responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : اخلاق نویسنده : دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم    جلد : 17  صفحه : 4
ترسيم خطوط و مرزهاي توكّل و تكليف
جعفرى مهدى

چکیده

توکّل به معنای اعتماد و اتّکا بر خدا و نیز واگذاری کارها و تفویض امور به خداوند است. مسأله این است که: «تکلیف شخص متوکّل چیست؟»؛ اگر معنای توکّل واگذاری کارها به خدا به‌طور کلّی باشد که خلاف عقل است، و اگر معنایش این باشد که متوکّل به اسباب متمسّک شود و به وسایل رو کند، پس تفاوت او با شخص غیر متوکّل چه خواهد بود. ما در این نوشتار کوشیده‌ایم که به این سؤال پاسخ داده و شبهه را رفع کنیم.

واژه‌های کلیدی

توكّل، تفويض، اتّكا و اعتماد بر خدا، ايمان، يقين، اميدواري به خدا.

مقدّمه و طرح مسأله

توكّل يكي از فضايل، و به معناي واگذاري كارها و تفويض امور به خداوند است، و از جمله اصطلاحات ديني و مفاهيم مذهبي است كه نزد همگان مشهور و مورد استعمال است. توکّل، مانند اصطلاحاتي چون زهد، يا رضا و يا استغفار نيست كه معني آن براي طبقه‌اي خاصّ باشد، بلكه مانند مفاهيمي چون ايمان، صبر و شُكر است که رواج بيشتري دارد. با اين وصف، اگر مورد مداقّه قرار گيرد و از ديدگاه بررسي علمي به آن بنگريم، داراي مسایلي است. از جمله مسأله‌ی ذيل،كه به اجمال بيان مي‌شود:

توكًل داراي سه بُعد: «شناختي- ايماني»، «عاطفي» و «رفتاري» است. و با توجّه به اين كه يكي از ابعاد آن بُعد رفتاري است، مسأله‌ اين است كه شخص متوكًل، در عمل چه كارهایي را بايد انجام دهد. آيا باید طبق نظر صوفيه كه آن را منافي با اقدام و عمل دانسته‌اند و درکشان از آن رها كردن همه‌ی كارها و سپردن همه‌ی امور به دست خداوند است عمل کرد؟ ايشان تصوّر مي‌كردند به ميزاني كه شخص خود را در كارها مؤثّر بداند و براي بر‌آوردن مقصود اقدام كند، اعتماد خود را از خداوند گرفته و از جادّه‌ی توكل خارج شده است. طبق اين نظر، براي اين كه به توكّل موضوعيت و اصالت ببخشند، آن را نقطه‌ی مقابل كسب و توسّل جستن به اسباب دانسته‌اند، و معتقدند كه اگر اهل توكّل به اسباب متوّسل شوند، براي مثال هنگام بيماري به طبيب مراجعه كنند و براي ساختن خانه به مهندس و بنا روي آورند، تفاوتي با غير متوكّل نخواهند داشت.

ملّاصدرا در اين باره چنين مي‌فرمايد:

«بدان كه توكّل منزلي از منازل دين، و مقامي از مقامات سالكين است و بلكه از عالي‌ترين درجات مقرّبين؛ چون از جهت شناخت بسيار باريك و پوشيده، و از جهت عمل خيلي سخت و دشوار است. و جهت پوشيده بودنش از سوي ادراك و شناخت آن كه، ديدن وسايط و اسباب و اعتماد و تكيه بر آنها در توحيد، شرك و دوگانه‌پرستي است و بتمامه از آنها جدا شدن هم ترك ادب و شريعت است. لذا تحقيق و بررسي معني توكّل به صورتي كه موافق توحيد و عدل و مطابق شرع و دين باشد در نهايت سختي و پوشيدگي است و بر كشف و تحقيق آن جز راسخان در علم كه ديده‌ی عقلشان را از فضل الهي به انوار حقايق سُرمه كشيده‌اند، توانایي ندارند.»[1]

اين سخنِ يكي از بزرگ‌ترين فلاسفه‌ی اسلامي است كه شرح او بر اصول كافي نيز به اتّفاق نظر جميع بزرگان از بهترين شروح مي‌باشد.

چون در مجموع براي شخص متوكّل مسأله اين است كه او چه كارهايي را بايد انجام دهد و چه كارهايي را نبايد انجام دهد، و به عبارت ديگر، آيا به اسباب و لوازم رجوع كند و يا نه و به كدام و تا چه اندازه، ما واژه‌ی «تكليف»[2] را در عنوان به‌كار برديم تا ضمن گويا بودن، رساننده‌ی مقصود باشد و اين كه روشن شود كه مرز بين توكّل و تكليف چه اندازه است، به كجاها بايد برود و به اسباب تمسّك جويد و يا آنها را ترك كند.

ما در اين مقاله، ضمن بیان پاسخ مسأله، به تعريف و تحليل توكّل، به بيان عناصر متشكّله و اركان آن پرداخته‌ايم و آن را از نظر قرآن و احاديث و عرفان بررسي كرده، و بحث درجات توكّل، ارزش و فضيلت و آثار و نتايج آن را نيز آورده‌ايم.

پاسخ مسأله و حلّ شبهه

توكّل از نظر لفظي و لغوي

توكل در لغت مشتق از مادّه‌ی «وَكَلَ» و «وكالت» به معناي سپردن كارها به خدا است و از نظر راغب، توكّل به دو وجه استعمال مي‌شود:

يكي اين كه گفته مي‌شود: «توكّلت لفلانٍ بمعني تولّيت له»؛ يعني براي فلاني قبول وكالت كردم؛ به اين معني كه عهده‌دار سرپرستي او شدم.

و ديگر اين كه گفته مي‌شود: «وَكّلته فتوكَّل لي و توكّلت عليه بمعني اعتَمَدته»؛ او را وكيل كردم او هم براي من قبول وكالت كرد و توكّل كردم بر او به معناي اين كه او را مورد اعتماد قرار دادم و بر او تكيه كردم.

همچنين در مجمع البحرين چنين گفته است:

«التوكيل ان تعتمد علي الرجل و تجعله نائباً عنك.»[3]

خلاصه، توكّل به معناي سپردن كارها به ديگري و در اينجا خداوند است.

همچنين توكّل با تفويض مترادف است.[4]

توكّل در اصطلاح

توکّل در اصطلاح، یعنی تفويض امور دركليه‌ی شؤون زندگي به خدا. همچنين اعتماد و اتكا بر خدا و واگذاري امور به خدا.

انسان در هنگام مواجهه با مشكلات و دشواري‌ها، احساس مي‌كند كه به تنهايي بر حلّ مشكلات توانا نيست، فلذا كسي را كه توانايي انجام آن را دارد وكيل خود قرار مي‌دهد و از اين طريق بر توانایي خويش مي‌افزايد. حقيقت وكالت در امور عادي انسان همين است و بس.از اين جهت، هر اندازه وكيل،آگاهي،‌ توانایي، امانتداري، درستكاري، علاقه و دلسوزي به موكّل داشته باشد، ارزش وكالت او بيشتر و غلبه‌ی موكّل بر مشكلات و سختي‌ها قطعي‌تر مي‌شود.

در مورد توكّل انسان بر خدا نيز همين حقيقت حاكم است. انسان در مسير زندگي با سختي‌ها و مشكلاتي روبه‌رو مي‌شود و چون به تنهايي قادر بر انجام كارها نيست به نيروي غيبي و قدرت بي‌پايان خدا تكيه و اعتماد مي‌كند و از او استمداد مي‌جويد كه او را در زندگي موفّق و پيروز كند.

توكّل در قرآن

الف- آيات قرآن در باب توكّل:

در قرآن آيات فراواني در باب توكّل وجود دارد. برخي از اين آيات عبارتند از:

1- )وَمَن يَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ[5] «و هركس بر خدا توكّل كند،كفايت امرش را مي‌كند.»

2- )أَلاَّ تَتَّخِذُواْ مِن دُونِي وَكِيلًا[6]«غير ما را تكيه‌گاه خود قرار ندهيد.»

3- )وَمَن يَتَوَكَّلْ عَلَى اللّهِ فَإِنَّ اللّهَ عَزِيزٌ حَكِيمٌ[7] «و هركس بر خدا تكيه (توكّل) كند پيروز گردد و خدا قدرتمند و حكيم است.»

4- )وَتَوَكَّلْ عَلَى الْعَزِيزِ الرَّحِيمِ الَّذِي يَرَاكَ حِينَ تَقُومُ وَتَقَلُّبَكَ فِي السَّاجِدِينَ[8]«و بر خداوند عزيز و رحيم توكّل كن، همان كسي كه تو را به هنگامي كه [براي عبادت] بر مي‌خيزي مي‌بيند و [نيز] حركت تو را در ميان سجده‌كنندگان.»

5- )وَتَوَكَّلْ عَلَى الْحَيِّ الَّذِي لَا يَمُوتُ[9] «و توكّل كن بر آن زنده‌اي كه هرگز نمي‌ميرد.»

6- )وَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ وَكَفَى بِاللَّهِ وَكِيلًا[10] «و بر خدا توكّل كن و همين بس كه خداوند حافظ و مدافع [انسان] باشد.»

7- )فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُؤْمِنُونَ[11] «افراد با ايمان، بايد تنها بر خدا توكّل كنند.»

8- )رَّبَّنَا عَلَيْكَ تَوَكَّلْنَا وَإِلَيْكَ أَنَبْنَا وَ إِلَيْكَ الْمَصِيرُ[12]«پروردگارا! ما بر تو توكّل كرديم و به سوي تو بازگشتيم و همه‌ی فرجام‌ها به سوي توست.»

9- )وَ عَلَى اللّهِ فَتَوَكَّلُواْ إِن كُنتُم مُّؤْمِنِينَ[13]«و بر خدا توكّل كنيد اگر ايمان داريد.»

10-)وَ تَوَكَّلْ عَلَيْهِ[14] «و بر او توكّل نما.»

11-)وَ قَالُواْ حَسْبُنَا اللّهُ وَنِعْمَ الْوَكِيلُ[15] «وگفتند: خدا ما را كافي است و او بهترين حامي ماست.»

12-)وَ عَلَى اللّهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُتَوَكِّلُونَ[16] «و توكّل كنندگان بايد فقط بر خدا توكّل كنند.»

13-)وَ عَلَى اللّهِ فَلْيَتَوَكِّلِ الْمُؤْمِنُونَ[17] «و مؤمنان تنها بر خداوند توكّل كنند.

14- )إِنَّ اللّهَ يُحِبُّ الْمُتَوَكِّلِينَ[18] «خداوند متوكّلان را دوست دارد.»

15- )أَلَيْسَ اللَّهُ بِكَافٍ عَبْدَهُ[19] «آيا خداوند براي [نجات و دفاع از] بنده‌اش‌كافي نيست.»

ب- معني‌شناسي توكّل در آيات قرآن:

در همه‌ی دلالت‌هاي لغوي، اشاره‌اي است به ضعف و ناتواني انسان و انكار قدرت و توانايي‌هاي او و يا نفي نقش او در تحقّق آنچه كه دوست دارد. در هر انساني، بلكه در هر موجودي، قدرت محدودي است كه براي تحقّق آرزوها و علاقه‌هاي او كافي نيست. لذا ناچار به تبادل همكاري و تكيه بر موجودات دیگر است و ناچار است به سوي قدرت نامحدود ديگر توجّه كند كه مي‌تواند خواسته‌ها و كارهاي همه‌ی مخلوقات را برآورده سازد. پس توكّل، در فطرت، براي جلب قدرت و توانايي زياد و آمادگي براي استقبال از اسباب و علل ممكن امور در حدود نظام قانون الهي است.[20]

مرحوم استاد علّامه طباطبایي در تعريف توكّل چنين مي‌فرمايد:

«حقيقت مطلب اين است كه نفوذ اراده و رسيدن به مقصود در عالم مادّه نيازمند به يك سلسله اسباب و عوامل طبيعي و يك سلسله عوامل روحي و نفساني است. هنگامي كه انسان وارد ميدان عمل مي‌شود و كليّه‌ی عوامل طبيعي مورد نياز را آماده مي‌كند، تنها چيزي كه ميان او و هدفش فاصله مي‌اندازد، همانا تعدادي از عوامل روحي (از قبيل سستي اراده و تصميم، ترس، غم و اندوه، شتاب‌زدگي و عدم تعادل، سفاهت و كم‌تجربگي و بدگماني نسبت به تأثير علل و اسباب و امثال آن) است. در چنين وضعي، اگر انسان بر خداوند سبحان توكّل داشته باشد، اراده‌اش قوي و عزمش راسخ مي‌گردد و موانع و مزاحمات روحي در برابر آن خنثي خواهد شد؛ زيرا انسان در مقام توكّل با مسبّب الاسباب (كه غالب بر همه‌ی اسباب است) پيوند مي‌خورد و با چنين پيوندي ديگر جايي براي نگراني و تشویش خاطر باقي نمي‌ماند و با قاطعيت با موانع دست و پنجه نرم مي‌كند تا به مقصود برسد.»

علاوه بر اين، نكته‌ی ديگري كه در مورد توكّل موجود است، بُعد غيبي و ماورایي آن است؛ يعني خداوند متعال شخص متوكّل را با امدادهاي غيبي (من حيث لايحتسب؛ يعني از آنجا كه به گمانش نمي‌رسد) مدد مي‌رساند كه اين امدادها از حوصله‌ی اسباب عادي و طبيعي فراتر و در رديف مافوق علل مادي قرار دارد و ظاهر آيه‌ی )وَمَن يَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ((هركس بر خدا توكّل كند، خدا او را كفايت كند) چنين امدادي را نويد مي‌دهد. عالم، عالم اسباب است و انسان براي ادامه‌ی زندگي خود چاره‌اي ندارد، جز اين كه با تسبيب اسباب و در ارتباط با مردم كارهاي خود را انجام دهد. امّا نكته‌ی اساسي و مهمّي كه وجود دارد اين است كه انسان در عين اين كه بايد در زندگي خود دنبال وسيله و سبب برود، مسبّب الاسباب را نبايد فراموش كند، بلكه بايد وسايل و اسباب را پرتوي از ذات احديّت و اراده‌ی او بداند، نه اين كه مخلوق را قادر و خالق را مقهور و مغلوب به حساب آورد؛ چراكه: )وَ مَن يَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ إِنَّ اللَّهَ بَالِغُ أَمْرِهِ قَدْ جَعَلَ اللَّهُ لِكُلِّ شَيْءٍ قَدْرًا(؛[21]«هركس بر خدا توكّل كند،كفايت امرش را مي‌كند، به درستي كه خداوند فرمان خود را به انجام مي‌رساند و خدا براي هر چيزي اندازه‌اي قرار داده است.»

از اين رو، قرآن مجيد در موارد متعددّي مردم را به اين مسأله توجّه مي‌دهد و مي‌فرمايد به ديگران اعتماد نكنيد، در گرفتاري‌ها و سختي‌ها به خدا توجّه كنيد، و به‌طور كلّي، امور خود را به خدا واگذاريد و با اعتماد بر او دنبال فعّاليت خويش برويد؛ چراكه تمام كارها به‌دست قدرت اوست:

)يَا أَيُّهَا النَّاسُ أَنتُمُ الْفُقَرَاء إِلَى اللَّهِ وَ اللَّهُ هُوَ الْغَنِيُّ الْحَمِيدُ[22]«اي مردم! همه‌ی شما نيازمندان به خدا هستيد، تنها خداوند است كه بي‌نياز و شايسته‌ی هرگونه حمد و ستايش است.»

)قُلْ أَغَيْرَ اللّهِ أَتَّخِذُ وَلِيًّا فَاطِرِ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ[23]«بگو: آيا غير از خدا را وليّ خود انتخاب كنم، در حالي كه او آفريننده‌ی آسمان‌ها و زمين است؟»

)وَإِن يَمْسَسْكَ اللّهُ بِضُرٍّ فَلاَ كَاشِفَ لَهُ إِلاَّ هُوَ وَإِن يَمْسَسْكَ بِخَيْرٍ فَهُوَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدُيرٌ[24] «اگر خداوند زياني به تو برساند هيچ‌كس جز او نمي‌تواند آن را برطرف سازد. و اگر خيري به تو برساند او بر همه چيز توانا است.»

)وَ إِن يَمْسَسْكَ اللّهُ بِضُرٍّ فَلاَ كَاشِفَ لَهُ إِلاَّ هُوَ وَإِن يُرِدْكَ بِخَيْرٍ فَلاَ رَآدَّ لِفَضْلِهِ يُصِيبُ بِهِ مَن يَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ وَ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ[25] «اگر خدا به تو زيانى برساند آن را برطرف‌كننده‌اى جز او نيست. و اگر براى تو خيرى بخواهد بخشش او را ردكننده‌اى نيست. آن را به هركس از بندگانش كه بخواهد مى‌رساند و او آمرزنده‌ي مهربان است.»

توكّل در احاديث و روايات

شيخ صدوق در معاني الاخبار، در قضيّه‌ی برخورد جبرئيل با پيامبر اكرم 6و سؤال حضرت محمّد6از جبرئيل چنين روايت كرده كه از جمله سؤال‌هاي حضرت از او اين بود كه : «توكّل بر خدا يعني چه؟» و جبرئیل در پاسخ گفت:

«العلم بأنَّ المخلوق لا يَضُرّ و لا يَنفَعُ و لا يُعطي و لا يَمنعُ و استِعمال اليَأسِ مِنَ الخَلقِ، فَاذا كانَ العَبد كَذالِكَ لَم يُعمَل لِاحَدٍ سِوي الله، و لَم يَرجُ و لَم يَخف سوي الله و لم يطمَعُ في أحَدٍٍ سوي الله، فهذا هو التوكّل.»

يعني: «توكّل اين است انسان بداند كه مخلوق نه ضرر مي‌رساند و نه نفع و نه توانايي بخشش دارد و نه مانع از خير و شرّ است و خود را از مخلوقات مأيوس قرار بدهد، اگر بنده چنين شد براي كسي جز خدا كار نمي‌كند و جز به خداوند اميد ندارد و جز از او نمي‌ترسد و به كسي جز او طمع نمي‌بندد، و اين همان توكّل است.»

و در جاي ديگر، در اصول كافي آمده است كه امام صادق7 مي‌فرمايد: «چيزي نيست مگر آن که براي آن حدّي وجود دارد.» ابونصر پرسيد: حدّ توكّل چيست؟ حضرت فرمود: «حدّ توكّل يقين داشتن به خدا است.» ابونصر پرسید: حدّ و معرّف يقين چيست؟ فرمود: «غير از خدا از كسي خوفي و ترسي و واهمه‌اي نداشته باشد.»

همچنين در اصول كافي، جلد دوم، ص 66 از امام صادق7روايتي نقل كرده است كه حضرت فرمود:

«عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع أَنَّهُ قَرَأَ فِي بَعْضِ الْكُتُبِ أَنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ و َ تَعَالَى يَقُولُ وَ عِزَّتِي وَ جَلَالِي وَ مَجْدِي وَ ارْتِفَاعِي عَلَى عَرْشِي لَأُقَطِّعَنَّ كُلَّ مُؤَمِّلٍ مِنَ النَّاسِ غَيْرِي بِالْيَأْسِ وَ لَأَكْسُوَنَّهُ ثَوْبَ الْمَذَلَّةِ عِنْدَ النَّاسِ وَ لَأُنَحِّيَنَّهُ مِنْ قُرْبِي وَ لَأُبَعِّدَنَّهُ مِنْ فَضْلِي أَ يُؤَمِّلُ غَيْرِي فِي الشَّدَائِدِ وَ الشَّدَائِدُ بِيَدِي وَ يَرْجُو غَيْرِي وَ يَقْرَعُ بِالْفِكْر ِ بَابَ غَيْرِي وَ بِيَدِي مَفَاتِيحُ الْأَبْوَابِ وَ هِيَ مُغْلَقَةٌ وَ بَابِي مَفْتُوحٌ لِمَنْ دَعَانِي فَمَنْ ذَا الَّذِي أَمَّلَنِي لِنَائِبَةٍ فَقَطَعْتُهُ دُونَهَا وَ مَنِ الَّذِي رَجَانِي لِعَظِيمَةٍ فَقَطَعْتُ رَجَاءَهُ مِنِّي جَعَلْتُ آمَالَ عِبَادِي عِنْدِي مَحْفُوظَةً فَلَمْ يَرْضَوْا بِحِفْظِي وَ مَلَأْتُ سَمَاوَاتِي مِمَّنْ لَا يَمَلُّ مِنْ تَسْبِيحِي وَأَمَرْتُهُمْ أَنْ لَا يُغْلِقُوا الْأَبْوَابَ بَيْنِي وَ بَيْنَ عِبَادِي فَلَمْ يَثِقُوا بِقَوْلِي أَ لَمْ يَعْلَمْ مَنْ طَرَقَتْهُ نَائِبَةٌ مِنْ نَوَائِبِي أَنَّهُ لَايَمْلِكُ كَشْفَهَا أَحَدٌ غَيْرِي إِلَّا مِنْ بَعْدِ إِذْنِي فَمَا لِي أَرَاهُ لَاهِياً عَنِّي أَعْطَيْتُهُ بِجُودِي مَا لَمْ يَسْأَلْنِي ثُمَّ انْتَزَعْتُهُ عَنْهُ فَلَمْ يَسْأَلْنِي رَدَّهُ وَ سَأَلَ غَيْرِي أَ فَتَرَانِي أَبْدَأُ بِالْعَطَاءِ قَبْلَ الْمَسْأَلَةِ ثُمَّ أُسْأَلُ فَلَا أُجِيبُ سَائِلِي أَ بَخِيلٌ أَنَا فَيُبَخِّلُنِي عَبْدِي أَوَ لَيْسَ الْجُودُ وَ الْكَرَمُ لِي أَ وَلَيْسَ الْعَفْوُ وَ الرَّحْمَةُ بِيَدِي أَوَ لَيْسَ أَنَا مَحَلَّ الْآمَالِ فَمَنْ يَقْطَعُهَا دُونِي أَفَلَا يَخْشَى الْمُؤَمِّلُونَ أَنْ يُؤَمِّلُوا غَيْرِي فَلَوْ أَنَّ أَهْلَ سَمَاوَاتِي وَ أَهْلَ أَرْضِي أَمَّلُوا جَمِيعاً ثُمَّ أَعْطَيْتُ كُلَّ وَاحِدٍ مِنْهُمْ مِثْلَ مَا أَمَّلَ الْجَمِيعُ مَا انْتَقَصَ مِنْ مُلْكِي عُضْوُ ذَرَّةٍ وَ كَيْفَ يَنْقُصُ مُلْكٌ أَنَا قَيِّمُهُ فَيَا بُؤْساً لِلْقَانِطِينَ مِنْ رَحْمَتِي وَ يَا بُؤْساً لِمَنْ عَصَانِي وَ لَمْ يُرَاقِبْنِي.»[26]

«خداوند مي‌فرمايد: سوگند به جلال و عزّتم و به مجد و برتري خودم در عرش قدرت، هر آينه قطع مي‌كنم آرزوي هر آرزومند را كه به غير از من اميدوارم باشد و تبديل به نااميدي مي‌كنم و در پيش مردم به او لباس ذلّت مي پوشانم و از خود دور مي‌سازم و از وصلت خود دور مي‌اندازم، آيا در شداید به غير من پناه مي‌برد، در حالي كه شداید در دست من است؟ آيا به غير من اميدوار مي‌شود و درب ديگران را مي‌كوبد، در حالي كه همه‌ی درها قفل شده است و كليد آنها دست من است؟ در رحمت من تنها بر كساني باز است كه من را صدا كنند، تا حال كيست در مشكلات خود مرا صدا زده و من او را از خود رانده و قطع رابطه كرده‌ام؟ و كيست در كارهاي سخت مهم به من اميد آورده و من اميد او را قطع كرده‌ام؟ در حالي كه تمام خواسته‌هاي بندگانم در پيشگاهم محفوظ است. آيا به حفاظت من راضي نيستند؟ و آسمان‌ها را از فرشتگاني پر كرده‌ام كه آني از ذكر من خسته نمي‌شوند و دستور داده‌ام درهاي كرمم را بين من و بندگانم بازنگاه‌دارند و نبندند. آيا به وعده‌ی من اطمينان ندارند؟ مگر آن بنده نمي‌داند كه اگر حادثه‌اي از حوادث من او را بكوبد، كسي جز به اذن من آن را از او بر ندارد، پس چرا از من رو مي‌گرداند. من با جود و بخشش خود آنچه را از من نخواسته به او مي‌دهم، سپس از او مي‌گيرم و او برگشتش را از من نمي‌خواهد و از غير من مي‌خواهد؟ و درباره‌ی من فكر مي‌كند كه ابتدا و پيش از خواستن او عطا مي‌كنم، ولي چون از من بخواهد به سائل خود جواب نمي‌گويم، مگر من بخيلم كه بنده‌ام مرا بخيل مي‌داند؟ مگر جودها و كرم‌ها از من نيست؟ مگر عفو و رحمت دست من نيست؟ مگر من محل آرزوها نيستم؟ پس كه مي‌تواند آرزوها را جز من قطع كند؟ آيا آنان كه به غير من اميد دارند نمي‌ترسند؟ اگر همه‌ی اهل آسمان‌ها و زمينم به من اميد بندند و به هر يك از آنها به اندازه‌ی اميدواري همه بدهم، به قدر عضو مورچه‌اي از ملكم كاسته نمي‌شود، چگونه كاسته شود از ملكي كه من سرپرست آن هستم؟ پس بدا به حال آنهايي كه از رحمتم نوميدند و بدا به حال كساني كه نافرماني‌ام كنند و از من پروا ننمايند!»

در احاديث و روايات شيعي موارد بسياري وجود دارد كه ضمن بيان فضيلت توكّل، بندگان را به آن ترغيب نموده‌اند. برخي روايات در باب معني و مفهوم توكّل است كه ما در قسمت خود مفهوم توكّل گفتيم، برخي در باب درجات توكّل و شماري در ذكر آثار و فوايد توكّل است كه ما در قسمت‌هاي بعدي مي‌آوريم.

از باب مثال، در حديث سماعة بن مهران، در شرح حديث جنود عقل و جهل، حضرت امام جعفر صادق7آن را از جنود عقل (از فضايل) شمرده كه مقابل آن حرص مي‌باشد و صدرالمتألهين در شرح آن حديث در اصول كافي چنين گفته است:

«توكّل منزلي از منازل دين و مقامي از مقامات سالكين، بلكه از درجات عالي مقرّبين است؛ زيرا توكّل از حيث علم غامض و دقيق است و از حيث عمل شاق (داراي مشقّت و دشوار است). و وجه غموض توكّل از حيث ادراك اين است كه: ملاحظه‌ی وسایط و اسباب و اعتقاد بر آنها در توحيد و شرك است و به كلّي دوري گزيدن از آنها ترك ادب و شريعت است.»

توكّل در عرفان

توكّل نزد عرفا از جمله مقاماتي است كه سالكان طريق حقّ بايد در نوردند تا به مقصد برسند.

- خواجه عبدالله انصاري در منازل السائرين، توكّل را منزل بيست و هفتم، و در صد ميدان، آن را ميدان بيست و يكم شمرده و گفته است كه توكّل سپردن كارهاست به خداوند حكيم و قطع اميد كردن از آنچه در دست مردمان است.

- شاه نعمت الله ولي تعريف دقيقي از توكّل به دست مي‌دهد: «التوكّل ترك الاسباب و نسيان الاحباب و اتّكال القلب علي الملك الوهّاب في كلّ الابواب.» در اين تعريف از سه معني سخن رفته است: يكي، ترك اسباب؛ زيرا مسبّب الاسباب اوست. دوم، فراموش كردن ماسوي الله. سوم، اعتماد كردن به حقّ تعالي در تمام زمينه‌ها.

- ملّا محسن فيض كاشاني دست‌يابي به راز توكّل و حقيقت آن را بسيار سخت و مشكل دانسته و می‌گويد: «بدان كه توكّل از جمله مقامات مقرّبان است و درجه‌ی وي بزرگ.»

- سيّد حيدر آملي در توحيد خاصّه می‌گويد: «در توكّل هيچ سببي مشاهده نبايد كرد؛ زيرا يقين عارفان چنان زياد است كه هيچ مؤثّري جز خداي نبينند و در شهود خويش بايد كه اسباب را در مسبّب متلاشي انگارد.»

- ابوطالب مكّي در انفاس چه نيكو به شرح حال متوكّل مي‌پردازد و مي‌گويد:

«آرامش قلب دارد از توجّه و اشراف به بندگان، و قطع همّ و غم از انديشيدن به طمع آنچه كه نزد آنان است، دل به مقلّب و مدبّر بسته است، انديشه‌اش به قدرت قادر مشغول است و عدم اسباب او را به آنچه كه علم وي برحذر مي‌دارد و مذمّت مي‌كند، وا نمي‌دارد و مانع او نمي‌شود كه حقّ را بگويد و يا به آن عمل كند و يا در راه خدا دوست بدارد و يا دشمن كند با جريان يافتن اسباب به دست مردم، و در نتيجه، به خاطر شرم از آنها يا طمع به آنها حقّ را ترك گويد، و يا از قطع منافع بترسد. و نيازها و مشكل احتياج او را به انحطاط در ميل مردم و گرايش به باطل و يا سكوت در برابر وارد نمي‌سازد.» از برخي از دانشمندان نقل مي‌شود: «خداوند سبحان انسان‌ها را آفريد، ولي آنها را از خود در حجاب قرار نداد، بلكه حجاب آنها را همان تدبيرشان قرار داد.»

ابوطالب مکّی سپس به شرح تدبير پرداخته است كه معناي متوكّل در آن آشكار است. او مي‌گويد:

«منظور از ترك تدبير، ترك اقدام درآنچه براي بنده جايز است، نيست، بلكه منظور از ترك تدبير، ترك آرزوهاست، و يا سخناني از اين قبيل: «چرا چنين شد»، «چرا چنين نشد»، «اي كاش واقع نمي‌شد»، چون اين كار اعتراض و جهل قبل از علم و ترك اعمال قدرت و شهادت حكمي و غفلت از مشيّت و جريان حكمت در آن است.»

دوباره به كلام بازگشته مي‌گويد:

«تدبير، يعني تشخيص و انجام حكم و قرار دادن اشيا در جايگاه خود. چگونه بنده با وجود اشيا چنين نباشد، در حالي كه عاقل، اهل تشخيص و متعبّد و طالب احكام است. اين همان حال توكّل كنندگان است.»

بنا به اعتقاد ابوطالب مكّي، آنها كه از درجه‌ی خواصّ گذشتند، معناي خاصّ خود را در توكّل دارندكه اظهار و تعريف آن جايز نيست، بلكه شايسته است كه به خاطر ترس از پريشاني عاقل و حفظ از جاهل كه حماقت و جهلش افزون نگردد، پنهان بماند. او مي‌گويد:

«ذكر توكّلِ خاصّ الخاص را از دوستان مقرّب خويش پنهان كردم، چون عقل عاقل آن را بر نمي‌تابد و در كتاب هم ظرفيّت آن نيست، چون ممكن است منكر جاهل در آن نظر افكند.»

- قشيري در رساله‌ی قشيريّه از ابوعبدالله قرشي چنین نقل مي‌كند كه:

«از وي درباره‌ی توكّل سؤال شد، او گفت: «وابستگي به خداوند در هر حال.» و از سهل بن عبدالله نقل كرده است كه مي‌گفت: «توكّل حال پيامبر است و كسب سنّت او. و هركس بر حال او باشد، سنّت او را رها نخواهد كرد.» گفته شده است: «توكّل آن است كه كم و زياد نزد او مساوي باشد». ابوسعيد خرّاز مي‌گويد: «توكّل، حركت بدون سكون و سكون بدون حركت است.»

يعني عمل و تلاش در اسباب زندگي و اطمينان در درون به حكمت خداوند در تدبير و چاره انديشي، بنابراين، سخن سهل بن عبدالله چنين تأويل مي‌شود:

«هركس به حركت و فعّاليت طعنه‌ زند، در حقيقت، به سنّت طعنه زده است، و هركس به توكّل طعنه زند، بر اميال طعنه زده است.»

گفته شده است: «توكّل اعتماد كردن به آنچه نزد خداوند است و نااميدي از آنچه كه نزد مردم است.»

- از حارث محاسبي درباره‌ی توكّل سؤال شدكه آيا طمع آن را در بر مي‌گيرد، گفت:

«از طريق طبيعت (آدميان) خطراتي متوجّه آن مي‌شود، ولي به او ضرري نمي‌رساند؛ و نااميدي از آنچه كه در دست مردم است وي را در حذف طمع تقويت مي‌كند.»

محاسبي بعد از تعريف معناي توكّل نزد عوام كه همان معناي رايج است، به شرح و تبيين آن نزد خواصّ، براساس شيو‌ه‌ی عارفان و دانشمندان مي‌پردازد: آنان مفاهيم رايج و مأنوس در اذهان را طرح و سپس با مفاهيم بلند آن را تقويت مي‌كنند و از نزديك‌ترين مفاهيم شروع و سپس معناي بعيد آن را آغاز مي‌كنند.

وی مي‌گويد:

«حقيقت توكّل نزد آنها اين است كه بداند خداوند هيچ امري را بي‌خاصيّت رها نكرده است، بلكه از اشيا فارغ شد و آنها را اندازه‌گيري كرد، هر چند چيزي از آنها در معقول متفاوت باشد و يا در محسوس مشوّش و يا در عهد پريشان؛ او مدبّر است و وظيفه‌اش سوق دادن اين تقديرها به زمان موعود است.

پس، متوكّل آن است كه از دقّت نظر و مطالعه‌ی اسباب راحت است و به قسمت پيشين آرام، با اين كه هر دو حالت براي او يكسان است، يعني مي‌داند كه طلب جامع نيست و توكّل مانع نمي‌باشد، چون خداوند در كار خويش استوار است و هركس چيزي را جايگزين توكّلش سازد، توكّل او وارد شده و قصد معلول كرده است [و نه علّت]، و هرگاه از اسارت اين اسباب رها شود و در توكّلش جز حقّ خداوند را در نظر نگيرد، خداوند وي را در هركار مهمّي كفايت مي‌كند.»[27]

به نظر مي‌رسد كه او به درجه‌اي از توكّل كه ويژه‌ی پيامبران و مقرّبان است توجّه داشته، كه همان فناي اراده‌ی بنده در اراده‌ی مولاست و جز اختيار او از خود داراي اختياري نيست و جز آنچه كه واقع شده آهنگي ندارد و براي نفس خود وجودي قایل نيست، چون نفس او با طلوع منشأ نور محو شده است.[28]

عناصر تشكيل دهنده و مؤلّفه‌هاي سازنده‌ی توكّل

براي اين كه توكّل صحيح باشد و بتوان بر آن آثاري را مترتّب دانست، به شرايط و اركاني نيازمند است. و از طرفي، انسان در برخورد با رويدادها و مواجهه با صحنه‌هاي مختلف زندگي، واكنش‌هاي مختلفي دارد، كه اين واكنش‌ها به تناسب سنّ، جنسيّت، فرهنگ اجتماعي، شغل اعتقادات و بسياري از عوامل ديگر در افراد مختلف يكسان نخواهد بود، امّا صرف نظر از اين تفاوت‌ها مي‌توان پاسخ فرد را به موقعيّت تهديد برانگيز (نظير بيماري، بلاهاي طبيعي، شكست‌ها و...) يا اساساً در برابر موقعيّت‌هاي طبيعي (كار، فعّاليت،‌ اداره‌ی زندگي، روابط بين فردي و...) مورد توجّه قرار داد. در هريك از این موقعيّت‌ها ممكن است سه بُعد كلّي را از هم متمايزساخت:

1- بُعد شناختي و ایمانی (جهان بيني فرد، اعمّ معرفت و ايمان و اعتقادات)؛2- بُعد عاطفي (مجموعه‌ی عواطف و حالات و احساسات فرد)؛3- بُعد رفتاري (عملكرد و فعل شخص).

توضيح بُعد شناختي و ایمانی

بعد شناختي به حيطه‌ی ادراك و جهان‌بيني فرد مربوط است و اعمّ است از آنچه كه مربوط به ايمان و اعتقاد شخص ‌است و آنچه كه جنبه‌ی معرفت و شناخت دارد. بنابراين، شامل دو بخش[29] است و براي هر بخش اركاني است:

اركان توكّل در بُعد ايماني

در بُعد ايماني، توكّل داراي اركان و پايه‌هايي است كه بايد به آنها ايمان داشت، اگر به اين اركان ايمان نداشته باشيم، نمي‌توانيم توكّل كنيم. به عبارت ديگر، هر چند گفته شود كه ما توكّل كرده‌ايم و يا متوكّليم، صحيح نيست. اين اركان عبارتند از:

ركن اوّل: ايمان و اعتقاد به اين كه خداوند متعال به آنچه بندگان محتاج هستند، عالم است و علم خداوند مطلق و كامل است و به تمام نيازمندي‌هاي انسان عالم است؛ چه در ظاهر و باطن، چه در سرّ و علن و چه خُرد و بزرگ و هر تصميمي كه بنده بگيرد و هر نيّت و هر قصدي كه داشته باشد خداوند كاملاً از آن آگاه و عالم است.

ركن دوم: ايمان و اعتقاد به اين كه خداوند براي رفع نيازها و برآوردن حاجات بنده قادر و تواناست. نگرش دقيق بر كلّ آفرينش و انديشه و تفكّر در شگفتي‌هاي عالم و دقّت در نظم و سازماندهي موجودات از ريزترين آنها (يعني اتم) تا بزرگ‌ترين و عظيم‌ترين آنها (يعني كهكشان) ما را به قدرت و توانايي پديد آورنده‌ی آنها رهنمون مي‌سازد. بنابراين، با توجّه به اين كه يكي از صفات خداوند قدرت و توانايي او بر انجام امور است، قادر است كه احتياجات بندگان را برآورده سازد.

ركن سوم: ايمان و اعتقاد به اين كه خداوند،كريم است. و به عبارت ديگر، خداوند براي رفع نيازها و برآوردن حاجات بنده بخيل نيست. بنابراين، همان گونه كه ايمان به عالم بودن خداوند براي توكّل كردن بر خدا كافي نيست و بايد به قدرت پروردگار نيز ايمان و اعتقاد داشت، ايمان به علم و قدرت پروردگار نيز براي توكّل كردن كافي نيست و بنده بايد معتقد و مؤمن باشد كه خداوند كريم است. جود و سخا و كرم پروردگار سراسر گيتي را فرا گرفته است و زمان و مكان و موجودي نيست كه از نعمت گسترده‌ی او خالي باشد.

هرچه از نيكي‌ها، بركات، حسنات و خيرات موجود است از اوست و جز او كسي در ايجاد كائنات دخالتي ندارد.

ركن چهارم: متوكّل بايد مؤمن و معتقد باشدكه خداوند متعال به او محبّت و رحمت دارد و تنها، ايمان و اعتقاد به علم و قدرت و كرم خداوند براي توكّل كافي نيست و ايمان و اعتقاد بر محبّت و رحمت او براي توكّل لازم است. با فقدان اين ركن، بنده، متوكّل نيست و به عبارتي توكّل او صحيح نيست.

ارکان توکّل در بُعد شناختي

توكّل، يعني درك و شناخت اين كه جهان با همه‌ی نظام‌ها و سنن و علل و معلولات، فعل و كار خداوند و ناشي از اراده‌ی اوست و هيچ چيز وجود استقلالي ندارد. بر همين اساس، قرآن كريم، آثار فاعل‌هاي طبيعي و غير طبيعي را به خداوند متعال نسبت مي‌دهد تا مردم، اين استناد به خدا را كه در طول فاعل‌هاي طبيعي است، درك كنند. موارد توكّل در بخش علم و معرفت از بُعد شناختي عبارتند از:

1- اِسناد امور و اتّفاقات به خداوند متعال (رابطه‌ی توحيد و توكّل):

توحيد داراي چهار بُعدِ ذاتي و صفاتي و افعالي و عبادي است،‌ و در توحيد افعالي اعتقادمان اين است كه تمامي موجودات از كوچك‌ترين ذرّه تا بزرگ‌ترين آنها وجود و فعّاليت و حركتشان تحت اداره‌ی دایمي اراده‌ی مطلق هستي يعني ذات اقدس الهي است. بنابراين، افراد متوكّل تمام حوادث و رويدادها را به خداوند نسبت مي‌دهند؛ زيرا از ديد آنان در جهان هيچ اتّفاقي نمي‌افتد مگر به علم و خواست خداوند:

)قُل لَّن يُصِيبَنَا إِلاَّ مَا كَتَبَ اللّهُ لَنَا هُوَ مَوْلاَنَا وَعَلَى اللّهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُؤْمِنُونَ[30] «بگو هيچ حادثه‌اي براي ما رخ نمي‌دهد، مگر آنچه خداوند براي ما نوشته و مقرّر داشته است. او مولا و سرپرست ما است و مؤمنان بايد فقط بر خدا توكّل كنند.»

2- رزق و روزي خود را از سوي خدا دانستن:

يعني فرد آنچه را در اختيار دارد از سوي خدا بداند و نيز معتقد باشد كه در آينده نيز خداوند روزي او را تضمين كرده است، و خداوند نصيب و بهره‌ی كافي از نعمت و روزي براي او در نظرگرفته كه اگر وي بكوشد و براي دستيابي به آن، برنامه‌ريزي دقيق و منظّم داشته باشد و از ابزار و وسايل لازم استفاده كند، به آن دست خواهد يافت. خداوند در اين باره مي‌فرمايد:

)وَ مَا مِن دَآبَّةٍ فِي الأَرْضِ إِلاَّ عَلَى اللّهِ رِزْقُهَا[31] «هيچ جنبنده‌اي در زمين نيست، مگر اين كه روزي او بر خداست.»

امام علي7در اين باره مي‌فرمايد: «از توكّل تو را همين بس كه رزق و روزي‌ات را فقط از جانب خدا بداني.»

3- نفع و ضرر و عطا و حرمان را از سوي خدا دانستن:

علّت اصلي اين كه برخي از خدا بريده و چشم طمع به ديگران دوخته‌اند اين است كه همه چيز را از سوي ديگران مي‌دانند و گمان مي‌كنند، ديگران نيازهاي آنان را بر مي‌آورند و به آنها كمك مي‌كنند، امّا در بينش توكّل مدارانه، اين حقيقت نهفته است كه انسان، سود و زيان و بخشش و حرمان را از سوي خدا بداند. قسمتي از سخن جبرئيل7در پاسخ به اين پرسش رسول خدا6 که «ما التوكّل علي الله عزّوجلّ؟»آن بود که: «العلم بأنّ المخلوق لايضرٌّ و لا ينفَعُ و لا يعطي و لا يمنع... .»؛[32]یعنی: «توكّل، يعني ایمان داشتن به اين كه سود و زيان و بخشش و حرمان به‌دست مردم نيست، بلكه همه چيز در دست خدا است.»

توضيح بُعد عاطفي توكّل به خدا

بُعد عاطفی مجموعه‌اي است از عواطف و احساسات و حالات فرد كه با تكيه و اعتماد بر خدا، آرامش و اطمينان قلبي را در خودش احساس مي‌كند، در ضمن از آثار و نتايج توكّل نيز هستند و عبارتند از:

1- نااميدي از خلق:

يكي از جنبه‌هاي اصلي بُعد عاطفي توكّل كه در روايات نيز برآن تأكيد شده، نااميدي از غير خدا است: «و استعمال اليأس من الخلق»[33] وقتي انسان، در حيطه‌ی شناختي، اين حقيقت را بپذيرد كه مخلوق نه مي‌تواند سودي به وي برساند و نه زياني، از نظر عاطفي، حالتي در وي پديد مي‌آيد كه از غير خدا نااميد شود.

2- اميدوار بودن به خداوند:

از مهم‌ترين جلوه‌هاي توكّل به خدا در بُعد عاطفي كه به دنبال نااميدي از خلق حاصل مي‌شود، اميدواري به لطف و رحمت خداوند است. افزون بر آيات و رواياتي كه در آنها اميدواري به لطف و رحمت الهي و ياري خداوند سفارش و تأكيد شده است كه انسان نبايد از درگاه خداوند نااميد شود، در خصوص توكّل نيز رواياتي وجود داردكه اميدوار بودن به خداوند جزو حقيقت توكّل شمرده شده است. در قسمتي از روايت قبلي آمده است: «وَلَم يرجُ ... سوي الله»؛ يعني حقيقت توكّل آن است كه فرد همواره به خداوند اميدوار بوده، اميد خود را از غير خدا قطع كند و حتّي هنگامي كه اسباب عادي براي تأمين خواسته‌ها و نيازهايش فراهم نباشد، باز هم نوميد نشود؛ زيرا خدا از راه‌هاي غير عادي هم مي‌تواند نيازهاي او را برطرف كند.

3- رضايت از خدا و امور زندگاني:

يكي ديگر از ابعاد توكّل به خدا در حيطه‌ی عاطفي، رضا و خشنودي است. رضا يعني تسليم شدن فرد در مقابل خواسته‌ها و اراده‌ی الهي، و احساس رضايت از آنچه خداوند براي او مقرّر كرده و در اختيارش قرار داده است.انسان متوكّل با واگذاري امور زندگي خود به مشيّت الهي، نشان مي‌دهد كه به هر آن چه خداوند براي او مقرّركرده است و مصلحت او را در آن مي‌داند، راضي است. به اين لحاظ، در توضيح توكّل آمده است: «الرضا عن الله»؛[34]يعني: «توكّل، احساس رضايت از خواسته و مشيّت خداوند است.»

رسول خدا6گروهي از افراد خود را خطاب كرد كه: «شما چه نوع كسان هستيد؟» عرض كردند: مؤمنانيم. فرمود: «علامت ايمان شما چه چيز است؟» گفتند: در وقت بلا صابر و هنگام نعمت و رفاه شاكريم و به موارد قضا راضي هستيم. حضرت فرمود: «به خداي كعبه قسم، مؤمنانيد و چنين است كه خداوند مي‌فرمايد:‌)سَلَامٌ قَوْلًا مِن رَّبٍّ رَّحِيمٍ[35] «سلام از جانب خدا بر ايشان (منظور بر اهل رضا).»[36]

4- اعتماد و اطمينان قلبي به خدا:

اعتماد و اطمينان قلبي به خدا يكي از اصلي‌ترين و مهم‌ترين محورهاي توكّل در بُعد عاطفي به شمار مي‌آيد. اعتماد و اطمينان قلبي به خداوند، چنان نقش محوري و كليدي در بحث توكّل دارد كه توكّل از نظر برخي مؤلّفان، به اعتماد و اطمينان قلبي به خدا تعريف شده است: «مَن وَثَقَ بالله توكّل عليه.»[37]

5- نهراسيدن از غير خدا:

در بُعد عاطفي توكّل به اين نكته نيز اشاره شده است كه انسان نبايد از غير خدا بيم و هراسي به خود راه دهد؛ زيرا آنان بدون خواسته و اراده‌ی الهي نمي‌توانند كوچك‌ترين زياني به انسان برسانند، پس ترس از آنها دليلي ندارد. درباره‌ی توكّل، اين حقيقت با تعابيرگوناگون بيان شده است، مانند: «اَن لا تخاف مع الله شيئاً، اَن لاتخاف مَعَ الله غيره، اَن لا تخافَ مَع اللهِ احداً.» [38]

توضيح بُعد رفتاري

تبيين بُعد رفتاري توكّل، يكي از پيچيده‌ترين مباحث مربوط به آن است كه از دير زمان درباره‌ی آن بحث و بررسي شده و خاستگاه نظريّات متعدّد در باب توكّل نيز همین مسأله بوده است. پرسش اصلي در اين بخش اين است كه آيا توكّل با كوشش و تدبير در امور و استفاده از وسايل و امكانات طبيعي قابل جمع است يا نه.

اجمالاً بايد گفت كه توكّل منافي اقدام و عمل نيست. آيات و روايات و سيره‌ی عملي امامان :حاكي از آن است كه ضمن كوشش و تدبير و برنامه‌ريزي در امور، بايد به خداوند توكّل كنيم و در عين استفاده از ابزار و امكانات، پيروزي و كاميابي خويش را از ياري و حمايت خداوند ناشي بدانيم. برخي از ابعاد توكّل در حيطه‌ی رفتاري عبارتند از:

1- داشتن نقش فعّال در زندگي (انجام فرایض و تكاليف):

تلاش و كار و كوشش و داشتن نقش فعّال درزندگي، نه تنها با توكّل منافات ندارد، بلكه توكّل به معناي واقعي، آن است كه فرد براي رسيدن به اهداف خود، از ابزار و امكانات مادّي استفاده كند و تمام همّت و تلاش خود را در جهت تأمين نيازهايش به‌كار گيرد، امّا در نهايت، پيروزي و كاميابي خويشتن را از حمايت و ياري خداوند ناشي بداند. فرد متوكّل با توجّه به نگرش مثبتي كه به نتيجه‌ی عمل خود دارد، با تلاش فراوان در جهت هدف خود مي‌كوشد و اين كوشش، برخاسته از تكيه‌گاه استواري است كه در آن هيچ‌گونه شكستي را نمي‌توان تصوّر كرد.

در برخي از روايات به اين نكته اشاره شده است كه فرد متوكّل بايد در زندگي خود نقشی فعّال داشته باشد و به‌كار و كوشش بپردازد.

«رَأي رسول الله 6، قوماً لا يزرعون. قال: ما انتم؟ قالوا: نحن المتوكلّون. قال: لا، بل انتم المتّكلون.»[39]

رسول خدا6گروهي را ديد كه براي كسب روزي به دنبال كشت و كار نمي‌روند. فرمود: «چه مي‌كنيد؟» گفتند: ما متوكّل هستيم. حضرت فرمود: «شما متوكّل نيستيد، بلكه سربار ديگران هستيد.»

2- قطع طمع از ديگران:

يكي ديگر از ابعاد رفتاري توكّل به خدا اين است كه متوكّل در عمل به هيچ‌كس جز خداوند طمع نداشته باشد و به سوي ديگران دست نياز نگشايد. جبرئيل7درباره‌ی اين بُعد توكّل فرموده است: «و لَم يَطمَع في اَحَدٍ سَوي الله»؛[40]يعني: «در عمل به هيچ‌گونه كسي جز خداوند طمع نداشته باشد و فقط به سوي او دست نياز بگشايد.»

3- دوري از اسباب حرام:

فرد متوكّل در رفتار خود از اسباب حرام دوري مي‌كند؛ زيرا اسباب را از آن جهت به‌كار مي‌گيرد كه خداوند به آن دستور داده و اجازه نداده است كه از اسباب حرام براي دستيابي به اهداف خود استفاده كنيم. [41]

درجات توكّل

اوّلين درجه‌ی توكّل به خداوند آن است كه اعتماد و اطمينان انسان به او، همانند اعتمادش به وكيلي باشد كه براي انجام كارهايش بر مي‌گزيند. در واقع، اين پایين‌ترين درجه‌ی توكّل است و به آساني قابل دستيابي است و مدّت زيادي هم مستمر مي‌ماند و با اختيار و تدبير انسان هم منافاتي ندارد.

در درجه‌ی دوم توكّل، انسان از اصل توكّل غافل و در وكيل خود يعني خداوند فاني است؛ برخلاف نوع اوّل كه توجّه فرد بيشتر به رابطه‌ی قراردادي وكالت است. اين درجه از توكّل كمتر تحقّق پيدا مي‌كند و زودتر از بين مي‌رود و حداكثر يكي دو روز بيشتر دوام ندارد، و تنها براي افراد خاصّي حاصل مي‌گردد. شخص، در اين حالت، عمده‌ی تلاش خود را صرف گريه، درخواست و دعا به درگاه خداوند مي‌نمايد.

عالي‌ترين درجه‌ی توكّل آن است كه انسان همه‌ی حركات و سكنات خويش را به دست خداوند بيند. تفاوت اين نوع از توكّل با نوع دوم در اين است كه در اين جا شخص حتّي التماس و درخواست و تضرّع و دعا را هم رها مي‌كند و باور دارد كه خداوند امور را به حكمت خويش تدبير مي‌كند؛ اگر چه او هم التماس و درخواست نكند. نمونه‌ی واقعي اين نوع توكّل، اتكّال حضرت ابراهيم7است؛ زيرا هنگامي كه نمروديان او را در منجنيق نهاده تا در آتش اندازند، فرشته‌ی الهي به او يادآوري مي‌كند كه از خداوند درخواست ياري و نجات نمايد، ولي او در پاسخ مي‌گويد: «اطلاع خداوند از حال من، مرا بي‌نياز از درخواست نجات از او مي‌كند.» البته اين نوع، بسيار نادر الوقوع است و جز براي صدّيقين حاصل نمي‌شود و در صورت وقوع هم زود از بين مي‌رود و چند لحظه بيشتر دوام نمي‌يابد.[42]

آثار و نتايج توكّل

1- اميدواري و تلاش:

انسان‌ها در برخورد با مصایب و سختي‌ها دو دسته هستند:گروهي كه پس از تلاش و كوشش، اگر به هدف خويش نرسيدند از ادامه‌ی راه مأيوس و دچار اندوه فراوان مي‌گردند؛ امّا گروهی ديگر که اگر چه به موانع مختلف برخورد كنند و يا با مشكلاتي چند برابر مشكلات گروه اوّل روبه رو گردند، هيچ وقت مأيوس نشده و راه خويش را همچنان طي مي‌كنند، چون به امكانات و اسباب مادّي و طبيعي جز به چشم يك وسيله‌ی خدادادي نمي‌نگرند. اینان با اين كه اسباب و وسايل را به‌كار مي‌برند، امّا اميد خود را به خداي خويش بسته وكارها را به او مي‌سپارند؛ چون به خداي خويش توكّل كرده و در رسيدن به اهدافشان به او تكيه نموده و او را وكيل خويش در امور زندگي قرار داده‌اند.

كسي كه داراي روح توكّل است، هرگز يأس به خود راه نمي‌دهد و در برابر مشكلات احساس ضعف و زبوني، اضطراب و نگراني ندارد.كسي كه به خدا توكّل دارد، دلسرد و سرخورده نمي‌شود، بلكه با اميد بيشتري به پيگيري كار خود مي‌پردازد؛ زيرا توكّل مايه‌ی احساس پشت گرمي و داشتن همراه و ياوري كارساز چون خداي متعال است. خدا در قرآن خطاب به پيامبر اسلام مي‌فرمايد:

)فَإِن تَوَلَّوْاْ فَقُلْ حَسْبِيَ اللّهُ لا إِلَهَ إِلاَّ هُوَ عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَ هُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِيمِ[43] «اگر آنها [از حقّ] روي بگردانند [نگران مباش] بگو: خداوند مرا كفايت مي‌كند هيچ معبودي جز او نيست، بر او توكّل كردم و او صاحب عرش بزرگ است.»

2- توكّل و لزوم كار و فعّاليّت:

پيامبر اكرم6گروهي را ديد كه براي كشت و كار نمي‌روند، فرمود: «چه مي‌كنيد؟» گفتند: ما متوكّلين هستيم و بر خدا توكّل مي‌كنيم. فرمود: «شما متوكّل نيستيد، بلكه متّكل، يعني سربار هستيد.»

3- توكّل و همّت عالي:

حضرت جوادالائمّه 7فرمود: «الثقة بالله تعالي ثمن لكلّ غالٍ و سلّم الي كلّ عالٍ»[44]؛ «اعتماد به خداي تعالي بهاي هر چيز گرانبها و نردباني به سوي همه‌ی بلندي‌ها (مقامات عاليه) است.» توكّل به خدا، زمينه‌ی تكامل و پيشرفت و بلند همّتي را در افراد فراهم مي‌سازد.

4- قوّت و شجاعت:

حضرت محمّد6فرمود: «من احبّ ان يكون اقوي النّاس فليتوكّل علي الله»؛[45] «هركس دوست دارد قوي‌ترين مردم باشد، بايد بر خدا توكّل كند.»

و امام باقر7فرمود: «من توكّل علي الله لايغلب و من اعتصم بالله لايهزم.»؛[46] «كسي كه بر خدا توكّل كند مغلوب نمي‌شود و كسي كه به خدا پناهنده شود، شكست نمي‌خورد.» و امام علي7فرمود: «اصل قوة القلب التوكّل علي الله»؛[47] «ريشه‌ی قوّت قلب توكّل بر خداست.»

اگر انسان در برخورد با كارها و امور بزرگ و كوچكي كه در طول حياتش وجود دارد، احساس تنهايي كرده و گمان نمايد كه در برخورد با مشكلات و پيشامدهاي مهم و ناگوار و پيش‌بيني نشده،‌يار و ياوري ندارد و امكان اين كه دستي به كمكش بشتابد نيست، دچار تزلزل و سستی خاصّي مي‌گردد و از دست‌زدن به هر امري گريزان مي‌شود. برعكس، اگر متّكي به عوامل و اشخاص با قدرتي باشد كه در مواقع حسّاس به كمكش مي‌شتابند، جرأت و جسارت لازم براي اقدام به كار را پيدا مي‌كند.

به هر حال، اتكا و اعتماد به يك نيروي قوي‌تر و برتر كه بتواند در مواقع حسّاس به انسان ياري رساند، سبب مي‌شود كه انسان جسارت عمل پيدا كند، و به عبارت ديگر، در عمل كردن نوعي شجاعت و جسارت داشته باشد و از مشكلات و موانع احتمالي كارها نهراسد. مصداق اين امر تقريباً در تمام ابعاد زندگي بشر وجود دارد. به عنوان مثال، يك كودك زماني كه حسّ كند كسي چون پدر، مادر، برادر بزرگ‌تر، و يا دوستي پشتيبان كارها و خواسته‌هاي اوست و زماني كه لازم باشد در امور به كمك او مي‌شتابد اين كودك در برخورد با همسالان خويش كه از چنين حسّي برخوردار نيستند، جسارت بيشتري در اقدام از خودش نشان مي‌دهد، در حالي كه همين كودك اگر در محيطي دورتر از خانه و خانواده و دوستان خويش واقع شود، معمولاً آن جسارت گذشته را نخواهد داشت و در برخورد با امور مختلف، مانند ابراز خواسته‌ها، تهاجم به هم سالان، انجام امور دلخواه و... جانب احتياط و اغماض را پيش مي‌گيرد. همچنين يك فرد غريب و دور از وطن يا كسي كه اسير و گرفتار است، چون در وضعيتي است كه به نيروي آشنايان و دوستان و همفكران نمي‌تواند اتّكا داشته باشد، لذا در تمام حركات و رفتارها احتياط مي‌كند.

بنابراين، اگر يك فرد غير مؤمن به خدا، با اتّكا به نيروهاي بسيار محدود بشري جسارت در انجام امور دلخواه خويش را پيدا مي‌كند يك فرد مسلمان و مؤمن به خدا جرأت و جسارت خويش را با اتّكا به نيرويي كه از همه برتر است و ساير قدرت‌ها و نيروها تماماً تحت سيطره‌ی مطلق او هستند، به‌دست مي‌آورد و مسلّماً از هركس ديگر در دست‌زدن به عمل و انجام امورو تكاليف الهي خويش جسورتر و شجاع‌تر خواهد بود.

5- تقويت نيروي اراده و قدرت تصميم‌گيري:

انسان حق‌جو در سايه‌ی توكّل به خداوند در تصميم‌گيري‌هاي خود قاطعيّت دارد؛ زيرا فقط بر خداوند كه سرمنشأ همه‌ی علل و عوامل جهان است تكيه مي‌كند، در اين صورت، معني ندارد كه سستي به خرج دهد. قرآن مي‌فرمايد: )فَإِذَا عَزَمْتَ فَتَوَكَّلْ عَلَى اللّهِ إِنَّ اللّهَ يُحِبُّ الْمُتَوَكِّلِينَ[48]«هنگامي كه [به‌كاري] تصميمگرفتی برخدا توكّل كن كه خدا توكّل كنندگان را دوست دارد.»

6- آسان شدن كارها:

از آنجا كه حامي و پشتيبان انسان متوكّل خداوند است، كارها هر چقدر هم مشكل باشد در نظر او آسان مي‌نمايد: امام علي7فرمود: «مَن تَوَكّلَ علي الله ذَلَّت له الصّعاب و تَسَهَّلَت عليه الاسباب»؛[49]«كسي كه بر خدا توكّل كند مشكلات در برابرش هموار و وسايل كار برايش فراهم مي‌گردد.» در روايتي ديگر از آن حضرت چنين آمده است: «لَيسَ لِلمتوكّل عَناءَ»؛[50] «براي متوكّل هيچ سختي وجود ندارد.»

7- ترك گناه و عدم سلطه‌ی شيطان بر متوكّلان:

شيطان بر كساني كه ايمان دارند و بر پروردگارشان توكّل مي‌كنند تسلّطي ندارد: )إِنَّهُ لَيْسَ لَهُ سُلْطَانٌ عَلَى الَّذِينَ آمَنُواْ وَعَلَى رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُونَ(.[51] افراد هر اندازه ايمان و توكّل داشته باشند، به همان اندازه، از زير سلطه‌ی شيطان بيرون بوده و در نتيجه از آلودگي و انحراف مصون خواهند بود.

8- توسعه‌ی رزق:

حضرت محمّد6فرمود: «من انقطع الي الله كفاهُ الله كُلّ مَؤونَةٍ وَ مَن انقطع الي الدّنيا وكّلهُ الله‌اليها»؛[52] «كسي كه فقط به خدا تكيه كند، خداوند تمام نيازهاي او را كفايت خواهد كرد و كسي كه به دنيا دل ببندد، خداوند به دنيا واگذارش مي‌كند.»

9- عزّت‌مندي انسان:

توكّل بر خدا، آدمي را از وابستگي‌هايي كه سرچشمه‌ی ذلّت و بردگي است نجات داده و به او آزادگي و اعتماد به نفس مي‌دهد. انساني كه به خدا اعتماد كند و امورش را به او واگذارد و به كسي جز او اميد نبندد،‌ عزيز خواهد شد.

امام صادق7فرمود: «اِنَّ الغني و العِزّ يَجولانِ، فَاذِا ظَفَرا بِموضع التَوكّلِ اوطناه»؛[53]«بي نيازي و عزّت در حركتند، هنگامي كه به محل توكّل راه بيابند درآنجا وطن مي‌گزينند.»

10- جلب محبّت خداوند:

يكي ديگر از آثار توكّل، حبّ است. خداوند فرد متوكّل را دوست مي‌دارد: )إِنَّ اللّهَ يُحِبُّ الْمُتَوَكِّلِينَ[54] «همانا خداوند متوكّلان را دوست دارد.»

11- تأثيرناپذيري از روي كردن و پشت كردن مردم و عدم نگراني از حوادث:

فردي كه توكّل و اعتمادش به لطف و ياري خداوند باشد، هيچ‌گاه از روي كردن و پشت كردن مردم و ستايش و تحقير ديگران متأثّر نمي‌شود و حالت انفعالي به خود نمي‌گيرد، بلكه خود را مكلّف به انجام وظيفه مي‌داند و نتايج كار را به خدا وا مي‌گذارد. خداوند در قرآن، خطاب به پيامبرش مي‌فرمايد:

)فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ وَتَوَكَّلْ عَلَى اللّهِ وَكَفَى بِاللّهِ وَكِيلًا[55] «اعتنايي به آنها (منافقان) نكن و از نقشه‌هاي آنان وحشت نداشته باش، بر خدا توكّل كن. كافي است كه او يار و مدافع تو باشد.»

نتيجه

الف: تلاش و توكّل بايد با هم باشد.

ب: جهان و امور جهان را از دريچه‌ي علل و اسباب و مسبّبات دانستن.

ج: تأثير سبب‌سازي و سبب‌سوزي هر دو را از خدا دانستن.

منابع

1. قرآن.

2. نهج‌البلاغه.

3. دایرة‌المعارف تشیِع، زیر نظر: صدرحاج سیّد جوادی، احمد، ج 5.

4. شجاعی، محمّدصادق، توکّل به خدا، مرکز انتشارات مؤسّسه‌ی آموزشی و پژوهشی امام خمینی (ره)، 1385 ش.

5. نراقی، ملّا احمد، معراج السعادة، انتشارات رشیدی، بی‌تا.

6. مدرّس بستان آبادی، محمّد، خرد و سپاه او (جلد اوّل)، انتشارات کلینی، 1372ش.

7. جامع السّعادات (جلد اوّل)، ترجمه: مجتبوی، جلال‌الدّین، انتشارات حکمت، 1363 ش.

8. کوچنانی، قاسمعلی، فرهنگ اخلاق، انتشارات الحورا، 1376 ش.

9. دیلمی، احمد،آذربایجانی، مسعود، اخلاق اسلامی، انتشارات دفتر نشر و پخش معارف، 1380 ش.

10. فایضی، علی، آشتیانی، محسن، مبانی تربیت و اخلاق اسلامی، قم: انتشارات روحانی، 1375 ش.

11. اکبری، محمّد، مشیِت الهی در سبب‌سازی و سبب‌سوزی، قم: انتشارات گلستان ادب، 1383 ش.

12. شادمانه، صمد، زندگی شادمانه، انتشارات مؤسّسه‌ی فرهنگ و انتشارات نگرش روز، 1381 ش.

13. ملّاصدرا، شرح اصول کافی (جلد دوم)، انتشارات مطالعات و تحقیقات فرهنگی، 1366 ش.

14. دیلمی، ارشاد القلوب (جلد دوم)، ترجمه: مسترحمی، سیّد هدایت الله، تهران: انتشارات مؤسّسه‌ی کتابفروشی مصطفوی، 1380 ش.

15. دستغیب، عبدالحسيني، تردید و توکّل، (با مقدّمه‌ی سیّد هاشم دستغیب)، انتشارات دفتر نشر جعفری، 1364 ش.

16. ملّاصدرا، شرح اصول کافی (جلد دوم)، انتشارات مطالعات و تحقیقات فرهنگی، 1366 ش.

17. امام خمینی(ره)، شرح جنود العقل و الجهل، تهران: مؤسّسه‌ی تنظیم و نشر آثار امام خمینی (ره)، 1377 ش.

18. ماهنامه‌ی روان‌شناسی دین، شماره‌ی اوّل.

19. فصلنامه‌ی اندیشه و رفتار، شماره‌ی 9 و10.

20. فصلنامه‌ی اندیشه و رفتار، شماره‌ی 2 و 3.

21. عظیمه، صلاح، معنی‌شناسی واژگان قرآن (فرهنگ اصطلاحات قرآنی)، ترجمه: سیّدی، سیّد حسین، انتشارات به نشر آستان قدس رضوی، 1386 ش.

22. کلینی، اصول کافی (جلد سوم باب التفویض الی الله)، انتشارات مکتبة الاسلامیة، 1392 ق.

23. زارعان، استاد میرزا نصرالله، جوامع المکارم (فی المنجیات و ما یَجِبُ علی المؤمن من الحقوق)، نشر از مؤلّف، 1363ش.


[1] ملّاصدرا، شرح اصول كافي، ترجمه: خواجوي، محمّد، جلد اوّل، ص416.

[2] تکلیف در اینجا به معنا و اصطلاح فقهی نیست.

[3]- ج 5، ص 493.

[4]- برای بحث لفظی و لغوی ما به همین اندازه اکتفا می‌کنیم. برای اطلاّع بیشتر ر.ک: عظيمه، صلاح، معنی‌شناسی واژگان قرآن.

[5]- طلاق/ 3.

[6]- اسراء/ 2.

[7]- انفال/ 49.

[8]- شعرا/ 217- 219.

[9]- فرقان/ 58.

[10]- احزاب/ 3.

[11]- آل عمران/122.

[12]- ممتحنه/ 4.

[13]- مائده/ 23.

[14]- هود/ 123.

[15]- آل عمران/ 173.

[16]- ابراهيم/ 12، ص/ 255.

[17]- آل عمران/160.

[18]- آل عمران/ 159.

[19]- زمر/ 36.

[20]- عظيمه، صلاح، معني‌شناسي واژگان قرآن، ص179.

[21]- طلاق/ 3.

[22]- فاطر/ 15.

[23]- انعام/ 14.

[24]- انعام/ 17.

[25]- يونس/ 107.

[26]- عاملي، شيخ حر، وسائل الشيعة، ج 15، ص 214.

[27] دايرة‌المعارف تشيع، ج 5، ص154.

[28]- عظيمه، صلاح، معنی‌شناسی واژه گان قرآن، ترجمه: سيّدي، سيّد حسين، صص180- 183.

[29]- بُعد شناختی و ایمانی توکّل با هم است، لیکن به لحاظ توضیح و تبیین،آنها را جداگانه آورده‌ایم.

[30]- توبه/ 51.

[31]- هود/ 6.

[2] مجلسي، محمّدباقر، بحارالانوار، جلد 68، ص138.

[1] همان، ص 138.

[1] محمّدی ری شهری، محمّد، میزان‌الحکمة.

[35]- يس/ 58.

[3] فيض كاشاني، ملّامحسن، المحجة البيضاء في احياء الاحياء، ج8، ص87.

[37]- آمدي، عبدالواحد، غررالحكم و دررالكلم، حديث 3854.

[2] محمّدي ري شهري، محمّد، ميزان‌الحكمة، ج10، ص677.

[39]- نوري طبرسي، ميرزاحسين، مستدرك الوسائل، ج11، ص217.

[40]- مجلسي، محمّدباقر، بحارالانوار، ج71، 138.

[41]- حایری، حسیني، تزكية‌النفس.

[1] فيض كاشاني، ملّا محسن، المحجة البیضا فی احیاء الاحیاء، ج7، ص408.

[43]- توبه/ 129.

[1] مجلسي، محمّدباقر، بحارالانوار، ج75، ص364.

[2] همان.

[46]- همان، ج 68، ص 151.

[47]- آمدي،‌ عبدالواحد، غررالحكم و دررالكلم، ص 197.

[48]- آل عمران/ 159.

[1] آمدي،‌ عبدالواحد، غررالحكم و دررالكلم، ج 5، ص 425.

[2] همان، ج 2، ص 425.

[51]- نحل/ 99.

[4] مجلسي، محمّدباقر، بحار الانوار، ج71، ص 138.

[1] مكارم شيرازي، ناصر، تفسير نمونه، ج10، ص 297.

[54]- آل عمران/ 159.

[55]- نساء/ 81.

نام کتاب : اخلاق نویسنده : دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم    جلد : 17  صفحه : 4
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست