responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : آیینه پژوهش نویسنده : دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم    جلد : 58  صفحه : 11

حمدنامه امام
مهدوى راد محمدعلى

تفسير سوره حمد, تأليف امام خمينى ـ سلام اللّه عليه ـ مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خمينى(ره), 1375, رقعى, 282ص.
قرآن بهار دل ها, شفاى دردها, سرچشمه دانش ها, زداينده تيرگى ها و مهم ترين, استوارترين و ارجمندترين مستند شناخت و معرفت است.
قرآن سفره گسترده الهى است و سرشار از زيبايى ها و آكنده از حقايقِ جان پرور و آموزه هاى چشم نواز و شوق انگيز.
آيات الهى از همان روزگارانى كه بر مردمان فرو خوانده شد و گلبانگ بيدارگرش بر جان ها نشست و قلب ها را لرزاند و خردها را شوراند و انديشه ها را بيدار كرد هزاران هزاران انديشه, همت و تلاش را معطوف خود ساخت. بسيار بسيار كسان در آستانه اين خورشيد فروغ گستر ايستادند و از تابش هاى سپيدى آفرين آن بهره گرفتند, و بسيارى اين بهره ها را تبيين كردند و براى توجه دادن انسان ها در عصرها و نسل ها به آموزه هاى قرآن, آموزه هاى بهره گرفته را عرضه كردند و بدين سان حجم عظيمى از آثار مكتوب را رقم زدند. قرآن براى همه آنانى كه در انديشه مقصدى والا و مقصودى اعلا بودند چراغ راه بود و دست مايه هدايت. و براى همه هدايتگرانى كه در انديشه بيدارسازى مردمان از بام تا شام مى كوشيدند برترين عامل بيدارى آفرينى بود و مهم ترين مستند.
در سطورى كه مى آيد با نيم نگاهى به جايگاه قرآن در انديشه برترين مصلح روزگار, بَل تاريخ اسلام, حضرت امام خمينى(ره), كوشيده ايم تا به يمن نگاهى گذرا به اثرى تفسيرى از آن بزرگوار با شيوه تفسيرنگارى وى نيز در حدّ همين نگاه آشنا شويم و از انفاس قدسى آن بزرگوار بهره گيريم. به نگاهى ژرف و دقيق بى گمان (امام خمينى(ره) مفسرى بى بديل و تبيين كننده اى ارجمند و بزرگ در آيات قرآن است كه در سراسر زندگى فقهى ـ علمى, اجتماعى و سياسى خويش, دفاع از احكام قرآن و تمام مكتب الهى را از جان سپر ساخت و آيه آيه آن را در صحنه زندگى و گستره جارى هاى زمان به تفسير نشست)1 امام(ره) تفسير گسترده و مستقلى رقم نزده است و آنچه از آن بزرگوار در تفسير آيات الهى و برخى سوره ها برجاى مانده, نگاشته هايى است ضمن تأليفات و يا استشهادها و تبيين هاى در ضمن بيانيه ها و خطابه هاست.
در اين ميان (سوره حمد) در ميان مجموعه مآثر حضرت امام جايگاه ويژه اى دارد, امام(ره) دست كم سه بار به تفسير اين سوره مباركه پرداخته اند. آنچه در اين مقال مى آيد نگاهى است به تفسير سوره حمد كه پس از اين چگونگى شكل گيرى آن را خواهم آورد. قرآن در نگاه امام
قرآن كتاب هدايت است و آموزه هاى آن رهگشاى برترين, استوارترين و مطمئن ترين مقصدها و مقصودها. رسول الله(ص) در كلامى لطيف فرموده اند:
القرآن مأدبة الله, فتعلّموا مأدبتُهُ مااستطعتم2
قرآن طعام آماده خداوند است, آنچه مى توانيد از آن فراگيريد.
غذايى است مطبوع,3 و طعامى است رنگارنگ و به عنايت اين كلام ارجمند توان گفت سفره اى گسترده و آكنده از طعام.
حضرت امام(ره) اين ويژگى را بدين سان تبيين كرده اند:
قرآن يك سفره پهنى است كه همه از آن استفاده مى كنند, مثل اينكه دنيا هم يك سفره پهنى است كه همه استفاده مى كنند: يكى علفش را از آن استفاده مى كند, يكى ميوه را از آن استفاده مى كند, يكى مسائل ديگر را استفاده مى كند… هريك يك طور استفاده مى كند… انسان يك طور… حيوان يك طور… قرآن هم اين طورى است يك سفره پهنى است براى همه, هركس به اندازه آن اشتهايى كه دارد و آن راهى كه پيدا بكند به قرآن استفاده مى كند.4
بدين سان امام(ره) از يكسو به جايگاه والاى كتاب الهى و آموزه هاى شگرف و بس گسترده آن اشاره مى كند و از سوى ديگر به چگونگى بهره گيرى از آن و مقدمات فهم آن. امام با اينكه قرآن و معارف آن را در جايگاهى بس رفيع مى دانند, تدبر و تأمل در آن را بر همگان فرض دانسته و از جمله حجاب هاى فهم قرآن را اين باور مى دانند كه افزون از آنچه مفسّران گفته اند نمى توان از قرآن دريافت; يعنى عملاً بستن راه تدبر و تفكّر. بنگريد:
يكى ديگر از (حجب) كه مانع از استفاده از اين صحيفه نورانيه است, اعتقاد به آن است كه جز آن كه مفسّرين نوشته و يا فهميده اند, كسى را حق استفاده از قرآن شريف نيست و تفكر و تدبّر در آيات شريفه را به تفسير به رأى ممنوع اشتباه نموده اند….5
بدين سان قرآن از نگاه امام, كتاب هدايت است. هدايت است و دعوت, دعوت به (تهذيب نفوس و تطهير بواطن از ارجاس طبيعت و تحصيل سعادت), هدايت است براى ساخته شدن انسان براى اينكه (انسان بالقوه را انسان بالفعل كند) و (انسان را به همه ابعادى كه انسان دارد بسازد) و (دعوت به معنويات الى حدّى كه بشر مى تواند به او برسد و فوق او و بعد هم اقامه عدل و…)6
چگونگى تفسيرپذيرى قرآن از نگاه امام(ره)
تفسير به لحاظ واژه شناسى و از نگاه لغويان چه مشتق (فسر) باشد و چه از (سفر), به معناى پرده برگيرى از ناپيدا و هويدا كردن ناآشكار و روشن ساختن مبهم هاست.7 مفسران در تعريف آن گونه گون سخن گفته اند, راغب نوشته است:
تفسير در عُرف عالمان, كشف معانى قرآن و بيان مراد آن است.8

علامه طباطبايى نوشته اند:
تفسير بيان معانى آيات قرآن, و كشف مقاصد و مدلول آنهاست.9
شهيد جليل سيد محمد باقر صدر با نگاهى دقيق به موضوع در تعريف تفسير نوشته اند:
تفسير, علمى است كه در آن از قرآن به عنوان كلامى الهى بحث مى شود.10
بدين سان مفسر مى كوشد تا آيات الهى را با اين عنوان كه كلامى الهى است, تبيين كند و مراد خداوند را از آن بنماياند.
حضرت امام(ره) در تعريف تفسير نوشته اند:
(معنى تفسير كتاب آن است كه شرح مقاصد آن كتاب را بنمايد و نظر مهم به آن, بيان منظور صاحب كتاب باشد.11
اكنون بنگريم كه آن بزرگوار اين معنى را دست يافتنى مى داند؟! اينكه نوشته اند:
مفسر وقتى (مقصد) از نزول را بما بفهماند مفسّر است. 12
اين عنوان را قابل تحقق مى دانند يا نه؟! بر گذرگاه تاريخ
اكنون به سده هاى آغازين برگرديم و اندكى ريشه ها را بكاويم. بر اين نكته در اينجا نمى پردازيم كه قرآن بر (تدبر) و (تعقل) و (تلاوت) تأكيد كرده است, و پيامبر(ص) و پيشوايان در نگريستن در قرآن را بسى تأكيد كرده و آن را لازم لاينفك زندگى مؤمن برشمرده, تنبه داده اند كه (قرائت بدون تأمل و تفكر (خير) نخواهد دانست, بلكه مى خواهيم اشاره كنيم كه از همان آغازين روزهاى پس از رحلت رسول(ص) و در پى اعلام منع تدوين و نشر حديث, درباره لزوم و يا عدم لزوم تفسير قرآن نيز ترديد شد و بلكه سياستمداران كه بايد فرهنگ را براساس سياست و در جهت توجيه سياست رقم مى زدند رسماً بيانيه صادر كردند كه:
قرآن را بپيراييد و آن را تفسير مكنيد. 13
خوش خوشك سياست حاكم جريانى را به وجود آورد كه از تفسير قرآن تن مى زد, و گاه براى آن مبنا و اساسى هم مى تراشيد. عبدالله بن عمر مى گويد:
در مدينه فقيهانى را ديديم, سخن در تفسير قرآن را بزرگ مى دانستند [و بدان دست نمى يازيدند از جمله سالم بن عبدالله و…]14
و آورده اند كه:
چون از (اصمعى) از قرآن سؤال مى شد مى گفت, عرب مى گويد معنى اين واژه اين است, ولى من مراد از آن را در كتاب الله نمى دانم.15
بدين سان از همان آغاز در تفسير قرآن دوگونه موضع و نگرش پديد آمد: لزوم تفسير و تبيين و تأمل در آيات, پرهيز از تفسير و بسنده كردن به آنچه از ظاهر آيات فهميده مى شود بدون تأمل و تدبّر. آقاى دكتر محمد زغلول سلام بدين نكته راه برده و نوشته است:
صحابيان در تفسير قرآن دو گروه بودند, كسانى كه از تفسير آن تن مى زدند, مانند ابوبكر, عمر, عبدالله بن عمر و… كه عبدالله بر ابن عباس به لحاظ تفسير قرآن كريم با استشهاد و به شعر عربى ايراد مى گرفت. كسانى كه قرآن را تفسير مى كردند, براساس آنچه از كلام پيامبر مى فهميدند و يا با آنچه با تأمل در شعر عرب و كلام عرب و… خود بدان دست مى يافتند, مانند على بن ابى طالب, ابن عباس و….16
چنانكه پيشتر اشاره كرديم اين جريان در بستر تاريخ و در فرهنگ اسلامى به ديدگاهى مشخص و رويكردى معيّن تبديل شد و در ميان نحله هاى مختلف فرهنگ اسلامى طرفدارانى يافت. و آنچه در آغاز بيشتر رنگ سياسى داشت مبنايى فكرى و اعتقادى نيز يافت, با گونه هاى مختلف و توجيه ها و تأويل هاى مختلف و گاه با اين سمت و سوى كه اساساً قرآن تفسيرپذير هست يا نه؟ اگر هست همگان با مقدماتى توان آن را دارند و يا اينكه دست يافتن به اين حقيقت جز براى عده معدودى ميسر نيست.17
اكنون بر سر سخن باز گرديم, و بنگريم در تفسيرپذيرى و ناپذيرى قرآن كريم ديدگاه آن بزرگوار چيست؟! برخى از نگاشته ها و گاه گفته هاى امام(ره) چنين مى نمايد كه گويا آن بزرگوار بر تفسيرناپذيرى قرآن باور داشته است, اين گونه مطالب بيشتر در آثار عرفانى امام(ره) يافت مى شود. وى در مقامى گفته اند:
قرآن سرّ است, سرّ سرّ است, سرّ مستسر به سرّ است, سرّ مقنع به سرّ است.18
در سخنى ديگر تصريح كرده اند كه:
قرآن در حدّ ما نيست, در حد بشر نيست, قرآن سرّى است بين حق و ولى اللّه اعظم كه رسول خداست.19
بدين سان از ظاهر برخى از كلمات آن بزرگوار توان دريافت كه فهم كلام الهى را منحصر در كسانى محدود و معين مى دانند, فقط آنانى كه (خطاب كلمات الهى) بدان هاست:
قرآن كريم مركز همه عرفان هاست, مبدأ همه معرفت هاست, لكن فهمش مشكل است آنهايى فهميدند كه (من خوطب به) بودند, و كسانى كه متصل به رسول خدا بودند آنها مى دانند قضيه چيست.20
در مقامى ديگر فرموده اند:
ما به رأى خودمان نمى توانيم قرآن را تأويل كنيم (انّما يعرف القرآن من خوطب به).21 ما از طريق وحى و از طريق وابستگان به وحى قرآن را اخذ مى كنيم, و بحمدالله از آن راه هم غنى هستيم.22
به راستى ديدگاه امام(ره) در تفسيرپذيرى قرآن چيست؟ آيا مى توان با جمود بر ظاهر اين سخنان بر اين باور رفت كه آن بزرگوار قرآن را (سر) مى داند, و پرده برگيرى از اين گنجينه (سر) را فقط در عهده (من خوطب به) مى نهد; اينكه اين سخنان با توجه به آهنگ سخن, سياق كلام و گاه تصريح آن مفسر جليل در قبل و بعد سخن مفادى ديگر و آهنگى ديگر دارد.
جايگاه قرآن در انديشه امام(ره)
مجال بسط سخن در اين باب نيست, بايد اشاره كنيم كه امام(ره) از منظرى رفيع به قرآن مى نگرند و حقيقت آن را بس بلند و دست نايافتنى مى دانند و در سايه چنين باورى به تبيين آنچه آورديم مى پردازند, بنگريد به:
قرآن سرّ است, سرّ سرّ است… بايد تنزل كند, بيايد پايين, تا دين كه برسد به اين مراتب نازله… بايد نازل بشود تا برسد به جايى كه ديگران هم بفهمند.23
در مقامى ديگر فرموده اند:
قرآن همه چيز دارد, احكام شرعيه ظاهريه دارد, قصه هايى دارد كه لبابش را ما نمى توانيم بفهميم, ظواهرش را مى فهميم. براى همه هم هست, يك چيزى است كه همه از آن استفاده مى كنند, لكن آن استفاده اى كه بايد [بشود] آن استفاده را به حسب (انّما يَعرِف القرآن من خوطِبَ به) خود رسول(ص) مى برد.24
گاهى امام تصريح مى كند مراد احاديث (انّما يعرف…) آيات بس ژرف و در آن آيات معانى ژرف ناپيداست:
در همين آيات وارد شده است, (معكم) [… هو معكم أين ما كنتم واللّه بما تعملون بصير. حديد/4] يعنى همراه ماست, او اين جاست و ما اينجا, اين معيت, مثلاً فلاسفه (معيّت قيوميه) مى گويند (قيوميّه) مشكل مسأله را حل مى كند؟! مثل معيت علت و معلول است؟ مثل معيت جلوه و ذى جلوه است, مسائل اين نيست, متعمقين آخرالزمان هم به اندازه عمق ادراكشان بهتر از ديگران فهميده اند والاّ حدّ قرآن آن است كه (انما يعرف القرآن مَن خوطب به) اين (يعرف القرآن من خوطب به) اين نحو آيات است و….25
امام(ره) در سخنانى بس ژرف درباره (بعثت) از جمله فرموده اند:
(مسأله بعثت) يك تحوّل علمى ـ عرفانى در عالم ايجاد كرد, كه آن فلسفه هاى خشك يونانى را كه به دست يونانى ها تحقق پيدا كرده بود ـ و ارزش هم داشت و دارد ـ لكن مبدل كرد به يك عرفان عين و يك شهود واقعى براى ارباب شهود. قرآن در اين بعدش براى كسى تاكنون منكشف نشده است مگر (مَن خُوطِب به)26
بدين سان روشن است كه مراد از آن گونه كلماتى كه آورديم هرگز به معناى دست نايافتنى بودن معارف قرآن نيست. آن بزرگوار در ضمن سخن از راز بعثت از جمله فرموده اند:
پس يك انگيزه بعثت اين است كه قرآن كه در غيب بوده است و به صورت هاى غيبى بوده است و در علم خداى تعالى بوده و در غيب الغيوب بوده است, به وسيله اين موجود عظيمى كه به واسطه مجاهدت بسيار و به واسطه بودن فطرت حقيقى و فطرت توحيدى و همه مسائلى كه هست. او رابطه دارد با غيبت و به واسطه رابطه اى كه با غيب دارد, اين كتاب مقدس را از مرتبه غيب متنزل كرده و بلكه تنزلاتى حاصل شده است تا رسيده است به مرتبه شهادت كه به صورت الفاظ درآمده است, و اين الفاظ را ما و شما و همه مى توانيم بفهميم و معانى آن را تا اندازه اى كه مى توانيم ما استفاده از آن مى كنيم.27
بدين سان حضرت امام(ره) هم قرآن را تفسيرپذير مى دانند, و هم عنوان (مفسّر) را (مُحقق). النهايه بايد يادآورى كنيم كه آن بزرگوار بيش از هرچيز در تفسير آيات الهى بر لزوم توجه مفسّر به (مقصد) اصلى كتاب و (مقصود از نزول آيات) الهى تأكيد مى كند و درنگريستن افراطى در ضبط, جمع و اختلاف قرائت ها و تصاريف كلمات و… را نوعى دور گشتن از هدف اساسى قرآن تلقى مى كنند, بنگريد:
اين كتاب شريف, كه به شهادت خداى تعالى كتاب هدايت و تعليم است و نور طريق سلوك انسانيّت است, بايد مفسِّر در هر قصه از قصص آن, بلكه هر آيه از آيات آن, جهت اهتداء به عالم غيب و حيث راه نمايى به طرق سعادت و سلوك طريق معرفت و انسانيّت را به متعلّم بفهماند. مفسِّر وقتى (مقصد) از نزول را بما فهماند مفسر است, نه (سبب) نزول به آن طور كه در تفاسير وارد است. در همين قصه آدم و حوا و قضاياى آنها با ابليس از اوّل خلقت آنها تا ورود آنها در ارض, كه حق تعالى مكرّر در كتاب خود ذكر فرموده, چقدر معارف و مواعظ مذكور و مرموز است و ما را به چقدر از معايب نفس و اخلاق ابليسى و كمالات آن و معارف آدمى آشنا مى كند و ما از آن غافل هستيم.
بالجمله, كتاب خدا كتاب معرفت و اخلاق و دعوت به سعادت و كمال است; كتاب تفسير نيز بايد كتاب عرفانى اخلاقى و مبيّن جهات عرفانى و اخلاقى و ديگر جهات دعوت به سعادت آن باشد. مفسِّرى كه از اين جهت غفلت كرده يا صرف نظر نموده يا اهميّت به آن نداده, از مقصود قرآن و منظور اصلى انزال كتب و ارسال رسل غفلت ورزيده. و اين يك خطايى است كه قرن هاست اين ملت را از استفاده از قرآن شريف محروم نموده و راه هدايت را به روى مردم مسدود كرده است.
و در مقامى ديگر و در جهت روشن كردن چهره هايى كه از معارف قرآن بى بهره اند و از حقايق آن محروم, فرموده اند:
يك طائفه از علماى تفسير قرآن كه استفادت از قرآن را منحصر به ضبط و جمع اختلاف قراءات و معانى لغات و تصاريف كلمات و محسنات لفظيه و معنويه و وجوه اعجاز قرآن و معانى عرفيه و اختلاف ناس در آن مى دانند و از دعوت قرآن و جهات روحيّه و معارف الهيه آن به كلى غافلند.
نگاشته ها, پيام ها, خطابه هاى امام(ره) آكنده از دعوت هاى سرشار از حماسه آميخته به دردگذارى و سوز براى طرح قرآن در زندگى و عينيت بخشيدن به آن در زواياى ذهن و زبان و زندگى مردمان است بدين سان آن مصلح بيدارگر در برترين جايگاه دعوت حياتى و فورى بازگشت به قرآن و درآويختن به ريسمان استوار آن قرار دارد. آن قرآن شناس بزرگ در پيامى عظيم خطاب به تمام اقاليم قبله نوشته اند:
… اهل فلسفه و برهان با بررسى رموزى كه خاص اين كتاب الهى است و با اشارات از آن مسائل عميق گذشته, براهين فلسفى الهى را كشف و حل كرده و در دسترس اهلش قرار مى دهند.
و وارستگان صاحب آداب قلبى و مراقبات باطنى رشحه و جرعه اى از آنچه قلب عوالم از ادّبنى ربّى دريافت فرموده براى تشنگان اين كوثر به هديه آورند و آنان را مودب به آداب الله تا حد ميسور نمايند. و متقيان تشنه هدايت بارقه اى از آنچه به نور تقوى از اين سرچشمه جوشان هدى للمتقين هدايت يافته اند براى عاشقان سوخته هدايت الله به ارمغان آورند.
و بالاخره هر طايفه اى از علماى اعلام و دانشمندان معظم به بعدى از ابعاد الهى اين كتاب مقدس دامن به كمر زده و قلم به دست گرفته و آرزوى عاشقان قرآن را برآورند و در ابعاد سياسى, اجتماعى, اقتصادى, نظامى, فرهنگى و جنگ و صلح قرآن, وقت صرف نمايند تا معلوم شود اين كتاب سرچشمه همه چيز است از عرفان و فلسفه تا ادب و سياست, تا بى خبران نگويند عرفان و فلسفه, بافته ها و تخيلاتى بيش نيست و رياضت و سير و سلوك كار درويشان قلندر است, يا اسلام به سياست و حكومت و اداره كشور چه كار دارد كه اين كار سلاطين و رؤساى جمهور و اهل دنياست يا اسلام دين صلح و سازش است و حتى از جنگ و جدال با ستمكاران برى است و بر سر قرآن آن آورند كه كليساى جاهل و سياستمداران بازيگر, بر سر دين مسيح عظيم الشأن آوردند.28
بدين سان اگر مفسّر جليل ما در جايى نوشته اند: به عقيده نويسنده تاكنون تفسير براى كتاب خدا نوشته نشده29 بى گمان مرادشان دست يابى به آن حقيقت والا و شرح مقاصدى كلى و عنايت منظور صاحب كتاب است. چنين است كه آن بزرگوار هرگز در كار مفسّران به خُردى ننگريسته, و آنها را به هيچ ننگاشته و فرودستى آنان را نه در تفسير بلكه والايى, بلند و عظمت قرآن دانسته است, و نوشته است:
اين مفسرين در عين حالى كه زحمت هاى زيادى كشيده اند لكن دستشان از لطايف قرآن كوتاه است, نه از باب آنكه آنها تفسيرى نكرده اند, از باب اينكه عظمت قرآن بيشتر از اين مسائل است.30
حضرت امام(ره) پس از آنكه بحثى لطيف و خواندنى را در مطالب و محتواى قرآن پى مى نهد و از حجاب ها و موانع رسيدن به معارف قرآن ياد مى كند, و فرو رفتن افراطى در قرائت و نحو و… را عامل به دور ماندن از روح قرآن معرفى مى كند, و به برخى مفسّران خرده مى گيرند كه با مشغول ساختن خود به اين گونه مباحث كه (طريقت) دارد نه (موضوعيت) عملاً از حضور عينى قرآن جلو گرفته اند, مى نويسد:
بالجمله, مقصود ما از اين بيان نه انتقاد در اطراف تفاسير است, چه كه هريك از مفسِّرين زحمت هاى فراوان كشيده و رنج هاى بى پايان برده تا كتابى شريف فراهم آورده فَلِلّه دَرُّهُم وَ على الله اَجرُهُم, بلكه مقصود ما آن است كه راه استفاده از اين كتاب شريف را, كه تنها كتاب سلوك الى الله و يكتا كتاب تهذيب نفوس و آداب و سنن الهيّه است و بزرگتر وسيله رابطه بين خالق و خلق و عروة الوثقى و حبل المتين تمسّك به عزّ ربوبيت است, بايد به روى مردم مفتوح نمود. علما و مفسرين تفاسير فارسى و عربى بنويسند و مقصود آنها بيان تعاليم و دستوران عرفانى و اخلاقى و بيان كيفيّت ربط مخلوق به خالق و بيان هجرت از دارالغرور به دارالسّرور و الخلود باشد, به طورى كه در اين كتاب شريف به وديعت گذاشته شده. صاحب اين كتاب سكّاكى و شيخ نيست كه مقصدش جهات بلاغت و فصاحت باشد; سيبويه و خليل نيست تا منظورش جهات نحو و صرف باشد; مسعودى و ابن خلّكان نيست تا در اطراف تاريخ عالم بحث كند; اين كتاب چون عصاى موسى و يد بيضاى آن سرور, يا دم عيسى كه احياء اموات مى كرد نيست كه فقط براى اعجاز و دلالت بر صدق نبى اكرم آمده باشد, بلكه اين صحيفه الهيّه كتاب احياء قلوب به حيات ابدى علم و معارف الهيه است; اين كتاب خداست و به شئون الهيه جلّ و علا دعوت مى كند. مفسر بايد شئون الهيه را به مردم تعليم كند, و مردم بايد براى تعلّم شئون الهيه به آن رجوع كنند تا استفادت از آن حاصل شود.31
و در مقامى بر تلاش و كوشش آنان ارج نهاده, تفاسير نگاشته شده با ديدگاه هاى مخالف را مى ستايند; با تأكيد به اينكه بلنداى معانى قرآنى فراتر از آن چيزى است كه آن بزرگواران گوشه هايى از آن را برنموده اند:
تفسير قرآن يك مسأله اى نيست كه امثال ما بتوانند از عهده آن برآيند, بلكه علماى طراز اوّل هم كه در طول تاريخ اسلام, چه از عامه و چه از خاصه, در اين باب كتاب هاى زياد نوشته اند ـ البته مساعى آنها مشكور است ـ لكن هركدام روى آن تخصص و فنّى كه داشته است يك پرده اى از پرده هاى قرآن كريم را تفسير كرده است, آن هم به طور كامل معلوم نيست بوده [باشد.] مثلاً عرفايى كه در طول اين چندين قرن آمده اند و تفسير كرده اند, نظير محيى الدين در بعضى از كتاب هايش, عبدالرزاق كاشانى در تأويلات, ملاسلطانعلى در تفسير, اينهايى كه طريقه شان طريقه معارف بوده است, بعضى شان در آن فنى كه داشته اند خوب نوشته اند; لكن قرآن عبارت از آن نيست كه آنها نوشته اند. آن, بعضى از اوراق قرآن و پرده هاى قرآن است. يا مثلاً طنطاوى و امثال او, و همين طور قطب هم, به يك ترتيب ديگرى تفسير كرده اند كه باز هم غير تفسير قرآن است به همه معانى; آن هم يك پرده اى است. و بسيارى از مفسّرين كه از اين دو طايفه نبودند تفاسيرى دارند, مثل مجمع البيان ما, كه تفسير خوبى است و جامع بين اقوال عامه و خاصّه است. و ساير تفسيرهايى كه نوشته شده است, اينها هم همين طور. قرآن يك كتابى نيست كه بتوانيم ما يا كس ديگرى يك تفسير جامعى آن طور كه [سزاوار است بر آن] بنويسد. علوم قرآن يك علوم ديگرى است ماوراى آنچه ما مى فهميم. ما يك صورتى, يك پرده اى از پرده هاى كتاب خدا را مى فهميم, و باقيش محتاج به تفسير اهل عصمت است, كه معلم به تعليمات رسول الله بوده اند.32
بدين سان از يك سو بر لزوم تفسير و فهم قرآن تأكيد مى كند و از سوى ديگر تلاش مفسران را مى ستايد و بالاخره بر اين حقيقت والا تصريح مى كند كه ابعاد قرآن ناپيدا كرانه است و آنچه مفسران گفته اند و مى گويند (نمى) است از (يم) معارف قرآن. تفسير سوره حمد
چنانكه پيشتر آورديم حضرت امام ـ رضوان الله عليه ـ به گونه اى مستقل تفسيرى نپرداخته است. تفسير سوره مباركه حمد توجه آن بزرگوار را به خود معطوف داشته است و يك بار و براى اوّلين بار به سال 1318 و در ضمن كتاب ارجمندش (سر الصلوة) و به مناسبت بحث از قرائت به اجمال به تفسير سوره حمد پرداخته اند. پس از سه سال (1321) امام(ره) تصميم مى گيرند درباره رازها و رمزها و معارف نهفته در نماز اثرى ديگر بپردازند تا فايدت آن عام شود و كسانى بسيارى از آن بهره گيرند. آن بزرگوار در مقدمه اثر دوم, آداب الصلوة, نوشته اند:
پيش از اين رساله اى فراهم آوردم كه به قدر ميسور از (اسرار صلوة) در آن گنجانيدم. و چون آن را با حال عامه تناسبى نيست, در نظر گرفتم كه سطرى از آداب قلبيه اين معراج روحانى را در سلك تحرير درآورم, شايد برادران ايمانى را از آن تذكرى و قلب قاسى خود را تأثرى حاصل آيد.33
در اين اثر نيز به مناسبت بحث (قرائت) در نماز به تفسير سوره حمد پرداخته اند, بشرحتر و گسترده تر با مقدمه درباره فهم قرآن, حجاب هاى فهم قرآن و چگونگى تفسيرپذيرى قرآن كريم. پس از پيروزى انقلاب شكوهمند اسلامى به رهبرى آن پيشواى بزرگ, برخى از علاقه مندان از آن بزرگوار تقاضا مى كنند تفسيرى بگويند, امام(ره) تفسير سوره حمد را آغاز كردند كه متأسفانه بيش از پنج جلسه ادامه نيافت. در مقدمه اى كه مؤسسه نشر آثار امام بر اين مجموعه نوشته اند, از جمله, در اين باره آمده است:
مجموعه پنج جلسه درس تفسير ايشان است كه در سال 1358 شمسى از تلويزيون جمهورى اسلامى ايران پخش گرديد و با بيمارى حضرت امام(ره) و مخالفت هاى برخى از مقدسين كه مخالف طرح اين نوع سخنان بودند براى هميشه تعطيل گرديد و طالبان و تشنگان معارف را از آن محروم كرد.34
اين سه مجموعه سه بخش از كتاب (تفسير سوره حمد) را تشكيل مى دهد, در بخش چهارم مطالب پراكنده كه در معناى بسم الله و با ديگر فقرات سوره حمد در ضمن آثار مكتوب و شفاهى امام وجود داشته تنظيم شده و آمده است.
سوره حمد, به گونه اى ارج گزارانه و تجليل آميز در كلام الهى همبر (قرآن عظيم) قرار گرفته است35 و در كلام نبوى و آموزه هاى عترت با نام ها و اوصاف ارجمند و والايى چون (گنج عرش)36 شريفترين ذخيره در گنجينه هاى عرش الهى)37, (جامع ترين حكمت)38, (سوره شفابخش)39, (برترين سوره قرآن)40 و… ياد شده است. شهره ترين نام اين سوره عظيم الهى (ام الكتاب) است. از اين روى آن را در سنجش با كل قرآن, عصاره تمامت آموزه هاى آن تلقى كرده اند و صدرالمتألهين شيرازى در تفسير ارجمند خود, سوره حمد را در سنجش با قرآن چونان انسان (جهان كوچك) در سنجش با جهان (انسان بزرگ) تلقى كرده است.41 سوره حمد هماره مورد توجه عالمان و قرآن پژوهان بوده است و بسيارى از عالمان و متفكران كه به تفسير كامل قرآن نپرداخته اند و يا در انديشه تفسيرنگارى نبوده اند, در سوره حمد و معارف آن درنگريسته اند و آثارى ارجمند در اين باره رقم زده اند. آقاى بكايى كه كتابنامه اى بس گسترده از تفسيرها و پژوهش هاى قرآن سامان داده و تفسيرهاى سوره ها و برخى از اجزا را به گونه مستقل فهرست كرده است, در تفسير سوره حمد از 954 عنوان ياد كرده است,42 تفسير ارجمند و گرانقدرى كه در پى گزارش كوتاهى از آن هستيم يكى از انبوه نگاشته هايى است كه در جهت برنمودن معارف و تبيين آموزه هاى آن به قلم آمده است. روش تفسيرى امام در تفسير سوره حمد
حضرت امام(ره) عالمى است جامع. آن بزرگوار در فلسفه, عرفان, كلام, فقه,اصول در جايگاهى بس بلند قرار دارد. بدين سان روشن است كه در تفسير و تبيين آيات الهى با توجه به آگاهى هاى گسترده در معارف اسلامى از زاويه هاى گونه گون سخن گويد و با رويكردهاى چندين, چندگونه آيات را تفسير كند, امّا روش تفسيرى امام در آثار مكتوب و به ويژه آثارى را كه در روزگاران جوانى رقم زده است, عرفانى و تربيتى است. چنانكه پيشتر ياد كرديم بيشترين بخش اين مجموعه را نگاشته امام(ره) شكل مى دهد كه با فاصله سه سال و به هنگام جوانى و در ضمن برنمودن معارف و رازها و رمزهاى نماز به قلم آمده است. تفسير سوم از سوره حمد نيز كه يادگار پس از انقلاب است و تنها از (بسمله) و (حمد) سخن رفته است نيز نگاهى عارفانه دارد. بدون اينكه در اين مجال سخن را بگسترم, بى درنگ بايد بيفزايم كه نگاه امام به آيات الهى در ساليان واپسين عمر, به ويژه در سخنرانى ها و خطابه ها و نيز در آنچه در هنگامه هاى مرتبط با انقلاب به قلم آمده و يا گفته شده است, نگاهى اجتماعى, سياسى و با توجه به طرح قرآن در عينيت جامعه است, به مثل امام در اثر ارجمند (آداب الصلوة) كه در ضمن آن گسترده ترين تفسير از سوره حمد را رقم زده اند در مقامى در جهت تبيين اهداف رسولان و مقصد بنيادين از بعثت انبيا نوشته اند:
… آنهايى كه گمان كرده اند نبى ختمى و رسول هاشمى(ص) دعوتش داراى دو جنبه است: دنيايى و آخرتى, و اين را مايه سرافرازى صاحب شريعت و كمال نبوت فرض كرده اند, از ديانت بى خبر و از دعوت و مقصد نبوت عارى و برى هستند, دعوت به دنيا از مقصد انبيا عظام به كلى خارج, و حس شهوت و غضب و شيطان باطن و ظاهر براى دعوت به دنيا كفايت مى كنند… انبيا مردم را از دنيا بازدارند و تقييد اطلاق شهوت و غضب كنند و تحديد موارد منافع نمايند….43
اما در موارد بسيارى ضمن آنكه (قرآن را كتاب آدم سازى)44 تلقى كرده و برترين رسالت رسولان را رساندن انسان به معنويت دانسته, و تلاش تمام انبيا را در اين جهت دانسته كه انسان را از مرحله حيوانى بركشند و اوج انسانيت برسانند,45 بر اين نكته نيز تأكيد كرده است كه:
دعوت هاى قرآن هم در مكه مكرّمه و هم در مدينه مشرفه دعوت هاى شخصى بين فرد و خداى تبارك و تعالى نبود, مى شود گفت كه بى استثناء دعوت هاى خدا حتى در آن چيزهايى كه وظايف شخصى افراد است بين خود و خدا از معناى اجتماعى و سياسى برخوردار است.46
و نيز بر اين حقيقت تصريح كرده اند كه تكيه بر معنويت مرحله اى است براى رسيدن انسان به جايگاهى كه بار سنگين اقامه عدل را به دوش كشد, و آنگاه كه زمينه اقامه عدل فراهم آيد معنويت در سياست و عدالت گره خواهد خورد:
قرآن دعوت به معنويت الى حدى كه بشر مى تواند به او برسد و فوق او هم اقامه عدل [مى كند] پيغمبر هم و ساير كسانى كه لسان وحى بودند, آنها هم اين دو رويّه را داشتند خود پيغمبر هم عملش اين طور بود. تا آن روزى كه حكومت تشكيل نداده بود, معنويات را تقويت مى كرد, به مجرد اين كه توانست حكومت تشكيل بدهد علاوه بر معنويت اقامه عدل كرد حكومت تشكيل داد و اين مستمندان را از زير بار ستمگران تا آنقدر كه اقتضا داشت وقت نجات داد.47
و در مقامى ديگر فرموده اند:
بايد بدانيم حكمت آن كه اين كتاب جاويد ابدى كه براى راهنمايى بشر به هر رنگ و مليت و در هر قطب و قطر تا قيامت ساعت نازل گرديده است, آن است كه مسائل مهم حياتى را چه در معنويات و چه در نظام ملكى زنده نگه دارد و بفهماند كه مسائل كتاب براى يك عصر و يك ناحيه نيست.48
بدين سان توان گفت كه شيوه تفسيرى امام شيوه اى است جامع با نگاهى وسيع به تمامت ابعاد قرآن, امّا چنانكه پيشتر آورديم, نگاه عارفانه به آيات در مكتوبات سال هاى جوانى امام(ره) بسى گسترده و فراگير است. گلگشتى در تفسير سوره حمد
در مجموعه اى كه اكنون عنوان (تفسير سوره حمد) را به پيشانى دارد, چنانكه آورديم, سه تفسير و تبيين سوره حمد جاى دارد, بخش اوّل تفسير سوره حمد برگرفته از كتاب (سرالصلوة) امام(ره) است. در اين بخش امام نگاهى دارند گذرا به سوره حمد كه فقط (بسم الله) و چگونگى آن و متعلق (بسم الله) در سور قرآنى سخن رفته است و نه تمام كلمات و جملات سوره. اين نكات در بخش دوم كه تفسيرى است تقريباً تفصيلى و برگرفته از اثر ارجمند ديگر امام(ره) (آداب الصلوة) نيز به گونه اى آمده است.
بسم اللّه
(باء) حرف جرّ است و (اسم) مجرور آن. متعلق اين (جار و مجرور) در ميان مفسران براساس ديدگاه هاى گونه گون, مختلف است. حضرت امام به اين اختلاف در متعلق باء اشاره كرده اند و نوشته اند:
… هركس به حسب مشرب خود از علم و عرفان بر آن متعلقى ذكر نموده, چنانچه علماى ادب از مادّه (ابتداء) يا (استعانت) مثلاً اشتقاقى نموده و تقدير گرفته اند.49
زمخشرى در متعلق (باء) نوشته است, متعلق محذوف است و تقدير آن (بسم الله اقرأ أو أتلو) خواهد بود50 و اين را نيز در ذيل كلام زمخشرى نوشته است:
نحويان, متعلق (باء) را (أبتدى) مى دانند. آنگاه براى استوارى اين سخن قراين و وجوهى را ذكر كرده است.51
علامه طباطبايى, متعلق (باء) را (ابتداء) دانسته اند كه از آن (تعميم اخلاص در مقام عبوديت) مراد شده است.52 چنانكه آورديم حضرت امام(ره) به آنچه آمد اشاره كرده اند و اما خود ابتدء با نگاهى عارفانه و با استناد به گفتار (بعض اهل معرفت) آن را متعلق به ((ظهر) دانسته اند; يعنى (ظَهَر الوجودُ ببسم الله)53 و در توضيح آن نوشته اند:
… اين به حسب مسلك اهل معرفت و اصحاب سلوك و عرفان است كه همه موجودات و ذرات كاينات و عوالم غيب و شهادت را به تجلّى اسم جامع الهى, يعنى (اسم اعظم) ظاهر دانند.54
افزون بر اين مفسّر جليل ما بعيد نمى دانند كه (بسم الله) در هر سوره متعلق به خود آن سوره باشد. به مثل (بسم الله) سوره مباركه (حمد) متعلق به (حمد) باشد. وى در توضيح اين ديدگاه نوشته اند:
و اين مطابق ذوق عرفانى و مسلك اهل معرفت است. زيرا كه اشاره به آن است كه حمد حامدان و ثناى ثناجويان نيز به قيوميّت (اسم الله) است.55
بر اين سخن نيز مفسّران عارف اشاره كرده اند.56 اكنون سزاست توضيح دقيق و روش آن را از تفسيرى جديد الانتشار و ارجمند بياوريم.
بسم الله هر سوره جزئى از آن سوره و با محتواى آن هماهنگ و به منزله عنوان و تابلو آن سوره است و چون مضامين و معارف سوره هاى قرآن با يكديگر متفاوت است, معناى ((بسم الله) نيز در سوره ها مختلف خواهد بود و در هر سوره درجه اى از درجات و شأنى از شئون الوهيت خداى سبحان و رحمانيت و رحيميت او را بازگو مى كند….57
بر همين سبك و سياق تفسير و تبيين امام(ره) از واژه (اسم) نيز عارفانه است, با نگاهى به آنچه كه علماى ادب گفته اند. رحمن و رحيم
(رحمن) و (رحيم) كه مشتق از رحمت هستند, در معناى آنها (عطوفت و رقت) لحاظ شده است و روشن است كه چون صحنه اى پيش آيد و در قلب انسان, رقت, عطوفت و سوزش پديد آيد, (رحمت) به وجود مى آيد. بدين سان (رحمت) به گونه اى برخاسته از انفعال و تأثر است و از اين روى استناد (رحمان و رحيم) بدين معنى را به (خداوند) روا ندانسته اند, و در اطلاق آنها بر ذات مقدس تأويل و مجاز روا دانسته اند. على(ع) فرموده است:
رحيم لايوصف بالرقّه. 58
برخى از مفسران كوشيده اند بگويند رحمت معناى جامعى دارد كه همان (اعطا و افاضه براى رفع حاجت نيازمندان است) و رحمت به اين معنا به خداوند سبحان استناد داده مى شود.59 راغب نوشته است:
الرحمه من الله انعام و إفضال.60
اما كلام راغب به واقع تبيين معناى (رحمت) نيست, بلكه او نيز به لحاظ همان شكل استناد (رحمت) به معناى ياد شده, (رحمت) مسند به خداوند را (احسان مجرد از رقت) دانسته و آن را مستند كرده است به روايتى بدون اينكه قائل آن را مشخص كند; بدين گونه:
وعلى هذا رُوى أنّ الرحمه من الله انعام و افضال.61
به هر حال چنانكه آورديم مفسران يكسره در تفسير آيه و چگونگى وصف ذات خداوند تبارك و تعالى به (رحمان و رحيم) به مجازگويى پناه برده اند علامه طباطبايى(ره) پس از آنكه (رحمت) را وصفى انفعالى دانسته است كه با مشاهده حوادث پديد مى آيد نوشته است كه:
اين معنى به حسب تحليل به (اعطاء) و (افاضه) براى رفع نيازمندى باز مى گردد و بدين معنى خداوند بدان متصف مى شود.62
حضرت امام(ره) ابتدا به اين نكته توجه مى دهد و اينكه مفسران به لحاظ اين مشكل به مجازگويى پناه برده اند تصريح مى كند و آنگاه سخن اهل تحقيق را مى آورد كه در جواب اين گونه اشكال ها گفته و نوشته اند كه:
الفاظ موضوع است از براى معانى عامه و حقايق مطلقه, پس تقيد به عطوفت و رقت داخل در موضوع له رحمت نيست و از اذهان عاميه اين تقيّد تراشيده, والاّ در اصل وضع دخالت ندارد.63
امام(ره) اين سخن را (به حسب ظاهر بعيد از تحقيق) مى داند, چه اينكه واضع نيز يكى از همين اشخاص معمولى بوده و بى گمان در وضع معانى مجرده و حقايق مطلقه را در نظر نگرفته است, امّا با بيانى ديگر به همين نكته تأكيد كرده و نوشته اند:
ممكن است در بيان مطلب چنين گفت كه واضع لغات گرچه در حين وضع, معانى مطلقه مجرده را در نظر نگرفته است, ولى آنچه از الفاظ در ازاى آن وضع شده همان معانى مجرده مطلقه است.64
آن بزرگوار اين مطلب را به تبيين و تمثيل روشن مى كنند و آنگاه مى نويسند:
بنابراين مى گوييم كه در (رحمن) و (رحيم) و (عطوفت) و (رؤف) و امثال آنها يك جهت كمال و تمام است و يك جهت انفعال و نقص; و اين الفاظ در ازاى همان جهت كماليه كه اصل آن حقيقت است موضوع است. و اما جهات انفعاليه كه از لوازم نشئه و اجانب و غرايب حقيقت است كه بعد از تنزّل اين حقايق در بقاع امكانيه و عوالم نازله و دنياويّه با آنها متلازم و متشابه شده است ـ چون ظلمت كه با نور در نشئه نازله مختلط گرديده ـ دخالتى در معنى موضوع له ندارد. پس اطلاق آن بر موجودى كه هدف جهت كمال را واحد و از جهات انفعال و نقص مبراست, هدف حقيقت است و حقيقت صرف. و اين مطلب با اين بيان علاوه بر آنكه با ذوق اهل معرفت نزديك است, با وجدان ظاهر نيز متناسب است پس بنابراين معلوم شد كه مطلق اين نحو اوصاف كمال كه از تنزّل در بعض نشئات متلازم و مختلط با امر ديگر نشده اند ـ كه ذات مقدس حق جلّت عظمته از آن مبراست ـ اطلاقشان به حق تعالى مجاز نيست و الهى الهادى.65
بيان مفسر جليل ما بسى دقيق و نكته آموز است و سزامند دقت و تأمل. الحمدلله
بيان آن بزرگوار در تبيين معناى (حمد) و چگونگى اختصاص آن به (الله) اوج مى گيرد. حضرت امام(ره) ابتدا نوشته اند:
الحمدُ لله يعنى جميع انواع ستايش ها مختص به ذات مقدس الوهيت است.
و آنگاه تنبه داده اند كه (در تحت اين كلمه شريفه سرّ توحيد خاص بلكه اخص خواص است). سپس تصريح كرده اند كه (اختصاص همه محامد از جميع حامدان به حق تعالى, به حسب برهان نزد اصحاب حكمت و ائمه فلسفه عاليه, واضح و آشكار است). مفسران بى بديل ما در پى برهانى ساختن اين مدعا سخن را به وجوهى گونه گون تبيين مى كنند, و آنگاه اوج معارفى آن را چون طرح مى كنند, هشدار مى دهند كه تا بدين مرحله با پاى استدلال نتوان آمد كه (پاى استدلاليان چوبين بود).66 بيان روش و سهل الوصول امام(ره) از اين حقيقت را در تفسير پخش شده از سيماى جمهورى اسلامى ايران توان دريافت. در آن گفتارهاى شكوهمند كه مكرّر امام اين حقيقت را بيان كرده از جمله فرموده اند:
الحمد يعنى همه (حمدها) هرچه هست حقيقت حمد مال اوست, ما خيال مى كنيم كه داريم زيد را تعريف مى كنيم, عمرو را تعريف مى كنيم, ما خيال مى كنيم كه داريم از نور شمس, از اين نور قمر تعريف مى كنيم, از باب اين كه مسأله دانيم, از واقعيت چون مجبوريم خيال مى كنيم داريم اين را تعريف مى كنيم, لكن پرده وقتى برداشته مى شود مى بينيم خدا همه اين تعريف ها مالِ اوست براى اين جلوه اوست كه شما از او تعريف مى كنيد….67
مفسران كه (حمد) را در مقابل (مدح و ذمّ) به معناى ستايش در برابر كمال و كار اختيارى زيبا گرفته اند در (اختصاص آن به خداوند) و چگونگى آن فراوان سخن گفته اند, چون بدين معنا نبايد آن را ويژه خداوند ساخت, ستايش در برابر كنش هاى اختيارى زيبا چرا ويژه خداوند باشد.
استاد شهيد مرتضى مطهرى, پس از آنكه با توضيحى درخور تأمل حمد را (ستايش سپاسگزارانه پرستشانه) شمرده و بدين سان مفهوم (پرستش) را در آن دخيل دانسته است, راز اختصاص (حمد) به خداوند را در همين نكته نگريسته و با توجه بدين نكته نوشته اند كه:
اگر در كلمه حمد غير از سپاسگزارى مفهوم خضوع و فروتنى عابدانه نباشد, و تنها معناى حمد سپاسگزارى باشد, چرا نبايد انسان در مقابل وسائط انسانى كه خدا براى او قرار داده است سپاسگزارى كند و….68
مفسران از ديرباز بر اين سؤال مقدر به صراحت و يا در ضمن كلام پاسخ مى گفته اند,69 و از جمله با قيد (كامل) مى خواستند نشان دهند كه مراد (ستايش كامل) است و نه ستايش هاى محدود و مقيّد.70 توجيه و تفسير حضرت امام(ره) در چگونگى حمد و چرايى اختصاص آن به خداوند به تعبير خود آن بزرگوار تبيين و تفسير (اهل معرفت) است و نگاهى است عارفانه به اين آيت الهى.
حضرت امام(ره) در ادامه بحث با همين نگاه از واژه (ب), (عالمين) سخن گفته و به نقد برخى از آراء پرداخته و در ضمن بحث خواننده را مخاطب قرار داده و نصايح بيدارگر و مواعظ تنبه آفرينى عرضه كرده است كه به سبب ضيق مجال نمى آوريم و به دقت در آن فرامى خوانيم.71 مالك يوم الدين
در قرائت (مالك) ميان قاريان اختلاف است برخى (مالك) و كسانى (ملك) قرائت كرده اند.72 حضرت امام(ره) نوشته اند:
آنچه به نظر نويسنده مى رسد آن است كه (مالك) راجح بلكه متعين است.73
آنگاه مفسر بزرگ قرآن به چگونگى قرائت مسلمانان در فرايض و نوافل در درازناى تمام سده ها استناد كرده و بدين سان با قاطعيت قرائت هاى ديگر را باطل دانسته اند. آن بزرگوار همين شيوه را در (كفواً) نيز به كار گرفته اند و آن را نيز با (واو) مفتوح و (تاء) مضمومه كه فقط قرائت عاصم است استوارتر دانسته اند. در اين موضوع امام اشاراتى تنبه آفرين دارد درباره چگونگى رواياتى كه دلالت دارد (بايد قرآن را بدان گونه كه مردمان مى خوانند, خواند),74 كه اكنون مجال تفصيل و تشييد اين مبنا نيست.
آيت الله شهيد سيد مصطفى خمينى نيز بدين بحث پرداخته و هوشمندانه چگونگى اختلاف قرائت ها را طرح كرده و به استوارى قرائت (عاصم) را نمايانده و نكاتى تأمل برانگيز آورده است و در اين باره نيز قرائت (مالك) را پذيرفته و به تفصيل براى استوارى آن استدلال كرده است.75 پس از آنكه ترجيح قرائت (مالك) به اختصار تبيين شده است, مفسر جليل ما ذيل عنوان (تحقيق حكمى) گونه هاى مالكيت را برشمرده و چگونگى مالكيت خداوند را واگفته است, بدين سان كه (مالكيت حق تعالى كه به اضافه اشرافيّه و احاطه قيوميّه است, مالكيت ذاتيه حقّه است كه به هيچ وجه شايبه تباين عزلى در ذات و صفاتش با موجودى از موجودات نيست.76 بنابراين مالكيت آن ذات مقدس به همه عوالم على السواء است. اين حقيقت در پرتو آيات و تبيين حكمى و عرفانى به اثبات رسيده و آنگاه اين پرسش به ميان نهاده شده است كه:
با اين كه مالكيت ذات مقدسش به همه اشياء و همه عوالم على السواء است, مع ذلك در آيه شريفه مى فرمايد (مالك يوم الدين)
كه يعنى اين اختصاص چرا؟! و پاسخ داده شده است كه:
اين اختصاص ممكن است براى اين باشد كه (يوم الدين) يوم الجمع است و…77
و در توضيح آن نكاتى آمده است دقيق, خواندنى و قابل تأمل. در ادامه اين بحث تأمل هايى است عرفانى و بهره گيرى هايى است عرفانى از دقايق ادبى و راز و رمز تقديم صفت (رب) بر (رحمان و رحيم و…) اياك نعبد و…
تفسير امام(ره) از چگونگى حصر (عبادت و استعانت) نيز براساس مسلك (اهل معرفت) و عارفانه است. آن بزرگوار در مقامى از اين رساله نوشته اند:
بدان كه ما در اين رساله از ذكر جهات تركيبى و لغوى و ادبى آيات شريفه خوددارى مى كنيم, زيرا كه آنها را غالباً متعرض شده اند, و بعضى امور كه يا اصلاً تعرض نشده با ذكر ناقص از آن شده در اينجا مذكور مى گردد.78
چنين است كه جز در مواردى كه تبيين معناى لغوى در تفسير عرفانى آيه الزامى بوده است, بدان نپرداخته اند و در تفسير جمله (اياك نعبد…) اين جمله را از متفرعات (الحمدلله) دانسته اند و (اشاره به توحيد حقيقى) و سخن برخى از (اهل ظاهر) و مفسرانى را كه (حصر عبادت) را حقيقى امّا (استعانت) را اضافى دانسته اند نپذيرفته و با تبيين و توضيحى سرانجام نوشته اند:
امّا كسى كه از توحيد فعلى حق تعالى اطلاع دارد و نظام وجود را صورت فاعليت حق تعالى مى بيند و لامؤثر فى الوجود را بر برهاناً و يا عياناً يافته, با چشم بصيرت و قلب نورانى حصر استعانت را نيز حصر حقيقى داند, و اعانت ديگر موجودات را صورت اعانت حق داند و….79
پس از اين بيان دقيق عارفانه, از چگونگى (التفات از غياب به خطاب) سخن گفته اند و افزون بر آنچه در معيارها و آموزه هاى دانش بلاغت آمده است, سپس از چرايى (نعبد) كه صيغه (متكلم مع الغير) سخن به ميان آورده اند و سخن مفسران را در توجيه آن توجيهى غير وجيه دانسته اند و خود در باب چرايى آن با دقت سخن گفته و با تأمل در پيوند اين آيه با آيات الهى وجه يا وجوهى ارجمند و آموزنده بيان داشته اند, و آنگاه از چرايى تقديم حصر در عبادت بر حصر در استعانت سخن گفته اند; بارى از آنچه مفسّران در اين باب بيان كرده اند و در نهايت تأكيد بر اينكه مراد از (استعانت), فقط استعانت در عبادت نيست بلكه استعانت در مطلق امور است. آنگاه مؤلف جليل القدر ما از طوايف مختلف انسان ها در سلوك و عبادت ياد مى كنند و در پايان ذيل عنوان (ايقاظ ايمانى) تنبّهى دارند كه سزامند است عيناً بياوريم:
بدان اى عزيز كه ما تا در اين حجب غليظ عالم طبيعت هستيم و صرف وقت در تعمير دنيا و لذايذ آن مى كنيم و از حق تعالى و ذكر و فكر او غافل مى باشيم, تمام عبادات و اذكار و قرائات ما بى حقيقت است. نه در الحمد لله محامد را مى توانيم به حق منحصر كنيم, و نه در إيّاكَ نَعبُدُ و إيّاكَ نَستعين راهى از حقيقت مى پوييم; بلكه با اين دعاوى بى مغز در محضر حق تعالى و ملايكه مقرببين و انبياى مرسلين و اولياى معصومين رسوا و سرشكسته هستيم. كسى كه زبان حال و قالش مشحون به مدح اهل دنيا است, چه طور الحمدلله گويد؟ و كسى كه وجهه قلبش طبيعى و بويى از الهيّت در آن نيست و اعتماد و اتكالش به خلق است, با چه زبان إيّاك نَعبُدُ و إيّاكَ نستعين گويد؟ پس اگر مرد اين ميدانى, دامن همت به كمر زن و با شدت تذكر و تفكر در عظمت حق و ذلت و عجز و فقر مخلوق, در اوايل امر اين حقايق و لطايف را كه در خلال اين رساله مذكور شد به قلب خود برسان و دل خود را به ذكر حق تعالى زنده كن تا بويى از توحيد به شامّه قلبت برسد, و با مدد غيبى راهى به نماز اهل معرفت پيدا كنى. و اگر مرد اين ميدان نيستى, لااقل نقص خود را نصب العين خود كن و به ذلت و عجز خود توجه كن,و از روى خجلت و شرمسارى قيام به امر كن و از دعوى عبوديّت حذر كن; و اين آيات شريفه را كه به لطايف آن متحقّق نيستى يا از زبان كمّل بخوان, و يا صرف قرائت صورت قرآن در نظرت باشد كه اقلاً دعوى باطل و ادعاى كاذب نكنى.80
پس از اين پند بيدارگر فرعى فقهى را در ميان آورده اند كه نمازگزار و قارى با (اياك نعبد) مى تواند قصد انشاء كند با اينكه او به واقع كلام ديگرى را مى خواند, اما ترديد برخى از فقيهان را استوار فلاسفه اند و بر اين نكته تأكيد كرده اند كه, همان گونه كه انسان به كلام خود مى خواند كسى را مدح كند با كلام ديگرى نيز مى تواند و… و براى تأييد و تشييد اين سخن رواياتى را نيز آورده و بدان ها استشهاد كرده اند. عبادت چيست؟!
فرهنگ نويسان عبادت را به (خضوع), (نهايت خضوع), (تذلّل و فروتنى) معنى كرده اند, و گفته اند نهايت خضوع و فروتنى كسى را شايسته و بايسته است كه نهايت انعام و افضال را دارد.81تبيين و تفسير مفسّران از اپاورقى ها: 1. بخشى از مقدمه كوتاهى است كه در آغازين شماره مجله (بينات) بر سلسله مقالات تفسير امام(ره) نوشته ام. 2. بحارالانوار, ج89, ص19. 3. ابن فارس نوشته است: (… فالأدب أن تجمع الناس الى طعامك وهى المأدب…) المقاييس, ج1, ص74; زبيدى نوشته است (والمأدبه… كل طعام صنع لدعوه…) ابن اثير نوشته است (المأدبه وهى الطعام الذى يصنعه الرجل يدعو اليه الناس…) النهايه, ج1, ص30. 4. تفسير سوره حمد, ص173. 5. آداب الصلوة, ص199, نكاتى كه در صفحات پيشين و پسين صفحه يادشده در اين باره آمده است بسى تأمل برانگيز به ويژه نكته ارجمندى كه آن بزرگوار در باب تفسير به رأى آورده اند. 6. نگاه كنيد به (قرآن كتاب هدايت در ديدگاه امام خمينى) از مجموعه (تبيان) دفتر سيزدهم, فصل چهارم, كه اهداف و مقاصد قرآن را در بيانات امام عرضه كرده است. 7. العين, ج7, ص247; معجم مقاييس اللغه, ج4, ص504; لسان العرب, ج10, ص261; مصادر اللغه, ص116. 8. كشاف اصطلاحات الفنون, ج2, ص1116. 9. الميزان, ج1, ص4. 10. علوم القرآن, ص224. 11. آداب الصلوة, ص193. 12. شرح ابن ابى الحديد, ج12, ص92. 13. آداب الصلوة, ص193. 14. ضحى الأسلام, ج2, ص144; علوم التفسير, ص20. 15. جامع البيان عن تأويل آى القرآن, ج1, ص29. 16. اثر القرآن فى تطور النقد العربى, ص31ـ32. 17. سخن از اين جريان, زمينه ها, پى آمدها و مستندات آن مجالى ديگر مى طلبد. 18. تفسير سوره حمد, ص165. 19. صحيفه نور, ج19, ص171. 20. همان, ص251. 21. بحارالانوار, ج46, ص394. 22. صحيفه نور, ج12, ص170. 23. تفسير سوره حمد, ص165. 24. همان, ص139. 25. صحيفه نور, ج18, ص191. 26.همان, ج17, ص250. 27. همان, ج14, ص251. 28.همان, ج20, ص20ـ19. 29. آداب الصلوة, ص192. 30. صحيفه نور, ج17, ص251. 31. آداب الصلوة, ص194. 32. تفسير سوره حمد, ص93. 33. آداب الصلوة, ص2. 34. تفسير سوره حمد (مقدمه), ص هجده. 35. سوره حجر, آيه87 و نيز ر.ك: الكافى, ج3, ص314; وسائل الشيعه, ج4, ص750. 36. الخصال, ص425; بحارالانوار, ج16, ص192; جامع الأخبار والآثار فى فضائل سور القرآن وآياته, ج2, ص4. 37. عيون اخبارالرضا, ج1, ص1; الأمالى, ص148; جامع الأخبار, ج2, ص11. 38. بحارالانوار, ج82, ص54. 39. مجمع البيان, ج1, ص17; درالمنثور, ج1, ص33. 40. تفسير العياشى, ج1, ص20; جامع الأخبار, ج2, ص8. 41. تفسير القرآن الكريم, ج1, ص163. 42.تفسيرنامه, ج1, ص7ـ123. وى از برخى تفسيرها كه ضمن آثار ديگر آمده اما تمام تفسير سوره هست نيز ياد كرده است مانند تفسير سوره حمد در (آداب الصلوه) امام خمينى و اسرارالصلوة حاج ميرجواد آقا تبريزى. 43. آداب الصلوة, ص45. 44. صحيفه نور, ج6, ص158. 45. همان, ج11, ص80. 46. همان, ج18, ص274. 47.همان, ص33. 48. همان, ج20, ص21. 49. تفسير سوره حمد, ص15. 50. الكشاف, ج1, ص100. 51.الأنتصاف, احمد بن محمد المشهور به ابن المنير (=چاپ شده در ذيل (الكشّاف)) ج1, ص100. 52. الميزان, ج1, ص17. تفصيل اين ديدگاه ها را بنگريد در: الدر المصون وعلوم الكتاب المكنون, ج1, ص50. 53. بنگريد به: الفتوحات المكيه, ج2, ص133. 54.تفسير سوره حمد, ص16. 55. همان, ص18. 56. لطائف الأشارات, ج1, ايجاز البيان فى الترجمه عن القرآن ابن عربى (=چاپ شده در ذيل رحمة فى الرحمن) ج1, ص21. 57. تسنيم تفسير قرآن كريم, حضرت آيت الله جوادى آملى, ج1, ص291. بحث مفسر ارجمند از متعلق با را با توجه به ديدگاه هاى مختلف پرنكته و خواندنى است. 58. نهج البلاغه, خطبه 179. 59. تسنيم, ج1, ص280. 60. مفردات الفاظ القرآن, ص347. 61. همان. 62. الميزان, ج1, ص18. 63.تفسير سوره حمد, ص26. 64. همان, ص27. 65.همان, ص29. 66.همان, ص27ـ31. 67. همان, ص106. 68.آشنايى با قرآن (1و2), ص88. 69. حضرت آيت الله جوادى از اين موضوع با توجه به ديدگاه هاى مختلف به تفصيل سخن گفته اند ر.ك: تسنيم, تفسير قرآن كريم, ج1, ص334 به بعد. 70. جامع البيان, ج1, ص91; روح البيان, ج1, ص10. 71. تفسير سوره حمد, ص32ـ49. 72. معجم القراءات القرآنيه, ج1, ص6; الحجه للقراء السبعه, ج1, ص7 به بعد. 73. تفسير سوره حمد, ص49. 74. روايت ها را بنگريد در وسائل الشيعه, ج4, ص821. 75. تفسير القرآن الكريم, ج1, ص427 به بعد و نيز بنگريد به: تسنيم, ج1, ص385 به بعد. 76. تفسير سوره حمد, ص52. 77. همان, ص53 ـ 55. 78. همان, ص36ـ37. 79. همان, ص60. 80. همان, ص66 ـ67. 81. المختص, ابن سيده, ماده عبد, مفردات الفاظ القرآن, ص319. 82. جامع البيان, ج1, ص103. 83. معانى القرآن, ج1, ص48. 84. بنگريد به الوسيط, واحدى نيشابورى, ج1, ص68; انكت والعيون ماوردى, ج1, ص58; الكشاف, ج1, ص36; تفسير البغوى, ج1, ص41; انوار التنزيل, ج1, ص66; الجامع لأحكام القرآن, ج1, ص145; التفسير الكبير, ج1, ص 85. از جمله آيه 24 از سوره اسراء. 86. بنگريد به: المنار, ج1, ص557; العبوديه ابن تيميه, ص38. 87. تفسير القرآن الكريم, ص37. 88. تفسير سوره حمد, ص68 ـ 69. 89. اين بنده در تفسير و تحليلى كه از سوره حمد براساس درس هاى ارائه شده در دروس تحصيلات تكميلى دانشگاه نگاشته, اين موضوع را با توجه به باورهاى مشركان و نگاهى به چگونگى جريان بت پرستى در آن روزگاران به تفصيل به بحث نهاده است. كه توفيق تكميل و نشر آن را همراه چند رساله در تفسير سوره حمد به تعليق و تحقيق وى از خداوند خواستار است. 90. تفسير سوره حمد, ص69 ـ70. 91. ر.ك: جامع البيان, ج1, ص109; التبيان, ج1, ص42; الكشاف, ج1, ص121; تفسير القرآن الكريم صدر المتألهين, ج1, ص98; روح المعانى, ج1, ص152; الميزان, ج1, ص28; التحرير والتنوير, ج1, ص187. 92. جامع البيان, ج1, ص111; الدر المنثور, ج1; البرهان, ج1, ص114; الميزان, ج1, ص41 (ضمن بحث روايى) در تفسير هدايت, اقسام و چگونگى آن و مصداق هدايتى كه در اين بنده از خداوند مى خواهد نيز مفسران بسيار سخن گفته اند كه در منابع ياد شده توان ديد و از جمله عبده را بحثى است خواندنى در المنار, ج1, ص62. 93. تفسير سوره حمد, ص70. 94. شيخ اين تفسير را به آهنگ نگاشتن تفسير بر كل قرآن شروع كرده است كه جز سوره حمد, و بحثى از حروف مقطعه از سوره بقره, به قلم نيامده است. 95. العروة الوثقى, ص128; تفسير سوره حمد, ص80. 96. همان, ص83. 97. الجامع الصحيح (=سنن الترمذى), ج5, ص297; جامع الأخبار, ص50; جامع الأخبار والآثار, ج2, ص8. 98. تفسير سوره حمد, ص156. 99. مثنوى معنوى, دفتر 100. تمام بيت حافظ چنين است: نقد صوفى نه همه صافى و بى غش باشد اى بسا خرقه كه مستوجب آتش باشد

نام کتاب : آیینه پژوهش نویسنده : دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم    جلد : 58  صفحه : 11
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست