responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : آیینه پژوهش نویسنده : دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم    جلد : 123  صفحه : 7

تازه های نشر


معرفى هاى اجمالى
عطار كدكنى به روايت سرشك كدكنى
مختارنامه, شيخ فريدالدين عطار نيشابورى, مقدمه, تصحيح و تعليقات محمدرضا شفيعى كدكنى, سخن, تهران, 1375
*
منطق الطير, شيخ فريدالدين عطار نيشابورى, مقدمه, تصحيح و تعليقات محمدرضا شفيعى كدكنى, سخن, تهران, 1383
*
اسرارنامه, فريدالدين عطار نيشابورى, مقدمه, تصحيح و تعليقات محمدرضا شفيعى كدكنى, سخن, تهران, 1386 .
*
مصيبت نامه, فريدالدين عطار نيشابورى, مقدمه, تصحيح و تعليقات محمدرضا شفيعى كدكنى, سخن, تهران, 1386 .

القرآن بين دفتى المصحف لاينطق; انّما يتكلم به الرجالُ امام على(ع)
1. درآمد: بى شك شيخ فريدالدين عطار كدكنى نيشابورى يكى از كوهموج هاى سه گانه جريان شگرف و شگفت شعر عرفانى ايرانى و يكى از اضلاع مسلم اين مثلث است و به دلايلى چند حلقه پيوند دو ضلع ديگر آن, يعنى حكيم سنايى غزنوى و مولانا جلال الدين محمد بلخى به شمار مى رود: نخست اينكه تصوف مولوى تكامل يافته همان تصوف سنايى است, البته تصوفى كه عطار از جوانب زهد آن تا حدودى كاسته است; دو ديگر آنكه زبان شعر او نيز تداوم زبان سنايى است, اما در قياس با سنايى نرم تر و تا حدودى به زبان گفتار نزديك تر مى شود و بستر مناسبى براى ظهور زبان شگرف مولوى و در اينجا بايست يادآور شد كه جزيره زبان عطار در قياس با دو چهره پيش و پس وى منحصر به فرد است; سديگر اينكه در حوزه داستان پردازى نيز حلقه واسط ميان سنايى و مولوى به شمار مى رود, به دليل خلق مثنوى هاى چهارگانه اش به ويژه منطق الطير كه با دو مثنوى سترگ آن دو ضلع يعنى حديقة الحقيقه و مثنوى معنوى مثلثِ شگرف و شگفت شعر عرفانى را مى سازد.
با عنايت به آثار بازمانده از عطار اعم از شعر و نثر او را شخصيتى چند بعدى مى يابيم, البته برخى از اين وجوه شخصيت او در طول تاريخ ادبيِ ايران برجسته تر از ابعاد ديگر وى شده و تا حدى وجوه ديگر آن را تحت الشعاع قرار داده است; از همين رو عطار مثنوى پرداز بيشتر مورد اهتمام محققان ايرانى و غيرايرانى قرار گرفته تا آنجا كه مى توان مدعى شد, وجوه ديگر شخصيت وى تا حدودى مغفول مانده است.
2. عطار مثنوى پرداز: محققانِ برجسته شمارِ آثار مسلم الصدور عطار را هفت اثر نوشته اند كه اين ميان نام چهار مثنوى شاعر مى درخشد: منطق الطير, مصيبت نامه, الهى نامه, و اسرارنامه. اغلبِ عطارپژوهان اوجِ هنرنمايى و خلاقيت عطار را در همين مثنوى هاى چهارگانه به ويژه منطق الطير و مصيبت نامه مى دانند و جايگاه والاى او را در ادبيات جهان مرهون همين آثار; از همين رو از سوى محققان مختلف عنايتى خاص به اين مثنوى ها شده است و برخى از آنها چندين بار تصحيح و شرح شده اند.
راز موفقيت اين آثار را بيشتر در نوآورى و خلاقيت عطار بايد جست. يكى از بارزترين جلوه هاى نوآورى و بدعت او را در نوآورى معنايى و گفتمانى اش كه قدر مشترك او با سنايى و مولوى نيز هست, شاهديم. نوآورى عطار در آثار داستانى, به ويژه مثنوى هاى چهارگانه فقط به ايجاد مناسبات معنايى جديدى منحصر نمى شود كه از رهگذر صورت هاى بلاغى مختلف مانند استعاره, مجاز و كنايه حاصل مى شود يا به تعبيرى دقيق تر به ايجاد مناسبت هاى تازه در اسناد از طريق بيان بلاغى محدود نمى شود و همچنين به بهره گيرى او از گفتمان شاعرانه اى كه جنبه ها, كيفيت ها و ارزش هايى را از واقعيت به زبان ويژه خويش منتقل كرده است, بلكه عمدتاً نوآورى شاعر عارف در اين مثنوى ها با ابداع پيرنگ قوى در قالب حكايت صورت مى گيرد, چه (بنا به خاصيت پيرنگ, هدف ها و علت ها و اتفاق ها تحت وحدت زمانى يك كنشِ تمام و كمال در قالب حكايت گرد مى آيند)ريكور, پل. زمان و حكايت, ترجمه مهشيد نونهالى, ص 10, گام نو, تهران, 1383). تركيب ناهمگون و هم نوايى تازه در ترتيب و تنظيم حوادث در حكايت است كه آن را به صورت هاى بلاغى به ويژه استعاره نزديك مى كند.
بايسته يادآورى است كه هر دو شگرد نوآورى مورد استفاده عطار در اين مثنوى ها بر پديده مركزى واحدى به نام معنا استوار است و هر دو گونه نوآورى معنايى نيز به تخيل آفريننده يا به تعبيرى دقيق تر به طرح غايى مربوط است كه قالب حكايت دلايت كننده آن است.
عطار با استفاده معتدلانه از هر دو شگرد نوآورى توانسته است چنان جلوه هاى معنايى منحصر به فردى در آثار خويش به ويژه مثنوى هايش ابداع كند كه مخاطبان شعرش از گذشته هاى دور تا امروز مسحور آن شوند تا جايى كه برخى چنان به وجد آمده كه از قلمرو سيمپاتى يا همدلى وى خارج شده اند و به خلق اثرى به تقليد از او و انتساب آن بدو خواسته اند با عطار امپاتى يا احساس يگانگى كنند, همان هايى كه در تاريخ ادبيات عطارهاى دروغين شمرده شده اند(در اين باره رك: تذكره دولتشاه سمرقندى, ص 142; با كاروان حله, ص 183; مختارنامه, تصحيح محمدرضا شفيعى كدكنى, ص 33 ـ 58.).
3. ضرورت تصحيح مثنوى ها: از همين رو به چندين دليلِ ديگر تهيه متنى منقح و متقن و نزديك به اصل از اين مثنوى ها كارى صعب و دشوار است. با آنكه استادان بزرگى مانند دكتر گوهرين و دكتر نورانى وصال به اين امر همت گماشته اند, عطارشناس فرهيخته اى چون هلموت ريتر آلمانى (1892 ـ 1971) كه عمر گرانمايه خويش را صرف شناختن و شناساندن عطار كدكنى نموده, در مقدمه كتاب درياى جان مى نويسد تفسير نظرى جريان فكرى عطار بسيار بااهميت است و او به جهت دشوارى زبان شاعر به آن نپرداخته است و تصريح مى كند (اين تفسير نظرى تا زمانى كه آثار عطار به سبك انتقادى طبع و نشر نشده و سر و كار ما با نسخه هاى خطى خوب و بد و نيز با چاپ هاى مغلوط است پايه اى نامطمئن خواهد داشت; حتى از يك متن ناموثق و نامطمئن مى توان تا حدى محتواى داستان را دريافت, اما ابيات مقدم و مؤخر بر آن داستان و فهمِ آن اغلب به يك كلمه بستگى دارد كه بدون در دست داشتن يك متن انتقادى نمى توان آن را به نحو يقينى تفسير كرد; اميد است زمان چندان دور نباشد كه بتوانيم اين آثار را در چاپ هاى پاكيزه انتقادى بخوانيم و از آنها لذت ببريم)(ريتر, هلموت, درياى جان, ترجمه عباس زرياب خويى. ص 43, الهدى, تهران, 1374).
خوشبختانه در حال حاضر (چاپ پاكيزه انتقادى دلخواه ريتر از اين مثنوى ها صورت پذيرفته و هم تا حدودى اين تفسير نظرى جريان فكرى عطار كه به جهت دشوارى هاى زبانى به تأخير افتاده بود, انجام يافته است. البته اين همه را مديون همشهرى عطار يعنى استاد شفيعى كدكنى هستيم, بزرگى كه به تعبير استاد زرين كوب هم (محققى راستين) است و هم (در شعر و شاعرى پايه اى عالى احراز كرده است).
استاد جليل القدر به گواهى تصنيفات و تأليفات بى نظيرش به كردار عطار توانسته در ضمن زمان بودگى تاريخِ بودگى ملتش را بيان دارد و مصداق بارزى براى اين گفته كى يرگه گارد باشد: (شاعر كيست؟ ناشادى كه در دل خويش با نگرانى اى ژرف آشناست, لب هايش چنان شكل گرفته اند كه ناله ها و فريادها را به نوايى سحرآميز تبديل كند. )(S. Kierkegaard, Eitheror, VOL.1, trans. W. lowrie, Princeton Universitypress, 1971, p. 22 به نقل از هايدگر و تاريخ هستى, مركز, تهران).
استاد شفيعى كدكنى براى تحصيل اين مهم يعنى چاپ هاى انتقادى پاكيزه از مثنوى ها پس از چهل و اندى سال تحقيق و تدريس و تأمل در مجموعه آثار عطار و تصوف به ويژه تصوف خراسان نسخه هاى كهن و شناخته شده اين آثار را از گوشه و كنار جهان گرد مى آورد و آن گاه با دقت تمام مقابله مى كند و از طريق تطبيق و مقايسه اغلاط و اشتباهات مشترك آنها را طبقه بندى و نسب نامه يا شجره النسب (genealogy) نسخه ها را ترسيم مى كند. سپس از رهگذر تصحيح يا به تعبير لاخمان emendation نسخه موجود از هر اثر را با پلى به ام النسخ كه همان نسخه اصلى خط عطار است ارتباط مى دهد (عبدالحسين زرين كوب, يادداشت ها و انديشه ها, ص 28) و ضمن رعايت توازن ميان صحت و اصالت صورتِ درست گفتار عطار را از ميان انبوه ضبطهاى مختلف با روش علمى و اصول سبك شناسى و نقد متون آشكار مى سازد و هرگز تلاش نمى كند تا به كردار مصححان ديگر به ميل و سليقه خود اصالت سخن عطار را قربانى فهم و تشخيص خويش سازد و عبارت را به گونه اى درآورد كه از لحاظ عروض و قافيه و دستور زبان ايرادى نداشته باشد(شيخ فريدالدين عطار نيشابورى, منطق الطير, تصحيح محمدرضا شفيعى كدكنى, ص 12 ـ 130, سخن, تهران, 1383).
از همين رهگذر است كه استاد شفيعى توانسته چاپ هاى پاكيزه انتقادى معتبرى از مثنوى هاى چهارگانه عطار (منطق الطير, مصيبت نامه, اسرارنامه و الهى نامه) تقديم محققان و عطارپژوهان كند تا نقدهاى تاريخى, ذوقى و لغوى آنان در باب اين اثر سنديت و اعتبار داشته باشد و (تتبع و تحقيق و نقد و بحثشان به منزله حركت و سعى كسى نباشد كه بر روى شن و ماسه نرم و ليز و لغزان قدم برمى دارد)(عبدالحسين زرين كوب, يادداشت ها و انديشه ها, ص 28).
استاد در چاپ اين آثار و برخى متون معتبر صوفيانه مانند اسرارالتوحيد و مرموزات اسدى به تصحيح بسنده نكرده, بلكه بر هر اثر مقدمه و تعليقات مستوفى و منحصر به فردى در حد يك كتاب نگاشته است كه محصول دو نگاه شامل و جزئى نگر وى است. مصحح دانشمند در پرتو اطلاعات وسيع و عميق يا به تعبيرى دقيق تر اشرافِ دائره المعارفى خويش توفيق پيدا كرده تا علاوه بر بازسازى اين مثنوى ها در پرتو قرائت جديد خود از آنها نظام عرفانى شعر فارسى را نيز بازآفرينى كند يا به عبارت ديگر با آتش ذوق و روغن شناخت خود از ميراثِ كهن فرهنگ و ادب اين چراغِ در حال احتضار را چنان زنده نگه دارد كه پرتو آن همه جا را فراگيرد.
همچنين استاد در مقدمه و تعليقات مبسوطى كه بر هريك از اين مثنوى ها به ويژه منطق الطير و مصيبت نامه نوشته است با به كارگيرى رويكردهاى نو و متنوع ادبى مانند نقد تكوينى و بينامتنى, نقد تفسيرى, نقد تصحيح متن, نقد بلاغى, نقد زبان شناختى و نقد هرمنوتيكى يا تأويلى در بخش هاى مختلف اين مقدمه ها و تعليقه ها توانسته افق هاى اين متون را با افق هاى خوانندگان درهم آميزد و ميان دو دنياى متن و خواننده تلاقى ايجاد كند و همچنين با بهره گيرى از دانش هاى مختلف خويش از جمله دانش تأويلى چنان جنبش و حركتى در هر متن پديد آورد كه از اين رهگذر هر متن بتواند دنياى خاص را به نوعى در جلو خويش بگستراند. البته اين همه از آن روست كه استاد شفيعى به كردار باختين معتقد است (آفرينش ادبى نمى تواند بيرون از نظريه ديگر بودگى تحليل شود, چه از منظر ديگربودگى آفريدن يعنى فهميدن است). از همين رو مسئله دريافت و ادراك اين متون را جدى مى گيرد و براى تحصيل اين مهم از نوع سوم گونه هاى سه گانه تفسير متن بهره مى گيرد: (اولين گونه تفسير عبارت است از يكسان سازى با شخص خود. در اين شيوه منتقد خود را به اثرى كه مى تواند فرافكنى مى كند و تمام نويسندگان مثالى از انديشه اى مى شوند و آن را تصوير مى كشند. دومين گونه تفسير نقدِ هويت نام دارد. منتقد در اينجا هويت خاصى ندارد و تنها يك هويت, هويت نويسنده اثر, در نقد و تفسير نمود مى يابد و منتقد به سخنگوى نويسنده تبديل مى شود و در اين شيوه نيز شاهد نوعى ادغام خلسه آميز و بنابراين همچنان شاهد يكسان سازى و يگانگى نويسنده با تفسيرگر هستيم. سومين نوع تفسير رهيافتِ گفتگويى است كه در اين روش هويت نويسنده و منتقد هر دو مورد تأييد و تصريح قرار مى گيرند و در اين حالت دانشِ گفتگويى است بين (تو)يى كه با (من) برابر و در عين حال متفاوت است)(تزوتان تودروف, منطق گفتگويى ميخائيل باختين, ترجمه داريوش كريمى, ص 204 ـ 205).
بى شك تمامِ شارحان و مفسران و منتقدان متون ادبى كهن ايران, اعم از مستشرق يا ايرانى, از اين سه حوزه بيرون نيستند و اغلب آنان در حيطه همان دوگونه اول و دوم قرار مى گيرند:
استاد كه ايشان را به حق بايد پرده دار كعبه ميراث ادبى اسلامى دانست, برخلاف بسيارى از منتقدان جديد و قديم ميراثِ ادبى غنى گذشته اين سرزمين را صرفاً پاره اى ارزنده از مرده ريگ گذشتگان و تاريخ كهن ايران نمى داند; از همين رو مانند بعضى شارحان و مفسران و مصححان برخى متون سعى نمى كند با گردآورى مطالب حاشيه اى متن را چندان حجيم سازد كه هم موجب جمود بيشتر آن شود و هم مخاطب آن متن را بتاراند, بلكه (شيوه تفسير و حلِ مشكلات وى حركتِ بيت به بيت با خواننده و توضيح تمام مسائل زبان شناسيك و تاريخى و عرفانى و قرآنى و حديثى متن است)(فريدالدين عطار نيشابورى, اسرارنامه, تصحيح محمدرضا شفيعى كدكنى, ص 16). اسلوب ايشان در شرح و تفسير اين مثنوى ها تكيه بر منابعى است كه يا عطار از آن ها بهره برده يا به دليل تقدم بر روزگار عطار عملاً مى توانسته است جزء منابع انديشه و دانش عطار و معاصران او قرار گيرد. استاد در حد توان خويش كوشيد تا در استشهادات لغوى و ارجاعات تفسيرى و قرآنى, حديثى و عرفانى از منابع و متون روائى مابعد عطار كمتر بهره ببرد و همچنين تلاش نموده تا در فرآيند شرح و تفسير اين مثنوى ها از زبان مجموعه آثار عطار بيشترين بهره ها را برده تا خوانندگان (از رهگذر اين شيوه تصحيح و نقد و تحليل متن) دريابند (چه مقدار كلمات و تعبيرات نويافته وارد زبان عطار و از طريق او وارد فرهنگ هاى آينده زبان فارسى شده است)(همان).
در تصحيح اين مثنوى ها نيز به دليل امتياز برجسته اى كه نسخه اساس ايشان بر همه نسخه هاى موجود داشته, تا جايى كه اساس قابل توجيه علمى بوده از پرداختن به نسخه بدل ها پرهيز كرده است و جايى كه نسخه اساس ناقص يا غلط بوده با استدلالِ علمى ضبطى را برگزيده و در تعليقات بدان نيز اشاره كرده است.
4. فرجام سخن: در پايان گفتنى است مثنوى هاى عطار به تعبير منتقدان مدرن (درون متنى) هستند كه متون مختلف را در خود جاى داده اند و حضور آنها را منعكس مى سازند يا به تعبير باختين اين متون (مكالمه اى) با متون ديگرند
بنابر مقدمه هاى اين مثنوى ها و تعليقات پرارزش آنها عطار منابعِ مختلف پيش از خود را مطالعه و نظام هاى نشانه اى ادبى و غيرادبى را به نظام ادبى تبديل كرده است و بافت جديدى از دقايق, اشارات و ساختارهاى قديمى ادبى و غيرادبى پديد آورده; از اين رو هريك از اين مثنوى ها به كردار موزائيك يا كاشى كوچكِ متراكمى جلوه مى كند كه انواع متون در آن با تكنيك هاى مختلف ادغام شده اند يا به تعبير رولان بارت (گذرگاه و بافتى از مواد و تجارب گوناگون نورها, رنگ ها, گياهان, گرما, هوا, صداها, آواز پرندگان و لباس هاى ساكنين دور و نزديك و نقل قول هايى بدون علامت نقل قول) هستند(بهرام مقدادى, فرهنگ اصطلاحات نقد ادبى, ص 114, فكر روز, تهران, 1387).
استاد شفيعى كدكنى ضمن اينكه از فاصله زمانى كه ميان او و عطار است, غفلت نمى كند, معتقد است مرده ريگ عطار و كل سنت و ميراث ارزنده پيشينيان ما نبايد قيد و بند آزادى يا پويايى مان باشد, ما بايد نمايندگى آن را عهده دار شويم و با فهم و تفسير مجدد آن را احيا و تكرار كنيم تا در اسارت متون كهن نمائيم كه مجبور شويم آنها را و به طور كلى سنت ارزنده خويش را رد كنيم, همان سنتى كه خودآگاه ما ريشه در آن دارد. به همين دليل آنانى كه شناختى از اين سنت ندارند, وقتى در برابر فرهنگ پرزرق و برق جديد جهان غرب قرار مى گيرند, دچار الينگى يا از خودبيگانگى مى شوند, در حالى كه اگر از گذشته خويش آگاه باشند كمتر به اين بليه گرفتار مى شوند.
از همين رو استاد از اين متون شگرف و سهل و ممتنع فقط معنا و مفهوم شان يا به تعبيرى حكايت هاى آنها را در نمى يابد تا به خوانندگان خويش منتقل كند, بلكه از وراى معنا و مفهوم مرجع و مأخذ آنها را نيز كشف مى كند و همچنين تجربه اى كه آن اثر متوجه زبان مى سازد و در برابر خوانندگان خويش قرار مى دهد. به قولى استاد اين مثنوى ها را بازآفرينى يا توليد مى كند, از آن رو كه (متون متكثر و چند بعدى براى مصرف كردن نيست, بلكه براى توليد كردن است)(همان).

حبيب اللّه عباسى
تذكرة نتايج الافكار, محمد قدرت اللّه گوپاموى, تصحيح يوسف بيگ باباپور, مجمع ذخائر اسلامى, قم, 1387, وزيرى.
تذكره ها را در كل مى توان به دو دسته تقسيم كرد: دسته اول تذكره هاى عمومى است و هركس كه دست بدين كار زده است, درباره تراجم شعراى پيش از روزگار خود ناچار از مراجعه به منابع قديمى تر بوده و استفاده از اين منابع يا با انصاف و عدالت و حق گزارى و امانت صورت گرفته است يا با كتمان و پرده پوشى و پنهان داشتن مأخذ; دسته دوم تذكره هاى عصرى است, اعم از اينكه قسمتِ عصرى جزئى از يك تذكره عمومى باشد يا منحصراً در ذكر احوال شعراى همزمان يك پادشاه يا معاصران تذكره نويس يا گويندگان يك منطقه و سرزمين.
تذكره نويسى در ادبيات فارسى سابقه طولانى و ممتدى دارد و يكى از امور مهم و پر ارجى است كه از اسلاف ما به يادگار مانده كه در اغلب موارد بسيارى از زواياى تاريك زندگى گويندگان سلف را روشن كرده است. اما آنچه در اغلب تذكره ها عادتاً به چشم مى خورد, اين است كه مؤلفين و مدوّنين تذكره ها در تراجم احوال شعرا و سخنوران راه مبالغه را پيموده و همه آنها را همسنگ و هم طراز يكديگر دانسته و با الفاظ اغراق آميز همه را ستوده اند و كارى با نقد سخن ايشان نداشتند و نقد ادبى كه از علوم متداول جديد است, در شيوه تذكره نويسى قديم به چشم نمى خورد.
تذكره حاضر كه در رديف تذكره هاى عمومى است, مشتمل بر تراجم 539 نفر از شعراى قديم و جديد از ميرالهى همدانى تا ميريوسف بلگرامى و مقدمه اى در گزارش احوال مؤلف و سبب تأليف و ترجمه حال ممدوح (نواب محمد غوث خان بهادر, متخلص به اعظم, حاكم كرناتك و صاحب تذكره هاى صبح وطن و گلزار اعظم) و تعريف شعر و بحور آن و نخستين گوينده كلام منظوم و انواع نظم و بيان سبك هاى سخن و تطور آن مى باشد(تاريخ تذكره هاى فارسى, ج 2, ص 353).
محمد قدرت اللّه گوپاموى و خاندان او:
محمد قدرت اللّه پسر محمد كامل (م 1281 ق) شاعر و نويسنده فارسى نويس شبه قاره هند بود و تبارش با 23 واسطه به قاسم بن محمد بن ابوبكر(قاسم بن محمد بن ابوبكر (نقشبنديه): از فقهاى سبعه بود. در اصطلاح عامه هفت تن از تابعين كه در مدينه فقه و حديث به مسلمين تعليم كرده اند و ايشان در مدينه بعد از صحابه به فتوى مى پرداخته اند و در حقيقت محور فقه عامه نيز آنها بوده اند, عبارت بودند از: ابوبكر بن عبدالرحمن مخزومى قرشى, خارجه پسر زيد بن ثابت انصارى, سعيد بن مسيب مخزومى قرشى, سليمان بن يسار, عبيداللّه بن عبداللّه مخزومى قرشى, عروة بن زبير, قاسم بن محمد بن ابى بكر كه مادرش ايرانى بوده است. (دائرة المعارف فارسى)). از فقهاى سبعه مدينه مى رسيد. نياكانش از عربستان به هند كوچيدند و در قنوج نشيمن گزيدند. يكى از اجدادش در اواخر دوره غوريان (571 ـ 612 ق) در گوپامو از توابع لكهنو در استان اوده رحل اقامت افكند و حكام آن زمان نظر به درستكارى و ديندارى اش وى را به نيابت صدارت برگزيدند. اين مقام رفته رفته در خانواده اش موروثى شد و آنها تا فروپاشى گوركانيان هند و دوره نواب شجاع الدوله (1189 ق), حكمران اوده, بدين ترتيب روزگار مى گذرانيدند.
محمد قدرت اللّه فارسى و عربى را نزد استادانى چون مولوى محمد مقيم و شيخ غلام جيلانى و شيخ بدرعالم فراگرفت. در طريقت به سيد شاه غلام نصيرالدين سعدى دست بيعت داد و به سلسله قادريه(قادريه: فرقه اى از صوفيه اند و منسوب به سيد عبدالقادر گيلانى. بعضى وى را از نواحى بغداد مى دانند و نه گيلان ايران و گويند جيل ناحيه اى است از نواحى بغداد كه تا بغداد هفت روز راه است. لكن معروف است كه شيخ عبدالقادر گيلانى از گيلان ايران است. وى از شيوخ بزرگ و صاحب طريقت است. پيروان بسيارى در بلاد عرب و عجم دارد و سرسلسله قادريه است. پيروان وى كارهاى خارق عادت و عجيب و غريب مى كنند. گويند خود شيخ اهل كرامات بسيار بوده است. در اكثر تذكره ها و تراجم احوال اهل عرفان و سُلاله ها نام وى برده شده است. ر.ك: فرهنگ معارف اسلامى, ج 3, ص 483) پيوست. در فن ّ شعر نيز از خوشدل گوپاموى پيروى كرد. در 29 سالگى (1227 ق) براى بهره گيرى از محضر خوشدل و خوشنود (مولوى محمد ارتضى على خان) به مدراس رفت و به پايمردى خوشنود به دربار نوابان كرناتك, اعظم جاه (1234 ـ 1241 ق) و محمد غوث خان متخلص به اعظم (1242 ـ 1272 هـ. ق) راه يافت و در شمار مداحان و نديمان آنها درآمد. در سال 1239 ق لقب خانى يافت و توليت آرمگاه نواب عظيم الدوله بهادر (1216 ـ 1234 ق) پدر اعظم جاه بدو واگذار شد.
نواب محمد غوث خان در سال 1260 ق انجمن ادبى (محفل مشاعره اعظم) را به راه انداخت و دو تن رابه داورى برگزيد كه يكى از آنها قدرت بود(دانشنامه ادب فارسى, ج 4, ص 2035 ـ 2036). محمد قدرت اللّه شعر نيكو مى گفت و در شعر قدرت تخلّص مى كرد.
دو ديوان فارسى از او به جاى مانده است. منظومه هايى نيز بدو نسبت داده اند كه عبارت اند از: ازهار قدرت, اكوان قدرت, تماشاى قدرت, كيمياى قدرت, گلزار قدرت, مجراى قدرت, گلزار عشرت و رساله هاى حكايات قدرت, رفعات قدرت (الذريعه, ج 3/9, ص 877: دفعات و ج 4, ص 431: رقعات), عجايب قدرت(6. برخى منابعى كه مى توان درباره قدرت اللّه گوپاموى بدان ها رجوع كرد, عبارت اند از: اشارات بينش, ج 1, ص 900; تاريخ ادبيات مسلمانان پاكستان و هند, ج 3, ص 211; تاريخ تذكره هاى فارسى, ج 2, ص 353 ـ 357; تذكره نويسى فارسى در هند و پاكستان, ص 552 ـ 558; تين تذكرى, ص 174 ـ 176; الذريعه, ج 4, ص 50 و ج 9, ص 877 و 24, ص 44; ريحانة الادب, ج 4, ص 431; شمع انجمن, ص 392 ـ 393; علماء العرب فى شبه القارة الهنديه, ص 668; فهرست مشترك نسخه هاى خطى فارسى پاكستان, ج 11, ص 773; فهرستواره كتاب هاى فارسى, ص 1962; مؤلفين كتب چاپ سنگى فارسى و عربى, ج 4, ص 913 ـ 914; نتائج الافكار (تذكره حاضر) ص 579 ـ 590 (چاپ سنگى); نزهة الخواطر, ج 7, ص 395 ـ 396; نگاهى به تاريخ ادب فارسى در هند, 608. نيز:
Catalogue of the Persian Manuscripts in the British Museum, 1024 - 1025; A Catalogue of the Arabic, Persian, and IIindustany Manuscripts of the Libraries of the king of Oudh, 644; Dictionary of Indo - Persian . iterature, 493; Mughals in Indio; 399; Persian Literature; C.A.Storey, 900.(
قدرت شرح حال خويش را در رديف شاعران در ذيل حرف (قاف) در همين تذكره آورده است و چنين مى نويسد:
(آواره صحراى غربت, محمد قدرت اللّه متخلص به قدرت كه نسبتش بيست و سه واسطه به قاسم بن محمد بن اميرالمؤمنين ابى بكر صديق ـ رضى اللّه تعالى عنه ـ كه از فقهاى سبعه مدينه بوده و سلسله نقشبنديّه به ذات شريفش منتهى مى شود, مى رسد. اسلاف راقم اوراق از بلاد عرب سرى به ممالك هند كشيدند و رفته رفته به بلده قنوج رنگ اقامت ريختند و از آنجا يكى از اجداد اين حقير اواخر سلطنت غوريه در كوپامومِن متعلقات دارالحكومت لكهنو مضاف صوبه اخترنگراود طرح سكونت انداخت و با شرفاى آنجا به ارتباط و هم نسبتى پرداخت. حكام عصر نظر به تقوى و صلاح و ديانت و امانت او را به نيابت صدارت برگزيدند و به تقرّر معاش معقول از پيشگاه سلاطين به اهتمام خدمت مذكور مأمور گردانيدند. پس از آن خواجه پهول, نواده او كه به اوصاف حميده و روش پسنديده مقبول دل ها بوده و به اتباع شريعت و طريقت يكتا و از جانب قطب العالم حضرت شيخ سعدالدين خيرآبادى ـ قُد*س سِر*ه ـ خرقه خلافت داشت به همان تيره به كمال عزّت و احترام گذرانيد و بعد وفاتش پسر اكبرش مولوى شاه عبدالرحيم كه به حليه فضايل و كمالات آراسته بود, چنانچه فتاوى مجمع المسائل از تصانيف اوست و با وجود ابتلاى خدمت مسطور در زمره خلفاى حضرت بندگى نظام الدين اميتهوى ـ قُد*سَ سِر*ه ـ عزّ امتياز داشته, به عنوان پدر بزرگوار به اطوار شايسته به فرط بلندنامى ايام حياتِ مستعار انصرام رسانيد. پستر اولادش يكى بعد ديگرى تا انقراض سلطنت تيموريه و عهد وزيرالممالك نوّاب شجاع الدوّله بهادر, ناظم صوبه مرقوالصّدر, كه معاش شرفا قايم و جارى بود, به همان خدمت به سر مى برد.
بالجمله اين فقير در سنه تسع و تسعين و مأة و ألف (1199 ق) خرقه هستى دربر كشيد و بعد جلوس در حلقه اهل فهم و تميز كتب درسيه فارسيه به خدمت اساتذه وقت گذرانيد و پس از آن به مقتضاى شورش طبع به كوچه سخن درافتاد و دل به هم صحبتى اصحاب اين فن نهاد و در مشق سخن به تلمّذ جناب خوشدل مغفور نقد استعداد اندوخت و به فيض صحبت بابركتش چهره اعتبار برافروخت و بعد چندى به رهنمونى طالع به شرف بيعت جناب فيض انتساب, عمدة المتّقين, قدوة العارفين, حضرت سيد شاه غلام نصيرالدين سعدى ـ قدسَ سره ـ در سلسله عاليه قادريه ممتاز گرديد. ذات مباركش آيه رحمت بود و سرچشمه هدايت.
پستر در آغاز عمر بيست و نه سالگى به جاذبه محبت جناب خوشنود ـ دام ظلّه ـ به مدراس برخورد و بقيه احوالش در ديباچه گذشت و هرچند كه صعوه مثل باز قوت پرواز ندارد و قطاة با طوطى خوش لهجه هم آواز نيست, لكن چون كه در استعداد طيران فى الجمله مجانست و اتحاد است, لهذا اين غاشيه بردار چابك سواران ميدان سخن و جزوه كش دبستان اين فن كه مدتى كمر به خدمت شعر و شاعرى بربسته و نشتر محبت كلام رنگين به رگ جان شكسته, وحشيان خيالِ پراختلال خود را با غزالان بيدايِ فصاحت رخصتِ جولانى مى دهد و برخى از افكار حاليّه به ياران عرض مى كند, شايد نظر صاحبدلى بر آن افتد و به پرتو اومِسِ ناقص اين قليل البضاعت طلايِ احمر گردد(تذكرة نتائج الافكار, ص 579 ـ 582).
نمونه اى از اشعار قدرت كه خود وى گزينش نموده و در ذيل احوال خود در تذكره حاضر آورده است:
اى از فروغ نور تو روشن چراغ ها
وز پرتو جمال تو در سينه داغ ها
* * *
فزود حسن چو از ساغر شراب تو را
سزد از اين دل بريان من, كباب تو را
به حال پيريم, اى ترك نوجوان رحمى
اگرچه منع كند عالم شباب تو را
شب حديث زلف مشكينت چو در محفل گذشت
من ز خود رفتم نمى دانم چه ها بر دل گذشت
* * *
نى همين آتش عشق تو دل و جانم سوخت
اشك گرمم چه بلا بود كه مژگانم سوخت
* * *
قطره هاى اشك كز چشم من ناكام ريخت
سرخى آن آبروى باده گلفام ريخت
* * *
من به كام دل چو از لعلش گرفتم بوسه اى
دست حسرت مدّعى را زهر اندر كام ريخت
* * *
وقت سحر چو, اى گل! خندان برآمدى
صد چاك كرد صبح گريبان خويش را
* * *
نشد ز روز ازل جز غمت حواله ما
بود ز خون جگر باده در پياله ما
فغان كه صحبت او بر دلم بلا آورد
شكست آخر از آن سنگ آبگينه ما
همچنان كه از شيوه سخنورى قدرت برمى آيد, اشعار وى نمونه بسيار روشنى از سبك هندى است و تقريباً تمام خصوصيات سبك هندى در آن مشهود است.
صاحب تذكرة گلزار اعظم (ص 288 ـ 295) كه از ممدوحان قدرت بوده, شرح حال وى را ذكر كرده و چنين آورده است:
(قدرت, تخلّص محمد قدرت اللّه خان پسر محمدكامل است. نسبتش به جناب قاسم بن محمد بن اميرالمؤمنين ابى بكر صديق (رض) كه از فقهاى سبعه مدينه منوّره ـ زادها اللّه شرفاً و تكريماً ـ بود و سلسله نقشبنديه به ذات شريفش انتها مى پذيرد و به بيست و سه واسطه مى رسد. اسلافش از بلاد عرب به ممالك هند درافتادند و رفته رفته در بلده قنوج رخت اقامت نهادند. يكى از اجدادش اواخر سلطنتِ غوريه گوپامو را موطن خود ساخت و با شُرفاى آن طرف به هم نسبتى پرداخت. حكام آن زمان نظر بر صلاح و امانت او به نيابت صدارت پسنديدند و به تقرّر معاش مكتفى مصارف او به اهتمامش مأمور گردانيدند. از اولاد او يكى بعد ديگرى تا انقراض سلطنت تيموريه و عهد نواب شجاع الدوله بهادر سر به راهى خدمت مصدره مى نمود و همان معاش بر ايشان جارى و به حال بود.
بالجمله, در سنه 1199 هجرى در قصبه گوپامو زاهد وجود قدرت بر مصلاى ظهور نشست و بعد اقامت شعور نيّت اكتساب علم در دلم محكم بست. فاتحه صرف و نحو عربى به اقتداى مولوى محمّد مقيم خواند و سور كتب فارسيه به اقتداى شيخ غلام جيلانى و شيخ بدر عالم با وى ضم ّ گرداند. به مقتضاى ذوق طبيعى به خدمت مولوى خوشدل نقد سخن سنجى به كف آورد و به تحصيل فيض صحبتش به هم بزمى و هم كلامى ارباب اين فن اعتبار شايان پيدا كرد. از خوش طالعى به شرف بيعت جناب مولوى سيد شاه غلام نصيرالدين سعدى بلگرامى ـ قدس سره ـ در سلسله عاليه قادريّه مشرف گرديد و به قيام اذكار و اشغال اين طريقه سنّيه خود را بهره ور گردانيد, سپس در سال 1227 هجرى به كشش قلبى حضرت خشنود ـ دام ظلّه ـ به مدراس رسيد و از ملاقات حضرت موصوف اوقات عزيز خوش كرده علم فرايض و حساب از خدمتش به سند رسانيد. بعد پنج سال از رهبرى طالع به وسيله معزّى إليه از ملازمت جناب نوّاب رضوان مآب كام دل حاصل ساخت و رفته رفته به اضافه مشاهره خطاب خانى و خدمت توليت مقبره جناب نوّاب رحمت مآب عَلَم افتخار افراخت, إلى الآن برهمان عهده اشتغال دارد و سرانجام آن به كمال ديانت و خوبى مى دهد. علاوه آن احمد الحكمين محفل مشاعره اعظم است و در انفصال مقدمات دخل و اعتراض شعرا مزاجش با انصاف تؤام.
زاهد شب زنده دار و عابد پرهيزگار, همّتش مصروف عبادت الهى و دلش همواره مشغول طاعت بارى, ديوانى كثيرالحجم ترتيب داده و بناى آن بر اقسام شعر حاليه نهاده, تذكره اى مسمى به نتائج الأفكار به نهايت فصاحت و بلاغت و درستى عبارت و صحت احوال و صداقت اقوال نگاشته و منت بر ناظران گماشته, چنانچه در اين سر كار به قالب طبع درآمده در جوار و ديار و اطراف و اكناف به طريق هديه فرا رسيده و همه جا مقبول طبايع سخن فهمان و منظور خواطر نكته سنجان گرديده. سالك طبعش در طى مسالك سخن چنين قدرت دارد:
مى توان كرد سوز دل پنهان
گر كند اشك پرده دارى ما
هيچ كس چشم تر نكرد, مگر
شمع بالين به سوگوارى ما
* * *
چشمم نشود ملتفتِ غير ز سويت
كز قبله نگرداند كس قبله نما را
از راستى تير, كمان راست نگردد
من چون ز عصا راست كنم پشت دو تا را
* * *
قدرت كسى كه دارد زنجير عشق در پا
از بند هر دو عالم, آزاد رفته باشد…
(تذكره گلزار اعظم, ص 288 ـ 295)
صاحب تذكره گلزار اعظم مجموعاً 42 بيت از قدرت گزينش كرده و در ذيل احوال او آورده است. هم او در تذكره ديگرش موسوم به صبح وطن شرح حالى شبيه همين شرح حال از قدرت ذكر كرده است. واصف مدراسى نيز در معدن الجواهر و حديقة المرام ترجمه او را به پارسى و تازى به قلم آورده است(تاريخ تذكره هاى فارسى, ج 2, ص 354 ـ 357). صاحب ريحانة الأدب (ج 4, ص 431) از شخص ديگرى به نام شاه قدرت اللّه نام مى برد كه گويا در آن خلط مطلب صورت گرفته است, مى نويسد: (شاه قدرت اللّه از شعراى دهلوى هندوستان مى باشد كه ديوان مرتبى بيست هزار بيتى و منظومه اى موسوم به نتائج الأفكار داشته و به سال 1205 هجرت در مرشدآباد هند درگذشته… ) و سپس يك دو بيتى از او آورده است. گويا نتائج الافكار قدرت اللّه گوپاموى را يك منظومه دانسته و آن را به شاه قدرت اللّه دهلوى نسبت داده است و حتى در ذيل همان نامِ قدرت اللّه گوپاموى را آورده و پس از برشمردن يازده مورد از آثار منظوم و منثور منسوب به قدرت ـ غير از ديوان اشعار ـ نامى از تذكره مذكور نيامده است و حتى وفات او را نيز سنه 1280 هجرى دانسته است(ر ك: ريحانة الأدب, ج 4, ص 431). و همين سهو نيز در الذريعه تكرار شده است (الذريعه, ج 3/9, ص 877).
خودِ قدرت اللّه نيز در ديباچه تذكره شرح حال خود را با قلمى فصيح و نثرى شيوا نگاشته است كه تقريباً تكرار همان مطالب ذكر شده است. از آثارى كه در اكثر تراجم حالِ قدرت اللّه به وى نسبت داده شده است, چيزى به دست نيامد, حتى صاحب ريحانة الادب و صاحب الذريعه ده موردى را كه از آثار نظمى و نثرى به وى نسبت داده اند, موفّق به رؤيت آن نشده اند و خودِ قدرت نيز در شرح حال خود به چنين آثارى اشاره نكرده است. اما قطعاً ديوان اشعارى داشته و نمونه هاى چندى در ذيل احوال او در تذكره هاى مختلف متأخّر يا هم عصر وى آمده است.
استادان قدرت:
از ميان كسانى كه قدرت در محضر آنها كسب فيوضات و علوم متداوله نموده و خود بدان ها اشاره كرده است, مى توان به اين افراد اشاره كرد: مولوى محمّد مقيم, شيخ غلام جيلانى, شيخ بدرعالم, سيد شاه غلام نصيرالدين سعدى, مولوى محمد ارتضى على خان خوشنود و خوشدل.
ممدوحان قدرت
از ميان سلاطين و رجال دربارى كه قدرت با آنها ارتباط داشته و برخى را در اشعار خود مدح گفته, مى توان به اعظم جاه (1234 ـ 1241 ق), فرزند عظيم الدّوله بهادر (1216 ـ 1234 ق), همچنين محمد غوث خان متخلص به اعظم (1242 ـ 1272 ق) اشاره كرد كه در تعليقات كتاب به تفصيل شرح حال هريك آمده است.
تذكره نتائج الأفكار و اهميت آن:
مؤلف كتاب خود را به خان اعظم اهدا كرده و در تاريخ اتمام آن گفته است:
فكر سال نتائج الأفكار
هريكى كرد و دُرّ معنى سفت
عقل چون حرف بد نديد در آن
هديه بارگاه اعظم گفت
كه به حساب ابجدى (هديه بارگاه اعظم) همان عدد 1258 است كه مساوى با سنه تأليف كتاب است.
نثر كتاب به سياق هندى است و بيشتر صاحبان تراجم از شعراى پارسى گوى يا شعراى مهاجر به هند هستند كه برخى در گمنامى و خمول به سر مى برده اند و براى اولين نامشان در اين رساله آمده است. شيوه نگارش كتاب نسبتاً بى تكلف و ساده و روان است, جز آنكه در مواردى از برخى لغات و اصطلاحات نامناسب و احياناً بيگانه استفاده شده است كه درك متن كتاب را مستلزم آشنايى با زبان كتاب و شيوه نگارش آن مى نمايد, مثلاً عباراتى نظير (در عمر بيست سالگى) به جاى (در سن ّ بيست سالگى), (در عمر شعور) به جاى (در سن ّ رشد و بلوغ) و… كه تحت تأثير نگارش زبان هندى بوده است.
گاهى مؤلف كلمات هندى را به جاى كلمات فارسى به كار برده است و گاه كلمات انگليسى و فرانسه هم به ندرت در كتاب ديده مى شود, مثلاً به جاى واژه حكومت مترادفِ انگليسى آن را به كار برده است و چند مورد نيز از واژه هاى اردويى استفاده كرده است.
استعمال كلمه (پستر) به جاى سپس يا پس از آن استعمال كلمه (ولايت) به معناى محل تولّد و زادگاه و… , حذف افعال به قرينه لفظى در جملات معطوف, آوردن سجع در جملات معطوف كه نثر كتاب را به نثر مسجّع نزديك كرده است.
منابع مورد استفاده قدرت:
1. آتشكده آذر بيگدلى;
2. رياض الشعراء;
3. مجمع النّفائس;
4. بهارستان سخن عبدالرّزاق;
5. مرآت الخيال شيرعلى خان لودى;
6. كلمات الشّعراء سرخوش;
7. سفينة الشّعراء بى خبر;
8. سرو آزاد;
9. خزانه عامره آزاد بلگرامى;
10. گل رعنا;
11. شام غريبان شفيق.
تذكره حاضر كه شرح حال 539 نفر از شعراى پارسى گوى شبه قاره هند يا شعراى مهاجر به هند است, اثرى بسيار ارزشمند و گنجينه اى گرانقدر است.

افسانه حصيرى
شيعه پاسخ مى گويد, تأليف: آية اللّه ناصر مكارم شيرازى, چاپ هشتم, ناشر مدرسه امام على(ع), 272 صفحه, رقعى, 1386 .
كتاب فوق داراى يك پيشگفتار و ده فصل است. اين اثر پردازشى به 10 مسئله مهمِ ميان پيروان اهل بيت ـ عليهم السلام ـ و اهل سنت است كه هر فصل به مسئله اى اختصاص دارد: فصل اول, عدم تحريف قرآن كريم; فصل دوم, امر تقيه در كتاب و سنت; فصل سوم, عدالت صحابه; فصل چهارم, احترام به قبور بزرگان; فصل پنجم, نكاح موقت; فصل ششم, سجده زمين; فصل هفتم, جمع ميان دو نماز; فصل هشتم, مسح پاها در وضو; فصل نهم, بسم اللّه جزء سوره حمد; فصل دهم, توسل به اولياءاللّه.
درباره انگيزه تأليف آمده است: دشمنان طرح هاى وسيع و گسترده اى براى ايجاد بدبينى, سوءظن, اختلاف و نفاق تدارك ديده اند و به گونه اى كه از اخبار برمى آيد سرمايه گذارى كلان مادى نيز روى آن صورت گرفته و تندروان و متعصبان هر دو طرف را براى اجراى اين مقاصد شوم بسيج كرده اند, از جمله اخبار موثق حكايت از اين دارد كه اخيراً سلفى هاى متعصب عربستان سعودى 10 ميليون كتاب تفرقه انگيز چاپ و در ميان حجاج پخش كرده اند و حجى را كه عامل وحدت مسلمين است به عامل نفاق مبدل كرده اند و متأسفانه اين گونه كارها همه ساله تكرار مى شود. خطباى متعصب وهابى از هرگونه سمپاشى براى ايجاد نفاق در ايام حج و عمره كوتاهى نمى كنند و على رغم نزديكى زياد ميان ايران و عربستان بر حملات خود به شيعيان افزوده اند. حملات سپاه صحابه و كشتار فجيع افراد مظلوم و بى دفاع و از آن اسفبارتر افتخار بر اين كشتارها و ترورها كه در فواصل كوتاهى تكرار مى شود, بر كسى پوشيده نيست.
تحريك گروه هاى تندرويى همچون طالبان كه طبق مدارك موجود از سوى زورمداران آمريكايى است, يكى ديگر از كارهاى خطرناك آنان بود تا از يك سو چهره اسلام را بسيار خشن, بى رحم و دور از علم و دانش و تمدن جلوه دهند و از سويى ديگر شكاف مسلمين را بيشتر كنند و كوتاه نگرى بعضى از سياستمداران اسلامى كه منافع موقت و محدود خود را بر منافع درازمدت تمام جهان اسلام مقدم مى دارند, يكى ديگر از عوامل عدم وصول به اهداف پايدارى وحدت است. بر همين اساس بر آن شديم تا در اين اثر روشى ابتكارى و جالب براى تقويت صفوف (شيعه و سنى) ارائه دهيم. در اين روش اين مسئله كاملاً روشن خواهد بود كه موارد مهم اختلاف پيروان مكتب اهل بيت ـ عليهم السلام ـ با اهل سنت ريشه در كتاب هاى معروف آنها دارد و آنچه شيعه در اين موارد مى گويد مدرك يا مدارك روشن آن در كتب اهل سنت است و به گفته يكى از علماى آزادانديش اهل سنت (شيعيان مى توانند تمام اصول و فروع مذهب خود را با كتب ما (اهل سنت) اثبات كنند).
استنادهاى مكرر به آيات قرآن كريم, تفاسير و كتب معتبر اهل سنت و شيعه و بيان بسيار ساده و قابل فهم بيانگر ارائه روش نوى به دور از پيچيدگى علمى نامفهوم براى نسل جوان از ويژگى هاى مهم اين اثر است كه توانسته است در مدت 2 سال از انتشار آن اين اثر را به چاپ هشتم برساند. ارائه فهرست هاى متعدد شامل آيات, روايات, اشخاص, قبايل و گروه ها و اماكن و در پايان فهرستِ منابع بهره بردارى موضوعى اثر را سهل تر نموده است.

محبوبه خسروى
وهابيت بر سر دو راهى, تأليف: آية اللّه ناصر مكارم شيرازى, چاپ هشتم, ناشر مدرسه امام على(ع), 200 صفحه, 1386.

اثر فوق داراى يك مقدمه و 2 فصل است. فصل اول به بيان عوامل سقوط وهابيت پرداخته است كه در اين فصل به شش عامل اشاره گرديده كه عبارت اند از: خشونت فوق العاده, تحميل عقيده, تعصب شديد و افراطى, عدم آشنايى به ارزش هاى فرهنگى, جمود و مخالفت با هر پديده نوين, ضعف منطق و برداشت نادرست از شش واژه قرآنى شامل مفهوم شرك, مفهوم اله, مفهوم عبادت, مفهوم شفاعت, مفهوم دعا در قرآن و بدعت در كتاب و سنت. فصل دوم با عنوان (فريادهايى از حرمين شريفين) شامل 3 بخش است. بخش اول تحت عنوان (فريادى كه از مكه برخاست) به بيان مطالبى از كتاب السيد محمد بن علوى عالمِ شجاعِ مكه كه در نقد افكارِ وهابيت كتاب (مفاهيم يجب أن تصحّح) را نگاشت و گروه زيادى از علماى بزرگ اهل سنت مصر, مراكش, سودان, بحرين, پاكستان و امارات بر آن تقريظ نوشته و شجاعت او را ستودند. بخش دوم بيان مطالبى در خصوص كتاب (قرائة نقديه لمذهب الشيخ محمد بن عبدالوهاب فى التكفير) است كه به قلم شيخ حسن بن فرحان مالكى از دانشمندان معروف اهل سنت عربستان مى باشد. بخش سوم به ذكر بيانيه هيئت علماى بزرگ سعودى در محكوم ساختن خشونت هاى وهابيان اختصاص يافته كه ابتدا متن عربى بيانيه و سپس ترجمه آن در پى آمده است.
در مقدمه اثر آمده است امروزه وهابيون به دو شاخه تقسيم شده اند:
1. سلفى هاى متعصب و تندرو كه همه مسلمين جهان جز خود را تكفير كرده و مشرك مى شمارند و خون و اموال آنان را مباح مى دانند. جمود در انديشه و خشونت در سخن و عمل از بارزترين ويژگى هاى آنهاست. از بحث هاى منطقى و عقل گريزان اند. در افغانستان, عراق, پاكستان و حتى زادگاه خود (عربستان) آن قدر خشونت آفريدند كه تمام آنها بيزار شدند و ترسيم بسيار زشتى از اسلام در جهان ارائه كردند كه براى زدودن آثار آن سال ها بايست تلاش كرد. آنهابه پايان عمر خود نزديك شده اند و به زودى صحنه ها را ترك مى گويند.
2. وهابى هاى معتدل و روشنفكر كه اهل منطق و گفتمان و (حوار) هستند, به افكار ساير انديشمندان احترام مى گذارند و با ديگر مسلمانان به گفتگوى دوستانه مى نشينند… و اين طليعه مباركى است براى جهان اسلام كه در كتاب ها و جرايد و مناظره هاى تلويزيونى حجاز مشاهده مى شود.
در پايان كتاب فهرست آيات, روايات, اشخاص, گروه ها, اماكن و فهرست منابع ارائه گرديده كه بهره بردارى موردى از اثر فوق را سهل تر نموده است.

محبوبه خسروى
عارفان مسلمان و شريعت اسلام, على آقانورى, قم, انتشارات دانشگاه اديان و مذاهب, 390صفحه, 1387 .
(عارفان مسلمان و شريعت اسلام), نوشته على آقانورى كتابى 390 صفحه اى است كه انتشارات دانشگاه اديان و مذاهب آن را در ماه پايانى تابستان 1387 به چاپ رساند, كتابى در باب طريقت و شريعت كه بر خلاف غالب كتاب ها, بعد از شرح اتهامات وارده بر صوفيان و عارفان مسلمان, (تلاش مى كند تا دامن مشايخ بزرگ و تأثير گذار عرفان و تصوف را از چنين اتهامى مبرا كند) و تصريح به اين نكته در پشت جلد كتاب موجب شده خواندن اين اثر بر برخى گران آيد.
اين كتاب در يازده فصل به شيوه توصيفى تأليف شده و نگارنده كوشيده است با رعايت اصولى چون رعايت انصاف و بى طرفى, رجوع به منابع اصيل و مقبول صاحبان اين مكتب و… تحقيقى نزديك به واقعيت ارائه بدهد.
فصل اول كتاب به (مفهوم شناسى و بيان قلمرو تحقيق) اختصاص داده شده است. نويسنده بعد از توضيح مفاهيمى چون عرفان و عارف, تصوف و صوفى به بررسى نسبت عرفان و تصوف مى پردازد و به اين نتيجه مى رسد كه استفاده عنوان (صوفيه) براى عرفا و بالعكس نامأنوس نخواهد بود و وى نيز از استعمال آن ابايى ندارد. سپس تفاوت اخلاق با تصوف و عرفان را روشن مى سازد. وى بعد از پرداختن به كلمه شريعت سه معناى متصور آن را توضيح مى دهد و معنايى را كه شريعت در اين تحقيق بدان معناست روشن مى كند: شريعت يعنى وظايف و فروع عملى و ظاهرى و بايدها و نبايدهاى فقهى. آخرين بحث اين فصل معناى طريقت است كه به آن عرفان عملى و سير و سلوك عارفانه نيز گفته اند; معناى طريقت از نظر عرفا باطن شريعت است و اهل طريقت كسانى اند كه تنها رضاى خداوند را طالب اند و آنها را نه غم دوزخ و نى حرص بهشت است.
موضوع فصل دوم (زمينه هاى تاريخى و فكرى عرفان و تصوف) است. مؤلف در اين فصل ديدگاه هاى مختلف درباره عواملى چون اختلاف افكار و سلايق مسلمانان, زمينه ها و تحولات سياسى ج اجتماعى, روابط و تعامل با فرهنگ هاى ديگر و الهام گيريِ قرآن و سنت برمى رسد را بررسى مى كند. در پايانِ فصل بحثى ذيل عنوان (خاستگاه اسلامى تصوف و عرفان; بحث تفصيلى) وجود دارد و مؤلف در آن بر اين نكته تأكيد مى كند كه عرفان اسلامى ريشه در تعاليم اسلامى دارد, اما روش و منش عرفا نيز خالى از بدعت (ممدوح و مذموم) نيست و بايد در پيرايش آن تلاش كرد نه در حذف آن, سپس اشاره مى كند كه مى توان مبانى مشترك عرفا و متصوفه را با قرآن و سنت تقويت كرد و آن گاه به بيان آيات و روايات تقويت كننده مبانى عرفان نظرى و عرفان عملى دست مى يازد.
فصل سوم با عنوان (زمينه ها و عوامل رد و انكار تصوف و عرفان) دو بخش دارد. آقا نورى با اشاره به اينكه حجم بيشتر اعتراضات به اين گروه با هدف بدعت زدايى از دين بوده است, مى گويد بيشتر اين نقدها را فقيهان عهده دار بوده اند و بن مايه غالب اين نقدها بى اعتنايى صوفيان به شريعت و تعاليم عملى است و به پى گيرى بحث در دو بخش نقد بيرونى تصوف و نقد درونى تصوف مى پردازد. مؤلف در بخش اول تعدادى از كتب منتقد تصوف را نام مى برد و اشكالاتى را كه وارد كرده اند برمى شمارد. وى در پايان اين بخش تمامى اين انتقادات را در سه محور خلاصه مى كند: مبانى نظرى درباره وحدت وجود, نبوت و… ; ادعاهاى نامأنوس از قبيل كشف و كرامات, شطحيات; برنامه ها و شيوه هاى عملى. در بخشِ دوم سخنانِ انتقادى تعدادى از بزرگان متصوفه آورده شده تا نشان داده شود كه اولين منتقدان صوفيه خودشان بوده اند, هر چند اشاره به اين نكته لازم است كه اين انتقادات نه به مبانى و اصول عرفان و تصوف كه بر عرفا و صوفيه غير اصيل وارد است, صوفيانى كه در دو گروه جهله صوفيه و شيادان خلاصه مى شوند; ناگفته نماند كه عرفا در صورت لزوم از نقد مبانى يكديگر نيز پرهيز نداشته اند.
اگر سه فصل اخير را مقدمات ورود به بحث اصلى بشماريم, فصل چهارم را مى توان درگاهِ ورود به آن دانست, فصلى كه به بررسى (جايگاه شريعت از نظر مشايخ عرفان و تصوف) اختصاص داده شده است. مؤلف در ابتداى فصل با بيان اينكه برخى صوفيه را متهم به ترك تكليف هاى شرعى كرده اند, بدنه اصلى تصوف را از چنين اتهامى مبرا مى داند, سپس ديدگاه صوفيان اصيل را ذيل سه عنوان برمى رسد: اهتمام به همخوانى آموزه هاى صوفيان با كتاب و سنت; ضرورت علم به شريعت و احكام فقهى از نظر صوفيان; التزام عملى به تكاليف ظاهرى به ويژه عبادات. وى هنگام بحث در باب هر يك از اين عناوين از آثار بزرگان و متقدمان متصوفه و عرفا شواهدى مى آورد و در پايان فصل اين نكته را بر خواننده روشن مى سازد كه اين بزرگان نه تنها با شريعت سر ستيز ندارند كه (انجام مستحبات و ترك مكروهات و مباحات) را هم براى سلوك سالك لازم مى دانند, هر چند بسيارى عرفا بر اين باورند كه اعمال و عبادات از روى ترس جهنم و شوق بهشت براى سلوك كافى نيست. بحث پايانى اين فصل تفاوت عمل صوفيانه با زاهدانه است كه لب اين تفاوت در هدف از انجام تكاليف شرعى, اختلاف در طريقه شريعت مدارى, ميزان و چگونگى تكليف است كه نويسنده در هر مورد توضيحاتى داده است.
(جايگاه و رابطه شريعت, طريقت و حقيقت) موضوع فصل پنجم است. نويسنده بنا بر مبناى عرفا دين را در سه لايه شريعت, طريق و حقيقت را بررسى مى كند. البته مخالفان آن را (نه تنها بدعت و مخالف آموزه هاى اسلامى دانسته اند, بلكه عامل و زمينه ساز نگاه ابزارى به آداب شريعت و موقتى دانستن آن و در نهايت, اباحى گرى) به حساب آورده اند. عده اى نيز آن را زمينه ساز تمسخر و ريشخند غير صوفيان (مثلاً فقها) دانسته اند. آن گاه مؤلف به بزرگانى چون امام خمينى, علامه طباطبايى, شهيد مطهرى و… اشاره مى كند كه هر يك از اين بزرگان به نوعى اين مطلب را تأييد كرده اند و به حديثى از پيامبر اشاره مى كند كه محرك صوفيه در اين تفكيك است. در ادامه بحث در سه محور جدايى ناپذيرى اين مراتب, توجه به باطن شريعت و تقدم آن بر ظاهر, تفكيك و تمايز جايگاه و قلمرو دانش اهل شريعت از دانش اهل حقيقت پى گرفته شده است. در هر يك از اين سه محور, شواهدى كه نويسنده براى سخنش از آن ها سود جسته, از آثار بزرگان عرفا و كسانى است كه مقبول متصوفه و حتى غير آنان است. در پايان فصل جدولى در دو صفحه تنظيم شده است كه در آن به اختصار تعريف تعدادى از صوفيان درباره شريعت, طريقت و حقيقت آمده است, براى مثال:

رديف شريعت طريقت حيقت منبع شبلى پرستيدن خدا طلبيدن خدا ديدن خدا تذكره اولياء, ص633

فصل6 مهم ترين فصل كتاب است. كه عنوانِ آن (عارفان و سقوط تكاليف شرعى) است. مؤلف در اين فصل به بررسى اين اعتقاد صوفيان مى پردازد كه با عبادت به جايى مى رسند كه بعد از آن عبادتى بر خود لازم نمى بينند و حتى محرمات شرعى نيز بر آنها حلال مى گردد (امروزه نيز در مجامع عمومى و غير علمى و حتى بعضاً علمى هنگامى كه قصد دارند تصوف را تخريب كنند, به اين مورد اشاره مى كنند و آن را چون بديهيات به كار مى برند). ادامه مباحث اين فصل در دو بخش پى گرفته شده است: پاسخ و تبيين عارفانه سقوط تكليف; نفى و طرد اباحى گرى از ساحت تصوف.
در بخشِ نخست صوفيه در سه محور اين امر را تبيين كرده اند: الف) عدم خطاب تكليف شرعى در مقام فنا و بيخودى كه بنا را بر آن مى گذارد كه در اين حالات قالب در اختيار سالك نيست و به عبارت درست تر بايد گفت كه شرع متوجه عارف نمى شود, نه اينكه عارف به شرع عمل نمى كند كه البته اگر عارف بعد از مقام فنا به مقام بقاء برسد, دوباره تكليف بر وى واجب مى گردد. ب) تغيير ماهيت و ويژگى تكليف و انجام عمل در مقام فنا; عارف بر اساس اين پاسخ به حالت لايعقل و مستى در نمى آيد كه تكليف از او رفع شود, بلكه در اين حال هم اهل انجام تكاليف عبادى است با اين تفاوت كه اين عبادات به اختيار خودش نيست; تأييداتى از عرفا نيز براى تقويت اين پاسخ آورده شده است; اين حالت ويژه عارفان محفوظ است, يعنى عارفى كه در عين حال كه در حالت فناست, خداوند وى را از عبادت محروم نمى كند; پس يا خداوند در وقت عبادت هشيارش مى كند و يا اينكه عبادتش به گونه اى ديگر انجام مى شود; دليل اين پاسخ هم دو چيز است: نخست آنكه زبان عارف به گناه و… باز نشود و نشان بندگى عارف بر نخيزد, دوم آنكه شريعت منسوخ نشود. پ) آسانى و شيرينى انجام تكاليف براى عارفانِ واصل; برخى عرفا تكليف را به معناى لغوى در نظر گرفته اند كه برگرفته از (كلفَت) به معناى مشقت و سختى است; صوفيانى كه اين پاسخ را ارائه مى دهند بر آن اند كه عارف در اين مرحله ديگر تكليف ندارد, چرا كه عبادات او ديگر مشقت و رنجى براى سالك ندارند كه اين اعمال لذت اندر لذت اند.
بخش دوم در باب نفى و طرد اباحى گرى از ساحت تصوف و شامل سخنانى از صوفيان است كه ترك عبادات شرعى را چيزى جز زندقه و گمراهى ندانسته و به شدت آن را رد كرده اند. آخرسخن آنكه فراموش نكنيم كه نبايد با ديدن چند درويشِ لاابالى تمامِ دستاوردهاى بزرگ عرفانى را به هيچ انگاشت كه (فكر معقول بفرما گل بى خار كجاست).
فصل هفتم درباره (زبان شناسى عرفان و عارفان) است و داراى اين محورهاست: تمايز زبان عرفان و تصوف از ديگر زبان ها; دلايل برگزيدن زبانى ويژه; چگونگى راززدايى و فهم سخنان عرفا; حكاياتى از بد فهمى هاى زبان عرفا. مؤلف در اين فصل3 موضوع اول را با شواهدى از كتب متصوفه پى گرفته است; در موضوع چهارم نيز 3 مورد از مواردى را آورده كه عدم بى توجهى به زبان خاص عرفا موجب كژفهمى شده و هر يك را به مقدارى توضيح داده است. ناگفته نماند كه مطالب اين محورها در واقع درباره (شطحيات) عارفان است.
(مواردى از اختلاف و رويارويى صوفيان با اهل شريعت) در فصل هشتم بررسى مى شود. نويسنده در اين فصل درباره سماع, رقص و شاهدبازى بحث مى كند. سماع از مواردى است كه همواره محل نزاع فقها و محدثان با صوفيه بوده است. نگارنده پس از بيان اينكه (برخى تعريف سماع را به پاى كوبى و دست افشانى شخصى و جمعى تنزل داده اند. ) اين موضوع را از ديدگاه فقها و سپس از ديدگاه مشايخ صوفيه بررسى مى كند. سپس ابعاد اختلاف ديدگاه متشرعان با صوفيان را مى كاود و نتيجه مى گيرد كه (با ملاحظه و مقايسه شرايط, ويژگى ها و آدابى كه هر يك از فقها و صوفيه براى تحقق حرمت غنا و سماع آورده اند, نزديك دانستن ديدگاه آنان غير موجه و ناممكن نيست). رقص و خرقه دريدن دومين موردى است كه موجب رويارويى فقها و محدثين با صوفيان شده است. نويسنده در اين موضوع نيز ابتدا ديدگاه فقيهان و سپس مشايخ عرفان را بررسى كرده است. آن گاه توجه به اين نكات را لازم مى داند: دلايل محكم و قانع كننده اى از طرف فقها و محدثين در حرمت رقص اقامه نشده, تمام صوفيان و عرفا اعتقاد به اصالت و اهميت چنين رفتارى ندارند, لذا نمى توان رقص را جزو اصول و مفروضات اوليه متصوفه دانست و هدف كسانى كه رقص را قبول دارند و مدافع آن اند (پايكوبى مستانه و غافلانه نيست). شاهدبازى يا جمال پرستى كه عبارت از مهروزى و عشق به پسران زيباروى است, نيز همواره مورد نزاع و كشمكش صوفيان و متشرعان بوده است. نويسنده در اين مورد نيز پس از گزارش ديدگاه مخالفان توجيه صوفيانه شاهدبازى (از زبان صوفيانى كه از اين موضوع دفاع مى كرده اند) را آورده و خود آن را نقد و بررسى قرار كرده و راه هاى ديگرى براى وقوف بر جمال خدا مانند سير در آفاق و تأمل طبيعت پيش كشيده است. نويسنده در پايان اين فصل مى گويد از مواردى كه گذشت برخى درخور تأمل و بررسى اند و برخى نه و نتيجه مى گيرد كه (هيچ يك از موارد پيش گفته را نمى توان به عنوان باورهايى قوام بخش براى تصوف و طريقت به حساب آورد) و بعد از آن به لاغر بودن مباحث فقهى درباره موسيقى, عشق مجازى و… اشاره كرده است.
فصل نهم با عنوان (عرفان مثبت و عرفان منفى) ميدانى است كه نويسنده در آن كوشيده است ويژگى هاى عرفان مثبت و حقيقى را برشمارد, هر چند به اين نكته اذعان دارد كه (مصداق و مفهوم اين واژگان در نزد همه گويندگان يكسان نمى باشد). ويژگى هايى كه مؤلف براى عرفان حقيقى و مثبت برشمرده, عبارت اند از: شريعت محورى; رياضت مشروع; خدا محورى و خلوص; ولايت پذيرى و تبعيت از الگوهاى صالح كه هر يك از اين چهار ويژگى به طور جداگانه شرح داده شده اند. در پايان فصل نيز نتيجه گيرى اين فصل آمده است. از نتايج مهمِ اين فصل آن است كه (بر مبلغان و مروجان ميراث معنوى اسلام لازم است كه به بهانه حضور و نفوذ پاره اى از آسيب هاى ناخواسته در فرهنگ تصوف و عرفان به نفى كلى آن مبادرت نورزند). در ادامه به صورتِ نسبتاً كوتاه ويژگى هاى عرفان مثبت و منفى توضيح داده شده اند.
فصل دهم داراى (چند دستورالعمل عرفانى) است از چند تن از عارفان شريعت محور كه و به عنوان (نمونه هايى روشن و منظم از دستورات طريقتى عرفان مثبت و مبتنى بر شرع) آورده شده اند. اين دستورالعمل ها عبارت اند از: دستورالعمل هاى اخلاقى ـ عرفانى ملا محسن فيض كاشانى; دستورالعمل هاى مرحوم ملاحسين قلى همدانى; دستورالعمل هاى مرحوم بهارى همدانى در چگونگى تحصيل تقوا, ترك معاصى, سلوك تدريجى و تقسيم اوقات; دستور العمل هاى مرحوم علامه طباطبائى در چگونگى سير و سلوك الى الله; دستورالعمل هاى علامه حسن زاده آملى درباره راه هاى سلوك.
فصل پايانى (خاتمه و نتيجه گيرى ) است. مؤلف در اين فصل كوتاه به صورت تيتروار مهم ترين موارد اتهام عارفان را باز مى شمارد, پاسخ مشايخ تصوف و عرفان را به صورت كوتاه مى دهد و دوباره تأكيد مى كند (متهم كردن عرفاى اصيل به نقض و نفى شريعت, اتهامى بى ربط و شايد ناشى از محدوديت فهم مخالفان غير عارف باشد) و نكات مختصر ديگرى را كه مؤلف يادآورى آن ها را لازم ديده است, گوشزد مى نمايد.
كتاب حاضر كه از تازه هاى نشر است, گسترش يافته مقاله اى از مؤلف به نظر مى آيد, مقاله اى تحت عنوان (تصوف و شريعت) كه در هفت آسمان (فصلنامه تخصصى اديان و مذاهب, شماره شانزدهم, زمستان) 1381 به چاپ رسيده است. اين مقاله33 صفحه اى خلاصه اى نيكو از فصل هاي4, 5, 6 و اشاراتى به فصل7 كتاب حاضر است كه البته پرواضح است كه مسأله مورد بحث كتاب نيز در همين فصل ها گنجانده شده است و باقى فصول در صورت نبود, موجب نقص بحث نمى شوند.

سيدمحسن اسلامى


معرفى هاى گزارشى
فلسفه و كلام
درآمدى بر فلسفه دين
برايان ديويس, ترجمه مليحه صابرى نجف آبادى, چاپ اول, سازمان مطالعه و تدوين كتب علوم انسانى دانشگاه ها (سمت), 264 ص.
ايجاد هماهنگى و وفاق ميان فلسفه و دين همواره دغدغه فلاسفه در طول قرن ها بوده است. آگوستين قديس از آراى افلوطين, فيلسوف يونانى, براى تبيين اعتقادات مسيحى كمك گرفت و توماس آگونياس تمام همت خود را صرف آن كرد تا نشان دهد كه آراى به ظاهر الحادى ارسطو مى تواند با تعاليم كليسا همخوانى داشته باشد. در ميان مسلمانان نيز تلاش هاى بسيارى براى هماهنگ جلوه دادن فلسفه با اصول و مبانى اسلام انجام شده است. اولين فيلسوفِ مسلمان ابويوسف يعقوب بن اسحاق كندى بود كه در راستاى تبيين وفاق فلسفه و دين كوشش زيادى كرد. فارابى و ابن سينا نيزدر همين راستا نظريه ها و براهين جديدى وارد فلسفه اسلامى كردند و ابن رشد براى اثبات اين مدعا در يكى از رسالاتش آراى ابتكارى خود را اعلام كرد و گفت كه فلسفه خواهر توامان دين است و آن دو يار وفادارند كه بالطبع به يكديگر مهر مى ورزند. اين تلاش تا آنجا ادامه يافت كه ملاصدرا در تطبيقِ حكمت و شريعت اعلام كرد كه شريعت منزه تر از آن است كه با فلسفه الهى نسازد و فلسفه كوچك تر از آن است كه با شريعت موافقت نكند. به طور كلى فلسفه در نگاه اول تهديد كننده دين به نظر مى رسد, اما شناخت واقعى و دقيق از فلسفه آن را قوتى براى دين نشان مى دهد, چنان كه مى توان براى اثبات وجود خدا به فلسفه تمسك جست. در صدسالِ اخير فلسفه دين رشد و رونق بسزايى داشته است. هرچند اين شاخه از فلسفه خاستگاه مسيحى دارد و بيشتر مدعيان آن با كلام و سبك و سياق خاص اين دين به بررسى موضوعات دين مى پردازند, اما مباحث مطرح آن عام و مشترك ميان اديان الهى است. كتاب حاضر, پژوهشى فلسفى است درباره دين و معرفى و تبيين موضوعات اصلى فلسفه دين. مؤلف كه خود از متكلمان معاصر مسيحى است, در تلاش است با طرح دقيق موضوع و ذكر براهين موافق و مخالف توجه خواننده را جلب و به او كمك كند تا موضع مستقلى درباره موضوع براى خويش اتخاذ نمايد, در عين آنكه روح اثبات و حمايت از عقايد دينى در سراسر كتاب حاكم است.

سيطره خيردرآمدى بر فلسفه دين
آيريس مرداك, ترجمه شيرين طالقانى, مقدمه مصطفى ملكيان, چاپ اول, نشر شور, 240 ص.
آيرس مرداك (1999 ـ 1919 م), فيلسوف, رمان نويس, نمايش نامه نويس و شاعر بريتانيايى به مدت پانزده سال در دانشگاه آكسفورد به تدريس فلسفه اشتغال داشت. خصيصه همه آثار مرداك از ميان برداشتن مرز ميان ادبيات و فلسفه و فراهم آوردن آميزه اى از اين دو براى تربيت و اخلاقى تر ساختن انسان است; از اين رو علقه اصلى او در فلسفه و ادبيات اخلاق است. به عقيده وى خوبى در جهانِ هستى وجودى واقعى, هرچند انتزاعى دارد; او اين عقيده را در كتاب فلسفى ـ اخلاقى مهمش, سيطره خير و مابعدالطبيعه در مقام راهنمايى اخلاقيات, شرح و بسط داده است. از اين رو مرداك را مى توان يك افلاطونى متجدد دانست. به نظر وى وجودِ واقعى و عينى خوبى يگانه راه مهم فكرت خدا در روزگار ماست. اين بانوى متفكر خود را يك افلاطونى مشرب ويتگنشتاينى دانسته است. اين كتاب حاوى مهم ترين آرا و نظريات آيريس مرداك در دو زمينه اخلاق دستورى (و گه گاه اخلاق تحليلى) و روان شناسى اخلاقى است كه در سه مقاله تنظيم شده است.

دين و باور دينى در انديشه وينگنشتاين
عطيه زنديه, چاپ اول, نگاه معاصر, 504 ص.
لودويك يوزف يوهان ويتگنشتاين (1889 ـ 1951 م) اتريشى يكى از بانيان و پيشتازان متنفذ عرصه فلسفه تحليلى در قرن بيستم است. اظهار آراى بديع و انقلابى از سوى او سبب شد تا مورد توجه متفكران اين قرن قرار بگيرد, زيرا وى توجه فلسفه را از فاعل شناسا به جانب زبان, كه تا آن دوران مفعول مانده بود, منعطف ساخت, زبانى كه حاكى از شكل يافتگى انديشه است. به تعبير ديگر, ويتگنشتاين بار ديگر به تعريف ارسطو از انسان تحقق بخشيد و اين بار نطق را به معناى سخن گفتن و زبان محور و موضوعِ اصلى فلسفه قرار داد. در حوزه دين نيز آراى دينى ويتگنشتاين بر انديشه دينى و فلسفه دين نيمه دوم قرن بيستم تأثير فراوان گذاشته است, به ويژه كه فلسفه دين يكى از خلاق ترين و پوياترين شاخه هاى فلسفه در قرن بيستم است. اين شاخه از فلسفه توجه بسيارى از فلاسفه معاصر با گرايش هاى گوناگون را به خود معطوف داشته است, از جمله اين گرايش ها مى توان از گرايش سنت تحليلى نام برد. در اين سنت گروهى برآن اند كه گزاره هاى دينى بى معنا هستند. چنين طرز تفكرى به پوزيتيويست هاى منطقى تعلق دارد. وينگنشتاين نيز به چنين اعتقادى دلبستگى دارد. گروه ديگر به گرامر يا منطق بازى هاى زبانى دينى اعتقاد دارند و بر اين باورند كه بازى زبانى دينى بر اساس قواعد خاصى صورت مى پذيرد و از فلسفه مى خواهند كه تنوع بى پايان بازى هاى زبانى را پاس دارد. اين گروه نيز تحت تأثير انديشه هاى دينى ويتگنشتاين قرار دارند. نكته ديگرى كه درباره آراى دينى ويتگنشتاين مطرح است, آن است كه اين آرا بسيار تفسيرپذيرند, همين ويژگى دستيابى به اعتقادات دينى وى را بسيار دشوار كرده است. نويسنده تلاش كرده است كليه موضوعاتى را كه ويتگنشتاين در سراسر زندگى خود درباره دين و انديشه دينى گفته يا نوشته است, با اهميت مساوى برسد و باتوجه به اظهاراتِ او نتيجه گيرى نمايد. فرضيه نگارنده اين است كه طرح بحث دين و باورهاى دينى براى ويتگنشتاين اهميت اساسى دارد.

مجموعه مقالات نشست تخصصى مطالعات تطبيقى اسفند 1385 ـ تهران
به اهتمام حسين كلباسى, چاپ اول, پژوهشگاه علوم انسانى و مطالعات فرهنگى, تهران, 212 ص.
در خلال دو سه دهه اخير نام محققان بزرگى چون هانرى كربن و ايزوتسو به عنوان پيشگامان عرصه عرفان و فلسفه تطبيقى در ميان ما فارسى زبانان مطرح شده است. بسيارى از آثار اين افراد برگردانده شده و مقالات و نوشته هاى گوناگونى نيز درباره آنان به نوشته درآمده است. صرف نظر از موافقت يا مخالفت با نظر و شيوه و نتايجِ مطالعاتِ اين دو تن در نظر آنان تطبيق در فلسفه و عرفان و كلام چيزى فراتر از نوعى مقابله و مقايسه صرف است و اساساً چنانچه شرايط و آمادگى و قصد اوليه اين راه فراهم نشود, تطبيق ميان سنت ها معنا نمى يابد, براى نمونه در نظر كربن فلسفه تطبيقى مسبوق به نگاه پديدار شناسانه به سنت هاست كه از زمره اوصافِ اين نگاه انصراف و گذر از رهيافت تاريخى و تبيين تاريخ انگارانه است; به عبارت ديگر با لحاظ مختصات تاريخى, بومى و جغرافيايى سنت ها به نحوى كه محدود و مقيد به زمان و مكانى خاص گرديده و به گونه اى ظرفيت تعامل محاوره را از خود سلب كرده است, شرايط نگاه تطبيقى فراهم نمى گردد و از اين رو تطبيق احتمالى تنها در شرايط فراتاريخى ميسر مى شود. شايد بتوان گفت شرط اعلان مطالعات تطبيقى همين معنا باشد. كتاب حاضر در برگيرنده مقالات استادان و صاحب نظران گروه تخصصى (فلسفه, كلام, اديان و عرفان) در (كنگره ملى علوم انسانى, وضعيت امروز, چشم انداز فردا) است كه در اسفند 1380 و در سالن همايش هاى بين المللى صدا و سيما با موضوع مطالعه هاى تطبيقى برگذار گرديده است.

انسان, فرهنگ و سنت: مجموعه مقالات
حكمت اللّه ملاصالحى, چاپ اول, مؤسسه انتشارات اميركبير, شركت چاپ و نشر بين الملل, 216 ص.
مسئله انسان, وحدت وجودى آدمى, پديده فرهنگ, مفهوم سنت, مقوله زيبايى, مضمون امر قدسى, حدود آزادى و مسئوليت, واقعيت مرگ, حس و حقيقت جاودانگى يا امر سرمدى و متعال از جمله مباحث بنيادين و مناقشه افكن در ميان متفكران و عالمان دوره جديد بوده است. انسان همواره به آگاهى از انسان بودن خويش, اينكه به حقيقت كه هست و چه نيست و هر موضوع و مسئله و مقوله و پديده و رويداد تأثيرگذاربر وضع وجودى و واقعيت انسان بودنِ او نه تنها بى توجه نبوده, بلكه سخت از خود حساسيت نشان داده و در شناخت و فهم آن سرمايه عمر و انديشه نسل هاى بسيارى را هزينه كرده است. مجموعه حاضر حاوى دو مقاله ترجمه شده يكى از (نيكلاى برديايف) درباره (دين و فلسفه) و ديگرى از (پاپ الكساندر وپولس) درباره مفهوم دين در انديشه اولياست. هشت مقاله ديگر كتاب به شيوه اى ذوقى نگاشته شده و عناوين آنها عبارت است از: آشيان قرب; انسان وجود منتظر; پيامبر, ايستاده در مرز دو عالم; اينك انسان مرده است; ايمان رهايى بخش; مرگ انديشى و شهادت در حكمت مولويه; غروب و غيبت انسان نورانى و ظهور انسان آتشناك; و زيارت و ديانت يا جهان گردى و سياحت.

نيايش فيلسوف (مجموعه مقالات)
غلامحسين ابراهيمى دينانى, چاپ اول, نشر علم, 478 ص.
با تأملات فلسفى بهتر مى توان به عظمت هستى پى برد. در اين مسئله نيز ترديدى نيست كه انسان هر اندازه به عظمت هستى راه پيدا كند, به همان اندازه به عجز و حقارت خود نسبت به عظمت هستى واقف مى گردد. در اين نوع ادراك است كه فيلسوف با گونه اى از حيرت و اضطراب روبه رو مى شود و از سر دردمندى به نيايش مى پردازد. دردمندى و آشفتگى نيست كه با دردمندى و آشفتگى حاصل از راز هستى برابر باشد. براين اساس مى توان گفت اهل فكر و تأمل بيش از ساير مردم با دعا و نيايش آشنايى دارند. كتاب حاضر مجموعه اى از مقالات فلسفى و كلامى است كه در زمان هاى مختلف و به مناسبت هاى گوناگون نوشته شده است. برخى از اين مقالات در جمله ها و جرايد كشور انتشار يافته و برخى ديگر به صورت مقدمه بر برخى از كتاب هاى فلسفى و عرفانى به رشته ى تحرير درآمده است. شمارى اندك از اين مقالات نيز براى دائره المعارف بزرگ اسلامى نوشته شده و در رديف مداخل آن كتاب به چاپ رسيده است.

هستى و چيستى در مكتب صدرايى: تأملى نو در اصالت وجود و اعتباريت ماهيت و تفاسير و ادله و نتايج آن
غلامرضا فياضى, محقق: حسينعلى شيدان شيد, چاپ اول, پژوهشگاه حوزه و دانشگاه, 326 ص.
ملاصدرا از حكماى بزرگ ايران در قرن 11 ق و مهم ترين اثر او در فلسفه اسفار است كه از كتب مهم درسى فلسفه قديم محسوب مى شود. فلسفه ملاصدرا كه از آن به (حكمت متعاليه) نام مى برد, تلفيقى است از عقايد مكتب مشاء و اشراق و مسلك كشف و شهود. در فلسفه او قول به هيولى و صورت باقول به مثل و اتحاد عاقل و معقول و سيال و متجدد بودن طبيعت ماده كه از آن به حركت جوهرى تعبير كرده است, در كنار هم قرار گرفته اند. عقايد مهم فلسفى ملاصدرا كه اركان اصلى فلسفه وى شمرده مى شود, بدين قرار است: اصالت وجود و اعتبارى بودن ماهيت; مشكك بودن وجود (يعنى وجود داراى مراتب شدت و ضعف مى باشد); وحدت وجود; اتحاد عاقل و معقول; حركت جوهريه; حادث بودن نفس انسانى از جنبه جسمانيت و باقى بودن آن از جنبه روحانيت. به طور كلى صدرالمتألهين مبحث وجود را اساس مسائل حكمت, مدار علم به مبدأ و پايه آراى ابداعى خويش دانسته و اين قولى است كه بزرگان متعاليه نيز جملگى بر آن اند. كتاب حاضر محصول جلسات متعددى است كه در آن استاد فياضى به طرح بحث اصالت وجود و اعتبارى بودن ماهيت در مكتب صدرايى, همراه با ديدگاه هاى خويش در اين باره پرداخته است.

عقل از نظر قرآن و حكمت متعاليه
حبيب اللّه دانش شهركى, چاپ اول, مؤسسه بوستان كتاب, 244 ص.
در 6 فصل اين اثر در بررسى ماهيت و ابعاد عقل و نقش آن در كشف حقايق به تأثيرپذيرى ملاصدرا از آموزه هاى قرآن اشاره شده و ارتباط مفهومى حكمت متعاليه و ساختار عقل در اين مكتب فلسفى با جهان بينى قرآنى بررسى گرديده است. عقلگرايى قرآن به معناى دعوت انسان ها به انديشيدن و تفكر در نحوه وجود انسان و هستى و پديده ها و ديگر موجودات است. لازمه عقلانيت مبرا بودنِ اين قوه درك كننده از آلودگى و ناپاكى است. عقل از نظر قرآن همان نفس معصوم است كه اسرار و حقايق هستى پيش او موجود است. نويسنده ضمن اشاره به زندگى و آثار ملاصدرا از سير نزولى و صعودى عقل, معانى عقل, علم و اتحاد آن با عالم و مراتب عقل و نيز رابطه عقل و نفس در آثار ملاصدرا بحث كرده است.

سير و تطور مفهوم خدا از دكارت تا نيچه
صالح حسن زاده, مقدمه حميدرضا آيت اللهى, چاپ اول, علم, تهران, 540 ص.
رسالت و وظيفه اصلى فلسفه بحث درباره جهان و انسان و خداست و ارتباط ميان آنها مورد تأكيد همه نظام هاى فكرى ـ فلسفى (اعم از الهى و الحادى) مى باشد. از سوى ديگر موضوع خدا و اوصاف فساد و افعال او همواره يكى از پرجاذبه ترين موضوعات تفكر و تأمل براى انسان بوده است. آرا و نظريات بسيارى درباره مفهوم و وجود خدا در مكاتب فلسفى, اديان و ادوار تاريخى مطرح شده است, اماهيچ يك از اينها از معنا و مفهوم خدا, فهمى ثابت و تغييرناپذير نداشته اند. خداى فرهنگ يونانى در دوره تفكر پيش سقراطى تفاوت هاى جدى و اساسى با خداى دوران مابعدالطبيعه دارد و اين خدا نيز غير از خداى متشخص, متعالى و خالق جهان از نظر فلاسفه مدرسه است; مفهوم خدا در دوران مدرن و پسامدرن نيز با آن خدا تفاوت هاى كليدى دارد. به تعبير ديگر هرچند صانع افلاطون, محرك لايتحرك ارسطو, احد افلوطين, خداى مهربان كليسا (پدر آسمانى), جوهر نامتناهى و خلاق دكارت, طبيعت طبيعت آفرين اسپينوزا, معطى قوانين اخلاقى كانت, روح يا ايده مطلق هگل به آن حقيقت واحدى اشاره دارند كه ما از آن به خدا تعبير مى كنيم, اما به هيچ وجه داراى معنا و مفهوم واحدى نيستند. منازعات دينى در اروپا و تا حدودى نارسايى تبيين دين از سوى كليسا و برخورد آن با ارباب علم, پيشرفت علوم, شك فلسفى و روش عقلى دكارت و دكارتيان و… عواملى بودند كه باعث تطور مفهوم خداى مابعدالطبيعه و دين مبتنى بر وحى شدند و بنابراين براى بسيارى از متفكران اروپايى دينِ طبيعى (دئيسم) جايگزين دين مبتنى بر وحى (ته ئيسم) شد. سپس ظهور هيوم در انگليس و كانت در آلمان در قرن 18 و انتشار آثار مهم آنان منجر به تضعيف متافيزيك گرديد. انديشه كانت در قلمروى فلسفه حرفه اى, مكاتب بزرگ ايده آليسم پس از كانت و رمانتيسم را به وجود آورد. ايده آليسم هگلى نيز مورد اعتراض برخى از افراد چون فوير باخ و كى يركه گور قرار گرفته است. همچنين در قرن 19 به دليل مطرح شدن نظريات علمى اى همچون نظريه تكامل داروين و رواج مكانيسم نيوتنى زمينه هاى اصلى نگرش الحادى شكل گرفته است. در نظريه تكامل, خدا به ويژه خداى دئيستى به طور جدى زير سوال مى رود. انديشه مكانيستى نيز همه چيز را به صورت مكانيستى توجيه مى كرد. هدف اصلى نگارنده از تأليف كتاب حاضر بررسى سير تطور مفهوم خدا از دكارت تا نيچه در فلسفه غرب مى باشد. وى بنا دارد دريچه تازه اى براى انديشيدن در خصوص پيچيده ترين سؤال موجود در عالم هستى (مفهوم خدا) كه هميشه ذهن آدمى را به خود مشغول داشته است, پيش چشم انديشمندان بگشايد.

عرفان در آيينه عمل: آشنايى با روش هاى سير و سلوك الى اللّه.
قدرت اللّه مومنى, ويراستار: اكبر كلاهدوزان, چاپ اول, دانشگاه علوم پزشكى و خدمات بهداشتى درمانى اصفهان, 280 ص.
موضوع عرفان با پيشينه اى طولانى در عصر حاضر نيز به شكلى فراگير در كانون توجه اديان توحيدى, مكاتب فكرى و فرهنگ هاى مختلف قرار دارد, همچنين با توجه به وجوه مشترك انسان ها در گرايش هاى معنوى مسئله اى پذيرفته شده در بين همه ملت ها به شمار مى رود. عرفان به معناى شناخت و آگاهى باطنى و بى واسطه است و عارف صاحبِ معرفت شهودى و علم حضورى يا در حقيقت آگاه و بصير و واقف به اسرار است. نگارنده در كتاب حاضر ضمن بيان مفهوم عرفان و عارف, خاستگاه و تاريخچه عرفان را بررسى مى نمايد, همچنين ديدگاه هاى مختلف درباره نسبت دين و عرفان و تفاوت علم و عرفان را ارزيابى و اهداف سير و سلوك عرفانى را با استناد به آيات و قوانين فلسفى بيان مى كند و در پايان نيز با استناد به آيات, روايات و نيز ادعيه عرفانى پيامبر(ص) و امامان معصوم(ع) روش هاى سير و سلوك الى اللّه را تشريح مى نمايد.

نظام سياسى و دولت مطلوب در انديشه سياسى شيخ مفيد, سيدمرتضى و شيخ طوسى.
على خالقى, محمود شفيعى و سيدمحمدرضا موسويان, چاپ اول, مركز اسناد انقلاب اسلامى, 240 ص.
اواخر نيمه اول قرن چهارم ق, همزمان با سال هاى شروع غيبت كبرى (329 به بعد) و ورود شيعه به تجربه دوران جديدى از حيات فكرى ـ سياسى خود در غيبت امام معصوم است كه از يك سو با ورود رجال بزرگ شيعى مثل شيخ مفيد (336 ـ 413 ق) به عرصه فقه و فقاهت و حراست و گسترش آموزه هاى نبوت و امامت مقارن است و از سوى ديگر همزمان با ضعف خلفاى عباسى است. از مهم ترين حوادث اين عصر, شكل گيرى آل بويه و محدود شدن قدرت خلفاى عباسى در بغداد است. با ورود معزالدوله ديلمى به بغداد در 334 ق خلافت به مقامى تشريفاتى تنزل يافت. در اين زمان خلفاى عباسى كه نماد حاكميت اهل سنت بودند, تضعيف شدند و آل بويه به عنوان حاميان شيعه فضاى سياسى را به نفع شيعيان تغيير دادند و از اين راه موازنه اى ميان گروه هاى اسلامى برقرار كردند. در واقع جامعه اسلامى توانست در دوران آل بويه به خصوص در دوره حاكميت عضدالدوله ديلمى (337 ـ 372 ق) گام هاى بسيار بلندى در عرصه پيشرفت علمى بردارد و مهم ترين شخصيت هاى علمى و فرهنگى شيعى از اين دوران اند. افرادى چون كلينى, ابن صدوق, ابن عقيل عمانى, شيخ مفيد, سيدمرتضى, شيخ طوسى و… مهم ترين شخصيت هاى شيعى اند كه در اين دوران فقه شيعه را تأسيس كردند و تحول عمده فقه تفريعى (در آثارى چون المبسوط) و فقه تطبيقى (در آثارى چون الخلاف) محصول اين دوران است. در كتاب حاضر انديشه و رفتارهاى سياسى شيخ مفيد, سيد مرتضى و شيخ طوسى بررسى شده است و فرض نويسندگان كتاب بر آن است كه عموم شيعيان بر امامت ائمه(ع) اعتقاد دارند و بر اين باورند كه آنان حاكمِ اسلامى و منصوب از ناحيه خداوندند, ولى در صورت غيبتِ آنان اين عالمان و جانشينان آنان اند كه اداره حكومت و جامعه را بر عهده خواهند داشت. در متون شيعى درباره صفات و شرايط نيابت بحث شده است و شيخ مفيد, سيد مرتضى و شيخ طوسى نيز در اين باره نظرياتى دارند كه در كتاب ديدگاه هاى آنان معرفى شده است.

ويژگى هاى سيره پيامبر اعظم(ص): مجموعه مقالات بيستمين كنفرانس بين المللى وحدت اسلامى (فروردين 1386).
چاپ اول, مجمع جهانى تقريب مذاهب اسلامى, تهران, 720 ص.
پيامبر اعظم(ص) براى ايجاد وحدت ميان امت اسلامى راهكارهاى گوناگون داشته و اين مسئله در سيره آن حضرت به خوبى تجلى يافته است. گفتارها, تصميمات و عملكرد امامان معصوم(ع) نيز بر همين پايه استوار بود. همه آن بزرگان وحدتِ امت اسلامى را بالاترين مصلحت دانسته و همواره بر آن تأكيد مى كردند. مجموعه حاضر حاوى مقالات ارائه شده در بيستمين كنفرانس بين المللى وحدت اسلامى با موضوع ويژگى هاى سيره پيامبر(ص) است كه در روزهاى 17 ـ 19 فروردين 1386 در تهران برگزار گرديد. برخى مقالات عبارت اند از: رفتار پيامبر با پيروان اديان الهى, محمد منصورنژاد; آيين نبوى در ريشه كنى فتنه ها, اسعد السحمرانى; دفاع ديگران از پيامبر اعظم اسلام(ص), محمدرضا رضوان طلب; ويژگى هاى سيره شريف نبوى, عبدالامير قبلان; راهكارهاى وحدت اسلامى در سيره پيامبر اعظم(ص), اسماعيل دانش; وحدت بر محور نظام تربيت نبوى, محمد احسانى; ويژگى هاى پديده تكفير و موضع سنت نبوى(ص) نسبت به آن, احمد مبلغى; فرهنگ صلح و هم زيستى, بسام الصباغ.
# اسئله نجم الدين الكاتبى عن المعالم لفخر الدين الرازى مع تعاليق عزالدوله ابن كمونه
محقق: زابينه اشميتكه و رضا پورجوادى, چاپ اول, مؤسسه پژوهشى حكمت و فلسفه ايران, مؤسسه مطالعات اسلامى دانشگاه آزاد برلين, 388 ص.
المعالم جزء آثار نسبتاً كوتاه فخرالدين رازى (متوفى 606) است كه ظاهراً آن را در سال هاى پايانى عمر خويش تأليف كرده است. متنى كه امروز از معالم باقى است, دو قسم دارد, يكى اصول دين و ديگرى اصول فقه ولى به طور دقيق مشخص نيست كه كتاب در اصل شامل چند قسم بوده است. فردى به نام كاتبى رساله اى به نام اسئله نوشته است كه حاوى حواشى انتقادى اش بر كتاب معالم است. وى در سراسر حواشى خود سعى كرده از متن معالم دور نيفتد و جزئيات استدلال رازى را نقد كند. فردى به نام (ابن كمونه) رساله اى مشتمل بر تعليقاتش بر حواشى انتقادى كاتبى و نيز در نقد معالم نوشته است. ابن كمونه در مقدمه خود بيان مى كند: با آنكه معالم يكى از سودمندترين و دقيق ترين آثار مختصر فخررازى است, برخى از مواضع نويسنده در آن به خوبى بيان شده است و اضافه مى كندكه او حتى پيش از ديدن اسئله قصد نقد كردن كار رازى را داشته است. بنابراين كار او هم پاسخى به نوشته كاتبى و هم نقدى به معالم رازى است. كتاب حاضر به زبان عربى شامل سه متن است: متن المعالم اثر فخررازى, متن اسئله نوشته نجم الدين كاتبى بر معالم و تعليقات ابن كمونه در جواب كاتبى همراه با حواشى مستقيم وى به قسم اصول دين كتاب.

قرآن وحديث
سيرى در صحيحين: سير و بررسى در دو كتاب مهم و مدرك اهل سنت (صحيح بخارى ـ صحيح مسلم) (جلد 1 و 2)
محمدصادق نجمى, چاپ اول, جامعه مدرسين حوزه علميه قم, دفتر انتشارات اسلامى, 580 ص.
دوره صد ساله جلوگيرى از احاديث با روى كارآمدن عمر بن عبدالعزيز, پايان يافت و حكومت دستورِ نگارش احاديث را صادر كرد, ولى براى نگارش احاديث دو شرط وجود داشت: در علم رجال و درايه مقرر كردند چنان كه يكى از راويان هواخواه و شيعه امام على(ع) باشد آن حديث بى ارزش و ضعيف خواهد بود; دوم اينكه كوچك ترين برخوردى با حيثيت قدرت مندان پس از رسول خدا و خلفاى راشدين در احاديث موجود نباشد. كتاب هايى كه با رعايت اين دو شرط نوشته شدند, صحيح نام گرفتند. الصحيح بخارى (متولد 196 ق) و الصحيح مسلم تأليف محمدبن مسلم نيشابورى (متولد 206 ق) دو كتاب بسيار مهم حديث در ميان همه مذاهب اهل سنت است. اين دو كتاب در ميان 6 كتاب حديث (صحاح سته) معتبرترين اند, به طورى كه هركس از مطالب اين دو كتاب آگاه باشد همه اعتقادات اهل سنت را درخواهد يافت. بى ترديد احاديث صحيحى در اين دو كتاب موجود است, اما روايت هاى فراوانى نيز وجود دارد كه با اصول مسلم قرآنى و نيز احاديث صحيح ديگر در تضاد است. نگارنده در كتاب حاضر در نقدى منصفانه و جامع نقاطِ ضعف اين دو كتاب را بررسى مى كند.

تاريخ و شرح حال
شفاء الغرام باخبار البلد الحرام
محمدبن احمد فاسى, ترجمه محمد مقدس, چاپ اول, مشعر, 664 ص (جلد اول در 2 جلد).
(شفاء الغرام باخبار البلد الحرام) پس از كتاب هاى اخبار مكه نوشته ازرقى و اخبار مكه تأليف فاكهى از معتبرترين كتاب ها درباره تاريخ مكه مكرمه است كه نويسنده آن را در چهل باب تنظيم نموده و از دوره جاهلى تا زمان خود آنچه را كه به تاريخ مكه مربوط مى شود, ذكر كرده است; نيز تاريخ تأسيس و ساخت عمارت مسجدالحرام را در زمان هاى گوناگون و همچنين ويژگى هاى جغرافيايى, تاريخى, سياسى و اجتماعى جزيرة العرب را در همه دوره هاى تاريخى بيان كرده و به فضائل كعبه و اعمال مربوط به آن و اماكن مقدس مكه و اطراف آن اشاره نموده است و در ادامه از تاريخ مكه در زمان جاهليت و آثار بنا شده در مكه و اطراف آن از جمله مكتب خانه ها, نوانخانه ها و… سخن رانده و هر آنچه درباره كارگزاران مكه در دوره اسلامى مى دانسته به اجمال بر مطالب كتاب افزوده است. افزون بر اين وى درباره ابعاد و اندازه كعبه و مسجدالحرام مطالبى گردآورده است. اهميت اين كتاب در گستردگى اطلاعات درباره مكه و استناد به كتاب هاى خطى ناياب است. كتاب حاضر مجلد اول از مجموعه (شفاء الغرام باخبار البلد الحرام) است و شامل 25 باب مى باشد.

شفاء الغرام باخبار البلد الحرام
محمدبن احمد فاسى, ترجمه محمد مقدس, چاپ اوّل, مشعر, 664 ص (جلد دوم در 2 جلد).
(شفاء الغرام باخبار البلد الحرام) پس از كتاب هاى اخبار مكه تأليف ازرقى و فاكهى از معتبرترين كتاب ها درباره تاريخ مكه مكرمه است. اهميت اين كتاب در گستردگى اطلاعات درباره مكه و استناد نويسنده آن به كتاب هاى خطى ناياب است. كتاب حاضر ترجمه جلد دوم آن است كه از باب 26 ـ 40 را شامل مى شود. برخى از مطالب كتاب عبارت است از: حضرت اسماعيل و ذبح او به دست ابراهيم(ع); خاندان اسماعيل(ع); ولايت خاندان نزار بر كعبه; ولايت خزاعه بر مكه; شرح حال قريش در عصر جاهليت و آغاز ولايت آنان بر كعبه و امارت مكه; خاندان قصى بن كلاب و توليت و برده دارى آنان در كعبه; حلف الفضول و فرمانروايان قريش در جاهليت; اخبارى از فتح مكه; واليان مكه معظمه در عهد اسلام; وقايع و حوادث مكه پس از اسلام; وقايع و حوادث طبيعى مكه در طول تاريخ; بت هاى مكه و بازارهاى مكه در جاهليت و اسلام.

مدينه شناسى
سيدمحمدباقر نجفى, چاپ اوّل, مشعر, 640 ص. (جلد اول در 2 جلد).
مدينه شناسى شناختِ بافت اصلى شهرى است كه حضرت محمد(ص) در آن مى زيست. پس مدينه شناسى از آثار محسوسى سخن مى گويد كه در مستندات سيرت پيامبر(ص) از آن ياد شده است و مى كوشد سيره ايشان را در بافت اصلى شهر مدينه بشناساند و آن بافت قديمى را با مستندات تاريخى تطبيق و موقعيت امروزى آن را معين كند. كتاب حاضر مجلد نخست از مجموعه چند جلدى مدينه شناسى است كه نويسنده آن را با توجه به متون عمومى سيره, حديث, تاريخ و جغرافيا و مشاهدات خويش در سفر به منطقه موردنظر نوشته است. وى در اين جلد شهر مدينه را در چهار بخش (مسجدها, خانه ها, چاه ها و قبرها) معرفى مى كند. وى نخست مسجدها و اهميت هريك و نيز موقعيت هريك در مدينه و نقشه آنها را عرضه مى كند, سپس خانه هاى معروف مدينه, موقعيت خانه در شهر و وضعيت كنونى آنها را بررسى و در ادامه ضمن معرفى چاه هاى مهم شهر, اهميت آنها و موقعيت سابق و كنونى هريك را بيان مى كند. وى در بخش پايانى نيز به انواع قبرهاى مدينه, مقابر فرزندان, همسران و خاندان پيامبر(ص), مقابر اهل بيت(ع) و نيز شهيدان و صحابه و برخى مشاهير تاريخ اسلام و مقابر زنان مشهور در بقيع اشاره مى كند.

مدينه شناسى
سيدمحمدباقر نجفى, چاپ اوّل, مشعر, 640 ص. (جلد دوم در 2 جلد).
مدينه شناسى, زنده نگه داشتن آثار زندگى بشر گونه پيامبر(ص) است. از آنجا كه هدف مدينه شناسى, آشنايى با بافت اصلى شهر مدينه در سده نخست ق است, طبيعى است كه مباحثى چون شناخت اماكن, مقابر, مساجد, ميدان هاى نبرد, موقعيت تاريخى ـ جغرافيايى طوايف يثرب, انصار و يهوديان, سخنرانى ها و مناطق خاص جغرافيايى را دربر مى گيرد. تمامى اين موارد, دربرگيرنده حوادث مهمى از تاريخ اسلام است. كتاب حاضر جلد دوم از مجموعه چند جلدى مدينه شناسى و حاوى مطالبى در خصوص تاريخ و جغرافياى جديد و قديم شهر مدينه و ميدان هاى نبرد پيامبر(ص) است. نگارنده موضوعِ غزوات را بررسى مى كند و ضمن تطبيقِ منابع مختلف با موقعيت هاى جغرافيايى بدر و احد در زمان حمله قريش و دفاع مسلمانان و موقعيت خندق و خيبر در زمان تهاجم بت پرستان و يهوديان به اين نتيجه مى رسد كه غزا دفاعى اجتناب ناپذير براى صلح بوده است. وى انگيزه حمله ها, نحوه درگيرى, موقعيت هريك از طرفين و نتيجه مبارزه را بيان و نيز موقعيت قديم و جديد فدك و ماجراى صلح فدك را بازگو مى كند.

آشيانه عقاب: قلعه هاى اسماعيلى در ايران و سوريه
پيتر ويلى, ترجمه فريدون بدره اى, چاپ اوّل, نشر و پژوهش فرزان روز, 444 ص.
اسماعيليان نزارى در ايران و سوريه به مدت 150 سال توانستند استقلال خويش را در مقابل قدرت هاى حاكم خاورميانه حفظ كنند. اين كتاب حاصل مشاهدات و تحليل هايى است كه نويسنده طى بيست سفر به ايران و سوريه و بازديد از قلاع اسماعيلى به آنها دست يافته است. وى تصويرى كلى و جامع از نقشى كه اين قلاع در دولت اسماعيلى داشته اند, عرضه مى كند. از بررسى اين قلعه ها درباره اوضاع و احوالى كه اسماعيليان در آن مى زيستند و سختى ها و دشوارى هايى كه متحمل مى شدند, مى توان اطلاعات ارزشمندى به دست آورد. نويسنده معمارى نظامى اين قلعه ها را داراى كيفيتى عالى و از بسيارى جنبه ها برتر از دستاوردهاى صليبيان در اين زمينه مى داند. ساختار قلعه ها, معمارى آنها, تدارك آب و ذخاير غذايى آنها اطلاعات زيادى را درباره اسماعيليان به دست مى دهد. در كتاب ضمن توصيف كاملى از قلعه ها و دژهاى اسماعيلى ايران و سوريه به تعيين تفصيلى گستره نواحى اى پرداخته شده كه زمانى اين قلعه ها بر آن استيلا داشتند. در واقع شبكه اين قلعه ها كه تعدادشان از مرز 250 قلعه مى گذرد, نقشى حياتى را در حفظ و حراست از اسماعيليان در برابر معاندان و مخالفان دينى و سياسى آنها داشتند. اين قلاع افزون بر قزوين و قهستان در اطراف سمنان و دامغان و خراسان جنوبى نيز وجود دارند. نويسنده در مقدمه اثر مى كوشد تا اسماعيليان را در بافت تاريخى شان در دوران سنت اسلامى قرار دهد. در بخش نخستِ كتاب اوضاع و احوال پيچيده اى كه با عروج و افول قدرت آنها در ايران و سوريه همراه بود, به تفصيل توصيف مى شود. اين توصيف به قصد آن است كه راهنمايى كلى و زمينه اى براى بررسى متمركزتر منطقه اى قلعه هاى اسماعيلى باشد كه در بخش دوم كتاب عرضه شده است. تصاويرى از قلاع اسماعيلى در ايران و سوريه ضميمه كتاب است.

جامع التواريخ (تاريخ آل سلجوق)
رشيدالدين فضل اللّه, مصحح: محمد روشن, چاپ اوّل, اقبال, 332 ص.
(جامع التواريخ) نام كتابى تاريخى مربوط به عصر حكومت ايلخانان مغول در ايران و سده هشتم ق است كه زير نظر خواجه رشيدالدين فضل اللّه همدانى ـ طبيب و مورخ دربار غازان خان و اولجايتو و وزير دربار ابوسعيد ـ تأليف شده است. تأليف كتاب به درخواست اولجايتو ايلخان مغول بود كه پس از پنجاه سال به انجام رسيد. رشيد الدين پيش از اين نيز به فرمان غازان خان تأليف تاريخ مغول را آغاز كرده بود. جامع التواريخ يك تاريخ عمومى است كه كتاب حاضر تصحيح بخش تاريخ سلجوقيان آن محسوب مى شود. تاريخ آل سلجوق انباشته از اساطير و داستان هاى اين قوم است. تاريخ آل سلجوق كه در اين بخش از كتاب جامع التواريخ آمده, برگرفته اى است از كتاب سلجوق نامه تأليف خواجه امام ظهيرالدين نيشابورى (نويسنده سده ششم ق). مصحح در تصحيح كتاب از چهار نسخه خطى موجود در كتابخانه هاى كشور تركيه سود برده است. مطالب كتاب رخدادهاى عصر سلجوقيان در زمان چهارده پادشاه چون الب ارسلان, ملكشاه, محمدبن ملكشاه, سنجر, طغرل و ارسلان بن طغرل را دربر مى گيرد. اين كتاب يكى از متون دست اول و منبعى ارزشمند براى مطالعه تاريخ عصر سلجوقيان به شمار مى رود. شرح نسخه بدل هاى تاريخ آل سلجوق و واژه نامه پايان بخش مطالب كتاب است.

صفويه و وزيران كرمانى
على رحيمى صادق, تهيه و تنظيم: احمد اسداللهى كرمانى, مقدمه محمدعلى گلاب زاده, چاپ اوّل, جامه دران, 176 ص.
ييكى از تحولاتى كه دوران صفويه را در تاريخ ايران ممتاز كرده, تغيير مذهب از تسنن به تشيع است كه طبيعتاً با دشوارى هاى خاص خويش همراه بوده است. در اين دوره به دليل توجه حكومت صفوى به عنصر مذهب و استفاده ابزارى از آن به ويژه در توسعه دامنه قدرت حكومت مركزى مسائل درخور توجه وجود دارد. تأثير دولتمردان و معتقدان به هرم قدرت صفوى در پيشبرد اهداف سياسى اين سلسله از جمله اين موارد است. در اين دوران از جمله افرادى كه در تسهيل امور و تحكيم پايه هاى قدرت صفوى نقش داشتند, دو تن از كرمانيان بوده اند كه نويسنده در كتاب حاضر به شرح حال آنها پرداخته است, يعنى اميرنظام الدين عبدالباقى الحسينى و مير شمس الدين محمد متخلص به (فهمى) كه هريك از عالمان عصر خويش به شمار مى رفتند. محدوده زمانى كتاب حاضر از ساليانى قبل از تشكيل حكومت صفوى تا پايان دوره سلطنت سلطان محمد خدابنده (996 ق) را شامل مى شود. كتاب از سه بخش تشكيل شده است. نويسنده در بخش نخست به اجمال اوضاعِ سياسى ايران در دوره صفويه از آغاز تا عصر سلطان محمد خدابنده را شرح داده و در بخش دوم اوضاع سياسى و اقتصادى كرمان را در دوره صفويه بررسى كرده است. در بخش سوم نيز شرح احوال دو وزير مذكور درج گرديده است.

انجمن هاى عصر مشروطه
فاروق خارابى, چاپ اوّل, موسسه تحقيقات و توسعه علوم انسانى, 576 ص.
انقلاب مشروطيت ايران در 1285 خورشيدى سبب ايجاد مجموعه اى از نهادها و ارگان هاى دموكراتيك و انقلابى مانند قانون اساسى, مجلس شوراى ملى, مطبوعات آزاد و انجمن ها گرديد. انجمن هاى صدر مشروطيت نه تنها يكى از اصيل ترين و بديع ترين پديده هاى اين دوره پرحادثه از تاريخ ايران, بلكه نشان دهنده گستردگى ابعاد نهضت ضد استبدادى و آزاديخواهانه مردمى اند. پيدايش خودجوش انجمن ها و اقبال بى سابقه مردم ايران به آنها شاهدى انكارناپذير از عزم آنها به دخالت در سرنوشت خويش و مشاركت در امر اداره كشور است. انجمن هاى صدر مشروطه عملاً به حيطه اى براى پرورش سياسى تبديل شدند و از اين لحاظ نقش ارزنده اى ايفا نمودند, از اين رو مى توان انجمن هاى صدور مشروطيت را مكتبى براى تربيت كادرهاى سياسى كشور و پيش درآمد احزاب و جمعيت هاى سياسى بعدى تلقى كرد. در كتاب حاضر تعداد زيادى از انجمن هاى عصر مشروطه معرفى شده اند. بر اين اساس, نخست چگونگى پيدايش اولين انجمن در شهر تبريز و به دنبال آن تشكيل انجمن هاى رسمى ايالتى و ولايتى در ساير شهرهاى ايران را مانند انجمن اردبيل, اصفهان, كرمان, شيراز و… و نيز كيفيت و حدود اقدامات و فعاليت هاى اين انجمن ها بررسى شده است, سپس اطلاعاتى درباره انجمن هاى آزاد تحت موضوعاتى چون چگونگى تشكيل كيفيت كار و سازمان آنها, شيوه هاى عمل و مبارزه انجمن ها, تلاش آنها براى همكارى و پيدايش انجمن مركزى در تهران, دخالت فعالانه انجمن ها در امور سياسى و رابطه آنها با دولت و مجلس و… فراهم آمده است. افزون بر آن شمارى از انجمن هاى ملى به صورت تك نگارى و در انتهاى كتاب نيز تعدادى از انجمن هاى مخالفان چون شوراى عسكر, انجمن فتوت, انجمن آل محمد, انجمن اخوت ايمانيه و… معرفى شده اند.

زندگى و مبارزات آيةاللّه حاج سيد عبدالعلى آيت اللهى
تدوين محمدباقر وثوقى, چاپ اوّل, مركز اسناد انقلاب اسلامى, 246 ص.
اغلب نهضت هايى كه در يك صد سال اخير در ايران به وقوع پيوسته به رهبرى علما و مراجع بوده است. در جنوب ايران, خاندان آيةاللّه لارى از جمله رهبران سياسى ـ مذهبى بوده اند كه هدايت و رهبرى مردم را در مبارزات ضد استعمارى و ضد استبدادى بر عهده داشته اند. مبارزات آيةاللّه سيد عبدالحسين لارى در روزگار مشروطه و اولين تجربه هاى تشكيل حكومت اسلامى, مبارزات آيةاللّه سيد عبدالمحمد لارى عليه سلطنت رضاشاه و مبارزات فرزندانِ وى سيد عبدالعلى و سيد حسين آيت اللهى در نهضت اسلامى به رهبرى حضرت امام خمينى بخشى از تاريخ مبارزات اسلامى مردم جنوب ايران است. نويسنده جهت تبيينِ اين تاريخ بر اساس اسناد و خاطرات شفاهى به مبارزات آيةاللّه سيد عبدالعلى آيت اللهى و نقش وى در قيام عشاير (لرونفر) در سال 1342 براى حمايت از نهضت اسلامى به رهبرى امام خمينى مى پردازد.

اصفهان: قلب سياسى ايران معاصر
الياس شيخى, چاپ اول, داديار, فرهنگ مردم, اصفهان, 952 ص.
اصفهان به دلايل گوناگون سياسى, اجتماعى, اقتصادى و فرهنگى يكى از شهرهاى مهم ايران به شمار مى رود كه تاريخش در مقاطع مختلف با تاريخ ايران پيوند خورده است. از نظر جغرافياى طبيعى و سياسى, قرار گرفتن آن در مركز كشور باعثِ امنيت و ثبات آن شده است. همچنين به دليل برخوردارى از موقعيت راهبردى در كنترل امنيت چهار گوشه ايران در دوره هاى آل بويه, سلجوقيان و صفويان پايتخت ايران شد. بعد از آن در دوره قاجار به علت استقرار ايلات و عشاير نقش ساز ـ بختيارى ها و قشقايى ها ـ در مجاورت آن و فعال بودن نيروهاى سياسى خارج از ساختار سياسى رسمى ـ همچون روحانيون اصول گرا و تجار ـ يكى از كانون هاى بحران به حساب مى آمده است. در فاصله بين نهضت مشروطه خواهى و انقلاب اسلامى نيز علاوه بر استمرار نقش آفرينى سنتى موضوعاتِ جديدى وارد تاريخ سياسى و چالش هاى موجود در اصفهان شد. عمده ترين اين موضوع ها, پيدايش جنبش كارگرى و تبديل آن به جريان قدرتمند در تاريخ معاصر ايران و اصفهان است كه نقطه اوج آن در فاصله سال هاى 1320 ـ 1332 بوده است. جريان ديگر فعاليت هاى شعبه حزب توده اى ايران و ساير جريانات چپ گراست. فعاليت هاى نيروهاى ملى گرا نيز در جريان تفوق نهضت ملى ايران در اين ميان چشم گير بوده است. نويسنده در كتابِ حاضر چالش هاى سياسى در اصفهان در دهه 1320 ـ 1332 را بررسى كرده است. وى جريان هاى فعال سياسى و فكرى را دسته بندى نموده و كاركرد هريك را در اين دوره ترسيم مى نمايد. مطالب عرضه شده در كتاب مبتنى بر اسناد موجود است و در سه فصل تنظيم شده اند: فصل اول نگاهى گذرا به تاريخ اصفهان در دوران گذشته تا سال 1320 است; فصل دوم در باب چالش دموكراسى و ديكتاتورى در اصفهان است, نويسنده در اين فصل اشارتى به جنگ جهانى دوم و تأثيرات آن بر ايران دارد, همچنين پيشينه فعاليت هاى سياسى و حزبى انجمن ها و تشكل هاى سياسى و فعاليت هاى حزب توده در اصفهان را بررسى كرده است; در فصل پايانى نيز تاريخ سياسى اصفهان در عصر تفوق نهضت ملى ايران ارزيابى شده است.

ميراث آسياى مركزى
ريچاردنلسون فراى, ترجمه اوانس اوانسيان, چاپ اول, بنياد موقوفات دكتر محمود افشار, بنياد موقوفات دكتر محمود افشار يزدى, 336 ص.
سرزمين واقع در ميانه رودهاى جيحون و سيحون و كناره هاى آن تا كوهپايه هاى هندوكش را آسياى مركزى مى نامند كه امروزه بخش هايى از كشورهاى افغانستان, تاجيكستان, تركمنستان, ازبكستان و… را شامل مى شود. بسيارى از محققان برآن اند كه اين ناحيه خاستگاه آريايى هاى نخستين پيش از مهاجرت به درون فلات ايران بوده است. در اين كتاب سرگذشتِ اقوام ساكن در آسياى مركزى بررسى شده است كه داراى فرهنگ و هنر و سازمان هاى مدنى و اجتماعى برجسته بوده اند. نويسنده كوشيده است نوشته هايش مبتنى بر پژوهش هاى اصيل ولى بى تعقيد و تا حدود ممكن درخور سليقه هاى مختلف باشد. وى با در نظر گرفتن جنبه هاى پژوهشى مانند باستان شناسى, زبان شناسى, جامعه شناسى, سكه شناسى, دين شناسى قبايل قديمى, سرزمين هاى وسيع چين و سيبرى, شبه قاره هند و ايران باستان تمامى منطقه عظيم آسياى مركزى را مورد مطالعه قرار داده است. نويسنده چگونگى بررسى گسترش فرهنگ باستانى ايران را با نگاه به سرزمين هاى بزرگ شبه قاره هند و چين, حضور و حدود تأثير فرهنگ و تمدن ايران باستان را در گستره آسياى مركزى بازگو مى كند. وى معتقد است در حال حاضر ملل آسياى مركزى, اعم از ايرانى زبان و ترك زبان, داراى يك فرهنگ, يك دين و يك رشته ارزش هاى اجتماعى و سنت ها هستند و تنها زبان عامل جدا كننده آنها از يكديگر است. نويسنده درصدد است با بررسى گذشته به تشريح حال كمك كند و به همين دليل رخدادهاى تاريخى منطقه در دوره هاى مختلفى چون عصر پيش از تاريخ, هخامنشيان, عصر هلنيسم, دولت يونانى ـ باكتريايى, پارت ها, كوشانيان, سغديان, عصر خلفا و خاقان ها را بررسى مى كند و به مسائل ديگر چون مذاهب و آداب و رسوم نيز توجه دارد.

نهضت مشروطيت در كرمانشاهان
به اهتمام محمدعلى سلطانى, چاپ اول, مؤسسه تحقيقات و توسعه علوم انسانى, تهران, 328 ص.
حاج شيخ محمدمهدى كرمانشاهى (فيض مهدوى) از علما و فضلاى دوران مشروطيت ايران در كرمانشاهان و نخستين و برجسته ترين پرچمدار نهضت مشروطيت در غرب ايران است. بيشتر مشروطه خواهان كرمانشاه از تعاليم وى برخوردار بودند و در پى اقدام او گام برمى داشتند, زيرا كه وى (ليدرمليون كرمانشاهان) بود. آقا محمدمهدى مخاطب آيات ثلاث ـ خراسانى, نايينى و تهرانى ـ در دوران مشروطيت بود. كتاب حاضر مجموعه اسناد نهضت مشروطيت در كرمانشاهان از كتابخانه و آرشيو خصوصى آيةاللّه محمدمهدى كرمانشاهانى است. بيشتر اسناد مندرج در كتاب براى نخستين بار است كه چاپ مى شود و حاوى گزارش تحركات ايرانيان اهل علم در عراق عرب, تركى و عثمانى و انتقال خبر موافق و مخالف مشروطه در حوزه علميه عتبات عاليات و جهت گيرى سران كرمانشاهى در اين سو, عملكرد حكمرانان منصوب و مرتبه و شأن آيةاللّه آقا محمدمهدى كرمانشاهى در نظر علما و اهالى و مبارزان و نيز موضع اطلاع رسانى به موقع در آن برهه از زمان و پيام هاى دقيق و مؤثر و بجا از سوى علماى ثلاث نجف اشرف به اقشار مختلف جامعه از ايلات و عشاير مرزى و رجال و سران مبارز و طلاب و علما و… در غرب ايران است. اسناد كتاب در سه بخش تنظيم شده است: اسناد داراى تاريخ صريح; اسنادى كه با برداشت از مطالب مندرج در آنها براساس تاريخ وقوع مطالب ترتيب شده اند; اسناد متفرقه بدون تاريخ كه در متن آنها به طرح مسائل و مباحث مربوط به مشروطه و مشروطه خواهان پرداخته شده است.

زندگى نامه دكتر غلامحسين يوسفى
ويراستار: اميد قنبرى, چاپ اول, انجمن آثار و مفاخر فرهنگى, تهران, 208 ص.
دكتر غلام حسين يوسفى (1369 ـ 1306) استاد زبان و ادبيات فارسى دانشگاه تهران و مشهد از چهره هاى سرشناس و از مفاخر علمى و فرهنگى ايران است. انجمن آثار و مفاخر فرهنگى پنجاه و هفتمين اثر از مجموعه ى (زندگى نامه ها) را به بررسى زندگى و فعاليت هاى علمى و فرهنگى ايشان اختصاص داده است. كتاب شامل يادداشت هايى است كه دوستان و همكاران يا دانشجويان استاد يوسفى نوشته اند و در هريك ويژگى هاى شخصيتى و علمى استاد و خاطراتى از ايشان بيان شده است. از جمله افرادى كه يادداشتى در ياد استاد نوشته اند مى توان به محمدجعفر ياحقى, عليرضا يغماى جندقى, رضا اشرف زاده, محمدرضا نصيرى, محمدرضا راشد محصل و محمد جاويد صباغيان اشاره كرد. همچنين دو مقاله از دكتر يوسفى با عنوان (زبان فردوسى و زبان ما) و (هنر نويسندگى بيهقى) در انتهاى مقالات آمده است. كارنامه پربار فرهنگى و علمى استاد نيز در انتهاى كتاب به چاپ رسيده است. از آن ميان آثارى چون ديدارى با اهل قلم, روان هاى روشن, چشمه روشن و برگ هايى در آغوش باد برجسته ترند. در پايانِ كتاب تصاويرى از يوسفى همراه با شخصيت هاى برجسته فرهنگى و ادبى و همسر ايشان آمده است.

زندگى نامه دكتر محمود خوانسارى
ويراستار: اميد قنبرى, چاپ اول, انجمن آثار و مفاخر فرهنگى, تهران, 196 ص.
زندگى نامه و فعاليت هاى علمى و فرهنگى دكتر محمد خوانسارى, استاد منطق و فلسفه و ادب عربى, موضوع شصت و دومين اثر از مجموعه (زندگى نامه ها) است كه به همت انجمن آثار و مفاخر فرهنگى منتشر شده است. محمد خوانسارى متولد اصفهان است. وى دكتراى خويش را از دانشگاه تهران گرفته و در سال 1327 براى مطالعه علمى به فرانسه مى رود و در آن جا نيز در رشته منطق و فلسفه مدرك دكترى را از دانشگاه پاريس دريافت مى كند. وى در سال 1361 پس از سى و هفت سال تدريس و فعاليت علمى و فرهنگى بازنشسته شد و از آن پس به عضويت فرهنگستان زبان و ادب فارسى درآمد. در اين كتاب كه شامل يادداشت هايى از دوستان, همكاران يا دانشجويان استاد درباره ويژگى هاى شخصيتى و علمى ايشان است, يادداشت هايى از بهاءالدين خرمشاهى, حميد فرزام و رضا مستوفى گنجانده شده است. از خوانسارى نيز مقالاتى آمده است كه افزون بر شرح زندگى خود عبارت اند از: روان شناسى ابوسعيد ابوالخير, بى آغاز و انجام بودن مثنوى, ملاحظاتى در باب كليله و دمنه و الهيات از نظر ابن سينا. كارنامه علمى و فرهنگى خوانسارى و تصاويرى از ايشان پايان بخش كتاب به شمار مى رود.

زندگى نامه و خدمات علمى و فرهنگى علامه ميرزا ابوالحسن شعرانى
ويراستار: اميد قنبرى, چاپ اول, انجمن آثار و مفاخر فرهنگى, تهران, 360 ص.
ميرزا ابوالحسن شعرانى (1281 ـ 1352), مدرس فلسفه و كلام و منطق از حكيمان و فيلسوفان توانا و عارفان برجسته ايران است كه در خاندانى فقيه و دانشمند تربيت يافته بود. وى از نوادگان آخوند ملا فتح اللّه صاحب تفسير منهج الصادقين است. كتاب حاضر به شرح زندگى و فعاليت هاى علمى و فرهنگى ايشان اختصاص دارد. فعاليت هاى ميرزا ابوالحسن شعرانى به سه بخش تقسيم مى شود: امامت جماعت مسجد حوض در تهران, تدريس و تأليفات ايشان كه به بيش از سى اثر مى رسد. مطالب كتاب شامل يادداشت هايى درباره شخصيت علمى و فرهنگى آيةاللّه شعرانى از زبان دوستان و شاگردان ايشان و همچنين مقالاتى از استاد است. آيةاللّه حسن زاده آملى, قوامى واعظ, آيةاللّه سيدرضى شيرازى, اكبر ثبوت و غلام حسين رضانژاد از جمله كسانى اند كه يادداشت هايى درباره استاد نوشته اند. مقالاتى از استاد نيز عبارت اند از: فلسفه اولى يا مابعد الطبيعه, گفتارى در باب قرآن, رساله اى در علم درايه و تقريظى بر تفسير خسروانى. از جمله آثار و تأليفات آيةاللّه شعرانى كه فهرست كامل آن در انتهاى كتاب به همراه تصاويرى از ايشان آمده, مى توان به اين موارد اشاره كرد: جستارى در تبيين انحدار نجوم در حديث عمر بن حنظله, (نثر طوبى (دائرة المعارف لغات قرآن مجيد), جستارى در تعيين نوزده نگهبان جهنم, شرح كنايه و بيوگرافى فلاسفه بزرگ اسلام.

زندگى نامه و خدمات علمى و فرهنگى كيومرث صابرى فومنى (گل آقا)
ويراستار: اميد قنبرى, چاپ اول, انجمن آثار و مفاخر فرهنگى, تهران, 240 ص.
كيومرث صابرى فومنى (1320 ـ 1382) يكى از شخصيت هاى برجسته در عرصه مطبوعات كشور است كه ايشان را پيشتر با نام مستعار (گل آقا) و در حوزه طنز مى شناسيم. فومنى در سال 1344 مدرك ليسانس خويش در رشته علوم سياسى را از دانشكده حقوق و علوم سياسى دانشگاه تهران مى گيرد و سال ها به تدريس در مدارس روستاهاى مختلف استان گيلان مشغول مى شود; كارى كه پيش از ورود به دانشگاه نيز به آن مى پرداخت. صابرى مدرك فوق ليسانس خويش را در سال 1357 و در رشته ادبيات تطبيقى دانشگاه تهران مى گيرد, اما به گفته ايشان فعاليت هاى ادبى ايشان از سن چهارده سالگى كه نخستين شعرش را سروده, آغاز شده است. اما فعاليتش در حوزه طنز با ارسال مطالبى در سال 1340 براى مجله توفيق رسميت مى يابد. او به تهران مى آيد و همكارى اش را با مجله توفيق آغاز مى كند. مجله رشد و ادب فارسى وزارت آموزش و پرورش و گل آقا از ديگر نشرياتى بود كه صابرى مسئوليتى در آنها داشت. افزون بر اين, يادداشت ها و مقالات ايشان در ساير نشريات كشور نيز منتشر مى شد. كتاب حاضر مجموعه يادداشت هايى است كه دوستان و همكاران وى درباره جنبه هاى مختلف شخصيت ايشان نگاشته اند, از جمله ى اين افراد مى توان به احمد پورنجاتى, موسوى گرمارودى, حسن حبيبى, رؤيا صدر, محمدرفيع ضيايى و منوچهر احترامى اشاره كرد. چند يادداشت نيز از صابرى آمده كه عناوين آنها عبارت اند از: منتخبى از دو كلمه حرف حساب روزنامه اطلاعات, ارتباط معنوى و غيرمعنوى فيمابين هوت و ناسوت, يا ثاراللّه و ديدارى با استاد خليلى در متن غربت و آوارگى.

بزرگان و انديشمندان آمل
محمود غفارى, ويراستار: زين العابدين درگاهى, چاپ اول, رسانش, تهران, 408 ص.
آمل از شهرهاى باستانى و تاريخى شمال ايران است و مردم آن با توجه به داشتن طبيعتى زيبا, هوايى لطيف, محيطى آرام و بهره مندى از فرهنگى باستانى از قدرت تخيل و ذوق سرشار برخوردار هستند. اين شهر در طول تاريخ خود, مهد پرورش علما و دانشمندان بسيارى بوده است كه برخى از آنان شهرت جهانى دارند. كتاب حاضر شرح زندگى و آثار علمى بزرگانى است كه در طول تاريخ اين شهر باستانى به دنيا آمدند, از حوزه ها و منابع علمى اين شهر بهره بردند, رشد يافتند و به مدارج علمى بالايى رسيدند و آثار ارزنده اى از خويش برجاى گذاشتند. بسيارى از اين آثار در حال حاضر به منزله مدارك و مآخذ علمى نه تنها مورد استناد دانشمندان شرق قرار مى گيرند, بلكه بسيارى از محققان غربى نيز از آن بهره مى برند. معرفى اين انديشمندان در كتاب بر اساس سال زندگى آنهاست و براى سهولت بيشتر فهرستى به صورت الفبايى تنظيم شده است. كتاب با معرفى فريدون جم شروع شده و با معرفى محمد چامه سرا پايان مى يابد.


مجله هاى پژوهشى

بازتاب انديشه
شماره 101, شهريور 1387
ملى گرايى, مثبت يا منفى; بررسى جامعه اخلاقى; ايران سه عنصرى; مشروطه خواهى ايرانيان; قرآن و نقد بهينه; تاريخ روشن فكرى ايرانى; بن بست نوانديشى مذهبى در حكومت اسلامى.

پاسدار اسلام
سال بيست و هفتم, شماره 322, مهر 1387.
امام و مسئله حجاب; دانستنى هايى از قرآن; امامان, مفسران راستين توحيد; توبه, انقلابى در برابر خويشتن; سيماى درخشان امام على(ع) از منظر ديگران; شيوه هاى اصلاحات از ديدگاه اميرالمؤمنين على(ع); يادداشت ها و خاطراتى از امام خمينى(ره); نفاق و دورويى; فلسطين, قلمرو مسلمين; شرح صد و ده نكته اخلاقى از كلمات امام خمينى; درنگى در چگونگى آموزش ارزش هاى اجتماعى و فرهنگى به دانش آموزان; نگاهى به رويدادها.

پاسدار اسلام
شماره 323, آبان 1387.
دانستنى هايى از قرآن; سخنان معصومان; جستجوى وسيله براى تقرب به خدا; امامان, گواهان بر اعمال; عجله و شتابزدگى; انتظار سازنده; سيماى درخشان امام على(ع) از منظر ديگران; يادداشت ها و خاطراتى از امام خمينى(ره); جوان در كلام امام صادق(ع); غروب سپيده گشا (تأثير شهادت حاج آقا مصطفى خمينى در گسترش… ); نكته هايى اخلاقى از كلمات امام خمينى; امام خمينى و خروش عليه سلطه بيگانه; سهم مسلمانان در نوآورى و شكوفايى; خاطراتى سبز از ياد شهيدان; نگاهى به رويدادها.

پادنگ
سال پنجم, شماره 47, شهريور 1387.
سخن ما; نكوداشت شادروان محمد هدى; استاد پور داوود; سكه هاى قلب; ورزش در ايران باستان; نقش خرده فرهنگ ها در هويت ملى; آن روزهاى حماسه; حد همين است سخن گفتن و زيبايى را; آب در نظر ايرانيان باستان; خدمتگزاران فرهنگ ديارمان را بشناسيم; شهرى در آن سوى انديشه; مفهوم خال در اشعار حافظ; زنده ياد نادر حافظى رشتى; زندگى نامه محمد ايمانى; ضرب المثل كرمانى; شعر; اخبار; معرفى.

پژوهش هاى ادبى
سال پنجم, شماره 19, بهار 1387.
بررسى غزليات حافظ از ديدگاه نظريه زيبايى شناسانه نيچه; بررسى عناصر روايت و كانون مشاهده در رمان (سخت تر شدن اوضاع); خوانشى نقادانه از (تصويرها) در داستان بيژن نجدى; انگاره اى نو براى تاريخ استعاره; نقد و بررسى زيباشناختى (نفثه المصدور); نقش ارجاع شخصى و اشاره اى در انسجام شعر عروضى فارسى; بررسى و مطالعه تطبيقى منطق الطير عطار و افسانه قرون هوگو.

پيام زن
سال هفدهم, شماره 4, پياپى 196, تير 1387.
ولادت حضرت فاطمه و روز زن; چهل گام با امام; فاطمه(س), الگوى چگونه زيستن; شمس و قمر, قرينه يكديگر;
قيام گوهرشاد, حماسه اى در دفاع از حجاب; در غرب همه نگاه ها به سوى اسلام است; واقعيت مد و مدگرايى; خبر; گستره اشتغال زنان; نگاهى به امامت امام جواد(ع); زن پيامبر نشد چون پيامبر ساز شد; وصيت نامه فقيه و عارف وارسته, حجت زنان مسلمان روزگار ما, بانو امين اصفهانى; جلوه هايى از فعاليت هاى تبليغى زنان متعهد پس از درگذشت پيامبر اكرم(ص); آنچه امام براى بانوان آرزو داشت; ضرورت و اهميت برنامه ريزى براى اوقات فراغت فرزندانمان در تابستان; تعليم و تربيت در دوره نوجوانى; سعى كنيد; سخن اهل دل; آن گاه كه به قلم قسم ياد شد; پوست صورتى; تعداد زنان خوشنويس نسبت به مردان دو برابر است; سرود فردا; انتظار سبز; عطر يوسف (بر اساس خاطره اى از شهيد مسعود نخعى); شهر بى فانوس; مراكش, كشور فرهنگ ها و زيبايى هاست; از پاس تا آبشار; افتخارات داشتن يك دختر خوب; تصوير ابرار در آيينه قرآن; مادرم, الهه عشق.

پيام زن
سال هفدهم, شماره 7, پياپى 199, مهر 1387.
بيدارى اسلامى, آزادى قدس; زن بودن نبايد مانع پيشرفت شود; نقش بانوان در انقلاب مشروطه; خبر; چگونگى پوشش مسلمانان; آثار و تبعات منفى مهريه هاى سنگين; نقش زنان در امر به معروف و نهى از منكر; نقش تكامل معنوى زن در توسعه اجتماعى; نگاهى به ويژگى هاى دوره جوانى; نقش تنبيه در تربيت از ديدگاه امام على(ع); كابوس تكليف مدرسه; هنرمندان متعهد, پيامبران زمان خود هستند; هميشه پاى يك مرد در ميان است; سخن اهل دل; قصه هاى شما; پرنده خاموش; سحرى است نمناك و خنك; انتظار سبز; قاطعيت; تصوير ابرار در آينه قرآن; سبز آسمونى; حضور موريانه يا همايش علمى, كدام بهتر است; پشت خط; زنان هم مى توانند از جنگ بنويسند; دختران ماركده از ديروز تا امروز.

پيام زن
سال هفدهم, شماره 8, پياپى 200, آبان 1387.
عصمت قم; جديت در تصويب قوانين مربوط به زنان و خانواده الزامى است; نگاهى به زندگى و شخصيت علامه شهيد حاج آقا مصطفى خمينى; خبر; زيربناى تربيت در جامعه اسلامى از نگاه امام صادق(ع); ديدارى از فدك; بازشناسى جايگاه زن در انديشه اسلامى; سخن اهل دل; سرود فردا; زنان به ملكوت نزديك ترند; قصه هاى شما; خورشيد آبى; تأثير بازى هاى رايانه اى بر شخصيت كودكان; موانع موفقيت در زندگى.

ترجمان وحى
سال دوازدهم, شماره 1, بهار و تابستان 1387.
جستارى در ترجمه مفاهيم مجازى در قرآن كريم; ترجمه سوره حجرات و گفتارى درباره آيين ترجمه قرآن; همبستگى ميان عبارات اسميه معرفه و صيغه هاى فعلى در… ; ترجمه پژوهى قرآنى; قرآن پژوه وارسته محمدمهدى فولادوند; ترجمه و تفسيرى نوين از قرآن مجيد به زبان چينى; ترجمه از قرآن كريم به زبان تركى استانبولى.

ثقافتنا للدراسات والبحوث
المجلد 5, العدد الثامن عشر, صيف سنة 1429 ق/2008 م.
العزة في خطاب الإحيائيين; علي ومسيرة الحضارة الإسلامية; ابن المقفع وتهمة الزندقة; وقفة عند كتاب (الشمس المنتصرة); الإنسان ذلك العالم الكبير; هذه التواريخ النائية; من نفائس المخطوطات العربية في ايران; الثقافة العربية الإسلامية في ايران في العصرين المغولي والتيموري; وحدة الدائرة الحضارية الإسلامية.

حديث انديشه
سال سوم, شماره 5, بهار و تابستان.
تصويرهاى شگفت از جهان آخرت در روايات نبوى; جبرى يا اختيارى بودن (ايمان و كفر); رهايى از التهاب; روش حديثى محدث نورى در مستدرك الوسائل; ابن ابى حاتم و تفسير او; سيدمرتضى و كتاب (تنزيه الانبياء والائمه); (الشافى فى الامامه) در ايوان بهايى.

حوزه
سال بيست و پنجم, شماره 2, خرداد و تير 1387.
برخى از راهكارهاى تحول پذيرى حوزه ها; برگ هايى از يك تجربه مديريتى در گفتگو با حجةالاسلام والمسلمين استاد سيّد محمّد موسوى نژاد; ماهيت شناسى و روش شناسى درس خارج; درآمدى بر چرايى و چگونگى تحول فقه; حوزه و وظيفه كنونى آن; آسيب شناسى تبليغ سنتى; راهبردهاى تحول در حوزه.

حوزه
سال بيست و پنجم, شماره 3, مرداد و شهريور 1387.
دغدغه هاى حوزوى; مرجعيت دينى و رسالت شناسى; تحول در نظام و هدف هاى تربيتى حوزه; كاستى ها و بايستگى هاى آموزش دانش هاى دينى در حوزه; سازماندهى حوزه و مرجعيت در گفتگو با استاد محسن محمدى اراكى; تحول حوزه در پرتو انديشه آيةاللّه طالقانى; تحول و نوآورى در كتاب هاى درسى.

خردنامه صدرا
شماره 52, تابستان 1387.
سرمقاله; حسن و قبح عقلى افعال از ديدگاه صدرالمتألهين; حركت جوهرى وجودى در قوس نزول و صعود; عليت در انديشه جلال الدين دوانى و ملاصدرا; رابطه وجود و ماهيت در فلسفه ارسطو و ابن سينا; تبيين پيوند جهان شناسى و فلسفه سلوك در نگاه مولانا; سرشت معنايى و زبانى وحى از ديدگاه صدرالمتألهين; فلسفه هنر و جايگاه خيال در آن از منظر حكماى اسلامى; گزارش يازدهمين و دوازدهمين همايش بزرگداشت حكيم ملاصدرا; گزارش سفر هيئت اعزامى بنياد به يونان.

راهبرد ياس
شماره 14, تابستان 1387.
نظام سياسى, فرآيند تصميم گيرى و توسعه; چشم انداز ايران 1404 و تحول اقتصادى ـ اجتماعى; موانع و مشكلات اجراى سياست هاى كلى اصل 44 قانون اساسى و وظايف نهادهاى نظارتى; تحليلى بر مبانى نظام تصميم گيرى اقتصادى كشور و الزامات پيشرو; مهندسى شوراهاى عالى, نخستين گام در مهندسى فرهنگى كشور; پيشنيازهاى فرهنگى توسعه اقتصادى از ديدگاه اسلام; نقش اعتماد متقابل حكومت و مردم در روند توسعه سياسى; تبيين مطلوب و كارآمد از سياست خارجى در بستر نظام بين المللى; سياست خارجى آقاى دكتر محمود احمدى نژاد; سيرى در جايگاه فرديدى ها در گفتمان جمهورى اسلامى.

رسالة الثقلين
السنة الخامسة عشر, العدد التاسع والخمسون, ربيع 1429 ق/2008 م.
في زمن الخضوع, إبداع وازدهار; وقفة مع الدكتور البراك; حديث الغدير في ميزان علماء اليمن; تساؤلات برسم من يهمه الأمر, وثيقة إعلان النوايا لمصلحة من؟!; حقيقة اصراع بين الإسلام والغرب, إطلالة على أطروحة هنتنجتون.

رسانه
سال نوزدهم, شماره 2, شماره پياپى 74, تابستان 1387.
روزنامه نگارى بحران; روزنامه نگارى بحران, رسانه ها و حوادث غيرمترقبه; روزنامه نگارى بحران, دو تصوير ملى; روزنامه نگارى, خطر و ميهن پرستى; ارتباطات مخاطره, ارتباطات بحران: زمينه ها, مفاهيم و نظريه ها; آموزش روزنامه نگارى بحران; تهيه گزارش در زير آتش: امنيت جانى و رفاه عاطفى خبرنگاران; مصاحبه با قربانيان و خانواده هايشان; تراژدى ها و روزنامه نگاران; راهنمايى براى پوشش خبرى مؤثرتر; گرافيك و روزنامه نگارى بحران, گفتگو با قباد شيوا; عكاسى و بحران.

سلام بچه ها
سال نوزدهم, شماره 224, آبان 1387.
پرواز با دعاى عرفه; داستان; شعر; مقاله; با گذشتگان قدمى بزنيم; چشمه چشمه نور; يك حرف و دو حرف; نيابى يكى همنشين چون كتاب; جوانه; علمى; سنگر به سنگر; جدول; آسمانه; روزى روزگارى; كاردستى; سرگرمى; ضرب المثل; شاخه به شاخه; كوچه عكس; سينما; گزارش; خبر ماه; معرفى كتاب; ورزشى.

طلوع
سال هفتم, شماره 25, بهار 1387.
اجماع در نگاه فريقين; بررسى خمس از ديدگاه شيعه و اهل سنت; بيان بن سمعان و بيانيه; بررسى آيات شفاعت از ديدگاه فريقين; همگرايى مذاهب اسلامى از ديدگاه قرآن و روايات; احياى دينى از ديدگاه استاد شهيد مطهرى و اقبال لاهورى; مبادى و مبانى همگرايى مذهبى از منظر استاد شهيد مطهرى; بررسى تطبيقى حديث منزلت از نگاه مذهب اهل بيت(ع) و اهل سنت; راهكارهاى وحدت جهان اسلام از ديدگاه امام خمينى(قده) و سيد جمال الدين.

علوم حديث
شماره 2, تابستان 1387.
دامنه حجّيت احاديث تفسيرى; حجيّت دانش هاى بشرى و نقش آن در فهم و نقد روايات از ديدگاه علامه شعرانى; معرفى و روش شناسى شرح نهج البلاغه ابن ميثم بحرانى; روش شناسى نقد و فهم حديث در تفسير المنار; اخلاق سياسى در رفتار پيامبر(ص); جامعه آرمانى در كلام حضرت فاطمه زهرا(س); بازكاوى مفهوم و كاربرد واژه هاى (زكات) و (صدقه) در روايات; كاستى ها و لغزش هاى يك نوشته در گزارش زندگى فضل بن شاذان نيشابورى; قدمت و خاستگاه اسناد.

فرهنگستان علوم جمهورى اسلامى ايران
خبرنامه, سال هشتم, شماره 27, تابستان 1387.
سخن اول; گزارش; بازديد هيأت رئيسه فرهنگستان علوم از دانشگاه تحصيلات تكميلى علوم پايه ـ زنجان; دامپزشكى در نقشه جامع علمى كشور; خبر; كارگاه بين الملى مديريت آب; انتشار مجموعه مقالات كارگاه علم و فناورى و پيشرفت هاى آتى جوامع; انتشار سى و هشتمين شماره فصلنامه آموزش مهندسى ايران; چكيده طرح هاى پژوهشى; اعضا; زندگى نامه دكتر حسين نمازى; گفتگو با دكتر محمد شاهدى باغ خندان; معرفى كتاب.

فقه
شماره 55, سال 1387.
فقه توسعه منابع انسانى; ضرورت تحول كمى و كيفى اجتهاد; نقل به معنا در حديث, ابعاد و آثار آن; درآمدى بر مسئوليت مدنى اشخاص حقوقى; اجتهاد پيامبر(ص).

كتابدارى و اطلاع رسانى
پياپى 42, شماره دوم, 1387.
مفهوم اطلاعات و ارتباطات و ميانكنش بين آنها; بررسى كيفيت خدمات كتابخانه هاى مركزى دانشگاه هاى علوم پزشكى تابعه وزارت بهداشت… ; ارزيابى ربط در نظام هاى ذخيره و بازيابى اطلاعات از رهيافت شناختى; اثرهاى مضاعف نظريه عدم تقارن اطلاعاتى و بازار انحصارى بر روند اشتراك مجله هاي…; بررسى وضعيت همكارى علمى اعضاى هيئت علمى در چهار حوزه موضوعى در دانشگاه فردوسي… ; تحليل پيوندهاى وب سايت هاى دانشگاهى هاى علوم پزشكى ايران با استفاده از روش وب سنجى; كاربرد (فولكسونومى) در بازنمون تصاوير ديجيتالى: رويكردى نوين در نمايه سازى كاربرمدار; بررسى تحليلى و ترسيم ساختار انتشارات علمى توليد شده در حوزه هاى كتاب سنجى, علمى سنجي… ; مديريت اطلاعات با رويكرد فازى; تحليلى بر آينده نگارى علم و فناورى در حوزه فناورى اطلاعات و ارتباطات; ارزش و ارزش هاى كتابخانه: سخنرانى ارائه شده در جشن كتابخانه ها; واكنش ها و تأثيرها: الگوى كاربرد اطلاعات پيوسته براى يادگيرى.

كتاب ماه كليات
ماهنامه تخصصى نقد و بررسى كتاب, سال يازدهم, شماره 7, تير 1387.
ويرايش و كمرنگى آن در نشر ايران; سازمان اسناد و كتابخانه ملى ايران, برنامه هاى حال و آينده (در گفتگو با على اكبر اشعرى); فرهنگ اعلام تاريخ اسلام در بوته نقد; ترويج روابط در كتابخانه هاى ديجيتالى; كتابسنجى: تعاريف, مفاهيم و كاربردها; نگارش علمى از انتخاب موضوع تا چاپ سپارى; آينده كتاب در عصر ديجيتال و قدرت نگاه, مقدمه اى بر سواد ديدارى.

كتاب ماه كليات
ماهنامه تخصصى نقد و بررسى كتاب, سال يازدهم, شماره 10, مهر 1387.
هستى شناسى اصطلاحنامه; فولكسونومى چيست; ارزيابى كارگاه هاى آموزشى سراى قلم در بيست و يكمين نمايشگاه بين المللى كتاب تهران; جرايد در دانشنامه جهان اسلام; تحليل روابط وابسته يا همنشين در اصطلاح نامه اخلاق; طراحى سيستم ها در مهندسى نرم افزار; مديريت دانش در سازمان; آينده نظام هاى رده بندى دانش; مديريت فناورى اطلاعات.

كتاب ماه فلسفه
سال اول, شماره 10 و 11, تيرو مرداد 1387.
نشست نقد كتابِ تأثير گناه بر معرفت; پرونده يك: فلسفه نوعدوستى, نوعدوستى, اخلاق نوعدوستى; پرونده دو: صدراپژوهى, درآمدى به نظام حكمت صدرائى, الهيات الهى و الهيات بشرى, مقايسه ذهن و زبان و زمانه هيدگر و ملاصدرا.

كتاب ماه فلسفه
سال دوم, شماره 13, مهر 1387.
نقد و بررسى كتاب سكوت و معنا; ابن سينا, ابن سيناست; شمس الدين محمد بن احمد خفرى; از تأثر تا ذهنيت: بازبينى پديدارشناسى هوسرل.

كتاب ماه تاريخ و جغرافيا
دوره جديد, شماره مسلسل 124, شهريور 1387.
گفتگو; تاريخ و ديگر علوم انسانى در تعامل با يكديگر; يادگارهاى ماندگار; مدرنيته ايرانى, قصه نامكرر; مرو در تاريخ ايران; تاريخ و روايت; تاريخ نگاران; جامعه شناسى ايلات و طوايف لرستان; نظرگاه; تاريخ به مثابه روايت; ابن خلدون و توين بى.

كتاب ماه تاريخ و جغرافيا
دوره جديد, شماره مسلسل 125, مهر 1387.
گفتگو; تاريخ علم و فناورى در ايران; يادگارهاى ماندگار; دارالشفاى استان قدس به روايت اسناد; زندگى و اقدامات; احتشام السلطنه; تاريخ نگاران; ابن النديم; ابن مقفع; نظرگاه; پزشكى به روايت متون كهن ايرانى; مرورى بر تاريخچه چاپ و چاپخانه در ايران.

كتاب ماه دين
سال يازدهم, شماره 136, فروردين 1387.
نگاهى به التذكرة بأصول الفقه; المعتمد فى اصول الدين; درآمدى بر عهد جديد.

كتاب ماه دين
سال يازدهم, شماره 137, ارديبهشت 1387.
انديشه و كارنامه سيدحسين نصر در ترازو; بازشناسى منابع اصلى رجال شيعه; مكتب تفسيرى صدرالمتألهين; پرونده يك: چيتيك, شهروند فرهنگى ايران; پرونده دو: رودلف بولتمان.

كيهان فرهنگى
سال بيست و پنجم, شماره 264 و 265, مهر و آبان 1387.
طليعه; جغرافياى انسانى; كتاب شناسى استاد جواد صفى نژاد; بُنه; ايل بختيارى; فلسفه دوره بحران (جنبش پسانوگرايى); شعر; تأثيرپذيرى مولانا از سنايى و حسام الدين; كشف حجاب هاى سلوك; رودكى, شكوه ناله هايى همسنگ سوگسرود; نمادهاى مشترك در سه تمدن كهن; انديشه سياسى عبدالرحمن كواكبى; جستجوى عشق در نگارگرى ايرانى ـ اسلامى; نگاهى به كتاب هاى تازه; رويدادهاى فرهنگى; با هنرمندان.

گزارش ميراث
دوره دوم, سال دوم, شماره 21 و 22, خرداد و تير 1387.
آسيب شناسى تصحيح و چاپ متون (18): اطلاع رسانى نارس; نام مجد همگر در ديوان ذوالفقار شروانى; هاروت و ماروت در بابِل يا بابُل; همايش شعراى اصفهان در عصر صفوى به مناسبت چهره گشايى خلاصة الاشعار (بخش اصفهان); درياى پارس و خليج پارس; كمترين حق مؤلف; تازه هاى ميراث.

گزارش ميراث
دوره دوم, سال دوم, شماره 23 و 24, مرداد و شهريور 1387.
آسيب شناسى تصحيح و چاپ متون (19); نظرآزمايى: وظيفه ما چيست وظيفه مصحح چيست; ضياءالملك حسين بن محمد وزير كيست؟ ياد استادى متن شناس: دكتر محمد معين; تحفة السرور درويش على چنگى; ظفرنامه; بدخوانى در پيشانى; قرآن فارسى كهن (تاريخ, تحريرها, تحليل): چهره گشايى, نقد و بررسى.

مشكوة
شماره 98, بهار 87.
نوشدن جهان و نوآورى انسان; نقد نگرش عقلانى در جريان تفسير عقلى ـ اجتماعى; عقل گرايى و جامعه نگرى دو ويژگى تفاسير اجتماعى معاصر; نقد گونه اى بر مكتب تفكيك در زمينه تفسير قرآن; رنگ ها و پيام ها در قرآن; حارث محاسبى, زنجيره اى مفقود ميان عرفان و تشيع; حسد و بازتاب آن در ادب فارسى; نمايه موضوعى شماره هاى ويژه نشريات علوم انسانى (86 ـ 1384).

ميقات حج
سال شانزدهم, شماره 64, تابستان 1387.
روز شمار سفر; گزارش ها و اخبار; يادداشت ها و تحليل ها; سخنرانى ها و گفتگوها; تصاوير; از صفا تا فدك; يادى از آن سفر نورانى; زهراى عزيز, ما به فدك رسيديم; وصف خورشيد به (شب پره اعمى) نرسد; فدك در گذر تاريخ; ماجراى فدك.

نامه جامعه
سال پنجم, شماره 50, آبان 1387, ذيقعده 1429, ماهنامه فرهنگى اجتماعى.
ييار مهربان; همه با هم; شهيد مطهرى و اتحاد اسلامى; عالم وحدت; راهبردى به سوى تقريب; خودباورى; شورآفرين; مطلع عشق; درس استاد; گلى از گلستان; سنگفرش راه; جهاد با نفس; نمى از يم; منشور سعادت; راه تربيت; درخت دانش; آغازى دوباره; ساحل نشين توام; ستاره نجات; گلى در شوره زار; گفتگو; ترنم شيدايى; سيره نبوى; برخى از قوانين مربوط به حقوق زن; ابعاد نوآورى قرآن; فقه و زندگى; اعجاز علمى قرآن; تازه ها; كوچه هاى تقويم; خبرها.

نقدونظر
سال دوازدهم, شماره 3 و 4, پياپى 47و 48, پاييز و زمستان 1386.
تجربه دينى; نقش تجربه دينى در توجيه باورهاى دينى از نگاه ويليام آلستون; نگاهى به ديدگاه هاكينگ درباره تجربه دينى; تجربه عرفانى و داروهاى روان نما; وحى و انكشاف الاهى; برهان هاى عرفانى بر هستى خدا; دو نوع تجربه دينى; بازنگرى اعتبار تجربه دينى; جان هيك, گذر از كثرت تجربه دينى به كثرت گرايى دينى; نقد بر نقد, نه طوطى مقلّد, نه زنبور مولّد.

ياد
سال بيست و چهارم, شماره 88, تابستان 1387.
مجله حقايق و فكر مدرنيته بومى; روزنامه حريت ارگان حزب عدالت ايران; نشريه فارسى ـ تركى بيرق عدالت; آشنايى با روزنامه (آذربايجان جزء لاينفك ايران) و فهرست مطالب آن; روزنامه آرى [زنبور] و فهرست مطالب چند شماره آن; بررسى نشريه (نامه مبارك نجف); تحليل محتوايى روزنامه نجف و مجله درة النجف; روزنامه رستخيز بغداد, نگاه عثمانى به دنياى ايرانى; نسوان نوازى; آشنايى با ماهنامه جهان نو; روزنامه و مورخ ـ بخش سوم; مسئله روش در تاريخ شفاهى ـ بخش دوم; بين يك واقعيت در خصوص تاريخچه كتابخانه ملى ايران; سوغات فرنگ; پى افزود مقاله سوغات فرنگ.


اخبار درگذشتگان
آية اللّه مرعشى شوشترى
فقيه فرزانه, استاد حكمت و فلسفه سيدمحمدحسن مرعشى يكى از چهره هاى علمى و اساتيد مدرسه عالى شهيد مطهرى در پى بيمارى در 73 سالگى به ديدار معبود شتافت.
سيدمحمدحسن فرزند حجة الاسلام سيدسلطان محمد و نوه ميرزا عبدالوهاب, فرزندِ ميرزا سلطان محمد, فرزند ميرزا محمدتقى, فرزند ميرزا اسداللّه, فرزند ميرزا اسحاق مرعشى شوشترى بود. پدرش از فضلا و ائمه جماعت شوشتر بود كه تحصيلاتش را در همان شهر نزد ملاجعفر شرف الدين و سيدبزرگ آل طيب به پايان برد و در صفر 1370 ق/آذرماه 1329 ش در شوشتر رحلت كرد و در بقعه صاحب الزمان(عج) به خاك سپرده شد. پدر بزرگش ميرزا عبدالوهاب از اشراف و اعيان بود و مدت ها سمت نائب الحكومه شوشتر را بر عهده داشت.
سيدمحمدحسن در سال 1356 ق/ 1316 ش در شوشتر استان خوزستان پا به عرصه گيتى نهاد. مقدمات اوليه را نزد پدر خود و ملا شكرعلى معنوى فرا گرفت و سطوح را نزد عالمانى چون سيدمحمدتقى حكيم, سيدمحمد موسوى جزائرى و سيدمحمدحسن آل طيب به پايان رساند و خارج فقه و اصول را از محضر استادش موسوى جزائرى و شيخ محمدتقى شوشترى فراگرفت. البته سفرهاى كوتاهى به نجف اشرف داشت و همان جا در درس آية اللّه سيدابوالقاسم خوئى شركت مى نمود. خدمات ايشان در خطه شوشتر بسيار است كه مى توان به تجديد بناى حوزه علميه جزائريه و اداره و تدريس در اين حوزه, تأسيس حوزه علميه خواهران, تجديد بناى مقام صاحب الزمان(عج) و تجديد بناى مسجد شيخ على كه سال ها در آن جماعت اقامه مى كرد, اشاره كرد, در ضمن به ايجاد حوزه علميه اى در گتوند دست زد كه تاكنون نيمه تمام مانده است.
مرعشى در سال 1361 ش وارد تشكيلات قضايى اهواز شد و ابتدا سمت حاكم شرع داشت و بعداً رياست دادگاه را برعهده گرفت. در سال 1363 ش به ديوان عالى كشور ـ تهران ملحق شد و ابتدا در شعبه 19 ديوان عالى خدمت كرد, سپس در شعبه 20 و سرانجام به عضويت شوراى عالى قضايى منصوب شد و يكى از پايه گذاران اصلى دستگاه قضايى به شمار آمد.
نبوغ و استعداد, همت و تلاش بسيار از او فقيهى كم مانند ارائه نمود. تواضع, مناعت طبع, بى توجهى به امور دنيا, روشن بينى اجتماعى, آفرينش آثار علمى و پژوهشى از جمله ويژگى هاى بارز ايشان بود. وى علاوه بر عضويت در هيئت علمى مدرسه عالى شهيد مطهرى و تدريس در اين مدرسه, منزل و مراكز دانشگاهى عضوِ چهارمين دوره مجلس خبرگان گرديد.
مرعشى در پى بيمارى كليوى عاقبت در صبح روز دوشنبه 16 شعبان 1429 ق/28 مرداد 1387 ش در سن 73 سالگى در تهران بدرود حيات گفت. پيكرش صبح سه شنبه در تهران و صبح روز چهارشنبه در شوشتر تشييع و در بقعه صاحب الزمان(عج) به خاك سپرده شد. آثار علمى ايشان:
1. شرح الفية ابن مالك;
2. شرح تلخيص مختصر المعانى;
3. شرح بداية الحكمة (اثر علامه طباطبائى);
4. شرح نهاية الحكمة (اثر علامه طباطبائى);
5. شرحى بر تهذيب المنطق (اثر تفتازانى ـ فارسى);
6. حاشية على الرسائل;
7. حاشية على كفاية الاصول;
8. شرح منظومة التحفة القوامية في الفقه;
9. شرح منظومة تحفة الحكيم في الحكمة (اثر شيخ محمدحسين غروى اصفهانى);
10. تعليقات على تمهيد القواعد في الفلسفة (اثر ابن تركه);
11. شرح حلقات الأصول (المرحلة الثالثة ـ اثر شهيد صدر);
12. اصول الفقه;
13. شرح كتاب التعليقات في الفلسفة (اثر ابن سينا);
14. شرحى بر قانون مجازات اسلامى, چاپ شده;
15. سبيل الرشاد الى شرح الارشاد (اثر علامه حلى), چاپ شده;
16. ترجمه كتاب فلسفتنا (اثر شهيد صدر), چاپ شده;
17. ديدگاه هاى نو در حقوق كيفرى اسلام, دو جلد, چاپ شده;
18. حاشية التلخيص في الاصول.
همچنين از اين دانشمند فقيد ده ها مقاله در مجلات علمى و پژوهشى كشور چاپ شده است.
*

آية اللّه عندليبى سبزوارى
دانشمند معظم فقيه فرزانه شيخ محمدتقى عندليبى كه از علماى برجسته و بقية السلف مشهد مقدس بود در سن 97 سالگى دارفانى را وداع گفت.
حاج شيخ محمدتقى فرزند شيخ نعمت اللّه و نوه شيخ محمدحسين قاضى سبزوارى معروف به عندليبى و ملقب به (خواستار) مى باشد. در اواخر سال 1332 ق/1293 ش در شهر سبزوار پا به عرصه گيتى نهاد. پدرش از فضلا و واعظان معروف سبزوار كه در فصاحت و بلاغت و داشتن صوت و لحن خوش كم نظير بود. او در سال 1338 ش در سبزوار در حدود 70 سالگى درگذشت و در امامزاده شعيب به خاك سپرده شد.
شيخ محمدتقى مقدمات را نزد پدر ارجمند خود و شيخ عليرضا مدرس در زادگاهش بياموخت و به سوى مشهد رهسپار شد و ادبيات را نزد شيخ محمدتقى اديب نيشابورى به پايان برد. سطوح را نزد حضرات آيات شيخ هاشم قزوينى, سيدحسين فقيه سبزوارى و شيخ آقابزرگ شاهرودى طى نمود.
ايشان در سال 1355 ق/1315 ش عازم نجف اشرف گرديد و خارج را از محضر شيخ ضياءالدين عراقى و سيدابوالقاسم خوئى استفاده نمود, سپس به كربلاى معلى رفت و از محضر سيدحسين طباطبائى قمى و سيدمحمدهادى ميلانى بهره ها برد. آن گاه در سال 1364 ق/1324 ش به زادگاه خود مراجعت نمود و مشغول تدريس و اقامه جماعت در مسجد جامع شد. مخفى نماند كه ايشان از حضرات آيات سيدابوالحسن اصفهانى, استادش عراقى, ميرزا عبدالهادى شيرازى, ميرزا محمدهادى ميلانى و سيدمحمود شاهرودى داراى اجازاتى بوده است.
جناب عندليبى جهت تعمير و كاشيكارى مسجد جامع سبزوار در سال هاى چهل شمسى به همت حاج محمود مسلم اقداماتى نمود و كار تعمير در محرم 1389 ق به پايان رسيد. نامبرده در سال 1390 ق/1349 ش در پى دعوت آيةاللّه سيدمحمدهادى ميلانى جهت شركت در جلسه استفتا رحل اقامت خود را براى هميشه در مشهد مقدس برگزيد و در مسجد امام حسين(ع) به اقامه جماعت و انجام وظيفه دينى پرداخت. در ضمن درس هاى شرح منظومه, كفايه, مكاسب و خارج فقه مقارن و تطبيقى را برعهده گرفت. او فردى دانشمند, زاهد, مهربان و داراى خصال اخلاقى حقيقى بود.
از آثار او
1. تقريرات درس عراقى;
2. تقريرات درس قمى;
3. تقريرات درس ميلانى;
4. تعاليف على شرح المنظومة (ملا هادى سبزوارى).
عندليبى بر اثر كهولت سن در غروب جمعه 8 رجب 1429 ق/21 تير 1387 ش در سن 97 سالگى در مشهد مقدس دارفانى را وداع گفت. پيكرش پس از تشييع در صحن امام رضا(ع), صحن جمهورى اسلامى به خاك سپرده شد.
*

حجة الاسلام جعفرى
دانشمند محترم حضرت حجة السلام و المسلمين ميرزا وهاب جعفرى از فضلا و نويسندگان حوزه علوم دينى در سن 76 سالگى در شهر قم بدرود حيات گفت.
ايشان در ذى قعده 1353 ق/12 اسفند 1313 ش در روستاى بيلوردى از توابع شهرستان هريس (استان آذربايجان شرقى) ديده به جهان گشود. پدرش حاج خليل فرزند محمد از كشاورزان و پارسايان بود. ميرزا وهاب مقدمات را در شهر تبريز نزد ميرزا عمران عليزاده, شيخ مصطفى اعتمادى و شيخ حسين نجفى فرا گرفت و شرح لمعه را نزد ميرزا محمد توتونچى و سيدمحمدكاظم طباطبائى (مفيد) به پايان رساند. وى پس از پنج سال توقف در تبريز در حدود سال 1355 ش رهسپار حوزه علميه قم شد و در مدرسه حجتيه سكنى گزيد و دروس سطوح را نزد حضرات آيات شيخ احمد پايانى اردبيلى, سيدمحمدباقر سلطانى طباطبائى, سيدجواد خطيبى تبريزى و شيخ ابوالفضل علمائى سرابى سپرى كرد و به درس خارج حضرات آيات سيدكاظم شريعتمدارى و سيدمحمد شيرازى راه يافت. در ضمن علوم عقلى را نزد سيدحسين قاضى طباطبائى, شهيد شيخ مرتضى مطهرى و دكتر مهدى حائرى يزدى و دروس تفسيرى را از محضر سيدمحمدحسين تبريزى (علامه طباطبائى) استفاده نمود. جعفرى از استادش شيرازى اجازه اجتهاد و از سيدشهاب الدين مرعشى, سيدعبداللّه موسوى شبسترى و سيدصادق شيرازى اجازات روايى دريافت كرده بود. آثار قلمى ايشان عبارت اند از:
1. ترسيمى از شخصيت بزرگ اسلامى عبداللّه بن عباس, چاپ شده در قم;
2. داستان هاى مروج الذهب, قم, 1376 ش;
3. اهل بيت(ع) در نهج البلاغه, قم, 1381 ش;
4. عبرت هاى تاريخ, قم, 1381 ش;
5. ذكر در قرآن و نهج البلاغه, قم, 1385 ش;
6. ده فرمان قرآن, نشر انديشه هادى ـ قم, 1386 ش;
7. چهل حديث, تاكنون مخطوط مى باشد;
8. تقريرات درس فقه, نيز مخطوط است.
شايان ذكر است نامبرده نيم قرن در حوزه علميه قم سكونت داشته و در طول اين سال ها علاوه بر تدريس مقدمات و برخى از كتب سطح در خدمت اسلام و مرجعيت و مشغول ترويج مذهب و تقديم خدمات اجتماعى نيز بوده است.
حجة الاسلام جعفرى در پى بيمارى در غروب روز سه شنبه 24 ربيع الاول 1429 ق/ 13 فروردين 1387 ش در سن 76 سالگى در شهر قم ديده از جهان فرو بست. پيكرش صبح روز پنجشنبه تشييع و در جوار على بن جعفر(ع) به خاك سپرده شد.

عبدالحسين جواهر الكلام
فرهنگى
مولانا و قونيه همچنان استوار بر بلنداى تاريخ
در اثناى سفر به شهرِ استانبول و ديدار از نمايشگاه كتبِ اسلامى در جامع سلطان احمد و خريد برخى منابع و مصادر الحمدللّه توفيقى نصيب گرديد در معيّت ده نفر از اساتيدِ فرهيخته و دانشمند آقايان محمّدعلى ايازى, محمّد مجتهدى, سيّدحسن اسلامى, حسين عليزاده, مصطفى مطبعه چى, محمّد نورى, رضا بابائى, محمّد مرادى, رحمان ستايش و هادى ربانى, در روز سه شنبه 9 مهر 1387 برابر با آخرين روز ماه مبارك 1429(اين روز بر اساس تقويم رسمى تركيه روز عيد فطر اعلام شده بود) به شهرِ مولانا يعنى قونيه سفرى كنيم و تربتِ مولانا جلال الدين محمّد بلخى رومى, پدر, پسر, شاگردان و ساير زهّاد و اوتادِ مدفون در كنارِ مزارِ آن سترگ شاعر و عارف نامى را از نزديك زيارت نماييم و به روح پاكشان درودى بفرستيم و يادشان را گرامى بداريم.
شهر قونيه با ارتفاع 533 متر از سطح درياهاى آزاد جهان در حدود 500 كيلومترى جنوب شرق استانبول قرار دارد و از آنكارا تا قونيه نيز در جنوبِ آن حدود 250 كيلومتر مسافت است كه پس از گذر از شهرهاى كوچكى همچون (كولو) و (جيهان بيلى) و نيز گذر از كنار درياچه (توز گولو) به قونيه مى رسد. شهر قونيه در زمان هاى كهن از طرف يونانيان (دانايه) ناميده مى شد كه مركز سرزمين (ليكائونيه) محسوب مى گرديد, سپس بعدها به تدريج از سوى روميان به (ايقونيوم) مشهور گرديد و از زمان سلجوقيان كه اين شهر به پايتختى انتخاب گرديد, به اختصار به (قونيه) شهرت يافت. سلطان علاءالدين سلجوقى در دوران سلطنتِ خود با احداث سور و بارو و كندن خندق دور آن به تحكيم اين شهر پرداخت و سلجوقيان بعدى نيز با احداث مدارس, جوامع و ساير بناها به تدريج بر استحكام و غناى اين شهر افزودند, ليكن در جنگ هاى بين آل عثمان و سلجوقيان در اواخر سده 7 و اوايل سده 8 ق شهرِ قونيه متحمّل خساراتِ فراوانى گرديد و بسيارى از بناهاى كهن آن تخريب شد. پس از آن بود كه اين شهر از سوى عثمانيان فتح گرديد و در قلمرو ممالكِ امپراتورى عثمانى قرار گرفت. از آثار به جاى مانده از دوره سلجوقيان, افزون بر مزارِ مولانا مى توان به جامع شريف سلطان علاءالدين كيقباد سلجوقى اشاره نمود كه بارها از سوى سلاطين عثمانى تعمير و مرمّت شده است(قاموس العلام, ج 5, ص 3781 ـ 3782).
ترديدى نيست آنچه كه مشتاقان و دلدادگان را از سراسر جهان به شهر قونيه مى كشاند, زيارتِ خاكجاى و تربتِ عارفِ نامى ايران زمين مولانا جلال الدين محمّد بن بهاءالدين محمّد بن حسين بلخى رومى است. مولانا در سال 604 ق در بلخ ديده به جهان گشود و تحتِ تربيتِ پدر مراحلِ سلوك و عرفان عملى را از همان سنين كودكى پى گرفت و از همان ايّام نوجوانى صيت و آوازه او در تمامى اقطار پيچيد و يگانه آفاق گرديد. در همان اوان كه هجوم لشگر چنگيزخان و مغولان به سمت غرب آغاز شده بود, به جهتِ امان ماندن از آنان و نيز سياحت بعضى بلاد روم و زيارت بيت اللّه الحرام و اداى فريضه حج ّ به مصاحبتِ پدر دانشمندش راهيِ غرب گرديدند و در اثناى راه در نيشابور با عطار نيشابورى ملاقاتى نمود و از طرفِ آن روشن ضمير به موفقيّت بى نهايت درخشان آينده اش مستبشر گرديد. او نسخه اى از اسرار نامه اش را نيز به مولانا هديه كرد. آنان هنگام بازگشت از سفر حج ّ مدتى را در شام اقامت نمودند و پدر نيز بنا به وصيّت برهان الدين ترمذى راهيِ ديار روم گرديد و در اين اثنا قاصدى دعوتِ سلطان علاءالدين سلجوقى از پدر و پسر را جهتِ اقامت در قونيه به آنها ابلاغ نمود. از آن پس بهاءالدين محمّد و مولانا در قونيه اقامت گزيدند. پدر عارفش بهاءالدين محمّد در سال 631 ق در قونيه درگذشت. مولانا پس از پدر متمكّن مسندِ تدريس و حلقه تصوّف و عرفان در قونيه گرديد و گفته شده كه 400 طالب علم و سالك الى اللّه در حلقه درس مولانا جلال الدين رومى شركت مى جستند و هريك به اندازه استعداد خود بهره مى بردند:
يكى را بهر مخمورى و مستى
يكى را رستن از پندار و هستى

حضورِ ناگهانى شمس تبريزى در قونيه با اشاره شيخ ركن الدين زركوبى آغازِ نقطه عطفى در زندگى مولانا گرديد. اين رابطه عشق و عاشقى ميان مولانا و شمس به حدى بود كه وى در پيِ پير, مرشد و مرادِ خويش (شمس تبريزى) مسندِ رسمى تدريس علوم ظاهرى را رها نمود و حلقه مريدى شمس را به گوش نمود و به طى ّ مراحل متعالى عرفان و تصوّف اشتغال ورزيد.
مولانا در موقع تبعيدِ شمس در معيّت او موسى وار به تبريز رفت و همراه خضرِ زمانش سال ها به سير آفاقى و انفسى پرداخت و از خرمن آن عارفِ ناشناخته خوشه ها چيد. وى چنان شيدا و مجذوبِ شخصيت شمس گرديده بود كه ديوان كبير خويش را ديوان شمس ناميد. مولانا پس از طى ّ مراحل و مراتبِ عرفانى و ملاقات با بسيارى از عارفانِ نامى عاقبت به قونيه بازگشت و در سال 672 ق/ 1273 م در 69 سالگى روح بزرگش به آستان جانان پيوست.
عشق به مولانا و كلماتِ نابِ اين عارفِ شيرين بيان در مثنوى معنوى و ديوان كبيرش همه انسان هاى آزاده را از هر دين و مسلكى به زيارتش مى كشاند. ترديدى نيست هركس اندك مصاحبتى با مثنوى مولانا داشته باشد, هنگام مواجهه با مرقدِ آن عارف نامى سراپاى وجودش مملو از شور مى شود و ناخودآگاه سرشك چشمانش همنوا با ذكر و سماع ناپيداى اين جمع آرميده در برِ مولانا به رقص درمى آيد و برگونه جارى مى شود. به حقيقت اينجاست كه عشق به مولانا به اوج خود مى رسد و آدمى را به اعجاب درمى آورد و انگشت حيرت به دهان مى گيرد… .
لحظه اى از خود مى پرسم به راستى اين مردم عاشق در آموزه هاى منظوم و منثور اين سترگ مردِ تاريخ, اين دلباخته سر سلسله تمامى عارفان يعنى مولى الموحّدين اميرالمؤمنين على ـ عليه السلام ـ چه ديده يا خوانده اند كه چنين عاشقانه, پروانه وار, با چشمانى اشك بار و سراپا شور و شعف بر آستانش بوسه مى زنند و حاجت مى خواهند؟ دلم مى خواست داستانِ (يا شمسِ) مولانا و (يا عليِ) شمس تبريزى بر روى آب را فرياد بزنم كه اى دلدادگان آستانِ مولوى سرچشمه حقيقتِ زلال مولوى (على) بوده است, مولوى اگر مولوى است, تنها از معرفتِ (على) است… .
ترديدى نيست مشهورترين و جذّاب ترين اثرِ اين عارف سترگ مثنوى معنوى است كه حاوى آموزه ها و معارفى ناب از مراحل عرفان و تصوّف و سلوك و اخلاق اسلامى و… مى باشد; به تعبير ديگر اين اثر در واقع ترجمانى منظوم از وحى است كه در قالبى روان و شيرين با هرمنوتيكى ظريف و لطيف از كلمات درربارِ نبوى و گهربارِ علوى در قالبى هارمونى از امثال و حكايات شيرين ممزوج گرديده و در كاخ بلندى به نام مثنوى معنوى به نظم درآمده است.
مثنوى معنوى داراى شش دفتر است كه مجموع ابياتِ آنها به گفته نفيسى 25632 بيت يا بنا به نوشته شمس الدين سامى بيش از 47000 بيت مى باشد. ابياتِ عرفانى و اخلاقى مولانا به جهتِ لطافت و صداقت و ظرافتى كه آموزه هاى الهى ـ انسانى در ميان طبقات و لايه هاى آن نهفته است, از همان ايام مورد توجّه خاص ّ و عام و فرهيختگانِ ساير اقوام و ملل از مسلمانان و مسيحيان و… قرار گرفته و شروح متعدّدى به زبان هاى عربى, فارسى و تركى و… بر آن نگاشته شده است, همچون شرح سرورى, شرح سودى, شرح آنقروى با عنوان فاتح الأبيات, شرح خوارزمى با عنوان كنوز الحقائق, شرح عابدين پاشا, شرح مصنّفك, شرح حاج ملاهادى سبزوارى, شرح نيكلسون و… و نيز ترجمه ها و اختصاراتى به زبان هاى گوناگونى از آن صورت گرفته است. كتاب شناسى هاى نوشته شده درباره مثنوى معنوى, خود, بهترين گواه از جايگاه و ارزش و گستره و قلمرو اين اثر گرانسنگ مى باشد. نفيسى در مقدّمه لب ّ لباب مثنوى كاشفى گويد: (مثنوى معنوى كتابى است در شش دفتر… از كنار درياى روم گرفته تا كنار رود گنگ بر همه انديشه ها حكمرانى مى كند. نسخه ها از آن برداشته اند, ترجمه ها از آن كرده اند, خلاصه ها از آن پرداخته اند. يكى مى خواند و بر اوراق آن مى گريد, يكى زمزمه مى كند و بر اشعار آن دست مى افشاند و پاى مى كوبد, يكى در نماز و طاعت آن را با راز و نياز خود جفت مى كند, يكى از آن حكمت مى آموزد, ديگرى عرفان, سومى لغت و صرف و نحو, چهارمى سخن گويى و فصاحت, پنجمى دين, ششمى داستان آن را از بر مى كند, يكى با شعار آن مثل مى زند, ديگرى سخن آن را گواه خود مى آورد, يكى را مى خنداند, ديگرى را مى گرياند. خدا داند كه اين كتاب چه شورها در جهان افكنده و چه شورها را فرونشانده است. جلال الدين محمّد مولوى و كتاب مثنوى او داستان بسيار طولانى دارد و در يكى چند صحيفه نمى توان اين مبحث بدين درازى را برگزارد, يك زبان خواهد به پهناى فلك, چنان كه هنوز با آن همه كه در هفتصد سال نوشته اند و گفته اند گفتنى و نوشتنى بسيارست. اين كتاب دريايى است پهناور كه ازين كران بدان كران آن سال ها راه است. چه بسا مردمى كه در ميان موج هاى مردم اوبار آن غرق شده اند و هرگز به ساحل نرسيده اند).
بايد دانست از مولانا جلال الدين رومى افزون بر مثنوى معنوى آثارِ ديگرى نيز به نام وى برجاى مانده كه از آن جمله اند: ديوان شمس تبريزى (ديوان كبير = كليات شمس), مقالات شمس تبريزى, فيه ما فيه مولانا, غنچه صدبرگ, آفاق و انفس, اوراد صغير, اوراد كبير, بلبل نامه, عشق نامه, تراش نامه, حقائق الدقائق, مكتوبات جلال الدين رومى, نصيحت نامه, وصيّت نامه, نصاب مولوى و…(معجم التاريخ التراث الاسلامى فى مكتبات العالم, ج 5, ص 3224 ـ 3127).
به انضمام مجموعه مزار و تربتِ بسيار باشكوه و ديدنى مولانا, افزون بر مراقدِ بهاءالدين محمد (پدر), سلطان ولد (پسر), حسام الدين چلبى (شاگرد) و نيز برخى زهّاد و اوتاد و تلامذه مدفونين در جوارِ مولانا موزه اى ديدنى نيز داير است كه حاوى چند سالن است, در يكى البسه و خرقه هاى عتيقِ خاصِ صوفيان, دو نسخه بسيار نفيس و كهن از مثنوى معنوى و ديوان كبير او, كتابتِ نزديكِ عصرِ مولانا, تنديس ها, لوازم شخصى صوفيان, تابلوها و فرش هاى اهدايى با مضامين مولانا و صوفيه و نيز ساير آثار هنرى ارزشمند قابل مشاهده است; در سالن ديگرى چند ويترين حاوى كتبِ خطّيِ مذهّب و بسيار نفيس باشكوه خاصى ّ به نمايش عموم نهاده شده است; در ميانه سالن ويترينى زيبا ـ كه از آن بوى خوشِ عطرى به مشام مى رسد و لوسترى منوّر بر فراز آن از سقف آويزان است ـ ديده مى شود, در درون ويترين جعبه اى طلايى مشاهده مى گردد كه گفته مى شود تارِ مويى از محاسنِ شريف حضرت محمد مصطفى ـ صلى ّ اللّه عليه و آله و سلم ـ در ميانِ آن نگهدارى مى شود; در اطرافِ اين سالن تابلوهاى زيبا و هنرى بسيارى با مضامين مولانا و صوفيه قابل رؤيت است كه شكوه و جلوه خاصى به موزه مولانا داده است.
از ديگر بناهايِ متعددِ اين مجموعه بزرگ, كتابخانه تخصّصى عظيم و باشكوهى است كه به نام مولانا از سال 1855 م در اين مكان قدسى داير گرديده است كه در آن علاوه بر وجودِ برخى كتب چاپى نفيس و كمياب در حدود 8000 اثرِ دستنويس بسيار نفيس به زبان هاى عربى, تركى و فارسى گردآورى شده است كه قدمتِ برخى از آنها به دوره سلجوقيان هم مى رسد و از اين جهت از نفاست فوق العاده اى برخوردارند. خوشبختانه, عارفِ شيعى, زنده ياد عبدالباقى گولپينارلى, طى ّ 3 جلد بين سال هاى 1967 ـ 1972 م فهرستى وصفى از بيشترِ نسخه هاى خطى عربى, تركى و فارسى موجود در اين كتابخانه منتشر نموده است, ليكن بر اساس تفحص ّ راقمِ سطور فاقدِ توصيفِ نسخه هاى موجود درد اخل ويترين هاى موزه است. بايد افزود كه پس از درگذشتِ گولپينارلى جلدِ چهارمِ اين فهرست براساس يادداشت هاى وى ـ كه شامل معرفى برخى نسخ موجود ديگر در موزه مولاناست ـ در سال 1994 به چاپ رسيده است.
از نسخه هاى نفيس اين كتابخانه مى توان به نسخه منحصر بفرد و بسيار بسيار مهم ّ (على نامه) از شاعرى متخلّص به (دانشى) اشاره نمود كه به شماره (2562) در كتابخانه موزه مولانا نگهدارى مى گردد و گفته شده اين حماسه بزرگ منظوم نزديك به زمان سرايشِ شاهنامه فردوسى به نظم كشيده شده و از نظر ادبى درخور مقايسه با شاهنامه است. البته اين دستنويس از نظرِ كتابت متأخرتر و زمان استنساخ آن گويا به قرن هفتم ق برمى گردد.
شوربختانه به جهتِ تعطيلاتِ عيدفطر توفيقِ ديدار از اين كتابخانه عامره و مهم ّ از نزديك ميسور نگرديد. اين ناچيز يكى از آثارِ خويش يعنى فهرستِ نسخ خطّى تركى كتابخانه آيت اللّه العظمى مرعشى نجفى(ره) را كه با خود به قونيه آورده بودم, به نگهبان موزه دادم تا بعد از تعطيلاتِ عيدِ فطر جهتِ استفاده پژوهشگران در كتابخانه تخصّصى مولانا در قونيه بنهند.
همان گونه كه پيشتر نيز اشاره گرديد, داخلِ ويترين هاى سالن اصلى موزه دو نسخه بسيار نفيس از مثنوى معنوى و ديوان كبير كتابتِ عصرِ مولانا ديده مى شود; افزون بر آن دو نسخه در سالن شماره دوى موزه نيز حدود 57 نسخه خطى ّ مذهّب نفيس (بيشتر مصاحف شريف) در معرض نمايش عموم نهاده بودند كه تاكنون فهرستى از آنها منتشر نشده است. راقم بر آن گرديد كه ليستى از آن آثار در كمال استعجال براى بهره مندى پژوهشگران تهيه نمايد و به نظر مى رسد كه درج آن ليستِ مختصر در اين نوشتار خالى از لطف نبوده باشد:
1. قرآن كريم, مذهّب, به خطّ نسخ, شماره (15), تاريخ كتابت 1296م.
2. قرآن كريم, مذهّب, به خطّ نسخ, شماره (7), تاريخ كتابت 1452م.
3. قرآن كريم, مذهّب, به خطّ نسخ, شماره (1191), تاريخ كتابت سده 16م.
4. قرآن كريم, مذهّب, به خطّ نسخ مايل به كوفى, شماره (14), تاريخ كتابت سده 9م.
5. قرآن كريم (سوره مريم), به خطّ كوفى, شماره (1095), تاريخ كتابت سده 9م.
6. قرآن كريم, مذهّب, به خطّ نسخ, در قطع سلطانى بزرگ, شماره (3), تاريخ كتابت 965 ق/1557م.
7. قرآن كريم, مذهّب, به خطّ نسخ, شماره (43), تاريخ كتابت سده 16 م از دوره عثمانى.
8. قرآن كريم, مذهّب, به خطّ نسخ, بدون شماره, تاريخ كتابت 1838 ق/1254م.
9. قرآن كريم با ترجمه تركى عثمانى, مذهّب, به خطّ نسخ, بدون شماره, تاريخ كتابت سده 16م.
10. قرآن كريم, مذهّب, به خطّ نسخ و عناوين ثلث, شماره (16), تاريخ كتابت 696 ق/1296م.
11. قرآن كريم, مذهّب, به خطّ نسخ, شماره (39), تاريخ كتابت 1083 ق/1672م.
12. قرآن كريم, مذهّب, به خطّ نسخ, شماره (40), تاريخ كتابت 1769م.
13. قرآن كريم, مذهّب, به خطّ نسخ, شماره (35), تاريخ كتابت 1268 ق/1851م.
14. قرآن كريم با ترجمه فارسى, مذهّب به خطّ ريحان (آيات) و تعليق (ترجمه), قطع رحلى بزرگ, شماره (29), تاريخ كتابت سده 11م.
15. قرآن كريم, مذهّب, به خطّ نسخ, شماره (1478), تاريخ كتابت 1189 ق/1767م.
16. جواهرالتفسير از مولى حسين كاشفى سبزوارى (در گذشته به سال 911 ق), مذهّب عالى, به خطّ نستعليقِ مقصود بن عبدالحق ّ حقّى, شماره (149), تاريخ كتابت 1549م.
17. قرآن كريم (انعام شريف), مذهّب, به خطّ نسخ حافظ احمد, بدون شماره, تاريخ كتابت 1222 ق/1807م.
18. قرآن كريم, در دو جلد مذهّب و مصوّر به تصاويرِ متنوعِ مكه و مدينه, به خطّ نسخ السعيد حسن الحُسنى, بدون شماره, تاريخ كتابت 1296 ق/1852م.
19. تفسير آل عثمان, مذهّب و مصور به تصاويرى از سلطان عبدالمجيد, شماره (114), تاريخ كتابت سده 19م.
20. ديوان حافظ شيرازى, مذهّب شماره (130), سده 11 يا 12 ق/17 ـ 18م.
21. مجموعه اى از آثار عبدالرحمن جامى, مذهّب شماره (143), تاريخ كتابت سده 15م.
22. ترجمه منظوم حديث اربعين از عبدالرحمن جامى, مذهّب شماره (118), تاريخ كتابت (تأليف) 886 ق/1482م.
23. الكواكب الدريّة از بوصيرى, به خطّ نسخ و ثلثِ شمس الدين محمّد بن خليل موكريل چلبى (برسم خزانة المقام الشريف سلطان البرّيين و البحرين خادم الحرمين الشريفين المالك الملك الأشرف ابى النصر قايتباى, خلّد اللّه ملكه و عزّ مقرّه), شماره (127), تاريخ كتابت سده 15م.
24. اوراد مولانا, به خطّ وحدتى شماره (1069), تاريخ كتابت 1304 ق/1886م.
25. ديوان كبير مولانا, مذهّب, شماره (79), تاريخ كتابت 1283 ق/1866م.
26. ديوان كبير مولانا, مذهّب, شماره (72), تاريخ كتابت 1271 ق/1853م.
27. مثنوى معنوى مولانا, مذهّب به خطّ نستعليق, بدون شماره, تاريخ كتابت 896 ق/1490م.
28. حديقة السعداء از محمد بن سليمان فضولى بغدادى به تركى, مذهّب همراه چند مجلس نگاره (مينياتور), شماره (93), تاريخ كتابت 994 ق/1585م.
29. حديقة السعداء از همو, مذهّب با چند مجلس نگاره (مينياتور), شماره (101), تاريخ كتابت 1604م.
30. ديوان حافظ شيرازى, مذهّب همراه چند مجلس نگاره (مينياتور), شماره (133), تاريخ كتابت سده 16م.
31. صحبة الابرار از عبدالرحمن جامى, مذهّب, شماره (123), تاريخ كتابت 1537م.
32. مجموعه اى نفيس به خطّ محمّد بن احمد بن ترين زاده, شماره (102), تاريخ كتابت 1099 ق/1687م.
33. مثنوى معنوى مولانا, مذهّب, شماره (61), تاريخ كتابت 1016 ق/1607م.
34. مثنوى معنوى مولانا, مذهّب, شماره (65), تاريخ كتابت 1268 ق/1851م.
35. قرآن كريم, مذهّب و نفيس, قطع سلطانى, شماره (12), تاريخ كتابت 714 ق/1314م.
36. قرآن كريم, مذهّب و بسيار نفيس, به خطّ عبدالقدير الحسينى, شماره (1), بدون تاريخ(به جهتِ بسته بودن قرآن كريم در داخل ويترين فقط جلدِ طلايى عصر تيمورى آن ملاحظه گرديد).
37. قرآن كريم, مذهّب و بسيار نفيس, شماره (2), تاريخ كتابت 951 ق/1544م.
38. قرآن كريم, مذهّب, به خطّ محمد حمدى كوتاهوى, شماره (1459), تاريخ كتابت 1245 ق/1829م.
39. مثنوى شرحى (= شرح مثنوى) از بحرالعلوم عبدالعالى لكهنوى, شماره (80), تاريخ كتابت 1264/1848م.
40. مثنوى شرحى از همو, شماره (81), تاريخ كتابت 1264 ق/1848م.
41. شفاى شريف (= الشفاء بتعريف حقوق المصطفى) از قاضى عياض بن موسى يحصبى سبتى مالكى (در گذشته به سال 544 ق) به خطّ حاجى مصطفى, شماره (1119), تاريخ كتابت 1153 ق/1739م.
42. قرآن كريم, مذهّب, شماره (1115), تاريخ كتابت 1282 ق/1865م.
43. مثنوى شرحى از صارى عبداللّه, شماره (82), تاريخ كتابت سده 12 ق/18م.
44. تفسير ابن عبّاس, شماره (1169), تاريخ كتابت سده 17م.
45. مجموعه شعر به زبان فارسى (= شعر مجموعه سى), به خطّ محمّد فكرى به شماره (134), تاريخ كتابت 1262 ق/1846م.
46. مثنوى معنوى مولانا, مذهّب, به شماره (66), تاريخ كتابت 1270 ق/1853م.
47. روشنائى نامه, از ناصر خسرو علوى قباديانى, شماره (147), بدون تاريخ؟؟
48. حصن الحصين من كلام سيّد المرسلين از محمّد بن محمّد دمشقى جزرى (درگذشته به سال 833 ق), شماره (1134), تاريخ كتابت 1167 ق/1753م.
49. حاشيه لر و فاتحه شرحى (= حاشيه ها و شرح فاتحه) از سعد سعداللّه بن عيسى, شماره (166), تاريخ كتابت 1080 ق/1670م.
50. خمسه نظامى گنجوى, شماره (138), تاريخ كتابت سده 15م.
51. مخزن الاسرار نظامى گنجوى, شماره (145), تاريخ كتابت 981 ق/1574م.
52. وقاية الرواية از صدرالشريعة محمودبن عبيداللّه بن ابراهيم محبوبى بخارى (در گذشته به سال 673 ق), شماره (113), تاريخ كتابت 1573م.
53. قرآن كريم, مذهّب به خطّ نسخ, شماره (1149), تاريخ كتابت 1251 ق/1835م.
54. اوراد مولانا, مذهّب, شماره (2027), تاريخ كتابت 1297 ق/1880م.
55. حضرت علينين شجره سى (= شجره حضرت على(ع), مذهّب, به صورتِ طومار, سده 11 ق/17م.
56. قرآن كريم, مذهّب بسيار نفيس, به خطّ كوفى, بدون شماره, تاريخ كتابت سده 7 ـ 8م.
57. سنجاق قرآنى, مذهّب, بدون شماره, تاريخ كتابت سده 16م.
اين گزارش را با غزلى زيبا از ديوان شمس تبريزى, به انجام مى بريم:
هركجا بوى خدا مى آيد
خلق بين بى سر و پا مى آيد
زانك جان ها همه تشنه ست بوى
تشنه را بانگ سقا مى آيد
شيرخوار كرمند و نگران
تا كه مادر ز كجا مى آيد
در فراقند و همه منتظرند
كز كجا وصل و لقا مى آيد
از مسلمان و جهود و ترسا
هر سحر بانگ دعا مى آيد
خنك آن هوش كه در گوش دلش
ز آسمان بانگ صلا مى آيد
گوش خود را ز جفا پاك كنيد
زانك بانگى ز سما مى آيد
گوش آلوده ننوشد آن بانگ
هر سزايى بسزا مى آيد
چشم آلوده مكن از خد و خال
كان شهنشاه بقا مى آيد
ور شد آلوده به اشكش مى شوى
زانك از آن اشك دوا مى آيد
كاروان شكر از مصر رسيد
شرفه گام و درا مى آيد
هين خمش كز پى باقى غزل
شاه گوينده ما مى آيد

حسين متقى

نام کتاب : آیینه پژوهش نویسنده : دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم    جلد : 123  صفحه : 7
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست