responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : آیینه پژوهش نویسنده : دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم    جلد : 77  صفحه : 9

موسوعة الامام على فى الكتاب والسنة والتاريخ
مهدوى راد محمدعلى

موسوعة الأمام على بن ابى طالب(ع), فى الكتاب والسنة والتاريخ, محمد الريشهري, بمساعدة محمّدكاظم الطباطبايي, التحقيق, مركز بحوث دارالحديث, دارالحديث, قم, 1421, 12ج, وزيرى.
سخن از سيره اميرالمؤمنين على بن ابى طالب(ع) افتخارآميز است و ارجمند. گفتن, سرودن, نوشتن و برنمودن گوشه هايى از شخصيت بى بديل فرزند كعبه, آرزوكردنى است و تمنّاى ژرفناى جان هاى تمام شيفتگانِ كرامت, عدالت و انسانيت. اين از يك سوى, از سوى ديگر سخن گفتن از او دشوار است سخن درخور آن چهره تابناك, دشوارتر و بَلْ محال. سرودن, گفتن و نوشتن درباره اين فرازمندترين قله تاريخ همگانى است. ارادتمندان و شيفتگان او فراتر از مرز مذهب, مكتب, جغرافيا و آيين ويژه است. هر آن كه انسان بوده, و به تعبير ديگر (انسان دانشمند) بوده بدو عشق ورزيده و در آستانِ خورشيد وجود او به ستايش ايستاده است. بدين سان از كهن ترين اثر مدون و مكتوب در حوزه فرهنگ اسلامى كه به گونه اى درباره مولا رقم خورده و همراهان و همگامان او را در نبردهاى سه گانه با هوشمندى گزارش كرده است, تاكنون صدها و بل هزاران كتاب به خامه آمده و چكامه ها سروده شده و آثار هنرى آفريده شده است, تا مگر اندكى از بسيار را درباره مولا بَرْگويند و برنمايند.1 از جمله آخرين و گسترده ترين آثارى كه از پس سال ها كوشش و درنگريستن در منابع و مصادر بسيار, و برسنجيدن گ
زارش هاى تاريخى و روايى انبوه, سامان يافته, مجموعه فخيم و فاخر الموسوعة الأمام على ابن ابى طالب(ع) فى الكتاب والسنه والتاريخ است به خامه حضرت حجت الاسلام والمسلمين حاج شيخ محمّد محمدى رى شهرى و به مساعدت فاضلان, آقايان: سيّد محمّدكاظم طباطبايى و محمود طباطبايى و تنى چند از فاضلان مركز تحقيقات مؤسسه فرهنگى دارالحديث (ج1, ص5 مقدمه). اين بنده را نيز در تدوين نهايى آن سهمى خُرد بوده است كه از سَرِ عشق ورزى به ساحت ولايت عظماى علوى و خاكسارى در پيشگاه ولايت والاى وصيّ نبوى با نهايت شوق و دلدادگى و افتخار آن را انجام داد (ج1, ص54 مقدمه). از اين روى آشنايى اندكى با محتواى سرشار از آگاهى هاى گونه گون آن اثر سترگ دارم و بدان لحاظ و بدين جهت كه شماره ويژه آينه پژوهش سزا نبود كه از يادكرد اثرى بدين سان ارجمند و جامع تهى باشد, اين گلگشت را در صفحات زرين آن انجام دادم و اين سطور را در جهت برنمودن اندكى از بسيار نهفته در ابواب و فصول آن رقم زدم; تا چه قبول افتد و چه در نظر آيد. يادآورى كنم كه اين نگاشته به واقع مقدمه بلندى است كه بازگردان عربى آن در آغاز مجلد اول آمده است و اين جا با اندكى باز نگرى و بازنگارى تقديم مى شود.موسوعه در يك نگاه
(موسوعه…) نگاهى است به زندگانى مولا, سيره علوى و تاريخ حيات كامل ترين انسان, برجسته ترين مؤمنان و بزرگ ترين چهره تاريخ اسلام پس از رسول الله(ص).
(موسوعه…) به آهنگ برنمودن برجسته ترين, آموزنده ترين, تنبه آفرين ترين آموزه هاى مولا, و بخش هاى زندگانى على(ع) و سيره سپيدى آفرين اميرالمؤمنين(ع) به قلم آمده است.
(موسوعه…) مى كوشد با ترسيم چهره ملكوتى امامِ انسانيت و گزارش ويژگى هاى علمى, اخلاقى و عملى زندگانى سرشار از ايمان و اقدام پيشوايِ حقيقت, و تبيين تلاش هاى شگرف صداى عدالت انسانيت در راه عدالت گسترى و حق مدارى عملاً به اين سؤال پاسخ گويد كه چرا كتاب الهى (على) را در كنار خداوند, شاهد (رسالت) قرار داده است.
(موسوعه…) با طرحى نو, پردازش ابتكارى و نظمى جديد و كارآمد سيره علوى را در شانزده بخش در پيشديد پژوهشگران, و جستجوگران معارف علوى و شيفتگان مولا و تشنگان حق و حقيقت قرار مى دهد.بخش اول. شخصيت خانوادگى:
در بخش اول از نياكان آن حضرت سخن رفته است (ج1, ص59 ـ62) و از محيط رشد و زندگانى خصوصى مولا, از شخصيت پدر, مادر, از نام ها, كنيه ها, لقب ها, سيرت و صورت ازدواج, زنان و فرزندان على(ع) (ص62 ـ 135). در اين بخش روشن شده است كه مولا در خانواده اى بزرگ و محيطى پاك باليده است. نياكان آن بزرگوار يكسر موحدانِ پاك انديش و استوارگام در راه خدا بودند. در تبار آن موحد بى بديل تاريخ اسلام, هرگز شائبه شرك و آلودگى فكرى و اعتقادى نبوده است. او در دامن پدرى مؤمن, نستوه, حق مدار, و مادرى نيك نهاد و معادباور باليده است. زندگى را با همسرى كه پاك ترين روزگار بوده است و سرآمد زنان جهان در هاله اى از قداست و با امر الهى آغاز كرده است و فرزندانى بزرگ و تاريخ آفرين كه مصداق والاى (كوثر) بوده اند, باز نهاده است. كنيه ها و القاب او كه غالباً رسول الله آنها را رقم زده است, همه و همه نشانگر شخصيت والا و جايگاه بى بديل او در اسلام و تاريخ است. در پايان اين بخش, پژوهش كوتاهى است درباره مزارى كه در دمشق به نام (سكينه) و با عنوان دخت على(ع) شهره است, و نشان داده شده است كه على(ع) را دخترى بدين نام نبوده است. (ص137ـ 138)بخش دوم:
اين بخش با عنوان (الأمام على(ع) مع النبى(ص)) همراهى و همگامى مولا با رسول الله(ص) را در چهارده فصل رقم زده است.
رسول الله(ص) در روزگارى فرمان رسالت يافت, و بعثت شگرف و تاريخسازش را اعلام كرد كه جزيرةالعرب در تاريكى و سياهى و جهل مى سوخت. بعثت آن پيامبر آزادى و كرامت با ناباورى مردمان روبه رو شد و نيز با توطئه جباران. از آغازين روزهاى اين قيام الهى, اميرالمؤمنين همراه جدايى ناپذير و مدافع خستگى ناپذير او بود. در اين بخش جايگاه والاى امام در تحقق نهضت اسلام و نقش دوران ساز آن بزرگوار و تداوم آن قيام الهى, در عصر رسول الله(ص) بازگفته شده است. اين بخش نشان مى دهد كه مولا دوش به دوش رسول الله(ص) از آغازين روزهاى بعثت تا هنگام رحلت براى حاكميت اسلام در جامعه با تمام توان كوشيد. و در تمام صحنه ها و گردونه ها با رسول الله(ص) همبر شد و در تمام مواقف و دشوارى ها براى رفع بن بست ها از پيش روى حركت اسلام, پيشتاز بود. اين فصل نشان مى دهد كه على(ع) در دفاع از دين, گسترش اسلام, حراست از رسول الله(ص) و نگهبانى از آيين نوپاى الهى, استوارگامى بود نستوه, كه از هيچ كوششى در رساندن اين آيين الهى به مقصد و مقصود دريغ نورزيد. (ص137ـ309)
در اين بخش و در ضمن فصل دوم, از (ليلة المبيت) سخن رفته است; حادثه اى كه در ميان فضايل و مناقب مولا چونان خورشيدى درخشيد. آن شب امام در اوج جباريت ها و ستمگرى ها و خيره سرى ها و با اطلاع از آهنگ كين ورزانه مشركان, بر بستر رسول الله(ص) آرميد تا آن پيامبر مروّت و كرامت به سلامت راهى يثرب شود. در فصل سوم اين منقبت والا و ايثار بى بديل مولا گزارش شده و به برخى از خرده گيرى هاى فضيلت ستيزان پاسخ داده شده است. (ص156ـ176)
نكته يادكردنى در اين بخش در فصل دوم فراز آمدن مولا بر دوش رسول الله(ص) براى درهم شكستن بت ها است كه غالباً آن را تنها و تنها در حادثه فتح مكه رقم زده اند. پژوهش در اسناد بسيار كهن و معتمد در اين فصل, نشان داده است كه اين حادثه در همان شب آكنده از دلهره و در ميان اوج رذالت هاى مشركان شكل گرفته است. و اين نشانى است از باورى ژرف و بى غبار به آينده و استوارگامى در راه هدف. بدين گونه تأكيد شده است كه وقوع حادثه در آن شب قطعى است; اما چيدن دوباره بت ها در سال هاى بعد مسلم است و بدين سان درهم شكستن آنها در فتح مكه و پيراستن ساحت قدس خانه خداوند از لوث بتان نيز. (ص153ـ155)بخش سوم:
در بخش سوم و با عنوان (جهود النبى لقيادة الامام على(ع)) به جايگاه ولايت در رسالت رسول الله(ص) پرداخته و تلاش هاى رسول اكرم را در آن زمينه گزارش و تحليل كرده است.
اسلام خاتم اديان و رسول الله(ص) خاتم پيامبران و قرآن فرجام بخش كتاب هاى آسمانى است. پيامبر(ص) ابلاغ كننده دينى است كه رنگ ابديت دارد, و زمان طومار حيات او را درهم نمى پيچد. رسول الله(ص) براى تضمين آينده آيين و امتش چه كرده است؟ تدبير الهى در اين زمينه چيست؟ در اين بخش آينده نگرى آيين الهى و جايگاه مولا در اين تدبير الهى نشان داده شده است.به ديگر سخن در اين فصل ولايت علوى و امامت على بن ابى طالب(ع) در قالب تلاش رسول الله(ص) براى آينده امت, بازخوانى شده و دلايل عقلى و نقلى اثبات اين مدعا كه رسول الله(ص) امت را بى سرپرست ننهاده و آينده امت را بدون طرحى مشخص رها نكرده, بلكه در درازناى بيست و سه سال با زمينه سازى هاى فراوان, رهنمودهاى بسيار, اشارت ها و صراحت هاى بى شمار, آينده را به دقت و روشنى رقم زده است, به تفصيل گزارش شده است. در اين بخش نشان داده شده است كه (غدير) اوج اين كوشش مستمر بوده است و بر اين نكته تأكيد ورزيده شده است كه پس از آن نيز پيامبر از اين مهم غفلت نورزيد و تا آخرين لحظات عمر بر آن تأكيد نهاد; گواين كه تدبيرهاى نهايى آن رسول انسانيت, و آهنگ آن بزرگوار براى كتابت
وصيت و استوارسازى آنچه بارهاى بار در طول سال هاى سال بر آن تأكيد ورزيده بود, به گونه وصيتى مكتوب در فضاى غوغاآلود اطرافيان به ثمر نرسيد, و نيز اعزام سپاه اسامه كه تدبيرى ديگر بود, در اين زمينه. اما با اين همه در همين دو جريان نيز رسول الله(ص) با گفته ها و اشاره ها و موضع آميخته به تلخى در برابر غوغاسالاران و متخلفان از سپاه اسامه, راز و رمز حقيقت را برنمود. بارى, در اين بخش, از اين حقيقت به گستردگى سخن رفته و نكات مهمى براساس اسناد و مدارك استوار فريقين گزارش شده است.
اين بخش در يازده فصل رقم خورده است كه صفحات جلد دوم را يكسر به خود ويژه ساخته است. در آغاز, فضاى سخن تبيين شده و چگونگى موضع رسول الله(ص) براساس فرض هاى مختلف و احتمال هاى گونه گون تحليل شده و در ضمن آن نشان داده شده است كه نمى شود پنداشت كه رسول الله(ص) امت را يَلْه و بدون هيچ طرح و نقشه اى رها كرده است. پس بايد براساس نصوص فراوان تاريخى و روايى تأمل كرد و دريافت كه آن طرح و تدبير چيست؟ (ج2, ص7ـ22) بدين سان سخن به نص رسيده است و نصوص و احاديث اين واقع صادق گزارش شده است; از گزارش (حديث يوم الأنذاز) كه آغازين تلاش علنى است, تا حديث غدير كه اوج ابلاغ ولايت است. پس از حديث يوم الانذار, احاديث وصايت, وراثت, خلافت, منزلت, امارت, امامت, ولايت, هدايت, عصمت و بالاخره حديث غدير و در نهايت گزارش چگونگيِ واپسين تدبير رسول الله(ص) . در آغاز اين فصل, در ضمن مدخلى محتواى احاديث تحليل شده و با نگاهى تاريخى چگونگى دلالت اين احاديث بر ولايت علوى و چه سانى نشانگرى آنها آهنگ رسول الله(ص) را بر چاره انديشى درباره آينده امت, برنموده شده است.بخش چهارم:
شگفتا و اسفا, كه آنچه رسول الله(ص) براى آينده امت رقم زده بود, تحقق نيافت و جامه خلافت را ديگرى و جز آن كه فرمان الهى بدان صادر شده بود, به تن كشيد. آن گاه مولا بود و واقعِ كاذبِ تلخ استخوان سوزِ وارونگى حقيقت و ملازمات و مصالح آيينى نوپا و مردمانى كه نوآيين بودند و به تعبير آن بزرگوار (حديث الاسلام). امام(ع) بايد چه مى كرد؟ وظيفه الهى او چه بود؟ واقعِ آن روزگار با شرايط ويژه داخلى و خارجى چه اقتضا مى كرد؟ در اين بخش به اين سؤال ها و جز اين ها در سيره علوى از پسِ رحلت رسول الله(ص) تا حكومت وى پاسخ داده شده است و زمينه ها و عللِ ناديده انگاشتن رهنمودهاى پيامبر درباره آينده است و رهبرى مولا در اين بخش بازشناسى شده است. و ضمن گزارش سيره حوادث پس از پيامبر(ص) و روزگار خلافت عثمان و خيزش مردم عليه او چگونگى و چرايى مواضع حكيمانه امام حكيمان تشريح و تبيين شده است.
اين بخش نيز مجلد چهارم از مجموعه يازده جلدى موسوعه را به خود ويژه ساخته است. بخش چهارم در پنج فصل تدوين شده است. فصل اول قصه آكنده از غصه (سقيفه) و پى آمدهاى آن و حوادث مرتبط با آن را گزارش كرده است. (ص7ـ79)
تن زدن امام(ع) از بيعت كسانى كه با نيرنگ, جامه خلافت را به تن كشيدند, چگونگى مواضع مهاجران و انصار در ماجراى سقيفه, و هوشيارى امام(ع) در رويارويى با فتنه و فتنه آفرينان, از جمله بحث هاى اين بخش است(ص7ـ 58). امام(ع) پس از مدتى و مشخصاً براساس نصوصى پس از شهادت فاطمه زهرا(س) از سَرِ اكراه و الزام به بيعت تن داده است; چرا؟ عوامل و زمينه ها, مصالح و چرايى ها اين موضع نيز به شرح آمده است (ص60 ـ 65) و آن گاه توجيه هاى ناموجه سياست بازان صحنه سقيفه براى دگرگونى وصيت رسول الله(ص) گزارش و نقد شده است. (ص66 ـ79) روزگار خلفاى پس از رسول الله(ص) و موضع على(ع) در آن روزگاران, حكومت عثمان, زمينه هاى قيام عليه او و تحليلى از زمينه ها و انگيزه هاى مسلمانان در قيام عليه عثمان, در صفحات بعدى اين مجلد آمده است. پايان بخش اين مجلد نگاهى است نو به جريانِ ابن سبا و واقعِ چهره او براساس نصوص تاريخى. مى دانيم كه در ضمن گزارش هاى تاريخى, بسيار از عبدالله بن سبا سخن رفته است. برخى از مورخان و حتى تحليل گران نوانديش تاريخ اسلام او را چهره اى واقعى و بسى نقش آفرين در تاريخ اسلام و از جمله در حركت عليه عثمان
تلقى كرده اند, و برخى از بنياد در وجود او ترديد روا داشته اند و يا با صراحت وجود او را افسانه دانسته اند. در اين كتاب در پرتو اسناد تاريخى, ضمن آن كه اصل وجود شخصى به نام عبدالله بن سبا پذيرفته شده است, نقش آفرينى و تأثير شگرف پنداشته شده او در تاريخ اسلام به شدت نفى شده است. (ص291ـ302)بخش پنجم. مبانى اصلاحات علوى:
مردم از پس بيست و پنج سال خلافتِ خلفا و گسترشِ كج نگرى ها و كژروى هايى كه پس از رسول الله(ص) آغاز شده بود ـ و تا بدان جا پيش رفته بود كه على(ع) در خطابه پرشور و تكان دهنده خود از آن به (بليّه اى) چونان روزگار قبل از اسلام ياد كرده2 ـ عليه خليفه و نوع رفتار و حكومت دارى او به پا خاستند و پس از قتل او در تجمعى شگفت خواستار زمامدارى مولا شدند. امام(ع) كه مى دانست (آب رفته را به جوى بازگرداندن) در آن شرايط بسى دشوار است, ابتدا از پذيرفتن آن تن زد و پس از اصرار و تأكيد مسلمانان پذيرفت و در اولين خطبه از ديگرسانى گسترده در تمام ابعاد اجتماع, مبانى, شيوه ها و روش ها سخن گفت. در اين بخش چگونگى رسيدن امام(ع) به زمامدارى, آغاز اصلاحات, مبانى امام(ع) در ديگرسانى ها و اصلاحات و بازتاب هاى آن در جامعه به تفصيل سخن رفته است. بازشناسى محورى ترين مبانى امام(ع) در اصلاحات در زمينه هاى مختلف فرهنگى, اقتصادى, اجتماعى, قضايى و دينى, از جمله بحث هاى مهم اين بخش است. ديدگاه هاى امام(ع) در پيوند با سياست, عوامل استوارسازى حكومت ها, علل و عوامل تزلزل و دگرگونى حكومت ها, چگونگى همكارى دولت ها با هم و… از جمله بحث هاى اين بخش از كتاب است.
تمام صفحات مجلد چهارم ويژه اين بخش است. در اين مجلد كه آن را به گونه اى مى توان (سياستنامه علوى) نام نهاد به گستردگى و براساس نصوص روايى و تاريخى و با استناد به آثار علوى از مبانى, شيوه ها و روش هاى علوى در حكومت دارى سخن رفته است. اين مجلد در ده فصل سامان يافته است: ابتدا از تفاوت هاى بنيادين نگرش به سياست در دو مكتب علوى و اموى سخن رفته و آن گاه از آهنگ اصلاح و ابعاد اصلاح در حكومت مولا. مدخل اين مجلد تحليلى است گسترده بر پايه نصوص ارائه شده در متن كتاب از آنچه ياد شد و در پايان پاسخى به نقد و اشكال هايى كه برخى از مورخان, تحليل گران و سياستمداران از روزگاران كهن درباره شيوه برخورد امام(ع) با مسائل داشته اند, مى آيد (ص6ـ59). آن گاه در فصل اول, چگونگى بيعت مردمان را با امام(ع) گزارش مى كند و در پايان چرايى تن زدن آغازين امام(ع) از پذيرش حكومت و پذيرش بعدى آن تحليل مى شود. (ص57 ـ69)
در برخى از اسناد تاريخى آمده است كه طلحه اولين كسى بود كه با مولا بيعت كرد و چون يكى از انگشتانش ناقص بود, امام(ع) آن را به فال بد گرفت كه حكومت سامان درستى نخواهد داشت (الامامة والسياسه, ج1, ص66; المناقب للخوارزمى, ص49, ح11; أسدالغابه, ج4, ص107; كشف الغمه, ج1, ص78). در برخى از اسناد تاريخى اين تفأل زننده را كس ديگرى آورده اند (موسوعه, ج4, ص73). در پايان اين بخش از بحث, براساس روايت و درايت, اين حادثه ـ به ويژه اگر به مولا نسبت داده شود ـ نفى شده است (موسوعه, ج4, ص73). اصلاحات علوى, سياست ادارى, فرهنگى, قضايى, اجتماعى, امنيتى, جنگى و ديدگاه هاى امام(ع) در عوامل بقا و زوال دولت, عناوين ديگر اين بخش است. اين مجلد, خواندنى ترين و تنبه آفرين ترين بخش كتاب به ويژه در فضاى امروزى كشور است. مجلد چهارم ترجمه شده و به زودى با مقدمه اى تحليلى و گسترده نشر خواهد يافت.بخش ششم. فتنه هاى داخلى:
امام(ع) زمام حكومت را به دست گرفت, و به اجراى آنچه از آن سخن گفته بود, پرداخت. آنچه را امام(ع) پيش بينى كرده بود, يعنى برنتابيدن عدالت, اصلاح, مساوات, زدودن امتيازهاى موهوم و… اندك اندك رخ نمود. فتنه ها سربر آورد و بحران هاى حكومت آغاز شد. و شگفتا ابتدا كسانى بحران را رقم زدند كه خود بيش تر از هركسى در ساقط كردن حكومت پيشين و سامان يابى اين حكومت نقش داشتند. اوايل بخش, ابتدا گزارش هاى تاريخى و روايى مرتبط با فتنه ها نقل شده است و آنچه را كه رسول الله(ص) پيش بينى كرده بود و از رويارويى با امام(ع) برحذر داشته بود (ج5, ص13ـ22). آن گاه چرايى و چگونگى برآمدن اين فتنه ها, ريشه ها, روندها و پى آمدهاى آنها بررسى شده است (ص29ـ44) و نيز اهداف امام(ع) در رويارويى با فتنه آفرينان (ص45ـ 51).در ادامه بحث, آراى كسانى از صحابيان و عالمان اهل سنت درباره نبرد با سركشان گزارش شده و سپس به تحليل جريان فتنه (ناكثين), (قاسطين) و (مارقين) كه به واقع بازتاب حركت اصلاحى امام(ع) و موضع اصولى و انعطاف ناپذير آن بزرگوار در برابر حقوق الهى و حقوق مردم و ارزش ها بود, پرداخته شده و ابعاد جريان و چگونگى هاى آنها
(ص271ـ287) تبيين و تشريح و گزارش شده است.
بحث از قاسطين و فتنه انگيزان آن, بررسى شخصيت معاويه و پيوند او با خلافت هاى پيشين و مواضع كسانى از صحابه درباره او, بحثى پرنكته و شايان توجه است. (ج5, ص289ـ 334)
نيز در همين بحث چگونگى و چرايى برخورد على(ع) با معاويه و برنتابيدن او در مسند قدرت ـ و گرچه براى روزگارى اندك ـ بحثى خواندنى است (ج5, ص335ـ351). سياستمداران آن روزگار مصلحت را چنان مى دانستند كه روزگارى معاويه بر مسند بماند و چون پايه هاى حكومت استوار گشت با او برخورد شود; اكنون نيز كسانى بر آن باورند.
گزارش برخى از زواياى فكرى, روحى و مواضع سياسى فتنه انگيزان در اين بخش از نكات بديع و ناگفته اى برخوردار است; از جمله بحث از (تعمق) و تبيين دقيق آن در جريان نهروانى ها. اين بحث بدان گونه كه در اين پژوهش آمده است و در پرتو اسناد تاريخى و رهنمودهاى روايى, محتواى اين ويژگى ها بازشناسى شده است, سخنى است نو و تحليلى بكر و بديع. اين بخش از جمله آموزنده ترين بخش هاى كتاب است.
در اين پژوهش در آغاز از فتنه نهروان سخن رفته است. آن گاه ريشه هاى تاريخى جريان خوارج و زمينه هاى فكرى شكل گيرى آن تبيين شده است. گزيده سخن اين كه خوارج جريانى افراطى و سخت گير در عمل و متصلب در موارد جزيى و بى توجه به بنيادهاى اصلى كارهاى بزرگ و سطحى نگر و… بود (ج6, ص257ـ292). چهره هاى نقش آفرين جريان نهروان, سير شكل گيرى و ادامه آن رويارويى امام(ع) با آن, نبرد و نتايج آن از جمله مباحثى است كه در صفحات بعدى اين مجله آمده است. (ج6, ص293ـ399)بخش هفتم. واپسين ماه هاى حكومت, تلخ ترين روزگار حكومت:
سال هاى حكومت اميرالمؤمنين(ع) يكسر درگيرى بود, و رويارويى آن بزرگوار با فتنه انگيزان. مردمان از ادامه اين همه فتنه گرى و درگيرى و ناهنجارى خسته شده بودند. از سوى ديگر فتنه انگيزان به ويژه كانون بنيادى آن شام يكسر بحران مى آفريد, فتنه درست مى كرد و براى حكومت مركزى مشكل ايجاد مى كرد.
در اين بخش از سركشى كسانى از سپاه امام(ع), هشدارهاى پى درپى امام(ع), شكوه مولا از نافرمانى ها, تفرق ها, و پناهنده شدن گروهى سست عنصر به معاويه, به تفصيل سخن رفته است (ص7ـ46). گزارش شهادت قهرمان نستوه آوردگاه ها, مالك اشتر و چگونگى اعزام او به مصر و توطئه معاويه براى قتل مالك نيز در اين بخش آمده است (ج7, ص52 ـ 78). شهادت مالك جان امام را فسرد, و قلب مطهر آن بزرگوار را از غم آكند. از سوى ديگر چون معاويه خبر شهادت مالك را شنيد, شادمان شد و گفت: على را دو دست ياريگر بود كه يكى در صفين قطع شد (عمار) و ديگرى (مالك (الغارات, ج1, ص264; تاريخ الطبرى, ج5, ص96). دردگزارى ها و واگويى غم هايِ مولا در شهادت مالك در صفحات بعدى آمده است (ص78ـ81) و آن گاه اعزام محمّد بن ابى بكر به مصر و جريان شهادت او. (ص82 ـ83)
سخنان امام درباره اين روزگار آكنده است از سوزو گداز تنهايى, رنج و شكنج روزگار و….
در اين زمان مصر سقوط كرد. پاك ترين و كارآمدترين و دليرترين يار وفادارش مالك اشتر شهد شهادت نوشيد و قلب امام را فشرد و جانش را فُسُرد. اين بخش گزارش تنهايى امام, مرثيه مظلوميت او, و انعكاس فريادهاى تنهايى آن بزرگوار است. اين بخش نشان مى دهد كه در اين روزگار ديگر از آن رويكرد گسترده آغازين, خبرى نبود. مردم از حضور در جبهه ها تن مى زدند, و فراخوانى هاى امام را پاسخ نمى گفتند. گلايه هاى مكرر امام از مردمان نشانگر گران جانى, دنيازدگى و سستى مردمان آن روزگار است. (ص81 ـ107)
در چنين شرايطى, سپاه معاويه با شبيخون هاى مكرر نظامى به شهرها, و قتل و غارت مردم بى دفاع, عواطف و احساسات امام(ع) را سخت جريحه دار مى كرد. امام(ع) بود و گزارش هاى ستمگرى ها, غارتگرى ها, پرده درى هاى سپاه معاويه و قهقهه هاى مستانه او و فريادهايى كه امام از سرسوز و درد و گدازى كه از بن جان برمى كشيد و پاسخ نمى يافت; بدان سان كه امام(ع) بارهاى بار آرزوى مرگ كرد; اما با اين همه تا آخرين لحظات از تلاش و مقاومت دست نكشيد و تسليم حوادث نشد. (ص110ـ149)
بارى, در آخرين روزهاى زندگى امام(ع) پس از خطابه اى آتشين, سپاه گرانى سامان داد و فرمان بازگشت به صفين را صادر كرد. در اين سپاه عظيم حسين بن على, قيس بن سعد و ابوايوب انصارى هريك بر ده هزار رزم آور فرماندهى مى كردند; اما اندوها كه ترور ناجوانمردانه امام(ع) به دست جاهلى (متنسك), همه برنامه ها را بر هم زد و تدبيرهاى ارجمند امام را براى از بُن برآوردن ريشه فتنه در شام نقش بر آب كرد. نيروها بازگشتند و….
در اين بخش, آنچه به اختصار آمد, به تفصيل گزارش شده است, و ريشه ها و زمينه ها و چرايى و چگونگى اين حوادث غمبار تحليل و تبيين شده است. در سيره امام و زندگانى آن بزرگوار از جمله سؤال مهمى كه در پيش روى هركسى رخ مى نمايد, اين است كه اين همه تن زدن ها, سستى ها, روى گردانى ها, پس از آن همه اقبال و استقبال از چه چيزى سرچشمه مى گرفت و علل و عوامل آن چه بود. در اين مجلد و در فصل دهم و با عنوان (بحث فى جذور التخاذيل) به اين موضوع پرداخته و بدان سؤال پاسخ داده شده است. (ص151ـ194)بخش هشتم. شهادت امام(ع):
رسول الله(ص) از شهادت اميرالمؤمنين على(ع) خبر داده بود. امام(ع) كه بيش از آن كه صبغه اى زمينه اى داشته باشد, آهنگى آسمانى و درونمايه اى ملكوتى داشت, در انتظار پرواز بود; آن هم پروازى سرخ. چنين بود كه در هنگامه اى كه شمشير بر فرقش نشست و آن را شكافت و امام در آستانه عروج قرار گرفت, فرمود: … فزت ورب الكعبه. بخش هشتم ويژه گزارش تفصيل پيشگويى رسول الله(ص) از شهادت مولا, و گفتار مولا درباره شهادتش و مسائل مرتبط با آن است.
گزارش چگونگى جريان ترور, سخنان آموزنده و عظيم امام(ع) هنگام ترور تا لحظه شهادت, موضع سرسخت ترين دشمن امام(ع) و سخنان امام به هنگام شنيدن خبر شهادت امام(ع), جريان تجهيز, تدفين امام(ع) اختفاى قبر امام(ع) و بالاخره اشاره اى به زيارت حضرت و بركات زيارت آن مرقد مطهر و مضجع منور, از جمله مباحث اين بخش است. (ص275ـ335)بخش نهم. امام از ديدگاه هاى گونه گون:
انعكاس شخصيت مولا در بيان و بنان چهره ها, شخصيت ها و حتى دشمنانش يكى از فصول برجسته شناخت ابعاد شخصيت امام(ع) است. اگر بگوييم حجم داورى ها, حق گزارى ها, بزرگدارى ها, شگفت زدگى ها, تحيرها, سكوت ها, فريادها, خطابه ها و سروده ها و… درباره مولا با هيچ شخصيتى در تاريخ اسلام قابل سنجش نيست, سخنى به گزاف نگفته ايم. در اين بخش خواننده شخصيت مولا را از منظر قرآن, پيامبر(ص), خودِ امام, زهراى اطهر(س), اصحاب پيامبر, اهل بيت(ع), همسران پيامبر, شمارى از برجسته ترين چهره هاى علمى ـ فرهنگى, سياسى, شاعران, اديبان, سخنوران و حتى دشمنانش مى نگرد. در اين بخش خواننده مى نگرد كه كسانى از سر عشق و سوز درباره مولا سخن گفته اند. گاه تصريح كرده اند كه بازگويى مناقب و فضايل مولا را شمارش نشايد و صفحات آثار مكتوب, بركشيدن تمامت آنها را برنتابد, كه گفته اند: سكوت گوياترين سخن درباره مولا است. گفته اند على آگاه ترين, و ژرف نگرترين كسان به كتاب الله است. على شجاع ترين, پاك ترين, مطيع ترين, مخلص ترين, دلداده ترين, نرمخوى ترين, سخنورترين, خستگى ناپذيرترين, شكست ناپذيرترين, نستوه ترين, آگاه ترين, حق مدارترين و… امت
بوده است. على به تنهايى (همه آنچه را كه نيكان روزگار داشتند, داشت.) على در جامعيت همه زيبايى ها و والايى ها و بزرگى ها و رادى ها, تنهاى تنها است و اين حقيقت را در اين بخش و در ضمن گفتار ده ها تن از متفكران با گرايش هاى مختلف و ديدگاه هاى گوناگون و گاه متضاد مى نگريم. خواندن اين داورى ها, اظهارنظرها و ارج گذارى ها و بزرگدارى ها بسيار خواندنى و دلپذير است.
مجلد هشتم از كتاب با اين بخش آغاز مى شود. بخش نهم داراى ده فصل است:نه فصل از فصول دهگانه آن در مجلد هشتم قرار گرفته است. در فصل اوّل شخصيت مولا براساس آيات گزارش شده است. در اين فصل هفده آيه آمده است كه براساس روايات فريقين اين آيات درباره شخصيت مولا و برنمودن وجهى از وجوه شخصيت آن بزرگوار است (ج8, ص9ـ47). فصل دوم كه گزارشگر سخن رسول الله(ص) درباره على(ع) است, مدخلى دارد كه در آن با تأكيد بر اين كه آنچه در اين فصل آمده است, اندكى است از بسيار, از ابعاد شخصيت على(ع) كه در كلام رسول الله(ص) انعكاس يافته, سخن رفته است (ص49ـ63) و آن گاه متن سخنان رسول اكرم گزارش شده است. (ص50 ـ 185)
فصل سوم (تبيين شخصيت على(ع) با استناد به كلام مولا) نيز مدخلى دارد تحليلى و بيش تر براى پاسخ به اين سؤال كه مولا چرا از خود سخن مى گويد و چرا ابعاد شخصيت خود را مى نماياند. بدين پرسش از زاويه هاى گونه گون نگريسته شده, و پاسخى درخور بدان ارائه گشته است (ص187ـ194). سپس گفتار اهل بيت(ع) همسران پيامبر(ص) و اصحاب رسول الله(ص) و اصحاب مولا درباره وى آمده است (ص263ـ376). فصل هشتم اين بخش درباره شخصيت على(ع) در نگاه دشمنان او است: الفضل ماشهدت به الأعداء, و در آن ميان شگفت انگيزتر و اعجاب آورتر از همه گفتار معاويه است و به ويژه اين سخن كه او گفت (هيهات, هيهات, زنان از اين كه چون (آورند, سترون خواهند بود.) (شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد, ج11, ص253).
فصل نهم گزارش يادكردها, بزرگدارى ها و اظهارنظرهاى عالمان درباره على(ع) است كه خواندنى است و تأمل برانگيز. (ص396ـ454)
مجلد نهم با آخرين فصل بخش نهم آغاز مى شود كه گزارشگر اشعار برخى از شاعران است درباره على(ع), با مدخلى كوتاه درباره جايگاه شعر در معارف بشرى و نيز شاعران و على(ع) (ص5 ـ7), آن گاه شعر شاعران كه با كعب بن زهير مى آغازد و با شعر مصطفى جمال الدين مى فرجاد. (ص9ـ102)بخش دهم. ويژگى هاى اميرالمؤمنين:
على(ع) نسخه منحصر به فرد انسان كامل است. اين واقعِ ارجمند صادق را در فصل پيشين در داورى هاى معصومان(ع), صحابيان, عالمان, فيلسوفان, متكلمان, عالمان و پژوهشگران ديديم. بخش دهم كتاب ويژگى هاى امام(ع) را در پيشديد مى نهد و شخصيت امام و چگونگى ابعاد شخصيت آن بزرگوار را از منظرهاى گونه گون گزارش مى كند; ويژگى هاى اعتقادى, اخلاقى, عملى, سياسى, اجتماعى و فكرى آن ابرمرد تاريخ را كه بى گمان در تمام زمينه ها نسخه اى است منحصر به فرد. او هرگز و حتى يك لحظه كفر نورزيد, ايمان او استوارترين و ژرف ترين باورها بود, حسن خلق, اخلاص, ايثار و تمام مكرمت هاى اخلاقى سراسر زندگى او را فرا گرفته بود. او برترين و والاترين, دلداده ترين عابد و نمازگزار روزگار بود; در صحنه سياست استوارگام ترين, هوشمندترين, زمان شناس ترين بود و يار خستگى ناپذير مظلوم و خصم آشتى ناپذير ظالم. دانش در گسترده ترين, و بينش او ژرف ترين و سالم ترين و نگرشش به خدا و هستى و خلق ناب ترين و زلال ترين بود. بارى, على(ع), على(ع) بود. بنده پيراسته جان خداوند, شاهد رسالت و عينيت بخش آرمان ها و ايده ها و باورهاى والا.
اين فصل, اين همه را در آينه آيات, احاديث و گزارش هاى تاريخى در پيشديد شيفتگان شناخت مولا و تشنگان حق و حقيقت قرار مى دهد. اين بخش, پنج فصل دارد, با مدخلى كوتاه درباره ويژگى هاى امام(ع) (ج9, ص105ـ107) و آن گاه گزارش نصوص قرآنى و روايى درباره آنچه آمد و با عناوين ويژگى هاى اعتقادى, اخلاقى, عملى, سياسى و اجتماعى و نظامى, كه از ص109 مجلد نهم آغاز مى شود تا پايان اين مجلد.بخش يازدهم. دانش ها:
على(ع) برترين و ارجمندترين شاگرد مكتب محمد(ص) است. كامل ترين كسى كه رسول الله(ص) به لحاظ شايستگى, استعداد و زمينه هاى فراگيرى كه داشت جانش را از دانش آكند و گستره حقايق را بدو نماياند و به تعبير نصوص روايى و تاريخى (هزار باب) (الأرشاد, ج1, ص34; فرائد السمطين, ج1, ص101), (هزار حرف) (الخصال, ص648), (هزار كلمه) (الخصال, ص651) و (هزار حديث)3 (بصائر الدرجات, ص314) در باب شناخت حقايق بدان بزرگوار آموخت. (موسوعه, ص16ـ20)
على(ع) باب حكمت و علم رسول الله(ص), گنجينه دانش پيامبر(ص) و وارث دانش آن حضرت و همه انبياى الهى و ميراثبان حكمت و علم بود و از اين روى (اعلم امت) است.
مولا هر آنچه فرا گرفت فراموش نكرد, بدين سان جانش لبريز از حقايق شد. واسفا! و اندوها! كه كسانى كه ظرفيت فراگيرى اين دانش گسترده را مى داشتند در ميان مردمان نبودند, كه على پرتوى از آن همه را بتاباند و اندكى از آن همه را بگستراند. على(ع) از دانش كامل (كتابى) برخوردار بود كه آصف برخيا با داشتن بخشى از آن, (تخت بلقيس) را در زمانى كمتر از يك چشم برهم زدن, نزد سليمان آورد.4
گستره آگاهى هاى مولا, تمامت دانش ها را درنورديده بود; دانش قرآن, دين, شرايع, علم بلايا و منايا, دانش گذشته ها, آينده ها و….
او در شناخت خداوند بى همتا بود كه رسول الله(ص) مى فرمود: ما عرف الله الا أنا و أنت.
چنين است كه گفتارهاى آن بزرگوار در تبيين راه هاى شناخت خداوند, مراتب خداشناسى, مواقع آن, و تشريح صفات الهى فوق العاده مهم است و به نگاه فيلسوفان و متكلمان از جايگاهى بس بلند برخوردار.
آنچه امام(ع) درباره آفرينش و آفريده ها گفته و نكات بديعى كه درباره خلقت برنموده, بهترين گواه بر احاطه علمى او بر انواع دانش هاى بشرى است.
كلمات امام(ع) در آغاز آفرينش, آفرينش فرشتگان, آسمان, زمين, حيوانات, سخنان آن بزرگوار درباره جامعه شناسى, روانشناسى, دانش تاريخ, رياضيات, فيزيك, زمين شناسى و… به واقع پيش گويى هاى علمى و معجزات علمى آن بزرگوار است كه اعجاب آفرين است و خضوع آور.
تاريخ در گستره خود به ياد ندارد كه كسى, دانشمندى, فيلسوفى, متفكرى بلند قامت و استوار بايستد و بگويد: (از من هر آنچه مى خواهيد بپرسيد), و در پاسخ فرو نماند و براى پاسخ هرگز نياز به تأمل نداشته باشد.
در اين بخش با اندكى از آنچه ياد شد, آشنا مى شويم. اين بخش گزارشگر (نمى) است از (يمِ) دانش مولا و نگاهى است گذرا به گستره دانش آن بزرگوار.بخش دوازدهم. داورى:
اين بخش تمام صفحات مجلد دهم را ويژه خود ساخته است. با چهار فصل; عناوين فصول چهارگانه عبارتند از: دانش اندوزى على(ع) در مكتب نبوى, جايگاه علمى مولا, گونه هاى دانش علوى, گوشه هايى از گستره دانش آن بزگوار. اين بخش نيز مدخلى دارد كوتاه در اشاره به گستره دانش علوى و تأكيد بر اين كه آنچه در صفحات كتاب عرضه شده است, اندكى است از بسيار و (نمى) است از (يم).
داورى دشوار است, و داورى درست و استوار و حق مدار بسى دشوارتر. داورى از يك سو دانشى استوار مى خواهد و از سوى ديگر روحى بزرگ و شخصيتى استوار گام; كه در مقابل تهديدها نهراسد و در برابر تطميع ها نلرزد و وابستگى او را از حق مدارى باز ندارد و….
داورى هاى مولا از فصول برجسته زندگانى, و از جمله افتخارهاى والاى زندگانى سياسى, و از شگفتى هاى تاريخ داورى ها است.
در اين بخش در چهار فصل, ابعاد داورى هاى امام(ع) برنموده شده است. در فصل اول از جايگاه داورى مولا سخن رفته است و از اين كه به اقتضاى صريح كلام رسول الله(ص) (اقضى الأمّه) بوده اند (ج11, ص7ـ12) در اين فصل, نمونه هايى از داورى هاى آن بزرگوار را در زمان رسول الله(ص) پس از آن حضرت (ص13ـ16) بعد از پيامبر و در هنگام خلافت خلفا (ص17ـ40) و روزگار خلافتش گزارش شده است (ص41ـ60) كه همه و همه نشانگر گستره دانش, صلابت رفتار, استوارى موضع و حق مدارى آن پاسدار حق و حقيقت است در زندگى.بخش سيزدهم. نشانه هاى قدرت معنوى:
انسان خليفه الهى در زمين است. ابعاد معنوى انسان, والاترين نماد شخصيت او است. انسان اگر در اين بُعد پيش رود و خود را در سلوك معنوى به خداوند نزديك گرداند, آنچه از او سر خواهد زد, شگفت آور خواهد بود و در زندگى و تعامل با هستى (جلوه هاى) قدرت الهى خواهد بود. على(ع) كه به تعبير رسول الله(ص) ـ كه آشناترين است با مولا, و على تربيت شده او است ـ (ممسوس فى ذات الله) است, زندگيش بايد روشن ترين جلوه هاى اين (خليفةاللهى) باشد و هست.
اين فصول گزارش نمونه هايى است از قدرت معنوى, ولايت تكوينى, جلوه هاى خليفة اللهى آن امامِ انسانيت و جلوه والاى قدرت و عظمت الهى. نمونه هايى مانند اجابت دعوات (ص63 ـ74) سخن از ناپيداها و ناديده ها (اخبار مغيبات) (ص107ـ164), كرامت ها (ردّ الشمس) كه منقبتى است منحصر به فرد و فضيلتى تحيرآفرين و شگفتى آور و…. (ص75ـ106)
مسأله (بازگشت آفتاب) پس از غروب و يا پس از آن كه در آستانه غروب قرار گرفته بود, جهت گزاردن نماز براى على(ع), به راستى منقبتى عظيم و كرامتى شگفت و والا است. روشن است كه پذيرفتن چنين حادثه اى شگرف و خارق العاده, ايمانى ژرف و باورى استوار لازم دارد. نقل هاى تاريخى و روايى اين حادثه بس فراوان است, بدان اندازه كه جاى هيچ گونه ترديد نيست و هيچ گونه نفى و ردى را برنمى تابد. بسيارى از نصوص اين حادثه براساس منابع معتمد و موثق فريقين گزارش شده است (ج1, ص75ـ 89) اما به لحاظ فوق العادگى ويژه اى كه اين جريان داشته است, در پايان گزارش ها, افزون بر گزارش از آنچه با عنوان (مسجد رد الشمس) شهره است, بحثى پى نهاده شده است با عنوان (بحثٌ حول حديث ردّ الشمس). در اين بحث در آغاز از اهميت جريان و دشوارى دريافت آن به ويژه براى سست باوران ـ و كسانى كه با قيچى خرد محدود مى خواهند ببُرند و سوزن تحليل هايى مادى بدوزند ـ سخن رفته است (ص91ـ93). آن گاه نقل صحابيان از حادثه ياد شده است (ص93) و سپس از كسانى ياد شده است كه درباره (حديث رد الشمس) آثارى مفرد رقم زده و درباره اسانيد و چگونگى آن كتابى مستقل نگاشته اند (
ص93). راويان اين جريان بسى فراوانند; بخشى شايان توجه از آنها را علامه امينى(ره) در الغدير آورده است (ج3, ص128). در اين بحث تأكيد شده است كه علامه نه قصد استقصا را داشته است و نه آنچه را آورده تمام راويان جريان بوده است. بدين سان از كسانى ياد شده است كه حديث را روايت كرده اند و در فهرست علامه نيستند و آن گاه فهرست علامه را نيز آورده اند (ص94ـ95). در ميان كسانى كه روايت را نقل كرده اند برخى تصريح به صحت أسانيد و نقل آن كرده اند. در ادامه بحث, عين اظهارنظر برخى از اين گونه را آورده اند. (ص96ـ97)
نگاه شيعى, اشارتى است كه پس از اين مطالب آمده است و آن گاه از انعكاس اين فضيلت در شعر شاعران ياد شده است (ص97ـ99) و در پايان نقد و اشكال ها گزارش شده و بدان ها پاسخ داده شده است (ص99ـ106). اين بحث, پژوهشى است كوتاه, اما پر ماده و سودمند.
اين فصل بُعد معنوى امام را در تعامل با گستره هستى و جايگاه والاى او را در اوج و عروج و مكانت عظيم اين بنده نشان مى دهد.بخش چهاردهم. دوستى امام(ع):
زيبايى محبوب انسان است و انسان دوستدار زيبايى. هيچ انسانى از زيبايى ها, والايى ها و گرانقدرى ها روى برنمى گرداند و از عشق ورزى به ارجمندى ها و دلربايى ها تن نمى زند. على سرچشمه همه زيبايى ها, كمال ها, ارزش ها, والايى ها و ارجمندى ها است. مگر مى شود كسى اين همه را بفهمد و بدو عشق نورزد, مگر مى شود ديده اى گشوده داشت و آفتاب را نديد, بگذريم از معدود كسانى كه تيره جانى و سيه دلى چشمانشان را از ديدن زيبايى ها و جلوه هاى زيبايى باز داشته است. انسان اگر انسان بماند زيباجوى است و زيباخواه.
على(ع) محبوب ترين آفريده است نزد خداوندِ زيبايى آفرين و عظمت بخش (ج11, ص227) و نيز در نزد فرشتگان و رسول الله(ص) و اين همه مگر جز به لحاظ جوهره ذات علوى و مكانت عظيم آن انسان ملكوتى است, كه فرشتگان نيز با محبت او به خداوند تقرب مى جويند (ص236). (حب على) در فرهنگ دينى ما, موضوعى عظيم و تأمل برانگيز است. اين بخش, نصوصِ اين حقيقت را گزارش كرده است. نصوص گزارش شده در اين بخش نشان مى دهد كه دوستى با على, دوستى با خدا و رسول است (ص167ـ190). دوستى على, (فريضه) است (ص190ـ194) و مهرورزى به على(ع) (عبادت), (نعمت), (عروةالوثقى), (بهترين عمل) و نخستين عنوان نامه عمل مؤمنان است. (ص194ـ196)
نصوص مرتبط با على(ع) در اين بخش ـ كه بى گمان تمام آن چيزهايى نيست كه در متون روايى توان يافت ـ نشانگر آن است كه راهيابى به حقايق دينى, آرامش در زندگى, كامل شدن ايمان و عمل, پذيرفته شدن كارها نزد خداوند متعال, اجابت دعا, آمرزش گناهان, شادى در هنگام مرگ, ديدار مولا در آستانه مرگ, جواز عبور از پل دوزخ و استوارگامى بر آن, رهايى از آتش دوزخ و بالاخره زندگى شيرين در بهشت جاويد در گرو محبت على است. (ص196ـ214)
روايات نشان مى دهد, دوستى على, نشانه پاكيزگى مَولِدْ, نشانه ايمان, تقوا, سعادت و شهرت انسانى در آسمان ها است. (ص210ـ222)
اين همه تأكيد و ترغيب به حب علوى و پيوند ناگسستنى آن با حب الهى و حب رسول الله(ص) نشانگر آن است كه محبت راستين محمّدى بدون محبت علوى امكان پذير نيست, و ادعاى دوستى او(ص) بدون دوستى على گزافه اى بيش نيست, و از سوى ديگر عناوين يادشده نشانگر آن است كه حب على(ع) به واقع على مدارى و على وارگى در زندگى است; مانند على انديشيدن, چونان على زيستن, بسان على گام برداشتن, على وار عشق ورزيدن, على گونه كين ورزيدن, ارزش گرا بودن و… وگرنه چگونه ممكن است عشق على و زندگى معاويه وار!
آخرين نكته كه بسى تأمل برانگيز است اين كه اين بخش نشان مى دهد, با همه تأكيدها بر حب على و آثار و بركات آن در زندگى مادى و معنوى, آموزه هاى نبوى و علوى و دينيِ ترغيب كننده به حب مولا, غلو در حب و افراط در عشق ورزى را نكوهيده و از آن تحذير كرده و آن را انحرافى تلقى كرده است كه زمينه ساز انحراف هاى بزرگ است. (ص236ـ239)بخش پانزدهم. دشمنى با امام(ع):
چهره زيباى على به همان ميزان كه براى دل هاى پاك, انديشه هاى ارجمند و نهادهاى پيراسته و آزادخوى, زيبا, جاذبه آفرين و دوست داشتنى است, براى فخرجويان, خويشتن بينان, آتش نهادان و سياه دلان, كين آفرين و دشمنى زا است. بررسى تاريخ نشان مى دهد كه دشمنان على(ع) به لحاظ روحى نااستوار و به لحاظ فكرى كژانديش و به لحاظ شخصيتى انسان هايى خودمُراد, زشتخوى و آلوده درون بوده اند. رسول الله(ص) در آينه زمان, آينده تاريخ اسلام را مى نگريست, توطئه ها را مى دانست و از فتنه جويى فتنه جويان آگاه بود. از اين روى, جاى در جاى در زندگانى سراسر اقدام و تلاش و تعهدش بر دوستى على(ع) تأكيد نهاد و از دشمنى با او مردمان را تحذير كرد (ص253ـ 254) و از دشنام دادن وى نهى كرد و دشمنى با او را دشمنى با خود و خداوند تلقى فرمود (ص255ـ 262). دشمنى با على(ع) را كفر دانست و آزار او را آزار خود تلقى كرد (ص266ـ 270). رسول الله(ص) كوشيد تا در جبهه بندى عامِ اجتماعى آنان را كه با على هستند و بدو عشق مى ورزند, هم جبهه خود نشان دهد و مخالفان و دشمنانش را هم جبهه دشمن او و رسالتش. در اين بخش ابتدا از انگيزه هاى كسانى كه در آن روزگاران روياروى مولا ايستاده بودند, سخن رفته است (ص243ـ259) و نصوص ديگر در برنمودن آنچه بدان اشاره رفت و خواهيم آورد, گزارش شده است.
نصوص احاديث معتبر فريقين ـ كه در اين بخش گزارش شده است ـ نشانگر آن است كه دشمنان على(ع) از رحمت الهى بدورند (ص273ـ274) و هلاكت آنان قطعى است. مرگ كين ورزان به على مرگ در جاهليت است و دشمنى با او نشان نفاق, فسق و شقاوت. (ص275ـ 278)
اگر دشمنى با على(ع) مرگ جاهلى را در پى دارد, يعنى اين كه چنين انسانى از تظاهر به اسلام سودى نخواهد برد, و در قيامت كور محشور شده, سرنوشتى جز آتش دوزخ نخواهد داشت. اين بخش, نصوص روايى و تاريخى بسيارى را در اختيار خواننده مى نهد و افزون بر اين, شمارى از سرسخت ترين دشمنان مولا و جمعى از منحرفان از آن حضرت و قبايلى را كه بدو كين مى ورزيدند, شناسانده است كه (تعرف الاشياء بأضدادها). (ص289ـ319)
ابن ابى الحديد در شرح نهج البلاغه در موردى از كسانى ياد مى كند كه از يارى امام(ع) دريغ ورزيدند و چون گاهى امام(ع) بر حوادثى آنان را گواه گرفت, از اين كه گواهى دهند يا اين كه در آن صحنه ها حضور رسانند, تن زدند. او در آغاز يادكرد اينان نوشته است: آنان براى رسيدن به كشش ها و جذبه هاى زودگذر دنيايى و دست يافتن به دنيا چنين كردند. در ادامه آنچه ياد شد, اين گزارش ابن ابى الحديد آمده است. (ص322ـ332)
قبايلى نيز با امام(ع) سَر همراهى نداشتند و برخى به آن بزرگوار ـ چونان بنى اميه ـ كين مى ورزيدند. نصوص نشانگر اين گونه قبايل, بخش بعدى اين قسمت است. (ص342ـ 333)
در جايى از اين كتاب از اديب بلندآوازه, خليل بن احمد فراهيدى نقل مى كند: درباره على چه بگويم؟ او كه دوستانش از سر ترس و دشمنانش از سر كين و حسد, فضايل و مناقبش را پوشاندند; آن گاه از ميان اين دو كتمان, فضايل او سربرآورد و خاوران و باختران را آكند (موسوعه, ج8, ص419). سخن شگفتى است و به راستى اين واقعِ صادق, حيرت آور است. از آن روز كه معاويه با بيانى رسمى و حكومتى نقل فضايل مولا را منع كرد و بدگويى به آن بزرگوار را رواج داد, كين ورزان و فضيلت ستيزان و آنان كه با هر آنچه ارجمند و زيبايى است سر ستيز دارند, بسى در خاموش ساختن اين نور پرفروغ كوشيدند, اما اكنون چه چيزى نصيب آن همه تلاش شده است. در فصل هفتم از اين بخش اين كشش ها و كوشش ها گزارش شده است كه به راستى حيرت آور و غم آلود است و جان هر انسانِ خردمندى را مى فسرد. اما چه شد؟ اكنون نام مولا, بلندآوازه ترين نام در تاريخ است و آموزه هايش چونان مشعلى فروزان بر معبر تاريخ, و كجا است نام و ياد آنگونه كسان؟ اين بخش از جمله تلاش هاى شگفت كسان بسيارى از آتش نهادانِ سيه دل كه در خاموش كردن اين مشعل پرفروغ بسى كوشيده اند, آورده شده است,تا دانسته
شود آنچه براى خدا است و از آنِ خدا و در راه اوست زوال ناپذير است و (چراغ ايزدى به خاموشى نمى گرايد.)بخش شانزدهم. اصحاب و كارگزاران حكومت على(ع):
با اين بخش كتاب پايان مى پذيرد. اكنون خواننده پس از مطالعه پانزده بخش از كتاب و دستيابى به آگاهى هاى گسترده اى در ابعاد مختلف حيات سرشار از آموزه هاى بيدارى آفرين و انسان ساز و سپيده گشا, در پايان بخش با شرح حال و چگونگى شخصيت شمارى از اصحاب و كارگزاران مولا(ع) به اجمال آشنا مى شود.
در اين بخش خواننده از يك سوى به آگاهى هاى ارجمندى درباره پرورش يافتگان مكتب دست مى يابد و از سوى ديگر با واقعِ حكومت علوى و كمبود نيروهاى كارآمد, متعهد, دردآشنا و فرمانبردار آشنا مى شود. بدين سان تا حدودى راز و رمز پاره اى از نارسايى ها را در حكومت علوى درمى يابد, و در تحليل واقع نگرانه حكومت مولا با توجه به داده هاى اين بخش خود را موفق تر مى يابد.
روشن است كه نه اصحاب مولا يكدست بودند و نه كارگزاران آن بزرگوار يكداستان. ضرورت حكومت دارى و واقع هاى اجتناب ناپذيرِ اداره امور, گاه كسانى نااستوار در باورها و ناهنجار در عمل را بر امام(ع) تحميل مى كرد; اما امام از يك سوى هرگز از آنان غفلت نمى كرد و از سوى ديگر هرگز كج روى ها و كژانديشى ها و رفتار ناهنجار آنان را با مردم برنمى تابيد. او كه روزگارى بس دراز (شمشير در پى حق) زده بود و ساليان (خار در چشم و استخوان بر گلو) براى حق سكوت كرده بود, اكنون براى (اجراى حق) و (تحقق حق) هيچ مجامله, معامله و مداهنه را برنمى تابد. اين بخش از موسوعه نيز بسى خواندنى است و موضع امام(ع) در برابر اصحاب و كارگزاران خود تأمل كردنى و درس گرفتنى. كتاب با بخش شانزدهم پايان مى يابد و بدين سان خواننده با انبوهى از آگاهى ها, تحليل ها و گزارش ها درباره مولا آشنا مى شود.
در آغاز مقاله آورديم كه اين نگاه گذرا براساس مقدمه كتاب نگاشته شده است با افزونى ها و نيز ارجاع مطالب و آگاهى هاى عرضه شده بر كتاب و تعيين صفحات و با بازنگرى و باپاورقي: 1. كهن ترين اثر مكتوب و مدون در فرهنگ اسلامى, كتابى است با عنوان (تسمية فى شهد مع على حروبه) به خامه عبيدالله بن أبى رافع. به هرحال حضور صحابيان به ويژه مهاجران از صحابيان در جريانى, بسى مهم تلقى مى شده است. به پندارم عبيدالله با اين آهنگ مى خواسته است براساس آنچه در آن روز كسانى مى انديشيدند, استوارى و حق مدارى مولا را نشان دهد. 2. نهج البلاغه, خطبه16:… الا و انّ بليتكم قَد عادَت كهيئتها يوم بعث الله نبيه ـ صلى الله عليه وآله وسلم ـ…. 3. اين عناوين در نصوص مختلف آمده است, كه ممكن است مقصود از تعبيرهاى مختلف (باب), (كلمه), (حرف) و (حديث) يكى باشد. 4. قال الذى عنده علم من الكتاب, انا اتيتك به قبل أن يرتد اليك طرفك فلما رآه عنده قال هذا من فضل ربى. 5. نگاه كنيد به معجم ما كتب عن الرسول واهل البيت صلوات الله عليهم, ج5, ص132 به بعد و تمام ج5. 6. به جز مواردى كه نصوص, اختلاف اساسى داشته اند و يا نص مكرر حامل پيام و نكته مهمى بوده است. 7. اين شيوه در همه نصوص تاريخى و حديثى اعم از آغاز, وسط و پايان هنگامى كه نام اهل البيت(ع) ياد مى شود, اجرا مى گردد.

نام کتاب : آیینه پژوهش نویسنده : دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم    جلد : 77  صفحه : 9
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست