responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : آیینه پژوهش نویسنده : دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم    جلد : 104  صفحه : 1

كتابخانه هاى از دست رفته بين النهرين باستان
بلک جرمى


بين النهرين باستان (تقريباً عراق امروزى) مى تواند به حدود 3500 سال توالى بى وقفه فرهنگ ادبى از سال 3400ق تا قرن اول ميلادى فخر بورزد. نهادهايى كه مى توان آنها را كتابخانه محسوب كرد در دوره هاى مختلف وجود داشته اند و چون اينها از قديمى ترين كتابخانه هايند اين فرصت را فراهم مى كنند كه به طرح اين سؤال بپردازيم كه كتابخانه شامل چه چيزهايى است؟ براى دنياى باستان پيش از عصر كلاسيك بهتر آن است كه ميان كتابخانه ها و آنچه كه مى توان مجموعه هاى نوشتارى خصوصى ناميد تمايز قايل شويم. منظور از دسته دوم, گردآورده هاى شخصى استادان كتابت يا خانواده هاى كاتب است كه مى توانسته دربرگيرنده هم آثار خود يا موروثى آنها و هم آثار ديگران باشد. تمايز ميان اين گروه و آرشيوها يعنى مجموعه اسناد حقوقى, تجارى يا مالى نيز مفيد است. اين گروه هاى متعدد داراى واقعيت هاى باستان شناسى مستقل هستند, هرچند كه بناهاى حفارى شده ممكن است حاوى مجموعه هايى باشند كه در آنها اين تمايزها كمرنگ مى شوند.1 اين كتابخانه ها همگى يا در كاخ ها بوده اند يا در معابد, دو دسته اصلى اى كه باستان شناسان (كتابخانه عمومى) در بين النهرين باستان مى نامند; اما اين به معناى آن نيست كه آنها به هر مفهومى در دسترس عموم بوده اند. در عين حالى كه مى دانيم كتابخانه هاى معابد به كاركنان رهبانى محدود مى شدند هيچ مدركى نيست كه نشان دهد كتابخانه هاى سلطنتى در دسترس كسانى به جز كاركنان علمى و مالكين سلطنتى قرار داشته اند. انجامه هاى روى متون دينى و علمى حاوى اين عبارت محدوديت زا هستند: mud‌ mud‰ likallim mud‌ la mud‰ l‹ ukallam يعنى شخص آگاه بهتر است كه اين را تنها به شخص آگاه ديگرى نشان بدهد, اما نبايستى به فرد ناآگاه نشان دهد.2
تمامى كتابخانه هاى بين النهرين باستان همانند خود تمدن بين النهرين از دست رفتند و به صورت كلى قرن ها ناشناخته بودند تا اين كه كشف تدريجى آنها در عصر حاضر در اوايل قرن نوزدهم آغاز شد. اما از دست رفتن كتابخانه ها انواع متفاوت متعددى دارد. به صورت كلى چهار نوع از كتابخانه هاى از دست رفته ـ يعنى كتابخانه هايى كه براى علم معاصر از دست رفته اند ـ را مى توان براى اين تمدن شناسايى كرد كه عبارتند از: كتابخانه هاى هنوز كشف نشده, كتابخانه هاى ويران شده, كتابخانه هاى جايگزين شده و كتابخانه هاى دور از دسترس. اين كتابخانه ها در ادامه مورد بحث قرار مى گيرند. نگارش ميخى
در سراسر فرهنگ هاى متوالى بين النهرين باستان, خط ميخى براى نگارش روى الواح گِلى استفاده شده است. سومرى ها (مردمانى از جنوب عراق) در 3400ق.م و احتمالاً پيشتر از آن داراى يك نظام نگارشى كاملاً مفيد بوده اند كه بدون شك قديمى ترين نمونه در جهان است. اين نظام در ابتدا نتيجه رشد سريع اقتصادهاى ديوانسالارانه جوامع شهرى آن دوره بود و براى مقاصد ادارى استفاده مى شد. لذا اكثر متون آن دوره را اسناد آرشيوى معاملات تجارى يا ادارى و رسيدهاى تحويل فرآورده هاى كشاورزى و حيوانى و ديگر كالاها تشكيل مى دهند. اما پيش از آن نيز ـ از زمان كهن ترين متون حفظ شده ـ اين نگارش براى تعليم نظام مند كتابت مورد استفاده بود كه البته در آن دوره به سياهه هاى مدوّن عناوين صاحب منصبان و واژگان فنى كه كاتبان هنرجو نياز به يادگيرى آنها داشتند محدود مى شد.3 ظرف چند سده و يقيناً پيش از 2500ق.م سومرى ها به استفاده از نگارش ميخى براى مكتوب كردن ادبيات شعرى نيز روى آورند.4
اين نظام نگارش, تركيبى است از نشانه هاى لوگوگرافيك (نشانه ها يا گروه هايى از نشانه هاى مورد استفاده براى نگارش كل كلمات) و نشانه هاى هجايى (نشانه هاى مورد استفاده براى تحرير هجاهاى منفرد). علاوه بر اين از علائم خاصى به عنوان (شاخص) استفاده مى شد كه قبل يا گاه بعد از يك كلمه قرار مى گرفتند تا مشخص كنند كه به كدام گروه تعلق دارد (براى مثال اسم شخص يا نام جغرافيايى, شىءاى چوبى و غيره). پيچيدگى خواندن خط ميخى ناشى از اين واقعيت است كه برخى از علائم لوگوگرافيك به دلايل تاريخى در بعضى بسترها ارزش هجايى نيز كسب كرده اند و اين تعداد زياد نشانه هاى هجايى مى توانستند, بنابر بسترشان ارزش هاى كاملاً متفاوت و متعدد (موسوم به همصدا) داشته باشند. در نتيجه, اغلب اين امكان وجود داشت كه يك هجا را به شيوه هاى مختلف نوشت (موسوم به متشابه). تعداد كلى علائم مورد استفاده بنابر دوره, دين و طبيعت متن (از نامه هاى روزمره تا رساله هاى علمى) متفاوت بود, اما در هزاره اول قبل از ميلاد تقريباً هفتصد نشانه مورد استفاده بود.5
توصيف محمل نگارش ميخى بايد مفيد باشد, چرا كه احتمالاً غير معمول است و به تثبيت اين ادعا كمك مى كند كه اين نظام نگارش سلف حقيقى فرهنگ كتاب است. اين نظام بسيارى از ويژگى هاى فرهنگ كتاب را داراست. واضح ترين ويژگى آن, رسانه فيزيكى آن است كه نه كاغذ و جوهر بلكه لوح گلى و سوزن است. آنچه كه ما لوح مى ناميم قالبى مستطيلى و بالشتى شكل از گل نرم و به خوبى شكل داده شده است كه قبل از سفت شدن با يك سوزن نشانه گذارى مى گرديد و سپس در برابر آفتاب خشك مى شد (و گاه پس از آن در يك تنور پخته مى شد كه آن را به صورت ويژه محكم مى ساخت) يا به شكل ديگر, خط ميخى مى توانست روى الواحى از چوب يا عاج نوشته شود كه با موم پوشيده شده بودند. امروز كه اين الواح كشف مى شوند پوشش مومى آنها مدت هاست كه از بين رفته است, اما مى دانيم كه الواح موم آلود به صورت گسترده براى مقاصد خاص بوده اند به ويژه براى اسنادى كه لازم بود به مرور زمان به متن آنها اضافه شود نظير سياهه موجودى. همچنين خط ميخى مى توانست روى بناهاى سنگى يا چيزهاى ديگر حك شود. گاهى براى يادبود يا به قصد نمايش شكوه, الواحى را به شكل الواح گلى اما از جنس مرمر, طلا يا نقره مى ساختند. سوزن ها (در زبان اكدى qan tuppi نى لوح) معمولاً از نى تيز شده ساخته مى شدند, اما باز براى مقاصد تشريفاتى طلا ترجيح داده مى شد. نشانه هاى منفرد ميخى از تركيبى از يك تا حتى بيست اثر سوزن ـ ميخ (لاتين cuneus) كه اين خط نيز نام خود را از آن گرفته است ـ شكل مى گيرند. حدود شش نوع متفاوت نشانه ميخى در جهات مختلف وجود دارد. زمانى كه يك استاد آن را مى نوشت اين خط مى توانست بسيار حالت خوشنويسى داشته باشد. دقيق تر بگوييم نشانه هاى ميخى تنها روى خشت به شكل ميخ به نظر مى رسند, چرا كه بُعد سوم ميخ يك سايه است كه در حقيقت با اتصال اثر وجه دراز سوزن و انتهاى مستطيلى آن شكل مى گيرد, اما زمانى كه روى سنگ حك مى شدند معمولاً به صورت نشانه هاى خطى با نوك مثلثى ترسيم مى شدند و در همين شكل بود كه اولين بار اروپايى ها در قرن نوزدهم از طريق تخته سنگ هاى نقش برجسته با اين خط آشنا شدند كه از بين النهرين آورده شده بودند.
خط ميخى در حقيقت يك نظام نگارشى مستقل از زبان است كه حداقل براى نگارش يك دو جين زبان غير مرتبط با هم به كار رفته است (سومرى, اكدى, هيتيايى, حوريايى, هاتى, ايلامى و نيز به اشكال مرتبط براى اوگاريتى و فارسى كهن). الواح منفرد ممكن بود براى نوشتن تنها چند سطر نظير يك تكه كاغذ به كار روند, اما يك لوح پر از متن با چندين سطر نوشته روى هر طرف آن مى تواند شامل صدها سطر باشد.7 يك لوح بزرگ ممكن است داراى شش (و به ندرت بيش از شش) ستون نوشته باشد كه شبيه يك صفحه روزنامه تنظيم شده اند. پشت لوح, ستون ها, اما نه خود نوشته, هميشه برعكس تنظيم مى شوند يعنى ستون اول در سمت راست قرار دارد. الواح تقريباً هميشه از بالا به پايين چرخانده مى شوند, بنابراين ابتداى ستون اول پشت لوح, ادامه انتهاى آخرين ستون روى لوح است; در نتيجه نوشته پشت لوح نسبت به روى لوح برعكس است. الواح به صورت مجموعه هاى به هم پيوند خورده گروه بندى مى شدند تا امكان ثبت آثار ادبى يا فنى بلند (معادل آثار چند جلدى امروزى) نيز وجود داشته باشد. جايگاه شماره گذارى شده لوح در مجموعه معمولاً در خاتمه آن ذكر مى شد (در انتهاى آخرين ستون نوشته مى شد) كه نوعاً سطر اول لوح بعدى را نيز ارائه مى كرد تا جايابى الواح در جعبه يا قفسه آسان شود, براى نمونه مى توان از بزرگ ترين اثر ادبيات آشورى يعنى حماسه گيلگمِش نام برد كه در ويرايش استاندارد تا دوازده لوح و هر لوح شامل حدود 350 سطر شعر را در بر مى گيرد. معمولاً تقسيم الواح در بخش هايى از متن صورت مى گيرد كه جداسازى آنها از حيث هنرى ساده است و برخى آثار ادبى از ابتدا با در نظر داشتن طول الواح رايج به عنوان يك عنصر ساختارى تصنيف مى شدند و برخى مجموعه هاى فنى از سوى ديگر تا صد لوح را شامل مى شدند (آثار نجوم, نجوم بينى, فال گيرى و غيره).6 فهرست هاى باستانى (كه بسيارى از آنها به دست ما رسيده است) آثار ادبى را تقريباً هميشه به واسطه آغاز سطور اول آنها سياهه مى كردند, هرچند كه هميشه روشن نيست كه هدف اين سياهه ها چه بوده است; احتمال دارد بيش از صرفاً سياهه كردن موجودى مجموعه هاى خاص, آنها به نوعى ديدگاه هاى آموزشى معيار را ثبت مى كردند كه مشخص مى كرد چه چيزى براى گردآورى يا مطالعه مناسب است. بسيارى از الواح داراى انجامه هستند كه بسيار حائز اهميتند, چرا كه اغلب مشخص كننده محل, شايد كتابخانه منشأ,
منبع ادبى (مثلاً نسخه بردارى شده از يك نسخه اصل از بابل), حتى روز, ماه و سال استنساخ و همچنين هويت كاتب تا چهار نسل از نياكان (پدرى يا حرفه اى) وى اند.7 اين اطلاعات براى لوحى كه از طريق حفارى غير علمى در قرن نوزدهم يا در شرايط ناخوشايند امروزى بدون هيچ گونه اطلاعى درباره منشأ و تاريخ آن به دست يك موزه رسيده است بسيار مهم هستند. الواح اشياى بسيار پايدارى اند كه اين مسأله از دوام بسيار زياد آنها مشخص است. قديمى ترين الواح, پنج هزار سال عمر دارند. اما سطح يك لوح مى تواند ساييده شود كه متن آن را كاملاً ناخوانا مى سازد. در برخى شرايط شيميايى زير خاك, نمك مى تواند درون يا اطراف لوح تشكيل بلور دهد كه لوح را تكه تكه مى كند. اگر لوح روى يك سطح سفت به زمين بيفتد مسلماً احتمال خرد شدن آن وجود دارد. كاتبان باستان با شيوه كار كردن با مواد شكننده آشنا بوده اند (آنها هنگام كپى بردارى از بخش شكسته يك لوح), آن را با علامت hipu ـ شكستگى يا شايد hipu essu ـ شكستگى تازه مشخص مى كردند يا حتى سعى مى كردند طرح شكستگى را روى نسخه كپى ترسيم كنند).8 به ناچار يك عنصر مهم در كار دانشمندان امروزى متصل كردن دوباره بخش هاى شكسته است. كتابخانه هاى باستان
كتابخانه چيست؟ طى دو هزاره اول تاريخ نگارش در بين النهرين, سواد از طريق كارگاه هاى كتابت و آنچه كه مى توان آن را مكتب تعليم كتابت ناميد ـ گاهى صرفاً خانه هاى خصوصى كاتبان, جايى كه استادان (ummia در زبان سومرى, ummianum در زبان اكدى) با گروهى از شاگردان از مبتديان (agasgu در اكدى) تا ارشدها (در زبان اكدى معروف به ses-gal به معناى برادر بزرگ ها) احاطه شده بودند ـ منتقل مى شد. وظيفه ارشدها مساعدت (اما اغلب نظم بخشيدن به) محصلين جوان تر بود. توصيف هاى روشن بسيار زيادى از شيوه آموزشى مورد اعمال در اوايل هزاره دوم پيش از ميلاد به جا مانده است.9 تا آن جا كه به اين متون قديمى سومرى مربوط است بيشتر آنچه كه قادر به كشف و بازسازى آنها بوده ايم آشغال هايى است كه در چنين مدارس آموزشى اى ـ جايى كه كاتبان سرگرم فراگيرى نحوه پيش نويس كردن يك سند و نگارش مكاتبات تجارى و حقوقى و نيز رياضيات و موسيقى بودند ـ دور ريخته شده اند.10 نهادهاى معمول آموزش كتابت گاه داراى مجموعه بزرگى از آثار در حال نگارش در ساختمان بودند. اما اغلب, الواحى كه مورد نياز نبودند خيس شده, بازيافت شده و مورد استفاده مجدد قرار مى گرفتند. بناهاى متعددى از اين نوع حفارى شده اند, از جمله بنايى احتمالاً منضم به يك معبد به تاريخ 2600ق.م (در شهر سومرى شوروپاگ) و خانه يك راهب از 1635ق.م با بيش از دو هزار لوح مشتمل بر سرودهاى دينى و اسناد ادارى و غيره (در سيپر ـ مانوم در شمال بابل).11 حقيقت دارد كه شولگى پادشاه اور (حدود 2100ق.م) ادعا كرده كه بانى و وقف كننده مكتب هاى كتابت سلطنتى در اوريم (اور) و نِبرو بوده است و هدف اصلى آنها حفاظت به ويژه حفظ مدايح سلطنتى سروده شده در وصف اين پادشاه پر جنب وجوش بوده است:
در جنوب, در اوريم, دارالمعرفت نسابا (الهه كاتبان) را بنا نهادم, باشد تا در زمين مقدس براى نگارش سرودهاى من شكوفا شود و در شمال سرزمين در نِبرو شخصى (كاتبى) را حرمت نهادم, باشد تا آن كاتب در آن جا مسئول باشد و با دستانش نيايش هايى را كه من در معبد اِكور مقرر ساختم رونويسى كند; هرگز بنا نيست كه اين مكتب ها تغيير كنند, مكان هاى يادگيرى هرگز نبايد كه از بين بروند. اين و تنها اين اكنون دانش گرد آمده من است. كلمات گردآمده تمامى سرودهايى كه به احترام من سروده شده اند جايگزين همه بيانات ديگر مى شوند. سوگند به خدايان (آن, انليل, اوتو و اينانا) كه اين دروغ نيست, حقيقت است.12
اما از آن جا كه چنين بناهايى در حفارى ها به دست نيامده اند ما نمى دانيم دقيقاً شامل چه بوده اند و تنها اطلاعات موجود درباره آنها برگرفته از خود اين مديحه است. هيچ يك از ديگر مكتب هاى بزرگ نظير مكتب هاى موجود در نِبرو و ايسين ـ كه براساس اشارات موجود در متون معتقديم وجود داشته اند ـ نيز هرگز كشف نشده اند. يك تصنيف ادبى كوتاه از اين دوره در قالب يك نامه (كه متعلق به يكى از محصلين پيشين ايسين بوده است) به وضوح سعى در القاى اين ديدگاه داشته كه آموزش موجود در نبرو به مراتب برتر از آموزش در ايسين بوده است:
اين پسرها بايد عطر نبرو را استشمام كنند. سه سال پيش من نزد آنان بازگشتم, جايى كه زندگى مى كنند در منزل استاد ـ از همان آغاز به اعتقاد من مطلوب نبود بلكه كوچك نيز بود… از آن جا كه خانه استادم بود چيزى نگفتم, اكنون گوش كنيد. آن جايى كه زندگى مى كنند يك مكتب نيست. وى نمى تواند در آن جا كاتب تربيت كند, وى حتى نمى تواند بيست يا سى طلسم را از بر بخواند يا حتى ده يا بيست ترانه مدح را اجرا كند. اما در حضور وى در خانه استادم نمى توانستم چيزى بگويم. آيا نمى دانيد كه مكتب نبرو بى نظير است؟13
با اين حال, كتابخانه ها ـ مجموعه هاى مرجع بزرگ نسخه هاى آثار علمى و ادبى كلاسيك ـ به عنوان يك نهاد, وجه مشخصه تمدن بابل و آشور در اواخر هزاره دوم و هزاره اول قبل از ميلاد يعنى اواخر عصر برنز (1500ـ1000ق.م) و عصر آهن (1000ق.م به بعد) بودند يعنى زمانى كه معابد, كاخ ها و برخى افراد مالك مجموعه هاى متون علمى, دينى و ادبى كلاسيك بودند. اغلب به نظر مى رسد كه كتابخانه ها تشكيل دهنده بخشى از معابد (جايى كه مرجع ضرورى روحانيون و كاركنان آيينى بودند) و كاخ ها (جايى كه احتمالاً تا حدودى شواهد روشن قدرت و نگرش روشنگرانه پادشاه تلقى مى شدند) بودند. در هر دو مورد ظاهراً كتابخانه داراى كاركنان بسيار متبحر بوده كه گاه خود آنها به امور ويرايش, طبقه بندى و در صورت ضرورت بازسازى آثار معيار ادبى مى پرداختند.
شواهد زيادى وجود دارد كه نشان مى دهد از كتابخانه ها براى تعليم كاتبان جوان تر نيز استفاده مى شده است. برخى از اين كتابخانه ها با كمى جزئيات بيشتر در ادامه توصيف مى شوند. خط ميخى در اوايل هزاره دوم پيش از ميلاد از بين النهرين به آناتولى اشاعه يافت و در آن جا براى نگارش زبان هندو اروپايى هيتيايى به كار رفت. اما اين كه آرشيو سلطنتى در پايتخت هيتى, هاتوساس (بوژاسكوى امروزى) را بتوان كتابخانه ناميد جاى بحث دارد هرچند كه يقيناً مشتمل بر مقدار زيادى مواد ادبى, تاريخى, حقوقى, ادارى و دينى عموماً به زبان هيتيايى, اما نيز به زبان اكدى و حتى سومرى اغلب با ترجمه ميان خطى هيتيايى و نيز موادى به زبان هاى پالانى و لووى (هردو هند و اروپايى) و حوريايى و هاتى (اين دو از زبان هاى غير مرتبط منطقه بوده اند) بوده است.14
درون بين النهرين در آشور ـ پايتخت سنتى سرزمين آشور ـ در دره علياى دجله, دو كتابخانه برجسته در حفارى به دست آمده كه هر دو شامل مواد قديمى ترند.15 يك كتابخانه كه بخش عمده آن به نظر مى رسد كم قدمت تر از قرن 8ق.م نيست شامل چند صد لوح با طيف وسيعى از محتويات از جمله برخى اسناد ادارى در معبد خداى آشور (نام خدا برگرفته از نام شهر بوده است) است كه عموماً در بستر نوآشورى در حفارى به دست آمده است. اين كتابخانه در حقيقت كتابخانه معبد بوده است هرچند مجموعه اى قديمى تر مابين صد تا دويست لوح عموماً متعلق به عصر تگلاث پيلِسِر اول (1155ـ1077ق.م) را نيز در خود جاى داده كه احتمالاً در اصل كتابخانه خصوصى يك خانواده كاتب آشورى ميانه بوده است.
كتابخانه دوم مجموعه اى بسيار گسترده با بيش از هشتصد لوح متعلق به يك خانواده نوآشورى آشيپو (جادوگران آيينى يعنى اساتيد جادوگرى خيرخواهانه براى مقاصد دينى و اجتماعى) در اتاق خاصى درون حياط قرار داشت كه ويژه كتابخانه ساخته شده بود. كتابخانه داراى يك در مخصوصاً پهن بود تا امكان ورود نور به داخل وجود داشته باشد. اين ويژگى در برخى كتابخانه هاى ديگر نيز يافت شده است, هرچند كه خواندن و نوشتن عملاً در فضاى بيرون و به احتمال زير يك ايوان صورت مى گرفته, چرا كه نور پراكنده خورشيد بهترين نور براى خواندن لوحه هاست. همچنين اين مجموعه محتوى تعداد معدودى لوح آشورى ميانه بوده است كه يكى از آنها با اطمينان قرن چهاردهم ق.م تاريخگذارى شده است يعنى حدود سه قرن پيشتر. همچنين تعدادى لوح بابلى ميانه وجود دارد كه ممكن است از بابل به آن جا آورده شده باشند. در نظر گرفتن اين احتمال جالب است كه اين الواح بخشى از الواح بابلى بوده اند كه پادشاه مرموز و محزون آشورى, توكولتى نينورتاى اول (حدود 1243ق.م) كه اولين پادشاه آشورى بود كه بابل را فتح كرد و در 1907ق.م به قتل رسيد به آشور برده شده اند. يك شعر حماسى درباره كارهاى برجسته وى در حقيقت حاوى جزئيات روشنى از الواح حمل شده است.16 اين تصنيف, گواه زنده اى از فرايند جذب فرهنگ بابل به آشور كه وى در صدد توجيه آن بود تلقى شده است.
كتابخانه معبد اصلى دومين پايتخت آشور, كلهو (نمرود امروزى) در دو اتاق در حياط معبد خداى كاتبان, نَبو, واقع در دژ شهر در كنار دو معبد و كاخ ديگر قرار داشت. اين كتابخانه نسبتاً كوچك تر از كتابخانه هاى آشور بود. احتمالاً از حدود 800ق.م تا زمان ويرانى شهر در 616ق.م يا بعد از آن مورد استفاده مداوم بوده است. حداقل يك كتيبه تاريخى كهن در مجموعه آن در 858 ـ 857ق.م نوشته شده است. اين كتابخانه نسبتاً حاوى تعداد ناچيزى تصنيف ادبى شاعرانه بوده است, اما (همان طور كه از يك كتابخانه معبد تحت حمايت سلطنتى انتظار مى رود) مجموعه اى درخور توجه از مواد آيينى و جادويى و نيز رونوشت هاى برخى كتيبه هاى تاريخى را در بر داشته است. بيش از 250 لوح يا قطعه لوح كشف شده است (و احتمالاً هنوز تعداد بيشترى لوحه زير گوشه يكى از اتاق ها وجود دارد كه تاكنون امكان حفارى نبوده است). هر چند كاتبان محصل در كلهو حضور داشته اند و برخى از آثار آنها حفظ شده است, مجموعه گزيده بزرگى از متون خوشنويسى شده وجود دارد, برخى از آنها بسيار زيبا نوشته شده اند و نيز بيشتر به خط بابلى اند. بايستى متذكر شد كه خط بابلى و آشورى شيوه هايى از نگارش ميخى اند كه همانند خط كوفى و نسخ در عربى از هم تمايز مى يابند. به طور كلى, آشورى خط منطقه جغرافيايى آشور است, اما برخى كاتبان آشورى مى توانستند به بابلى نيز بنويسند و مى نوشتند. به نظر مى رسد خط بابلى اعتبار فرهنگى بيشترى داشته و بسيارى از متون مهم كه از جنوب به كتابخانه هاى آشور منتقل شدند به اين خط بوده اند.
از انجامه ها و توصيف هاى افراد مشخص است كه الواح از كلهو به كتابخانه هاى آخرين پايتخت سلطنتى آشور يعنى نينوا (به فاصله حداكثر 25كيلومترى) راه يافته اند و برخى روابط مستقيم كاركنان كتابت دو نهاد را مى توان تصور كرد كه احتمالاً اعتبار ويژه اى به پرسنل كتابت كلهو مى داد. كتابخانه دور ـ شركين (خُرساباد), پايتخت ساخته شده به دست سارگون دوم (نيز واقع در يك اتاق در حياط يكى از معابد خداى كاتبان, نَبو) در كاخ (سلطنتى) شمال غربى در كلهو وجود داشته; كتابخانه دوررترى نيز در معبد خداى نرگال در تربيسو وجود داشته است. تربيسو شهرى است درست در بيرون از نينوا جايى كه bitreduti يا خانه جانشينى, اقامتگاه رسمى وليعهد, قرار داشته است.
برترى فرهنگى بابل پيشتر به صورت كلى توصيف شد اما متأسفانه شواهد به دست آمده در حفارى ها درباره كتابخانه هاى آن خيلى گسترده نيست. مهمترين يافته از كتابخانه معبد نو بابلى در اِ ـ بابارا, معبد خورشيد ـ ايزد شمَش در شهر سيپَر است كه دانشگاه بغداد در دهه 1980 آن را حفارى كرد.17 تخمين اندازه كامل اين كتابخانه كار مشكلى است. شايد به سبب موقعيتش در فضاى فرهنگى منبسط تر بابل به نظر مى رسد داراى مجموعه بهترى از ادبيات شعرى و نيز تعدادى آثار غير معمول تر و مرموزتر از جمله نجوم ـ نجوم بينى و رياضيات بوده است. در سيپر (همانند كتابخانه آشورى در دور ـ شركين و احتمالاً در كاخ شمال غربى در كلهو) از نوعى سيستم قفسه بندى كوچك براى دسته بندى الواح كتابخانه استفاده مى شده, اما به نحو غم انگيزى (احتمالاً به اين دليل كه استخراج الواح فوق العاده مشكل بوده است, چرا كه به شدت نمك زده شده بودند) هنگام حفارى دقت كافى اعمال نشده تا مشخص شود كدام لوح در كدام قفسه قرار داشته, در نتيجه اطلاعات بالقوه در مورد نظام ذخيره از دست رفته است.
احتمالاً مشهورترين كتابخانه در حوزه آشورشناسى, كتابخانه يا كتابخانه هاى نينوا هستند. مجموعه اصلى در كاخ جنوب غربى روى تپه اى كه امروز كويرنجيك (قويونجيك در زبان تركمن آغل گوسفندان است) ناميده مى شود قرار داشته است. اما كتابخانه هايى نيز در كاخ شمالى در معبد نبو, خداى كاتبان (واقع ميان دو كاخ) وجود داشته است.18 اين مجموعه هاى سلطنتى را آشور بانيپال پادشاه آشور (668 ـ 627ق.م) گردآورى كرده, اما آغاز آنها به پيشتر در زمان پدر وى سِناخِريب (704ـ681ق.م) باز مى گردد.
آشور باتيپال در ميان پادشاهان بين النهرين تقريباً پادشاهى بود كه مدعى شد آموزش كتابت را سپرى كرده و از استعداد ويژه اى در خواندن و نوشتن برخوردار بوده است:
Astassi kammu naklu sa sumeru sullulu akkadu ana sutesuri astu
(من مى توانم متون پيچيده را جايى كه متن سومرى غامض و حتى فهم متن اكدى مشكل است, بخوانم).19
بخش زيادى از اين مجموعه را لايارد20 در 1850 (هنگام شكار مجسمه هاى آشورى) و راسام21 در 1853 بازيابى كرده است, اينها اولين يافته هاى بزرگ الواح ميخى بودند كه كشف شدند (هرچند بايد متذكر شد كه اين اكتشاف ها ناشى از حفارى علمى نبودند). بيشتر اين الواح امروزه در موزه بريتانيا نگهدارى مى شوند. اين كتابخانه (با حدود 35000 قطعه) بزرگ ترين كتابخانه شناخته شده بين النهرين باستان است.22 در هسته آن مجموعه كوچكى از الواح نوشته شده در زمان تيگلاث ـ پيلِسِر اول, پادشاه آشورى ميانه (1115ـ1077ق.م) قرار دارد و مجموعه هاى شخصى حداقل يك دانشمند آشورى به علاوه كتابخانه هاى دانشمندان بابلى كه پس از آشوب ضد آشورى 652 ـ 648ق.م به غرامت گرفته شده بودند نيز به آن منضم است. دانشمندان بابلى مجبور مى شدند تا مجموعه هاى شخصى خود را استنساخ كنند و مجموعه هاى معابد را شكل دهند. آنها چاپلوسانه به پادشاه نوشتند: فرمان پادشاه را فراموش نخواهيم كرد, شب و روز در جد و جهد براى اجراى فرمان ارباب خود, پادشاه خواهيم بود.23 كاتبان نينوا همچنين سرگرم تهيه نسخه هاى جديد از متون بودند. برخى از دانشمندان به كار گرفته شده در آن جا زندانيان به اسارت گرفته شده يا جوانان نجيب زاده بابلى بودند كه زندانيان سياسى بوده و در زنجير نگه داشته مى شدند:
نينورتا ـ گِمِلّى, پسر حاكم نيپور مجموعه الواح را كامل كرده است. وى به غل و زنجير آهنى بسته شده و هم اكنون در خانه جانشينى (كاخ وليعهد) تحت نظارت بَنونى است. در حال حاضر براى وى كارى موجود نيست.24
دلمشغولى آشور بانيپال اين بود كه بهترين منابع اطلاعاتى از جمله فال گيرى و جادو را در اختيار گيرد تا بتواند وظايف سلطنتى خود را به نحوى كه موجب رضايت خدايان باشد ادا كند.25 وى به عوامل خود در بابل نوشت: الواحى را برايم ارسال كنيد كه براى اداره سلطنتم مفيدند.26 و در يك حكم كه به كرّار نقل شده مى گويد: (زمانى كه اين نامه را دريافت كردى, اين مردان (نام آنها ذكر شده) و مردان عالم شهر بورسيپا را بگير و به جستجوى همه الواح بر, همه الواحى كه در خانه هاى آنان است و همه آنها كه به معبد اِ ـ زيدا (معبد نَبو, خداى كاتبان) سپرده شده اند… الواح ارزشمندى كه مى شناسى (tuppani aqrutu sa med‰kkun‌simma) و آنها كه در آشور موجود نيستند را شكار كن و سپس آنها را براى من ارسال كن. من به مأموران و ناظران نوشته ام… و هيچ كس حق ندارد لوحى را از تو دريغ كند).27
اين كتابخانه ها حاوى برخى تصنيف هاى ادبى سومرى باستان همراه با ترجمه هاى ميان خطى اكدى و نيز مقدار زيادى ادبيات شعرى اكدى اند. اما اساساً طيف مورد پوشش, شامل سنت هاى مكتوب اقرارنامه هاى بزرگ دينى به ويژه فال گيرى و جادو مى شود كه منعكس كننده كار ويرايشى اى هستند كه در اواخر هزاره دوم و اوايل هزاره اول پيش از ميلاد به منظور گسترش گنجينه هاى مربوط به فال گيرى و نظام مند كردن طلسمات جادويى و آيين هاى رفع شرّ انجام شده اند. كتابخانه هاى كشف نشده
با تمركز بر كتابخانه هاى از دست رفته بين النهرين , اولين گروه از چهار گروه مورد بررسى, كتابخانه هاى كشف نشده اند. اما منظور من آن كتابخانه هايى نيست كه تاكنون صرفاً در بررسى هاى باستان شناسى كشف و حفارى نشده اند, هرچند ممكن است شمار زيادى از اين نوع وجود داشته باشد. در عوض من نوع ديگرى را در نظر دارم: مجموعه هايى از متون كه مى دانيم وجود داشته اند اما قادر به كشف آنها نيستم. فهرست هاى بابلى كهنِ موجود از تصنيف هاى ادبى سومرى متعلق به اوايل هزاره دوم ق.م جمله هاى اٌغازين محتواى كتابخانه هاى زيادى را سياهه كرده اند كه ما قادر به شناسايى آنها نيستيم. يك فهرست آشورى ميانه شگفت انگيز از اشعار افسانه اى از آشور جمله هاى آغازين تقريباً چهارصد تصنيف از جمله نود ترانه عاشقانه چوپانى را سياهه كرده است كه از همه آنها تاكنون تنها يكى, روى يكى از الواح كتابخانه بريتانيا يافته شده است.28 ويراستار باستانى فهرستى از ترانه هاى آئينى سومرى اوليه از نينوا (فهرست در اكدى kal‌tu ناميده مى شود) خود مى دانسته كه قادر به يافتن همه عناوينى نبوده كه از وجود آنها آگاه بوده است, وى مى نويسد: (جملات آغازين مجموعه هاى kal‌tu وارسى شدند, همه آنها كه موجود بودند. امكان رديابى بسيارى وجود نداشت (mad‌ti ul amr‌) و از اين رو به حساب نيامدند).29 كتابخانه هاى ويران شده
اين دسته شامل كتابخانه هاى سلطنتى و ديگر كتابخانه هاى شهرهاى نينوا, كلهو, آشور, دور ـ شركين و تبريسو مى شود كه پيشتر به تفصيل تشريح شدند. همه اين كتابخانه ها به صورت نظام مند از سوى دشمنان متحد آشور يعنى بابلى ها و مادها ـ كه با هم متحد شدند امپراتورى آشور را طى سال هاى 614 ـ 612ق.م براندازند ـ ويران شدند.30 شرايطى كه الواح در آن يافت شده اند ـ در كاخ ها كه مملو از شواهد خرد كردن و آتش زدن هستند, با بقاياى سوخته تيرهاى چوبى بام ـ بخشى از تصوير باستان شناسى رايج است كه به وضوح مؤيد بيانيه موجز وقايع نامه بابلى سال 612ق.م است:
آنها (بابلى ها و مادها) شهر را مورد غارت شديد قرار دادند. در چندمين روز از ماه آبو… آنان شكستى سهمگين بر مردمانى بزرگ تحميل كردند. در آن زمان سين ـ شَر ـ اِشكون, پادشاه آشور درگذشت. آنان غنايم گسترده شهر و معبد را با خود بردند و شهر را به تلّى از ويرانه بدل ساختند.31
اين ويرانى نه تنها نشانه افول سياسى امپراتورى آشور است, بلكه در چشم به هم زدنى, نشانه پايان كامل سنت فكرى منتقل شده از راه نظام نگارش ميخى در بين النهرين شمالى و كم و بيش, سواد ميخى در منطقه نيز هست. بيشتر دانش منتقل شده به خط ميخى از لحاظ فرهنگى با رسانه, زبان ها و سنت هاى آن پيوند خورده است و هرگز ازمرزهاى فرهنگى عبور نكرده تا به قلمرو و ديگر اشكال نگارش وارد شود. مجموعه هاى كتابخانه روى كف اتاق ها پراكنده شدند, بسيارى از الواح زير آوار بناهاى ويران خرد شدند. در كلهو برخى از ويرانه هاى معبد نَبو پس از چند دهه مورد سكونت مجدد قرار گرفتند. اين ساكنين كه سواد نگارش ميخى نداشتند به حفر اتاق هاى كتابخانه پرداختند و بقاياى كتابخانه معبد را به بيرون منتقل كردند تا به خشت هاى پخته و سنگفرش پياده روهاى آشورى دست يابند. زمانى كه مصالح مورد نظر خود را از بنا خارج كردند حفره ها را از نو پر كردند و بقاياى خرد شده كتابخانه را كه با مقدار خاصى گچ و قير طبيعى ناشى از عمليات ساختمانى آنها مخلوط شده بود به داخل كتابخانه برگرداندند. شكى نيست كه الواح طى اين فرايند صدمه بيشترى ديدند. الواح حدود 2500 سال تا سال 1955م در همان جا كه قرار داشتند دست نخورده باقى ماندند.
زمانى كه لايارد الواح كتابخانه آشور بانيپال را در 1850 كشف كرد هنوز امكان خواندن صحيح آنها وجود نداشت, هرچند گام هاى اول در رمزگشايى خط ميخى بابلى در دهه 1840 برداشته شده بود.32 داستان رمزگشايى قصه درازى است اما تاريخ مورد توافق رمزگشايى كامل خط ميخى بابلى 1857 است يعنى زمانى كه انجمن اسيايى سلطنتى انگليس رقابتى را براى چهار دانشمند در لندن ترتيب داد: راولينسون,33 هينكس,34 اوپرت35 و فاكس تالبوت,36 كه نفر آخر بيشتر به پيشگام عكاسى معروف است. به هر چهار نفر يك متن مشابه داده شد تا در اتاقى مجزا به رمزگشايى آن بپردازند و هر چهار نفر اساساً يك نتيجه ارائه كردند. كتابخانه هاى جايگزين شده
با نابودى تقريباً ناگهانى كتابخانه هاى آشورى مى توان شرايط متضاد را در بابل در جنوب بين النهرين و قلب فرهنگى اين سرزمين مقايسه كرد, جايى كه سنت ميخى حداقل تا سده اول ميلادى تداوم يافت. كتابخانه هاى بابلى بسيار تدريجى تر و هوشمندانه تر از بين رفتند, چرا كه زبان ها, نظام هاى نگارش الفبايى (براى نوشتن اشكال مختلف آرامى, پارتى و يونانى) و مواد نگارشى جديد (پاپيروس و پارشمن) شيوه هاى جايگزينى براى انتقال فرهنگى فراهم كردند. در سده آخر پيش از ميلاد ما شاهد شرايط فوق العاده اى هستيم كه طى آن ساكنينِ يونانى زبان بابل پسران خود را راهى مدارس كتابت ميخى كردند. اين محصلين با يادگيرى چگونگى رونويسى سياهه هاى سنتى مشتمل بر نشانه هاى خط ميخى كه قدمت آنها به سه هزار سال پيشتر برمى گشت و نيز رونويسى آثار ادبى سنتى, نشانه هاى ميخى را به صورت معمول با سوزن نى روى لوح حك مى كردند و سپس پشت لوح با همان سوزن تلفظ آوايى كلمات سومرى و اكدى را با حروف يونانى مى نوشتند. اين يك مورد استثنايى از آميزش رسانه ها بود.37 با جايگزين شدن خط ميخى با ديگر نظام هاى نگارشى, دسترسى به اين سنت ادبى به مرور از دست مى رفت. در قرن اول پيش از ميلاد در بابل خانواده اى از روشنفكران بسيار تحصيل كرده و بسيار متبحّر در ادبيات آيينى سنتى سومرى هنوز سرگرم رونويسى و ويرايش دقيق (با مقابله منابع متعدد و با ثبت گونه هاى مختلف) سروده هاى دينى تصنيف شده حدود دو هزار سال پيشتر بودند, اما آنان تعدادى معدود و منزوى بودند. پيرامون آنان را مردمانى احاطه كرده بودند كه اسامى هلنى داشتند, از زبان و نگارش آرامى يا پارتى و از سكه هايى آراسته به متون يونانى استفاده مى كردند و خدايان جديدى را با اسامى يونانى يا ايرانى مى پرستيدند. كتابخانه خصوصى ارزشمند اين خانواده به عنوان يك سنت ميرا كه به سادگى جايگزين شد از بين رفت.
اين مورد نمونه خوبى از يك مجموعه كتابخانه است كه به دليل حفارى غير علمى از دست رفته. الواح آن عمدتاً در برلين (تنها اطلاعاتى كه در 1886 به دست آمده حاكى از آن است كه همراه هم در بابل يافت شده اند) و با دقت در 1896 به دست جورج رايزنر38 (كه بعدها تغيير گرايش داد و به مصرشناس بسيار معروف ترى مبدل شد) منتشر شدند.39 در دهه 1980 مشخص شد كه برخى الواح موزه مترو پوليتن نيويورك بايستى (از هر طريق) دقيقاً از همان كتابخانه خصوصى آمده باشند: همان اعضا خانواده كاتبان در نگارش آنها دخيل بوده, تصنيف ها متعلق به گونه هاى مشابه بوده و برخى از قطعات نيويورك در حقيقت جزء شكسته الواح برلين بودند. اين موارد از طريق محتواى ادبى و از عكس هاى قطعات ناقص مشخص شده اند, اما اتصال فيزيكى تاكنون توسط دو موزه عملى نشده است. كتابخانه هاى غير قابل دسترس
اكنون به آخرين گروه از كتابخانه هاى از دست رفته بين النهرين باستان رسيديم, كتابخانه هايى كه براى دانشمندان از دست رفته محسوب مى شوند به اين معنا كه بسيارى از الواح در موزه هاى غرب ناخوانده مانده اند. اين وضع تا حدودى ناشى از نبود پرسنل است. تعداد معدودى دانشگاه داراى دو آشورشناس در ميان كاركنان خود هستند. در كنفرانس بين المللى آشورشناسى, ممكن است چهارصد آشورشناس از سراسر جهان گرد هم آيند اما متخصص خط ميخى به حد كافى براى خواندن و رونويسى الواح در دسترس وجود ندارد.
مى دانيم كه هزاران لوح و قطعه لوح از كتابخانه هاى آشور بانيپال و ساير كتابخانه ها در موزه بريتانيا هنوز در انتظار خوانده شدن, رونويسى و انتشارند و تأخير در بازيابى آنها صرفاً به علت نبود وقت و نيروى انسانى كافى است. همچنين مى دانيم كه ده ها هزار قطعه در ديگر موزه ها (به ويژه در پاريس, برلين, فيلادلفيا, استانبول و بغداد) منتظر مطالعه هستند. برخى نهادها در نقاط مختلف دنيا درباره مجموعه هاى خود بسيار سخت گيرند و دسترسى به اين منابع را تنها به دانشمندان بومى يا دانشمندان خاص كه حق انحصارى انتشار آثار ويژه را, حتى بدون داشتن همكار كسب كرده اند محدود مى كنند (جاى خشنودى دارد كه بگويم موزه بريتانيا از اين حيث استثناست, چرا كه سياست درهاى باز را اعمال مى كند و لذا هر متخصص معتبرى مى تواند الواح را ببيند و هر متن ميخى را ترجمه و منتشر كند). ديگر اين كه يك تجارت رو به گسترش در حوزه آثار باستانى به يغما رفته در جريان است, چه آنها كه اخيراً از موزه هاى كشورهاى مبدأ ربوده شده اند و چه آنها كه به صورت قاچاق يا غير علمى به دست افراد فقير بومى از زير زمين بيرون آورده شده اند (به سختى مى توان نام حفارى بر آن نهاد). متأسفانه از دهه 1990 لندن به يك مركز جهانى براى تجارت اشيا باستانى قاچاق تبديل شده است. آيا بايد سعى كرد تا با ردّ انجام هرگونه همكارى با اين دلالان عتيقه ـ و در نتيجه از دست دادن شانس مشاهده يك لوح مهم كه مى بايد رونويسى و ترجمه آن ميسر باشد يا شانس اين كه حداقل درباره آن بدانيم ـ مانع از گسترش اين روند شد, در حالى كه در صورت عدم همكارى ممكن است لوح با راهيابى به يك مجموعه خصوصى براى پنجاه سال بعد نيز ناپديد شود؟
تعدادى پروژه الكترونيكى در سال هاى اخير شروع شده و توسعه يافته كه مى توانند نقش مهمى در همگانى كردن دسترسى به منابع مكتوب باستانى ايفا كنند. پروژه (پيكره متن الكترونيكى ادبيات سومرى40) در صدد گردآورى و ارائه دسترسى جهانى به مجموعه اى از متون كلاسيك سومرى است.41 بيشتر آنچه كه از پيكره اصلى اين متون, بازيابى و ويرايش شده (در حال حاضر بيش از سيصد تصنيف) هم اكنون در وب سايت اين پروژه (كه ماهانه ششصدهزار بار از بيش از هشتاد كشور مورد بازديد قرار مى گيرد) در دسترس است, اما هنوز وجود بسيارى منابع شناخته شده كه هنوز منتشر نشده اند و نيز حتى (ويرايش هاى در دست تهيه) به شدت تحت حفاظت, مانع از پيشرفت اين حوزه است. پس دسترس ناپذيرى وجهه چهارم اين ضايعه است و شايد گزنده تر, چرا كه به صورت بالقوه قابل رفع است.

* * *

از زمانى كه متن فوق نوشته شده, وقايع غم انگيز جنگ دوم خليج فارس, آوريل ـ مى2003, موضوع كتابخانه هاى از دست رفته در عراق امروزى را وارد مرحله اى مخوف كرده است. كتابخانه ها, موزه ها و محل هاى باستان شناسى به نحو اسفناكى آسيب ديده اند به نحوى كه ابعاد هنوز مبهم اين واقعه با غارت بغداد از جانب مغول ها در 1158 مقايسه شده است. هنوز كسى قادر به ارزيابى كامل گستردگى اين خسارت ها و آسيب ها نيست و در حقيقت هرگز براى مورخان يا روزنامه نگاران موشكاف ميسر نخواهد بود تا اين كلاف درهم پيچيده وقايع را از هم باز كرده و فصلى در باب آن بنويسند ـ حتى يك بار تلاش هاى روزنامه نگاران به منظور جمع آورى اخبار و كشف ماجرا ناديده گرفته شده است. اما زمانى كه اين مطالب به زير چاپ مى رود اين يقين حاصل شده كه برخى مجموعه هاى ميخى موزه ملى عراق و ديگر موزه ها آسيب ديده اند كه ترميم نمى پذيرند, ساير مجموعه ها غارت شده اند و ممكن است ترميم شوند يا نشوند.
پي نوشت ها: * Black, Jeremy (2004) زLost libraries of ancient Mesopotamiaس pp. 41-57 in: James Raven (Editor) Lost Libraries: the destruction of great book collections sine antiquity. New York: Palgrave Macmillan. ** استاد دانشگاه آكسفورد. *** دانشجوى دكتراى كتابدارى و اطلاع رسانى دانشگاه يو. سى. ال لندن. 1. See: J. A, Black and W. J. Tait, زArchives and Libraries: Mesopotamia and Egyptس in J. Sasson, ed., Civilization of the Ancient Near East (NewYork: Scribnerصs, 1995), 219-209. 2. See: H. Hunger, Babylonische und assyrische Kolophone, Alter orient und Altes Testament2 (Neukirschen-Vluyn: Butzon-Kevelaer, 1968), index, p.163 s.v.id‌. 3. See: H. Nissen, P. Damerow, and R. Englund, Archaic Book-keeping: Early Writing and Techniques of Economics Administration in the Ancient Near East (Chicago: University of Chicago press, 1993). 4. See: B. Alster and A. Westenholz, زthe Barton Cylinderس, Acta Sumerologica 16 (1994): 15-46. براى مبحث كلى سواد نگاه كنيد به اثر برجسته اخير زير: C. Wilcke, Wer las und schrieb in Babylonien und Assyrien? Uberlegungen zur Literalitat im Alten Zweistromland, Bayerische Akademie der Wissenschaften, Philhist. Klasse, Jahrgang 2000, Heft 6 (Munich). 5. See: C. B. F Walker, Cuneiform: Reading the past (London: British Museum Publications, 1987). 6. See: David Brown, Mesopotamian Planetary Astronomy-Astrology, Cuneiforn Monographs 18 (Groningen: Styx, 2000). 7. See: D. J. Wiseman and J. A. Black, Literary Texts from the Temple of nabu, Cuneiform Texts from Nimrud IV (London: British School of Archaeology in Iraq, 1996) introduction, 1-7 (p.5); and in general Hunger, Babylonische und assyrische Kolophone. 8. See: F. N. H. Al-Rawi, زTablets from the Sippar library, I. The شWeidner Chronicleص: a suppositious royal letter concerning a visionس, Iraq 52 (1990): 1-13. 9. See: G. C. Gadd, Teachers and students in the oldest schools (London, 1956); for a broader view see: S. Tinney, زOn the curricular setting of Sumerian literatureس, Iraq 61 (1999): 159-72. 10. See: E. Robson, Mesopotamian Mathematics 2100-1600 BC: Technical Constants in Bureaucracy and Education, Oxford Editions of Cuneiform Texts 15 (Oxford: Clarendon Press, 1999). 11. See: L. De Meyer, زDer, Tell ed-س, in E. Meyers, ed., The Oxford Encyclopedia of Archaeology in the Near East (New York and Oxford: Oxford University press, 1997). For another example see: A. Cavigneaux, زA scholarصs library in Meturanس, in Tz. Abusch and van der Toorm, eds. Mesopotamian Magic: Textual, Historical and Interpretative Perspectives (Groningen: Styx, 1999), 251-73. 12. A praise poem of sulgi B in Jeremy Black, et al., Electropnic text corpus of Sumerian Literature (1998-), 2.4.2.02: 308-19. 13. Literary letter from Nabi-Enlili to Silli-Eshtar, 3.3.18 in Civilصs catalogue; see J. J. A. van Dijk, زEin spataltbabylonisxher Katalog einer Sammalung sumerischer Briefeس Orientalia 58 (1989): 441-52 (pp.448-52). 14. حدود 25000 لوح از آرشيوهاى هيتى در حفارى ها كشف شده است. لاروش تخمين زده كه اين تعداد يك هفتم تعداد اصلى بوده است, نگاه كنيد به اين دو منبع: E. Laroche, Catalogue des texts Hittites (Paris: Klincksieck, 1971); Amelie Kuhurt, The Ancient Near East, c. 3000-330 BC, 2Vols (London and New York: Routledge, 1995): 232-7. 15. براى يك مرور كلى بر اين كتابخانه ها نگاه كنيد به: Olof Pedersen, Archives and Libraries in the Ancient Near East 1500-300 BC (Bethesda, MD: CDL Press, 1998). 16. See: B. Foster, Before the Muses:and Anthology of Akkadian Literatrure, 2Vols (Bethesda, MD: CDL Press, 1996), 1:211-30, esp.228. 17. See: Black and Tait, Arcives and libraries: 2207; for details see: F.N.H. Al-Rawi and A.R. George, زTablets from the Sipper library, II. Tablet II of the Babylonian Creation Epicس, Iraq 52 (1990): 149-57 (p.149n.1). 18. See: J. E. Reade in K. Veenhof, Cuneiform Archives and Libraries, Comtes Rendus des Rencontres Assyiologiques Internationales 30 (Istanbul: Nederland Instituut voor her Nabije Oosten, 1986): 213ff. 19. M. Streck, Assurbanipal und die letzten assyrischen Konige bis zum Untergang Niniveصs, Vorderasiatische Bibliothek 7 (Leipzig: 19916): 25, 1:17. 20. Layard. 21. Rassam. 22. See: J. E. Reade, زNinive (Nineveh)س, in Reallexikon der Assyriologie 9 (2000): 388-433 (pp. 421-27, 17 زCuneiform recordsس); C. B. F. Walker, زthe Kouyunjik Collection of Cuneiform Text: Formation problems, and Prospectsس, in F. M. Fales and B. J. Hickey, eds, Austen Henry Layard tra Iصoriente e Venezia (Rome: "LصErma" di Bretschneider, nd): 183-93. 23. Unpublished tablets cited by: A. R. George, The Epic of Gilgamesh: A New Translation (Harmondsworth: Penguin Books, 1999), introduction, p.xxii. 24. S. Parpola, زA letter from Samas-sumu-uki to Esarhaddonس, Iraq 34 (1972): 21-34 (p.33). 25. George, The Epic of Gilgamesh, p.xxiv. 26. R. Campbell Thompson, Late Babylonian Letters (London: Luzac, 1906), no.1. 27. Neo-Babylonian letter of Assurbanipal, CT 22 1:29-L. Waterman, Royal Correspondence of the Assyrian Empire (Ann Arbor; University of Michigan Press, 1930-36), vol.4, p.213; no 6- E. Chiera, They Wrote on Clay: the Babylonian Tablets Speak Today (Chicago: University of Chicago Press, 1938): 174. 28. See: J. A. Black, زBabylonian Ballads: a new Genreس, In Journal of The American Oriental Society 103 (Kramer Anniversary Volume, 1983): 25-34. 29. See: J. A. Black, زSumerian balag Compositionsس, in Bibliotheca Orientalis 44 (1987): 32-79. 30. Kuhrt, The Ancient Near East, pp. 540-6. 31. A. K. Grayson, Assyrian and Babylonian Chronicles. Texts from Cuneiform Source 5 (Locust Valley, 1975): 94, chronicle 3: 43-5. The text is slightly resorted. 32. See: C. H. Gordon, Forgotten Scripts: The Story of their Decipherment (Harmondsworth: Penguin Books, 1971); P. T. Daniels and W. Bright, eds, The Worldصs Writing Systems (New York: Oxford University Press, 1996), esp. pp.139-88. 33. Rawlinson. 34. Jincks. 35. Oppert. 36. Fox Talbot. 37. See: A. J. Black and S. M. Sherwin-White, زA Clay Tablet with Greek Letters in the Ashmolean Museum, and the شGraeco-Babylonicaص textsس, Iraq 46 (1984): 131-40. 38. George Reisner. 39. See: G. A. Reisner, Sumerisch-babylonische Hymnen nach Thontafeln griechischer Zeit (Berlin, 1986), p.xi. 40. The Electronic Text Corpus of Sumerian Literature. 41. Black, et al., Electronic Text Corpus of Sumerian Literature .

نام کتاب : آیینه پژوهش نویسنده : دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم    جلد : 104  صفحه : 1
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست