responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : آیینه پژوهش نویسنده : دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم    جلد : 7  صفحه : 6

بيست غلط در چهل و شش صفحه



نقدى بر كتاب تاريخ سال دوّم راهنمايى محمّد توكلى
اهميت كتابهايى كه به عنوان كتاب درسى انتشار مى يابد, بيش از آن است كه در اين مختصر بتوان بدان پرداخت و درست به همين دليل, توجه به نقد كتابهاى درسى نيز از اهميت چشمگيرى برخوردار است و مى بايد به طور منظم مطمح نظر اساتيد فن و متخصصان صاحب نظر در هر زمينه باشد و با توجه به اينكه دست اندركاران كتابهاى درسى مى توانند بهره اى وافر از اين نقدها برگيرند, مى بايد خود مشوق اين اقدام باشند و از دانشوران جامعه بخواهند تا نظريات خود را درباره كتابهاى درسى ابراز دارند.
البته دشوارى موجود در كار تأليف كتابهاى درسى, به ويژه با ملاحظه دامنه وسيعى كه دارد, مى تواند تا اندازه اى توجيه گر برخى از مسائل و مشكلات باشد و شايد مهمترين مشكل, برآورده كردن خواستهاى كسان زيادى است كه خود در خواسته هايشان با يكديگر توافقى نداشته و انتظار آن دارند تا نقد آنها مورد توجه واقع شود.
آنچه در اينجا مورد نقد كوتاه ما قرار گرفته كتاب تاريخ سال دوم دوره راهنمايى تحصيلى است. كتاب مذكور كه در ضمن پانزده فصل و در 102 صفحه تدوين شده, مرورى است بر تاريخ اسلام و ايران از آغاز تا دوره تيمورى با اشاره اى به تحولات اروپا در دوره قرون وسطى. در اينجا تنها به هفت فصل نخستين آن پرداخته شده كه شامل 46 صفحه از كتاب مى باشد و با توجه به آنكه بيست خطاى تاريخى را يادآور شده ايم, آن هم در 46 صفحه, اهميت كار بيشتر آشكار مى شود. اين جداى از خطاهاى تحليلى است و جداى از آنكه گاه تلخيص مطلب, تصوير تاريخى ناقص و نارسايى را ارائه داده است.
1 . در ص 13 آمده است:
(دو سال پس از هجرت ميان مسلمانان و مشركان جنگ درگرفت).
اين عبارت درباره جنگ بدر گفته شده و آشكار است كه جنگ بدر در سال دوم هجرت روى داده است, نه (دو سال پس از هجرت ). جنگ بدر در رمضان سال دوم هجرت روى داده است.
2 . در ص 13 آمده است:
(غزوه به جنگهايى گفته مى شود كه رسول خدا خود در آنها حضور داشته است).
بايد گفت گر چه اين تفسير از غزوه شهرت دارد; اما درست نيست. چرا كه در كتب سيره حتى به نبرد موته نيز كه پيامبر (ص) در آن حضور نداشت غزوه اطلاق كرده اند. اهميت غزوه در وسعت كمّى و كيفى نيروها و عمليات بوده و محتملا سريه فقط بر عملياتهاى محدود اطلاق مى شده است.
3 . در ص 16 آمده است:
(دو سال پس از عقد صلح ميان مشركان مكه و مسلمانان, مشركان پيمان شكنى كردند).
در اينجا نيز بى توجهى در به كار بردن (دو سال) باعث يك خطاى تاريخى شده است. صلح حديبيه در ذى قعده سال ششم هجرت و فتح مكه در رمضان سال هشتم هجرت بود و البته پيمان شكنى مشركان چندى پيش از رمضان صورت گرفته بود. بنابراين به هيچ روى تعبير (دو سال ) درست نيست.
4 . در ص 17 آمده است:
(با ورود مسلمين به مكه پيامبر گرامى اسلام, همه كسانى را كه در مقابل اسلام سر تسليم فرود آورده بودند, عفو نمود).
آنچه در سيره ها آمده اين است كه كسانى از مشركان بدطينت از اين حكم مستثنى شده و گرچه حتى برخى از آنان نيز مجدداً بخشوده شدند; اما كسانى نيز به قتل رسيدند. بايد گفت همان گونه كه عفو عمومى رسول الله ـ ص ـ زيباست; نبخشودن عناصر كثيف نيز بسيار پرمعنى و آموزنده است. بنابراين عبارت بالا كه همه مورد عفو قرار گرفتند, نبايد به عنوان قاعده كلى درست باشد.
5 . در ص 19, جدولى كشيده شده و در برابر سنوات هجرى وقايع هر سال آمده كه چنين مى خوانيم:
(سال 11 هجرت ــــــ آخرين حج پيامبر (ص) ـ غديرخم ـ وفات پيامبر (ص)).
روشن است كه دو عنوان آخرين حج و غديرخم در سال دهم هجرت بوده است, نه سال يازدهم.
6 . در ص 21 آمده است:
(ابوبكر در حدود دو سال خلافت كرده و سپس درگذشت).
به جاى تعبير (در حدود) كه ممكن است بيانگر آن باشد كه وى كمتر از دو سال خلافت كرده است; بهتر بود گفته شود كه ابوبكر بيش از دو سال خلافت كرد. يعنى به جاى (در حدود), گفته شود (بيش از). زيرا ابوبكر از ربيع الأول سال يازدهم هجرت تا جمادى الثانى سال سيزدهم خلافت كرده و اين حدود دو سال و چهار ماه مى شود.
7 . در ص 23 آمده است:
(ديوان را عمر با همكارى و راهنمايى ايرانيان تأسيس نمود).
كار ديوان حتّى اگر الهام گرفته از ايرانيان بود ـ كه ما بر آن مدركى نيافتيم ـ با همكارى و راهنمايى ايرانيان تأسيس نشد; بلكه عمر بر اساس نظام قبيله اى و معيارهاى ديگر, ديوان نظام و تقسيم عطاء را به وجود آورد و در اين راه از همكارى نسب شناسان عرب چون عقيل بن ابى طالب بهره برد.
8 . در ص 25 آمده است:
(از جمله كسانى كه بيش از همه به حضرت على براى خلافت اصرار مى كردند, طلحة و زبير بودند).
آنچه از كتب تاريخى به دست مى آيد, آن است كه آنها در ابتدا آزادانه بيعت كردند; اما (اصرار) نكردند. مى دانيم كه از اساس مخالفت آنان با عثمان و براندازى در جهت مطامع شخصى خودشان بود; پس اصرار چرا؟
9 . در ص 27 آمده است:
(…و حتى خود [امام على(ع)] شخصا با طلحه و زبير صحبت كرده و طلحه و زبير پس از گفتگو با حضرت على (ع) و شنيدن نصايح پشيمان شده بودند اما عايشه و سپاهيانش جنگ را آغاز كردند).
آنچه مى توان درباره عبارت بالا گفت, اين است كه امام با اين دو نفر سخن گفت; اما نقلى كه نشان دهد قبل از شروع جنگ آنها پشيمان شدند وجود ندارد; به طوريكه تنها (عايشه و سپاهيانش جنگ را آغاز كرده باشند). آنچه درباره پشيمانى زبير آمده در هنگامه درگيرى است كه آن نيز نادرست است. درباره پشيمانى طلحة نيز چيزى نقل نشده است.
10 . در ص 27 آمده است:
(زبير نيز كه از ميدان جنگ كناره گرفته بود بدست فرد ناشناسى كشته شد).
همان گونه كه گذشت, آن نقل تاريخى كه پشيمانى زبير و كناره گيرى زبير را يادآورشده از نظر محققان نادرست است. بلكه درست آن است كه وى گريخته است.نكته مهمتر آنكه معلوم نشد مقصود نويسنده از (ناشناس) چيست! تاريخ, نام قاتل زبير را كه (ابن جرموز) است, يادآور شده و بدين سان معلوم مى شود كه وى ناشناس نيست.
11 . در ص 27 آمده است:
(در جريان جنگ جمل, على (ع) به احترام پيامبر (ص) با عايشه كه اسير شده بود با مهربانى رفتار كرده … و او را با همراهى برادرش به مكه بازگردانيد).
معلوم نشد عايشه كه در مدينه زندگى مى كرد, چرا نويسنده وى را به مكه فرستاده است! در كتاب الجمل ازشيخ مفيد (ص 221) عنوانى آمده كه حكايت از ارسال عايشه به همراهى برادرش محمدبن ابى بكر به مدينه دارد نه مكه!
12 . در ص 28 آمده است:
(بدين ترتيب جنگ سختى (صفين) درگرفت كه چندين روز ادامه داشت).
جاى چندين روز بايد چندين ماه گذاشته مى شد. رفتن به جنگ صفين در ذى قعده سال 36 بوده و ماجراى حكميت در نخستين ماههاى سال 38 خاتمه يافته و خود درگيرى براى مدتهاى مديد ادامه داشته است. (ر.ك: يعقوبى, ج 2, ص 188 ـ 190; انساب الاشراف, ج 2, ص 301 ـ 302).
13 . در ص 31 آمده است:
(وى [معاويه] عمروبن عاص را با لشگرى به مصر فرستاد و او نيز محمدبن ابى بكر (فرزند خليفه اول) را كه والى على (ع) در مصر بود, با نيرنگ به شهادت رساند و خود حاكم مصر شد, آنگاه على (ع) مالك اشتر سردار دلير خود را روانه مصر كرد).
14 ـ در ص 32 درباره سپاهى كه امام مجتبى ـ ع ـ به فرماندهى عبيدالله بن عباس به سوى معاويه فرستاد, آمده است:
(اين بار تعداد بيشترى به اردوگاه آمدند و امام گروهى را به سردارى عبيدالله بن عباس به مقابله با معاويه فرستاد).
اشكال بر سر كلمه (گروهى) است. آن چنان كه تاريخ نشان مى دهد, دوازده هزارنفرى كه در لشگرگاه فراهم آمده بودند, به فرماندهى عبيدالله بن عباس به سوى معاويه فرستاده شدند.
كلمه (گروهى) چنين مى رساند كه تنها (دسته اى) از آنها رفته اند, در حالى كه درست نيست.
15 ـ در ص 35 آمده است:
(در اين هنگام بدستور عبيدالله بن زياد شخصى با نام حر در صحراى كربلا امام حسين (ع) و يارانش را زير نظر گرفت).
نادرستى عبارت بالا در آن است كه حر در صحراى كربلا لشگر امام را زير نظر نگرفت; بلكه فرسنگها پيش از آن, زمانى كه امام به سمت كوفه در حركت بود, حر به امام رسيد و او را زير نظر گرفت و پس از آن بود كه اندكى به سمت كوفه و بعد به سمت صحراى كربلاحركت كردند. 6 ـ در ص 38 آمده است:
(مهمترين خلفاى بنى اميه پس از معاويه, عبدالملك, هشام و عمربن عبدالعزيز بودند).
روشن است كه ترتيب خلفاى فوق نادرست است و اگر نويسنده قصد ترتيب داشته ـ كه طبيعتاً چنين است ـ مى بايد پس از عبدالملك از عمربن عبدالعزيز ياد مى كرد و آنگاه از هشام بن عبدالملك.
17 ـ در ص 38 آمده است:
(به ايرانيان موالى يعنى بندگان مى گفتند).
در عبارت بالا دو خطا وجود دارد. اولاً اينكه به همه ايرانيان موالى نمى گفتند; بلكه كسانى كه اسير بودند و سپس توسط قبيله اى آزاد شده بودند, موالى آن قبيله بودند. و البته موالى نيز اختصاص به ايرانيان نداشت; بلكه حتى برخى از عربها موالى برخى از قبايل عربى بودند. چنانچه روميها و حبشيها و ديگران كه به نحوى در اختيار فردى از قبيله اى خاص قرار گرفته و آنگاه آزاد شده و يا به وسيله قراردادى از موالى يك قبيله شناخته مى شدند, موالى آن قبيله شناخته مى شدند. ثانياً اينكه ترجمه موالى, (بندگان) نيست; به ويژه اگر مقصود از بندگان, بردگان بالفعل است. با توضيحات فوق اين نكته نيز آشكار مى شود كه هر كس كه مولى بود لزوماً در گذشته بنده نبوده و بلكه يكى از راههايى كه كسى از موالى مى شد, عقد قرارداد بوده است. اين مسأله حتى درباره ايرانيانى نيز كه در آغاز فتوحات به سپاه مسلمانان ملحق شدند و خواستند تا با هر قبيله اى كه مايل بودند پيوندى داشته باشند, صادق است.
18 ـ در ص 40 آمده است:
(قلمرو بنى اميه بسيار وسيع بود و چون نمى توانستند مستقيما آنرا اداره كنند از حاكم كوفه مى خواستند كه خود فرمانروايانى براى خراسان و سيستان تعيين كنند, بدين ترتيب خلفاى بنى اميه نظارت مستقيم خود را بر نواحى دوردست از دست دادند).
اين سخن گرچه درباره مناطقى صادق است; اما درباره خراسان چندان درست نمى نمايد. چرا كه برخى از حكام خراسان مستقيما از طرف خليفه تعيين مى شدند. چنان كه حكم نصربن سيار (حاكم خراسان) در آخرين سالهاى خلافت اموى از طرف شخص خليفه صادر گرديد. البته دورى راه شام تا خراسان بى تأثير در پيدايش آشوب در اين ديار نبوده است; اما آنچه در عبارت كتاب آمده در مجموع درست نمى نمايد.
19 ـ در ص 43 آمده است:
(او ]هارون[ به ايران آمده بود تا شورش خوارج در سيستان را خاموش كند ولى بدون آنكه موفق به سركوب شورشيان گردد در خراسان درگذشت).
آنچه تاريخ گزارش كرده (ر.ك: ابن اثير, ج 6, ص 207; طبرى, ج 6, ص 523), اين است كه هارون جهت دفع شورش رافع بن ليث به خراسان آمده است; در اين صورت ارتباطى با مسأله خوارج سيستان نداشته است.
20 ـ در ص 44 آمده است:
(هارون الرشيد فرزند بزرگ خود بنام امين را جانشين خود ساخت).
مى دانيم كه تقدم امين بر مأمون از جهت سن و سال نبوده و زبيده نقش داشته است. اما در مورد سن امين و مأمون تا آنجا كه برخى از مصادر نشان مى دهد آن دو در يك سال متولد شده اند. به گزارش ابن اثير, امين به سال 198 و در 28 سالگى درگذشت. پس سال تولد وى 170 هجرى است. همچنين به گزارش ابن اثير تولد مأمون نيز به سال 170 بوده است. (ر. ك: ابن اثير, ج 6, ص 228 و 432). بر اساس اين منبع, اين دو, همسال بوده اند. مگر آنكه بتوان تاريخ دقيق تولد آن دو را به دست آورد; به طوريكه روز و ماه تولد را نشان دهد تا معلوم شود كداميك فقط چند روز يا چند ماه از ديگرى بزرگتر بوده است!
***
اينها نكاتى بود كه ما براى تكميل عدد بيست ـ نه كمتر و نه بيشتر ـ در اينجا آورديم; ولى جز اينها در همان 46 صفحه اى كه ما ملاحظه كرديم, بيشتراست. به ويژه در مواردى تلخيص مطلب ضرر اساسى به نقل تاريخى زده و اگر كسى آشناى به وقايع نباشد قطعا به خطا در مى غلطد.
برخى از موارد ديگر نيز بدين شرح است:
الف) در يك مورد سرپرستى پيامبر ـ ص ـ را در حيات مادر به عبدالمطلب نسبت داده است. (ص 3). در حالى كه در جدولى كه در ص 5 آمده اين سرپرستى از شش سالگى به عبدالمطلب نسبت داده شده و اين درست است.
ب) درص 14 درباره وضعيت مشركان پس از خاتمه درگيرى احد آمده است: (با وجود آنكه مشركان توانسته بودند تعدادى از مسلمانان را به شهادت برسانند اما هنوز بشدت از مسلمانان مى ترسيدند, در نتيجه به جاى آنكه به مدينه حمله كنند بطرف مكه عقب نشينى كردند).
واقعيت اين است كه در آن لحظه مشركان ترسى نداشتند و به سمت مكه (عقب نشينى) نيز نكردند. آنان انتقام خود را گرفتند و قصد بازگشت داشتند; گرچه در غزوه حمراءالاسد كه سپس درگرفت, مشركان قبل از رسيدن به مكه قصد بازگشت داشته و مقدارى از راه را نيز آمدند. امّا با شنيدن خبر حمله مجدد مسلمانان احساس خطر كردند و بازگشتند.
ج) درباره غديرخم در ص 18 آمده است: (غديرخم محلى بود كه كاروان هاى بسيارى از آن عبور مى كردند).
اين تعريف غديرخم نيست; غدير آبگير است و بايد گفته مى شد غديرخم محلى بود كه از كنار آن كاروانهاى بسيارى عبور مى كردند. البته براى كسى كه از اصل قضيه آگاهى دارد, ممكن است مشكلى به وجود نيايد; اما براى كسى كه اطلاعات قبلى ندارد, آن را چهار راه تصور خواهد كرد
آنچه در پايان گفتنى است اينكه در چند مورد اين كتاب, درباره تئورى نادرستى كه تشيع را به ايران پيوند داده, اظهار نظر مثبت شده است. در حالى كه نادرستى اين ديدگاه مدتهاست كه آشكار شده است. تشيع در اساس در ميان عربها بوده و سپس همانند ديگر گرايشهاى مذهبى در ايران نيز مطرح گرديد. اما همچنان در مناطق عربى چون يمن, شام و عراق براى قرنها داراى نفوذ بوده است.
ان شاءالله كه يادآورى اين نكات بتواند راه را براى تأليفات بهتر و دقيقتر فراهم كند. و خداوند متعال نيز به نويسنده و خواننده خلوص نيّت در نگارش و تأليف عنايت فرمايد.

نام کتاب : آیینه پژوهش نویسنده : دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم    جلد : 7  صفحه : 6
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست