responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : آیینه پژوهش نویسنده : دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم    جلد : 32  صفحه : 7

بررسى كتاب موضع علم و دين در خلقت انسان
سلمان ماهينى سکينه

موضع علم و دين در خلقت انسان. دكتر احد فرامرز قراملكى, مؤسسه فرهنگى آرايه, مجموعه كلام جديد, تهران, 1373, 172ص, رقعى.
(علم و دين) از مهمترين مسائل جديد كلامى است كه در ابتدا به صورت شبهه تعارض علم و دين مطرح شده است. تبيين اين مسأله و بيان خاستگاه آن كه هم از جهت تاريخى و هم از جهت معرفتى سرآغاز مسائل جديد كلامى است, مى تواند درآمدى تاريخى ـ معرفتى بر كلام جديد, تلقّى گردد. خاستگاه تاريخى مسأله (علم و دين) ظهور علم نو در دوره تجديد حيات فكرى اروپا و پيشرفت سريع و خيره كننده دانش تجربى است. علوم تازه اى كه با توانايى در تصرف طبيعت و قدرت تسخير سحرآميزش, حقانيت خود را القا مى كرد و با پيشرفت شگفت انگيز خود, از طرفى عقايد جزمى و مقدس انگاشته شده پيشينيان درباره طبيعت, كيهان و انسان را برمى انداخت و از طرف ديگر دانشمندان را به ارائه تصوير تازه و فلسفى از جهان برمى انگيخت. اين تصوير نو هم با تفسير متافيزيكى رايج در آن زمان, معارض بود و هم با تفسير دينى, چرا كه عجين شدن تفكر ارسطومآب قرون وسطى با انديشه دينيِ كاتوليك در اذهان عموم مردم, فلسفه و علم قرون وسطى را با آنچه به نام دين خوانده مى شد, هم سرنوشت مى كرد. به اين ترتيب مسأله تعارض علم و دين در مرحله نخست به صورت تعارض يافته هاى علوم نوين با انديشه هاى دينيِ پيشينيان, مطرح شد.
براين اساس, مسأله تعارض علم و دين كه خاستگاه طبيعى آن, مغرب زمين است و در كلام جديد مسيحى از سابقه بسيار طولانى برخوردار است, در مرحله نخست به صورت كارزار اصحاب كليسا و مفسران كتب مقدس با دانشمندان نوآور تجربى, ظهور يافت. در اين كارزار دو صف در مقابل هم به ستيز پرداختند: 1ـ صفِ عالمان دينى كه از طريق تكفير, تهديد, تفتيش عقايد, آزار جسمانى و روانى, توقيف كتاب و… به دفاع از انديشه هاى دينى و ديدگاههاى مذهبى خويش مى پرداختند.
2ـ صفِ دانشمندان متعصب كه با استهزاء, بى حرمتى, تمسخر و خرافه انگاريِ انديشه هاى دينى, به مقابله برمى خاستند. وايت در كتاب معروفِ (تاريخ كارزار علم و الهيات)1 گزارش مفصلى از اين ستيز ارائه داده است. كتاب وايت به زبان فارسى ترجمه نشده, امّا چند سالى است كه ترجمه فارسى نارسايى از كتاب (علم و دين) راسل منتشر شده است.2 راسل در اين كتاب در موارد زيادى از وايت متأثر است و به آن نيز ارجاع داده است. مترجم فارسى, كتاب راسل را تحت عنوان علم و مذهب, از ترجمه فرانسوى نقل كرده است, كتاب خوابگردها3 نيز حاوى نكات تاريخى قابل تأمل در باب آغاز اين كشمكش است.
وايت در كتاب (تاريخ كارزار علم و الهيات) روند اين نزاع را به صورت مراحل زير ترسيم نموده است:
1ـ اولياى كليسا هنگام ظهور هر كشف تجربيِ معارض با تعاليم دينى, با جزميّت تمام, رأى علميِ معارض را باطل دانسته و ديدگاه كليسا را حق مطلقِ و غيرقابل تغيير مى انگاشتند.
2ـ در صورت قوّت نظريه علمى, كه مخالفت با آن مقبول نمى افتاد, اصحاب كليسا با ارائه تفسير جديدى از كتاب مقدس مطابق با نظريه جديد, سعى مى كردند تعارض را از ميان بردارند.
3ـ وقتى نظريه علمى معارض, بر مسند حقانيت نشسته و مورد قبول همگان واقع مى گشت و از بديهيات عرف علمى محسوب مى شد, اصحاب كليسا مدعى مى شدند كه متون مقدس, پيش از كشف عالمان, همان مطلب علمى را بيان كرده است و احتمالاً دانشمندان نيز مطلب فوق را از متون مقدس, برگرفته اند.
علم گرايان متعصبى چون راسل, براساس مغالطه اخذ مابالعرض مكان مابالذات, تعارض تفكر دينى زمان خود (باورهاى اجماعى اصحاب كليسا) با انديشه هاى علمى را به نام تعارض علم و دين خواندند و سخن از شكست و پيروزى يا عقب نشينى به ميان آوردند. براين اساس راسل كه خود يكى از طرفين نزاع است, معتقد است (بين علم و دين, اختلاف دامنه دارى تا سالهاى اخير وجود داشت تا آنكه علم به نحو لايتغيرى پيروز شد)4. اين در حالى است كه از نظر آستين, فيلسوف تحليلى معاصر انگلستان در (ارتباط كلام و علوم طبيعى)5 نوعى پيمان عدم تعرّض متزلزلى بين علم و مذهب بسته شده است.
در واقع علم, تعارض با تفكر دينى را در چهار بعد برانگيخت:
الف ـ تعارض در محتوا: اوّلين چهره تعارض, همان ناسازگارى فراورده هاى علوم نو با انديشه هاى دينى است. وايت در كتاب خود بر آن است تا همه موارد تعارض را استقصا كند و در چهارده فصل ارائه دهد. بايد توجه داشت مواردى كه وى گزارش مى كند به ديدگاه رسمى كليسا محدود نيست, بلكه عرفِ متشرعه و باورهاى خرافى توده مردم را نيز شامل مى شود و مواردى را كه ذكر مى كند به غير از آنچه در فصل چهاردهم تحت عنوان آراى اقتصادى كليسا آورده است, به علوم طبيعى متعلّق است.
امروزه در ساير ابعاد معرفتى, از جمله دانشهاى انسانى مانند جامعه شناسى, روانشناسى, اقتصاد, سياست و… نيز بحث از ناسازگارى وجود دارد.
ب ـ تعارض در جهان بينى: حادترين صورت تعارض علم و دين, تعارض جهان بينى علمى با جهان بينى دينى است. البته اخذ بينش فلسفيِ جهان شناختى از دانش تجربى كه به دليل روش, لزوماً گزينشى است, چيزى جز جهش روانشناختى مبتنى بر مغالطه درآميختن معرفت علمى با معرفت فلسفى نيست. با اين حال, علوم تجربى كه در روش ماترياليست است, اين گمان را موجب شده كه در جهان بينى نيز ماترياليست است. يعنى عده اى پنداشته اند كه مقتضى علمى بودن, حذف موجودات و عوامل غيرمادى و انكار عالم غيب است و به اين طريق به نوعى جهان بينى ماترياليستى مبتنى بر دانش تجربى رسيده اند.
جهان بينى علمى از طرفى خدادار بودن جهان و عالم غيب را به طور كلى منكر است و از طرف ديگر هدفدار بودن آفرينش را كه مهمترين مشخصه جهان بينى دينى است, انكار مى كند. يعنى چنين مى پندارد كه در جهان هيچ سرّى و هيچ غيبى وجود ندارد و چيزى ماوراى ماده و تجلّى آن موجود نيست.
ج ـ تعارض در انسان شناسى: دانشمندان كه به دليل روش علم, گمان كرده اند اقتضاى علمى بودن, نفى عوامل غيرمادى است, در جريان حذف عالم متافيزيك, روح انسان را نيز طرد مى كنند. از اين رهگذر, انسان همنشين موجودات بى جان مى شود. به تعبير ماترياليستهاى مكانيك قرن هيجدهم, انسان يعنى (ماشينى پيچيده) و در تصوير روانشناسان رفتارگرا, (طبلى است توخالى). در حالى كه از نظر اديان, انسان موجود برگزيده و داراى تفاوت نوعى با حيوانات است كه از كرامت قدسى برخوردار است.
در اين باب فرويد اعلام كرده است كه با سه كشف علمى, سه ضربه كارى بر تصور دينى انسان از خويش, وارد آمده است: كشف كپرنيك در مورد اينكه زمين مركز عالم نيست, كشف داروين درباره اينكه انسان از ساير حيوانات جدا نيست و كشف وى در ميزان تأثيرپذيرى انسان از نيروهاى ناشناخته, ناهشيار و گاهى غيرقابل كنترل.6
د ـ تعارض در اخلاق: طبيعى ترين توقع از دين, ارائه اخلاق آسمانى است و مهمترين خصلت اخلاق دينى, بندگى و اخلاق بندگان است كه به جاى حميّت جاهلى, عبوديّت و فرمانبردارى را مطرح مى كند. در مغرب زمين عده اى با تكيه بر دانش تجربى, گمان كرده اند كه مى توان اخلاق علمى را به منزله ميوه اى از درخت علم چيد. به اين ترتيب با اخذ اخلاق از علم, آخرين نياز بشر به عوالم قدسى و متافيزيكى از بين مى رود. چراكه در اخلاق بشرى دوران جديد, بشر بر مسند خداوند نشسته و اخلاق وى, اخلاق خدايى است و نه بندگى. براى نمونه يكى از مصاديق بارز و خطرناكِ اخلاق علمى, اخلاق تكاملى يا داروينيسم اخلاقى است كه بر نظريه تحول در خلقت داروين مبتنى است.
به هر حال, تعارضى كه در ابتدا به صورت ناسازگاريِ يافته هاى علوم نوين با انديشه هاى دينى مطرح شد, ابعاد تازه اى يافت و در پرتو مباحث معرفت شناختى بويژه در فلسفه علوم, به صورتِ عامترِ (نسبت معرفت تجربى و معرفت دينى) مطرح شد.
پس از مرحله اول, با فرونشستن آتش ستيز كه در واقع جنگ عقايد عالمان و كليساييان بود, در مرحله دوم, مسأله تعارض علم و دين, مورد تأمل متكلمانِ روشنفكر و دانشمندان ديندار بويژه معرفت شناسان قرار گرفت تا از طريق تحليلِ نسبت ميان معرفت تجربى و معرفت دينى, تعارضِ ظاهرى به نحوى رفع گردد. يعنى هركس براى رفع تعارض و حل مسأله, وضعى اتخاذ كرد و راه حلّى را عجالتاً ارائه داد.
در فاز سوّم, سعى و كوشش بر اين شد كه مواضع به تعجيل اتخاذ شده و مجموع پاسخها و راه حلها, مورد تأمّل بيشتر قرار گيرد و با ارائه نظرياتى به تبيين مبانى معرفتى و لوازم منطقى مواضع اخذ شده, پرداخته شود. به اين ترتيب نظريات متعددى ارائه شد كه از آن ميان مى توان به مكتبهاى زير اشاره كرد:
الف ـ ابزارانگارى در علم.
ب ـ ابزارانگارى در دين.
ج ـ معنادارى گزاره هاى دينى.
د ـ تفكيك معرفت تجربى از معرفت دينى (تفكيك روشى, تفكيك زبانى, تفكيك معرفتى).
سابقه طولانى مسأله علم و دين در مغرب زمين موجب شده است كه در طى سالها بحث و تلاش و تحقيق, اين مسأله مورد تبيين مبنايى و تدوين تئوريكال قرار گيرد. اما اين پرسش در فرهنگ اسلامى, هنوز مراحل نهايى خود را طى نكرده است. پرداختن به علم و دين در فرهنگ اسلامى روشهاى خاصى مى طلبد, چرا كه يافته هاى علمى جديد با انديشه هاى دينى موجود در مشرق زمين, لزوماً همان تعارض هايى را كه در مغرب زمين آفريده است, نمى آفريند. با توجه به انديشه هاى دينى در مشرق زمين برخى از تعارضها اصلاً به وجود نيامده و انتظار هم نمى رود كه مطرح شوند; مثلِ تعارض در بُعد اخلاق, بلكه با توجه به نوع انديشه ها, انتظار مى رود مسائل ديگرى به عنوان موارد تعارض مطرح گردند.
از اين رو راه حلهاى مطرح گرديده در مغرب زمين نيز به نحو صددرصد, سودمند نخواهد بود, بلكه مشكلات جديد, راه حلهاى جديد را مى طلبد. البته اين تصويرى است كه مى توان از اين مباحث و روند آن در مشرق زمين ترسيم كرد, حال آنكه آنچه رخ داده و مباحثى كه موجود است, چيز ديگرى است. استقصاى تمام موارد تعارض ظاهرى نظريات علمى با انديشه هاى اسلامى, همچنين استقصاى تمامى سخنان و مواضعِ ـ هرچند به تعجيل ـ دانشمندان مسلمان, مفسّران و متكلمان, در حل موارد تعارض و طبقه بندى مواضع و تحليل مبانى معرفتى و لوازم منطقى آن, مى تواند مراحل اساسى پژوهش در مسأله علم و دين نزد مسلمانان باشد.
كتاب (موضع علم و دين در خلقت انسان), اثرى است كه به بحث از تعارض ظاهرى علم و دين پرداخته است و به نظر مى رسد كه اين كتاب, اولين تأليف معرفت شناسانه به زبان فارسى در اين زمينه باشد.
1ـ در اين كتاب, سعى شده است كه مسأله علم و دين از صورت مسأله اى در كلام مسيحى به صورت مسأله اى در كلام اسلامى تقرير شود. يعنى اين بحث آن گونه در فرهنگ اسلامى مطرح گردد كه سزاوارِ تحليلِ دانشمندان مسلمان واقع شود.
2ـ مؤلف با روش مورد پژوهى (Case Study ) به تحليل مطلب پرداخته است; يعنى نمونه اى از تعارض ادعا شده بين يافته هاى علمى و ديدگاه قرآن (نظريه خلقت تحولى داروين) مورد بررسى واقع شده است.
3ـ به واسطه اين بررسى موردپژوهانه, اولاً ابعاد مختلف تعارضِ ادعا شده, مورد توجه قرار گرفته است (چهار بعد تعارض علم و دين). ثانياً نويسنده ديدگاه اكثر قريب به اتفاق دانشمندان مسلمان در اين باب را استقصا كرده و آنها را در يك طبقه بنديِ منطقى, مورد بررسى تطبيقى قرار داده است. وى راه حلهاى ارائه شده در حل تعارض فوق را در شش طبقه ارزيابى كرده است.
ثالثاً در ضمن اين تطبيق و ارزيابى, نويسنده سعى نموده است كه مبانى معرفتى و لوازم منطقى هر راه حل ارائه شده را به تصوير بكشاند و از اين طريق هريك از مواضع اتخاذ شده و راه حل هاى برگزيده را كه به نحو مواضع عجالتى اتخاذ شده اند, به صورت نظريه هاى معرفتى و راه حل هاى كلى تبيين كند. به اين جهت مى توان اين كتاب را سرآغازى براى كاوش و بحث در فاز سوم دانست كه از اين رو حائز اهميت است.
نويسنده با قلمى روان و بيانى ساده هرچند گاه موجز و مجمل, مطالب خود را در هشت فصل ارائه نموده است: در دو فصل اوّل, به مباحث مقدماتى و در شش فصل بعد به بررسى راه حلها و داورى ميان آنها پرداخته است.
وى در فصل اوّل, جهت تبيين جايگاه تاريخى ـ معرفتى مسأله, به تمهيد سه مقدمه (تعريف علم كلام, تبيين مفهوم تجدّد در كلام جديد و گزارش تاريخى موجز از مسأله علم و دين) پرداخته است. نكته بسيار قابل توجه در اين بحث مقدماتى, بيان و طرح مفهوم تجدّد در كلام جديد است. نويسنده در اين بحث يادآور مى شود كه غالباً كلام جديد را به معناى مسائل جديد كلامى تعريف مى كنند. وى مدعى است كه كلام جديد, مفهومى فراتر از مسائل كلامى جديد دارد و انحصار تجدّد علم كلام در مسائل جديد كلامى, مبتنى بر مغالطه كنه و وجه است.
مؤلف در فصل دوم نيز به بحث مقدماتى طرح مسأله و تحرير محل نزاع پرداخته است و ابعاد مختلف تعارضى را كه نظريه خلقت تحولى داروين با انديشه دينى اسلامى ايجاد كرده, باز نموده است.
در شش فصل بعدى, نويسنده راه حلهاى ارائه شده توسط انديشمندان مسلمان را مطرح ساخته است. از آنجا كه بررسى آرا و روشهاى متعدّد و ارزيابى و داورى ميان آنها منوط به طبقه بندى منطقى آنها و يافتن مبانى معرفتيشان مى باشد, نويسنده نيز در بررسى اين مورد خاص, به طبقه بندى آرا پرداخته است. مجموع راه حلهاى ارائه شده در زمينه خلقت انسان را براساس روش آنها در شش طبقه قرار داده و هر طبقه را در يك فصل مستقل مورد بحث و بررسى قرار داده است.
در بحث از هر طبقه نيز يكى از مهمترين آثار را پژوهيده و البته كتابشناسى هر طبقه را نيز در پاورقى آورده است.
وى در ضمن طرح مطالب, با يافتن و ارائه مبانى و لوازم منطقى هر ديدگاه, به داورى و ارزيابى بين آنها پرداخته است. خلاصه عناوين شش فصل اصلى كتاب كه در واقع عناوين روشهاى اتخاذشده در حلّ تعارض مذكورند, چنين است:
فصل سوّم ـ روش اوّل در حل تعارض: قرآن به تكامل تدريجى و پيوستگى نسلى تصريح كرده است.
فصل چهارم ـ روش دوّم: رد قاطع تئورى تحولى خلقت.
فصل پنجم ـ روش سوم: در صورت اثبات نظريه تكامل, آيات قرآن توجيه پذير است.
فصل ششم ـ روش چهارم: بنابر فرض صحت تئورى تكامل, خلقت انسان يك معجزه در آفرينش است.
فصل هفتم ـ روش پنجم: تفكيك وحى و فهم مفسّران از آن.
فصل هشتم ـ روش ششم: حل تعارض از طريق تفكيك زبانى علم و دين.
با توجه به مجموع مباحث ارائه شده, چنين به دست مى آيد كه نويسنده به نظريه مختار خويش تصريح نكرده و مطالعه و كاوشى بيطرفانه در آرا داشته است. در واقع پيش از آنكه پاسخ پرسش را عنوان كند, روش مقابله با پرسش را ارائه مى دهد. توجه به اين نكته جهت سودجستن از مطالب كتاب لازم به نظر مى رسد:
هرچند كه اين كتاب گامى در جهت كاوشهاى معرفت شناسانه در يك مسأله جديد كلامى است و از آنجا كه سرفصل چنين مباحث و رويكردهايى را گشوده است, قابل توجه و تأمل است اما بايد اذعان نمود كه اين تلاش گام اوّل است. از اين رو نبايد به همين مقدار اكتفا كرد, بلكه تلاش و كاوش بيشتر در پيرامون علم و دين, همچنان ضرورى به نظر مى رسد.
نكات چندى در نقد و بررسى اين كتاب به نظر مى رسد كه قابل دسته بندى در هر طبقه مى باشد. الف ـ نكات كلّى
1ـ مطالب كتاب به نحوى بسيار موجز و مجمل بيان شده است; تا حدى كه اين مسأله موجب ابهام در فهم مطالب مى گردد, بويژه براى آن دسته از افرادى كه با زمينه بحث آشنايى ندارند. هرچند كه مؤلف خود به اين مطلب اذعان نموده و اشاره كرده است كه فهم مطالب كتاب براى اين دسته از افراد نياز به معلم دارد اما در موارد چندى بخصوص در باب برخى از اصطلاحات مى توان با آوردن توضيحى در يك دو خط و يا حداقل در پاورقى اندكى مطلب را روشن تر ساخت و كمى از ابهام آن كاست به نحوى كه به ايجاز كتاب هم اگر مدنظر نويسنده است لطمه اى وارد نشود.
2ـ در بررسى آراى انديشمندان مسلمان در موضوع مورد بحث كتاب تنها به انديشمندان مسلمان ايرانى اكتفا شده است و ذكرى از آراى ساير انديشمندان مسلمان اعم از انديشمندان مسلمان مشرق زمين و مغرب زمين كه در اين باب احياناً رأى و نظرى دارند به ميان نيامده است. به نظر مى رسد بررسى و استقصاى همه آراى در تكميل مطالب كتاب مفيد باشد. ب ـ نكات جزئى
در نقد هر كتابى نكات جزئى فراوانى به نظر مى رسد كه مى توان بيشتر آنها را اختلافات سليقه اى بين ناقد و مؤلف محسوب داشت كه طرح آنها در نقد كتاب ضرورى به نظر نمى رسد. ما در اينجا از طرح چنين نكاتى خوددارى مى كنيم. البته برخى نكات جزئى هستند كه قابل تأمل مى تواند باشند, از جمله مواردى كه در اين كتاب به نظر مى رسد به دو نكته اشاره مى نمائيم:

 

پاورقي:
1ـ ص1 سطر2 آوردن صفت (ظاهرى) براى كلمه (تعارض) در ابتداى كتاب و قبل از بيان راه حلها و داورى در اين باب, ضرورتى نداشته و به نظر مى رسد مسكوت گذاشتن اين امر در اين موضع از كتاب به داورى بيطرفانه نزديك تر خواهد بود.
2ـ ص15 سطر14 از آنجا كه روشهاى ششگانه در حل تعارض به ترتيب منطقى طبقه بندى شده اند, به نظر مى رسد روش سوم و چهارم جا به جا نوشته شده اند كما اينكه در ص109 از روش آقاى مصباح به عنوان روش چهارم ياد شده است. 1. Andrew S. White, A History of warfare of science with. Theology, Newyork,1895, 2vols 2 . راسل, علم و مذهب, ترجمه مهندس رضا مشايخى, كتابفروشى دهخدا, تهران, 1455.
3. آرتور كوستلر, خوابگردها, ترجمه منوچهر روحانى.
4. راسل, علم و مذهب, ص3. به نظر مى رسد در تعبير علم و دين به جاى عبارت دقيق علم و الهيات (كلام), راسل به عمد مرتكب مغالطه اخذ مابالعرض مكان مابالذات شده است. 5. Austin, The Relerance of Natural Science & Theology 6 . پروين, لارنس اى, روانشناسى شخصيت, ترجمه دكتر محمدجعفر جوادى, و دكتر پروين كديور, مؤسسه خدمات فرهنگى رسا, ج1, ص90.

نام کتاب : آیینه پژوهش نویسنده : دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم    جلد : 32  صفحه : 7
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست