responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : آیینه پژوهش نویسنده : دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم    جلد : 55  صفحه : 13

اجمالي ها


نگاهى به آثار انتشار يافته از سوى كنگره بزرگداشت آقا حسين خوانسارى
الرسائل, آقا حسين خوانسارى, اعداد: رضا استادى, 366ص, وزيرى.
آقاى استادى چندين رساله فلسفى, اصولى و كلامى حاج آقا حسين خوانسارى و دو رساله اصول, يكى از سيد ماجد بحرانى (متوفاى 1028ق.) و ديگرى از محقق سبزوارى, صاحب ذخيره (متوفاى 1090ق.) و هر دو درباره مقدمه واجب و نيز رساله اى كلامى از محقق سبزوارى بر حاشيه محقق دوانى در بحث تشكيك شرح تجريد قوشجى و رساله اى در تشكيك از رفيع الدين نائينى (متوفاى 1082ق.) و دو رساله از نوه آقا رضى خوانسارى فرزند آقا حسين به نام حسين بن محمد شريف بن آقا رضى, يكى درباره ظرف مستقر و ديگرى در تعريف كلى و تشكيك, را در اين مجموعه گرد آورده است.
نخستين رساله اى كه از آقا حسين خوانسارى در اين مجموعه آمده است رساله اى مفصل درباره مقدمه واجب است. همين مبحث موجب چاپ دو رساله ياد شده اصولى از سيد بحرانى و محقق سبزوارى در اين مجموعه شده است; زيرا حاج آقا حسين در اين رساله به رساله هاى ياد شده نظر داشته است و ضمن نقل بخش هايى از آنها به نقد و بررسى آن پرداخته است. سيد بحرانى در مبحث مقدمه واجب, به وجوب سبب, بقاى مطلوب و در نتيجه وجوب مقدمه باور دارد و محقق سبزوارى مقدمه را به طور مطلق واجب مى داند و تصريح مى كند كه مقدمه چه به عنوان سبب باشد, يا شرط عقلى يا عادى و يا شرعى باشد واجب است.
محقق خوانسارى در نقل آراء درباره بحث مقدمه واجب, در مواردى به گزارش محقق سبزوارى و يا سيد ماجد بحرانى اكتفا مى كند و به بررسى و نقد آن مى پردازد.
دومين رساله محقق خوانسارى در اين مجموعه, حاشيه اى است كه بر رساله كوچك محقق سبزوارى, به عنوان حاشيه اى بر مبحث تشكيك محقق دوانى نوشته است. محقق خوانسارى در اين رساله اكثر نظريه هاى محقق سبزوارى را نقد و رد كرده است.
رساله ديگر محقق خوانسارى در اين مجموعه, رساله نفى اولويّت است. محقق براى آن كه نفى اولويت ذاتى و نيز اثبات نيازمندى ممكن موجود به مؤثر موجود را از مسائل مهم كلامى و بلكه پايه اعتقادات مى دانست, اين رساله را در خصوص نفى اولويّت ذاتى تدوين كرده است.
رساله ديگر حاج آقا حسين در اين مجموعه, رساله اى كوچك درباره علم حضرت بارى ـ تعالى ـ است. رساله بعدى, رساله اى از محقق خوانسارى درباره اجماع است. محقق در اين رساله پايه اجماع را سست مى كند و وجود و تحقق آن را بسيار مشكل مى شمارد.
رساله ديگر محقق خوانسارى در اين مجموعه, پاسخى است كه براى فرزندش آقا جمال در خصوص حُُسن و قبح عقلى در افعال انسانى نوشته است.
رساله بعدى درباره امكان و عدم امكان هبوط سنگ از هوا به زمين است. محقق خوانسارى اين امر را از طريق تكاثف و تخلّل تدريجى ممكن مى شمارد.
رساله ديگر حاج آقا حسين در اين مجموعه, پاسخى است كه براى شبهه اجتماع ظن و شك در خصوص مواردى است كه شهروندان شهرى اكثراً مسلمان و تعدادى نيز كافر باشند, در اين صورت در مورد شخص ناشناس از شهروندان آن شهر, ظن بر مسلمان بودن آن شخص با شك در كافر بودن وى آميخته مى شود. محقق در اين رساله در پى راهى براى حل اين شبهه است.
رساله ديگر محقق خوانسارى رساله كوتاهى درباره قطعيت تقسيم پذيرى اجسام مى باشد و رساله بعدى وى در اين مجموعه, رساله اى به نام حاشية الحرازتان مى باشد كه شرحى بر كلام قوشجى در شرح تجريد در مقوله جواهر و اعراض است.
بر اين مجموعه رسايل, تحقيقى از سوى آقاى استادى انجام نگرفته است و چه خوب بود قبل از نشر كارى جدى روى رسايل انجام مى گرفت و دست كم اقوال استخراج مى گشت, فهرست هاى غنى اضافه مى شد و زمينه بهره ورى بيشتر فراهم مى گشت.
* الحاشية على حاشية الخفرى على شرح التجريد, 368ص, آقا جمال خوانسارى, تحقيق: رضا استادى.
محقق محترم, در اين كتاب مجموعه چندين كتاب يا رساله مرتبط به هم را تصحيح و در يك جا نشر داده است تا خوانندگان به راحتى بتوانند بحث را پى گيرى كنند. نخستين بخش كتاب قسمتى از مبحث الهيات شرح تجريد قوشجى است. اين مبحث كه مقصد سوم شرح تجريد است, بحث اثبات صانع و صفات او را در بر دارد. مرحوم شمس الدين محمد خفرى بر قسمتى از مقصد سوم شرح قوشجى حاشيه زده است كه بعدها آقا جمال خوانسارى بر قسمتى از حاشيه خفرى حاشيه نگاشت. كتاب دوم اين مجموعه در حقيقت همان قسمت هاى مورد شرح آقا جمال از حاشيه خفرى است و كتاب سوم حاشيه آقا جمال مى باشد. حاشيه آقا جمال تا حدودى مفصل است. در مواردى جنبه توضيحى و تبيين نكات مبهم و دشوار حاشيه خفرى است و در مواردى آراى وى را مورد نقد قرار داده است. آقا جمال افزون بر بررسى و شرح و نقد ديدگاه خفرى به نظريه ديگر محشيان حاشيه خفرى نيز مى پردازد و آنها را مورد نقد و بررسى قرار مى دهد. محشيانى كه نظريه آنان مورد نقد و بررسى قرار گرفته است, عبارت است از: شيخ حسين تنكابنى, ميرزا ابراهيم بن ملاصدرا, سلطان العلماء, ملا شميساى گيلانى, ملا عبدالرزاق لاهيجى و ملا محمد قاسم اصفهانى.
بعدها مرحوم حاج ملا هادى سبزوارى به تدريس حاشيه آقا جمال پرداخته و در ضمن تدريس آن نقد و ايرادهايى كه به ذهنش رسيده است به عنوان حاشيه بر كتاب آقا جمال نگاشته است. اين حاشيه نيز تصحيح و ضميمه كتاب شده است.
بخش پنجم كتاب تعليقه هايى است از خود آقا جمال بر نوشته خود, تعليقه هاى ملا على نورى بر حاشيه آقا جمال و پاورقى هاى حاشيه آقا جمال و حكيم سبزوارى, كه محقق محترم همه آنها را در يك جا گرد آورده است.
محقق محترم در نگارش پاورقى و تعيين صاحبان اقوال مورد اشاره در متن از شيوه ويژه اى بهره گرفته است كه چندان متداول نيست و از دشوارى برخوردار است. مناسب بود در ذيل هر صفحه منبع قول و نام صاحب قول آورده شود تا خواننده مجبور نباشد براى يافتن نام صاحب اقوالى كه با اشاره يا القاب از آنان ياد شده است, به بخش تعليقات مراجعه كند.
* رسائل (شانزده رساله ), آقا جمال خوانسارى, به كوشش على اكبر زمانى نژاد, 848ص.
رساله هاى چاپ شده در اين مجموعه, شامل بحث هاى كلامى, فقهى, فلسفى, شرح دعا و غيره مى باشد.
نخستين رساله شرح اخبار طينت به زبان فارسى است كه آن را به درخواست شاه سلطان حسين در شرح اخبارى نگاشته است كه در طينت مؤمنان و طينت كافران وارد شده است و در مجموع ده حديث را نخست ترجمه كرده و سپس به شرح آن پرداخته است.
رساله دوم به نام رساله نيّت است كه آقا جمال اين رساله را نيز به درخواست شاه سلطان حسين صفوى و به زبان فارسى نوشته است و داراى ده فصل مى باشد.
رساله سوم كه داراى يك مقدمه و پنج باب است به نام رساله مبدأ و معاد مى باشد كه آن را نيز به زبان فارسى و به خواست شاه سلطان حسين نوشته است. در مقدمه چرايى اشتهار اصول دين به پنج اصل توضيح داده شده است و در هر كدام از باب هاى پنجگانه يكى از اصول دين شرح و توضيح داده شده است كه در اين رساله باب پنجم كه درباره معاد است, افتاده و ناقص مى باشد.
رساله چهارم پاسخى به نامه شخصى به نام حيسنعلى خان درباره جبر و اختيار است. گويا با توجه به قتل و غارت هاى مغوليان براى نويسنده نامه توجيه چگونگى رفتار آنان جز از طريق جبر مشكل بود. از اين رو تصور مى كرد كه سخن اشعريان در خصوص جبر و عدم وجود حسن و قبح عقلى چندان خالى از قوت نيست. مرحوم آقا جمال خوانسارى در اين نامه به علت نادرستى انديشه اشعريان پاسخ مى دهد.
در پى رساله چهارم آقا جمال, رساله اى از ملا رجبعلى تبريزى درباره اشتراك لفظى وجود, در اين مجموعه گنجانده شده تا رساله پنجم منسوب آقا جمال به نام رد رساله اشتراك لفظى وجود براى خواننده قابل فهم باشد.
ششمين رساله از آقا جمال رساله اى درباره قاعدة الواحد است كه به درخواست يكى از شاهزادگان صفوى نوشته است و درباره دلايل و ايراد و پاسخ هاى قاعده مزبور, خلاصه اى به زبان فارسى فراهم آورده است.
رساله هفتم ترجمه و شرح دعاى صباح اميرالمؤمنين(ع) است. در اين رساله نخست مفردات دعا را ترجمه و شرح مى كند و آنگاه مفهوم و معناى فقرات را بيان مى دارد.
رساله هشتم رساله اى در بيان سعادت و نحوست ايام هفته, ماه و سال مى باشد كه براى شاه سليمان صفوى تنظيم كرده است و در پايان رساله, دعاهايى براى رفع نحوست ايام آورده است.
رساله نهم داستان اعزام طرماح بن عدى از سوى حضرت على(ع) نزد معاويه است كه متن گزارش و ترجمه آن توسط آقا جمال خوانسارى پشت سر هم آمده است.
رساله دهم متن اجازه آقا جمال خوانسارى به ملاّ محمد حسين مازندرانى مى باشد.
رساله يازدهم رساله اى مختصر در هفت فصل و يك خاتمه درباره نماز است كه آقا جمال آن را به خواست شاه حسين صفوى به زبان فارسى تنظيم كرده است.
در فصل اوّل اين رساله در خصوص شهادت ثالثه عبارت زيبايى دارد كه يادكرد آن خالى از فايده نيست. آقا جمال مى نويسد:
(… و اگر بعد از شهادتين به قصد تيمّن و تبرّك و از براى تجديد ايمان, نه به اعتقاد اينكه جزء آنهاست, در هريك از اذان يا اقامه يا در يكى از آنها, دو مرتبه و يا يك مرتبه (اشهد انّ عليّاً ولى اللّه) نيز بگويد, يعنى گواهى مى دهم كه على(ع) ولى خداست, يعنى صاحب اختيار امور خلايق است از جانب خدا, بد نيست)
رساله دوازدهم درباره نماز جمعه است. آقا جمال در اين رساله در پى اثبات بطلان نظريه وجوب عينى نماز جمعه در زمان غيبت امام عصر(ع) است. اين نظريه از آن شهيد ثانى در كتاب (نمازجمعه) است كه تعدادى از شاگردان وى نيز به اين نظريه باور داشتند.
رساله سيزدهم درباره خمس است كه گويا به درخواست پادشاه وقت نوشته است. وى در اين رساله فارسى موارد وجوب خمس را بيان مى كند. خمس را در هفت چيز واجب مى داند كه چهارتاى آن اجماعى و سه تاى آن مشهور بين فقهاى اماميه مى باشد.
رساله چهاردهم درباره نذرى است كه بدون تعلق به كارى خاص نذر شود. آقا جمال در صحت اين نذر ترديد دارد و در اين رساله به تفصيل درباره آن بحث مى كند. اين رساله به زبان عربى است.
رساله پانزدهم درباره معنا و مفهم كراهت در عبادت است. اين رساله نيز به زبان عربى است و چگونگى تصور كراهت در عبادت را توضيح مى دهد.
رساله شانزدهم درباره چگونگى دلالت آيه عهد (بقره/124) به عصمت امام(ع) مى باشد. محقق محترم در پايان اين رساله يادآور مى شود كه اين رساله از آن آقا جمال خوانسارى نيست. در پايان اين مجموعه كتاب مزار يكى ديگر از تأليفات آقا جمال خوانسارى آورده شده است كه توسط آقاى استادى تحقيق گرديده است. اين كتاب به طور مستقل نيز چاپ شده است. آقا جمال اين رساله را به خواست شاه سلطان حسين صفوى در هنگام عزيمت وى به زيارت امام رضا(ع) نوشته است.
* دانشمندان خوانسار, سيد محمد على حسينى يزدى, سيد رسول علوى و على اكبر زمانى نژاد, 640ص.
اين كتاب داراى ده بخش است: بخش نخست شرح حال حاج آقا حسين خوانسارى بر پايه گزارش كتب تراجم و شرح حال نگارى است. نويسندگان كتاب, افزون بر نقل گزارش هاى چندين كتاب تراجمى درباره وى, فهرستى از كتاب هايى كه شرح حال حاج آقا حسين خوانسارى در آنها آمده است, با تعيين صفحات كتاب ها در پايان بخش ارائه كرده اند.
بخش دوم كتاب شامل شرح حال و يادكرد اساتيد و شاگردان حاج آقا حسين است كه از هشت تن از اساتيد وى و 65 تن از شاگردان او ياد شده و شرح حال كوتاهى از آنان ارائه گرديده است و منابعى جهت مطالعه بيشتر در پاورقى معرفى شده است.
بخش سوم كتاب گزارش شرح حال آقا جمال خوانسارى در كتب تراجم و شرح حال نگارى است كه در دو بخش فارسى و عربى آورده شده است و در پايان منابعى براى مطالعه بيشتر ارائه شده است.
بخش چهارم شرح حال اساتيد و شاگردان آقا جمال است. در خصوص اساتيد آقا جمال تنها از دو نفر ياد شده است و در بخش شاگردان وى از 22 نفر نام برده شده است و شرح حال آنان به اجمال آورده شده است.
بخش پنجم كتاب شرح حال آقا رضى خوانسارى, فرزند ديگر آقا حسين خوانسارى, بر پايه گزارش كتب تراجم و شرح حال است.
فصل ششم كتاب كه بسيار مختصر است, درباره اساتيد و شاگردان آقا رضى است كه در آن از دو نفر از اساتيد و سه نفر از شاگردان وى ياد شده است.
بخش هفتم كتاب درباره دانشوران ديگر خوانسارى است كه در آن شرح حال 154 نفر از دانشمندان خوانسار ذكر شده است.
بخش هشتم درباره شعراى خوانسار است كه در آن از 97 تن از شاعران خوانسار ياد شده و شرح حال كوتاهى به ضميمه يك يا چند بيت شعر از هر كدام از شاعران آورده شده است.
بخش نهم درباره خوشنويسان خوانسار مى باشد كه از 105 خوشنويس خوانسارى سخن به ميان آمده است.
بخش دهم, خوانسار در كتاب ها, است كه از پانزده كتاب, مطالبى درباره خوانسار نقل شده است.
پايان بخش كتاب فهرست موضوعات و منابع مورد استفاده در پژوهش است.
* جغرافياى خوانسار, 2 جلد در يك مجلد, حميدرضا مير محمدى, 368ص.
جلد اوّل اين مجلد شامل دو بخش و جلد دوم آن شامل بخش سوم كتاب است.
در بخش اوّل جغرافياى طبيعى خوانسار ضمن هفت فصل مورد بحث قرار گرفته است.
زمين شناسى, آب و هوا, ژئومورفولوژى, منابع آب, پوشش گياهى, زندگى جانورى و بررسى مشكلات طبيعى فصول هفت گانه بخش اوّل كتاب را تشكيل مى دهند.
در بخش دوم جغرافياى انسانى مورد بحث قرار گرفته است. اين بخش داراى چهار فصل است: در فصل اول به معنا و مفهوم واژه خوانسار پرداخته شده است. فصل دوم به تاريخ و آثار باستانى خوانسار مربوط است. فصل سوم به ويژگى هاى جمعيتى خوانسار پرداخته است و در فصل چهارم جغرافياى شهرى خوانسار بحث شده است. مؤلف در اين فصل از شاعران و علماى خوانسار نيز يادى كرده است.
مطالب جلد دوم كتاب كه در واقع بخش سوم اين مجلد است, داراى شش فصل است. در فصل اول بنيادهاى فرهنگى خوانسار مورد بحث قرار گرفته است. در فصل دوم از بنيادهاى مذهبى ياد شده, در فصل سوم آموزش و پرورش و فرهنگ مورد بحث واقع شده است.
مؤلف در فصل چهارم به سابقه نژادى و زبان خوانسارى پرداخته است. در فصل پنجم ويژگى هاى اقتصادى خوانسار را بحث كرده است و در فصل ششم گزارشى از خوانسار در سفرنامه ها مى دهد.
يكى از بخش هاى خواندنى كتاب, مربوط به زبان و به ويژه مَثَل ها و كنايه هاى خوانسارى است. در اين بخش تعدادى مَثَلِ خوانسارى با راهنماى تلفظ آنها و مراد از مثل ها آورده شده است; به نظر مى رسد تفسير مثال ها در مواردى جاى تأمل دارد.
به عنوان نمونه: مثال (ص262): (از بس كه مار پونه دوست دارد, جلو سوراخش هم سبز مى شود). اين را كنايه از (نخواستن و تمايل نداشتن) گرفته است; در حالى كه كنايه از تنفّر است. و يا مثال (ص283): (گاوِ نُه مَن شير) را كنايه از (بى لطفى و بى توجهى و بى رغبتى) گرفته است; در حالى كه كنايه از (به راحتى و به وفور مورد سوءاستفاده قرار گرفتن است).
و يا مثال (ص285): (گرسنه شلوار قدكى خواب مى بيند) كنايه از (نظر اشخاص چه خوب و چه بد درباره اشيا) گرفته شده است; در حالى كه كنايه از آرزوهاى دست نيافتنى و اميدهاى واهى است.
مؤلف محترم كتاب در تدوين آن تلاش قابل تقدير و شايسته اى به جاى آورده است.
* مائده سماويّه, آقا رضى خوانسارى, به كوشش على اكبر زمانى نژاد, 424ص.
مائده سماويّه معروف ترين كتاب آقا رضى خوانسارى است. كتاب افزون بر مقدمه در بر دارنده پنج فصل و يك خاتمه است. مؤلف در مقدمه كتاب خود چند اصل و قاعده كلى درباره حليّت و حرمت مأكولات و مشروبات را بيان مى كند. از اصل اباحه, از قاعده حرمت بر پايه اضرار به بدن و حرمت بر پايه خبائث سخن مى گويد.
فصل اوّل كتاب را به حيوانات اختصاص داده و در شش بحث مباحث مربوط به حيوان: از قبيل يادكرد حيوانات حلال گوشت خشك زى غير پرنده, عوارضى كه موجب حرمت حيوانات حلال گوشت مى گردند, اجزائى از حيوانات حلال گوشت كه خوردن آنها حرام است, حيوانات خشكى زى غير پرنده حرام گوشت, حيوانات آب زى غير پرنده و حيوانات پرنده را مورد بررسى قرار مى دهد.
آقا رضى خوانسارى در ضمن مباحث فقهى در اين فصول, پاره اى از مباحث كلامى عقلى و طبيعى را نيز مورد اشاره قرار مى دهد.
فصل دوم كتاب به بحث درباره خوردنى ها و نوشيدنى ها, غير از حيوان مى پردازد و در پنج بحث مباحثى از قبيل مسكرات, عصير عنبى, اعيان نجسه, سموم و خاك را مورد بحث و بررسى قرار مى دهد.
در فصل سوم كتاب, احكام افراد مضطرّ به خوردن اشياى حرام را بيان مى دارد و طى چند فصل مفهوم مضطر, موارد استثناى از اين قاعده و چند بحث مرتبط را مى كاود
فصل چهارم كتاب درباره آداب خوردن و نوشيدن است. درباره آداب خوردن, از دوازده رسم به عنوان ادب خوردن ياد مى كند.
فصل پنجم كتاب بحثى مفصل در بيان فضيلت بعضى از خوردنى ها, ميوه ها, سبزى ها و حبوبات است. مؤلف در اين فصل با بهره گيرى از روايات فوايد موجود در خوردن پاره اى از خوردنى ها از قبيل عسل, پنير, برنج, نخود, عدس, باقلا, خرما, انار, انگور و ده ها ميوه يا سبزى ديگر را بيان مى كند.
پايان بخش كتاب مائده سماويه, بحثى درباره احكام ظروف با توجه به جنس آنها مى باشد و پنج نوع ظرف را يادآور مى شود و حكم هر كدام را بيان مى دارد.
ضميمه كتاب (مائده سماويه) چندين رساله كوچك از آقا رضى خوانسارى مى باشد. اين رسائل عبارتند از: 1.رساله آداب الصلاة كه در آن حديث حمّاد بن عيسى را درباره چگونگى وضو و نماز توضيح مى دهد. وى اين رساله را به فارسى نوشته است. نخست اعتبار سند روايت را مورد تأكيد قرار مى دهد و آنگاه به ترجمه و تفسير حديث مى پردازد. اين حديث اكثر آداب نماز را دربر دارد و با توجه به صحت سند آن در بسيارى از مسائل نماز منبع و سند فتاوى فقها مى باشد. اين حديث گرچه در سال هاى اخير از سوى پاره اى محققان مورد ايراد سندى قرار گرفت, لكن فقيهان اين ايرادها را جدى نگرفتند و همچنان به اعتبار اين حديث اعتقاد دارند.
2. شرح حديث بيضه [تخم مرغ]
اين حديث كه در كافى نقل شده است, جريان مناظره عبدالله ديصانى با هشام بن حكم مى باشد و درباره اين بحث مى كنند كه آيا خداوند مى تواند جهان را در درون تخم مرغ بدون آن كه تخم مرغ وسيع شود و يا جهان كوچك گردد, جاى دهد؟ آقا رضى خوانسارى به شرح و تفسير اين حديث پرداخته است.
3. نيّت صادقه
آقا رضى خوانسارى اين رساله را در پى دستور پادشاه وقت يعنى شاه سلطان حسين به علماى حاضر در مجلس خود, مبنى بر نگارش شرحى بر موضوع نيت و مباحث مرتبط با آن, نوشته است. وى در اين رساله درباره مفهوم نيت و نيز معناى حديث نيّة المؤمن خير من عمله بحث كرده است.
* الحاشية على الشفاء, آقا جمال خوانسارى, تحقيق: رضا استادى, 368ص.
كتاب الشفاء حكيم ابوعلى سينا داراى چهار بخش اصلى است. اين بخش ها عبارتند از: منطق, طبيعيات, رياضيات و الهيات.
هر كدام از اين بخش ها دربر دارنده چندين فن است. بخش طبيعيات كتاب داراى هشت فن است و هركدام از اين فنون تشكيل يافته از چند مقاله مى باشد. مرحوم آقا جمال خوانسارى تنها به دو مقاله و يك فصل از مقاله سوم فن اوّل بخش طبيعيات شفا شرح نوشته است. اين حاشيه پيش ترها به شكل حاشيه بر چاپ سنگى طبيعيات شفا چاپ شده بود.
حاشيه آقا جمال در بسيارى از موارد جنبه توضيحى بر مطالب و حتى عبارت هاى شفا دارد و در مواردى بحث تفصيل پيدا مى كند و آقا جمال با استفاده و نقل آراى محشيان شفا به بررسى و نقد و تحليل نظريه ها مى پردازد. در بسيارى از موارد علاقه آقا جمال به دفاع از شيخ ابوعلى سينا و توجيه كلام وى ديده مى شود. آقا جمال در اين شرح بر آراى حكيمانى چون ميرداماد, حاج آقا حسين خوانسارى, فاضل باغنوى مشهور به ملا ميرزاجان, محقق دوانى, سيد صدرالدين دشتكى و فخر رازى نظر داشته است و در بسيارى موارد به نقل آراى آنان پرداخته است. اما بيشترين نقل قول هاى وى از آثار پدرش حاج آقا حسين خوانسارى است.
محقق محترم, كتاب را بر پايه سه نسخه, يعنى: نسخه ناقص كتابخانه مركزى دانشگاه تهران, نسخه كامل كتابخانه آستان قدس رضوى و نسخه كامل كتابخانه مجلس شوراى اسلامى تصحيح و نشر كرده است. اين تحقيق همچون غالب تحقيقات مجموعه آثار كنگره از فهرست هاى فنى پايانى محروم است. مصادر تحقيق آن خالى از اطلاعات فنى مى باشد و در مجموع كار جدى روى آن انجام نگرفته است و بهتر بود به جاى تحقيق از تعبير اعداد (آماده سازى) بهره گرفته مى شد.
* مناظرات (ترجمه الفصول المختاره), آقا جمال خوانسارى, تحقيق: صادق حسن زاده, 712ص.
(الفصول المختاره) يكى از آثار ارزشمند شيعه در دفاع كلامى از كيان شيعه مى باشد كه توسط سيد مرتضى علم الهدى از كلام استادش شيخ مفيد متكلم چيره دست شيعى تدوين و تنظيم شده است. اين كتاب افزون بر برخوردارى از منطق قوى, نمايى روشن از شرايط فكرى جامعه در عصر شيخ مفيد و شاگرد برومندش سيد مرتضى علم الهدى ارائه مى كند. اين كتاب در واقع برگرفته از دو كتاب ارزشمند و از دست رفته شيخ مفيد يعنى كتاب (العيون وا لمحاسن) و كتاب (المجالس المحفوظة فى فنون الكلام) مى باشد. در اين كتاب مناظرات شيخ مفيد با رهبران و بزرگان فرق اسلامى عصر شيخ و مناظراتى چند در ميان دانشوران شيعه و اصحاب مكاتب ديگر پيش از شيخ مفيد, گردآورى شده است. كتاب داراى 121 فصل است كه در هر كدام از فصول يك يا چند مناظره نقل شده است. در اين كتاب مى توان اطلاعاتِ روشنگرى از ديدگاه و عقايد فرق گوناگون شيعى و غير شيعى را به دست آورد. همچنين دلايل قوى و استوارى بر نظريه شيعه در خصوص نصب امام معصوم(ع), نخستين مؤمن از بين مسلمانان, ايمان ابوطالب, وجود مذهب شيعه در عصر پيامبر اكرم(ص), فضايل اهل بيت(ع), عصمت امام(ع), غيبت امام(ع), آيات نازله در شأن اهل بيت(ع) و ده ها موضوع كلامى ديگر را مى توان در اين كتاب مطالعه كرد.
استدلال هاى عقلى و نقلى بر فتاوى فقهى شيعه در مسائل اختلافى از قببيل مسائل ارث, مسح پا, طلاق, متعه و نظاير آن نيز در اين كتاب قابل مطالعه است.
سيد مرتضى علم الهدى اين كتاب را براى يكى از علاقه مندان و دوستان خويش كه داشتن گزيده اى از دو كتاب شيخ مفيد را درخواست كرده بود, تدوين كرده, تا وى آن را در سفرها همراه خود داشته باشد و در فرصت هاى لازم مطالعه كند.
مترجم كتاب, آقا جمال خوانسارى نيز آن را براى يكى از حواشى پادشاه وقت, يعنى حاجى احمد بيك ترجمه كرده است. ترجمه كتاب تحت اللفظى است و على رغم آن كه آقا جمال از قلم شيوايى برخوردار است, به علت پايبندى شديد وى به ترجمه تحت اللفظى, مطالعه كتاب براى خوانندگان امروزى چندان آسان نمى باشد.
محقق محترم كتاب با افزودن پاورقى هاى توضيحى به ويژه در خصوص افراد و دانشوران نام برده شده در كتاب, ارزش آن را بالا برده است. اين توضيح ها در كنار تعيين دقيق منبع نقل قول ها و روايات كتاب و افزودن چندين فهرست فنى و كارساز در پايان كتاب به همراه مقدمه اى پرمطلب, نشان داده است كه در مجموعه كتاب هاى منتشره از سوى كنگره, بهترين را ارائه كرده است. البته نقص هاى فنى چاپ و كاغذ نامناسب آن از جلوه و زيبايى كتاب تا حدودى كاسته است. وجود ناظرى ذوقمند در چاپ و نشر آثار كنگره قطعاً بر ارزش كار مى افزود.
* حاشية على الشفاء (الألهيات). آقا حسين خوانسارى, تحقيق حامد ناجى اصفهانى, 783ص.
محقق خوانسارى شاگرد حكيم ميرفندرسكى در علوم عقلى بود و در همين زمينه آثار چندى بر جاى گذاشت كه از آن جمله حاشيه بر شفاى ابوعلى سينا مى باشد.
محقق خوانسارى بر هشت مقاله از مبحث الهيات شفاء شرح نوشته است. اين مقاله ها به شرح زيرند: مقاله نخست درباره موضوع فلسفه اولى, منافع و مرتبه اين علم, واجب الوجود و حق و صدق و مباحثى از اين دست است. مقاله دوم درباره مباحث مربوط به جوهر و اقسام آن و تقدم رتبى صورت بر ماده و نظاير آن مى باشد. مقاله سوم بحث هايى در ارتباط با اعراض مى باشد. مقاله چهارم مباحث تقدم و تأخر, قوه و فعل, تام و ناقص را در بر دارد. مقاله پنجم درباره امور عامه مى باشد. مقاله ششم بحث هايى درباره علل را در بر دارد. مقاله هفتم درباره لواحق وحدت از قبيل هويت و اقسام آن و بحث هايى درباره مُثُل مى باشد و مقاله پايانى درباره تناهى پاره اى از علل و عدم تناهى پاره اى ديگر است.
حاج آقا حسين خوانسارى در اين شرح, به آراى حكمايى چون غياث الدين دشتكى (درگذشت 948ق.) ميرداماد (درگذشت 1041ق) و صدرالمتألهين (درگذشت 1050ق.) توجه كرده و آنها را نقل و نقد و بررسى كرده است. تأكيد اصلى وى بر دفاع از آراى شيخ الرئيس و توجيه و تفسير ديدگاه هاى وى است. البته در مواردى هم به نقد و بررسى آراى وى پرداخته نظريه شيخ را نمى پذيرد.
پس از تأليف شرح محقق خوانسارى بر شفا و نقد و رد نظريه هاى ملاصدرا, محقق سبزوارى به نقد و بررسى آراى محقق خوانسارى مى پردازد و در خيلى از موارد از نظريه هاى ملاصدرا جانبدارى مى كند.
محقق خوانسارى پس از مطالعه حاشيه سبزوارى به دفاع از آراى خود مى پردازد و بر اين باور است كه تلاش هاى محقق سبزوارى در دفاع از ملاصدرا مبتنى بر تعصب هاى بى مورد است و در گفتارش اشتباهات شگفت وجود دارد. از اين روى حاشيه ديگرى بر شفا مى نويسد و در آن به پاسخ ايرادهاى محقق سبزوارى مى پردازد.
محقق محترم در تصحيح كتاب, تلاش قابل تقديرى انجام داده است و ضمن استخراج پاره اى موارد نقد و ايراد محقق خوانسارى بر ملاصدرا, ميرداماد و دشتكى و تعيين تعابيرى كه وى درباره شخصيت هاى ياد شده به كار مى گيرد, مقايسه اى نيز بين شرح حاج آقا حسين و حاشيه ملا اوليا كه يكى از معدود شرح هاى مفصل شفا است, انجام داده تأثيرپذيرى ملا اوليا از حاج آقا حسين خوانسارى را نشان مى دهد.
آقاى ناجى از شيوه نقل نسخه بدل در پاورقى بهره گرفته است. وجود چند فهرست در پايان كتاب گرچه مفيد است, ولى كافى نمى باشد و كتاب نيازمند فهرست هاى فنى بيشترى است.
* فرزانگان خوانسار, احمدرضا كشورى, 207ص.
كتاب, شرح حال يك صد و پنجاه تن از علماى دين شهرستان خوانسار از گذشته هاى دور تاكنون است كه طبق الفبا تنظيم شده است. مؤلف در مقدمه كتاب, يادآور شده است كه كتاب بخشى از كار گسترده وى درباره معرفى بزرگان خوانسار است كه در مؤسسه پژوهشى فرهنگى ـ علمى طليعه منطق, از چند سال قبل شروع شده است و ارائه اين بخش قبل از پايان كار به مناسبت كنگره بزرگداشت آقا حسين و آقا جمال خوانسارى مى باشد.
كتاب در بر دارنده شرح حال هاى كوتاه از افراد مى باشد. از سيستم تحقيقى درستى برخوردار نيست. به جز چند مورد معدود, نسبت به اطلاعات ارائه شده منبعى ذكر نشده است. برخى شرح حال ها ناقص است و اگر مؤلف جستجوى بيشترى مى كرد به احتمال زياد, مطالب سودمندى به دست مى آورد. در ارائه منابع محدودى كه در كتاب ياد شده است, از شيوه واحدى پيروى نشده است. در مواردى منبع در پاورقى آمده و در مواردى در متن مى باشد. تاريخ و يا نام انتشارات و نوع آن آورده نشده و بديهى است در موارد اختلاف چاپ صفحات ارائه شده در متن يا پاورقى مشكلى را حل نخواهد كرد. چه خوب است دست اندركاران اين مؤسسه پژوهشى پيش از اقدام به نشر دست آوردهاى علمى ـ تحقيقى خود, با شيوه پژوهش و ارائه آن آشنايى لازم را به دست آورند.
*
مزار, آقا جمال خوانسارى, به كوشش رضا استادى, 76ص.
كتاب مزار چنان كه در معرفى (رسائل) آقا جمال گذشت, نوشته اى به فارسى در ترجمه و شرح زيارت هاى وارده براى زيارت حضرت امام رضا(ع) است كه آقا جمال در آستانه سفر شاه سلطان حسين صفوى به مشهد رضوى آن را تدوين كرده است. اين كتاب به طور جداگانه به همراه اربعة ايام ميرداماد نيز نشر يافته است.
اربعة ايام, رساله اى از ميرداماد است كه به دستور شاه صفى دوم درباره چهار روز مهم از روزهاى سال, يعنى 25 ذى قعده روز دحوالارض, هجدهم ذى الحجه روز عيد غديرخم, روز هفدهم ربيع الأول روز تولد پيامبر اكرم(ص) و روز بيست وهفتم رجب روز مبعث خاتم الأنبيا مى باشد. مرحوم ميرداماد طى چند فصل ضمن بيان فضايل اين روزها آداب و زيارت هاى وارده در اين روزها را برشمرده است و در هر مورد روايت هاى گوناگونى را نقل كرده است. در اين كتاب افزون بر مطالب مرتبط با موضوع, نكاتى تاريخى چندى وجود دارد كه براى محققان تاريخ صفوى سودمند است. محمّد على سلطانى
* مدرسة الحديث فى البصره حتى القرن الثالث الهجرى, أمين القضاة, دار ابن حزم, بيروت 1419, 672ص.
حديث و به ديگر سخن سنت رسول الله ـ ص ـ منبع شناخت و مستند فهم دين است. مسلمانان از نخستين روزهاى گسترش آيين الهى با توجه به آموزه هاى قرآن اين جايگاه را به سنت باور داشته اند. از اين روى به فراگيرى, نقل و ضبط آن ـ با دريافت ها و گرايش هاى گونه گون و متفاوت ـ توجه مى كردند.
كتابت و نقل و نشر حديث گو اينكه دچار فراز و فرودهايى شد ـ و از اين موضوع در مقامى ديگر به تفصيل سخن گفته ام, (مجله علوم حديث, شماره 2و3 مقاله (تدوين حديث)) اما هرگز مسلمانان يكسر آن را ترك نكردند و حديث بر خلاف پندار برخى در تمام حوزه هاى فكرى ـ با تفاوت ها ـ از جمله با كتابت گزارش شد. پس از رسول الله ـ ص ـ دامنه تعليم و تعلّم در شهرها و آبادى هاى اسلامى گسترش يافت, و اين گسترش زمينه شكل گيرى جريان هاى مختلف را به وجود آورد. مطالعه چگونگى ورود حديث به آبادى ها و شكل گيرى تعليم و تعلم در آنها و چگونگى سامان يابى جريان فكرى حديثى در آنها از جمله مطالعات سودمند در حديث پژوهى است كه فرايند آن در بازشناسى حديث بويژه نقد متن بسى سودمند خواهد بود.
(بصره) شهرى است ديرپاى كه به گفته مورخان مسلمان به سال 14 يا 15 و16 هجرى بنياد نهاده شده است. اينكه بصره در منطقه اى تُهى از آبادى سامان يافته و يا آن سرزمين داراى آبادى هايى و نيز فرهنگ و تمدنى بوده است مورد گفتگو است. (ر.ك: تاريخ و فرهنگ ايران, محمد محمدى, ج2, ص401) بصره در تاريخ اسلام و در جريان هاى سياسى, فرهنگى و عقيدتى جهان اسلام نقش بارزى دارد. اين كتاب جريان نقل, ثبت و كتابت حديث را در اين شهر به بحث نهاده و ابعاد آن را كاويده است. مؤلف, كتاب را در چهار باب و يك خاتمه سامان داده است. در باب اوّل كه زمينه بحث در آن تنقيح مى شود, از چگونگى شكل گيرى بصره, وضع اقتصادى, سياسى, فرهنگى و حيات اجتماعى آن سخن گفته است و آنگاه چگونگى تكوين انديشه هاى مختلف در بصره و علوم مختلف را در آن به اختصار واگفته است. (ص21ـ93)
به واقع بحث اصلى كتاب از باب دوم آغاز مى شود. اين باب را مؤلف در سه فصل رقم زده است. در فصل اوّل حديث در روزگاران صحابيان را در بصره به بحث نهاده است. وى ابتدا صحابى را تعريف كرده و آنگاه از (عدالت صحابه) سخن گفته است و با نگاهى افراطى همان ديدگاه مكرّر مؤلفان و حديث پژوهان اهل سنت را تكرار كرده است كه تمامت صحابيان عادل هستند و در نقل گفتار پيامبر صادق و هر آنكه جز اين بگويد به گفته ابوذرعه زنديق است!! (مدرسة الحديث فى البصره, ص102, الكفايه فى علم الروايه, خطيب بغدادى, ص97) آنگاه از اهميت شناخت صحابيان راوى سخن گفته و سپس براساس منابع كهن در شناخت صحابه از 159 صحابى مرد و 5زن كه به بصره وارد شده اند ياد كرده و در اين گزارش حدّ و حدود روايت آنها را نيز مشخص كرده است. (ص101ـ145)
در فصل دوم اين باب حافظان بصرى را گزارش كرده است. او ابتدا (حافظ) در اصطلاح محدثان را تعريف كرده و نشان داده است كه حافظ, راوى صرف نيست, بلكه حافظ آن است كه افزون بر حفظ اسانيد و متون حديث چگونگى اسانيد و رجال آن را به درستى درمى يابد. با اين نگاه او 127 محدث و راوى را ياد كرده است و در يادكرد آنان به اختصار از شرح حال, جايگاه حديثى, استادان و راويان از آنها سخن گفته است. (ص151ـ 208) پس از اين مؤلف فهرستى درازدامن, سودمند و دقيق آورده است از همه بصريانى كه در (كتب شش گانه) حديثى اهل سنت حديث دارند. كسانى كه در فصل پيشين از آنها با عنوان (حافظ) ياد شده بود نيز در فهرست ياد شده است; نهايت بدون توضيح و با ارجاع به فصل پيشين. در اين فصل بيش از هزار راوى و محدث ياد شده اند كه در (صحاح سته) از آنها روايت نقل شده است. در اين فهرست كه مؤلف بيشترين بهره را در سامان دهى آن از (تهذيب التهذيب) و (تقريب التهذيب) ابن حجر و (الكاشف…) برده است, به چگونگى راوى نيز پرداخته است. (ص211ـ360)
پژوهش تحليلى و دقيق مؤلف براساس تتبعى كه در ابواب اوّل و دوم سامان داده بود, در فصل سوم شكل مى گيرد. وى براساس آنچه در آن فصل ها گزارش كرده است و نيز در پرتو مطالعات ديگر مى كوشد (نمونه هاى عينى علوم الحديث) را در مدرسه بصره نشان دهد. به ديگر سخن مى كوشد چگونگى گزارش حديث, ارزيابى اسانيد, نقد متن و بازشناسى سره از ناسره را در حديث, در اين مدرسه باز گويد. ابتدا بر اين نكته تأكيد مى كند كه بصريان بر چگونگى راوى دقت داشتند و بدون تفحّص در حالِ راوى روايت او را گزارش نمى كردند.
او مى گويد اوّلين كسى كه بر اين نمط رفته است شعبة بن الحجاج است. نمونه هايى از تشديد او و ديگران را در نقل روايت راويان و نقد عالمان ديگر را بر وى گزارش كرده است و بدين ترتيب گوشه اى از شيوه بصريان را در جرح و تعديل نشان داده است. (ص367ـ370)
حدود (سماع) در حديث, يعنى اينكه شيخ براى گزارش حديث بايد در چه سنّ و سالى باشد, لزوم و عدم لزوم حديث بر شيخ و عالم, روايت به معنى, نقل از ضعيفان, نا استواران صاحبان ديدگاه ها و مذهب هاى مختلف و… از جمله معيار, ملاك ها و شيوه هايى است كه مؤلف درباره آنها و چگونگى موضع عالمان در آن موارد بحث كرده است. اين بحث, بدون اينكه بر استوارى تمامت آنچه مؤلف آورده است انگشت تأييد بگذاريم, بحثى است سودمند و به لحاظ شيوه كارآمد. (ص367ـ 408)
فصل دوم اين باب بحثى است سودمند و در تاريخ حديث نمونه اى ارجمند و خواندنى. محدثان در آن روزگاران براى فراگيرى حديث به حق مى كوشيدند و گاه براى دست يافتن به يك حديث فاصله هاى آبادى ها را درمى نورديدند و گاه براى اينكه واسطه هاى نقل را در حديث كم كنند و به اصطلاح (سند را علوّ) بخشند مسافرت ها مى كردند و بدين سان در جريان هاى حديثى ديگر آبادى ها تأثير مى گذاشتند و از ديگران تأثير مى گرفتند (بنگريد به: الرحله فى طلب الحديث, خطيب بغدادى) در اين فصل مؤلف براى بازگويى تأثير محدثان بصرى در شهرهاى ديگر و تأثيرپذيرى آنان از محدثان ديگر آبادى ها, در آغاز از جريان كوچ و گشت و گذار براى دريافت حديث سخن گفته و آنگاه, اهدافى را كه محدثان از اين كشش ها و كوشش ها داشتند واگفته است (ص411ـ 418) آنگاه از شهرها و مناطقى ياد كرده است كه محدثان بصرى بدانجا سفر كرده اند حديث گفته اند و يا حديث شنيده اند و يا از آن ديارها محدثان به بصره آمده اند و حديث را براى فراگيرى جستجوگران حديث نقل كرده اند; از جمله از مكه, مدينه, بغداد, كوفه, بخارا, خراسان, يمن و….
مؤلف تأكيد مى كند كه شهرها و افراد نمونه است و نه استقصاى كامل. (ص411ـ 458)
در فصل سوم اين باب نويسنده از (أسانيد) و جايگاه آن در شناخت حديث سخن گفته است, و جايگاه مدرسه بصره را در چگونگى أسانيد و توجه بدان باز گفته است, و در پى اين بحث نمونه هايى از أسانيد استوار و صحيح و أسانيد ضعيف در احاديث مدرسه بصره گزارش كرده است. (ص461ـ486)
در فصل چهارم اين باب, از جريان تدوين و تصنيف سخن رفته است. مؤلف ابتدا از كتابت حديث سخن مى گويد و اينكه رسول الله ـ ص ـ بدان امر كرده بود و يا از نگارش آن نهى كرده بود, روايات را نقل مى كند و به جمع بين روايات مى پردازد; بدان سان كه عالمان عامه هماره انجام مى دهند. (ر.ك: مجله علوم حديث, شماره هاى ) پس از آن از گونه هاى تصنيف و تأليف سخن گفته و آثار بصريان را در آن شيوه و نگاه ها برشمرده است و در ادامه اين فصل آثار بصريان در ذيل چهار عنوان, سنن و مسانيد, كتاب هاى تأليفى در شناخت صحابه, كتاب ها, طبقات و نگاشته هاى مرتبط با جرح و تعديل گزارش كرده است.
در بخش (طبقات) از طبقات ابن سعد و طبقات خليفه بن خيّاط به تفصيل سخن گفته است. (ص487ـ522)
آخرين باب كتاب ويژه بحث از اشكال ها و انتقادهاى مؤلفان و محدثان به مدرسه حديثى بصره است و نقد و تحليل آن ايرادها و اشكال ها. مؤلف بر اين باور است كه محدثان, وضع در حديث, تدليس در حديث و ارسال در نقل را از جمله كاستى هاى مدرسه حديث در بصره دانسته اند و از اين روى بر مدرسه بصره خورده گرفته اند. در بحث از وضع مؤلف, وضع را تعريف مى كند و از چگونگى شكل گيرى و نقطه آغازين آن سخن مى گويد, و اينكه وضع پس از سال چهل شروع شده است. اين سخن مؤلف نيز سخن مشهور حديث پژوهان سنى است كه نااستوار است.(ر.ك: مجله علوم حديث, ش9, ص17 ) آنگاه متهمان به وضع را برشمرده و در نهايت ضمن پذيرش جريان وضع از مدرسه حديثى بصره دفاع كرده و با برشمردن محدثان و مؤلفانى كه در برابر وضع حديث حساس بوده اند نشان داده است كه اين اتهام بر اين مدرسه وارد نيست و چنين است بحث از ارسال و تدليس.
كتاب دكتر امين قضاء, كتابى است پرماده, سودمند و روشمند و با توجه به ديدگاه هاى پذيرفته شده حديث شناسى اهل سنت ـ كه نقدپذير هم هست ـ شايان توجه و خواندنى. مكه 28/ ذيقعده/1419
محمّد على مهدوى راد
* منهج ابن عطيّه فى تفسير القرآن الكريم. عبدالوهاب فايد, القاهره, الهيئة العامه لشئون المطابع الأميريّة, 413,
پژوهش در شناخت مفسّران و شيوه هاى تفسيرنگارى آنان و روش شناسى مفسّران اكنون سال هاست كه توجه محققان و پژوهشيان را به خود جلب كرده است. روشن است كه شناخت مبانى مفسّران و بنيادهاى انديشه آنان از يكسو در ارزيابى فرايند پژوهش آنان بسى كارآمد است و از ديگر سوى در فهم جريان فكرى و سمت و سوى انديشگى مفسّران.
كتاب آقاى دكتر فايد كه سال ها از نگارش آن مى گذرد, و از اين روى توان گفت از آغازين آثارى است كه به گونه مستقل زندگى, انديشه و شيوه تفسيرنگارى يك مفسّر در آن به پژوهش نهاده شده است, از دقت و استوارى شايسته اى برخوردار است.
مؤلف, كتاب را در سه باب و يك خاتمه سامان داده است. در باب اوّل و در ضمن چهار فصل از وضع اجتماعى سياسى, اقتصادى و فرهنگى روزگار ابن عطيه سخن گفته است. او به روشنى نشان داده است فضاى فكرى و سياسى آن روزگاران در عبدالحق بن غالب مشهور به ابن عطيّه و سمت گيرى فكرى او تأثير مهمى نهاده است.
ابن عطيه به روزگار (مرابطين) چهره اى برجسته بوده و منصب داورى داشته است. او به همراه مرابطين عليه (صليبيان) جنگيده و در آوردگاه نبرد حضور يافته است. مؤلف بر اين باور است كه اين حضور عينى در انديشه ابن عطيه و چگونگى نگاه او به آيات مرتبط با مسائل سياسى و اجتماعى تأثير روشن بر جاى نهاده است.
در اين باب مؤلف از جمله از چگونگى تعليم و تعلم ابن عطيه به تفصيل سخن گفته و مشايخ او را شناسانده است. مؤلف تأكيد مى كند كه ابن عطيه بيشتر از هركس از پدرش تأثير پذيرفته و پدر او بر نگارش تفسيرش نظارت مستقيم داشته و او را بر نگارش آن ترغيب مى كرده و گاه مطالب را به او القا مى كرده است. (ص53)
وضع دانش هاى مختلف در آن روزگاران, ابعاد فكرى و گستره آگاهى هاى ابن عطيه, آثار و تأليفات او, همراهان وى در نبرد عليه صليبيان از جمله بحث هايى است كه به اختصار امّا مستند و دقيق گزارش شده است. (ص13ـ80)
در باب دوم مؤلف از مصادر ابن عطيه در نگارش تفسيرش سخن گفته است و از شيوه تفسيرنگارى او و مبانى فكرى و اعتقاديش. مصادر ابن عطيه را مؤلف در چند بخش گزارش كرده است. ابتدا از مصادر او از كتاب هاى تفسيرى سخن گفته. نويسنده بر اين باور است كه ابن عطيه كه خود مفسّرى مغربى است, در تفسيرش از منابع مشرقى و مغربى و اندلسى بهره برده و بدين سان كتاب او آميزه اى است از روايت و درايت.
وى بر اين باور است كه ابن عطيه بيشترين تأثير را از (طبرى) گرفته است; با اين فرق كه طبرى نقل ها را مسند گزارش مى كند و ابن عطيه اسناد را مى افكند. ابن عطيه در گزارش اقوال صحابيان و تابعين بيشتر تكيه را بر طبرى دارد و از انبوه نقل هاى او بهره برده است. مى دانيم كه طبرى برخلاف پندار بسيارى تفسيرپژوهان كه آن را تفسير مأثور تلقى كرده اند, تفسيرى است آميخته به درايت و اجتهاد. ابن عطيه آراى ويژه طبرى را نيز گزارش كرده است, اما در همه موارد آن ها را نپذيرفته بلكه به نقد و رد نيز پرداخته است. (ص100ـ101)
ابن عطيه افزون بر طبرى از تفسير ابوبكر محمد بن حسن بن زياد موصلى معروف به (نقّاش) (م351) با عنوان (شفاءالصدور) نيز بهره برده است, و از اينكه وى در نقل اخبار سهل انگارى كرده و اسرائيليات را بدون نقد گزارش كرده است, بدو خرده گرفته است. (ص103) تفسير ابوالعباس مهدوى (م430) با عنوان (التحصيل لفوائد كتاب التفصيل الجامع لعلوم التنزيل) نيز از جمله منابع ابن عطيه است, كه از آن بهره گرفته و گاه ديدگاه هاى او را نقد كرده است, و چنين است بهره وى از تفسير ابوطالب مكى.
در قرائت ابن عطيه براساس پژوهش مؤلف بيشترين بهره را از (كتاب الحجه) ابوعلى فارسى, (المحتسب) ابن جنيّ و نگاشته هاى ابوعمرو دانى برده است. ابن عطيه ديدگاه هاى آنها را در چگونگى قرائت ها و علل قرائت ها ياد كرده و گاه نپذيرفته به نقد آنها پرداخته است. (ص108ـ113) مؤلف مصادر ابن عطيه را در حديث لغت, ادب, فقه, كلام و… نيز گزارش كرده است. (ص108ـ127)
در فصل دوم اين باب, مؤلف شيوه تفسيرنگارى ابن عطيه را برنموده است. او شيوه تفسير ابن عطيه را بر هشت بنياد استوار مى داند:
1. جمع بين روايت و درايت. ابن عطيه گو اينكه به گزارش هاى حديث و نقل اقوال صحابيان و تابعين در تفسير آيات, اهتمامى جدّى دارد, امّا هرگز از خردورزى در مقتضاى روايات و نقد ديدگاه ها مفسّران و استوارسازى ديدگاه هاى خود با تكيه به آيات و روايات تن نزده است.
2. توجه به لغت و ساختار ادبى و نحوى واژه ها و جمله ها.
3. توجيه و تبيين قرائت هاى مشهور و شاذ و بهره گيرى از آنها در تفسير.
4. نقب ها درنگريستن به آيات مشتمل بر احكام و فقه.
5. احتياط و حزم انديشى در نقل اسرائيليات.
6. دورى از تفسير رمزى و اشارى و مبارزه با آن.
7. باور به اعجاز بيانى قرآن و تبيين آيات بر پايه آن.
8. تبيين آيات براساس آنچه گذشت و كم بهره گيرى از اسرار بلاغى آيات.
مؤلف همه موارد هشتگانه را ابتدا به درستى و استوارى شناسانده و چگونگى آنها را بيان كرده است و آنگاه موضع ابن عطيه و چگونگى شيوه او را برشمرده است. (ص129ـ 218)
برخى از مؤلفان و محققان بر اين باورند كه ابن عطيّه در تفسيرش گاه ديدگاه هاى اعتزالى را پذيرفته و آيات را بر پايه آرا و انديشه هاى آنان تفسير كرده است (مقدمه فى اصول التفسير/23, الفتاوى الحديثه/172)
مؤلف كتاب بر اين باور است كه اين نسبت درست نيست. زيرا ابن عطيه مالكى است و مالكيان اشعرى مسلك هستند. ديگر اينكه وى در تعليم و تعلم براساس انديشه هاى اشعرى درس خوانده باليده و رشد يافته است. و سه ديگر آنكه مؤلفان و مفسّرانى كه پس از وى آمده اند و از تفسير وى بسى بهره برده اند و به گونه اى روشن بر كتاب او استناد كرده اند, هيچگاه بر او خرده نگرفته و او را بدين نمط نسبت نداده اند. آنگاه مؤلف نشان مى دهد كه ابن عطيه در تمام مواردى كه اعتزاليان آيات را بر اساس اصول خود تفسير مى كنند, او آيات را بر پايه انديشه ها اهل سنت (=اشاعره) تفسير كرده است. (ص219ـ262)
البته نبايد فراموش كرد كه هرگز وابستگى مفسرى به جريان فكرى به معناى پذيرش تمام آراى آنان نيست. بسيارى از مفسّران اشعرى ـ كه غالب مفسّران اهل سنت را شكل مى دهند ـ در مواردى بسيار ديدگاه هاى اعتزاليان را كه استوارتر و خردپذيرتر است, پذيرفته و به نقد آراى پيشينيان پرداخته اند.
سپس مؤلف جايگاه تفسير ابن عطيه را در نگاه عالمان و تفسيرپژوهان پيشين و پسين گزارش كرده و نشان داده است كه آنان به (المحرّر الوجيز) به ديده عنايت نگريسته و آن را ستوده اند و در سنجش با تفاسير ديگر او را استوارتر دانسته اند. (ص263ـ269)
چنانكه تا بدين جا گاه به اشارت گفته ايم, تفسير ابن عطيه آميزه اى است از روايت و درايت و بدين سان در ميان تفاسيرى كه تا بدان روزگار سامان يافته بود, مورد توجه قرار گرفته است. و در آثار تفسير نگاشته شده پس از خود تأثير داشته است. در ميان تفاسير مغربيان بيشترين بهره را از اين تفسير, قرطبى برده است, در (الجامع لأحكام القرآن), و ابوحيان در (البحر المحيط). مؤلف در فصل پنجم اين باب به تفصيل از تأثير تفسير ابن عطيه و چگونگى اين تأثير سخن گفته است. (ص250ـ299) مؤلف با دقت و تتبع دقيق و گرچه به اختصار نشان داده است كه مؤلفانى كه از ابن عطيه تأثير پذيرفته و از او بهره گرفته اند گاه به نقد آراء و انديشه هاى او پرداخته اند; به ويژه ابوحيان كه در موارد بسيارى ديدگاه هاى ابن عطيه را نقادى كرده است.
مفسّران پس از ابن عطيه گاه بين تفسير زمخشرى و او سنجيده و ديدگاه هايى ارائه داده اند; از جمله ابوحيان گفته است كتاب ابن عطيه (به نقل بيشتر توجه كرده و گزي

نام کتاب : آیینه پژوهش نویسنده : دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم    جلد : 55  صفحه : 13
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست