responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : آیینه پژوهش نویسنده : دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم    جلد : 104  صفحه : 11

نقد و بررسى كتاب جغرافيا دوم دبيرستان
گلى زواره‌ غلامرضا

جغرافيا(1). سال دوم آموزش متوسطه رشته هاى ادبيات و علوم انسانى ـ علوم و معارف اسلامى, وزارت آموزش و پرورش (سازمان پژوهش و برنامه ريزى آموزشى), چاپ هفتم, 1384, 178ص, رحلى. جغرافيا و نگرش هاى نوين
پديده هاى گوناگون كره زمين داراى تفاوت ها و شباهت هايى است كه بررسى علل و عوامل به وجود آورنده آنها بر عهده دانش جغرافياست. غالباً محققان اين رشته از علوم بشرى و نيز مؤلفان آثارى اين چنين, صرفاً به توصيف مسائل جغرافيايى روى آورده اند و كمتر به ارزيابى اختلاف عوارض پرداخته اند. اما در دهه هاى اخير پژوهشگران جغرافيايى در صدد بيان نمودن علل و عوامل تأثيرگذار بر اشكال جغرافيايى برآمده اند. نكته درخور تعمّق اين كه آنان به عوامل طبيعى و انسانى به طور توأم و متقابل توجه داشته اند كه دستيابى به چنين مباحثى اگر جامع و همه جانبه صورت پذيرد دانش جغرافيا مى تواند در زندگى روزمرّه مردم, فعاليت هاى كاربردى, برنامه ريزى هاى منطقه اى, محيطى و مانند آن حضورى تأثيرگذار داشته باشد. متأسفانه آنچه كه در برخى منابع مغفول واقع شده و مى شود, موضوع نقش انسان در ساختن و سامان دادن محيط جغرافيايى و به وجود آوردن فضاى جديد جغرافيايى است. آدميان از گذشته هاى دور با تكيه بر ابتكار و خلاقيت فكرى و براى برآوردن نيازهاى اساسى خود و در سطوح گوناگون تغييراتى در فضاهاى جغرافيايى ايجاد كرده اند كه نبايد اين واقعيت ها از بحث هاى جغرافيايى دور بماند و نكته ديگر اين كه در وضع كنونى برخى پديده ها و فضاهاى جغرافيايى از سوى كشورهاى غربى و به كمك علم و تكنيك و توانايى هاى مالى به كانون سلطه, غارت, ويرانى بارز و يا پنهان تبديل گرديده و بر اثر پيشرفت سرسام آور و شتابان ابرقدرت ها, جهانى بنيان نهاده شده است كه به بهاى بهره كشى از انسان ها تمام گرديده است, مشكلات عمده اى همچون محدوديت آزادى هاى انسانى, كمبود مواد غذايى, كاهش اميد به زندگى, فشارهاى سياسى و اقتصادى كه ميليون ها انسان را تهديد مى نمايد و از برنامه ريزى هاى غلط و غارتگرانه استكبار حكايت دارد. فضاى جغرافيايى مطلوب و عادلانه آن است كه انسان ها در شرايط عادى و بدون فشارهاى سياسى مى توانند از آنها بهره بگيرند و بر اين اساس اگر نظام سلطه گرى بر جغرافياى جهان حاكميت داشته باشد به بهانه توسعه فنى, صنعتى و دستيابى به منابع اوليه بخش مهمى از جهان دچار تخريب, تنش سياسى و عقب افتادگى هايى مى گردد كه به هيچ عنوان نمى توان عوامل طبيعى را در آنها دخيل دانست و شايسته نيست اين ستم آشكار و گسترده از نظر جغرافى دان مغفول بماند. متأسفانه در سرزمين هايى كه زير بار چنين غارتى رفته اند وقتى دست اندركاران مى خواهند براى اصلاح, عمران و بازسازى فضاهاى جغرافيايى فكرى كنند, بدون اين كه به اصالت هاى فرهنگ خويش توجهى كنند و از اين رهگذر كارى اصولى, جدى و اميدبخش انجام دهند به سراغ پژوهش هاى غربى مى روند كه با ديدگاهى استعمارى و نگرش برترى طلبانه تدوين گرديده اند. امروزه برنامه ريزان كتاب هاى درسى بايد متوجه اين حقيقت باشند كه اولاً جغرافيا صرفاً به بررسى عوارض و پديده هاى طبيعى منحصر نمى گردد و ثانياً تنها مخاطرات طبيعى براى مردم جهان آسيب و گرفتارى پديد نمى آورد, بلكه فرهنگ غربى در به وجود آوردن فضايى جغرافيايى اثرگذار بوده است و مروّجان فرهنگ مُهاجم در حال شكل دادن به پديده هاى جغرافيايى كاذب و مصنوعى اند و اصولاً تعداد درخور توجهى از كشورهاى جهان با اين ديدگاه شكل گرفته اند و در صحنه هاى سياسى حضور يافته اند و همان گونه كه در آموزش هاى اخلاقى به فضائل و مكارم شايسته و رشد دهنده توجه مى شود در كتاب هاى جغرافيايى آموزشى نيز بايد كوشش شود كه راه حل رهايى از اين فضاهاى استكبارى چگونه بايد باشد و يك فضاى مطلوب جغرافيايى چه ويژگى هايى دارد و به چه ميزان از آن فاصله گرفته شده است. نارسايى هاى عمومى كتاب حاضر
كتاب جغرافيا كه در ده فصل و هيجده درس و در 178 صفحه تنظيم گرديده است براى دانش آموزان سال دوم نظرى (رشته هاى ادبيات و علوم انسانى و علوم و معارف اسلامى) از سوى دفتر برنامه ريزى و تأليف كتاب هاى درسى در نظر گرفته شده است, البته همين متن با حذف درس هيجدهم براى دانش آموزان رشته هاى تجربى, رياضى و فنى تدريس مى شود. هدف عمده كتاب اين است كه دانش آموزان به مسائل و مشكلات محيط پيرامون رغبت پيدا كنند, همچنين دانش جغرافيا و مهارت هاى آن در زندگى روزمرّه كاربرد پيدا كند و فراگيران را براى حفاظت از محيطى كه در آن زندگى مى كنند برانگيزد.
مؤلفان ادعا دارند اين كتاب را براساس اصول و معيارهاى علمى برنامه ريزى درسى تدوين نموده اند و كوشيده اند مطالبى نو, جذّاب و ارزشمند در قالب فعاليت هاى درسى و كلاسى ارائه دهند, زيرا نسل جوان با بهره گيرى از دانش جغرافياى امروز قادر خواهد بود آينده زندگى خود را از نظر محيطى پاسخگو باشد, همچنين پديدآورندگان افزوده اند: به جاى آموختن اطلاعات, آمار و ارقام به دانش آموزان, راه استفاده از اين داده ها را آموخته و به اين ترتيب امكان جستجو, تحقيق و يادگيرى با تكيه بر موضوعات جغرافيايى را براى آنان فراهم كرده اند.
اگرچه مؤلفان براى تنظيم مطالب اين اثر زحمات وافرى را تحمل كرده اند و براى تنوع بخشيدن به مفاهيم و مضامين آن از روش هاى تازه آموزشى و علمى بهره گرفته اند اما اشكال ها و كاستى هايى بر سراسر كتاب سايه افكنده است كه نمى توان از آنها چشم پوشى كرد.
از باب نمونه براى آگاهى افزون تر خوانندگان در انتهاى كتاب كلمات و مفاهيمى كه در متن با علامت ستاره مشخص شده اند, بايد توضيح داده مى شد اما به رغم وعده دادن براى تحقق اين منظور, پاره اى از واژه ها و نكات علمى در پايان توضيح ندارد و اين در حالى است كه برخى از مفاهيم كه در متن روشن شده اند, بار ديگر در پايان تعريف گرديده اند, در معدودى صفحات نيز از اين قاعده عدول كرده و واژه ها و نكات مهم اما داراى ابهام را در پاورقى توضيح داده اند. بعضى از اصطلاحات جغرافيايى و اسامى خاص كه حداقل براى دانش آموزان تازگى دارد, در ذيل مباحث بايستى با معادل نويسى لاتين مى آمدند به ويژه آن كه چگونگى تلفظ و درست خواندن آنها در بدو امر دشوار است كه اين برنامه ضرورى عملى نشده, اما در چند مورد به صورت استثنايى برابر لاتين آنها ديده مى شود.
در ضمن اين كه در برخى فصول, بحث هاى جغرافياى عمومى و بنيانى علمى اين دانش از موارد كاربردى درباره جغرافياى ايران تفكيك گرديده است, اما در غالب فصول با يكديگر مخلوط و ممزوج شده اند كه اين درهم آميختگى براى دانش آموز نوعى آشفتگى در فراگيرى به وجود مى آورد.
همچنين, اگرچه كتاب با جداول, نمودارها, نقشه ها, طرح ها و تصاوير جالب در فهم مطالب به فراگير كمك خوبى مى نمايد اما در ترسيم نقشه از برخى مبانى جغرافيايى فاصله گرفته شده است به عنوان نمونه رنگ در جغرافيا بيانگر هويت يك پديده طبيعى مى باشد و اين موضوع در هنگام ترسيم نقشه ها بايد در نظر گرفته شود. اين كه بارندگى را با رنگ قهوه اى, جويبار را با رنگ زرد, رود را با رنگ سبز و جابه جايى مواد رسوبى را با رنگ آبى نمايش داده اند درست برخلاف اين اصل مى باشد كه رنگ هاى مزبور به ترتيب بيانگر ارتفاعات, كويرها و بيابان ها, پوشش گياهى و جلگه ها و رودخانه ها مى باشند.
نكته ديگر اين كه تنها عوارض و پديده هاى طبيعى و فضاهاى جغرافيايى بر مسائل انسانى تأثير نمى گذارند, بلكه باورها, فرهنگ, گرايش هاى سياسى, آداب و رسوم جوامع گوناگون, مكاتب گوناگون فكرى و اقتصادى بر امور جغرافيايى اثر مى گذارند و چه بسا كه اين وضع, اشكال جغرافيايى جديدى را به نمايش بگذارد و اين واقعيت مسلمى است كه در كتاب مورد اشاره به حاشيه رانده شده است. همچنين در اثر مزبور تأكيد بر اين است كه جغرافيا از علوم ديگر كمك مى گيرد تا بتواند طرح و برنامه اى تازه ارائه دهد اما اين استمداد علمى و استفاده از دانش هاى ديگر اولاً يك طرفه نيست و ثانياً اختصاص به جغرافيا ندارد, بلكه هركدام از رشته هاى علمى و فنى از علوم ديگر در پژوهش هاى خود بهره مند هستند, از باب مثال اگر بخواهند در منطقه اى يك نوع بيمارى همه گير را شناسايى و ريشه كن نمايند علوم پزشكى از جغرافيا كمك مى خواهد تا آن ناحيه را به لحاظ شرايط اقليمى, اجتماعى و عوامل منطقه اى مؤثر بر گسترش بيمارى, ارزيابى نمايد, حتى در سال هاى اخير روان شناسان براى پى بردن به ناگوارى هاى رفتارى و روانى در فصول گوناگون و تأثير فصل هاى كوتاه, سراسر ابرى و تاريك به جغرافيا روى آورده اند, زيست شناسان نيز به ارتباط پديده ها و تحولات جغرافيايى با رفتار موجودات زنده پى برده اند. تأثير گرما بر بدن جانداران, پيدايش آلرژى هاى فصلى, تابش آفتاب و تغييرات پوستى, تأثير دما بر سوخت و ساز و فعاليت هورمون هاى بدن و… از مواردى است كه نياز دانش بيولوژى را بر جغرافيا افزون مى نمايد. اينها نكاتى است كه در اين كتاب درسى از نظر مؤلفان دور مانده و آنها صرفاً به تأثير علوم ديگر بر جغرافيا اشاره كرده اند و نه وضع معكوس آن. نكات مورد تأمل
در صفحه شش مى خوانيم: (دانش جغرافيا, مكان ها و همچنين پراكندگى پديده ها را مطالعه مى كند). تعريف جديدتر و علمى تر از جغرافيا چنين است: روابط متقابل انسان و محيط و بررسى تفاوت ها و شباهت هاى فضاهاى جغرافيايى و تأثيرپذيرى آنها از پديده هاى انسانى و طبيعى. در صفحه 156 كتاب نيز آمده است: (جغرافيا بيش از هر چيز بر پراكندگى فضايى تأكيد مى كند) و در ادامه اين پراكندگى را چنين توضيح مى دهد: يعنى اين كه پديده ها در چه مكان هايى به وقوع مى پيوندند و چرا؟ در اين عبارت نيز اولاً نوع پديده ها مشخص نشده اند ثانياً مسائل انسانى مغفول مانده است.
بديهى است اگر بخواهيم انسان را با طرز تفكر و بينش, تكنيك, برنامه ريزى و مديريت, باورها و معتقدات خويش از طبيعت حذف كنيم جغرافيا از نوآورى و ابتكار فاصله مى گيرد, از فضاهايى كه با فنون و دخالت هاى انسان ها پديد مى آيد غافل مى گردد و دچار جبر طبيعى گشته, اسير قوانينى برگشت ناپذير و تغييرپذير مى گردد كه اين روند كارآيى جغرافيا را به قهقرا مى برد. جبر جغرافيايى فلسفه اى است كه بوى سلطه مى دهد و مى خواهد توسعه كشورهاى غربى و عقب ماندگى سرزمين هاى آسيايى و افريقايى را به گردن عوامل طبيعى چون كويرها, اقليم هاى خشك و آب و هواى خشك بيندازد و از اين رهگذر هم مى خواهد رفع مسئوليت نمايد و نيز نقش مخرّب استعمار را نفى كند و به برنامه هاى استثمارى خود رنگى سازنده بدهد, در حالى كه در اوايل قرن بيستم ميلادى (ويدال دو لابلاش) جغرافيايى مخالف با جبر جغرافيايى و مبتنى بر اراده انسان و نقش تأثيرگذار انسان را در محيط زيست بنيان نهاد, البته هرچه فرهنگ, سياست, فنون و تشكيلات پيشرفته تر و قوى تر باشد نقش انسان بر محيط طبيعى شديدتر است و به اين موضوع بايد در جغرافيا توجه شود.
در صفحه اول كتاب ادعا شده است: (مناطق گرم و خشك براى كشاورزى و توليد غذا مناسب نبود, در مناطق جلگه اى و سرسبز مجاور رودها و درياچه ها همه چيز براى برپايى يك زندگى مطلوب فراهم بود. بعدها در كنار همين رودها تمدن ها شكل گرفتند). اولاً برخى از مناطقى كه داراى تمدن هاى باستانى اند در اقليم گرم و خشك واقعند, تمدن مصر و بين النهرين اين گونه است, ثانياً رودخانه ها داراى سه بخش عُليا, وُسطى و سُفلى هستند كه در دو بخش عليا و وسطى شكل گيرى تمدن بسيار دشوار بوده و تاريخ هم خشونت امواج آب و صخره اى بودن كرانه هاى رودخانه را در اين دو قسمت به عنوان عامل منفى براى تجمع انسانى و پيدايش تمدن پذيرفته است, ثالثاً در بخش سفلى هم انسان ها با طغيان هاى متناوب رودخانه ها, خطر سيلاب و گسترش گل و لاى آب هاى سطحى روبه رو بوده اند و گاهى اين وضع, فرهنگ و تمدنى را به زير رسوبات رودخانه هاى مدفون ساخته است, رابعاً اين كه انسان ها براى مثال درّه دجله و فرات و دره نيل را صحنه كوشش هاى شكوهمند خود قرار دادند و توانستند تاريخ را درخشان كنند خود بيانگر تفوق تكنيك و فكر آنان بر اقوام ديگر و غلبه بر محيط طبيعى مى باشد, اگر غير از اين تصور كنيم ديگر تمدن مفهومى ندارد, خامساً در مناطقى غير از بخش سفلاى رودخانه تمدن هايى به وجود آمده اند; در امريكاى مركزى و جنوبى كه مركز تضاد آب و هوا, كوه و صحرا و فلات و سرزمين هموار است و در مناطق طبيعى متمايزى كه كنار هم قرار گرفته اند جوامع بشرى ساكن گرديده و در همين ناحيه ناهموار و خشن تمدنى پرسابقه و مهم را بنيان نهاده اند.
در صفحه پانزده حدود فلات ايران از ناحيه شمال, شرق و غرب مشخص گرديده, ولى جنوب آن مشخص نمى باشد.
ذيل منابع درآمد روستاييان, تأكيد شده است روستا محلى مى باشد كه فعاليت اغلب ساكنان آن وابسته به زمين باشد مانند كشت و زرع و مى افزايد: اكثر روستاييان كشور ما به كشاورزى اشتغال دارند (ص34). در حالى كه روستا يعنى جايى كه به روئيدنى ها وابستگى دارد و تعلق به زمين در شهرها افزون تر است, به علاوه در برخى مناطق روستايى نوعى زندگى نيمه كوچ نشينى قابل مشاهده است كه از امتزاج و تركيب شبانان با يكجا نشينان كشاورز پديد آمده است كه اين شيوه به دليل تغييرات شديد آب و هوايى و امكانات بهره بردارى از مرتع اغلب برترى خود را در مناطق نيمه خشك, كوهپايه و كوهستان ها نشان مى دهد, نيمه نمادها (نيمه كوچ نشينان) اگرچه به كشاورزى به سبك ديم مشغولند اما پايه و اساس زندگى آنان در امور اقتصادى و اجتماعى دامپرورى مى باشد, نه زراعت. در ادامه اين مبحث مى خوانيم: (روستاهايى كه در امتداد يك رود شكل گرفته اند به روستاهاى طولى معروفند), در حالى كه روستاهاى واقع شده بر مسير راه هاى ارتباطى, جاده هاى بين شهرى و نيز آبادى هاى قرار گرفته در درّه هايى كه در طول كشيده شده اند, روستاهاى طولى هستند. در صفحه 33 مى خوانيم: در ساختمان هاى روستايى مصالحى به كار مى رود كه معمولاً در محيط اطراف وجود دارد و به اين جهت روستاها با محيط جغرافيايى خود پيوند زيادى دارند. واقعيت اين است كه در روستاها به خصوص نواحى بيابانى روستاييان علاوه بر استفاده از اين مصالح با بهره مندى از ذوق و ابتكار خود شيوه هايى را به كار گرفته اند تا با گرماى خشن كويرى و نيز طوفان ها و گردوغبارهاى ناشى از آن, كم آبى, تبخير شديد و مانند آن مبارزه كنند; اين كه كوچه را در جهت شمالى و جنوبى با ديوارهاى بلند و احياناً سرپوشيده و تنگ و باريك و پيچ در پيچ احداث كرده اند حكايت از آن دارد كه مى خواهند به نوعى با گرما به مقابله برخيزند, استفاده از خشت خام و كاهگل براى عايق كارى است نه در دسترس بودن اين مواد, خانه ها نيز به شكلى ساخته مى شوند كه در اغلب فصول سال قابل استفاده باشند, ضمن اين كه نور آنها هم تأمين گردد و اين نكته در جغرافياى انسانى اهميت فوق العاده اى دارد.
در درس سوم, ذيل نگاهى به جغرافياى انسانى ايران آمده است: (فلات ايران حدود سه هزار سال پيش مورد توجه اقوام كوچ نشين آريايى قرار گرفت, آريايى ها دامپرورانى بودند كه از آسياى مركزى و جنوب سيبرى حركت كردند و به تدريج در بخش هاى از فلات ايران ساكن شدند) (ص31). اولاً اين قوم همان مادها و پارس ها يعنى نخستين اقوام هند و اروپايى هستند كه از تيره آريايى مى باشند و نام ايران صورتى از واژه آريايى است, ثانياً آنان با اقوام بومى ساكن در ايران آميخته شدند و دو دولت تشكيل دادند كه به ترتيب مراكز آنها هگمتانه و پاسارگاد بود; پس اين گونه نيست كه ايران خالى از سكنه بوده باشد.
در صفحه سيزده چنين ادعا شده است كه (فعاليت هاى كوهزايى در اواخر دوره ترشيارى شكل نهايى كوه هاى البرز شمالى و زاگرس غربى را به وجود آورده است). بديهى است كه ترشيارى بخش دوم دوران سنوزوئيك است و خود شامل پليوسن, ميوسن, اليگوسن, ائوسن و پالئوسن مى باشد و نيز تأثيرپذيرى اين دوره بر البرز برحسب بخش هاى گوناگون مركزى, شرقى و غربى آن متفاوت است و باز اين كوهزايى در دامنه جنوبى و شمالى البرز يكى نمى باشد, به علاوه كوهزايى نواحى مركزى ايران در دوره ترشيارى در كرمان, يزد و شرق اصفهان ديده مى شود, در مورد زاگرس بايست گفت بخشى از عمليات كوهزايى اين ناحيه خصوص در جنوب غربى در دوران مزوزوئيك و خصوص كرتاسه صورت گرفته است و بر اين اساس مطالب مندرج در كتاب اشكال اساسى دارد.
در صفحه چهل قلمرو ييلاق ايل بختيارى اطراف شهركرد معرفى شده است در حالى كه شهركرد و اطراف آن چنين موقعيتى براى ايل مزبور ندارد و مناطق مورد استفاده بختيارى هنگام ييلاق چلگرد, بخش شوراب جونقان و بازفت مى باشد كه اين نواحى غالباً در محدوده شهرستان فارسان, اردل و بروجن (نه شهركرد) قرار مى گيرند.
در صفحه 105 آمده است: (جاده هايى كه [در ايران] كوهستان ها را قطع مى كنند مانند جاده هراز و چالوس در رشته كوه البرز و چهارمحال و بختيارى در زاگرس, محل هايى هستند كه هميشه احتمال سقوط بهمن وجود دارد). بخش اول اين عبارت كه هراز و چالوس را نواحى بهمن خيز شمال ايران معرفى مى كند ايرادى ندارد, ولى اين كه در ادامه, استانى چون چهارمحال و بختيارى در زاگرس را محل ريزش بهمن معرفى مى كند, دچار اشكال مى باشد, زيرا در اين استان مناطق, گردنه ها و راه هاى كوهستانى معتددى وجود دارد و مشخص نشده است كدام از اين نواحى با خطر مزبور مواجه اند.
در صفحه 104 نوشته اند: بهمن سقوط ناگهانى مواد از روى دامنه ها به سمت پايين است و ممكن است اين مواد برف يا قطعات سنگ يا مخلوطى از هر دو باشد. در ادامه آمده است در دامنه هاى با شيب زياد و نيز دامنه هاى فاقد پوشش گياهى احتمال سقوط بهمن وجود دارد و از عوارض آن صرفاً به بسته شدن جاده هاى ارتباطى اكتفا شده است اما اين تعاريف و توضيحات ناقص بوده و از تعريف علمى فاصله دارد. شكل درست معرفى بهمن چنين است: توده وسيعى از برف و يخ در ارتفاعات بالا كه به حدى تجمع يافته است كه وزن آن باعث مى شود به سرعت به پايين كوه بلغزد و با خود هزاران تن سنگ و صخره مى آورد, بهمن علاوه بر بستن جاده ها, دهكده ها را ويران مى سازد و جنگل هاى سر راه خود را تهديد مى نمايد. اين پديده باد سنگينى ايجاد مى كند كه خود موجب خرابى ها و خسارت هايى مى گردد.
در صفحه 39 اصرار بر اين است كه عشاير زندگى متكى بر دام دارند اما در تعريف از اين نوع زندگى مى خوانيم: در كشور ما نوع ديگرى از زندگى وجود دارد كه به آن زندگى عشايرى گفته مى شود; اين شيوه زندگى زاييده استفاده مستقيم انسان از منابع طبيعت است. در اين تعريف اشاره اى به شاخص هاى مهم كوچ نشينى نشده است و چيزى را روشن نمى كند. تعريفى جامع براساس منابع موجود از كوچ نشينى چنين است: تغيير دادن مكرر محل سكونت به ويژه در ميان ساكنان استپ ها و بيابان ها كه در جستجوى چراگاه براى دام ها يا در جستجوى غذا براى خودشان يا احياناً براى تجارت در حال جابه جايى هستند و در واقع اين حركت منظم ساليانه يا فصلى براى ارتزاق قومى يا قبيله اى با عوامل محيطى, انسانى و اجتماعى ارتباطى تنگاتنگ دارد.
در صفحه 55 از آب هاى كشاورزى و صنعتى سخن گفته شده است كه اين عبارت ناقص مى باشد و بايد اين گونه اصلاح شود: آب هايى كه به مصرف بخش كشاورزى و صنعت مى رسد.
در صفحه 65 مى خوانيم: (فرسايش خاك يعنى جابه جايى افقى خاك از محلى به محل ديگر توسط آب يا باد, فرسايش خاك يك فرآيند طبيعى است) در ادامه از فرسايش غير طبيعى كه به دست انسان صورت مى گيرد سخن گفته شده است كه شايسته بود در يك طبقه بندى كلى عوامل فرسايش به دو بخش طبيعى و انسانى منقسم مى گرديد. ضمناً فرسايش عبارت است از فرسودن پوسته زمين با عواملى كه يكى از آنها آب و ديگرى باد است; عمل فرسايش به دو شكل فيزيكى و شيميايى انجام مى گيرد. روئيدنى ها هم مى توانند با ريشه هاى خود در خاك اين پديده را به وجود آورند و خاك را دگرگون سازند كه اين نكات از نظر مؤلفان دور مانده است.
در همين صفحه, خاك اين گونه تعريف شده است: (قشر نازكى است كه بر سطح زمين گسترده شده است). اين تعريف بسيار نارساست, تعريف جامع تر چنين است: خاك قسمت سطحى پوسته زمين است كه بر اثر عوامل فيزيكى, شيميايى و حياتى به وجود مى آيد; اغلب در نقاطى خاك تشكيل مى شود كه گياه وجود دارد و با اين كه پوشش نسبتاً نازك مى باشد شرط اول حاصلخيزى تمامى مناطق جهان و در نتيجه از شرايط مهم پيدايش حيات بر روى كره زمين است; آنچه كه در حفظ و حاصلخيزى خاك نقش مهمى دارد هوموس يا گياخاك مى باشد كه از تجزيه مواد با منشأ گياهى و حيوانى پديد مى آيد.
در صفحه 49 از قنات به عنوان روش بهره بردارى از آب هاى زيرزمينى در ايران ياد شده و در صفحه 174 در معرفى قنات يا كاريز آمده است: (روشى براى انتقال آب از درون سفره هاى آبدار زيرزمينى به مزارع و روستاهاى دوردست; در اين روش يك مجراى زيرزمينى به وسيله چاه هاى متعدد به يكديگر متصل شده و بالاخره آب حاصل از زيرزمين خارج و در محل مظهر قنات مورد استفاده قرار مى گيرد). در اين تعريف كاستى ها و نارسايى هايى ديده مى شود, زيرا سرچشمه حفر قنات مشخص نگرديده و به موضوع مهم يعنى شيب آن اشاره اى نشده است; با جمع بندى چندين منبع مى توان تعريف جامع ذيل را براى اين مهندسى آبيارى مختص ايرانيان ارائه داد: مجموعه اى از چند ميله يا كوره هاى زيرزمينى كه با شيب كمتر از شيب سطح زمين (براى جلوگيرى از تخريب ديواره و از بين رفتن مجارى) آب موجود در لايه هاى آبدار مناطق مرتفع زمين, رودخانه ها, مرداب ها و بركه ها را به كمك نيروى ثقل و بدون كاربرد نيروى كشش با جريانى كاملاً طبيعى جمع آورى مى كند و به نقاط پست مى رساند, به عبارت ديگر قنات را مى توان نوعى زهكشى زيرزمينى دانست و مادر چاه حفر شده در مخروطه افكنه ها معمولاً اين كار را انجام داده و آب را به مجارى تا مظهر قنات انتقال مى دهد.
در صفحه نود ادعا شده است: (رودِ راين با 1300 كيلومتر طول از سويس سرچشمه مى گيرد. صنايع فلزى و شيميايى مواد مضرى چون كادميوم, سرب و جيوه را وارد رود مى كنند). در حالى كه اين رودخانه از بخش هاى مرتفع آلپ سرچشمه مى گيرد و بعد به درياچه كنستانس واقع در مرز آلمان, اتريش و سويس مى ريزد كه كتاب محل ريزش آن را مشخص نكرده است. همچنين عناصر مورد اشاره در حالت عادى مضر نمى باشند, بلكه در كارخانجات و صنايع شيميايى و مانند آن كاربرد مفيدى دارند, ولى از عبارت كتاب برمى آيد كه مضر هستند.
در صفحه111 و 112 علت خشكسالى تغييرات آب و هوايى, پديد آمدن لكه هاى خورشيدى و دخالت نابجاى انسان تصور گرديده است كه اين موارد كلى و عمومى و مبهم هستند و بايد در كتابى درسى و آموزشى عينى تر با مسائل برخورد كرد; به علاوه عبارت مزبور كافى نمى باشد.
در صفحه 93 چنين مى خوانيم: (خليج فارس به علت عمق كم, شورى آب, گرمى هوا و ارتباط محدود با آب هاى آزاد جهان محيط زيست ويژه اى را تشكيل مى دهد) در حالى كه اين موارد پديده هاى منفى اين منطقه مى باشد نه جلوه هاى مثبت و مفيد.
در صفحه 127 ذيل تصويرى آمده است: سطح به كارگيرى تكنولوژى (توسعه صنعت) كه معمولاً در پرانتز يا معادل واژه مى آيد يا توضيحى درباره آن و عبارت (توسعه صنعت) نه معادل تكنولوژى است و نه روشن كننده آن بلكه بر ابهام عبارت مى افزايد.
در جدول صفحه 129 مهاجرت اروپاييان به امريكا, استراليا, كانادا و افريقا از قرن نوزدهم ميلادى به بعد صرفاً به منظور دستيابى به منابع طبيعى و ثروت ساير قاره ها ذكر شده است, اما واقعيت اين است كه اين افراد اولاً مردم عادى اروپا نبودند, ثانياً يك مهاجرت اختيارى معمولى را براى كسب درآمد افزون تر يا استفاده از آب و هواى بهتر ترتيب ندادند بلكه اين جابه جايى يك حركت كاملاً استعمارى و سياسى با هدف غارت منابع كشورهاى ديگر بود كه آثار منفى آن بر سرزمين هاى مستعمره هنوز باقى است.
در صفحه 136 عبارت روايت پيامبر آمده است كه درست آن احاديث نقل شده از پيامبر اكرم(ص) مى باشد.
در صفحه 150 نيز مراكز جهانگردى مذهبى اين گونه معرفى شده اند: شهر مذهبى قم (بارگاه حضرت معصومه), رى (شاهزاده عبدالعظيم), شيراز (شاهچراغ فرزند امام هفتم). در حالى كه بايد نوشته مى شد: قم (مدفن و بارگاه حضرت فاطمه معصومه), رى (محل دفن و مرقد حضرت عبدالعظيم حسنى), شيراز (بارگاه احمد بن موسى الكاظم معروف به شاهچراغ). بديهى است در كتاب درسى و علمى نبايد تأثيرپذيرى از فرهنگ عامه ديده شود.
در نمودار صفحه بعد شركت در جشن هاى ملى از اشكال عمده جهانگردى سياسى تلقى شده كه اين گونه نيست, همچنين ذيل فرهنگى و آموزشى به عنوان شكلى از جهانگردى مى خوانيم: (آشنايى با بناهاى تاريخى, ميراث هاى فرهنگى و هنرى) در حالى كه بناهاى تاريخ نيز جزو مواريث فرهنگى است; درمانى شامل معالجه پزشكى با تغيير آب و هوا, استفاده از آب هاى گرم معدنى و… نيز از اشكال ديگر جهانگردى معرفى شده است, در صورتى كه عبارت معالجه پزشكى غلط است و مگر معالجه با دانش ديگر هم داريم و نيز مسافرت پزشكان به كشورهاى ديگر براى انجام اعمال جراحى و مهاجرت بيماران به ديگر نقاط براى درمانى بيمارى خود مى تواند در اين مقوله قرار بگيرد كه مورد توجه قرار نگرفته است. مطالب متناقض و آشفته
در صفحه شش آمده است: جغرافيا با ديد تركيبى يا (كل نگرى) به مطالعه و بررسى موضوعات مى پردازد, زيرا اجزا و عوامل محيط در ارتباط با يكديگر عمل مى كنند. در صفحه 170 هم ديد تركيبى اين گونه تعريف شده است: (توجه به عملكرد و ارتباط همه اجزاى تشكيل دهنده يك محيط را نگرش يا ديد تركيبى گويند), اما در صفحه 161 ذيل خلاصه درس هيجدهم آمده است: جغرافيا بر پراكندگى فضايى پديده ها تأكيد مى كند و با نگرشى خاص دستاوردهاى علوم ديگر را با هم تركيب مى كند. از اين عبارت برمى آيد ديد تركيبى يعنى استفاده جغرافيا از پژوهش هاى ديگر دانش هاى بشرى و آميختن آنان با هم براى رسيدن به هدفى خاص, ولى از تعريف نخست برداشت مى شود به دليل اين كه پديده هاى جغرافيايى از هم جدا نبوده و به طور توأم و مرتبط با هم مطرح هستند جغرافيا همه آنها را در ارتباط با هم ارزيابى مى كند و اين را ديد تركيبى گويند كه اين دو با هم متفاوتند و حتى متضاد.
در صفحه 46 مى خوانيم كه ايران در نواحى خشك و نيمه خشك قرار دارد و در صفحه 123 ادعا شده كه به طور كلى قسمت پهناورى از ايران تحت تأثير آب و هواى گرم و خشك است, اما در صفحه 16 ذيل سرزمين هاى مرتفع گفته شده است: بخش وسيعى از مساحت ايران پوشيده از كوه هاى بلند مانند البرز و زاگرس است كه در طول صدها كيلومتر چون ديوارى بلند كشيده شده اند; در صفحه 18 هم تأكيد شده است قسمت وسيعى از ايران را كوهستان احاطه كرده است و افزوده شده كه اين نواحى در كاهش دما, خشكى هوا و افزايش بارندگى و رطوبت مؤثرند, در صفحه 27 نيز تأكيد گرديده است: هرچند ايران در منطقه خشك و بيابانى جهان قرار گرفته است ليكن ارتفاعات در تعديل دما و افزايش رطوبت نقش مهمى دارد, اما در صفحه 61 و 62 مؤلفان اصرار دارند اثبات نمايند به دلايل گوناگون ايران در منطقه اى خشك و بيابانى واقع است و كوه هاى زاگرس و البرز بر اين خشكى مى افزايند زيرا مانع نفوذ رطوبت به نواحى مركزى مى شوند و در ادامه مى خوانيم: بخش وسيعى از ايران از منابع رطوبتى درياها و اقيانوس ها دورند; در صفحه 13 هم تصريح گرديده كه ايران در نوار بيابانى قرار دارد كه آشفتگى و تناقض اين عبارت ها كاملاً مشخص هستند و به طور قاطع روشن نشده است كه سرانجام آيا بخش وسيعى از ايران تحت تأثير آب و هواى خشك است يا به دليل وجود كوهستان قسمت هاى پهناورى از ايران داراى اعتدال اقليمى مى باشد. در اين كتاب بر دو ويژگى مناطق خشك و بيابانى يعنى كمبود بارش و تبخير زياد تأكيد شده است, اما علاوه بر اينها رطوبت نسبى در اين نواحى كم است, درجه حرارت بالاست, وزش هاى بادهاى گرم و شديد با غبار زياد و در واقع طوفان هاى ماسه اى مهمترين شاخصه بيابان است. به علاوه علل ايجاد بيابان ها فشار زياد جنب حاره اى, جريان هاى آب سرد اقيانوس ها و دورى از منابع رطوبتى و وجود كوهستان دانسته شده است, اما بادهاى آليزه نقش تعيين كننده اى در خشكى آب و هوا ايفا مى كنند و عدم صعود هوا و آشوب هاى هوايى مى توانند در ايجاد آب و هواى گرم و خشك مؤثر باشند كه كتاب به هيچ كدام از اين عوامل برجسته اشاره نكرده است و همچنين با توجه به ميزان بارندگى و تأثير مستقيم آن در پوشش گياهى طبيعى مناطق به سه دسته خيلى خشك (با 50 تا 100 ميلى متر باران), خشك (با 100 تا 250 ميلى متر باران), نيمه خشك (باران متجاوز از 250 ميلى متر) تقسيم مى شوند و با اين توضيح 75% مساحت ايران تحت قلمرو منطقه خشك و نيمه خشك قرار مى گيرد.
آشفتگى ديگر در مورد سيماى مشخص و تعريف جامعى از چاله هاى داخلى است. دو ناحيه كاملاً خشك و كويرى در ايران به نام هاى چاله كوير مركزى و بيابان لوت در مركز و جنوب شرقى ايران قرار دارد كه در اين نوشتار از آنها گاهى به دشت, در مواقعى سرزمين هاى هموار و در چند جا به عنوان چاله هاى مركزى صحبت شده است, در حالى كه دشت منطقه اى نسبتاً هموار, آبرفتى و مستعد زراعت است كه از هر طرف به كوهستان محصور مى گردد و اين ويژگى ها براى كوير مركزى و بيابان لوت صادق نمى باشد, زيرا اولاً اين دو ناحيه هموار نمى باشند و شكل چاله را دارند, ثانياً طبق تعريفى كه كتاب در صفحه 169 نموده است به سرزمينى بيابان گويند كه شرايط محيطى آن براى زندگى گسترش زندگى جانورى و گياهى مساعد نباشد.
در صفحه 62 هم تصريح گرديده كه در ايران بيابان واقعى لوت است كه از خشك ترين و گرم ترين نقاط جهان است. اين كه چاله و بيابان و دشت يكى دانسته شده اند درست نيست و اينها هركدام جلوه هاى جداگانه و تفكيك شونده از يكديگر دارند. يادآور مى شويم كتاب در صفحه سيزده از كوير لوت به بيابان لوت و در صفحه شانزده آن را دشت لوت معرفى مى كند و آن را سرزمين هموار مى داند و در صفحه 22 مى نويسد: وسيع ترين دشت ها در كشور ما دشت كوير و دشت لوت است و در صفحه13 از چاله هاى داخلى (لوت و كوير مركزى) سخن مى گويد.
در صفحه 22 آمده است: جلگه خوزستان با وسعت چشمگيرى و حاصلخيزى فراوان خاك در جنوب غرب كشور ما و در ادامه جلگه ساحلى خليج فارس قرار گرفته است, اما در صفحه بعد چنين مى خوانيم با توجه به آب و هواى فراوان در حوضه رودهاى البرز شمالى, نسبت به آب و هواى خشك سواحل جنوبى كشور توسعه جلگه ها در سواحل شمالى بيشتر و سريع تر بوده است. بديهى است اگر بر نقاط جنوبى خشكى و خشونت و گرمى هوا كم است ديگر نبايد خبرى از وسعت چشمگير جلگه و حاصلخيزى فراوان خاك باشد.
در صفحه 55 از اتلاف منابع آب و اسراف بيش از حد اين منبع حياتى به دست مردم ايران سخن گفته شده است, اما در صفحه 49 مى خوانيم: خوشبختانه مردم ايران از ديرباز متوجه اهميت منابع آب و كمبود آنها در كشور بوده اند و همواره در فكر بهره بردارى از اين منابع بوده و شيوه هاى جالبى براى بهره بردارى از آب ها ابداع كرده اند كه اين دو عبارت متناقض يكديگرند.
در صفحه 35 ذيل زندگى شهرى خاطرنشان گرديده است: برخى از شهرهاى اين نواحى (مركزى و شرقى ايران) مثل يزد و كرمان كه از منابع آب دورند با انتقال آب از نواحى كوهستانى به دشت هاى مزروعى يا با حفر كانال هاى زيرزمينى … به حيات خود ادامه داده اند اما در زيرنويس يك تصوير ماهواره اى در صفحه 39 آمده است: شهرهاى اردكان, يزد و مهريز كه زمين هاى كشاورزى در آنها به رنگ قرمز[؟!] مشخص شده است در مسير يك رود قديمى و بر آبرفت هاى آن استقرار يافته است.
در صفحه سيزده عنوان گرديده كه مدار 25 درجه شمالى از جنوب كشورمان و مدار 39 درجه شمالى از شمال آن مى گذرد, ولى در صفحه 27 ذيل اختلاف در زاويه تابش آفتاب (عرض جغرافيايى) آمده است: كشور ما بين 25 تا 40 درجه عرض شمالى قرار گرفته است كه بين اين دو عبارت يك درجه عرض جغرافيايى تفاوت ديده مى شود و همين ميزان در جغرافياى رياضى مى تواند بر آب و هوا و موقعيت هر سرزمينى تأثيرى متفاوت بگذارد و اقليم آن را عوض كند.
در صفحه 12 ذيل موقع جغرافيايى نوشته شده است در جنوب غربى اين قاره (آسيا) منطقه خاورميانه قرار دارد, ولى در صفحه 64 آمده است در خاورميانه و بيابان هايى مانند عربستان… نفت وجود دارد, در صفحه 172 خاورميانه اين گونه تعريف شده است: (به مجموعه كشورهايى كه در جنوب غربى آسيا و شمال شرق افريقا (مصر) قرار دارند گفته مى شود). اولاً با اين تعريف خاورميانه به جنوب غربى آسيا منحصر نمى گردد, ثانياً عربستان هم در اين مجموعه قرار مى گيرد و ثالثاً تنها مصر از افريقا در اين قلمرو قرار نمى گيرد, بلكه ليبى و به اعتقاد عده اى از محققان برجسته الجزاير, مراكش, سودان و تونس هم جزو خاورميانه اند. بايسته هاى مغفول
همان گونه كه دگرگونى در فن آورى اطلاعات رايانه اى به غالب جوامع در كشورهاى جهان راه يافته است در آموزش هاى علمى بايد تدابيرى به كار گرفته شود تا دانش آموزان بتوانند از فنونى كه به ارتقاى جغرافيا كمك مى كند بهره ببرند يكى از اين تكنيك ها سيستم اطلاعات جغرافيايى (Gis) مى باشد. اين روش به علاقه مندان و پژوهندگان جغرافيا, اين امكان را مى دهد تا به جاى تجزيه و تحليل حجم وسيعى از اطلاعات, آمارها و مانند آن به طريق سنتى به كمك يك سيستم رايانه اى توانا داده ها به شكل هاى جديدى پردازش, ذخيره و بازيابى شوند كه اين روش مى تواند مفاهيم جغرافيايى را توسعه دهد و قادر است اطلاعات را به شكل هاى گوناگون با هم تركيب كند, همچنين به كمك آن مى توان اشكال متفاوت آگاهى هاى جغرافيايى همچون پديده هاى طبيعى و انسانى و اقتصادى در ارتباط با هم مطالعه شوند. از آن جا كه سيستم مزبور به طور گسترده اى در سراسر جهان به خصوص در بخش آموزش شناخته شده است ضرورى به نظر مى رسد در مبحثى مستقل در قالب مبانى و مفاهيم مقدماتى حداقل دانش آموزان را با آن آشنا ساخت و مزاياى آن را برايشان برشمرد, زيرا به درك بيشتر در خصوص فضاها و امور جغرافيايى كمك مى كند.
كافى است مدرسه اى به يك نرم افزار (Gis) حاوى اطلاعات جغرافيايى كافى دسترسى داشته باشد تا فراگيران بتوانند با راهنمايى دبير جغرافيا از روش ياد شده به طور مؤثر و آموزنده اى استفاده برند. در كنار آن, دانش آموزان مى توانند با سيستم موقعيت ياب جهانى يا (Gps) آشنا گردند كه امروزه قادر است موقعيت دقيق هر پديده را بر روى زمين در هر مكان و در هر هوايى مشخص كند.
بحث فرسايش در كتاب در موضوعى مستقل مطرح نشده و صرفاً در يكى دو سطر آن هم نارسا و ناقص بدان اشاره شده است, در اين بخش مى توان انواع فرسايش شامل بادى, آبى, مكانيكى و شيميايى و عامل مؤثر در هر كدام را بررسى كرد و فوايد و عوارض اين پديده را روشن ساخت.
موضوع ديگرى كه از يك طرف مهمترين عارضه در نواحى خشك چون ايران است و از سوى ديگر در مسائل زيستى موجودات دخالت مهمى دارد فرآيند باد است كه بر اثر ايجاد اختلاف بين يك كانون پر فشار و كانونى كم فشار به وجود مى آيد و ضمن اين كه مخاطرات طبيعى حادّى را به دنبال مى آورد مى تواند در فرايند لقاح گياهان, انتقال جبهه هاى هوا, توليد انرژى و به وجود آمدن برخى پديده هاى مناطق كويرى مؤثر باشد. مشخص نيست با وجود نقش هاى مثبت و منفى اين پديده طبيعى در فضاهاى جغرافيايى و شكل گيرى برخى نقاط روستايى و شهرى, چگونه از نظر مؤلفان مغفول مانده است. به علاوه باد در تغييرات پوسته زمين تأثيرى بسزا دارد. كتاب بخش مهمى را به آلودگى آب و هوا اختصاص داده است و تصريح نموده كه كارخانجات, صنايع شيميايى و نساجى, پالايشگاه هاى نفت و مانند آن بر اثر بيرون فرستادن ذرات آلوده و متصاعد كردن گازهاى مضر سهم بزرگى در آلودگى محيط زيست دارند اما اين نكته مهم مغفول مانده است كه بادها مى توانند در كاهش يا افزايش آلودگى هاى اقليمى و زيستى كه از سوى صنايع, وسايل حمل و نقل, مصارف خانگى و تجارى و زباله ها به وجود مى آيند مؤثر باشند, زيرا بر اثر تشكيل فرابار و فروبار و وزش باد گازهاى مضر به اطراف پراكنده مى گردد و اثر زيان آور آنها تا حدودى كم مى شود و در شهرهايى كه از چند طرف در حصار ارتفاعات قرار گرفته اند و در آنها تبادل هوا صورت نمى گيرد يا جابه جايى جريانات هوايى ضعيف است اين امكان كمتر مى شود و طبعاً چنين شهرهايى بيش از ديگر نقاط در معرض خطر آلودگى و عوارض زيانبار آن قرار دارند.
در درس هفدهم كتاب, مطالب و مباحثى درباره جاذبه هاى جهانگردى ايران هم از طبيعى و انسانى ديده مى شود, اما جاى بحث هايى درباره غارها, آبشارها و مانند آنها خالى است, از معرفى تالاب ها, بركه ها, آب انبارهاى زيبا با جلوه هاى هنرى و فنى و قنات ها نيز خبرى نيست. در بسيارى از شهرهاى مناطق خشك و بيابانى ايران نيز نواحى خوش آب و هوا با پوشش گياهى ويژه وجود دارد كه مدت هاست مورد استفاده و بازديد گردشگران داخلى و خارجى قرار مى گيرد ولى كتاب حتى نمونه اى از آنها را معرفى نكرده است, براى نمونه آبادى نياسر كاشان و نيز قمصر كه در اين قلمرو قرار دارند آب و هوايى كاملاً متفاوت با كاشان دارند و وجود ارتفاعات, چشمه هاى طبيعى, پوشش گياهى درخور توجه و مواريث فرهنگى اين نواحى را از مناطق كويرى اين شهرستان تفكيك نموده است; در يزد, كرمان و اردستان نيز چنين جلوه هايى قابل مشاهده است. به علاوه تأكيد كتاب آن است كه از ميان دو فضاى جغرافيايى شهر و روستا به معرفى شهرها اكتفا كند در صورتى كه روستاهايى با جاذبه هاى گردشگرى در ايران وجود دارند كه معرفى آنها مى تواند مفيد و آموزنده باشد.
حدود 20% مساحت كره زمين تحت پوشش بيابان است و چنان كه اشاره كرديم سه چهارم وسعت ايران در قلمرو شرايط و اقليم بيابانى و نيمه بيابانى قرار مى گيرد و كتاب جغرافيا مطالبى درباره جاذبه گردشگرى نقاط خوش آب و هواى ايران كه از آب و هواى معتدل خزرى, كوهستانى و كوهپايه اى برخوردارند مطالبى آورده است اما از معرفى جلوه هاى ديدنى بيابان غافل مانده است. زمين شناسى سيماى ژئومورفولوژى, شرايط زيستى و اكوسيستم گياهان و جانداران بيابان و چگونگى سازش آنان با محيطى گرم و خشك و كم آب مى تواند براى دانش آموزان جالب باشد. چشم اندازهايى چون تپه هاى ماسه اى, گنبدهاى نمكى, پديده علمى و زيباى سراب, رعد و برق و رگبارهاى صحرايى در حوزه اكولوژيكى بيابان مى توانند مورد بررسى قرار گيرند. موضوع گسترش بيابان علاوه بر عوامل طبيعى و مبارزه مستمر با پيشروى اين اقليم و كنترل آن و آموزش, مديريت و برنامه ريزى در اين خصوص نيز در اين مبحث از اهميت وافرى برخوردار است. در ضمن به نقش انسان در پيدايش و افزايش بيابان توجه شده و چراى بى رويه دام ها, شخم زدن نامناسب, تخريب جنگل ها, شور نمودن خاك و بهره بردارى بيش از حد از خاك را از عوامل بيابان زايى به دست انسان مطرح كرده است, اما عواملى چون جاده سازى غير اصولى, ديمكارى روى شيب هاى غير مجاز, استفاده بى رويه و غير مجاز از آب هاى زيرزمينى, تبديل زمين هاى مرتع به اراضى ديم, كم توجهى به حفاظت, اصلاح و احياى پوشش گياهى فراموش شده است, همچنين رابطه بين بيابان زايى و خشك سالى مورد توجه نبوده است و اين در حالى مى باشد كه زيست بوم هاى واقع در اين مناطق به سبب ويژگى هاى خاص اقليمى و ساير خصوصيات طبيعى به شدت شكننده بوده و اغلب در معرض بيشترين آسيب هاى ناشى از فرآيندهاى انسانى و طبيعى قرار دارد و لازم است دانش آموزان با اين حساسيت ها و تهديدها حداقل به طور مقدماتى آشنا گردند. در اين مبحث اگرچه از شرايط زيستى سخت و طاقت فرسا سخن گفته مى شود, ولى توانايى هاى آن نيز مورد نظر مى باشد از جمله آنها مى توان منابع معدنى فراوان نقاط كويرى از قبيل نفت, سرب, مس, اورانيوم را برشمرد, همچنين در شرايط بحرانى مى توان از انرژى خورشيدى و نيروى مهم حاكم در بيابان يعنى انرژى ناشى از باد سخن گفت كه مردمان نواحى كويرى از ديرباز در گردانيدن آسياهاى بادى از آن استفاده مى كرده اند و نيز با انباش
تن بوته هاى خارگون در يك چهار ديوارى و پاشيدن آب بر روى آن به كمك باد محيط زندگى خويش را خنك مى نموده اند و نيز وجود بادگيرها در ساختمان هاى سنتى اين نقاط به نوعى استفاده از باد در مبارزه با گرماست, از چوب گياهان خودرو در كوير هم در سوخت, گرم كردن منزل در زمستان و نيز ساختن برخى ادوات بهره برده اند و چنين امورى مى توانند مورد مطالعه قرار گيرند و سيماى كويرها و بيابان هاى ايران را براى دانش آموزان جذاب نمايند.
نكته مغفول ديگر معرفى گسل هاى ايران مى باشد. در درس دوازدهم مخاطرات طبيعى و خصوص زلزله موضوعى است كه به دانش آموزان شناسانيده شده است, اما اولاً به معرفى نقاط زلزله خيز ايران در آن كمتر توجه شده و ثانياً گسل هاى سراسرى و مهم ايرانى كه در آنها جابه جايى افقى, قائم و مايل به چشم مى خورد و همين پديده علت اصلى حركات تكتونيك و پيدايش زلزله است مشخص نگشته است, با آن كه گسل هاى البرز, زاگرس و محدوده مركزى ايران كه به بخش هايى منقسم مى گردند حد و مرز چهره زمين ساختى ايران را تشكيل مى دهند و بسيارى از آنها در طول تكامل و فعاليت نقش آفرين پديده هايى بوده اند كه حاصل آنها در رخساره هاى تشكيلات مختلف چينه شناسى ايران به خوبى مشاهده پذير است و معرفى آنها ضرورى به نظر مى رسد.
موضوع مهمى كه در آب و هواى تمامى نواحى جهان اعم از نقاط خشك و مرطوب نقش تعيين كننده دارد رطوبت نسبى است. نسبت بين مقدار رطوبت موجود در هوا را با مقدار رطوبتى كه در آن دما, هوا مى تواند در خود نگه دارد محاسبه مى گردد كه آن را رطوبت نسبى مى گويند و با درصد نشان مى دهند. اين پديده در تشكيل ابرها, توده ها و جبهه هاى هوا نيز مؤثر است و اصولاً اگر ما از جو زمين رطوبت نسبى را حذف كنيم ديگر پديده اى شاخص براى تفكيك شرايط آب و هوايى كره زمين وجود ندارد. اين رطوبت نسبى است كه وضعيت آب و هواى نواحى كوهستانى و ساحلى را تعديل مى نمايد و در مناطق استوايى در پوشش گياهى متراكم و انبوه دخالت مثبت دارد و هر كجا كه حضورى ضعيف داشته باشد بر آن ناحيه آب و هواى خشك حاكم است و به دليل همين اندك بودن رطوبت در صحارى و بيابان ها نوسان هاى جوّى و تغييرات آب و هوايى روزانه فصلى بسيار زياد است. مشخص نيست چرا مؤلفان از وجود چنين فرآيند مهم اقليمى غافل بوده اند و حتى در پايان كتاب كه مفاهيم مهم جغرافيايى را در يك سطر يا بيشتر توضيح داده اند رطوبت نسبى را روشن نكرده اند, در حالى كه ضرورت دارد درسى مستقل به آن اختصاص يابد. كاستى هاى ويرايشى و نگارشى
دفتر برنامه ريزى و تأليف كتب درسى براى اين كه دانش آموزان با نگارش اصولى و ويرايش معيار و شيوه هاى درست نويسى آشنا گردند بخش مهمى از كتاب زبان فارسى را در دوره راهنمايى و متوسطه و غالباً در تمامى رشته ها به درس هاى نگارش فارسى اختصاص داده است و تأكيد نموده كه دانش آموزان با فراگرفتن اين مطالب شيوه ها و قواعد درست نويسى اصولى را به خوبى بياموزند و حتى مهارت هاى ذهنى خود را در تشخيص نوشته هاى درست از نادرست, جايگاه مناسب علايم سجاوندى, پرهيز از به كار بردن الفاظ قديمى و ساده نويسى تقويت كنند و انتظارات خويش را از اين اهداف هم فراتر برند و تصريح نموده اند دانش آموز با يادگيرى زبان فارسى و به خصوص دروس نگارش مى تواند در به كارگيرى نكات نگارشى و املايى مهارت پيدا كند و در به كارگيرى زبان علمى و ادبى در جاى مناسب و ويرايش فنى يك متن توانمند گردد, اما با تورّقى در كتاب جغرافيا مشاهده مى گردد كه پديدآورندگان اين اثر و ويراستاران سازمان پژوهش و برنامه ريزى آموزشى اين اصول را رعايت نكرده اند و كتاب به لحاظ نگارش دچار اشكالاتى مشهود است كه در محورهاى ذيل تذكر داده مى شود:
1. كلماتى چون خصوص, تدريج, ويژه, دليل, عنوان, وقوع, همين, خاطر, شكل, طور, شدت, وجود, صورت و… كه حرف اضافه (به) بر سر آنها آمده است, گاه به صورت جدا و در مواردى به شكل پيوسته نوشته شده اند و نگارش يكدستى ندارند.
2. (ها) كه علامت جمع مى باشد به هر دو صورت جدا و پيوسته در كتاب ديده مى شود.
3. در نگارش علمى و جديد كه در كتاب هاى درسى آموزش و پرورش هم رعايت مى شود به جاى حرف همزه (ء) در كلماتى نظير مجموعه ى, توسعه ى, فاصله ى, درباره ى حرف (ى) به كار رفته است, اما در كتاب در اغلب موارد به جاى حرف (ى) از همزه (ء) استفاده شده, در موارد متعددى كلمات مزبور نه همزه دارند نه در آخرشان حرف (ى) مشاهده مى گردد و اين عارضه خواندن آنها را دچار مشكل نموده است.
4. معمولاً پس از ذكر تاريخ چه به شكل عددى و چه حروفى بايد نو

نام کتاب : آیینه پژوهش نویسنده : دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم    جلد : 104  صفحه : 11
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست