responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : آیینه پژوهش نویسنده : دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم    جلد : 101  صفحه : 14

تأملى در كتاب النص و الأجتهاد
سلطانى محمدعلى

النص و الأجتهاد, الأمام عبدالحسين شرف الدين الموسوى, تحقيق و تعليق و نشر: ابومجتبى. چاپ اول, 1404ق, 653 صفحه, ناشر: ابومجتبى.
هر دينى معمولاً مجموعه اى از متن مقدسى است كه پيامبر آن دين به عنوان پيام از سوى خداوند مى آورد و رفتارها و گفتارها و موضع گيرى ها و تأكيدها و تكذيب هايى است كه آورنده دين به عنوان تفسير عملى ـ علمى دين از خود به يادگار مى گذارد. در پاره اى از اديان همه اين مجموعه ها دست خوش تغيير و تحوّل شده و از آنچه كه بود تا حدودى فاصله گرفته است, در مواردى ديگر بخش هايى از اين مجموعه به چنين وضعى گرفتار آمده است. در اسلام متن مقدس از هر گونه دستبرد در امان مانده است و اين تقريباً تنها دينى است كه از چنين سعادتمندى و شانس برخوردار است. امّا سيره پيامبراكرم(ص) چون قرآن, از اين سعادت بهره مند نبود. عوامل گوناگونى در اين محروميّت نقش داشت. در مواردى ياران پيامبراكرم(ص) گفتارها و رفتارهاى آن حضرت را پاس نداشتند و كم كم به فراموشى سپرده شد. در مورادى تعمدهايى براى اين فراموشى هابود و در مورادى هم نوع تلقى ها و برداشت ها موجب مى گشت كه نگاه به گفتارها و رفتارهاى آن حضرت جنبه زمانمند پيدا كرده و چنين پنداشته شود كه حجيّت گفتار و يا رفتارى از آن حضرت براى زمانى خاص بود و شموليّت و فراگيرى زمانى نداشت. اين تلقّى فارغ از درستى و نادرستى نقش خود را در عدم انتقال گفتارها و رفتارهاى پيامبراكرم(ص) به نسل هاى بعدى گذاشت و بخشى از اين تفسيرها از بين رفت. اين برداشت ها و تلقّى ها عنوانى در فرهنگ دينى مسلمانان به عنوان (نص ّ و اجتهاد) ايجاد كرد كه همواره محل بحث و منازعه بود و جريان هاى مذهبى و فرقه اى در درون جامعه اسلامى يكديگر را به اجتهاد در مقابل نص ّ محكوم مى كردند. پيش از گزارش كتاب ارجمند مرحوم سيّد عبدالحسين شرف الدين موسوى عاملى به نام النص ّ و الأجتهاد يادآورى چند نكته لازم به نظر مى رسد:
1. اين كه نص ّ مى تواند با اجتهاد در تقابل باشد نكته اى است كه نيازمند تأمّل بيشتر است. نص ّ همان متن است و متن امرى ساكت است. چيزى از خود نمى گويد, بلكه همواره اجتهاد از متن سخن مى گويد. به تعبير ديگر اجتهاد زبان عاريتى متن است كه همواره تغيير پيدا مى كند و متن سخنى تازه مى گويد. در واقع اجتهاد عينكى است كه به ديدگان متن گذاشته مى شود تا متن با آن عينك ببيند و با تغيير آن نگاه متن فرق مى كند. اين بحث به ظاهر بحثى است كه از جامعه مسيحيّت و تفسيرهاى كلامى آن جا به جهان اسلام منتقل شده است, امّا به واقع پيش از پيدايش اين انديشه در غرب, على(ع) در برخورد با خوارج از همين استدلال بهره جسته است, آنان كه قرآن را به داورى و حكميّت فرا مى خواندند على(ع) در مقابلشان به موضوع سكوت و زبان بستگى متن اشاره كرده و تأكيد مى كند كه اين مردم هستند كه از طرف قرآن سخن مى گويند يعنى متن را افراد به سخن وا مى دارند. اگر جنين باشد كه هست تقابل نص ّ و اجتهاد چه مفهومى مى تواند داشته باشد؟ آيا كسى كه در مقابل اجتهادى به مسأله تقابل اجتهاد با نص استدلال مى كند به واقع نمى خواهد بگويد كه اجتهاد تو در مقابل برداشت من از اين متن در تضاد است؟ اين نكته اى است كه در اين مقولات بايد مورد توجه و دقت قرار گيرد.
2. نكته ديگرى كه بايد مورد توجه قرار بگيرد اين است كه در مناظره ها اگر بحث رو بناهاست بايد طرفين در مبانى وحدت نظر داشته باشند وگر نه بحث نتيجه اى نخواهد داشت. در همين مورد, اگر يك طرف به حجيّت متن در همه امكنه و ازمنه باور داشته باشد و طرف ديگر حجيت آن را منحصر به عصر حضور گوينده متن بداند, طرفين بحث نمى توانند درباره چرايى اظهار نظر و تفسير متن و يا حتى مخالفت با آن متن بحث كنند, بلكه بايد بحث مبنايى داشته باشند و درباره حق اجتهاد و عدم اجتهاد مناظره كنند; به تعبير ديگر اگر فردى چون خليفه دوم بر اين نظر باشد كه اعتبار سخنان پيامبراكرم(ص) در حّد اجتهاد و برداشت يك فرد آشنا به زبان قرآن, از قرآن است و افراد ديگر هم مى توانند با مراجعه به قرآن استنباطهاى خودشان را داشته باشند در اين صورت به فردى كه با وى يا با مدافع نظر او به مناظره مى پردازد نمى تواند به او اشكال بگيرد, زيرا چنين فردى اين اجتهاد را حق خود و حق هر كس ديگر مى داند, بنابراين او در انجام چنين كار احساس گناه نمى كند, مگر آن كه اثبات شود كه خليفه دوم به عدم اجتهاد در برابر سخنان پيامبراكرم(ص) معتقد بود, بنابراين در هر موردى كه از اين اعتقاد سرباز زده است مرتكب خلاف شده است. از اين رو مناظره با چنين شخصى بايد حول اين محور باشد كه آيا مسلمان به ويژه اصحاب پيامبراكرم(ص) حق اجتهاد در مقابل پيامبراكرم(ص) را داشتند يا نداشتند و پس از اثبات نداشتن چنين حقى, اجتهاد كننده را نكوهش نمايند.
3. به نظر مى رسد در چنين مباحثى بايد بين اجتهاد و عناد فرق گذاشت. اگر در مواردى از خلفا اعم از راشدين, امويان و عباسيان, خلاف دستور پيامبراكرم(ص) گزارشى نقل شده است بايد حوزه اين گزارش مشخص شود كه آيا مسأله مورد اختلاف از سودى سياسى يا دفع زيان سياسى به صاحب قدرت برخوردار است كه در اين صورت, احتمال عناد و مخالفت به سبب منافعى كه در آن است درخور تصور است و احتمال وقوع آن به اين انگيزه زياد است و اگر چنين سود يا دفع زيانى نباشد به نظر مى رسد كه در اين موارد مسأله به اختلاف در برداشت برمى گردد و بديهى است كه اختلاف ناشى از بدفهمى يا كج فهمى با اختلاف ناشى از عناد فرق اساسى دارد.
اينك با توجه به اين نكته ها, نگاهى گذرا به كتاب ارجمند النص و الأجتهاد مى اندازيم. مرحوم سيد عبدالحسين شرف الدين از فقيهان و انديشوران مسلمانى بود كه به موضوع وحدت جامعه اسلامى توجه ويژه اى داشت. او در محيطى زندگى مى كرد كه در آن جا اديان و مذاهب گوناگون وجود داشت, از اين رو موضوع وحدت جهان اسلام برايش مسأله اى جدّى بود. در موضوع وحدت جهان اسلام, انديشوران دلسوز راه هاى گوناگون و منش هاى مختلفى داشتند و راه هاى بسيارى پيموده شده است يكى از اين راه ها, تبيين علمى مسائل اختلافى بود. گروهى از انديشوران شيعه و سنّى بر اين باور بودند كه اگر موضوعات مورد اختلاف بدون حب ّ و بغض مورد بحث و بررسى قرار گيرد و موارد مبهم روشن گردد, انگيزه هاى اختلاف كم شده و نكته هاى مورد اتفاق بيشتر خواهد شد و برداشت هاى غلط از سوى طرفين كم خواهد گشت.
مرحوم سيد عبدالحسين شرف الدين از اين گروه بود, به همين دليل آثارى در اين زمينه تأليف و نشر داد. كتاب المراجعات او را بايد گامى جدّى در راستاى گفتگوى مذاهب دانست. كتاب النص و الأجتهاد پس از كتاب ياد شده به بازار آمده و از آثارى است كه آن مرحوم در دوران كهولت سن نوشته است (حق) و به طور طبيعى از پختگى بيشترى برخوردار است. مرحوم سيد عبدالحسين شرف الدين بر اين باور بود كه شرايع اسلامى در همه زمان ها و مكان ها فراگيرى دارد و نيازى به اجتهاداتى نبود كه در اين كتاب آنها را مقابل نص ّ مى شمارد. وى در اين خصوص مى نويسد: (سپاس خدا را كه (مسلمانان) مى دانند شرايع اسلامى با نظم, قوانين و حكمت هايى را كه در همه احكام آن دارد و قسطى را كه در مقرراتش لحاظ كرده همه دنيا و آخرت را شامل مى شود. و مدنيّتى استوار, حكيمانه, مهربان و صالح براى همه ساكنان زمين در هر مكان و زمان است, با همه اختلافى كه از نظر جنس, نوع, رنگ و زبان دارند).

وى از اين متأسف است كه:
بعض سياستمداران پيشين و بزرگان آنان مصلحت هايشان را بر تعبّد به ظاهر كتاب و سنّت و متن صريح آن دو مقدم داشتند و با تمام جرأت آن را توجيه كرده و مردم را با همه توان از روى ميل يا به اجبار بر مخالفت بر قرآن و سنت وا داشتند و اين موضوعى است كه دليل آن مشخص نيست.(ص3و4)
چنان كه مى بينيد مرحوم شرف الدين در مقدمه كتابش, انگيزه اجتهادها و تأويل هايى را كه در كتاب خود به شمار مى آورد انگيزه مصلحت جويانه و منفعت طلبانه مى شمارد. امّا آنچه كه نقل مى كند همه از يك سبك و سياق برخوردار نيستند, در بعضى از موارد اصلاً تأويل و تفسيرى خاص در كار نيست, بلكه عملى است كه فرد مورد نظر انجام داده است و پس از تحقيق, توبيخى از طرف خداوند نازل شده است; اين موارد را نمى توان در مبحث كلّى اجتهاد در برابر نص ّ قلمداد كرد, زيرا پيش از فصل مورد نكوهش, نصّى در كار نبود, بلكه شخص به انگيزه اى از انگيزه هاى بشرى كارى انجام داده كه روا نبود,براى نمونه آنچه كه ذيل مورد 77 و 78 آمده و اصل داستان در ذيل تفسير سوره تحريم مورد اشاره اكثر مفسران شيعه و سنّى است يك حركت و تلاش زنانه است كه در بين هووها به وجود مى آيد و آيه نيز با اشاره به اين امر دو تن از زنان پيامبراكرم(ص) را نكوهش كرده است.
بعضى موارد ديگر مخالفت با نص ّ جنبه سياسى داشته است و قهراً انگيزه افراد انگيزه هاى شخصى و سودجويانه بوده است, از قبيل اكثر مواردى كه به موضوع خلافت برمى گردد. بعض موراد ديگر اجتهادى است كه در مقابل نص ّ نيست, بلكه تنها يك اجتهاد است كه با اجتهاد ديگر در تضاد است, مثلاً آنچه كه مربوط به موضوع عدالت صحابه است يك اجتهاد است گر چه ممكن است اشتباه باشد, چنان كه هست. اما اين موارد اجتهاد در برابر اجتهاد است. گروهى با مراجعه به متون دينى همه صحابه ها را عادل مى شمارند و گروهى ديگر با مراجعه به متون ديگر يا در جمع بينِ متون لازمه صحابى بودن را عدالت داشتن نمى دانند, از اين رو اين ديدگاه, دو اجتهاد در برابر هم هستند.
با توجّه به اين موراد مى توان گفت كه بخشى از موارد صدگانه اى كه مؤلف با عنوان مخالفت اجتهاد با نص ّ قلمداد كرده است درست است و بخش هايى هم زير عناوين ديگر جا مى گيرد, از قبيل اجتهاد در برابر اجتهاد يا خلاف هايى كه بعضى از صحابه ها مرتكب شده اند و امثال اين عناوين.
در هر صورت نويسنده محترم كتاب را در هفت فصل به شرح زير تنظيم كرده است: 1. تأويل ابوبكر و اتباع
در ذيل اين عنوان از پانزده مورد ياد مى كند كه به نظر نويسنده محترم ابوبكر و پيروانش با نص ّ مخالفت كردند. البته اين كه اين پانزده مورد داخل در عنوان اجتهاد در برابر نص ّ باشد نيازمند تأمّل است و به نظر مى رسد كه موارد, زير عناوين گوناگون قابل توزيع است. 2. تأويل عمر و پيروانش
در ذيل اين عنوان پنجاه و پنج مورد نقل مى كند. برخلاف فصل اوّل, بيشتر اين موارد از قبيل اجتهاد در مقابل نص ّ ـ طبق برداشت متداول ـ است و عموماً در مسائل فقهى و تشريعى مى باشد, امّا مواردى هم در داخل اين عنوان جاى نمى گيرد, بلكه سياست هاى تعذيرى و تنبيهى است كه عمر در مديريّت جامعه اش بدان دست يازيده است, براى نمونه در ذيل (مورد 60) داستان سخت گيرى عمر بر سعدوقّاص و دستور آتش زدن قصر او در كوفه است, زيرا سعد در قصر خود را به روى توده مردم مى بست. اين كار نيازمند تنبيه بود و عمر تنبيهى كه به نظرش مى رسيد انجام داد. ممكن است كسى چنين داورى و تصميم را مورد نقد قرار دهد و نپذيرد, ولى جا دادن اين قبيل موراد زير عنوان اجتهاد در برابر نص ّ جاى تأمل دارد, زيرا هيچ نصّى در اين مورد وجود ندارد. 3. فصل سوّم تأيل هاى عثمان و پيروانش
در اين فصل تنها دو مورد را مطرح مى كند كه يكى به چگونگى تعامل او با خويشانش مربوط است و ديگرى مربوط به نماز در سفر است. بديهى است مورد اوّل به سوء سياست او برمى گردد و مورد دوم به اجتهاد در برابر نص. 4. فصل چهارم تأويل هاى عايشه و پيروانش
در اين فصل چهارده مورد را به عنوان اجتهاد در مقابل نص ّ از سوى عايشه مطرح مى كند كه همان بحث فوق در اين جا نيز مطرح است. 5. فصل پنجم تأويل هاى خالدبن وليد
در ذيل اين عنوان از دو مورد ياد مى كند يكى كشتارى كه در روز فتح مكه انجام داد با آن كه پيامبر(ص) از آن نهى كرده بود و مورد دوم حركت جاهلانه او در بين جزيمه بود كه به ياد دوران جاهليت به انتقام كشى پرداخت. 6. فصل ششم: تأيل هاى معاويه
مؤلف محترم ذيل اين عنوان ده مورد را مى آورد كه همه اين موارد را مى توان در ذيل ستم گرى ها و زشت كارى هاى معاويه جاى داد و هيچ كدام جنبه اجتهادى ندارد تا زير عنوان اجتهاد در مقابل نص ّ قرار گيرد. خلاف هاى معاويه نه به اين موارد, محدود مى گردد و نه اين موراد اجتهاد او در برابر نص ّ است. معاويه چندان تعلّق خاطرى به دين نداشت. او به فكر حكومت بود و هر كارى را كه به نفع حكومت خود مى ديد انجام مى داد و كارى هم به نص ّ و غيرنص ّ نداشت. 7. فصل هفتم آنچه كه جمهور امّت انجام داد
زير اين عنوان سه موضوع مطرح شده است. نخست نقد ديدگاه عامّه درباره عدالت صحابه و ديگرى اعراض آنان از ائمه اطهار در مسائل اصول و فروع دين و مبحث سوم كه مهمترين مورد است دعوت به وحدت و صفا و صميمت است. جان كلام مصنف در همين مورد آخرى است و براى بهره مندى بيشتر بخشى از آن را نقل مى كنم:
در نگاه اهل نظر اختلاف بين شيعيان و سنيان در همه مسائل خلافى در واقع صغروى است و در مسائل كبروى نزاعى بين آن دو وجود ندارد, آيا نمى بينى كه اختلافشان يا در وجوب چيزى, حرمت چيزى, استحباب چيزى, كراهت چيزى يا مباح بودن آن است يا در درستى و نادرستى, در جزئيّت, شرطيّت, نصيّت يا غير آن اختلاف دارند و يا آن كه در عدالت, فسق, ايمان يا نفاق كسى اختلاف مى كنند يا در وجوب دوست داشتن كسى به اعتبار آن كه ولى ّ خداست يا دشمن داشتن شخصى به خاطر آن كه دشمن خداست, اختلاف دارند. در همه اين موراد در واقع در اين اختلاف دارند كه آيا با ادلّه شرعى اثبات كننده ـ از كتاب, سنّت, اجماع يا عقل ـ مى توانند اثبات كنند يا نمى توانند و هر كدام از آن دو گروه برپايه ادلّه شرعى خود اقدام مى كنند. اگر هر دو گروه به ثبوت چيزى در دين اسلام يا عدم ثبوت آن در اسلام علم داشته باشند يا هر دو در شك باشند هرگز اختلاف نمى كنند و با هم درگير نمى شوند.(ص552)
اين يك واقعيتى است كه نويسنده محترم بدان اشاره كرده است. اگر علماى فريقين خود را از شر توده هاى ناآگاه رهايى دهند و بتوانند عالمانه و با استدلال و پس از اعتراف به وحدت نظر در مباحث اصلى در موارد اختلافى بحث گفتگو كنند, اميد زيادى به تحقق آرزوى هزار ساله مصلحان بزرك اسلام در خصوص وحدت مسلمانان مى رود.
كتاب النص ّ و الأجتهاد از تحقيق ارزشمند و گسترده اى برخوردار است. محقق بزرگوار آن با بهره گيرى از توضيحات مؤلف در مواردى و با مراجعه به متون تاريخى و حديثى در بسيارى موارد سخنان ِمؤلف را مستند ساخته است و در اين راه رنج فراوانى كشيده است. وى با تعيين موارد بحث هاى وابسته به خواننده كمك كرده است كه به بسيارى از بحث هاى فرعى كتاب دست پيدا كند و در واقع بهره مندى از كتاب را چند برابر نموده است. اين كتاب با اين همه تحقيق ارزشمند براى پژوهشگران در مقوله بررسى خلاف اسلامى در قرن نخست بسيار مفيد و قابل استفاده است; فهرست هاى پنج گانه كتاب در پايان آن بسيار كارگشا و ارزشمند است.

نام کتاب : آیینه پژوهش نویسنده : دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم    جلد : 101  صفحه : 14
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست