responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : آیینه پژوهش نویسنده : دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم    جلد : 103  صفحه : 1

فلسفه غرب و فلسفه اسلامى در آينه متون آموزشى
اسلامى سيد حسن

درآمد
يكى از دانش هاى كهن كه مادر علوم به شمار مى رفته و همواره مدار تعليم و تعلم و بحث بوده, فلسفه است. از اين رو آثار متعددى در اين حوزه در جهان اسلام پديد آمده است. عمده اين آثار, جنبه تعليمى نداشته و تنها بازگوى آراى مؤلفان آن بوده است مانند شفاى بوعلى يا اسفار ملاصدرا. در عين حال مى توان از مواردى ياد كرد كه با هدف تعليم فلسفه تأليف شده است. از جهتى كل آثار فلسفى را مى توان به اجتهادى و تعليمى تقسيم كرد. در نوع اول مقصود مؤلف در درجه نخست بيان آراى فلسفى خود و دفاع از آنهاست, حال آن كه در نوع دوم هدف تعليم رشته و دانشى به نام فلسفه است. از اين رو در كنار متون درجه اول فلسفى مى توان شاهد آثارى بود كه مى كوشد انديشه هاى بيان شده در جاهاى ديگر را به زبانى روشن تر بيان كند. اين نوع آثار براى آموزش و ترويج فلسفه بسيار لازمند و اگر ادبيات پر بارى در اين باب نباشد نمى توان انتظار رشد فرهنگ فلسفى و فلسفه ورزى را داشت.
با توجه به اين مسأله و ضرورت پرورش تفكر انتقادى در دانشجويان فلسفه, معلمان و مؤلفان فلسفه مى كوشند آثارى خاص پديد آورند كه جنبه تعليمى آن غالب باشد و دانشجويان را به شكلى آسان ياب با مسائل و حوزه هاى گوناگون فلسفه آشنا سازد. از اين رو آثار تعليمى ويژگى هاى خاصى مى يابند كه خواندن آنها را دلپذير مى سازد و آموزندگان و متعلمان را به ادامه اين مسير و آشنايى با بزرگان اين فن برمى انگيزد. ليكن اين مهم در مراكز علمى و آموزشى در ايران معاصر ناديده گرفته شده است و ظاهراً نمى توان متنى را با مختصات مناسب آموزشى معرفى نمود. اين خلأ موجب شده است فرهنگ فلسفه آموزى و فلسفيدن در كشور ما ضعيف باشد و نتوان از ظرفيت هاى موجود در اين دانش بهره كافى برد. امروزه وضع فلسفه در كشور ما چندان مطلوب نيست و اين نكته اى است كه صاحب نظران اين حوزه بدان تصريح كرده اند, براى مثال مرحوم دكتر مهدى حائرى يزدى در پاسخ به اين پرسش كه (وضع فلسفه را در اوضاع فعلى چگونه مى بينيد, چه زمينه هايى براى نشاط دوباره تفكر فلسفى در عالم اسلامى و جهان وجود دارد؟)1 نوميدانه مى گويد كه متأسفانه در حال حاضر هيچ زمينه اى, اگر هم وجود داشته باشد, به چشم بنده نمى آيد.2
هدف اين نوشته بررسى علل اين وضع نيست, همچنين مقصود ارجاع همه كاستى ها به متون آموزشى يا نحوه آموزش فلسفه نيست, بلكه هدف تنها اشاره به وضع فعلى متون مقدماتى آموزش فلسفه اسلامى در كشورمان است كه بى ترديد نوع آن مى تواند در رواج يا كساد فلسفه تأثيرگذار باشد, از اين رو در اين جا از بحث ديگر عوامل و علل خوددارى مى شود. براى اين كار به جاى توصيه هاى كلى درباره بهبود وضع متون به مقايسه اى ميان متون آموزش فلسفه اسلامى و فلسفه غرب پرداخته مى شود, زيرا از اين طريق بهتر مى توان قوت ها و ضعف ها را ديد و نشان داد, ليكن هنگام مقايسه به هيچ وجه در پى تحليل مضامين اين كتاب ها نيستيم, بلكه فقط مسائل شكلى و صورى بحث مدنظر است. بنابراين چه فلسفه را تلاش براى كشف حقيقت بدانيم و چه آن را تلاش براى فهم دقايق زبان در نظر گيريم, بايد در آموزش آن شيوه مطلوبى به كار گرفته شود كه به نظر مى رسد در نظام آموزش فلسفى ما به آن توجه نشده است.
كتاب هاى آموزش فلسفه در حوزه انگليسى زبان را مى توان در يك تقسيم بندى نه چندان دقيق به سه نوع كلى تقسيم نمود: نخست آثار داستان گونه, دوم آثار ساده سازانه و سوم آثار دانشگاهى و آكادميك. در نوع اول مسائل فلسفى با استفاده از زبانى داستانى, اعم از رمان يا نمايشنامه بيان مى شود و كوشش مى گردد تا از ابزار داستانى و نمايشى براى انتقال مفاهيم فلسفى يارى گرفته شود; كتاب دنياى سوفى نوشته يوستاين گاردر, نمونه كاملى از اين دست در عرصه آموزش فلسفه در غرب به شمار مى رود. قهرمان اين رمان فلسفى, دخترى است سيزده چهارده ساله كه هنگام بازگشت از مدرسه در صندوق پستى خانه شان به نامه اى برمى خورد كه در آن تنها يك جمله نوشته شده است: (تو كيستى). اين نامه كه فرستنده آن ناشناس است آغاز ماجرايى است كه او را به عمق مباحث و مسائل فلسفى مى كشد. اين كتاب با جذابيت يك رمان, گزارش روشنى از تاريخ و مسائل فلسفه غرب را به دست مى دهد.3 نوع دوم از متون آموزش فلسفه, آثار ساده سازانه است; اين سنخ آثار بى آن كه دست به دامان ادبيات و بهره گيرى از زبان ادبيات نمايشى شوند مى كوشند گزارشى از مسائل و حوزه هاى فلسفه يا فيلسوفان به دست دهند; مجموعه انگليسى زبان با عنوان (براى نوآموزان) (For beginners) از اين دست آثار به شمار مى رود. هر يك از جلدهاى اين مجموعه به يك موضوع يا شخصيت اختصاص يافته و با استفاده از طرح هاى زيبا و به گونه اى مصور, مسائل حوزه مورد بحث را كاويده است; برخى از عناوين اين مجموعه عبارتند از: اخلاق, سارتر, كى ير كه گور, فوكو, هگل و فلسفه. برخى از عناوين اين مجموعه با نام (قدم اول) به زبان فارسى ترجمه و منتشر شده است.4 در سطحى بالاتر مى توان از مصاحبه هاى بريان مگى با صاحب نظران فلسفه نام برد. وى برنامه هايى را براى شبكه بى.بى.سى. تدارك ديد و در با دعوتِ استادان بنام فلسفه كوشيد تصويرى كلى اما گويا از فيلسوفان و مسائل اين حوزه به زبانى غير فنى به دست دهد.5
نوع سوم آثارى اند كه براى استفاده آكادميك و تدريس دانشگاهى فراهم آمده اند; اين آثار نه داستانى اند و نه مسائل را ساده و عاميانه مى كنند, بلكه تصويرى روشن و دقيق از مباحث طرح شده به دست مى دهند. با اين همه در نوشتن و فراهم آورى اين نوع كتاب ها تمهيداتى انديشيده مى شود تا خوانش و درك اين متون حتى المقدور آسان و لذت آفرين باشد, اين مسأله هنگامى جدى تر مى شود كه در نظر بگيريم بيشتر اين كتاب ها براى تدريس در غالب رشته ها در حد دو واحد درسى يا يك نيم سال تحصيلى در نظر گرفته شده اند; از اين رو توجه به اين تمهيدات مى تواند در طراحى و تدريس فلسفه و نحوه تدوين كتب آموزشى اين رشته بسيار سودمند باشد. دامنه بحث
به همين دليل در اين نوشته برخى از اين متون آموزشى انتخاب شده و از جنبه هايى با متون آموزش فلسفه اسلامى در كشورمان سنجيده شده است; منابع اساسى كه براى اين كار از فرهنگ انگليسى زبان انتخاب شده, عبارتند از:
1. فلسفه آن گاه و اكنون.6
2. انديشيدن از طريق فلسفه: مقدمه.7
3. مبانى فلسفه: مقدمه.8
4. مبانى فلسفه.9
5. تجربه فلسفه.10
6. درآمدى بر فلسفه.11

البته از كتاب هاى ديگرى نيز در اين مقايسه سود جسته خواهد شد, ليكن عمدتاً به اين آثار استناد مى شود. در حالى كه انتخاب كتاب هايى از سنخ فوق آسان است و به سادگى مى توان عناوين متعددى از اين دست را رديف كرد و به بررسى آنها پرداخت گزينش كتاب هاى آموزش فلسفه اسلامى كه خصلت آموزشى داشته باشد و مشخصاً به عنوان متن درسى مقدماتى فراهم آمده باشد, دشوار است. تعداد چنين كتاب هايى از انگشتان دست تجاوز نمى كند و حتى به آن هم نمى رسد و همين آثار نيز غالباً مقبوليت عمومى نيافته و به عنوان متن آموزشى پذيرفته نشده است, از اين رو اين مقايسه اندكى دشوار مى گردد و نمى توان به تعداد كتب فوق كتاب هايى مشابه را معين ساخت و بررسى كرد. با اين همه ناگزيريم از كتاب هايى نام ببريم كه ممكن است عملاً از جهاتى استناد به آنها نيز محل چند و چون باشد. نگارنده پيشاپيش به اين مشكل واقف است, ليكن چاره اى جز اين كار نداشته است. در غير اين صورت مى بايست كتاب هاى فوق را در يك سو قرار داد و تنها يك كتاب يا حداكثر دو كتاب را در سوى ديگر گذاشت.
از ميان متون آموزشى موجود در كشورمان كتاب هاى زير بررسى خواهد شد:
1. بداية الحكمه.12
2. آموزش فلسفه.13
3. دروس فلسفه.14
4. از ويژگى هاى فلسفه.15
5. آشنايى با فلسفه.16

علت انتخاب كتب فوق آن است كه برخى از آنها رسماً و عملاً به عنوان نخستين متن آموزش فلسفه معرفى و شناخته شده و برخى نيز با اين ادعا نوشته شده اند.17 اينك لازم است گزارش گذرايى از اين كتاب ها در دست داشته باشيم.
يك. كتاب بدايةالحكمه نگارش علامه طباطبايى نخستين و مهمترين كتاب از اين سنخ به شمار مى رود. طى چند دهه اخير, اين اثر را مى توان نخستين اثرى دانست كه براى آموزش فلسفه اسلامى در دوران معاصر18 نوشته شده است.19 گفتنى است اين اثر به درخواست مسئولان وقت مدرسه علميه منتظريه قم تأليف شد و هدف از نگارش آن ارائه متنى آسان ياب و خوش خوان براى آشنايى با فلسفه اسلامى بود. در اين كتاب, قبل از مقدمه علامه, مقدمه مسئولان مدرسه درج شده و هدف از نگارش كتاب بيان شده است. كسان ديگرى نيز بر اين نكته تأكيد داشته اند كه علامه اين متن را به عنوان اولين متن آموزش فلسفه نگاشته است.20 نام كتاب نيز علاوه بر بار متواضعانه اش گوياى همين مطلب است. علامه بدايه را براى مبتديان فلسفه و نهايه را براى منتهيان اين عرصه نوشت و كوشيد طى اين دو كتاب, همه مباحث اصلى فلسفه را به روشنى بيان دارد.
نكته درخور توجه آن است كه اين اثر به دست كسى تأليف شده است كه خود نه تنها استاد طراز اول فلسفه اسلامى بوده, بلكه افزون بر آن از فلاسفه بزرگ سده اخير به شماره مى رود و نوآورى هايى در اين عرصه داشته است. اين اثر نقطه عطفى در كتب تعليمى فلسفه به شمار مى رود. اين نكته هنگامى آشكارتر مى گردد كه با آثار ديگرى چون شرح منظومه مقايسه شود. هرچند طى اين مدت و همراه يا پس از اين كتاب, آثار ديگرى با هدف تعليم فلسفه به دانشجويان اين رشته تأليف شده است اما عملاً هيچ يك نتوانسته است اعتبار و شهرت اين كتاب را به دست آورد و جانشين آن گردد. استقبال از اين كتاب در مجامع علمى ما نه تنها كاسته نشده كه همچنان در حال افزايش است. وجود ترجمه ها و شروح اين كتاب, تعيين آن به عنوان متن درسى رسمى در حوزه علميه قم و حضور آن به عنوان متن امتحانى در آزمون هاى ورود مقطع كارشناسى ارشد و مانند آن گوياى اين جايگاه است. اين كتاب به دوازده مرحله و هر مرحله به چندين فصل تقسيم شده است; مراحل اين كتاب به ترتيب به اين شرح است:
بحث كلى وجود; بحث وجود ذهنى; بحث وجود نفسى و غيرى; بحث موادّ ثلاث يعنى واجب, ممكن و ممتنع; بحث احكام ماهيت; مقولات عشر; بحث علت و معلول; بحث وحدت و كثرت; بحث سبق و لحوق و حدوث; بحث قوه و فعل; بحث علم, عالم و معلوم; مباحث ذات, صفات و افعال واجب الوجود.
دو. آموزش فلسفه محصول درس هاى آيت الله مصباح يزدى است كه پس از انقلاب اسلامى در مؤسسه در راه حق و با هدف تقويت مبانى اعتقادى و دينى جوانان القا شد و بعدها به همت برخى از شاگردان ايشان تحرير و به دست ايشان بازنگرى شد و در دو جلد به چاپ رسيد. اين كتاب به نيكى دغدغه هاى فكرى و نظرى حاكم بر آن دوران و مسائل پيش آمده را منعكس مى كند و آن را از يك متن آموزشى صرف خارج مى سازد. نكته درخور توجه در اين كتاب آن است كه از تراوشات فكرى يكى از استادان فلسفه و صاحب نظران اين عرصه است, نه صرفاً تقرير آراى اين حوزه, از اين رو در اين كتاب شاهد نظريات مؤلف آن هستيم. همچنين اين كتاب برخلاف بدايه به زبان فارسى نوشته شده است و از تبويب و ترتيب بسامان ترى برخوردار است. افزون بر آن, وجود خلاصه درس و پرسش هاى پايانى هر درس, خصلت آموزشى آن را بيشتر نشان مى دهد.
اين كتاب دربردارنده هفت بخش و هفتاد درس است كه از تاريخ فلسفه و مسائل شناخت شناسى آغاز مى شود و به مباحث وجودشناسى, عليت, حركت و سرانجام خداشناسى مى انجامد.21
سه. كتاب دروس فلسفه (متناسب با بدايه الحكمه و نهايه الحكمه كه رايج ترين كتاب هاى درسى فلسفه اسلامى در حوزه و دانشگاه است تنظيم)22 و به گفته مؤلف آن به گونه اى تحرير و تنظيم شده كه (با مطالعه آن نيازى به فراگيرى بدايه)23 وجود نخواهد داشت. اين كتاب به همان سبك بدايه و متناظر با آن نگاشته شده است و مى توان آن را بازنويسى تفصيلى آن دانست, با اين تفاوت كه مباحث اثبات ذات و صفات واجب تعالى در آن نيامده است, به اين دليل كه اين مباحث (معمولاً به طور مستقل تحت عنوان عقايد, آموزش داده مى شود).24
با اين همه مؤلف با استفاده از درس هاى استاد شهيد مطهرى, بحثى را در آغاز كتاب خود درباره تاريخ و مشرب هاى فلسفى در جهان اسلام آورده و خود به اين مسأله اشاره كرده است.25 هر يك از درس هاى اين كتاب, همراه با چكيده مطالب و پرسش است كه كار آموزندگان را آسان مى سازد.
چهار. كتاب از ويژگى هاى فلسفه بر اين باور استوار است كه چنان ساده نگارش شده است كه (آنهايى كه مى خواهند با فلسفه آشنا شوند لازم است مطالعات خود را از اين كتاب آغاز كنند).26 اين كتاب داراى يك پيش گفتار چهل صفحه اى است و پس از آن هفت فصل با اين عناوين ديده مى شود: فلسفه, اصالت وجود, موادّ ثلاث, وجوب, امكان امتناع, وجوب غيرى, تذكر و قواعد فلسفى. با اين همه اثرى از آموزشى بودن در اين كتاب ديده نمى شود. اين كتاب بيشتر گردآورى اطلاعات مختلفى است درباره تاريخ و مسائل فلسفه. نقل قول هاى مكرر و طولانى و گاه يك ونيم صفحه و حتى دو صفحه اى,27 آن هم به زبان عربى و بدون ترجمه و از متن كتاب هايى مانند شفا, شرح منظومه, حكمه الاشراق, اسفار, ضد آموزشى است و معلوم نيست كه مؤلف چسان اين كتاب را اثرى آموزشى تصور كرده است. در اين كتاب نكته بديعى كه به آن خصلت آموزشى ببخشد ديده نمى شود و حق آن است كه اساساً حذف شود, اما به دليل ادعاى خود مؤلف در اين جا به آن اشاره شد.28
پنج. كتاب آشنايى با فلسفه متنى كوتاه در هفده درس است كه به پيشنهاد سازمان حوزه ها و مدارس علميه خارج كشور مستقر در حوزه علميه قم براى آشنايى طلاب خارج از كشور با مصطلحات و بخش ها و فصل هاى فلسفه اسلامى تهيه شده است.29 دروس اين كتاب با تأكيد بر اهميت و ضرورت فلسفه شروع مى شود و پس از اشاره اى به تاريخچه و تعريف فلسفه, بحث هاى شناخت و مفهوم وجود را پيش مى كشد و با بحث علم و حركت, كتاب به فرجام خود مى رسد. پايان هر درس نيز پرسش هايى براى فهم بهتر درس, ارائه شده است.
اين كتاب ها در يك سطح نيستند. برخى گويى مهر جاودانگى خورده و نام مؤلف خود را براى هميشه زنده نگه داشته اند. كتابى مانند بدايه بى گمان گوياى اصالت انديشه و بداعت فكر نويسنده آن است. كتابى مانند آموزش فلسفه گوياى انديشه شخصى صاحب آن است, اما برخى ديگر صرفاً گزارش فلسفه اسلامى به زبانى ساده تر است, اما در اين جا اين مسأله مطمح نظر نيست. آنچه در اين نوشته مورد بحث نگارنده است شيوه و سبك و شكل آموزش فلسفه و به تعبير ديگر مسائل صورى آموزش اين علم است, نه مسائل ماهوى. از اين نظر چه بسا متنى كه تنها گزارش اين علم است, اما گزارشى روشن و گويا و قابل تعليم از متنى اصيل از صاحب نظرى كم نظير, برتر باشد. سخن كوتاه, خصلت آموزشى يك متن در اين جا مهم است, نه محتواى آن.
با اين همه, اين كتاب ها اگر با معيارهاى صرفاً آموزشى سنجيده شود داراى كاستى هايى است. اين كار به هيچ عنوان نقصى بر اصل كتاب ها به شمار نمى رود و هدف مناقشه در مفاهيم و مظامين آنها نيست. مقصود صرفاً نشان دادن كارآيى آموزشى آنهاست, براى مثال كتاب بدايةالحكمه از شاهكارهاى مسلم در عرصه دقت, گزارش و تحليل فلسفه صدرايى است, اما اين سخن به معناى آن نيست كه يك متن مقدماتى فلسفه خوبى نيز باشد. حركت علامه در آن زمان گامى بلند به پيش بود و ايشان با اين كار تعليم فلسفه را دگرگون ساخت, اما نبايد به آنچه ايشان انجام داد بسنده نمود. اگر در پى حفظ و ترويج فلسفه اسلامى هستيم بايد اقداماتى انجام دهيم كه يكى از آنها ارائه متون آموزش فلسفه با استفاده از تجربيات ديگران است. هدف اين نوشته و غرض از اين مقايسه نيز چنين است و به جاى آن كه دستوراتى كلى درباره يك متن آموزشى خوب داده شود كوشش مى گردد با بررسى آثار معروف آموزشى در غرب و مقايسه آن با آثار مشابه در فرهنگ خودمان, تصويرى روشن از يك متن آموزشى موفق به دست داده شود; اين مقايسه در ده محور زير صورت مى گيرد:
1. مسأله زبان;
2. مسأله تعريف, هدف و فايده;
3. مسأله گستره;
4. مسأله نگرش تاريخى;
5. مسأله ديدگاه هاى بديل;
6. مسأله حيرت زايى;
7. مسأله مواجهه با متون اصلى;
8. مسأله خوانش و نگارش فلسفى;
9. مسأله افزوده ها;
10. مسأله تفكر انتقادى. 1. مسأله زبان
نخستين تفاوتى كه هنگام مقايسه متون آموزشى فلسفه به زبان انگليسى با متون آموزش فلسفه اسلامى ديده مى شود زبانى است كه اين متون به آن نوشته شده اند. متونى كه مورد مقايسه قرار گرفته اند همه به زبان انگليسى نوشته شده اند, حال آن كه كتاب هاى فلسفى آموزشى ما همچون بدايه الحكمه به زبان عربى است. اين نكته كه در آغاز طبيعى و حتى بديهى به نظر مى رسد خود به مسأله اى جدّى در فهم فلسفه و تربيت ذهن فلسفى تبديل شده است, زيرا دانشجوى انگليسى زبان براى فهم محتواى اين كتاب هاى آموزشى, مانع زبانى ندارد و با همان زبان مادرى خود كه با زير و بم و سايه روشن هاى آن خوب آشناست به آموزش فلسفه روى مى آورد و به سادگى با مفاهيم مندرج در آنها درگير مى شود. اما اين مسأله براى دانشجوى فلسفه در كشور ما چنين نيست, وى براى فهم مسائلى كه در كتاب بدايه وجود دارد نخست بايد با زبان عربى كه غالباً زبان مادرى او نيست آشنا باشد و اين نخستين مانع بر سر راه فهم اين كتاب است.
درباره ضرورت يا عدم ضرورت نگارش كتاب هاى آموزشى علوم اسلامى به زبان عربى يا فارسى, فراوان سخن گفته شده است و مدافعان و مخالفان اين مسأله دلايل خود را بيان كرده اند. در اين جا وارد اين بحث نمى شويم.30 اما مسلم است كتابى مانند بدايه الحكمه به هر دليلى كه به زبان عربى نگاشته شده باشد نتوانسته است آن هدفى را كه به عنوان متن آموزشى داشته محقق سازد, از اين رو مى بينيم بازار ترجمه اين كتاب گرم مى شود و طالبان فلسفه ترجيح مى دهند به جاى خواندن اصل كتاب و حل معضلات زبانى آن از ترجمه هاى فارسى آن سود بگيرند و اين نقض غرض است. براى مثال كتابى را در آموزش فلسفه به زبان عربى مى نويسيم تا فرضاً دانشجو و طلبه ما هنگام خواندن و آموختن آن هم با عربى تخصصى آشنا شود و هم به تدريج بتواند متون كلاسيك فلسفه اسلامى را كه عمدتاً به زبان عربى است بخواند, اما نتيجه كار آن شده است كه نوشتن چنين كتابى راه را بر عملى گشوده است كه اساساً در سنت آموزشى و تعليمى ما نه جايى داشته و دارد و نه قابل دفاع به نظر مى رسد كه كسى در كشورى فارسى زبان و براى مخاطبانى فارس زبان متنى به عربى بنويسد و سپس براى فهماندن آن, مترجمان دست به كار شوند و آن را به فارسى برگردانند. در نتيجه رواج ترجمه هاى فارسى بدايه, نه هدف تقويت زبان عربى تأمين شده است و نه زمينه خواندن متون كلاسيك فلسفى.
نخستين ترجمه اين كتاب (يازده سال پس از تأليف اصل كتاب) را آيت الله محمدعلى گرامى با عنوان (آغاز فلسفه) منتشر كرد31 و چند سال بعد, ترجمه آقاى دكتر على شيروانى به بازار كتاب راه يافت و به گفته مترجم مورد استقبال فراوان قرار گرفت و بارها تجديد چاپ شد.32 استقبال از اين ترجمه ها و تجديد چاپ آنها گوياى نياز به آنها و ناكارآمدى متن اصلى در تأمين هدفش به شمار مى رفت.
ليكن دشوارى در همين حد متوقف نماند و ساختار زبانى متن اصلى به گونه اى بود كه ترجمه نيز به تنهايى مشكل خوانندگان را رفع نمى كرد و همچنان در فهم عبارات فارسى شده نيز دشوارى هايى وجود داشت كه گاه مترجمان را ناگزير به افزودن توضيحاتى به متن اصلى مى ساخت. آيت الله گرامى در مقدمه ترجمه خود به اين مطلب چنين اشاره مى كند: (استاد در پاره اى مباحث خيلى فشرده نوشته اند و به اين جهت توضيحاتى افزودم و احياناً دليل يك مطلب را كه به علت اتفاق نظر و وضوحش در فلسفه, در كتاب ذكر نشده بود اضافه كردم).33 با اين همه به نظر مى رسيد كه اين ترجمه هاى گاه همراه توضيحات نيز راه گشا نيست, از اين رو ديگران گام بلندترى برداشتند و راه شرح نويسى بر اين كتاب را در پيش گرفتند. آقاى شيروانى خود پس از به دست دادن ترجمه بدايه شرحى بر اين كتاب نوشت در چهار جلد.34 همچنين آقايان على ربانى گلپايگانى35 و حسين حقانى زنجانى از مدرسان فلسفه اسلامى, شروحى بر اين كتاب نوشتند و به بازار عرضه داشتند.36 آقاى حقانى در ضرورت چنين شرحى نوشت: (…عبارات فلسفى استاد مرحوم علامه بسيار سنگين است و حداقل در پاره اى از موارد نياز به توضيح و شرح دارد).37
بى آن كه بخواهيم وارد بحث جايگاه و محتواى اين ترجمه ها و شروح بشويم وجود و رواج آنها بيانگر يك نكته كليدى است: هدف از نگارش متن آموزشى به زبان عربى موفقيت آميز نبوده است و اين متن عربى برخلاف آنچه در مقدمه درخواست كنندگان آن آمده است (قويم المنهج, سهل المخرج)38 از كار درنيامده است تا جايى كه وجود ترجمه ها و شروح فراوان خود به مشكلى بر سر راه انتخاب تبديل شده است و دانشجويى كه از فهم اصل كتاب درمانده شده است نمى داند از ميان ترجمه ها و شروح موجود كه هريك ويژگى مختص به خود را دارد كدام را برگزيند. تأكيد بر ساختار و زبان متن اصلى موجب شده است تا در اين شروح, اصل متن در كنار ترجمه چاپ شود, حال آن كه مسأله مهم فهم متن است نه حل معضلات عبارتى.
البته چنين نيست كه خواندن اين متن براى عرب زبانان آسان باشد, چون عربى به كار رفته در اين متن با عربى متداول در كشورهاى عربى متفاوت است و رنگ و بوى ايرانى نيرومندى دارد, خواندن و فهم آن براى عرب زبانان نيز دشوارى هايى دارد. در مقدمه عربى ناشر بر شرح اين كتاب ـ كه به دست استاد عبدالجبار الرفاعى صورت گرفته ـ به اين دشوارى چنين اشاره شده است: (وقد عانى الطلبه كثيراً فى فهم الكتاب و شرحه).39
در كنار اين جريان بسط و شرح, كسانى كوشيدند تا همين متن عربى را با آن كه خود مختصر بود مختصرتر سازند و به اين ترتيب از دشوارى آن بكاهند. آقاى شيروانى در مقدمه كتابى كه مختصر بدايه به شمار مى رود اين نگرش را اين گونه بيان كرده است: (اساتيد و مدرسان فلسفه اسلامى, چه در حوزه و چه در دانشگاه, به اين نتيجه رسيده اند كه بدايه الحكمه به عنوان اولين گام در فراگيرى فلسفه اسلامى, كتابى سنگين و ديرياب است).40 ايشان همچنان اين بحث را ادامه داده نتيجه مى گيرد كه بايد متنى مقدم بر بدايه به وجود آيد كه همان مطالب را داشته باشد, رها از دشوارى هاى آن, از اين رو كتاب (التمهيد فى الحكمه الالهيه گزيده اى است از كتاب بدايه الحكمه با پاره اى تغييرات كه حجم آن را به حدود يك سوم رسانده است).41 اين بسط و قبض در اصل كتاب, حداقل نشان مى دهد كه اين اثر با همه ارجمندى نتوانسته است به عنوان متنى مستقل و خودكفا در سطح مقدماتى به كار گرفته شود و نيازمند شرح و بسط و گاه حذف و اسقاط است.
اما ديگر كتاب هاى آموزشى كه در بندهاى پيش به آنها اشاره شد اين دشوارى را ندارند, زيرا همه به زبان فارسى نگاشته شده اند. در مقدمه كتاب آموزش فلسفه, آيت الله مصباح به برخى از دشوارى هاى فلسفه و متون فلسفى در حوزه ها از جمله زبان دشوار و سرشار از اصطلاحات و پيچيدگى ها اشاره كرده, به اين نتيجه مى رسد كه متن آموزش فلسفه بايد داراى ويژگى هايى باشد كه برخى از آنها را نام مى برد و نويد مى دهد كه آنها را در اين كتاب مدنظر داشته است.42 از اين نظر اين كتاب را بى نياز از ترجمه و شرح مى توان خواند و انسجام مطالب آن مانع خستگى و ابهام دانشجو مى گردد. با اين همه, نگارش اين كتاب به زبان فارسى ظاهراً چندان كمكى به فهم مفاهيم آن براى مبتديان نكرده است. يكى از شاگردان ايشان كه تجربه تدريس اين متن را در مراكز آموزشى داشته است چنين نتيجه مى گيرد: (تجربه علمى نشان داد كه اين كتاب براى مبتديان سنگين است و مى بايست پيش از آن, كتاب ديگرى براى ورود به آموزش فلسفه تدريس شود; اين نكته را با برخى ديگر از فضلا و اساتيد فلسفه در ميان گذاشتم, آنان نيز با نگارنده همرأى بودند).43 ايشان نتيجه تحرير و تقرير خود را از اصل كتاب به استاد مصباح ارائه مى كنند و ايشان نيز (با رهنمودهاى پدرانه خويش) مقرِّر را دلگرم ساخته به ادامه كار تشويق مى كنند.44 وجود چنين كتابى عملاً به اين معناست كه كتاب آموزش فلسفه نمى تواند يك متن مقدماتى باشد.
كتاب هاى ديگر هنوز نتوانسته اند جايگاه مناسبى به مثابه متن مقدماتى و آموزشى فلسفه بيابند و با اين همه, همچنان كتاب بدايه با دشوارى متنى و زبانى اش به عنوان تنها متن درسى رسمى مقدماتى در مراكز آموزشى شناخته مى شود و آثار ديگر نتوانسته اند جاى آن را بگيرند و دانشجو همچنان بايد با مشكل زبان و فشردگى متن كلنجار برود. 2. مسأله تعريف, هدف و فايده
دانشجو در يك متن مقدماتى آموزش فلسفه به طبع انتظار دارد تا با تعريف, هدف و فايده يا غايت اين علم آشنا شود و تصور روشنى از آن در ذهن داشته باشد. اين مسأله همراه با سه مسأله يا هفت مسأله ديگر در آغاز برخى كتاب هاى آموزشى علوم اسلامى به عنوان (رئوس اربعه) يا (رئوس ثمانيه) طرح شده و بحث از آن موجب افزايش بصيرت طلاب دانسته شده است. علامه طباطبايى نيز در ادامه اين سنت در مقدمه كتاب بدايه, مى كوشد اين فن را تعريف كند و موضوع و غايت آن را اين گونه بيان دارد: (حكمت الهى, دانشى است كه در آن از احوال موجود بماهو موجود بحث مى شود, موضوع آن نيز كه در آن از اعراض ذاتى آن بحث مى شود عبارت است از موجود بماهو موجود. غايت آن نيز شناخت موجودات است به نحو كلى و بازشناسى آن از آنچه حقيقتاً موجود نيست).45
ايشان طى يك بند اين سخن را مى آورد و سپس به توضيح آن طى يك صفحه مى پردازد. با اين همه به نظر مى رسد در درجه اول ابهامات موجود در تعريف باقى مانده, اگر هم ابهامى نمانده, حداقل آن شوق و حركتى را كه براى آموختن چنين فن شريفى لازم است در نهاد كسى برنينگيخته است. كافى است اين بند را با پاراگرافى مقايسه كنيم كه ويراستاران كتاب تجربه فلسفه در آغاز كتاب خود آورده اند تا متوجه تفاوت آنها شويم. آنان طى قطعه اى با يك مثال فلسفه را تعريف مى كنند و هدف آن را بيان نموده, خواننده را به ادامه بحث برمى انگيزند و به او چشم انداز روشنى از اين دانش مى دهند, به نوشته آنان:
درياى يخ بسته اى درون ماست. فلسفه تبر است. همه معتقدات شما پرسش پذير است, با چه عمقى آن را به پرسش گرفته ايد؟ پذيرش غير انتقادى باورهايى كه از طريق والدينتان, معلمان, سياستمداران و رهبران مذهبى به شما رسيده, خطرناك است. برخى از اين باورها صرفاً خطاست, برخى از آنها دروغى است كه براى كنترل شما طراحى شده است…. صرفاً پذيرش چيزى بى آن كه به پرسش گرفته شود, عروسك ديگرى بودن, شخص دست دوم بودن است. باورها ممكن است به ارث برسد. دانش ممكن است منتقل شود. حكمت هرگز منتقل نمى شود. غايت فلسفه, حكمت است. كوشش براى انتقال فلسفه, غير فيلسوفانه است. حكمت نيازمند به پرسش گرفتن چيزى است كه پرسش پذير است. از آن جا كه هر چيزى پرسش پذير است حكمت نيازمند به پرسش گرفتن هر چيزى است. اين همان فلسفه است: به پرسش گرفتن هر چيزى).46
اين قسمت بى آن كه از تعابير دشوار فهم و ديريابى چون (اعراض ذاتى) استفاده كند به سادگى و طى چند جمله فلسفه را در حدى كه برانگيزاننده باشد تعريف مى كند, ضرورت آن را براى هركسى بيان مى كند, دامنه آن را نشان مى دهد و گوهر فلسفه را كه پرسيدن مدام است بازگو مى نمايد. اين جملات چنان واضح و در عين حال نيرومند است كه به احتمال قوى هر كسى را به ادامه بحث و آشنايى با فلسفه راغب مى سازد. تقريباً تمام متون آموزش فلسفه به زبان انگليسى به نوعى همين سبك را دنبال مى كنند يعنى با استفاده از زبانى ساده و با پرهيز از اصطلاحات فنى به طرح چند پرسش مى پردازند و به روشنى نشان مى دهند كه هر كسى, نه فقط دانشجويان رشته فلسفه, نيازمند آموختن مسائل فلسفى است. اين متون بر اين نكته تأكيد مى كنند كه فلسفه نه امرى انتزاعى بلكه مسأله اى كاملاً عملى است و به كار هر انسانى مى آيد, براى مثال ويراستاران كتاب درآمدى بر فلسفه مقدمه كتاب خود را اين گونه آغاز مى كنند: (به فلسفه خوش آمديد! براى برخى از شما فلسفه عملى ترين درسى خواهد بود كه در دانشكده خواهيد آموخت. چرا چنين مى گوييم؟ مگر فلسفه به غير عملى بودن شهره نيست؟ مگر انتزاعى و نظرى نيست؟)47 آن گاه آنان طى شش صفحه مى كوشند تا ادعاى خود را به كرسى بنشانند و نشان دهند فلسفه امرى است عملى و آموختن آن براى هر كسى لازم است. آنان در اين جا مى گويند فلسفه عبارت است از انديشيدنى سخت و مداوم درباره مسائلى كه اذهان بشرى را همواره به خود مشغول داشته است. مسأله تعريف و هدف فلسفه در هر يك از اين متون آموزشى به گونه اى آمده است. گاه تأكيد بر پرورش روحيه انتقادى است و گاه تلاش براى پاسخگويى به پرسش هاى جاودانه بشرى. اما نكته اساسى, كوششى است كه در اين كتاب ها براى عينيت بخشيدن به فلسفه و اهميت آن براى دانشجويان صورت مى بندد.48 اين خلأ در متون آموزشى ما به حدى جدى بوده است كه به نوشته آيت الله مصباح (هدف از آموزش فلسفه نه در كتاب هاى درسى كاملاً ذكر شده بود و نه در جلساتِ درس درست بيان مى گرديد و دانشجويانى يافت مى شدند كه پس از صرف سال ها عمر خود در خواندن اين كتاب ها به درستى در نمى يافتند كه آموختن فلسفه چه لزومى دارد و كدام خلئى را پر مى كند و در رفع چه نيازى به كار مى آيد).49
اما در همين كتاب پس از حدود شصت صفحه بحث درباره تاريخ فلسفه غرب, پيدايش سوفيسم, فلسفه علمى, نسبت ميان علم و فلسفه, فلسفه اين گونه تعريف مى شود: (بنابراين كه فلسفه را مساوى با فلسفه اولى يا متافيزيك و موضوع آن را موجود مطلق (نه مطلق وجود) بدانيم مى توانيم آن را به اين صورت تعريف كنيم: علمى را كه از احوال موجود مطلق بحث مى كند يا علمى كه از احوال كلى وجود گفتگو مى كند يا مجموعه قضايا و مسائلى كه پيرامون موجود بماهو موجود مطرح مى شود).50 سپس همين مطلب در خلاصه درس چنين آمده است: (موضوع فلسفه به عنوان علم عامّى كه شامل همه علوم حقيقى مى شود مطلق موجود است, ولى موضوع فلسفه به معناى اخص (=متافيزيك) موجود مطلق است و مسائل آن قضايايى هستند كه اختصاص به نوع خاصى از موجودات ندارند; فلسفه به معناى اخصّ عبارت است از علمى كه از احوال كلى وجود و به عبارت ديگر از احوال موجود بماهو موجود بحث مى كند).51
اگر اين عبارات مبهم نباشد لااقل شوق انگيز نيست و كمتر كسى ضرورت چنين دانشى را لمس مى كند. كافى است اين گونه تعاريف با تعاريفى سنجيده شود كه عمدتاً بر نقش فلسفه و تربيت فلسفى در پرورش روحيه انتقادى, تقويت قدرت تفكر و تحليل مسائل, درگير شدن با مسائل كلان هستى, گفتگو با متفكران بزرگ تاريخ انديشه تأكيد مى كنند تا متوجه تفاوت نگرش ها شويم. ممكن است اين سنخ تعاريف دقيق براى آموختگان فلسفه خوب باشد, اما براى نوآموز فلسفه به احتمال قوى رماننده است و هول آفرين; ديگر كتاب هاى آموزشى نيز تعريفى از اين سنخ از فلسفه به دست داده اند.52 3. مسأله گستره
كتاب بداية الحكمه شامل دو بخش اساسى فلسفه اسلامى است; در بخش نخست امور عامه فلسفه مطرح شده است و در بخش دوم امور خاصه; به تعبير ديگر اين كتاب شامل الهيات بالمعنى الاعم و بالمعنى الاخص است كه مجموعاً مى توان آن را الهيات يا متافيزيك و مابعدالطبيعه ناميد. البته در اين كتاب اشاراتى مختصر درباره طبيعيات آمده است كه در جاى ديگرى بايد به آن پرداخت. مباحث كتاب آموزش فلسفه نيز حول همين دو محور مى چرخد, به همراه نگاهى به تاريخ فلسفه و بحث هايى درباره شناخت. كتاب دروس فلسفه نيز تنها همين مباحث را دارد و به دليل آن كه درس عقايد در حوزه ها جداگانه تدريس مى شود بحث خداشناسى را نيز از پايان الهيات خود حذف كرده است; از ويژگى هاى فلسفه نيز با آن كه در آغاز كتاب به حوزه هاى گوناگون فلسفه اشاره كرده, تنها به مباحث الهيات پرداخته است. كتاب آشنايى با مسائل فلسفه نيز تنها امور عامه فلسفه را معرفى كرده است. سخن كوتاه اين كتاب ها تنها مسائل امور عامه و الهيات بالمعنى الاخص را به بحث گذاشته اند.
اما اين مسأله در كتاب هاى آموزشى انگليسى زبان و ده ها كتاب ديگر53 به گونه ديگرى است.
كتاب هاى آموزشى فوق معمولاً شامل هفت يا هشت بخش است و تقريباً همه آنچه را در خود دارد كه امروزه فلسفه مضاف يا فلسفه هاى خاص ناميده مى شود. اين كتاب ها به گونه اى فراهم آمده اند كه دانشجو بتواند پس از خواندن آنها تصور روشنى از شاخه هاى عمده اين عرصه به دست آورد و بتواند درباره انتخاب شاخه مورد علاقه خود آگاهانه تصميم بگيرد. در اين جا سرفصل هاى برخى از اين متون را مرور مى كنيم تا اين مسأله جنبه عينى ترى داشته باشد. كتاب فلسفه آن گاه و اكنون ويراسته اسكات آرنولد داراى هشت بخش به اين شرح است: ذهن; جسم و مرگ; آزادى و جبر; الهيات فلسفى; معرفت و شكاكيت; روش علمى; ماهيت اخلاق; حكومت; عدالت توزيعى.
ويراستار به ترتيبِ اين سرفصل ها با آوردن گزيده هايى از متون فلسفيِ مختلف به معرفى شاخه هاى مختلف فلسفه مانند رابطه روح و بدن و مسأله مرگ, مابعدالطبيعه, مسأله جبر و اختيار, معرفت شناسى, فلسفه اخلاق, فلسفه سياسى و نظريه هاى عدالت مى پردازد; براى مثال آخرين بخش اين كتاب كه به بحث از عدالت پرداخته داراى مقدمه اى از خود ويراستار است كه در آن مسأله عدالت از ديدگاه ماركس را مى كاود, سپس گزيده هايى از نوشته صاحب نظران اين عرصه مانند ماركس, انگلس, جان راولز و رابرت نازيك را مى آورد.
كتاب مبانى فلسفه: مقدمه نيز داراى يك مقدمه, هفت بخش و يك خاتمه است. در مقدمه با عنوان (فلسفه چيست) پس از تأكيد بر همگانى بودن فلسفه, كل رساله اثيفرون نوشته افلاطون آمده است. بخش اول اين كتاب شامل نظريه شناخت است. ديگر بخش هاى اين كتاب به اين شرح است: فلسفه دين, مابعدالطبيعه, هويت شخصى و جاودانگى, آزادى انتخاب, فلسفه اخلاق و فلسفه سياسى و اجتماعى. خاتمه كتاب نيز با عنوان (ارزش فلسفه) دربردارنده گزيده هايى از راسل و ميگلى درباره فايده و ارزش فلسفه است.
كتاب واربورتون با عنوان مبانى فلسفه با كتاب هاى فوق كمى تفاوت مى يابد و داراى اين هفت بخش است: خدا; درست و نادرست; سياست; جهان خارج; علم; ذهن; هنر.
در اين كتاب, نايجل واربورتون دانشجويان را ضمن آشنا كردن با حوزه هاى رايج فلسفه مانند فلسفه اخلاق و متافيزيك در آخرين بخش كتاب خود با فلسفه هنر آشنا مى سازد.
اين تنوع حوزه ها و گستره فلسفه تقريباً در همه متون آموزش مقدماتى فلسفه به چشم مى خورد و هر كتاب غالباً داراى هفت يا هشت بخش يا بيشتر است و در هر يك, يكى از شاخه هاى فلسفه را معرفى مى كند. در حقيقت از نظر اين ويراستاران يا نويسندگان, فلسفه از مسائل انتزاعى و نظرى صرف مى آغازد و به مسائل روزمره و عينى مانند فلسفه سياست و دغدغه عدالت اجتماعى مى انجامد.54 اين نگرش به فلسفه موجب مى شود تا دانشجو پس از خواندن اين متون آموزشى چشم انداز روشنى از حوزه, دامنه و كاربرد فلسفه داشته باشد و بتواند از آن در امور زندگى خود استفاده كند و براساس خواسته خويش در پى تخصص در يكى از اين حوزه ها برآيد.
اما اين مسأله در كتب آموزش فلسفه اسلامى به چشم نمى خورد و هنگامى كه يكى از اين كتاب ها به دست گرفته مى شود گويى فلسفه تنها همان مباحث انتزاعى و غير عملى است كه تنها به درد عده اى خاص كه غم معاش ندارند مى خورد و بس, به تعبير ديگر از منظر اين كتاب ها فلسفه مساوى است با امور عامه و الهيات بالمعنى الاخص; اين مسأله نه تنها شامل متون تأليفى مى شود, بلكه حتى دامان كتاب هايى را گرفته كه از انگليسى نيز ترجمه شده, براى مثال مى توان به كتاب كليات فلسفه نوشته ريچارد پاپكين و آوروم استرول اشاره كرد. اين كتاب متنى است آموزشى با مختصات سبك اين كتاب ها يعنى سادگى, برانگيزندگى و معرفى حوزه هاى گوناگون فلسفه. اين كتاب شامل هفت فصل است به اين شرح: علم اخلاق, فلسفه سياسى, فلسفه اولى, فلسفه دين, نظريه شناسايى, منطق, فلسفه معاصر. اين كتاب سال ها پيش به توصيه مرحوم دكتر يحيى مهدوى به دست مرحوم دكتر جلال الدين مجتبوى ترجمه و به بازار كتاب ارائه شد. مترجم محترم به ترجمه صرف اكتفا ننمود و در مواردى توضيحاتى به اصل كتاب افزود و آن را براى دانشجوى ايرانى خواندنى تر ساخت.55 استقبال از اين كتاب به حدى بوده است كه در سال 1379 به فاصله بيست وچند سال شانزدهمين چاپ آن منتشر شد, و اين براى يك متن فلسفى موفقيت درخور توجهى است.
اما حدود دو سال پس از نشر اصل كتاب, ظاهراً حجم بالاى كتاب به ذهن آسان خواه استاد يا دانشجوى ايرانى خوش نيامد و حجم آن بيش از آنى تصور شد كه بتوان آن را طى دو يا چهار واحد درسى خواند, از اين رو تلخيص گشت و گزيده اى از آن راهى بازار كتاب شد و عملاً خاصيت و فلسفه اساسى اين كتاب يعنى دادن چشم اندازى از مباحث و گستره فلسفه از آن گرفته شد و به اين ترتيب, گزيده اى بى روح جاى متن جاندار اصلى را گرفت و در دانشگاه ها به عنوان متن درسى راه را بر متن اصلى بست و جاى آن را غصب كرد, غافل از آن كه اگر چنين كارى توجيهى منطقى داشت و به صلاح فلسفه و دانشجويان اين رشته بود خود مؤلفان مى توانستند آن را به شكلى مناسب تر انجام دهند. اين تلخيص به دست مترجم انجام و در 194 صفحه منتشر شد,56 در حالى كه متن اصلى شامل 450 صفحه بود يعنى در اين تلخيص تقريباً دو سوم مباحث كنار گذاشته شد; در اين گزيده چهار بخش اصلى كتاب يعنى بخش اخلاق, فلسفه سياسى, فلسفه دين و منطق يكسره كنار نهاده شد.
البته اين محدوديت موضوع و گستره شايد در يك مورد پذيرفتنى و مدلّل باشد. در غالب كتاب هاى آموزش فلسفه, بحث منطق طى يكى از فصول آن آمده است. اما از آن جا كه در حوزه هاى درسى ما اصل بر آن است كه منطق قبل از فلسفه خوانده مى شود و به عنوان ابزار اين علم به كار مى رود نيامدن چنين بحثى در كتاب هاى آموزش مقدماتى مقبول است, زيرا هركس كه خواهان آموزش فلسفه است بايد پيشتر منطق را خوانده باشد. از اين نظر حوزه هاى ما غنى اند و كتاب هاى معينى با هدف تعليم منطق نوشته شده اند كه بايد مقدم بر آموزش فلسفه خوانده شوند. اين سخن به معناى دفاع از متون موجود منطقى نيست. در تعريف اين دانش بر جنبه آلى و ابزارى بودن آن تأكيد شده است. آموختن آن با هدف حفظ انسان از خطاى در تفكر صورت مى گيرد, ليكن عملاً اين دانش نيز دچار چنان پيچيدگى هايى شده و از دايره كاركردى خارج شده است كه خواندن و نخواندن آن عملاً يكسان به شمار مى رود, زيرا به جاى تأكيد بر صناعات خمس و عمدتاً بحث مغالطات, كمرنگ ترين و ضعيف ترين بخش كتاب هاى منطق به همين بحث اختصاص يافته و به جاى آن بر بحث هاى انتزاعى ضروب و اشكال قياس يا شرائط تعريف حدى و رسمى تأكيد فراوان شده است.57
ممكن است كسى اين فرض را پيش بكشد كه گستره فلسفه در متون آموزشى انگليسى زبان, برخاسته از تعريف آنان از فلسفه است, اما چون فلسفه در فرهنگ اسلامى علم به احوال موجود بماهو موجود قلمداد شده است منطقاً بيش از آن را نبايد از آن انتظار داشت و نبايد در متنى فلسفى از سياست يا هنر بحثى به ميان كشيد.
اين ادعا در صورتى پذيرفتنى است كه وظايف فلسفه به گونه خاصى تعريف شده باشد براى مثال اگر از منظر ويتگنشتاينى به فلسفه نگاه كنيم كاملاً اشكال وارد است, زيرا از اين منظر, كار فلسفه نظريه پردازى نيست, بلكه صرفاً شناسايى منشأ خطاهاى زبانى است, در نتيجه هدف فلسفه نه كشف حقيقت است و نه تأسيس نظام فكرى, بلكه صرفاً كار و فعاليت فلسفى, فعاليتى زبانى خواهد بود, به گفته ويتگنشتاين (مسائل فلسفى هنگامى پيش مى آيند كه زبان تعطيل مى شود).58 هدف فلسفه نيز چيزى خواهد بود در حد (نشان دادن راه خروج از بطرى مگس گير به مگس).59 در اين نگره (بيشتر گزاره ها و پرسش هايى كه درباره امر فلسفى نوشته شده اند دروغين نيستند, بلكه بى معنا [=مهمل]اند. از اين روى ما اصلاً نمى توانيم به پرسش هايى از اين نوع پاسخ گوييم, بلكه تنها مى توانيم بى معنايى آنها را برقرار كنيم. بيشتر پرسش ها و گزاره هاى فيلسوفان از اين جا برمى خيزند كه ما منطق زبان خود را نمى فهميم)60 و سرانجام آن كه (فلسفه, سراسر سنجش زبان است).61 خلاصه آن كه با اين مبنا, فلسفه به روش بيان فكر و اصلاح زبان منحصر مى شود, اما در سنت فكرى ما فلسفه چنين نبوده است.
فلسفه در سنت فكرى ما عبارت است از علم به وجود مطلق يا مطلق وجود و همه اصناف وجود را در بر مى گرفته است, افزون بر آن وظيفه فيلسوف عبارت بوده است از شناخت دانستنى ها و انجام بايستنى ها, از اين رو در يك تقسيم كلى, فلسفه يا حكمت به نظرى و عملى تقسيم شده است. با همين نگاه است كه ابن مسكويه بررسى قوا و فضايل انسانى را موضوع بخشى از فلسفه دانسته و از آن به (حكمت عملى)62 ياد مى كند. خواجه نصيرالدين طوسى نيز اخلاق را اين گونه بخشى از حكمت مى شمارد: (حكمت در عرف اهل معرفت عبارت بوَد از دانستن چيزها چنان كه باشد و قيام نمودن به كارها چنان كه بايد به قدر استطاعت تا نفس انسانى به كمالى كه متوجه آن است برسد و چون چنين بود, حكمت منقسم شود به دو قسم: يكى علم و ديگر عمل).63
همين نگرش را ملاصدرا در اسفار طرح و از آن دفاع مى كند. وى در آغاز اسفار فلسفه را عبارت از استكمال نفس از طريق شناخت واقعى حقايق به قدر وسع انسانى مى داند, سپس مى گويد نفس انسانى آميخته اى است از دو جنبه صورت امرى و حسّيِ خلقى و كمال اين دو جنبه به دو چيز است, يكى شناخت حقايق و ديگرى عمل براى رشد و كمال و به تعبير ديگر اصلاح نشأتين وجودى, از اين رو ما دو حكمت داريم: حكمت نظرى و عملى.64
اين گستره و عموميت فلسفه از مسلمات فلسفه اسلامى بوده است, از اين رو غالب فلاسفه به تناسب در كنار بحث هاى متافيزيكى بحث هاى اخلاقى و سياسى را نيز مطرح كرده اند, براى مثال ابن سينا در الهيات شفاى خود چنين كرده و در فن سيزدهم, دو فصل را به مسائل اجتماعى و سياسى اختصاص داده است; فصل نخست از مقاله دهم اين فن به مسأله معاد مى پردازد, فصل چهارم به تدبير منزل و به تعبير كتاب (عقد البيت) و سنن كليه اختصاص يافته است, حال آن كه پنجمين و آخرين فصل اين عنوان را دارد: (فى الخليفه والامام و وجوب طاعتهما والاشاره الى السياسات والمعاملات والاخلاق).65 بدين ترتيب وى بحث الهيات را با اخلاق و سياست به پايان مى رساند. ابن مسكويه نيز هنگام تقسيم معارف به دو سنخ (آنچه بايد دانست, اما انجام دادنى نيست و آنچه كه نخست بايد دانست و سپس انجامش داد)66 هر دو قسم را حكمت حقيقى معرفى مى كند.
ملاصدرا نيز در مبدأ و معاد چنين كرده است. فن دوم اين كتاب كه در اصل به دو فن تقسيم شده است به مسأله معاد اختصاص يافته و صدرا در مقاله چهارم آن از نبوّات بحث مى كند و ضرورت بعثت رسول را از منظرى ديگر بيان كرده و به اختصار درباره سياست عامه بحث مى كند.67 حتى ملاهادى سبزوارى كه از متأخران است هفتمين و آخرين مقصد از كتاب شرح منظومه را به اخلاق اختصاص داده و به تعريف مفاهيمى چون توكل و تسليم پرداخته است. سخن كوتاه, از نظر فلاسفه اسلامى موضوع فلسفه چنان عام فرض شده است كه عملاً ظرفيت طرح مسائل گوناگونى داشته است و آنان نيز بنا به وسع علمى يا شرايط زمانى به اجمال يا تفصيل به مباحثى از اين دست اشاره كرده اند. حتى امروزه در مقدمه برخى از همين كتاب هايى كه در بالا به آنها اشاره شد, تقسيمات فلسفه معرفى شده است,68 اما در همين حد. معلوم نيست كه به چه دليل هنگام بحث, تنها و تنها بحث فلسفه اولى را بايد به دانشجو آموزش داد. آيا ميراث فكرى ما فقط همين است و ما ميراث سياسى از قبيل آراى فارابى نداريم؟ آيا ميراث اخلاقى از قبيل اخلاق ناصرى نداريم؟ خلاصه آن كه به نظر نمى رسد انحصار فلسفه به امور عامه و فلسفه اولى توجيهى داشته باشد و اين كار حتى بر خلاف سنت فلسفى ما به شمار مى رود.69
مسأله در اين حد باقى نمى ماند و كتاب هاى آموزش مقدماتى فلسفه حتى بحث معاد را حذف كرده اند كه ديگر كسى در بخشى از الهيات بالمعنى الاخص بودنش ترديد ندارد, اين مسأله در ذهن هر انسانى مى خلد و بهترين جاى بحث آن نيز در فلسفه است با آن سنت ديرينه اى كه در اين زمينه وجود داشته است, از رساله فايدون افلاطون گرفته تا مبدأ و معاد ملاصدرا. حتى اين بحث امروزه در كتاب هاى آموزش فلسفه انگليسى زبان به عنوان (جاودانگى) مطرح مى شود. مرحوم علامه اين بحث را نه در بدايه الحكمه مطرح ساخته و نه حتى در نهايه الحكمه.70 ظاهراً علت اين مسأله از ايشان پرسيده شد و ايشان پاسخ دادند كه (بحث معاد را هنوز خداوند روزى حوزه هاى ما نكرده است).71 در كتاب هاى آموزش فلسفه, آشنايى با فلسفه و از ويژگى هاى فلسفه نيز اين بحث به چشم نمى خورد. كتاب دروس فلسفه نيز به دليل تدريس اين بحث تحت عنوان عقايد در حوزه از طرح آن خوددارى كرده است.72 نتيجه آن شده است كه تنها يك سلسله بحث هاى لفظى و بى ارتباط با مسائل زندگى و دينى يا دنيوى در مپىنوشت : 1. آفاق فلسفه: از عقل ناب تا حكمت احكام, گفتگوهايى با دكتر مهدى حائرى يزدى, به كوشش مسعود رضوى, ص57 (فرزان روز, تهران, 1379). 2. همان, ص58. 3. با كمى تسامح در شكل و محتوا از اين سنخ در ادبيات فلسفى مى توان نمونه هاى متعددى به دست داد, مانند حى بن يقظان (يا زنده بيدار) ابن سينا و ابن طفيل و سلامان و ابسال ابن سينا و داستان هاى تمثيلى سهروردى مانند قصه مرغان, فى حالة الطفوليه. براى اطلاعات بيشتر درباره اين سنخ ادبيات ر.ك: ابن سينا,حى بن يقظان, ترجمه منسوب به جوزجانى, تصحيح هانرى كوربن (نشر دانشگاهى, تهران, 1366); حى بن يقظان و سلامان و ابسال, تحقيق و نگارش سيد ضياءالدين سجادى (سروش, تهران, 1382); حى بن يقظان لابن سينا و ابن طفيل و السهروردى, تحقيق احمد امين (دارالمعارف, قاهره); ابن طفيل, زنده بيدار, ترجمه بديع ازمان فروزانفر (بنگاه ترجمه و نشر كتاب, تهران, 1360); قصه هاى شيخ اشراق, ويرايش متن جعفر مدرس صادقى (نشر مركز, تهران, 1375). البته اين مقايسه و تشبيه چندان دقيق نيست, از اين رو از تعبير تسامح استفاده شد. اصل و اساس اين قبيل داستان ها تمثيل و استفاده از زبان تمثيلى و نمادين است. در اين داستان ها هر نمادى گوياى حقيقتى است كه فهم آن نيازمند تأمل و دقت است; در نتيجه, خواندن و استفاده از آنها خود نيازمند داشتن اطلاعات و دانش خاصى است و در واقع مخاطبان اين آثار مبتديان نيستند. به همين جهت به شكلى جدى نمى تواند آنها را با آثارى چون دنياى سوفى برابر دانست. 4. براى نمونه مشخصات كتاب شناختى سه كتاب از اين مجموعه چنين است: ديو رابينسون و كريس گارات, اخلاق, ترجمه على اكبر عبدل آبادى (شيرازه, تهران, 1378); فيليپ تودى و هاروارد ريد, سارتر, ترجمه روزبه معادى (شيرازه, تهران, 1379); ديورابينسون و جودى گراوز,فلسفه, ترجمه امير نصرى ( شيرازه, تهران, 1379). 5. اين گفتگوها به فارسى ترجمه و با مشخصات زير منتشر شده است: بريان مگى, فلاسفه بزرگ: آشنايى با فلسفه غرب, ترجمه عزت الله فولادوند (خوارزمى, تهران 1372) و بريان مگى, مردان انديشه: پديدآورندگان فلسفه معاصر, ترجمه عزت الله فولادوند (خوارزمى, تهران, 1374). 6. عنوان اصلى و مشخصات اين كتاب به اين شرح است: Philosophy Then and Now, edited by: N. Scott Arnold, Theodore M. Benditt, and George Graham, Blackwell Publishers Ltd, 1998, 604.p. 7. Thinking through Philosophy An introduction, Chris Horner & Emrys Westacott, Cambridge University Press, 2000, 271.p. 8. Elements of Philosophy an introduction, Samuel E. Stumpf and Donald C. Abel, McGraw-Hill, 2002, 586.p. 9. Philosophy The Basics, Nigel Warburton, Routledge, 2002, p.178. 10. The Experience of Philosophy, Daniel Kolak and Raymond Martin, Wadsworth Publishing Company, 1989,.503. p 11. Introduction to Philosophy: clasical and contemporary readings, edited by John and Michael Braman, Oxford, Oxford University Press, 1999, 824.p. 12. علامه سيد محمدحسين طباطبايى, مركز الاعلام الاسلامى, قم, 1410, 204ص. 13. آيت الله محمدتقى مصباح يزدى, سازمان تبليغات اسلامى, تهران, 1364, 2ج, 810ص. 14. على شيروانى, دارالعلم, قم, 1374, 543ص. 15. محمدجواد كبيرى, ناشر: مؤلف, تهران, 1370, 341ص . 16. محسن غرويان, يمين, [قم؟], 1377, 80ص. 17. به همين دليل در اين جا به كتاب علم كلى نوشته مرحوم دكتر مهدى حائرى يزدى (حكمت, تهران, بى تاريخ) استناد نشده است, زيرا با آن كه اين كتاب به گفته مؤلف با هدف اغلاق زدايى از مطالب فلسفى نگاشته شده (مقدمه, ص ز) براى آموزش مقدماتى نوشته نشده است. 18. پيش از نگارش اين كتاب, شرح منظومه ملاهادى سبزوارى و پيش از نگارش آن كتاب هدايه اثيرالدين ابهرى با شرح ملاصدرا به عنوان نخستين متن آموزش فلسفه در حوزه هاى شيعى تدريس مى شد, براى توضيح بيشتر در اين باره, ر.ك: محمد ملكى, آشنايى با متون درسى حوزه هاى علميه ايران (شيعه, حنفى, شافعى), دارالثقلين, قم, 1376, 165ص. 19. در اين جا لازم است از كتاب مبانى فلسفه مرحوم دكتر على اكبر سياسى نيز ياد كرد كه با رويكردى تازه و به سبك كتب آموزش فلسفه در غرب در سال 1336 نوشته شده و كتاب درسى سال هاى پنجم و ششم ادبى در دبيرستان ها بوده است. اين كتاب مانند كتاب هاى انگليسى است كه در اين نوشته به معرفى آنها پرداخته خواهد شد. كتاب داراى شش فصل به اين شرح است: روان شناسى, زيباشناسى, منطق و روش شناسى, علم اخلاق, فلسفه اولى (مابعدالطبيعه) و تاريخ مختصر فلسفه. البته مؤلف به دليل آن كه خود متخصص روان شناسى بوده اين بحث را جزو مبانى فلسفه شمرده است. جز اين انتخاب شخصى, ديگر سرفصل هاى انتخاب شده, امروزه جزو فلسفه به شمار مى رود و غالب كتب آموزش فلسفه در غرب به نحوى اين تقسيم بندى را رعايت مى كنند. متأسفانه اين نگرش جامع بعدها دنبال نشد. 20. براى مثال ر.ك: آشنايى با متون درسى حوزه هاى علميه ايران, ص161; بداية الحكمه, ترجمه و شرح على شيروانى, ج1, ص1 (الزهراء, تهران, 1374), همچنين ر.ك: على ربانى گلپايگانى, ايضاح الحكمه: ترجمه و شرح بدايه الحكمه, ج1, ص9 (مركز جهانى علوم اسلامى, قم, 1371). 21. تقرير و تحرير ديگرى با كمى اختصار از اين كتاب در يك جلد صورت گرفته و با مشخصات زير منتشر شده است: دروس فلسفه: تقريرى فشرده از درس هاى استاد محمدتقى مصباح يزدى در مؤسسه در راه حق, مؤسسه مطالعات و تحقيقات فرهنگى, تهران, 1363, 345ص. 22. دروس فلسفه, ص5. 23. همان. 24. همان, ص6. 25. همان, ص5. 26. از ويژگى هاى فلسفه, صفحه آغازين كتاب. 27. مانند ص185و186, 243و244 و278ـ280. 28. در اين جا لازم مى دانم از سروران ارجمندى كه تحرير اول اين نوشته را خوانده و تذكراتى داده بودند تشكر كنم به ويژه آقايان محمدعلى جاودان, قاسم جوادى, رضا گندمى, احمدرضا مفتاح و محمد ملكى. يكى از اشكالات اين عزيزان آن بود كه در برابر آثار متعدد انگليسى زبان, آثار كمى به عنوان متن مقدماتى فلسفه اسلامى معرفى شده است. پاسخ بنده آن بود كه (گشتم نبود). با اين همه از بابت اطاعت مسئولِ آنان, چند منبعى را كه به برخى از آنها اشاره شد نقل كردم, در حالى كه اين آثار در حدى نيستند كه بتوانند به عنوان متن مقدماتى و آموزشى پذيرفته شوند يا مقبوليت يابند. 29. آشنايى با فلسفه, ص8. 30. در اين باره ر.ك: فصلنامه فرهنگ انديشه, سال2, ش8, ص33ـ83, زمستان, 1382 (مقاله نظام حوزه و فرهنگ تحقيق, نوشته سيد حسن اسلامى). 31. آينه پژوهش, سال4, ش24, ص33, فروردين و ارديبهشت, 1373 (بررسى شروح بدايه الحكمه, نوشته هادى صادقى). 32. ترجمه على شيروانى, بدايه الحكمه, دارالعلم, قم, 1376(ص نخست). 33. آغاز فلسفه, ص4, به نقل از بررسى شروح بدايه الحكمه. 34. ترجمه و شرح بدايه الحكمه, ج1, الزهراء, تهران, 1374. جلدهاى بعدى اين شرح در قم و به وسيله مركز انتشارات دفتر تبليغات اسلامى منتشر شد. 35. على ربانى گلپايگانى, ايضاح الحكمه: ترجمه و شرح بدايه الحكمه, مركز جهانى علوم اسلامى, قم, 1371, 3ج. 36. براى آشنايى با اين ترجمه ها و شروح و تفاوت آنها ر.ك: آينه پژوهش, بررسى شروح بدايه الحكمه, ص30ـ37 . 37. آينه پژوهش, سال6, ش26, ص125 مرداد و شهريور, 1373(نقد بررسى شروح بدايه الحكمه, نوشته حسين حقانى زنجانى ). 38. بدايه الحكمه, مقدمه درخواست كنندگان, ص7 . 39. عبدالجبار الرفاعى, دروس فى الفلسفه الاسلاميه: شرح توضيحى لكتاب بدايه الحكمه, مقدمه ناشر, ص نخست (مؤسسه الهدى, 1421). 40. على شيروانى, التمهيد فى الحكمه الالهيه, ص13 (دارالعلم, قم, 1417). 41. همان, ص14. 42. آموزش فلسفه, ج1, ص21. 43. محسن غرويان, درآمدى بر آموزش فلسفه , ص11 (شفق, قم, 1374). 44. همان. 45. بدايه الحكمه, ص11. 46. The experience of Philosophy, p.1. 47. Introduction to Philosophy, p.1. 48. در اين جا بايد از آثار يا كتاب هايى ياد كرد كه عمدتاً با هدف تبيين لذت بخشى فلسفه فراهم آمده اند. آثارى از اين دست در پى نشان دادن اين نكته اند كه خواندن فلسفه چقدر لذت آفرين است. كتاب كاخ هاى فلسفه كه با قلم درخشان مرحوم عباس زرياب خويى با عنوان لذات فلسفه ترجمه (سازمان انتشارات و آموزش انقلاب اسلامى, تهران, 1369) و بارها تجديد چاپ شده است از اين سنخ كتاب هاست كه مؤلف بى آن كه در پى بحث آكادميك فلسفى باشد تأملات خود را به شكلى جذاب بيان كرده است, به گونه اى كه خواندن آن اثرى لذت بخش و فراموش ناشدنى در ذهن انسان بر جاى مى گذارد, همچنين كتابى مانند تسلى بخشى هاى فلسفه, نوشته آلن دوباتن, ترجمه عرفان ثابتى (ققنوس, تهران, 1383)از اين منظر خواندنى است. 49.آموزش فلسفه, ج1, ص21. 50. همان, ص83. 51. همان, ص85. 52. ر.ك: دروس فلسفه, ص23; آشنايى با فلسفه, ص16. در از ويژگى هاى فلسفه نيز تعاريف متعددى از كتاب هاى مختلف عربى در كنار يكديگر نقل شده است (ص48) كه در مجموع همان كاركرد فوق را دارد و شوق آفرين نيست. 53. مانند: جان هرمن رندل و جاستوس باكلر, درآمدى به فلسفه, ترجمه امير جلال الدين اعلم, سروش, تهران, 1375; جان هاسپرس,درآمدى بر تحليل فلسفى, ترجمه موسى اكرمى, طرح نو, تهران, 1379; اَدَم مورتون, فلسفه در عمل, ترجمه فريبرز مجيدى, مازيار, تهران, 1383; ر.ج.هالينگ ديل,مبانى و تاريخ فلسفه غرب, ترجمه عبدالحسين آذرنگ, كيهان, تهران, 1375; و جمعى از نويسندگان, فلسفه يا پژوهش حقيقت, ترجمه سيد جلال الدين مجتبوى, حكمت, تهران, 1370. 54. براى مثال كتاب فلسفه به زبان ساده نوشته جنى تيچمن و كاترين اوانز, ترجمه اسماعيل سعادتى, سهروردى, تهران, 1380 داراى شش بخش است. آخرين بخش به نام (فلسفه زندگى) داراى دو فصل است با عنوان معناى زندگى و تأثير فلسفه بر زندگى كه طى آنها كوشش مى شود مسائل فلسفه عميقاً با مسائل روزمره زندگى مانند كامپيوتر گره بخورد. 55. مشخصات كتاب شناختى اين ترجمه به اين شرح است: ريچارد پاپكين و آوروم استرول, كليات فلسفه: فلسفه چيست؟ علم اخلاق ـ فلسفه سياسى ـ فلسفه اولى (مابعدالطبيعه) ـ فلسفه دين ـ شناسايى ـ منطق ـ فلسفه معاصر, ترجمه دكتر سيد جلال الدين مجتبوى, چاپ سوم, انتشارات حكمت, تهران, 1402ق. 56. مشخصات كتاب شناختى اين تلخيص چنين است: برگزيده كليات فلسفه: فلسفه چيست؟ شناسايى ـ فلسفه اولى (متافيزيك) ـ فلسفه معاصر, ترجمه دكتر سيد جلال الدين مجتبوى, دانشگاه تهران, 1356. 57 . براى توضيح بيشتر در اين باب, ر.ك: على اصغر خندان, مغالطات, بوستان كتاب, قم, 1380. 58 . لودويگ ويتگنشتاين, پژوهش هاى فلسفى, ترجمه فريدون فاطمى, بند38 (مركز, تهران, 1380). 59ت. همان, بند309. 60 . لودويگ ويتگنشتاين, رساله منطقى ـ فلسفى, ترجمه مير شمس الدين اديب سلطانى, بند4003 (اميركبير, تهران, 1371). 61 . همان, بند40031. 62 . ابن مسكويه رازى, تهذيب الاخلاق, ترجمه على اصغر حلبى, ص62 (اساطير, تهران, 1381). 63 . خواجه نصيرالدين طوسى, اخلاق ناصرى, تحقيق مجتبى مينوى و عليرضا حيدرى, ص37 (خوارزمى, تهران, 1373). 64 . محمد بن ابراهيم شيرازى, الاسفار الاربعه, ج1, ص20و21 (مصطفوى, قم, 1368). 65 . ابوعلى سينا, الالهيات من كتاب الشفاء, تحقيق آيت الله حسن زاده آملى, ص502 (مكتب الاعلام الاسلامى, قم, 1376). 66 . ابوعلى مسكويه, ترتيب السعادات و منازل العلوم, به كوشش دكتر ابوالقاسم امامى, ص116 (چاپ شده در گنجينه بهارستان ـ مجموعه هژده رساله در منطق, فلسفه, كلام و عرفان, به كوشش على اوجبى, سازمان چاپ و انتشارات وزارت ارشاد, تهران, 1379). 67 . صدرالمتألهين محمد بن ابراهيم شيرازى, المبدأ والمعاد, تحقيق سيد جلال الدين آشتيانى, ص614 (دفتر تبليغات اسلامى, قم, 1380). 68 . ر.ك: آموزش فلسفه, ج1, ص30و31; آشنايى با فلسفه, ص15و16; از ويژگى هاى فلسفه, ص41. 69 . براى ديدن آراى مختلف حكيمان مسلمان درباره انواع حكمت, ر.ك: ابونصر فارابى, السياسه المدنيه, ترجمه و شرح حسن ملكشاهى, ص147 به بعد (سروش, تهران, 1376) و فصول منتزعه, ابونصر فارابى, ترجمه حسن ملكشاهى, ص166 (سروش, تهران, 1382). 70 . نهايه الحكمه, 334ص (مؤسسه النشر الاسلامى, قم, 1362). 71 . آشنايى با متون درسى حوزه هاى علميه, ص164. 72 . دروس فلسفه, ص6. 73 . آموزش فلسفه, ص20. 74 . بهاءالدين خرمشاهى, فرار از فلسفه: زندگينامه خودنوشت فرهنگى, ص624 (جامى, تهران, 1377). 75 . شهيد مرتضى مطهرى, شرح مبسوط منظومه, ج1, ص62ـ63 (حكمت, تهران, 1369). 76 . شهيد مرتضى مطهرى, مقالات فلسفى, ج3, ص17 (حكمت, تهران, 1369). 77 . شرح مبسوط, ج1, ص63. 78 . مقالات فلسفى, ج3, ص18. 79 . كيهان انديشه, ش57, ص118ـ130, آذر 1373(علم كلام: تنگناها, پيشنهادها, نوشته سيد حسن اسلامى). 80 . بدايه الحكمه, ص14. 81 . براى ديدن گزارشى از انتقادات ملاصدرا بر بوعلى, ر.ك: عليرضا ذكاوتى قراگزلو, ماجرا در ماجرا: سير عقل و نقل در پانزده قرن هجرى, مقاله (نكته گيرى هاى ملاصدرا بر بوعلى), ص462ـ470 (حقيقت, تهران, 1383). 82 . همان, مقاله (سيرى در نقد افكار ملاصدرا در چهار قرن اخير), ص471. 83 . قضيه الفلسفه, تحرير و تقديم محمدكامل الخطيب, ص121, دارالطليعه الجديده, دمشق, 1998 (مقاله ما الفلسفه, نوشته عبدالغفار مكاوى). 84 . موريس مرلوپونتى,در ستايش فلسفه, ترجمه ستاره هومن, ص78 (مركز, تهران, 1375). 85 . آموزش فلسفه, ج1, ص21 . 86 . ارسطو, مابعدالطبيعه ,ترجمه محمدحسن لطفى, ص26 (طرح نو, تهران, 1378). 87. يوستاوين گاردر, دنياى سوفى: داستانى درباره تاريخ فلسفه, ترجمه كورش صفوى, ص25 (دفتر پژوهش هاى فرهنگى, تهران, 1374). 88. Philosophy: Basic Readings, edited by Nigel Warburton, London, Routledge, 1999. 89. Philosophy: The Clasics, Routledge, 1998. 90. اين كتاب ترجمه و با مشخصات زير چاپ شده است: نايجل واربورتون, آثار كلاسيك فلسفه, ترجمه مسعود عليا, ققنوس, تهران, 1382. 91. Ethics in practice: an Anthology, edited by Hugh LaFollette, Blackwell Publishers Ltd, 1997, p.11. 92. Philosophy: the pursuit of wisdom, Louis P. Pojman, Wadworth, 2001, pp.341-2. 93. Do the right thing: a philosophical dialogue on the moral and social issues of our time, Francis J. Beckwith, Massachusetts, Janes and Bartlett Publishers, 1995, pp.608-612. 94. Thinking through Philosophy: an introduction, Chris Horner & Enrys Westacott, Cambridge University Press, 2000. 95. دكتور طه عبدالرحمن, فقه الفلسفه (الفلسفه والترجمه), ج1, ص179 (الدار البيضاء, 2000). 96. برتراند راسل,مسائل فلسفه, ترجمه منوچهر بزرگمهر,ص199 (خوارزمى, تهران, 1356). 97. Philosophy for chidren. 98. فلسفه براى كودكان در گفتگو با دكتر على شريعتمدارى, گفتگوكننده سعيد ناجى, ص8 (جام جم, سه شنبه, 5 اسفندماه 1382). 99. Philosophy goes to the movies, Christopher Falzan, London, Routledge, 2002, pp.183-211. 100. مستقبل الفلسفه المعاصره فى الوطن العربى والعالم: اعمال المؤتمر الفلسفى العربى الاول لبيت الحكمه 1ـ4 شباط ـ فبراير/2000, مجموعة من الباحثين, اشرف على تحريره عبدالامير الاعسم, بيت الحكمه, بغداد, 2002, 658ص. 101.همان, ص656 و657. 102. مشخصات كتاب شناختى اين اثر چنين است: الفلسفه والانسان العربى فى القرن الحادى والعشرين: اعمال المؤتمر الفلسفى العربى الثانى لبيت الحكمه, 16ـ20اذار/2001, اشراف عبدالامير الاعسم, بيت الحكمه, 2002, 893ص. 103.همان, ص892. 104. مشخصات كتاب شناختى اين كتاب چنين است: تدريس الفلسفه والبحث الفلسفى فى الوطن العربى: اجتماع الخبراء, بيروت, دارالغرب الاسلامى, 1990, 448ص. 105. همان, ص417. 106. همان, ص418. 107. همان, ص421.

نام کتاب : آیینه پژوهش نویسنده : دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم    جلد : 103  صفحه : 1
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست