responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : اخلاق نویسنده : دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم    جلد : 1  صفحه : 8
درنگى ديگر در انتساب آداب المتعلّمين به استاد البشر
جهانبخش جويا

آيينى كه با «اقرَء» آغاز گرديد[1] و جستن دانش را بر هر مرد و زن گرونده فريضه گردانيد[2]، شايد بيش و پيش از هر سامان گروهى و نهاد اجتماعى، نظام تعليم و تربيت را بنياد گذاشت و استوار داشت.


در اين آيين، اندكى دانش از عبادت بسيار بهتر بود[3] و دانشمندى كه مردمان از دانش او سود مى‌برند برتر از هفتاد هزار عابد به شمار مى‌رفت[4].

طبيعى بود كه گروندگان بدين بهينْ آيينِ آسمانى، در جامعه‌اى كه ارزش آدمى به دانايى او بود[5] و دستيابى به كاميابى اينْ‌جهانى و رستگارى آنْ‌جهانى در گرو آموختن، در طلب علم بكوشند و در راه رسيدن به آن از جان و مال خويش دريغ ندارند.

شكل‌گيرى حلقه‌هاى دامنْ‌گستر درس و بحث و روايت و درايت، در مساجد و مدارس، پيامد فرهنگ دانش‌پرور اسلام بود. گسترش اين سامانه‌هاى گروهى و اجتماعى و فزونى شمار طالبان علوم، از يك سو، و انباشت تعاليم و رهنمودهاى مربوط به آيين‌ها و هنجارهاى آموختن و آموزانيدن، از سوى ديگر، ضرورت تدوين آيين‌نامه‌هايى را دامن مى‌زد كه هنجارها و پسندهاى راه دانش‌اندوزى را به جويندگان نشان دهد و بسان «كتاب راهنما» على الخصوص طالب علمان نوآموز را، با آداب تحصيل و بايست‌ها و شايست‌هاى آن آشنا سازد.

عالمان و آموزگاران بزرگ تمدّن اسلامى، با همين هدف، از ديرباز، كتاب‌ها و رساله‌هاى خرد و كلان فراوان نوشته‌اند و كوشيده‌اند تا آداب تعليم و تعلّم دينى را در آنها توضيح دهند. گوناگونى و فراوانى اين نوشته‌ها چندان است كه بازشناسى آنها خود نيازمند تدوين يك كتابشناسى تفصيلى فربه و سترگ مى‌باشد.

در اين ميانه، چند كتاب و چند رساله ـ خصوصاً در حوزه‌هاى فرهنگى منطقه‌ى
ما ـ رواج و تداول بيشترى داشته است؛ از كتاب‌ها، در حوزه‌ى تشيّع، مُنية المُريد فى أدَبِ المُفيد و المُستفيد، نوشته‌ى شيخ زين الدين بن علىّ عاملى (911 ـ 965 ه .ق.) است، و از رساله‌ها، وجيزه‌ى موسوم به آداب المتعلّمين كه معمولاً به خواجه نصيرالدّين طوسى (597 ـ 672 ه .ق.) معروف به «استاذ البشر» ـ قدّس اللّه سرّه القدّوسى ـ نسبت داده مى‌شود.

رساله‌ى آداب المتعلّمين سده‌هاست كه در فضاهاى علمى و تعليمى شيعه روايى و تداول داشته و به ويژه اندراج آن در مجموعه‌ى درسى موسوم به جامع المقدّمات ـ كه از درسنامه‌هاى حوزوى محسوب است ـ بر اين رواج افزوده. معمولاً هم بى‌تشكيك و ترديد نويسنده‌ى آن را خواجه نصير الدين طوسى ـ روّح اللّه روحه العزيز ـ مى‌دانسته و آداب المتعلّمين را به نام او باز مى‌خوانده‌اند.

در سده‌ى اخير بعض محقّقان در انتساب آداب المتعلّمين به خواجه‌ى طوسى قدس‌سره تشكيك يا انكار آوردند.

يكى از كسانى كه در انتساب آداب المتعلّمين به استاذ البشر تشكيك نمود، شادروان استاد محمّد تقى دانش‌پژوه، نسخه‌شناس و فهرست‌نگار و متن‌پژوه بزرگ روزگار ما، بود. چنان كه در خاطر است آن فقيد را در اين باب مقالتى در مجلّه‌ى راهنماى كتاب باشد[6]. همو بود كه معلوم داشت آداب المتعلّمين، نگاشته‌اى است بر بنياد تعليم المتعلّم از تأليفات برهان الدين زرنوجى حنفى (درگذشته پس از 593 ه .ق.).

شخص ديگر، دانشمند فرزانه‌ى سپاهانى، شادروان استاد محمّد صدر هاشمى، است. من خود نوشتار او را نديده‌ام ليك چنان كه مرحوم استاد بدرالدين كتابى
خاطرنشان فرموده، وى در شماره‌ى نوزدهم نشريّه‌ى اداره‌ى فرهنگ استان دهم، مقاله‌اى درباره‌ى مؤلّف آداب المتعلّمين نگاشته»[7]. به گزارش شادروان استاد بدرالدين كتابى، مرحوم صدر هاشمى حدس زده بود... كه مؤلّف آن [= آداب المتعلّمين]، شخصى موسوم به محمود آبه و سال تأليف آن 745 هجرى بوده است.»[8]

مرحوم كتابى مى‌گويد:

اين استنباط استاد ظاهراً متّكى به يك نسخه‌ى خطّى قديمى بود كه در اختيار ايشان قرار داشت. بنده نيز نسخه‌ى مذكور را خدمت ايشان زيارت كردم و به نظرم چنين رسيد كه محمود آبه كاتب آن است، نه مؤلّف. به علاوه، همان طور كه خود آن شادروان مرقوم فرموده بودند، رساله‌ى خطّى مذكور با رساله‌ى معروف آداب المتعلّمين تفاوت‌هايى داشت و گويا يك نفر ـ كه شايد همان محمود آبه باشد ـ رساله‌ى منسوب به خواجه‌ى طوسى را مختصر كرده و گاهى هم مطالبى بدان افزوده است. اما به هر حال، از اين نسخه به خوبى معلوم مى‌شود كه تأليف آداب المتعلّمين نمى‌تواند مربوط به بعد از سال 745 هجرى باشد.[9]

شخص ديگر، همين دانشمند اخير الذكر، يعنى مرحوم استاد بدرالدين كتابى است كه از فرهنگيان و فرهيختگان نامى شهر ما و در ميان مردم اصفهان به فضل و فضيلت معروف است. او كه ترجمه‌اى هم از آداب المتعلّمين فراهم و منتشر كرده
بود، طىّ مقالتى به نام ملاحظاتى درباره‌ى رساله‌ى آداب المتعلّمين و مؤلّف آن[10] تشكيك خويش را مجال طرح داده است.

نگارنده‌ى اين سطور، پس از ملاحظه‌ى آراى مرحومان دانش‌پژوه و صدر هاشمى و كتابى ـ رضوان اللّه عليهم أجمعين ـ در مشكوك الانتساب بودن آداب المتعلّمين هيچ ترديدى نداشت و ديگر آن وجيزه را ريخته‌ى قلم حضرت خواجه ـ أعلى اللّه مقامه ـ نمى‌پنداشت، تا آن كه طبع محقَّق آداب المتعلّمين به اهتمام استاذنا العلاّمه و شيخنا فى الاجازه، آيه‌اللّه سيّد محمد رضا حسينى جلالى ـ دام ظلّه الوارف ـ انتشار يافت[11] و بر صفحه‌ى عنوان آن نام خواجه‌ى طوسى ـ قدّس اللّه سرّه القدّوسى ـ مرتسم بود.

اين تصحيح شريف و تحقيق منيف[12] كه بى‌ترديد از نمونه‌هاى ممتاز احياى ميراث گذشتگان و سرمشقى از براى سالكان اين طريق است، آراسته به حواشى و توضيحات و تدقيقات نفيس استاد جلالى بود كه آداب المتعلّمين را از هميشه خواندنى‌تر مى‌نمود.

پس، از دو جهت آن را در مطالعه گرفتم و با اين متن عهدى تازه كردم:

يكى، كسب فيض از تعليقات و ايضاحات سودبخش محقّق.

ديگرى، تأمّلى دوباره در چون و چند انتساب آن به خواجه قدس‌سره. خاصّه از اين
روى كه على رغم اشتهار نسبت آن به خواجه‌ى طوسى ـ به قول مرحوم كتابى ـ «هيچ كسى، مدرك مُثبِتى بر صحّت انتساب آن به خواجه، نشان نداده است.»[13]

از مقدّمه‌ى استاد جلالى ـ أدام اللّه اجلاله ـ پيداست كه ايشان از نظر مرحوم دانش‌پژوه مستحضر بوده‌اند[14] ولى آن را نپسنديده‌اند، به ويژه از آن روى كه اين كتاب در جميع دستنوشت‌ها و چاپ‌ها و نگارش‌هايى كه پيرامون آن پديد آمده است، به خواجه نصير الدين طوسى نسبت داده شده،[15] و كاملاً نيز مطابق با تأليف زرنوجى حنفى نيست[16].

هويداست اين هر دو نكته مناقشه‌برانگيز است؛ زيرا:

اولاً تمام دستنوشت‌ها و اسنادى كه آداب المتعلّمين را تأليف خواجه دانسته‌اند متأخّر هستند و هيچ نسخه‌ى خطّى يا سند قريب به عصر خود او در دست نيست كه انتساب آداب المتعلّمين را به خواجه تأييد و تأكيد كند.

ثانياً، ـ چنان كه خود استاد جلالى نيز قايل شده‌اند[17] ـ مى‌توان گفت: آداب المتعلّمين اقتباسى است آزاد و مقرون به دخل و تصرّف از تعليم المتعلّم زرنوجى، و لازم نيست آداب المتعلّمين عين تعليم المتعلّم باشد تا انتساب آن به خواجه منتفى گردد؛ بلكه به شرحى كه خواهيم آورد، نحوه‌ى اقتباس آن از تعليم المتعلّم خود مى‌تواند مؤيّد عدم انتساب آن به خواجه گردد.

ظاهراً، از شيوه‌هاى گوناگون توثيق متن يك كتاب، شيوه‌ى بررسى قراين و
شواهد درونى متن و ميزان سازگارى آنها با ديگر آثار پديدآورنده[18]، در مورد آداب المتعلّمين و مسأله‌ى انتساب آن به خواجه‌ى طوسى قدس‌سره، كارآمدتر باشد.

به نظر راقم اين سطور، حواشى سودمند و ايضاحات ژرفنگرانه‌ى خود استاد جلالى در تصحيح نفيس آداب المتعلّمين، در تقويت و تأييد عدم انتساب كتاب به خواجه ياريگر است:

در اوايل آداب المتعلّمين، آن جا كه نويسنده از دانش‌هاى گوناگون سخن داشته و انواع وجوب عينى و كفايى در طلب علم را بيان كرده است، نوشته:

«... و علم النجوم بمنزلة المرض، فتعلّمه حرام؛ لانّه يضرّ و لاينفع، الاّ قدر ما يعرف به القبلة، و أوقات الصلاة و غير ذلك، فانّه ليس بحرام.» (ص 61)[19]

... و دانش نجوم به منزله‌ى بيمارى است، و آموختن آن حرام است، زيرا زيان مى‌رساند و سودى ندارد؛ مگر آن اندازه كه شناخت قبله و اوقات نماز و غير آن منوط بدان مى‌باشد؛ كه اين اندازه از نجوم حرام نيست.

چنان كه پيداست تراوش چنين مطلبى ـ خواه به انشاء و خواه به انشاد ـ از خامه‌ى اخترشناس نامدارى چون خواجه‌ى طوسى قدس‌سره به غايت بعيد است.


ظاهراً علاّمه جلالى ـ دام علاه ـ خود متوجّه پريشانى محتوايى سخن نويسنده شده، و از همين رو شرح مفيدى در باب پرسمان دانش نجوم، و زيان و حرمت آن در هامش نوشته‌اند كه حاصل آن به فارسى از اين قرار است:

گاه شناخت ستارگان و اعداد و حركات و مواقع و اوقات آنها را «علم نجوم» مى‌نامند؛ كه درين صورت، «علم نجوم» يكى از معارف متداول و عمومى بشر است، ولى براى طالب علم دين سودى ندارد؛ نه در زندگانى طالب علم دين اثرى مى‌گذارد و نه بر معرفت آن فايده‌ى خاصى مترتّب است؛ از اين رو، تلاش براى آموختن آن به طالب علم دين زيان مى‌رساند؛ زيرا وقت او را هدر مى‌كند و او را از تحصيل آنچه ضرورى است، يا در زندگانى علمى‌اش اهميّت و نفع و اثر بيشترى دارد باز مى‌دارد. معناى قول ماتن كه مى‌گويد: «يضرّ و لاينفع» (يعنى: زيان مى‌رساند و سودى ندارد)، همين است.

بنابر اين، استثنا در عبارت «الاّ قدر ما يعرف...» (تا به آخر)، استثناى متّصل است؛ اما بايد گفت مادام كه اين علم به اداى واجبات ضررى نزند، و فراگيرنده را از آموختن يا انجام دادن آنچه بر او واجب مى‌باشد، باز ندارد، نمى‌توان آن را از نظر شرع حرام شمرد.

گاه نيز مراد از «علم نجوم»، عقايد و پندارهاى كسانى است كه معتقد بودند ستارگان و اختران، به طور مستقل و نه در راستاى اراده‌ى الهى، بر سرنوشت و عواقب امور آدميان تأثير مى‌گذارند. اين عقايد و پندارها ـ چنان كه پيداست ـ شرك‌آلود و كفرآميزاند، و لذا محكوم به حرمت مى‌باشند؛ به باور طالب علم لطمه مى‌زنند و نفعى علمى و عملى براى او ندارند؛ تنها به رواج خرافات و پندارهاى باطل دامن مى‌زنند.

بنابر اين معنا، بايد استثنا را منقطع بگيريم [زيرا تعيين قبله و اوقات
عبادات و... ربطى به اين معناى علم نجوم ندارد و در حوزه‌ى معناى نخست است]».

اين توضيح از جهت توجّه به پيشينه‌ى تلقّى‌ها از دانش نجوم و صناعت تنجيم كاملاً درخور عنايت و متين است؛ و ـ به گمان نگارنده ـ همين توضيح نشان مى‌دهد كه چه اندازه آن عبارات از مشرب خواجه ـ روّح اللّه روحه ـ دور مى‌باشد:

اگر استثنا متّصل باشد و لذا هم صدر و هم ذيل عبارت را ناظر به دانش اخترشناسى بگيريم ـ كه همين هم با سياق متن سازگارتر است ـ بايد قايل شويم كه خواجه به تحريم تعلّم اين دانش ـ جز در مواضع كاربرد عبادى آن ـ دست يازيده است، و اين نه تنها با پايگاه و ژرف‌كاوى خود او در اين دانش نمى‌سازد، مستلزم نهايت بى‌اطلاعى از علم فقه هم هست!

اگر هم استثنا منقطع باشد، و صدر عبارت (كه از حرمت و زيان نجوم سخن مى‌گويد) به پيشگويى‌ها و احكام خرافى اهل تنجيم ناظر باشد، و ذيل آن به دانش اخترشناسى، باز انتساب آن به قلم خواجه خالى از اشكال نخواهد بود؛ زيرا عنايت او به دانش اخترشناسى بسى بيش از آن است كه آن را در حدّ فوايد فقهى و عبادى‌اش به رسميّت بشناسد و مطرح كند، و از هزار و يك گونه سود هستى‌شناسانه‌ى آن غفلت نمايد.

افزون بر آن، در استثناى منقطع هم نوعى مناسبت ملحوظ است[20]، و از روح بلند و نظر ژرف خواجه بس دور مى‌نمايد كه خرافات كاهنانه و قصّه‌پردازى‌هاى اهل تنجيم را با دانش اخترشناسى ـ كه تعلّم بهره‌اى از آن به اقتضاى شريعت هم واجب كفايى است ـ همدوش و همعنان سازد.


باز افزون بر اين، چه لزومى داشته است اگر مراد جدا كردن اخترشناسى علمى از خرافات اهل تنجيم بوده، اين انفصال با استثناى منقطع و چنين جمله‌ى پيچيده‌ى لغزگونه‌اى بيان شود كه تازه نوآموزان مخاطب كتاب را به اشتباه بيفكند؟!... اين گونه «لغزنويسى» در كتاب راهنما و درسنامه، از شيوه‌ى خواجه‌ى طوسى قدس‌سره حقيقتاً دور است.

عدم تناسب مطلب مذكور با مشرب خواجه مورد توجّه مرحوم استاد بدرالدّين كتابى نيز قرار گرفته بوده است و از اين رو وى نوشته:

... از محقّق طوسى منجّم دانشمند و بناكننده‌ى رصدخانه‌ى مراغه و مؤلّف كتاب‌هاى زبدة الهيئة و سى فصل در تقويم و بيست باب در معرفت استرلاب[21] و زيج ايلخانى، بسيار دور است علم نجوم را حرام بداند.[22]

باز تأكيد مى‌كنم مسأله‌ى دور بودن سبك نگارش خواجه را نيز از چنان احتمالات و محاملى در توجيه عبارات پيشگفته، نبايد سهل گرفت.

عدم اتقان در پردازش عبارات و سياق نگارش آداب المتعلّمين، نمودهايى دارد كه آن را به جد از مجموعه‌ى آثار خواجه‌ى طوسى دور مى‌دارد.

نويسنده‌ى آداب المتعلّمين درباره‌ى شفقت معلّم مى‌نويسد:

و ينبغى أن تكون همّة المعلّم أن يصير المتعلّم فى قرنه عالماً. و يشفق على تلاميذه... بحيث فاق علماء العالم. (ص 115)

چنان كه ديده مى‌شود ـ و مصحّح محترم هم در هامش تصريح نموده‌اند ـ متن،
خالى از غموض نيست. مصحح محترم تذكر داده‌اند كه اين جمله‌ى مبهم در تعليم المتعلّم برهان الدّين زرنوجى ـ كه ظاهراً مبناى ساماندهى آداب المتعلّمين بوده ـ نيامده ولى حكايتى از پدر دو تن از عالمان به نام آمده است، بدين مضمون كه پدر تدريس به بيگانگان را بر تدريس بر دو پسر خود مقدّم مى‌داشت و به بركت شفقتى كه نسبت به بيگانگان به خرج مى‌داد «فاق ابناه أكثر فقهاء أهل الأرض فى ذلك العصر فى الفقه»؛ يعنى دو پسرش در آن روزگار در علم فقه از بيشتر فقيهان پيش افتادند. (نگر: همان ص، هامش)

به نظر مى‌رسد منظور علامه جلالى ـ دام علاه ـ از نقطه‌چين گذاشتن در متن، و نقل «فاق أبناه أكثر فقهاء أهل الأرض» زرنوجى در هامش، آن بوده است كه مختصر سازنده‌ى كتاب زرنوجى و مدوّن آداب المتعلّمين، بخشى از عبارت او را فرو انداخته و بخشى ديگر را نقل كرده است.

به هر روى، از مقايسه‌ى متن و عبارت زرنوجى چنين چيزى مستفاد مى‌شود و به نظر مى‌رسد مختصر سازنده‌ى كتاب او كه آداب المتعلّمين را بدين ترتيب پرداخته است، يا به سبب شتابكارى، يا به سبب قلّت بضاعت و ضعف تشخيص، سرودست سخن او را شكسته و عبارت ناروشن متن آداب المتعلّمين را پديد آورده است.

هر چه باشد، چنين اهمالى از خواجه‌ى طوسى بسيار بعيد به نظر مى‌رسد. خواجه‌اى كه خود بخشى از فعاليت‌هاى قلمى‌اش، مصروف تحرير و تهذيب و تا حدودى ـ به تعبير امروز ـ «ويراستارى» آثار متقدّمان مى‌شده است، آيا خود اين گونه بى‌مبالات و ناپيراسته قلم مى‌زند؟

نويسنده‌ى آداب المتعلّمين، در اوايل فصل نهم، به كتابت تشويق مى‌كند و به طالب علم سفارش مى‌نمايد:

أن يكون معه ـ فى كلّ وقت ـ محبرةٌ، حتّى يكتب ما يسمع من الفوائد


يعنى: همواره با خود دوات داشته باشد تا فوايدى را كه مى‌شنود بنويسد.(ص 121)

و در اين باب به گفته‌اى از پيشينيان استناد مى‌كند كه گفته‌اند:

«ما حفظ فرّ و ما كتب قرّ» (ص 122)؛

يعنى: آنچه به خاطر سپرده شود، مى‌گريزد، و آنچه نوشته آيد، مى‌پايد).

ليك به يك باره عنان بر تافته مى‌نويسد:

و قيل: العلم ما يؤخذ من أفواه الرجال؛ لأنّهم يحفظون أحسن ما يسمعون، و يقولون أحسن ما يحفظون...»(صص 122 و 123)؛

يعنى: و گفته‌اند: دانش آن است كه از دهان مردان فرا گرفته شود؛ زيرا ايشان بهترين شنيده‌هاى خود را از بر مى‌كنند، و بهترين از بركرده‌هاى خود را به زبان مى‌آورند....

تا اين جا ماتن بر كتابت تأكيد مى‌كرد و از فرّارى محفوظات دم مى‌زد، ولى به يك باره و بدين گونه حفظ را برتر مى‌شناسد!

علاّمه جلالى كه متوجّه عنان تافتن به ناگاه ماتن شده‌اند، در هامش، حاشيه‌اى مرقوم فرموده‌اند، بدين مضمون:

تصوّر مى‌كنم مؤلّف، اين سخن پيشينيان را كه گفته‌اند: العلم ما يؤخذ من أفواه الرجال، به عنوان اعتراض مفروض بر آنچه درباره‌ى لزوم كتابت گفته است، نقل نموده، و سپس به پاسخ‌گويى و تعليل پرداخته است كه منظور پيشينيان از اين جمله، توجه دادن به افضليّت منتخباتى بوده است كه عالمان از مسموعات و محفوظات خود بر زبان مى‌آورند، و اين با لزوم كتابت منافاتى ندارد. (نگر: همان ص، هامش)


مى‌گويم:

حتّى اگر منظور ماتن هم اين بوده باشد ـ چه، علاّمه‌ى جلالى هم با ترديد به توضيح مراد او پرداخته‌اند ـ باز مى‌توان گفت: اين شيوه‌ى ناهمپيوند و شكسته بسته‌ى بيان، نشانه‌ى خام‌دستى ماتن در نگارش و ضعف تأليف است؛ و اين، به هيچ روى، با قلم استوار و بيان موى‌شكاف حق‌گزار خواجه‌ى طوسى ـ رفع اللّه درجته ـ قابل سنجش نيست.

بيان شارح اشارات و نويسنده‌ى اخلاق ناصرى و مصنّف تجريد الاعتقاد و معيار الأشعار، با آن همه موى‌شكافى و ميناگرى و نكته‌سنجى و دانش‌گسترى، با اين گونه عبارات مضطرب و سست‌پيوند آداب المتعلّمين نسبتى ندارد.

* * *

فى الجمله، پاره‌اى مطالب در رساله‌ى آداب المتعلّمين ديده مى‌شود كه با اسلوب قلم‌فرسايى و منهج نگارش و روش تفكّر و منش خواجه‌ى طوسى چندان سازگار نمى‌افتد، و چون خواجه نصير الدين ـ روّح اللّه روحه ـ از اركان فرهنگى طايفه‌ى اماميه ـ أعلى اللّه كلمتها ـ محسوب است، دريغ است نوشتارى مشكوك الانتساب، خاصّه در آداب و اخلاق ـ كه آن جناب خود از چكادنشينان شاخه‌هاى نظرى و عملى آن است[23] ـ به نام نامى او باز خوانده شود، حال آن كه به
احتمال قوى ريخته‌ى قلم استوار او نيست[24]؛ واللّه ـ سبحانه و تعالى ـ أعلم، و علمه أتمّ و أحكم.



[1]. منظور، آيه‌ى نخست از سوره‌ى «علق» است ـ كه سوره‌ى «اقرأ» نيز خوانده شده ـ و گفته‌اند: «اول از قرآن كه آمد اين آيات بود ـ الى قوله: ما لم‌يعلم» روض الجنان، تصحيح ياحقّى و ناصح، چ 2، ج 20، ص 334.

[2]. حديث نبوى است: «طلب العلم فريضة على كلّ مسلم» منية المريد، تحقيق: رضا المختارى، ط.3، ص 99؛ در برخى نقل‌ها عبارت «و مسلمة» هم در ادامه‌ى حديث هست (نگر: كتاب آداب المتعلّمين، تحقيق: الحسينى الجلالى، ط. 1، ص 57؛ متن و حاشيه)؛ هرچند نبودِ «و مسلمة» هم لزوماً اين طلب را منحصر به مرد مسلمان نمى‌سازد.

[3]. حديث نبوى است: «قليل العلم خير من كثير العبادة» منية المريد، ص 105.

[4]. حديث امام باقر عليه‌السلام است: «عالم ينتفع بعلمه أفضل من سبعين ألف عابد» منية المريد، ص 111.

[5]. حديث علوى است: «قيمة كلّ امرء ما يعلمه» منية المريد، ص 110.

[6]. متأسفانه هم‌اكنون نه مرا به راهنماى كتاب دسترسى هست و نه به احوال و آثار خواجه نصيرالدين طوسى، تأليف سودبخش شادروان استاذ سيد محمد تقى مدرس رضوى ـ رضوان اللّه عليه ـ كه گمان دارم آن مرحوم نيز در اين باره گزارشى آورده باشد.

[7]. مجموعه مقالات بدرالدين كتابى، چ 1، انتشارات نوين، پاييز 1368 ش، ص 201، هامش.

[8]. همان، صص 201 و 202، هامش.

[9]. همان، ص 202، هامش.

[10]. همان، صص 199 ـ 203.

[11]. آداب المتعلّمين، الخواجة المحقّق نصير الدين الطوسى قده، تحقيق و توثيق: السيد محمد رضا الحسينى الجلالى، ط 1، شيراز، انتشارات كتابخانه‌ى مدرسه‌ى علميّه‌ى امام عصر ـ عجل اللّه تعالى فرجه ـ، 1416 ه . ق.

چاپ دوم اين تحقيق از سوى مؤسسه‌ى «بضعة المختار صلى‌الله‌عليه‌و‌آله» در قم انتشار يافته است كه چون نسخه‌اى از آن در اختيار ندارم از ارايه‌ى مشخصات دقيق كتابشناختى‌اش معذورم.

[12]. اين تصحيح برنده‌ى جايزه‌ى نخست از مسابقه‌ى بزرگ تصحيح متون به سال 1415 ه . ق. نيز بوده است.

[13]. مجموعه مقالات بدرالدين كتابى، صص 200 و 201.

[14]. آداب المتعلّمين، ط. پيشگفته، ص 20.

[15]. همان.

[16]. همان، ص 21.

[17]. همان.

[18]. آنچه علامه سيد محمد حسين حسينى جلالى در فهرس تراث اهل البيت عليهم‌السلام بيروت، ط 20، 1418 ه .ق.، ج 1، ص 32 به عنوان «الطريقة الرياضيّة» ياد كرده‌اند، يكى از مظاهر همين شيوه مى‌باشد.

[19]. اين شماره‌ى صفحات ناظر به همان طبع پيشگفته از آداب المتعلّمين است.

[20]. نگر: جامع الدروس العربيّة، مصطفى الغلايينى، 3 / 134 و 135.

[21]. در اصل مقاله‌ى مرحوم كتابى «استرلاب» آمده است؛ و البته اين هم يكى از شيوه‌هاى املايى اين واژه‌ى معرّب يونانى الأصل به شمار است.

[22]. مجموعه مقالات بدرالدين كتابى، ص 201.

[23]. مقام خواجه در اخلاق ناصرى از نگارش‌هايى چون اخلاق ناصرى و أوصاف الاشراف ـ و نيز، تا حدودى: اخلاق محتشمى ـ هويداست.

در اخلاق عملى نيز همين بس كه بزرگ‌مردى چون علاّمه‌ى حلّى ـ رفع اللّه درجته ـ او را شريف‌خوى‌ترين مردمانى كه ديده است، بشمارد.

[24]. چون سخن از هنجارنامه‌هاى اخلاق طلبگى و آيين‌نامه‌هاى اخلاقى دانش‌اندوزى است، روايت سخن را به ثنا خواندن بر كنش اخلاقى و عالمانه‌ى استاد سيد محمد رضا حسينى جلالى ـ دام اجلاله ـ ختم كنم كه وقتى از اين رأى و ترديد و تشكيك نگارنده در باب انتساب آداب المتعلّمين به خواجه‌ى طوسى قدس‌سره، باخبر شدند، بر خلاف كثيرى از ابناى زمانه كه در برابر هر گونه انتقاد يا اختلاف نظر، پرخاشگر و نابردباراند و منتقدان را استخفاف مى‌كنند و خوار مى‌شمارند ـ ايشان راقم را به توضيح و تدوين انتقاد خود دل داده، تشويق نمودند و حتّى نسخه‌ى ملكى‌شان از تعليم المتعلّم زرنوجى را ـ بى آن كه من خود طلبيده باشم ـ مدّتى مديد به امانت به اصفهان فرستادند تا در صورت لزوم مورد استفاده و استناد من واقع شود.

خداوند پاداشى را كه به عالمان متخلّق و عامل وعده فرموده است به ايشان ارزانى داراد و هيچ يك از ما را از اين خوى‌هاى والا بى‌بهره نگذاراد ـ بمنّه و كرمه.

نام کتاب : اخلاق نویسنده : دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم    جلد : 1  صفحه : 8
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست