responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : آیینه پژوهش نویسنده : دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم    جلد : 55  صفحه : 5

نگاهى به حاشيه محقق خوانسارى بر شروح اشارات
عابدى احمد


تاريخ فلسفه, همان تاريخ تفكر در وحدت است. آغاز فلسفه آغاز انديشيدن و وحدت انگارى بوده است. بزرگ ترين مشكلى كه نخستين فيلسوفان با آن رو در رو بودند, پيدا كردن جهت وحدت در ميان كثرت هايى است كه مشاهده مى نمودند. كثرت چون سرابى است كه از هيچ واقعيتى حكايت نمى كند و آنچه كه مهم است يافتن وحدت و جهت ارتباط و پيوند اين موجودات با يكديگر است. آيا موجودات مانند واژه هاى نامأنوسى هستند كه چون كاه و كهكشان كنار يكديگر قرار گرفته اند؟ يا آنكه جهت وحدتى مثل نخ تسبيح آنها را به يكديگر پيوند و ارتباط داده است؟
به همين جهت طالس ملطى مى گويد: (آب اصل همه چيز است و هر چيزى از آب آفريده شده است). مقصود طالس از آب, آب متعارف نيست و چندين تفسير از سخن او شده است. پس از او برخى آتش را اصل هر چيزى دانستند. برخى از فيلسوفان منكر حركت شدند و بعضى چون هراكليتوس منكر سكون شده مى گويد: (خورشيد هر روز جديد است). آنچه در اين دعاوى مهم است توجه اين فيلسوفان به يافتن جهت وحدت بين موجودات است. قوام يك نظام فكرى به عامل وحدتى است كه عناصر مختلف آن را پيوند داده و هدف واحدى را براى آنها ترسيم كرده باشد. اين افكار و انديشه ها سبب پيدايش عصر طلايى يونان باستان شد كه فيلسوفان بزرگى در آن پديد آمدند. سقراط و افلاطون و ارسطو هر كدام تلاش فراوانى براى پيشرفت فلسفه داشتند.
فلسفه در ابتدا شامل بسيارى از علوم مى گرديد; به طورى كه حتى طب و هيئت و موسيقى و شعر نيز بخشى از آن به شمار مى آمدند. اما با پيشرفت علوم و تقسيم بندى علوم, دايره بحث فلسفى مشخص و محدود گرديد. گرچه موضوع فلسفه ـ كه به نظر سقراط وجود و به نظر افلاطون احد و به نظر ارسطو موجود بود ـ همه هستى را فرا مى گرفت و چيزى را از خود بيرون نمى گذاشت, اما به هر حال بحث از هستى به صورت كلى بحث فلسفى بود. سپس فلسفه يا حكمت به دو بخش نظرى و عملى تقسيم گرديد. حكمت نظرى, رياضيات, هيئت, موسيقى, طبيعيات و الهيات را شامل مى شد. حكمت عملى به انديشه هاى مربوط به عقل عملى (اخلاق و تدبير منزل و سياست) روى كرد.
اما آنچه كه مهم بود شناخت و معرفت الهيات بالمعنى الاعم و الهيات بالمعنى الاخص است. بحث از شناخت خداى متعال و اسما و صفات و افعال او و چگونگى پيدايش خلق از او و رجوع همه چيز به او, غايةالقصوى و كعبه آمال و آرزوى همه فيلسوفان بوده است; گرچه هيچ طاير قدسى با مركب علم حصولى و درس و بحث حوزوى و دانشگاهى نمى تواند به قلّه رفيع معرفت حقيقةالحقايق دست يابد و به گفته ابن سينا:
جلّ جناب الحق عن ان يكون شريعة لكل وارد او يطلع عليه الا واحد بعد واحد.1
درگاه حضرت حق برتر از آن است كه هر رهگذرى بر آن وارد شود يا آگاه بر آن شود مگر يك نفر پس از يك نفر.
و محى الدين ابن عربى نيز گويد:
احدى از حكما و علما به حقيقت معرفت نرسيده است; مگر پيامبران الهى ـ عليهم السلام ـ و بزرگان از عرفا و يافتن آن از طريق فكر و علم حصولى در واقع آب در هاون كوبيدن است.2
آنان كه به دنبال شناخت خداى متعال و اسما و صفات و افعال اويند, عبارتند از:
الف) متكلمان;
ب) اشراقيون;
ج) مشايين;
د) عرفا;
ه) پيروان حكمت متعاليه;
و) نحله هاى جديدى چون مكتب تفكيك و امثال آن.
حكيم سبزوارى مى فرمايد:
آنان كه متصدى شناخت حقايق اند, چهار فرقه اند: زيرا آنان يا تنها از راه فكر مى خواهند به معرفت برسند و يا از راه تصفيه نفس و يا هر دو. آنان كه جمع بين فكر و تصفيه و طهارت نفس كرده اند, طرفداران فلسفه اشراقند. عرفا نيز تنها از راه تصفيه نفس و تخليه و تحليه پيش مى روند. و آنان كه تنها با قدم فكرى گام برمى دارند, اگر مقيد به مواظبت بر شرع باشند, متكلم خواهند بود وگرنه فيلسوف مشّايى مى باشند.3
حاجى سبزوارى در اين عبارت روش حكمت متعاليه را كه خود نيز پيرو و مفسر آن است, بيان نكرده است. صدرالمتالهين مكرراً در اسفار مى گويد: (روش ما جمع بين استدلال و عرفان است). فلسفه مشّا
گرچه پيش از دوره اسلامى گرايش هاى مختلف اشراقى و مشايى ميان فيلسوفان وجود داشت و انديشه هاى كاملاً متفاوت ارسطو و افلاطون كه هرگز قابل جمع نمى باشند ـ برخلاف تصور فارابى ـ بيانگر اين دو جريان فكرى است, در عالم اسلام اين دو مكتب به خوبى شكل گرفته و هر كدام از يك نظام فكرى مشخصى پيروى كردند. ابن سينا, امام مشايين گرديد و شيخ شهاب الدين سهروردى ـ كه ظاهراً به جرم شيعه بودن به شهادت رسيد ـ پيشواى اشراقيين شد.
ابوعلى سينا كتاب هاى مهمى را در بخش حكمت نظرى تدوين نمود; مثل الشفاء و النجاة و الإشارات و التنبيهات. هريك از اين سه كتاب مورد توجه فيلسوفان پس از او قرار گرفت. عده اى به تدريس اين كتاب ها مشغول شدند و برخى به ترجمه, شرح, حاشيه و تعليقه نويسى بر آنها همت گماردند. اما كتاب (الإشارات و التنبيهات) اقبال بيشترى يافت; زيرا نسبت به شفا, مزاياى نامبرده در ذيل را از آنِ خود كرد:
1. اين كتاب مشتمل بر چهار علم منطق, طبيعيات, الهيات و تصوف بود. منطق آن در ده نهج و فلسفه آن در ده نمط تنظيم گرديد. ساير آثار ابن سينا چنين جامعيتى را نداشت; به ويژه به دليل اشتمالش بر مبحث تصوف و عرفان.
2. اين كتاب از نظم و ترتيب استوارى بهره مند است. شيخ پس از بيان منطق نه بخشى براى سير و سلوك يا سفر عقلى به سوى خداى متعال از عالم طبيعت شروع كرده است; زيرا انسان در دامن طبيعت متولد مى شود و سپس به سوى خداى متعال حركت مى كند. از طبيعت به ماوراى آن, يعنى محدّد الجهات, رسيده و سپس به برزخ بين محسوسات و مجردات, يعنى نمط سوم درباره نفس انسانى و سماوى مى رسد. آنگاه به ماوراى طبيعت و عالم اله منتهى مى شود. تا اينجا سفر او از خلق به حق بوده است. سپس در بحث از صفات و اسماى الهى, سفر عقلى از حق به حق را طى مى كند. در نمط پنجم و ششم و هفتم سفر از حق به خلق را طى مى كند; اما اين مرتبه به سوى ماديات نرفته و در ترتيب آفرينش تنها به ابداعيات و مجردات پرداخته و سفر خود را به عالم امر به پايان مى رساند. سفر چهارم خود را با قدم عرفان و معنويت مى پيمايد و حالات و درجات و مقامات عارفان بالله را بيان مى كند.
عالم اله
عالم اله
سفر از طبيعت به سوى خدا
كيفيت و ترتيب آفرينش
مقامات و درجات عرفانى
عالم ماده
عالم امر يا مجردات
3. علاوه بر نمط ها, فصل هاى هر نمط نيز ترتيب و نظم منطقى دارد; به طورى كه هر بحثى از مباحث اين كتاب متوقف بر بحث هاى گذشته و پيش درآمدى براى بحث هاى آينده است و هرگز در بحث هاى خود خواننده را به آينده حواله نداده و هر چيزى را در جاى خود بحث كرده است.
4. برهان صديقين در اين كتاب براى اولين بار با مقدمات كافى مورد بحث قرار گرفت و براى اثبات واجب الوجود از ممكنات بهره نگرفته است و از مفهوم وجودى كه مرآت و آينه مصداق خود است, وجود خارجى واجب الوجود را اثبات نموده است.
5. گرچه ابن سينا در همه كتاب هاى خود اهل برهان بوده و به شدت از مغالطه و جدل پرهيز دارد, در اين كتاب روش برهانى او بهتر از هر كتاب ديگرى نمايان است.
6. مختصر بودن اشارات, نسبت به ساير كتاب هاى ابن سينا ـ در عين آنكه مشتمل بر تمام بحث هاى فلسفى است و چيزى از آنها فرو نگذاشته است ـ امتياز مهم ديگرى است كه اين كتاب را بيش از همتاهاى خود قابل استفاده كرده است.
7. چون تاريخ تأليف اين كتاب به اواخر عمر ابن سينا باز مى گردد. محصل افكار و انديشه هاى او و آخرين انظار فلسفى وى محسوب مى شود.
به هر روى, نظر فيلسوفان پس از ابن سينا در مورد اين كتاب يكسان نيست. برخى آن را بسيار ستوده اند و معتقدند در جهان اسلام كتابى به قوت و زيبايى و دقت آن در فلسفه نوشته نشده است, و چيز زايدى در آن وجود ندارد, و به جهت اهميت زياد و دور بودن مطالب آن از فهم و ذهن افراد مبتدى شيخ در ابتداى نمط اول و نيز در انتهاى كتاب به حفظ آن سفارش نموده است و نارضايتى خود را از آموختن آن به نااهلان اعلام داشته و خدا را بر آن گواه گرفته است. اما بعضى از مفسران فلسفه مشا نيز معتقدند كه ابن سينا در اين كتاب از مطالب مهم و ضرورى طفره رفته و به آنچه اهميتى ندارد پرداخته و مطالب غير مهم و غير ضرورى را بسيار شرح مى دهد.
آقا حسين خوانسارى(ره) مكرر در حاشيه خود مى گويد: روش شيخ در اين كتاب پرداختن و تفصيل دادن به مطالب غير مهم است. گرچه در تعليقه بر فصل هيجده نمط چهارم محقق خوانسارى فرموده است:
… وإن كان للضنّة ـأي البخل ـ فمع أنّها خصلة غير محمودة ولاينبغي أن يظن بمثل الشيخ يأباه دأبه في التفصيلات والتوضيحات, لأنّ هذا مشعر بجد به على الطلاب و حرصه على تعليم المتعلمين, وحاشاه عن أن يقال إنّه لم يتفطّن لهذه الأبحاث وبنى الأمر على ماوقع في ذهنه بادي الرأي من غير تحقيق و إيقان. و بالجملة تزيد الحيرة على الحيرة التأمل في أمر هذا الرجل العظيم و تتبّع أطواره و أحواله و كلماته, ولعلّه في المراتب و المسائل السهلة التى ليست من اسرار الحكمة و دقايقها ولا محذور في إذاعتها و إشاعتها يتعرّض للتفصيل والتوضيح جدباً على المبتدئين شفقة عليهم, و أمّا في المقامات الخفية أو المسالك الدقيقة والمسائل التي تبعد عن الأذهان و يخاف على إظهارها وقوع القاصرين في الضلالة و الطغيان فيمسك عنان القلم ولايرسله شفقة أيضاً على الطلاب كيلا يقعوا في خلاف الصواب.
محقق خوانسارى در عبارت پيش گفته تكرار مى كند كه شيخ به آنچه مهم است نپرداخته و به توضيح واضحات و مسائل ساده اى كه از اسرار حكمت و فلسفه نبوده و انتشار آنها مشكلى ايجاد نمى كنند كتاب را پر نموده است. البته قصد شيخ خير بوده است; زيرا وى مى خواست افراد مبتدى با خواندن اين كتاب بر اثر درك نكردن مقصود آن به گمراهى نيفتند. وصيت شيخ در ابتدا و انتهاى حكمت اين كتاب, مؤيد همين نظر محقق خوانسارى است. به هر حال به گفته علامه تهرانى اين كتاب (سرمشق همه كتاب هاى معقول و برترين آنها در فلسفه مشّاست).4 به همين جهت كتاب هاى زيادى به عنوان ترجمه, شرح, حاشيه, تحرير اشارات نوشته شده است, به طورى كه علامه حلّى سه شرح به نام هاى الإشارات إلى معانى الإشارات و بسط الإشارات و إيضاح المعضلات من شرح الإشارات بر آن تدوين نموده است. ولى دو شرح از شهرت بيشترى برخوردار است:
1. شرح الإشارات و التنبيهات از فخرالدين رازى.
2. حل مشكلات الإشارات, معروف به شرح اشارات از خواجه نصيرالدين طوسى.
كتاب هاى فخر رازى به جهت جامعيت مؤلف در علوم مختلف و قلم رسا, شيوا و سليس و تقرير خوب آن مورد توجه حوزه هاى علميه قرار گرفت. اما از آنجا كه فخر رازى در شرح خود بر اشارات تقريباً تمامى مبانى فلسفه مشّا را مورد نقد قرار داد, خواجه نصير تصميم گرفت با نوشتن شرحى اشكالات او را پاسخ داده از ابن سينا دفاع نمايد. شرح اشارات خواجه نصير, قرن ها متن درسى فلسفه مشّا قرار گرفت, و بگفته علامه تهرانى هفده شرح بر آن شرح نوشته شده است.5
اين در حالى است كه مرحوم آقا بزرگ تهرانى كاملا همه آنها را استقصاء ننموده است و پس از او نيز چندين شرح و ترجمه و تعليقه ديگر بر متن اشارات و نيز بر شرح خواجه نوشته شده است. ما در اينجا به چند نمونه از كتاب هاى معاصران اشاره مى كنيم:
1. (ترجمه و شرح اشارات و تنبيهات), از دكتر حسن ملكشاهى;
2. (ترجمه نمط چهارم و هشتم و نهم اشارات) از شهيد آيةالله مطهرى;
3. (شرح نمط چهارم اشارات) از دكتر احمد بهشتى;
4. (درس هاى شرح اشارات) از آيةالله حسن زاده آملى;
5. (تعليقات على شرح الإشارات) از آيةالله حسن زاده آملى;
6. (شرح الاشارات و التنبيهات) از استاد محمدحسين حشمت پور.
سه اثر اخير هنوز چاپ نشده اند.
از آنجا كه فخرالدين رازى در تمام مباحث مخالف نظرات شيخ بوده و خواجه نصير در همه مسائل از شيخ دفاع كرده است, برخى از نويسندگان در مقام قضاوت و محاكمه بين آن دو برآمده اند. كتاب (شرح الشرح) يا (ايضاح المعضلات) معروف به (المحاكمات بين شرحى الاشارات) از قطب الدين رازى بويهى در اين ميان از شهرت بيشترى برخوردار بوده و مكرراً همراه با شرح اشارات چاپ شده است; گرچه چاپ محاكمات از سوى دفتر نشر كتاب ناقص بوده و مخصوصاً از ابتداى جلد دوم آن مقدارى افتادگى دارد. پس از او ملا ميرزا جان حبيب الله باغنوى شيرازى, حاشيه اى بر محاكماتِ قطب رازى نوشت و به قضاوت هاى وى اعتراض كرد. نامبرده خود به داورى بين دو شارح اشارات پرداخته است. ميرزا جان باغنوى معاصر ملا عبدالله يزدى و مرحوم مقدس اردبيلى بوده و هر سه شاگرد جمال الدين از شاگردان دوانى مى باشند. از مطالعه كتاب باغنوى روشن مى شود كه وى فيلسوف و متكلم توانايى بوده و ظاهراً شيعه بوده است; ولى معمولاً آنان كه شرح حال او را نوشته اند, وى را سنى حنفى و يا شافعى معرفى كرده اند.6
محقق خوانسارى و حاشيه او بر شروح اشارات
آقا حسين بن جمال الدين محمد بن حسين خوانسارى (1016ـ 1098هـ.ق)7 از علماى بزرگ شيعه بوده و به لقب هاى (آقا) به صورت مطلق, (تلميذ البشر) (چون نزد استادان بسيارى تحصيل كرده است) و (استاذ الكل في الكل) (چون در اكثر رشته هاى علوم متداول در عصر خود تدريس داشته است) و (عقل حادى عشر) شهرت دارد. وى علوم عقلى را نزد حكيم ابوالقاسم ميرفندرسكى فراگرفت.
اكثر تأليفات محقق خوانسارى در موضوع علم كلام و فلسفه مشاست; مثل: رسالة في الجبر والاختيار, حاشية على الحاشية القديمة الجلالية على الشرح الجديد للتجريد, الحاشية على الهيات الشفاء, الحاشية على شروح الإشارات, رسالة في التشكيك, رسالة فى شبهة الاستلزام.
حاشيه آقا حسين خوانسارى بر شرح هاى اشارات در واقع حاشيه بر چهار كتاب فلسفى است; بدين شرح:
حاشيه بر:
الاشارات و التنبيهات از شيخ رئيس ابوعلى بن سينا,
و
شرح اشارات خواجه نصيرالدين طوسى,
و
شرح الشرح يا المحاكمات قطب الدين رازى,
و
حاشيه شرح الشرح ملا ميرزا جان باغنوى شيرازى.
كتاب محقق خوانسارى حاشيه بر هيچ كدام از كتاب هاى نامبرده در بالا به تنهايى نبوده بلكه تعليقه اى بر مجموع چهار كتاب فوق است.
نگارنده تاكنون هيچ كتابى نيافته است كه به درستى اين حاشيه را معرفى كرده باشد. مثلاً در كتاب علامه افندى كه قديمى ترين منبع در شرح حال محقق خوانسارى به شمار مى رود, آمده است:
ومن تأليفاته أيضاً حاشية على شرح الإشارات و متعلقاته من الطبيعى و الإلهى جيدة جداً كاملة, وله حاشية أخرى عليه أيضاً و ردّ الاستاذ الفاضل في حاشيته عليه ولعلّها لم تتمّ فلاحظ8
با آنكه علامه افندى به گفته خود نزد آقا حسين خوانسارى شرح اشارات را درس گرفته است, مع الاسف اين كتاب را به شايستگى معرفى نكرده و شايد اصلاً آن را نديده است. زيرا:
اولاً اين حاشيه, تعليقه بر متن اشارات و تنبيهات ابن سينا نيز مى باشد; با آنكه كلام علامه افندى بر آن دلالت ندارد.
ثانياً اين حاشيه به طبيعيات و الهيات اكتفا نكرده و به قسمتى از بخش عرفان كتاب نيز پرداخته است.
ثالثاً اين حاشيه تكميل نشده است; زيرا كتاب اشارات و شرح هاى آن داراى ده نمط اند, ولى حاشيه آقا حسين تا نيمه نمط هشتم كتاب را پوشش مى دهد.
رابعاً محقق خوانسارى دو حاشيه مختلف بر شرح اشارات ندارد; بلكه ابتدا يك حاشيه بر آن نوشته است, و سپس آن را اصلاح كرده و مقدارى از آن را حذف و مقدارى نيز به آن افزوده است.
خامساً حاشيه آقا حسين فقط حاشيه بر شرح اشارات نيست, بلكه حاشيه بر محاكمات و بر حاشيه باغنوى نيز مى باشد.
ضمناً مقصود علامه افندى از (الاستاذ الفاضل فى حاشيته) صاحب كتاب ذخيره است كه حاشيه اى بر شرح اشارات نوشته است.
علامه آقا بزرگ تهرانى نيز فرموده است:
شرح الاشارات و التنبيهات المذكور لآغا حسين بن جمال الدين محمد الخوانسارى المتوفى سنة 1099هـ.ق. ذكر في فهرس تصانيفه9
در اين عبارت نيز چند مسامحه وجود دارد: اولاً كتاب آقا حسين حاشيه است نه شرح و تفاوت اين دو بسيار است. ثانياً حاشيه او تنها حاشيه بر متن اشارات نبوده سه كتاب ديگر را نيز در بر مى گيرد. ثالثاً آقا حسين در اين حاشيه بر كلمات ابن سينا تعليقات بسيار اندكى داشته و غالباً به كلمات ميرزاجان باغنوى توجه كرده است.
در فهرست هاى نسخ خطى كتابخانه ها نيز اين كتاب به درستى معرفى نشده است; مثلاً نسخه خطى شماره 4840 كتابخانه مرحوم آيةالله مرعشى نجفى اين گونه معرفى شده است:
حاشية الشفاء از آقا حسين بن جمال الدين خوانسارى حاشيه متوسطى است; با عناوين قوله ـ قوله بر كتاب شفاى ابن سينا, با در نظر گرفتن شرح شفا و حاشيه باغنوى و جز اينها.10
بسيار جاى تعجب است كه چگونه نسخه حاشيه بر شرح اشارات را به عنوان حاشيه بر شفا معرفى كرده اند; در حالى كه اشارات هيچ تشابهى با شفا ندارد, بلكه همان سطر اول صفحه اول اين نسخه, لفظ (نمط) و (محقق) به كار رفته است, كه خود شاهدى است بر اينكه اين حاشيه مربوط به اشارات است. علاوه بر آنكه حاشيه باغنوى ربطى به شفا ندارد.
و ضمن معرفى نسخه شماره 213 آمده است:
حاشيه شرح الاشارات و المحاكمات از آقا حسين بن جمال الدين حاشيه مفصلى است بر شرح اشارات خواجه نصيرالدين طوسى و كتاب محاكمات قطب الدين رازى.11
در اين عبارت نيز اشاره اى به حاشيه باغنوى و متن اشارات نشده است; با اينكه بيشتر تعليقات آقا حسين بر حاشيه باغنوى است.
در ساير فهرست ها نيز اين حاشيه را نادرست معرفى كرده اند و بلكه نگارنده در هيچ كتاب يا فهرستى معرفى صحيحى از اين كتاب نيافته است.12
اشارات و تنبيهاتى به محتواى كتاب
1. كتاب حاضر حاشيه بر چهار, بلكه بر پنج كتاب است:
حاشيه بر متن الاشارات و التنبيهات و بر شرح اشارات خواجه طوسى و بر شرح الشرح (محاكمات قطب رازى) و بر حاشيه باغنوى بر محاكمات و نيز حاشيه آقا جمال بر حاشيه والد خود مى باشد.
2. با آنكه محقق خوانسارى تقريباً نيم قرن پس از ملاصدرا مى زيست, اما هرگز تحت تاثير انديشه هاى حكمت متعاليه نبوده است. محقق خوانسارى در اين كتاب كاملاً از آراء و انديشه هاى فلاسفه مشّا پيروى نموده و از روش اشراقيين بسيار پرهيز دارد.
3. محقق خوانسارى گرچه مشّايى است, در مسأله اثبات هيولى به راهى ديگر مى رود و در تفرقه آب يك ظرف به دو ظرف, سخن اشراقى ها را مى پذيرد. روشن است كه اين مسأله در اكثر بحث هاى فلسفى اثر مى گذارد.
4. معمولاً فلاسفه معتقدند كه افعال خداى متعال داراى غرض نمى باشد; زيرا غنى بالذات نزد آنان كسى است كه در افعال خود نه غرضى و نه عوضى بخواهد. بنابراين خداوند در افعال خود, غرض فاعلى و فعلى ندارد. اما محقق خوانسارى اين رأى فلسفى را مطابق تعاليم دينى ندانسته به شدت و پى در پى با آن مخالفت مى كند, و ضمن معناى ديگرى كه براى غرض ذكر كرده است, كلام فلاسفه را مطابق با قانون حسن و قبح عقلى دانسته است.
5. يكى از مباحث مفصل آقا حسين در اين حاشيه بحث از علم فعلى خداوند به ماسوى قبل از ايجاد خلق است. مشّا قائل به صور مرتسمه در ذات بوده ولى اين قول چون اشكالات فراوانى دارد آن را توجيه كرده و همان صور مرتسمه را پذيرفته است.
6. مسأله تشكيك وجود از مهم ترين بحث هاى حكمت متعاليه است, و هيچ مسأله اى در حكمت متعاليه بدين پايه از اهميت نمى رسد, و مى توان گفت تمام ابتكارات ملاصدرا متوقف بر همين مسأله تشكيك است. مثلاً حركت جوهرى, اصالة الوجود, وحدت حقيقت وجود و اشتراك معنوى وجود, مجعوليت وجود, بسيط الحقيقة كل الاشياء, تقرير خاص برهان صديقين, اثبات معاد جسمانى, تجرد صور خيالى, اصل عليت و ارجاع آن به تشأن و… همه استوار و سوار بر تشكيك وجودند.
در حكمت متعاليه هيچ دليلى بر مسأله تشكيك وجود يافت نمى شود, مگر تشبيه وجود به نور و يا ادعاى بداهت آن. و روشن است كه با تكيه بر يك مثال نمى توان هرگز يك مسأله فلسفى را اثبات نمود. براى ادعاى بداهت نيز بايد ملاكى به دست داد وگرنه هركس مى تواند ادعاى بديهى بودن مدعاى خود را بنمايد و از استدلال آوردن و پاسخ دادن به شبهات خود را آسوده نمايد.
حاجى سبزوارى گويد:
الفهلويون الوجود عندهم
حقيقة ذات تشكك تعم
مراتباً غنى و فقراً تختلف
كالنور حيثما تقوى وضعف
وعند مشائية حقايق
تباينت و هو لديّ زاهق
لأنّ معنى واحداً لاينتزع
مما له توحّد ما لم يقع
در اشعار فوق هيچ دليلى جز تشبيه كردن وجود به نور وجود ندارد, و دليلى نيز بر اين تشبيه ذكر نشده است. و نمى توان گفت چون عقيده مشّا صحيح نيست, پس مراتب مختلف وجود اثبات مى گردد; زيرا ابتدا بايد عقيده عرفا را كه معتقد به اختلاف مظاهر و تجليات و شئون حق اند, ابطال نمود, وگرنه حتى با اثبات بطلان عقيده مشّا, باز نظريه حكمت متعاليه ثابت نمى شود. اصل علت و معلول نيز چون خود قابل اثبات نيست, نمى توان اختلاف علت و معلول را دليل بر اثبات مراتب وجود دانست.
بنابراين تمام حكمت متعاليه بر اصل و پايه اى لرزان مبتنى شده است. آرى; نگارنده مدعى نيست كه اصل مسأله تشكيك هيچ دليلى ندارد, بلكه سخن اين است كه در كلمات بزرگانى چون صدرالمتالهين و حاجى سبزوارى و علامه طباطبايى دليلى بر تشكيك وجود و داراى مراتب متفاوت بودن آن يافت نمى شود و اينان بر مدعاى خود دليل نياورده اند. اما ممكن است در آثار مرحوم نراقى و نيز آقا على مدرس دليلى بر آن يافت.
از اينجاست كه به دقت نظر مرحوم آقا حسين خوانسارى پى مى بريم كه در حواشى خود بر نمط چهارم اشارات به شدت مسأله تشكيك وجود را مورد انكار قرار داده و دوبار مى فرمايد:
ما مسأله تشكيك را نفهميديم و گويا مدعى آن ـ مقصود ملاصدراست ـ نيز آن را نفهميده باشد.
البته روشن است كه مقصود از اين انكار, انكار تشكيك خاصى است; يعنى اختلاف مراتب مصداق وجود, نه تشكيك عامى و اختلاف مفهومى آن, كه در متن تجريد اولى را انكار كرده و دومى را پذيرفته است. و يكى از مهم ترين و دقيق ترين بحث هاى محقق خوانسارى همين مسأله انكار تشكيك است. مخفى نماند كه انكار تشكيك با ذوق فقها در مسأله شناخت واجب سازگارتر است. از اين رو فقها بيشتر تمايل به حقايق متباينه مشّا دارند و تشكيك وجود را چندان برنمى تابند.
7. از ديگر ويژگى هاى اين كتاب انكار اصالة الوجود است. فيلسوفانى كه قبل از صدرالمتالهين بوده اند و عقيده مشّايى داشتند, هيچ گاه به صراحت لفظ اصالة الوجود را به كار نبردند, و آنان كه گرايش هاى اشراقى داشتند, معتقد به اعتبارى بودن وجودند. البته نه آن گونه كه ملاصدرا به آنان نسبت داده است; زيرا سخن اشراقيين اين است كه وجود اعتبارى است; يعنى وجود در ذهن زايد بر ماهيت است, اما در خارج زايد بر آن نيست. و اين سخن سخن حقى است و بى جهت نسبت اصالة الماهيه به آنان داده شده است, و آنچه را كه بعضى از بزرگان ادعا مى كنند ـ و در ابتداى شواهد الربوبيه نيز آمده است ـ مبنى بر اينكه شيخ اشراق از اصالة الماهيه عدول نمود, سالبه به انتفاى موضوع است و او اصلاً اصالة الماهية به اين معنا را قبول نداشته است, تا بخواهد از آن عدول نمايد.
اما پس از آنكه صدرالمتألهين مسأله اصالةالوجود را عنوان كرد, و آن را به حكماى پيش از خود نيز نسبت داد, محقق خوانسارى با آنكه گرايش مشايى داشت, بر آن گردن ننهاد و اعتبارى بودن وجود را پذيرفت. وى در حاشيه مورد بحث, برهان هاى ديگرى ـ غير از برهان هاى شيخ اشراق ـ بر آن افزوده است.
8. محقق خوانسارى در اين كتاب بسيار كم به نقل اقوال پرداخته است. روشن است كه در بحث هاى فلسفى نقل اقوال ارزش چندانى ندارد; ولى براى شناخت تاريخ مباحث فلسفى, توجه كردن به اقوال پيشينيان اهميت دارد. به همين منظور محقق خوانسارى به نقل كلمات افلاطون و ابن سينا در شفا اهتمام زياد داشته و از هر دو به عظمت ياد كرده است.
9. در مواردى كه اختلاف بين محقق طوسى و فخر رازى پيش آمده است, از حق و انصاف خارج نمى شود. از اين رو گاهى حق را به فخر رازى داده مى گويد خواجه در اينجا خواسته است كه از شيخ دفاع كند, نه آنكه حق را بيان كند. به همين دليل گاه در داورى هاى او لغزش هايى پيدا شده است.
10. حاشيه محقق خوانسارى گرچه چهار كتاب را در بر مى گيرد, بيشترين توجه محقق خوانسارى به (حاشيه ملا ميرزا جان باغنوى) بر محاكمات قطب رازى است; به طورى كه از هيچ بحث و صفحه آن بدون تعليقه و حاشيه نگذشته است.
پس از ذكر اين ده نكته, اينك به دو مطلب اشاره مى شود كه براى مطالعه و تحقيق در حاشيه آقا حسين بسيار مهم و سودمندند:
اول: حجم حاشيه آقا حسين بسيار زياد است; ولى بايد به اين مطلب اعتراف كرد كه آقا حسين در اين كتاب بيشتر به عبارت پرداخته است, و نگاه او به فلسفه مثل نگاه يك متكلم جدلى مسلك است كه تمام توجه و اهتمام او به مناقشه در الفاظ است و اينكه مثلا بهتر بود ماتن يا شارح چنين بگويد يا چنان, آنچه بر او اهميت داشته تقيّد به الفاظ و شناخت معناى كلمات ابن سينا و پيدا كردن مرجع ضمير و تصحيح نسخه كتاب است. گويا حوزه فلسفى اصفهان در آن زمان چنين بوده است, و لذا كمتر كسى به دنبال ابتكار يا نوآورى يا شناخت حقايق است. به همين جهت آقا حسين خوانسارى در عين آنكه مدرس شرح اشارات بوده است, اما متضلع در فلسفه نيست; زيرا به هدف اصلى از يك كتاب فلسفى نپرداخته است.
امروز نيز در حوزه هاى علميه درس فلسفه به چنين سرنوشتى گرفتار شده است; يعنى توجه و دقت در فهم عبارت ـ گرچه لازم است ـ فيلسوفان را از هدف اصلى در فلسفه باز داشته است. شبهاتى كه اينك در جامعه بدون پاسخ مانده اند, بهترين شاهد بر اين مدعايند. علم فقه كه بايد بيش از ديگر علوم تقيد به الفاظ و عبارت داشته باشد, پس از طى يك دوره, از آن حد فراتر رفته و در درس هاى خارج به تحقيق پرداخته و كمتر وقت خود را صرف پيدا كردن مرجع ضمير مى كند. اما علوم عقلى كه ادعاى تعقل و انديشه دارند, گرفتار و پايبند متن بوده و هيچ درس تحقيقى خارج فلسفه به چشم نمى خورد. در اينجا اگر بخواهيم نسبت به آقا حسين محقق خوانسارى قضاوت كنيم, بايد گفت او بيشتر فقيه و متكلم بود, تا فيلسوف و حكيم متضلع.
دوم: مرحوم آقا جمال الدين محمد فرزند محقق خوانسارى تعليقاتى بر حاشيه پدر نگاشته است كه تمام آنها در پاورقى هاى تصحيح جديد نقل آمده است. تعداد اين حاشيه ها نسبت به تعليقات آقا حسين بسيار اندك است, اما در عين حال از دقت نظر فلسفى آقا جمال حكايت داشته و معلوم مى شود كه تبحر او در فلسفه بيش از پدرش بوده است; برعكس آنچه مشهور است. و عجيب آن است كه علامه افندى و نيز بعضى ديگر از شرح حال نويسان, نامى از اين حواشى در ضمن تأليفات آقا جمال ذكر نكرده اند.13 تصحيح و تحقيق كتاب (الحاشية على شروح الاشارات)
از اين كتاب نسخه هاى خطى فراوانى در كتابخانه هاى ايران يافت مى شود. اكثر اين نسخه ها كامل نيستند; بعضى از آنها تنها قسمت طبيعيات كتاب ـ يعنى سه نمط اول ـ را در بر مى گيرند و بعضى ديگر بخش الهيات كتاب ـ يعنى از نمط چهارم تا هشتم ـ را در خود دارند. فهرست نويسان نيز اين كتاب را به درستى معلوم نكرده اند كه نسخه موجود در اين كتابخانه كدام بخش از اين حواشى است.
اين تصحيح براساس دوازده نسخه خطى كتاب انجام شده است. اين نسخه ها نيز از جهت اعتبار و ميزان صحت و سقم عبارت ها در يك درجه نيستند.
بعضى از آنها تصحيح شده و داراى علامت بلاغ بوده و بعضى از آنها در زمان خود مؤلف نوشته شده و با حواشى خود آقا حسين در حاشيه كتاب مزين گشته است و پس از ذكر حاشيه, جمله دعايى (دام ظله) وجود دارد. بعضى از نسخه هاى كتاب نيز دقيقاً معلوم است كه از روى نسخه ديگر بازنويسى شده است. بعضى از نسخه ها نيز بسيار مغلوط و ناخواناست. در اين تصحيح هيچكدام از نسخه ها به عنوان اصل قرارداده نشده است; بلكه نسخه هاى متعدد با يكديگر مقابله شده و متن مصحح كتاب در متن آورده شده است. اختلافات نسخه هايى كه تأثيرى در معناى عبارت ندارند و يا مسلماً غلط هستند و يا روشن است كه با سبك و روش محقق خوانسارى سازگارى ندارند, از ذكر آنها در پاورقى خوددارى شده است. اما آنچه كه در فهم معنا دخيل بوده و يا ممكن است خواننده معناى جديدى از آن بفهمد يا عبارت مقدارى كم يا زياد شده است, در پاورقى آورده شده اند.
گاهى عبارت هاى آقا حسين خوانسارى به فارسى بيشتر شباهت دارد تا عربى و يا آنكه از نظر ادبيات عربى غلط است, اما براى رعايت امانت عين كلام او را نقل كرده و هيچ گونه دخل و تصرفى در آن ننموده ايم.
اختلافات نسخه هاى شرح اشارات و محاكمات نيز به قدرى است كه آقا حسين خوانسارى خود در تعليقه بر فصل اول از نمط هفتم مى فرمايد:
لايقال: على هذا كان حق العبارة: (بماهى) لا (هو). لأنّ النسخ لم تضبط أمثال هذه الأمور, فلعلّ في نسخة الأصل كانت (هى) او كانت فيها أيضاً (هو) سهواً و مساهلة وبالجملة أمر النسخة في مثل هذه الامور سهل. ومما يؤيد أنّ في نسخة الشرح التي عندنا وكذا في نسخ حواشى المحشى التى عندنا لفظة (باقياً) لا (باقية) فظهر أنّه لاضبط للنسخ فى هذه الامور.
به هر حال در نسخه هاى اين كتاب اين گونه دقت ها وجود نداشته و ما براى ارائه صحيح ترين متن, حداكثر تلاش خود را نموديم.
از آنجا كه حاشيه محقق باغنوى بر محاكمات تاكنون چاپ نشده است, از دو نسخه خطى زير استفاده كرديم:
1. نسخه خطى شماره 7885 كتابخانه آيةالله مرعشى, كه بر روى صفحه اول آن نوشته شده است: (حاشيه شرح الاشارات و المحاكمات از آقا حسين خوانسارى) و در فهرست نيز آمده است: (حاشيه شرح الاشارات و المحاكمات از آقا حسين بن جمال الدين خوانسارى بخش طبيعيات است).14
در اين كلام چند غلط فاحش وجود دارد: اولاً اين نسخه مشتمل بر طبيعيات و الهيات است و وجهى بر ذكر نكردن الهيات و اختصاص آن به طبيعيات نيست. ثانياً مؤلف كتاب ميرزاجان باغنوى است نه محقق خوانسارى. ثالثاً اسم صحيح كتاب (حاشية شرح الشرح) است نه حاشيه شرح اشارات. در پاورقى هاى كتاب فراوان ما به اين نسخه ارجاع داده ايم.
2. نسخه خطى شماره 2/64 كتابخانه آية اللّه گلپايگانى. اين نسخه نيز مثل نسخه پيشين معرفى شده است.
محقق خوانسارى گاهى يك كلمه يا دو كلمه نقل مى كند, گاهى به همراه كلمه (قوله) و گاهى بدون آن و پيدا كردن هر كدام از اين عبارت ها در كتاب هاى چهارگانه كارى بسيار مشكل بود, براى آنكه خواننده از اين مشكل آسوده شود, ما در تصحيح كتاب به جاى يك كلمه معمولاً يك سطر و گاهى بيش از آن را نقل كرديم, تا معلوم باشد كه تعليقه آقا حسين مربوط به كجاى متن است.
ثانياً در ابتداى هر تعليقه اى يكى از چهار جمله فوق را اضافه كرديم:
(قال الشيخ) و مقصود ابوعلى بن سيناست.
(قال الشارح) و مقصود خواجه نصيرالدين طوسى است.
(قال المحاكم) و مقصود قطب الدين رازى است.
(قال المحشي) و مقصود ميرزاجان باغنوى است.
بنابراين خواننده به راحتى متوجه مى شود كه تعليقات, مربوط به چه متنى است. علاوه بر آنكه تمام اينها را در پاورقى به مصادر خود ارجاع داده ايم.
ثالثاً در تمام كتاب, در ابتداى هر نمط و نيز در ابتداى هر فصل عنوان نمط و فصل را اضافه كرديم, تا خواننده متوجه شود كه اين تعليقات و حواشى مربوط به چه فصلى و از كدام نمط اشارات است.
رابعاً لازم به ذكر است كه كتاب (شرح اشارات) چاپ دفتر نشر كتاب و (محاكمات) چاپ شده ذيل صفحات شرح اشارات ياد شده مورد استناد قرار گرفته اند; زيرا اين چاپ رايج و مشهورترين چاپ شرح اشارات است. و در مواردى كه عبارت محاكمات در اين چاپ به صورت كامل نقل نشده است, به چاپ سنگى از محاكمات كه در حاشيه شرح اشارات است, ارجاع داده و در پاورقى نيز تذكر داده ايم. اميد است اين تصحيح از حاشيه آقا حسين خوانسارى كه براى اولين بار انجام و در دو مجلد نشر يافته است گامى در جهت معرفى خدمات فلسفى بزرگان و حكماى شيعه در تاريخ علم و انديشه باشد و كمكى به دوست داران فلسفه اسلامى در نشر معارف مكتب اهل بيت ـ عليهم السلام ـ باشد.پاورقى 1. شرح الاشارات والتنبيهات, ج3, ص394, فصل 17, نمط9. 2. شرح فصوص الحكم, ص287, فصّ شعيبى. 3. شرح منظومه, ص68, حاشيه كتاب. 4. الذريعه, ج2, ص86. 5. همان, ج6, ص110. 6. ر.ك: الكنى والالقاب, ج3, ص221; فرهنگ بزرگان اسلام و ايران, ص139; لغت نامه دهخدا, ج6, ص8665; الذريعة, ج6, ص10; الأعلام, ج2, ص172. 7. آنچه ذكر شده تاريخ وفات اوست كه در كتاب هاى زيادى آمده است ولى بر صفحه اول نسخه خطى شماره 6695 حاشيه آقا حسين در كتابخانه آية اللّه مرعشى نوشته شده است: (وفات محقق خوانسارى در اواخر 1096 اتفاق افتاد) البته احتمال دارد تصحيف 1099 باشد. 8. رياض العلما, ج2, ص58; و از او نيز اعيان الشيعه, ج6, ص150. 9. الذريعه, ج6, ص110. 10. فهرست نسخه هاى خطى كتابخانه آية اللّه نجفى مرعشى, ج13, ص38. 11. همان, ج1, ص242. 12. رجوع شود به فهرست كتابخانه وزيرى يزد, ج2, ص569, ش662; فهرست كتابخانه اهدايى آقاى مشكوة به كتابخانه دانشگاه تهران, ج3, ص228, ش173; فهرست نسخه هاى خطى كتابخانه جامع گوهرشاد, ج3, ص1250, ش917 و ج1, ص229, ش263; فهرست كتب خطى كتابخانه مركزى آستان قدس رضوى, ج1, ص86, ش70 و ج11, ص95, ش8872 و ص96, ش6949, ش11697. 13. رياض العلما, ج1, ص114; اعيان الشيعه, ج9, ص231; دايرةالمعارف بزرگ اسلامى, ج1, ص458. 14.

نام کتاب : آیینه پژوهش نویسنده : دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم    جلد : 55  صفحه : 5
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست