responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : آیینه پژوهش نویسنده : دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم    جلد : 45  صفحه : 5

نقد يك نكته از يك كتاب ارّان ولايتى است از آذربايجان



در كتاب (جغرافياى تاريخى و سياسى آسياى مركزى) تأليف غلامرضا گلى زواره و از انتشارات دفتر تبليغات اسلامى حوزه علميّه قم, در بخش دوّم آن كه به منطقه قفقاز اختصاص يافته, در چند جا نام جمهورى آذربايجان به اشتباه (ارّان) قيد شده است, و اين سهو آشكار از اشتباه گرفتن حوزه جغرافيايى ارّان با كلّ جمهورى آذربايجان نشأت گرفته است. چنان كه در صفحه 187 اين كتاب نوشته شده است: (توطئه سياسى روس ها در خصوص منطقه اى كه در عصر اسلام ارّان نام داشت به صورت جعل و تحريف نام هاى جغرافيايى و وارونه نشان دادن واقعيّات تاريخى و جغرافيايى اين منطقه تظاهر نمود. اين منطقه كه بين رودهاى كُر و ارس در ماوراى قفقاز قرار دارد…).
چنان كه مؤلّف محترم به صراحت قيد كرده اند, ارّان به منطقه مابين رودهاى كُر و ارس اطلاق مى گردد. حمدالله مستوفى قزوينى, در كتاب (نزهة القلوب) به علّت اين كه ارّان در غرب ملتقاى دو رود ارس و كُر و ميان آن دو قرار گرفته, آن را بين النّهرين خوانده و نوشته است: (از كنار آب ارس تا آب رود كُر, بين النّهرين, ولايت ارّان است)1.
قابل توجه است كه ولايت ارّان, اراضى مابين رودهاى كُر و ارس ذكر گرديده, نه اراضى ما بين رود ارس و درياچه خزر. در حالى كه جمهورى آذربايجان علاوه بر منطقه ارّان, شامل مناطق شروان, مغان, طالش و… نيز مى گردد.
اين منطقه چنان كه مؤلّف تصريح كرده اند (در عصر اسلام ارّان نام داشت) ولى به مرور جاى خود را به قره باغ داده و طبق نوشته علاّمه ميرزا محمّدخان قزوينى: (براى چندمين بار, تن به تغيير نام داد و قره باغ جاى ارّان را گرفت)2.
بنابراين, چنان كه امروزه قره باغ ولايتى از ولايات جمهورى آذربايجان است, سابق بر آن نيز با نام ارّان, بخشى از اين سرزمين را تشكيل مى داد. به طورى كه محمّد حسين بن خلف تبريزى, متخلّص به برهان, مؤلّف فرهنگ (برهان قاطع) در ذيل واژه ارّان مى نويسد: (ارّان به تشديد ثانى بر وزن پرّان, نام ولايتى است از آذربايجان كه گنجه و بردع از اعمال آن است. گويند معدن طلا و نقره در آن جاست و بى تشديد هم گفته اند…) (برهان قاطع, چاپ علمى, ص69).
گفتنى است كه محمّد حسين بن خلف تبريزى, فرهنگ برهان قاطع را در سال 1062هـ.ق يعنى در عصر صفويّه در هندوستان نوشته و تمام كرده است.
در اثر كم نظير (تذكرة الملوك) نيز كه ميرزا سميعا كاتب عصر صفوى, برحسب دستور اشرف افغان در سال 1137هـ.ق, بنا به قول خود در باب (دستورالعمل خدمت هريك از ارباب مناصب درگاه معلّى موافق ازمنه سلاطين صفويّه) نوشته, در اين اثر گران سنگ, در فصلى كه به (مواجب و تيول امراى سرحد و نفرى ملازمان هريك) مربوط است, ايالت آذربايجان داراى چهار بيگلر بيگى بدين شرح بوده است:
الف: تبريز; ب: چُخور سعد; ج: قره باغ و د: شروان)3.
در كتاب (ماهيّت تحوّلات در آسياى مركزى و قفقاز) كه از انتشارات وزارت امور خارجه جمهورى اسلامى ايران است, در اين زمينه چنين نوشته شده است:
(در دوره صفويّه, ايالت آذربايجان, شامل چهار بيگلر بيگى به مركزيّت تبريز بود. اين بيگلر بيگى ها عبارت بودند از: بيگلر بيگى تبريز, بيگلر بيگى قره باغ, چخور سعد و شروان.
بيگلر بيگى تبريز عبارت بود: از قسمت اعظم استان هاى كنونى آذربايجان شرقى و غربى [و اردبيل] ب علاوه آستارا, طالش, زنجان, سلطانيّه و منطقه قاپان (زنگه زور) كه در ارمنستان كنونى واقع است.
بيگلر بيگى قره باغ, شامل گنجه, بردع, برگشاط, لورى و جوانشير.
بيگلر بيگى چخور سعد, شامل ايروان, نخجوان, ماكو و بايزيد.
نهايتاً بيگلر بيگى شروان شامل باكو, شكى, قبه و ساليان مى باشد)4.
چنان كه مى بينيم, طبق شواهد مسلّم تاريخى, نه تنها ولايت قره باغ فعلى و ارّان سابق, بخشى از ايالت آذربايجان بوده, بلكه ايروان و پيرامون آن با نام اسلامى ولايت چخور سعد نيز يكى از ولايات آذربايجان بوده و اهالى آن جا نيز مسلمان بودند.5
آقاى غلامرضا گلى زواره به توطئه روس ها در جعل و تحريف نام هاى جغرافيايى و وارونه نشان دادن واقعيّات تاريخى اشاره كرده اند كه گويا نام واقعى جمهورى آذربايجان (ارّان) بوده و روس هاى اشغالگر, نام آذربايجان را به آن سرزمين داده اند. گفتنى است كه اين ادّعا واقعيّت است, ولى روس ها در اين زمينه, درست برعكس گفته ايشان عمل كرده اند. بدين شرح كه تزاريسم پس از اشغال ولايات آن سوى ارس, چون با عدم رضايت و مقاومت مسلمانان ـ كه هميشه مى خواستند خود را از زير سلطه آنان آزاد كنند ـ روبه رو شدند براى اين كه مسلمانان آن ديار مثل ساكنان اين سوى ارس, خود را ايرانى ندانند, اولاً مسلمانان ترك زبان قفقاز را تاتار ناميدند و ثانياً هرگز اجازه نمى دادند كه نام واقعى آن سرزمين به آن ديار اطلاق گردد و هميشه ولايات آن سوى ارس را (زاقفقازيا) يا (ماوراى قفقاز) مى ناميدند. در صورتى كه قبل از اشغال اين ولايات, اين سرزمين هميشه آذربايجان ناميده مى شده است, حتّى علماى اعلام و مراجع تقليد شيعيان نيز اين ديار را آذربايجان ناميده اند. اينك به فتاوى آن بزرگواران در اين زمينه اشاره مى كنيم:
جنگ هاى ايران و روس كه در اوايل قرن نوزدهم ميلادى آغاز شد و به شكست قواى ايران و از دست رفتن هفده ولايت از پيكره ايران منجر گرديد, پس از پايان دوره اوّل جنگ ها و انعقاد معاهده ننگين گلستان كه (ظاهراً صلح ميان ايران و روس برقرار شد, امّا احساس غبن و شكستى كه با تحميل اين قرارداد به درون جامعه ايران راه يافت, مخالفت هاى مردمى را برانگيخت و تأليف كتاب هاى جهاديّه اوج گرفت. بيشتر رساله ها در طول سيزده سال (1241ـ 1228هـ.ق) يعنى بين دو جنگ اوّل و دوم ايران و روس نوشته شد. انگار تلاشى سازمان يافته براى آزادسازى سرزمين هاى از دست رفته در حال تكوين بود…)6.
در تمام اين رسالات كه نوعى ادبيّات مقاومت را به وجود آورد توسّط مراجع تقليد وقت شيعيان و روحانيان سرشناس ايران و عتبات عاليات به رشته تحرير درآمد, سرزمين هاى آن سوى ارس كه كانون جبهه هاى نبرد بود و هنوز علاوه بر ولايات ايروان و نخجوان, منطقه طالش در ساحل درياچه خزر, در دست دولت ايران بود, آذربايجان ناميده شده است, نه عنوان ديگر. به دو نمونه از اين نوشته ها توجه كنيم: (در همين سال ها مير محمّد حسين بن عبدالباقى, متوفّى به سال 1233هـ.ق امام جمعه وقت اصفهان, جهاديّه اى را به خواست عبّاس ميرزا نوشت. او عقيده داشت كه تجاوز روسيّه به سرزمين آذربايجان (از قبيل چراغ در راه باد افراختن و خانه در معبر سيلاب بنا كردن)7 است. امام جمعه اصفهان در شمار علمايى بود كه به 24 سؤال مطرح شده از سوى دولتمردان, پيرامون جنگ با روسيّه تجاوزگر پاسخ داد و مجموعه آن را در كتابى به زبان فارسى فراهم آورد.
علما در كتاب هاى جهاديّه, خطاب به مردم نوشته بودند: (بدانيد كه مقتول ثغور آذربايجان در دفاع اهل كفر و طغيان براى حفظ بيضه اسلام و مسلمين و حراست ناموس مؤمنات و مؤمنين, مانند شهداى كربلاست)8.
اينك براى اين كه ثابت گردد نام واقعى و تاريخى اين ديار, حتّى قرن ها قبل از تشكيل دولت صفويّه, آذربايجان بوده و علماى اعلام نيز با توجه به آن واقعيّات مسلّم تاريخى در فتاوى خود نام اين سرزمين را به صراحت آذربايجان نوشته اند, به ديگر منابع معتبر مراجعه كرده و آنها را مرور مى كنيم.
[شريف] ادريسى (560 ـ 493) جغرافى دان و نقشه كش شهير مراكش, در حدود سال 549هـ.ق/1154م. نقشه اى كشيده و (كزاد مولر) در سال 1928م. با الفباى لاتين, آن را در اشتوتگارت, منتشر كرده است. در اين نقشه, اراضى بين كوه هاى قفقاز و رود كُر (شروان) آذربايجان پسين يا عقبى, اراضى بين رودهاى ارس و كُر بقيّه آذربايجان پسين و آذربايجان ايران, بلاد آذربايجان نوشته شده است)9.
اوليا چلبى, ايالت نخجوان را به صراحت, جزيى از آذربايجان شمرده است. البته در آثار ديگر نيز نخجوان كه جغرافى نويسان عرب, نشوى ناميده اندش, از جمله شهرهاى آذربايجان به شمار آمده است)10.
شمس الدين سامى, در مادّه نظامى (قاموس الاعلام) خود كه در سال 1316هـ.ق/ 1898م منتشر شده, زادگاه شاعر را قصبه گنجه آذربايجان نوشته و بدين ترتيب, گنجه را از شهرهاى آذربايجان شمرده است)11.
ياقوت حموى درباره حدود آذربايجان مى نويسد: (حدّ آذربايجان از بردعه در مشرق تا ارزنجان در مغرب, مرزهايش در شمال بلاد ديلم و جبل و طارم است)12.
مسعودى كه در نيمه نخست سده چهارم هجرى مى زيسته از (ارّان آذربايجان) (مروج الذهب, ترجمه فارسى(ج1), ص227) و در متن عربى (مصر, 1303, ج1, ص200) از (الرّان مِن بلاد آذربايجان) نام برده است.
تاريخ طبرى در فصل (خبر گشادن آذربايگان و دربند خزران) و اعزام سمّاك بن خوشه به آذربايگان, مرز آذربايجان را صراحتاً تا دربند پيش مى برد: (…و اوّل حد از همدان درگيرند تا به ابهر و زنگان بيرون شوند و آخرش به دربند خزران و بدين ميانه اندر هرچه شهرهاست همه را آذربايگان خوانند… و راه هاست به آذربايگان كه از آن جمله بلاد خزران گويند)13.
حمدالله مستوفى قزوينى كه كتاب (نزهة القلوب) را در سال 740هـ.ق نوشته و اوّلين بار نام قره باغ را به كار برده, آن جا كه فاصله سلطانيّه تا ديگر بلاد را نوشته, قره باغ و ارّان را در كنار هم آورده است.
بدين سان: (قره باغ و ارّان: هفتاد و دو فرسنگ). وى حدود آذربايجان را اين گونه ترسيم كرده است: (آذربايجان, حدودش با ولايات عراق عجم, گرجستان و ارمنستان پيوسته است. شهرها: تبريز, اوجان, گرگر, نخجوان, اجنان, اردوباد, آزاد و ماكويه)14.
اين بود بخشى از اسناد و مدارك از منابع معتبر كه نشان مى دهد آذربايجان نام واقعى و تاريخى جمهورى آذربايجان بوده و هست, ولى در شرايطى كه مردم شيعه مذهب اين جمهورى تازه به استقلال رسيده ـ كه همان ايرانى هايى هستند كه از مام ميهنشان جدا شده اند ـ از هر سو مورد تهاجم هستند و هم اينك بيش از 20% (درصد) از سرزمينشان, تحت اشغال همسايه بى رحم و طالب ارمنستان بزرگ مى باشد, و مؤلف دلسوز نيز بحق عنوان (آذربايجان, جمهورى مجروح) به كار برده و در جاى جاى اثرشان با مردم مظلوم اين سرزمين همدردى كرده اند, طرح اين ادعاهاى دور از واقعيّت مسلماً به نفع دشمنان اسلام و به ضرر مسلمين مى باشد, در حالى كه مسلمانان در حال حاضر, بيش از هر چيز به اتّحاد و همدلى نياز دارند.
اينك نگارنده اين سطور به عنوان يك هموطن درد آشنا از آقاى غلامرضا زواره مى پرسد آيا شما مى توانيد به ملّت مسلمان و برادر افغانستان ايراد بگيريد كه چرا نام كشورشان را (افغانستان) انتخاب كرده اند, در حالى كه همه مى دانند, سرزمينى كه امروزه به نام كشور افغانستان شناخته مى شود, روزگارى نه چندان دور, جزيى از ميهن اسلامى مان ايران و بخشى از خراسان بزرگ بود و هيچ وقت افغانستان ناميده نشده بود, پرواضح است كه هيچ يك از اتباع اين كشور, حتّى اجازه طرح چنين سؤالى را هم نمى دهند, در صورتى كه بنا به گفته دكتر پيروز مجتهد زاده: (افغانستان كشورى است متشكّل از سه گروه انسانى بزرگ: هزاره, تاجيك و پشتون (افغان). اتّحاد اين سه قوم در چارچوب كشور افغانستان تنها به دليل استراتژى قرن نوزدهم بريتانيا در برابر اتّحاد احتمالى روسيّه و ايران بود. به گفته ديگر, همانند عراق, افغانستان را نيز بريتانيا براساس نيازهاى استراتژيك و ژئو پوليتيك هند بريتانيا در آن دوران خلق كرد)15.
در حالى كه با ارائه آن همه مدارك و شواهد مسلّم تاريخى ديديم كه آذربايجان نام واقعى و تاريخى جمهورى آذربايجان است. $$

پاورقي :
1. حمدالله مستوفى قزوينى, نزهة القلوب, ص61 و91.
2. يادداشت هاى قزوينى, ج2, ص20.
3. ميرزا سميعا, تذكرة الملوك, ص70 و1.
4. منيژه تراب زاده, ماهيّت تحوّلات در آسياى مركزى و قفقاز, ص51.
5. در اين زمينه ر.ك: (ايروان يك ولايت مسلمان نشين بود) به همين قلم در فصلنامه وارليق شماره هاى تابستان و پاييز 1375.
6, 7 و8. هدايت الله بهبودى, ادبيّات در جنگ هاى ايران و روس, ص27, 28 و33.
9. كريم اودر, آذربايجان, ص20.
10. جغرافياى تاريخى سرزمين هاى خلافت شرقى, تاليف لسترنج, ص179.
11. قاموس الاعلام, ج6, ص89.
12. ياقوت حموى, معجم البلدان, ص260.
13. تاريخ طبرى, ص529.
14. نزهة القلوب, ص85 و102.
15. دكتر مجتهد زاده, اطلاعات سياسى و اقتصادى, شماره 104ـ103, فروردين و ارديبهشت75, ص62.
$$صمد سردارى نيا

نام کتاب : آیینه پژوهش نویسنده : دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم    جلد : 45  صفحه : 5
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست