت مجتهدان عادل مثلاً واجب مى شود و امّا در صورت انحصار امر در دفع دشمنان دين به (سطان شيعيان) هر كس كه خواهد باشد نه از راه وجوب اطاعت از او بلكه از راه دفع و اعانت در رفع تسلط اعادى و نسبت به خود مكلف گاه واجب عينى مى شود بر او و گاه واجب كفايى.)69

 

( 198 )

اين نامه درست در زمانى نگاشته و براى شاه قاجار فرستاده شده كه درباريان و عمله دربار با هدف به انزوا كشاندن علماى راستين و گرفتن رهبرى مرامى از آنان تلاش مى ورزند فضا را آماده سازند و به فتح على شاه عنوان (اولى الامر) بدهند!

از نامه ميرزاى قمى به شاه قاجار بر مى آيد كه وى بسان نراقى جايگاهى براى سلطان شيعه در نظام سياسى اسلام قائل نبوده است.

به باور وى هر كس در رأس هرم جامعه اسلامى قرار بگيرد امّا فقيه نباشد و از سوى فقيهى به كار گمارده نشده باشد در رديف افراد عادى به شمار است و نمى تواند امر و نهى كند دستور جنگ و صلح بدهد بيت المال را در اختيار بگيرد و به دلخواه در آن دست يازد كسانى را تنبيه كند و كسانى را به زندان افكند و به مجازات رساند و…

كه هر حركتى و هر كارى از مقام و جايگاه فرمانروايى انجام دهد خلاف شرع غاصبانه و گناه بزرگ است.

او با ظرافت و هوشيارى در اين نامه به شاه قاجار مى فهماند شايسته فرمانروايى نيست و بر اين مقام غاصبانه تكيه زده است.

 

شبهه مشروعيت دادن علما به شاه قاجار

با درنگ روى آنچه به اشارت ياد شد سستى و بى پايگى سخنان كسانى كه پنداشته بودند طرح ولايت مطلقه فقيه از سوى علاّمه نراقى در راستاى حمايت و مشروعيت بخشيدن به شاه قاجار بوده روشن شد; زيرا همان گونه كه يادآور شديم اين ديدگاه نه تنها دليل بر پشتيبانى از شاه قاجار نيست كه بر مشروعيت نداشتن پادشاهى و حكومت وى پاى مى فشارد. و نيز استفاده مى شود علاّمه نراقى با طرح ديدگاه ولايت مطلقه فقيه مديريت سياسى و اختيارهاى حكومتى را تنها از آن فقيهان برخوردار ازويژگيهاى لازم دانسته و از شاه قاجار و ديگر حكومت گران ناشايست نفى مشروعيت كرده است; چرا كه شاه قاجار نه فقيه بوده و نه از سوى فقيهى بر اين مقام گمارده شده است.

 

( 199 )

افزون بر اين اگر هدف نراقى از نگارش رساله ولايت فقيه تأييد و مشروعيت دادن به شاه قاجار بوده بهتر بود به شيوه شمارى از نويسندگان دربارى به رواياتى چون: (السلطان ظل اللّه)70 و آياتى چون: (اطيعوا اللّه و اطيعوا الرسول و اولى الامر منكم)71 استناد مى جست و وانمود مى كرد شاه مصداقى از آنها و پيروى از وى واجب شرعى است نه اين كه به گونه اى از ويژگيهاى حاكم اسلامى سخن بگويد كه به هيچ روى شاه قاجار را در بر نگيرد و با شاه قاجار برابر نباشد و بر او صدق نكند!

 

او وقتى مى نگارد: حاكم بايد فقيه باشد و برخوردار از همه ويژگيهاى رهبرى چگونه مى شود شاه قاجار را كه هيچ يك از ويژگيهايى كه اسلام و شيعه براى رهبرى جامعه اسلامى لازم مى داند ندارد در اين دايره بگنجاند و چگونه مى شود گفت: هدف نراقى از نگارش ولايت فقيه تأييد حاكمان قاجار بوده است!

افزون بر همه اينها اگر علاّمه نراقى فرمانروايى شاه قاجار را در كشور و قلمرو اسلامى مشروع مى دانست نبايستى بدون اجازه او در كارهاى حكومتى دخالت مى كرد و حال آن كه گزارشها خلاف اين است.72 از جمله ميرزا محمد تنكابنى گزارش مى دهد:

(در زمانى حاجى مزبور[ملا احمد نراقى] حاكم ظالمى را از كاشان بيرون كرده و مكرر اين قضيّه اتفاق افتاد و سلطان حاجى را از كاشان احضار كرد و در مجلس با او تغيّر نمود كه شما در اوضاع سلطنت اخلال مى نماييد و حاكم را اخراج مى نماييد. و سلطان به شدت متغيّر شد كه حاجى ملا احمد آستين بالا زد و هر دو دست به آسمان بلند كرد و چشمهايش پر از اشك شد و عرض كرد:

 

(بار خدايا! اين سلطان ظالم حاكمى ظالم بر مردم قرار داد من رفع ستم نمودم و اين ظالم بر من متغير است.)

چون خواست كه نفرين كند فتح على شاه بى اختيار از جاى

( 200 )

برخاست و دستهاى حاجى را گرفت و به زير آورد و در مقام معذرت برآمد و حاجى را از خود راضى ساخت و به خواهش او حاكمى براى كاشان معين ساخت.)73

 

شگفتا كه شمارى از غرب زدگان شوم بخت كه آلوده به دنيا و فرش زير پاى قدرت طلبانند در تحليل نظريه ولايت مطلقه فقيه فقيهان شيعه را قدرت طلب خوانده و طرح اين ديدگاه و تلاش براى پياده كردن آن را خارج شدن از حريم دين شمرده اند.74

در پاسخ بايد گفت: سپاس خداى را كه عالمان دين در بين مردم زندگى مى كرده و با آنان حشر و نشر داشته اند و اگر كوچك ترين دنيا گرايى و قدرت طلبى مى داشتند از چشم تيزبين مردم به دور نمى ماند و به گونه اى در تاريخ بازتاب مى يافت. چنان كتاب زندگى آنان روشن و صفحه هاى آن رخشان و به دور از هر گونه كژى تاريكى و ابهام است كه هر خواننده و كندوكاوگر با انصافى را به ستايش وا مى دارد.

منش و روش زندگى فقيهان شيعه از جمله علاّمه نراقى از اين گونه تحليلها و تهمتهاى ساده لوحانه مزوّرانه و كينه توزانه پاك و به دور است. چنين نسبتهايى با وضعيت گذشته و حال نسبت دهندگان سازوارى بيش تر دارد تا زندگى سراسر قناعت عزت و فروتنى عالمان شيعه بويژه علاّمه نراقى كه در زهد و پارسايى و اخلاق و نيك خصالى سرآمد روزگار بود.

 

طُرفه اين كه اين ناآگاهان و بيگانگان از الفباى اسلامى طرح انديشه ولايت فقيه از سوى علاّمه نراقى را كه با دليلهاى فراوان نقلى و عقلى ثابت كرده 75 خارج شدن از حريم دين شمرده اند!ولايت فقيه همان گونه كه پيش از اين اشاره كرديم چيزى نبود كه علاّمه نراقى كاشف و پديد آورنده آن باشد. بلكه در متن دين از جايگاه والا و بلندى برخوردار است كه هر كس اندك آشنايى با دين داشته باشد به آسانى مى تواند آن را در آسمان دين ببيند.

 

( 201 )

 

شبهه اى ديگر

گفته اند: اگر علاّمه نراقى حكومت شاه قاجار را نامشروع مى دانسته چرا در جاهاى گوناگون از آثار خود به ستايش وى پرداخته و از او به نيكى ياد كرده است؟

افزون بر اين برخوردهاى دوستانه اى با وى نيز داشته است؟

آيا از اين كارها نمى توان نتيجه گرفت كه ايشان حكومت شاه قاجار را از مشروعيت برخوردار مى دانسته است؟76

 

پاسخ به شبهه

براى پاسخ به شبهه ياد شده تحليل موضع نراقى هر چند گذرا از دو زاويه مفيد مى نماد:

1. موضع نظرى: بى گمان علاّمه نراقى از جهت نظرى بر اساسِ اصل اوّلى همكارى با پادشاهان ستم پيشه و به نيكى ياد كردن و مدح گفتن آنان در گفتار و نوشتار كه شاه قاجار نيز نمونه اى از آنان به شمار مى آيد 77 روا نمى داند و در اين باره به روايات بسيار و سيره معصومان(ع) استناد مى جويد.78

 

امّا واقعيتهاى اجتماعى و بحرانهاى سياسى بويژه جنگهاى ايران و روس و نياز عالمان دينى به پشتوانه اى قوى براى رويارويى با گروه هاى كژانديش : صوفيه اخباريه و شيخيّه مانع از آن بوده است كه هيچ بستگى و پيوندى و رفت و آمدى با شاه قاجار نداشته باشند. چون اگر با شاه نشست و برخاست در حدّ معمول و براى مبارزه با كژيها و ستمها و دست درازيها به مال و ناموس مردم و… نمى كردند ديگران اين جاى خالى را پر مى كردند و عقيده و مرام خود را به شاه مى قبولاندند كه نمونه هاى بسيار در تاريخ وجود دارد و از جمله تلاش گروه هاى ياد شده براى نفوذ در دربار و شخص شاه در تار يخ ثبت شده است.

 

از اين روى نراقى پس از جمع بندى رواياتى كه بيانگرناروايى همكارى و همراهى

( 202 )

با پادشاهان ستم پيشه اند مى نويسد:

(و المستفاد من غير الآيه الاولى من تلك الادلة و ان كان حرمة اعانة الظالمين و لو فى المباحات و الطاعات و لذا يظهر الميل اليها من بعض اصحابنا الاّ ان ظاهر الاكثر بل كما قيل بغير خلاف يعرف اختصاص التحريم فى المحّرم.)79

از دليلهايى كه ارائه داديم به غير از آيه شريفه نخست استفاده مى شود:

 

حرام بودن همكارى با ستم پيشگان هر چند در كارهاى روا و شايسته; از اين روى شمارى از فقيهان به اين ديدگاه گرايش نشان داده اند. ولى از ظاهر سخن بيش تر فقيهان بلكه گفته شده: همه فقيهان بدون خلاف بر مى آيد ناروا و حرام بودن همراهى و همكارى با ستم پيشگان تنها در كارهاى حرام است.

فقيهان در اين كه حرام بودن همكارى ويژه كارهاى حرام است نه مباح علتهايى را يادآور شده اند.

علاّمه نراقى پس از طرح و ردّ آنها خود عليت روا بودن همكارى با ستمگران را در كارهاى روا و شايسته چنين بيان مى كند:

(فالاولى ان يعلل بمعارضة تلك المطلقات مع الاخبار المتكثرة الواردة فى الموارد العديدة فى الحث على اعانة المسلمين و قضاء حوائجهم و مودتهم و الاهتمام بامورهم المعاضدة بالكتاب و بعمل كافّة الاصحاب.)80

سزاست كه علت آورده شود به ناسازگارى اين روايات بى قيد و شرط كه هر گونه همكارى را حرام مى دانند با روايات بسيار كه در جاهاى گوناگون وارد شده و مردم را بر مى انگيزانند كه به يارى مسلمانان برخيزند و نيازهاى آنان را بر آورند و به آنان مهر بورزند و

( 203 )

به كار آنان توجه كنند.

رواياتى كه تأييد مى شوند به قرآن و به عمل فقيهان همگى.

بنابراين همكارى با ستم پيشگان در كارهاى روا و پسنديده رواست. افزون بر اين انگيزه همكارى نيز در حكم شرعى دخالت دارد. از باب نمونه: مقدس اردبيلى در ذيل آيه شريفه (و لا تركنوا الى الذين ظلموا.)81 به دو دسته از روايات اشاره مى كند و نتيجه مى گيرد:

(اگر شخصى به پادشاه ستم پيشه گرايش داشته باشد تا از دنياى او بهره اى برد آيه شريفه او را در بر مى گيرد و امّا شخصى به حاكم ستم پيشه گرايش داشته باشد و با وى همكارى كند به خاطر مصالح اسلام و مسلمانان اشكالى ندارد و آيه شريفه او را در بر نمى گيرد.)

وى پس از بيان اين نكته يادآور مى شود:

(اگرشخصى ماندگارى حاكم ستم پيشه و شيعى را دوست بدارد به

( 204 )

خاطر اين كه وى مؤمنان را دوست مى دارد و از ايمان و مؤمنان پاس مى دارد و از سلطه مخالفان بر مؤمنان و كشتار آنان جلوگيرى مى كند; مخالفان را از بازدارى مؤمنان از دين باز مى دارد از نمونه هاى آيه كريمه (و لا تركنوا الى الذين ظلموا) به شمار نمى آيد; زيرا وى در حقيقت دوستدار ايمان و پاسدارى از آن است نه دوستدار حاكم ستم و فسق او.)82

 

مقدس اردبيلى در ادامه سخنان ياد شده موضع و برخورد با حاكم غير شيعى و حتى حاكم كافر را نيز به نسبت پاسدارى از اسلام و مسلمانان همانند حاكم ستمگر شيعى مى داند و با استناد به دو حكم فقهى زير بى اشكال مى داند.

الف. روايى پرداخت زكات به (مؤلفة قلوبهم) براى يارى رساندن به مسلمانان در جنگ.

ب. روايى يارى گرفتن از كافران ستودن كارهاى خوب حاكمان ستم و برانگيختن آنان براى انجام كارهاى خوب.83

بنابراين هر چند نراقى بر اساس اصل اولى همكارى با شاه قاجار را به عنوان شاه ستم پيشه روا نمى داند ولى اگر اين همكارى و ستايش در راستاى كارهاى نيك وى به خاطر پشتيبانى از شيعيان باشد از نگاه فقه شيعه اشكالى ندارد. اين كه در جنگ اول و دوم ايران و روس شاه قاجار را تأييد كرد و با ستايش از وى به جبهه ايران و سربازان مسلمان يارى رساند و خود در جبهه نبرد شركت جست بر همين اساس در خور توجيه است.

 

موضع عملى نراقى: برخورد علاّمه نراقى با شاه قاجار و كارگزاران وى هميشه و همه گاه يكسان نبوده گاه بر آنان خشم مى گرفته و گاه به آنان مهرمى رزيده است. اگر كارهاى نيك از آنان سر مى زده و در جهت تواناسازى پايه هاى كشور و جامعه اسلامى بوده بى توجه از كنار آنها نمى گذشته به گونه اى آنان را مى نواخته و زبان به ستايش

( 205 )

آنان مى گشوده است. و اگر كارهاى زشت و رفتارهاى ناهنجار از آنان سر مى زده و دست به ستم ديگران مى گشوده و يا حقى را پايمال مى كرده اند سرسختانه در برابر آنان مى ايستاده و زبان به انتقاد و سرزنش آنان مى گشوده است.

در عملكرد نراقى هم بيرون راندن كارگزاران ستم پيشه را از كاشان در صفحه تاريخ مى بينيم و مى خوانيم و هم رفت و آمدها بستگيها و پيوندهاى دوستانه با شاه قاجار را.

از باب نمونه شاه قاجار هر گاه به كاشان مى رفت با نراقى ديدار مى كرده است.84

در جنگهاى اول و دوم ايران و روس نام نراقى در رأس عالمان و فقيهان جهادگر ثبت شده است.سپهر درباره نقش و موضع عالمان شيعه در جنگ ايران و روس مى نويسد:

(اين جمله مجتهدان كه انجمن بودند به اتفاق فتوا دادند كه هر كس از جهاد با روسيان باز نشيند از اطاعت يزدان سر بر تافته و متابعت شيطان كرده است.)85

 

همو از حضور علاّمه نراقى در جبهه جنگ چنين گزارش مى دهد:

(روز شنبه هيجدهم ذيقعده جناب حاج ملا احمد كاشانى كه از تمامت علماى اثنى عشرى فضيلتش بر زيادت بود از راه برسيد.)86

علاّمه نراقى پاره اى آثارقلمى خود را مانند: معراج السعاده و وسيلة النجاة87 به درخواست فتح على شاه نگاشته و به او هديه كرده است.

در كتاب خزائن در يك پيش گويى نجومى به پيامدهاى كشته شدن آغامحمد خان قاجار اشاره كرده و بر سرير پادشاهى نشستن فتح على شاه را مايه آرامش نظم و امنيت دانسته و وى را در اجراى شريعت ارج نهادن به دانش و دانشمندان ستوده است.88

 

( 206 )

شمارى از نويسندگان و تحليل گران رخدادهاى آن روزگار به استناد همين نوشته ها به اين نتيجه دست يافته اند كه علاّمه نراقى به حكومت شاه قاجار مشروعيت داده است.89

پيش از اين در پاسخ به اين گونه شبهه ها نگاشتيم اين گونه موضع گيريها و برخوردهاى علاّمه نراقى دليلى بر مشروع دانستن حكومت قاجار از سوى وى نيست; زيرا برابر نگاه شيعه كه نگاه نراقى به پديده ها و رخدادهاى اجتماعى و سياسى از همان نگاه سرچشمه گرفته تأييد پادشاه و فرمانرواى ستم پيشه و همكارى و همراهى وى در كارهاى نيك و پسنديده و كمك به ستمديدگان و ايستادگى در برابر ستم و ويران گرى بزرگ تر و دهشت انگيزتر نه تنها رواست و خوب است كه انجام بگيرد كه واجب است و فقيه و عالم شيعى با درك زمان و مكان مى تواند كشتى ملت بزرگى را از طوفان و دريا و امواج خشمگين آن با تدبيرى اين چنين به ساحل نجات برساند.

علاّمه نراقى با توجه به بحرانهاى سياسى و اجتماعى روزگار خود بويژه جنگهاى خانمان برانداز و هستى سوز ايران و روس بر اين خط سير مشى مى كرده كه بزرگداشت شاه به توانايى جبهه مسلمانان در برابر كفر كمك مى كند و وحدت نيروها را به اوج مى رساند و سبب گسترش نفوذ دين و شيعه ناب در دلها و سرزمينهاى دور و نزديك مى گردد.

او در ضمن تأييد و ستايش شاه قاجار كه بيش تر در مدخل آثار هديه شده به قلم آمده (به احتمال قوى از باب ادب و رسم زمان انجام گرفته است كارى كه در بسيارى از آثار فقهى كلامى تاريخى و… به گونه كليشه اى و كم و بيش يكسان ديده مى شود و در جاى خود در همين مجله شماره هاى پيشين بحث كرده ايم كه احتمال دارد و پاره اى از شواهد آن را تأييد مى كنند كار كاتبان و نسخه برداران باشد كه در آغاز كتابها مى آورده اند).

 

ولى در مباحث نظرى خود گاه به اشاره و گاه به روشنى و به گونه گويا باور و

( 207 )

ديدگاه واقعى خود را بى كم و كاست بيان داشته است.

به ديگر سخن تن دادن اجبارى به حاكميت رژيم پادشاهى و يا ديگر حكومتهاى نابرخوردار از مشروعيت و تلاش در جهت برپايى پايين ترين حدّ عدالت شرعى و اجراى احكام الهى همچنين تلاش در راستاى اصلاح ساختار نظام سياسى موجود و رهبرى كردن و به كار گرفتن آن در جهت جلوگيرى از پايمال شدن حقوق مردم احياى آنها نشر و گسترش دين به اندازه نفوذ كلمه و توانايى به معناى مشروعيت دادن به حاكميت پادشاه ستم پيشه نيست.

 

حساب ديدگاه هاى فقهى در بابِ حكومت از حساب وظيفه شرعى در هر برهه و زمان و جامه عمل پوشاندن به آنچه در توان است و ميسور جداست.

شمارى از نويسندگان و تحليل گران رخدادهاى تاريخى و بررسى كنندگان از عملكرد و كارنامه علماى بزرگ و فقيهان آگاه به زمان و آگاه به دقايق شريعت به خاطر ناآگاهى از كنه رويدادها و ناآشنايى دقيق و همه سويه با روزگارى كه به بوته بررسى خود نهاده اند و ناآگاهى از مبانى اسلام در باب حكومت و چگونگى برخورد با پادشاهان ستم به باتلاقى سخت گرفتار آمده اند و در آن حال حركتها و تلاشهايى مى كنند و سخنانى بر لب جارى مى سازند كه سبب تمسخر و خنده حاضران و آگاهان در صحنه مى شوند.

از نگاه فقه شيعه هر چند تشكيل حكومت اسلامى اداره و سكان دارى آن مديريت سياسى و رهبرى مرامى آن بر عهده و بر دوش فقيه توانا آگاه شجاع و با تدبير است ولى اگر چنين فقيهى نبود و يا زمينه براى حكومت او فراهم نبود. در اين صورت (عدول مؤمنان) و اگر اينان نبودند و يا زمينه براى فرمانروايى آنان فراهم نبود نوبت به (فسّاق مؤمنان) مى رسد كه بايد عهده دار اين مقام گردند تا هرج و مرج پيش نيايد. در برخورد و موضع گيريهاى علاّمه نراقى با شاه قاجار اين زاويه نيز بايد مورد توجه قرار گيرد.

 

( 208 )

 


پى نوشتها:

1. اصول كافى ثقة الاسلام كلينى ج 67/1 دارصعب دارالتعارف; وسائل الشيعه شيخ حرّ عاملى ج 99/18 دار احياء التراث العربى.

2. عوائد الايام علاّمه ملا احمد نراقى عائده 529/54; مركز انتشارات دفتر تبليغات اسلامى حوزه علميه قم.

3. همان 531/ ـ 536.

4. التنقيح الرائع لمختصر الشرايع فاضل مقداد ج 597/1 انتشارات كتابخانه آيت اللّه مرعشى نجفى; رسائل محقق كركى ج 142/1 انتشارات كتابخانه آيت اللّه مرعشى نجفى; مجمع الفائده و البرهان محقق اردبيلى ج 231/9 مؤسسه نشر اسلامى وابسته به جامعه مدرسين; جامع الشتات ميرزاى قمى ج 404/1; ج465/2 سازمان انتشارات كيهان.

5. عوائدالايام 537/.

6 . كتاب نقد شماره 2و3 / 32 .

7. تفصيل و تحليل ولايت مطلقه فقيه نهضت آزادى 135/.

8. حكومت ولايى محسن كديور 105/ نشر نى تهران.

9. دين و دولت حامد الگار ترجمه ابوالقاسم سرى طوس تهران.

10. حكمت و حكومت مهدى حائرى يزدى 178/.

11. دين و دولت حامد الگار ترجمه ابوالقاسم سرى 27/ حامد الگار مى نويسد:(احتمال دارد كه نيابت عامه در زمان صفويان در اثر مجادله ميان اخباريان و اصوليان پديد آمده باشد.)

به اين شبهه در مجله (حوزه) شماره 89 ـ 90 198/ پاسخ گفته ايم.

12. عوائدالايام 530/.

13. همان 536/; مصباح الفقيه حاج آقا رضا همدانى كتاب الخمس 160/ ـ 161 چاپ رحلى.

14. جواهر الكلام محمّد حسن نجفى ج 396/21 دار احياء التراث العربى.

 

( 209 )

15. عوائدالايام 538/.

16.همان536/.

17. المقنعه شيخ مفيد 675/ ـ 676 مؤسسه نشر اسلامى قم.

18. همان810/.

19. همان.

20. همان 810/ - 811.

21. دولت و حكومت در اسلام آن. كى. اس. لمبتون ترجمه و تحقيق سيد عباس صالحى مهدى فقيهى 402/ 414 نشر عروج رسائل سيّد مرتضى ج 89/2; رسالة العمل مع السلطان دار القرآن آيت اللّه گلپايگانى; مجلّه تراثنا شماره 110/5; مجله حوزه شماره 16/54 رسائل محقق كركى ج 270/1.

22. المهذب ابن برّاج طرابلسى ج 342/1 مؤسسه نشر اسلامى.

23. الكافى فى الفقه ابى الصلاح حلبى مقدمه و تحقيق رضا استادى 263/ مكتبة الامام امير المؤمنين(ع).

24. تهذيب الاحكام ج 217/6; النهايه فى مجرد الفقه و الفتاوى 300/ ـ 303 337 356 دارالكتاب العربى; البدر الزاهر فى صلوة الجمعة المسافر تقرير درس آقا سيد حسين بروجردى مقرر حسينعلى منتظرى انتشارات دفتر تبليغات اسلامى قم.

25. سرائر ابن ادريس حلّى ج 240/1; ج 539/3 مؤسسه نشر اسلامى.

26. شرايع الاسلام ج 138/1 ـ 184 دارالاضواء.

27. اللمعة الدمشقيه شهيد اوّل چاپ و تصحيح سيد محّمد كلانتر ج 417/2; القواعد و الفوائد ج 405/1; الدّروس الشرعيه ج47/2.

28. اللوامع الالهيه فى المباحث الكلاميه فاضل مقداد تصحيح و تحقيق: شهيد قاضى طباطبايى 264/;التنقيح الرائع لمختصر الشرايع فاضل مقداد ج 596/1 ـ 597 انتشارات كتابخانه آيت اللّه مرعشى.

29. المهذب البارع ج 414/1.

 

( 210 )

30. صلاة الجمعه مرتضى حائرى 61.

31. مجمع الفائدة و البرهان محقّق اردبيلى ج 108/8 160; ج 11/12 مؤسسه نشر اسلامى.

32. همان ج28/12.

33. رسائل ج 142/1 270; جامع المقاصد ج375/2.

34. مسالك الافهام ج 54/1 چاپ سنگى; اللمعة الدمشقيه ج 299/1 ـ 301 ج 417/2 ـ 418; رساله نماز جمعه شهيد ثانى 46/ انتشارات اسلامى.

35. مجله حوزه شماره 89 ـ 190/90.

36. مفتاح الكرامه ج 21/10 مؤسسه آل بيت(ع).

37. كشف الغطاء 394 382 420 چاپ قديم انتشارات مهدوى.

38. جامع الشتات ميرزاى قمى ج 207/1 403 408.

39. العناوين ج 562/2 مؤسسه نشر اسلامى.

40. مجله حوزه شماره 86 ـ 85 22/ ـ 25 مجله فقه شماره اوّل مقاله: ولايت فقيه از ديدگاه شيخ انصارى.

41. اسلام در ايران ايلياپولويچ پطروشفسكى ترجمه كريم كشاورز 372/ پيام.

42. مصنافت الشيخ المفيد ج 260/4 ـ 261 كنگره شيخ مفيد; (الجمل) شيخ مفيد مقدمه 20/ مركز انتشارات دفتر تبليغات اسلامى قم.

43. البيان فى تفسير القرآن شيخ طوسى مقدمه مركز انتشارات دفتر تبليغات اسلامى قم.

44. اللمعة الدمشقيه با تحقيق و تعليق كلانتر ج 73/1 ـ 147 انتشارات علميه; بحارالانوار ج 185/107 مؤسسه الوفاء بيروت.

45. شهداء الفضيله علاّمه امينى شهاب; اللمعة الدمشقيه 188/ ـ 194.

46.مبانى فقهى حكومت اسلام تقرير درسهاى حسينعلى منتظرى ج 15/1 به نقل از: الفقه الارقى فى شرح عروة الوثقى شيخ عبدالكريم زنجانى ج 18/1 ـ 20 مطبعة الغرى الحديثه نجف.

47. مجله حوزه شماره 89 ـ 90 مقاله رويكرد محقق خوانسارى به سياست.

 

( 211 )

48. روضات الجنات محمّد باقر خوانسارى ج 363/4; رياض العلماء و حياض الفضلا عبداللّه افندى اصفهانى انتشارات كتابخانه آيت اللّه مرعشى نجفى.

49. دين و دولت حامد الگار 58/.

50. عوائدالايام 530/.

51. العناوين ج 562/2.

52. عوائدالايام 529/.

53. همان 536/.

54. اصول كافى ج 67/1; (وسائل الشيعه) ج 99/18.

55. عوائدالايام 530/.

56. (مثنوى طاقديس) علاّمه احمد نراقى به اهتمام حسن نراقى 123 امير كبير تهران.

57. شرح حال رجال ايران مهدى بامداد ج 204/1 زوّار تهران.

58. موسوعة البرغانى فى فقه الشيعة الاماميه شيخ محمّد صالح برغانى با مقدّمه عبدالحسين صالحى ج 28/1 ـ 29 نمايشگاه دائمى كتاب.

59. عوائدالايام 529/.

60. نخستين روياروييهاى انديشه گران ايران دكتر عبدالهادى حائرى 337/ امير كبير تهران.

61. همان 351 به نقل از: منشات قائم مقام 306/.

62. همان 351 به نقل از: ديوان اشعار ملك الشعراء فتح على خان صبا به كوشش محمّد على نجاتى758/.

63. همان 352/ به نقل از: مناهج السلوك سلاطين الملوك نسخه خطى فارسى.

64. همان 353/ به نقل از: تاريخ قوامى 21/ ـ 22.

65. همان 352/ به نقل از: معمّا نامه 102/; رستم التواريخ 393/.

66. سوره (ص) آيه 26/.

67. سوره (نساء) آيه 59.

68. جواهر الكلام ج 156/22.

 

<><>
( 212 )

69. نخستين روياروييهاى انديشه گران ايران328/ به نقل از: ردّ بر ميرزا عبدالوهاب منشى الممالك نسخه خطى 69/ ـ 70.

70. بحارالانوار ج 354/72.

71. سوره (نساء آيه 59.

72. دين و دولت حامد الگار قصص العلماء تنكابنى 130/ اسلاميه تهران.

73. قصص العلماء 130/.

74. امير ارجمند و عباس امانت در آمريكا به نقد ولايت فقيه پرداخته و آن را تئورى شخصى امام خمينى و ديگر عالمان براى به دست آوردن قدرت پنداشته اند.

75. عوائدالايام عائده 529/54.

76. نخستين رويا روييهاى انديشه گران 332/.

77.قصص العلماء 130/.

78. مستند الشيعه نراقى ج 152/14 مؤسسه آل البيت(ع).

79. همان 154/.

80. همان 155/.

81. سوره (هود) آيه 113.

82. مجمع الفائده و البرهان ج 68/8.

83. همان 68/ ـ 69.

84. آثار تاريخى كاشان حسن نراقى 75/ انجمن آثار ملّى.

85. ناسخ التواريخ محمّد تقى لسان الملك سپهر ج 1 ـ 365/2 اساطير تهران; مثنوى طاقديس مقدمه 16/.

86. ناسخ التواريخ ج 1 ـ 365/2.

87. مثنوى طاقديس مقدمه 16/.

88. خزائن نراقى تحقيق و تعليق: حسن زاده آملى 40/ ـ 41.

89. نخستين روياروييهاى انديشه گران ايران 332/.

 

نام کتاب : نشریه حوزه نویسنده : دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم    جلد : 107  صفحه : 5
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست