responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : آیینه پژوهش نویسنده : دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم    جلد : 100  صفحه : 12

اخبار


درگذشتگان
مردى از تبار نور
راهنامه استاد على اكبر غفارى به كوشش: عباسعلى مردى
محقق عاليقدر, مصحح امين متون كهن, استاد على اكبر غفارى به مينوى شتافت و جامعه علمى و پژوهشى را سوگ وار ساخت. آن بزرگوار بيش از نيم قرن در جهت احياى ميراث گران قدر شيعى كوشش كرد و در سامان دادن به آثار و مآثر اسلامى از هيچ كوششى دريغ نورزيد. آينه پژوهش براساس شيوه پيش گرفته با يادكرد از شرح حال و آثار عالمان از دست رفته به تجليل و تكريم آنان مى پردازد, اين شيوه در اين شماره و درباره اين استاد ارجمند به گونه اى ديگر شد. يكى از فاضلان علاقه مند با توجه به مقدمه ها, آثار وى, گفته هاى ديگران و گفتگوى هاى مستقيم خواندنى ترتيب داده كه همراه سياهه آثار آن عزيز از دست رفته در اينجا مى آيد, رضوان الهى از آنِ آن بزرگوار باد كه به معنى واقعى كلمه (از كَدّ يمين و عرق جبين) زندگانى زاهدانه اى را سامان داد و در نهايت گمنامى و بدون توجه به نان و نام به ميراث شيعه خدمت كرد; خدمتى بزرگ و ارجمند. آينه پژوهش 1. كودكى
من فرزند غلامحسين غفارى صفت در سال 1303ش در شهر تهران و در خاندانى كاملا مذهبى كه از نظر مالى درآمدى متوسط داشتند به دنيا آمدم و على رغم مشكلات و محدوديت هاى آن روزگارـ كه حاكم بر خانواده ما هم بود ـ با تلاش و توجه و ايثار همواره قابل تقدير مادر بزرگوارم, مشغول تحصيلات ابتدايى شدم. 1 2. تحصيل
نظر به علاقه بسيارى كه به قرآن كريم داشتم, نزد يكى از قرّاى معروف تهران به آموختن علم قرائت و تجويد و مسائل مربوط به آن پرداختم و سپس در خدمت يكى از فضلا و مدرسين مدرسه خان مروى كه از مدارس پررونق و پرفيض علوم قديم تهران بود, در بيرون از مدرسه به تحصيل پرداختم و فقه و اصول را تا شرح لمعه تلمذ كردم. در خلال اين مدت, در جلسات تدريس تفسير مرحوم حاج ميرزا خليل كمره اى هم شركت داشتم و از افاضات ايشان بهره وافى بردم.
بعد از پايان (سطح) در تهران, براى شركت در دروس (خارج) گاهى به قم مى رفتم و از درس پر فيض بزرگان استفاده مى كردم.
در قم درس هاى ديگرى نيز خوانده ام. از جمله, درس مرحوم آية الله محمد تقى اشراقى (1313 ـ 1368 ) كه جلسات آن در محلى كه آرامگاه مرحوم شيخ فضل الله نورى است, تشكيل مى شد. در اين جلسات عده اى از فضلا هم حضور مى يافتند. مرحوم اشراقى (رحمة الله عليه) بسيار فصاحت داشتند و در مباحث ادبيات عرب نيز استاد بودند. البته بنده بيشتر مباحث تفسيرى را نزد اين استاد فرا مى گرفتم.
در درس تفسير مرحوم آية الله آقا سيد كاظم گلپايگانى ـ رحمة الله عليه ـ كه در تهران تشكيل شده بود, شركت داشتم و الحمد لله يك دوره كامل تفسير قرآن مجيد را از محضر علمى و پرفيض و بركت ايشان استفاده كردم. آن فقيد سعيد مشوق بنده در تحقيق و طبع كتب دينى از جمله كتاب شريف كتاب من لايحضره الفقيه بودند.2 او به من امر كرد تا اين كتاب را كه سال ها بر آن عمر صرف كرده بودم, چاپ كنم, اما عسرت مانع اين امر بود. وى وقتى از موضوع آگاه شد, سند خانه خود را به من داد تا آن را فروخته و پولش را هزينه چاپ و نشر كتاب كنم و اين نشان از فانى بودن او در اهل بيت و اشتياقش به ترويج آثار اهل بيت (ع) است.3 او عالمى متقى و متواضع, خوش حافظه, پر مطالعه, ژرف نگر, فقيه و اديب جامع الاطراف بود و علاوه بر آشنايى عميق با ادب فارسى و عربى, با زبان فرانسه نيز آشنا بود.4
اما در زمينه تصحيح و تنقيح متون ,ابتدا با استاد فقيد مرحوم سيد جلال الدين محدث ارموى ـ رحمة الله عليه ـ آشنا شدم و همكارى نزديك بنده با ايشان تا پايان عمر پر بركت آن مجتهد سعيد ادامه داشت.
ديگر بايد از استاد فاضل و نادره زمان و دانشمند عظيم الشأن مرحوم ميرزا ابوالحسن شعرانى ـ رضوان الله تعالى عليه ـ ياد كنم كه آشنايى و همكارى بسيار نزديك و پر ثمر و سودمندى با معظم له داشتم. شيوه مرحوم شعرانى ,از تحقيق و پختگى زائد الوصفى برخوردار بود كه تأثير آن در آثار و خدمات اين جانب, از جهت طبع و تحقيق و مقدمه نويسى و تعليق, بسيار نمايان است.
در ارتباط با موضوعات كتب, با مرحوم علامه طباطبائى و علامه امينى ـ رحمة الله عليهما ـ نيز در تماس بودم و آشنايى و همكارى نزديك داشتم. 3. تدريس
من به دعوت يكى از اساتيد ممتاز دانشگاه براى تدريس به دانشگاه دعوت شدم و حدود هفده سال در دانشگاه امام صادق(ع), تربيت مدرس, الهيات تهران و دانشگاه آزاد تدريس كرده ام و در اين سال ها در پديد آمدن حداقل پنجاه پايان نامه به عنوان استاد راهنما و مشاور نقش داشته ام.
در كلاس هاى درس همواره از دانشجويانم خواسته ام كه در پذيرش سخنان علمى مقهور شخصيت هيچ عالمى نشوند و حرف حق را از همه كس بپذيرند; زيرا چه بسا من مطلبى را به آنان مى گفتم و بر بعضى شگفت مى آمد كه اگر مطلب چنين بود, چرا فلان آقا اين را نگفته است؟ به عنوان نمونه وقتى مى گفتم در دعاى خود به جاى (أمن يجيب… ), (يا من يجيب المضطرّ إذا دعاه… ) بگوييد, پذيرش آن برايشان سخت بود, تا اينكه مواضع دعا را از بحار الأنوار و ديگر كتب حديثي5 نشان مى دادم كه اهل بيت (ع) هم هنگام دعا (يا من يجيب… ) مى گفتند و صورت صحيح دعا اين است. 6 4. تصحيح متون
من انگيزه ابتدايى خود را براى ورود به عالم تصحيح و تنقيح متون از آثار مرحوم صدوق برگرفتم. در آثار آن مرحوم جلوه هاى جديدى را يافتم. خيلى زود از طريق آثار مرحوم صدوق متوجّه شدم كه آنچه اختلاف ميان مذهب شيعه و مذاهب اهل سنّت است, اختلافات علمى و فرهنگى است و هيچ اختلاف قومى و تفرقه افكنانه كه ميان مسلمين ايجاد كينه و دشمنى كند, وجود ندارد. 7 اولويت آثار صدوق
انگيزه و احساس من در توجه بيشتر به آثار مرحوم شيخ صدوق از آنجا آغاز شد كه استاد ادبيات ما عنايتى خاص به اين آثار داشت. ايشان اصرار مى ورزيد كه همراه با هر درسى, متون ادبى سطح بالا مطالعه شود و به ما توصيه مى كرد كه آثار مرحوم صدوق را مطالعه كنيم. من نيز با مطالعه اين آثار, متوجه غلط هاى چاپى بسيار و يا معضلاتى كه در آنها بود, شدم. در اين مرحله, متوجه نسخه هاى ديگر شدم تا بلكه راه حلى پيدا شود; و اين نخستين گام در راه تحقيق متون بود. زيرا با خود مى انديشيدم كه چرا بايد ذخائر فرهنگ شيعه و آثار عالمان بزرگ آن كه هر كدام ستاره اى درخشان و موجب آبروى اين فرهنگ غنى مى باشند, اين گونه به لحاظ سخافت طبع از آسمان جهان علم افول كرده و در كنج انزوا رو به فراموشى بگذارد. ما كه امروزه وظيفه تبليغ اسلام و دفاع از فرهنگ شيعه را برعهده داريم, تا چه ميزان به سليقه و نظريات مجامع علمى و فرهنگى دنيا و طبقه متفكر و اهل مطالعه توجه كرديم! چرا بايد هنوز به اين مهم نينديشيده و با ساده انگارى, وظيفه خود را تنها با افست چاپ سنگى از آثار عالمان بزرگ به انجام رسانيم. سليقه و انتظار طبقه متفكر و كتابخوان امروز بسيار متفاوت و نوع ديگرى است و با توقعى كه پيش تر بود, بسيار فاصله گرفته است.8
مرحوم صدوق به عنوان ستاره اى درخشان در فرهنگ شيعه نور افشانى مى كند: تسلّط ايشان بر مجموعه عقايد شيعى و روايات مشايخ شيعه در آن زمان و مسافرت هاى بسيار به انگيزه حضور در مجالس بزرگان و مشايخ بزرگ شيعه, گوياى اين مطلب است. وى تقريباً به تمام بلاد مسلمين ـ اعم از شيعه و سنّى ـ كه احتمال مى داده كسى را آنجا بيابد و استفاده اى از آن برگيرد, مسافرت كرده است.9
اين ويژگى به مرحوم صدوق, عظمت مى دهد و ايشان را در مقايسه با ديگر بزرگان, امتيازى خاص مى بخشد. مثلاً مرحوم شيخ مفيد در اين راه (مسافرت براى ديدار مشايخ), زحمت چندانى متحمل نشده و براى ديدن مشايخ و اخذ حديث از آنان مسافتى بيشتر از مسافت ميان بغداد و بصره را نپيموده و حتّى بدين عنوان از عراق خارج نشده است. نتيجه اين روش با آن طى مسافت ها و حضور در نزد مشايخ بزرگ, بسيار فرق مى كند. مرحوم صدوق هر جا دانشمندى صاحب اجازه بوده, ملاقات كرده و از او براى نقل از كتابش اجازه گرفته است. در همين مسافرت ها در شهر فرغانه, ابوعبدالله سيّد نعمه محمّد بن الحسن بن اسحاق ـ يكى از آشنايان پدرش ـ را مى بيند و او مسئله نبودن فقيه را مطرح و از اين بابت شكايت مى كند. اين امر موجب مى شود كه مرحوم صدوق سه سال تمام در آن شهر, رحل اقامت افكند و على رغم عدم دسترسى به بسيارى از منابع و متون, كتاب عظيم كتاب من لايحضره الفقيه را بنويسد. همچنين دوبار به نيشابور مسافرت مى كند. مجالسى كه در كتاب امالى دارد, روز حركت ايشان به نيشابور و بازگشت ايشان را مشخص مى كند كه مدّت اقامت ايشان در نيشابور, بيش از سه سال بود. اين مرد بزرگ, به خاطر اسلام و تبليغ فرهنگ تشيّع, بيش از سه سال از منصب شيخ المشايخى خود ـ كه در رى داشته است ـ دست بر مى دارد و به انگيزه انجام تكليف, ولايت غربت را بر مى گزيند. بنابراين جا دارد كه من عمر خود را فداى تحقيق و نشر در آثار اين مرد بزرگ و بلند همّت كنم. حال اگر بعد از گذشت هزار سال, من آثار آن بزرگوار را براى تحقيق و تنقيح بر مى گزينم, و در چاپ و انتشار آن الويتى قائل هستم, و يا نام مؤسسه انتشاراتى خود را مكتبة الصدوق (يا نشر صدوق) انتخاب مى كنم, عجيب نيست.
در شمار كارهاى من آثار مرحوم شيخ صدوق اولويّت يافته است و جايگاه ممتازى دارد; امّا در اين مجموعه, آثار بزرگان ديگرى مانند كلينى, مفيد, طبرسى و نعمانى ـ عليهم رضوان الله ـ نيز هست كه نشانگر علاقه [من] به آنان و اهميّت كار ايشان است. ويژگى هاى برجسته آثار صدوق
آثار شيخ صدوق, متناسب با جهت گيرى خاصى تنظيم شده است. البتّه اين جهت گيرى ممكن است از ديد كسانى مخفى باشد; امّا دقّت در آثار آن مرحوم, چنين ويژگى را مشخص مى كند. مثلاً در كتاب عقاب الاعمال قاعده طبيعى در چنين كتابى اين است كه در ابتدا از عقاب شرك كه ريشه تمام گناهان است, شروع شود. امّا او در ابتدا از مسئله خلافت و امامت بحث كرده است. يعنى از عقاب كسى كه در راهى جز راه خدا گام مى نهد. (عقاب من أتى الله من غير بابه). مرحوم صدوق در اينجا بدون اين كه غائله راه بيندازد, حرف خودش را مى زند. يعنى انسانى كه خودش را بنده خدا مى داند, نخست بايد گام در راه خواست خدا بنهد; نه راهى كه خود برمى گزيند. بعد از گذشت چندين باب, آن گاه وارد باب عقاب شرك مى شود. اين نشان مى دهد كه مرحوم شيخ صدوق, يك متفكّر امامى مذهب بيدار است كه هيچ گاه نمى خواهد عواطف مخالفين خود را جريحه دار كند و در ضمن به بيان معتقدات حقه خود نيز مى پردازد. اين گونه مشى, او را متفكّرى محبوب كرده بود; به گونه اى كه حدود پنجاه نفر از مشايخ اهل سنّت به او اجازه نقل حديث دادند.
كتاب هاى ايشان از قبيل معانى الاخبار, موضوعات بكرى دارد; اين كتاب گر چه از نظر حجم, كتاب كوچكى است; امّا از نظر محتوا, بسيار غنى و سنگين است. چاپ آثار مرحوم علامه شيخ شوشترى و ديگران
اوّلين بارى كه با علامه شوشترى ملاقات داشتم و صحبت از كارهاى من به ميان آمد, گفتم: من چنين تصوّر مى كنم كه يك حديثى عيب هايى را دارد. امّا به لحاظ اين كه در كتاب هايى مانند كتاب من لايحضره الفقيه يا كافى و يا تهذيب ـ كه تقريباً اصول اوّليّه فرهنگ تشيع است ـ نقل شده است, نمى توانم جسارت كرده و بگويم اين عيب ها را دارد. ايشان فرمودند من كتابى در اين موضوع نوشته ام; براى شما مى فرستم, اگر مورد پسند بود, آن را چاپ كنيد. سپس كتاب الاخبار الدخيله را فرستادند. كه كتاب محققانه و عالمانه اى بود. خيلى روى آن وقت صرف شده و دقّت به عمل آمده بود. البتّه آنچه ايشان مى فرستاد, به صورت كتاب نبود. مطالب را ايشان روى برگ هاى جدا از هم يادداشت فرموده بودند كه مجموع همان برگ ها را مى فرستادند تا اين كه آنها را به صورت كتاب چاپ كرديم. بعد من از ايشان سؤال كردم كه شما روى متون كار كرديد, يا اين كتاب را در ضمن كار ديگرى فراهم آورديد؟ ايشان فرمودند من كتاب لمعه را شرح مى كردم; در ضمن اين شرح, اخبار را تحقيق مى كردم و اين, يادداشت هاى آن تحقيقات است. سپس از ايشان خواستم تا كتاب شرح لمعه را نيز بفرستند; قسمت تجارت آن را فرستادند. كه آن نيز كتاب محققانه و پرفايده اى بود. تمام مطالب آن را تحقيق كرده و چيزى فروگذار نكرده بودند. تنها به نقل موجود اكتفا نشده; بلكه همه احاديث و نصوص را با متون ديگر تطبيق كرده بودند. چنين كارى را كسان ديگر ندارند و چون ايشان, خود يك رجالى بزرگ و قوى است و در زمينه علم رجال يك محقّق به تمام معنا است; از اين نظر نيز, كتاب ايشان قابل اهميت است.
گاهى در كتاب هاى عالمان بزرگ در اين زمينه ضعف هايى ديده مى شود. در جاهايى احاديث مراسيل به عنوان مسانيد, و حسنه به جاى صحيحه, و مقطوعه به عنوان متصل نقل شده كه حكايت از كم توجّهى آنان دارد. در كتاب ايشان علاوه براين كه اين عيب نيست, عيب هاى موجود در كتاب هاى ديگر نيز گفته شده است. بر آن شدم كه چاپ اين كتاب شريف را برعهده گيرم, چرا كه درست مانند تحقيق در متون مى ماند. آنچه من در زمينه متون كار مى كردم, به انگيزه اين بود كه در فقه مورد استفاده قرار بگيرد و بتواند مرجعى صحيح براى استفاده احكام بشود. و ايشان همين كار را كرده و در زمينه فقهى از نتيجه تحقيق خود استفاده كرده و زحمت بسيار كشيده بود. و كار سطح بالايى انجام يافته بود.
حال, علما ارزش اين كتاب را قدر مى نهند يا نمى نهند, امر ديگرى است و حجاب معاصر بودن در ميان اهل يك فن, حجاب بسيار ضخيمى است كه از قديم بوده است. با كمال تأسف, به آثار بزرگان معاصر توجه چندانى نمى شود; به ويژه اگر فرد, گمنام و غير مشهور نيز باشد.
امّا هدف من تنها احياى متون نبوده است. چرا كه من مى خواستم به چاپ و عرضه آثارى بپردازم كه براى جامعه مفيد باشد. لذا مجموعه سخنرانى هاى مرحوم شهيد دكتر بهشتى و شهيد مطهرى و جماعتى از فضلاى ديگر را چاپ كردم. همچنين به لحاظ اين كه يك خلاصه روانى از تاريخ صدر اسلام در اختيار عموم باشد, بخش دوّم قصص قرآن را نوشتم كه خلاصه اى از تاريخ پيامبر اسلام است. البتّه بخش اوّل آن را از يك كتاب ديگر كه ترجمه و تصحيح شده بود, اخذ كردم. خلاصه, آنچه مورد نظر من بوده, نياز جامعه امروز براى آشنايى با فرهنگ اسلام و تشيّع بوده است.10 روش تصحيح
براى شروع به تصحيح يك كتاب, نسخه مجاز را ـ اگر وجود داشته باشد ـ متن قرار مى دهيم و با ديگر نسخه ها مقابله مى كنيم. اما اگر نسخه مجاز نبود, سعى مى كنيم كه از اطراف و اكناف نسخه هاى مختلفى پيدا كنيم, تا يقين حاصل شود كه از نسخه واحد استنساخ نشده باشد. نسخه اى از هند, نسخه اى از اروپا, نسخه اى كه نويسنده آن اهل عراق, يا از بخارا باشد. اين نسخه ها را جمع مى كنيم و يكى را متن قرار مى دهيم و سپس بقيه را با آنها مقابله مى كنيم.
اگر اين متون در جايى ديگر نقل شده باشد, مثلاً حديثى در تهذيب آمده باشد جستجو مى كنيم تا آن را در كافى كه متعلق به زمان پيش از آن است, پيدا كنيم. يا اگر شخص ديگرى مثلاً علامه حلى در كتاب خود به حديثى از كافى يا تهذيب تمسك جسته باشد, مرجع را نشان مى دهيم. اگر نسخه مجاز داشته باشيم, مى فهميم كه اين نسخه در اختيار مشايخ بوده و صحيح است, در صورت وجود نسخه مجاز به غير مجاز اعتنا نمى كنيم, مثلاً در اختصاص كه نسخه مجاز نداشتيم, براى اين كه ثابت كنيم اين نسخه تنهايى نيست كه ما از جايى پيدا كرده باشيم و بگوييم اختصاص است ـ چون نسخه اختصاص در اختيار شيخ حر عاملى و علامه مجلسى هم بوده ـ لذا ما آن احاديث را در بحار و وسائل هم نشان داديم و حتى صفحه آن را هم مشخص كرديم تا نسخه اى كه در دست داشتيم اعتبار پيدا كند.11
تصحيح اجتهادى با تصحيح بر مبناى نسخه فرق مى كند و بايد بين اين دو تفكيك كرد, و ما هم همين طور عمل مى كنيم; اما آن قسمت اجتهادى را هرگز در متن نمى آوريم. من در تمام كتاب هايى كه تصحيح كرده ام, هر جا كه متن را غلط دانسته ام, در پاورقى نوشته ام كه اين متن, به نظر من درست نيست; ولى در خود متن دست نبرده ام و آن را همين طور كه بوده, باقى گذاشته ام تا در اختيار استادان و آيندگانى كه از اين پس خواهند آمد, قرار بگيرد. البته گاهى شده است كه نسخه هاى چاپى با نسخه هاى خطى تصحيح شده و قابل اعتماد, تفاوت داشته اند و در اين موارد, متن را مطابق نسخه خطى آورده ايم و در پاورقى نوشته ايم كه در نسخه چاپى, آن گونه بوده است.
اگر عبارت نسخه چاپى واقعاً غلط باشد كه متن را غلط چاپ كرده, آن عبارت را اصلاً نمى آوريم; اما اگر در جايى, متن چاپى و خطى, هر دو معنا داشته باشند, ولى با هم فرق كنند, متن را مطابق نسخه خطى قرار مى دهيم و عبارت چاپى را پاورقى مى آوريم.
اگر در جايى به نظر ما متن (نسخه اصلى) هم غلط داشته باشد, متن را تغيير نمى دهيم; بلكه در پاورقى مى نويسيم كه به نظر ما فلان چيز, درست است يا درست تر است و اين متن, تصحيف شده است. اين روش, هم آسان است و هم مسئوليتى براى ما ندارد و اگر مؤلف زنده بشود و بگويد: (چرا به كتاب من دست زدى؟), مى گوييم: ( دست نزديم. همان است كه بود; فقط ما نظر خود را در پاورقى آورده ايم و به نظر ما اين درست است). ديگران, مانند علامه امينى ـ كه ما اين روش را از ايشان آموخته ايم ـ هم اين شيوه را قبول داشت و مى گفت: اگر اين گونه بنويسيم, ديگر شرعاً مديون نيستيم و متن را هم درست در اختيار خواننده گذاشته ايم.
ما به متن دست نمى زنيم, براى اين كه اگر قرار باشد متن را تغيير دهيم, عده اى هم مى آيند و مى گويند كه تصحيح ما غلط است و… در نتيجه, همه كتاب ها از بين مى رود. همچنين در احاديث و به خصوص احاديثى كه درباره احكام است, ما تصرّفى نمى كنيم; مگر نسخه خطى درست باشد و آن را در متن بياوريم.12 5. ترجمه
اوّل بايد كوشش كنيم كه معناى حديث را درست بفهميم و معناى واقعى آن را درك كنيم, بعد آن را به لفظ فارسى بگوييم.
در مواردى كه مورد شبهه است و مراد مى تواند متفاوت باشد, لازم است در برگرداندن آن الفاظ كاملاً دقيق باشيم, يعنى تنها اين نباشد كه ما از آن, هر چه فهميديم اگر كسى چيز ديگرى فهميد آن هم درست باشد.
من وقتى بعد از ترجمه و چاپ ثواب الاعمال ديدم در بعضى از ترجمه ها ممكن است آنچه من به آن پرداخته ام مراد نباشد و معناى ديگرى مراد باشد, لذا در چاپ دوم متن عربى را هم آوردم كه اگر از متن عربى كسى مطلب ديگرى مى فهمد, آزاد باشد. فكر مى كنم اين روش با احتياط بيشترى همراه باشد. براى مثال, جاهايى كه لفظ آفتاب بود, آفتاب معنى كرده ايم و در مواردى كه خورشيد بوده خورشيد معنى كرده ايم, چرا كه اينها در موارد بسيارى باهم تفاوت دارد.
به عنوان مثال كسى كه تاريخ نهرو را ترجمه كرده, آورده است كه حجاب در اسلام نيست, در حالى كه مؤلفش مى خواسته است بگويد چادر در اسلام نيست. در قرآن هم چنين آياتى داريم كه به آسانى معلوم نمى شود مراد اين معناست يا چيز ديگرى است.
پاره اى اوقات فراموش مى شود كه مطلبى تقرير, نقل قول يا بيان حكم است. در ترجمه بايد رعايت شود كه امام در اينجا بيان حكم مى كند يا مثال مى زند يا اين كه از قول كس ديگرى نقل مى كند. براى مثال در قرآن داريم كه (ولاتنس نصيبك من الدنيا)13 كه اگر در خارج بخواهيم از آن استفاده كرده و به آن استشهاد كنيم چنين معنايى دارد كه (استفاده از دنيايت را هم فراموش نكن, دنيا را مانند رهبانان رها نكن.) گويى خدا اين طور مى فرمايد. در حالى كه اگر به قرآن مراجعه كنيم, مى بينيم قوم حضرت موسى به قارون اين طور گفته اند: (اذ قال له قومه… ).14
يا اين مورد كه (إن ّ الملوك إذا دخلوا قرية افسدوها)15 كه از زبان بلقيس ملكه سبا است.
يا در دو آيه (و إذا بشّر أحدهم بما ضرب للرحمن مثلاً ظل ّ وجهه مسوداً و هو كظيم)16 و (أو من ينشأ فى الحلية و هو فى الخصام غير مبين)17 قرآن نمى خواهد بگويد زن اين طور است, خداوند مى فرمايد شما معتقديد كه زنان اين طور هستند, بعد وقتى مى خواهيد به خدا نسبت بدهيد مى گوييد خداوند چنين موجودى را به خود اختصاص داده و ملك را دختر خود قرار داده است. قرآن مى فرمايد: شما كه در مورد آنها اين طور معتقديد چرا به خدا نسبت مى دهيد؟ اين نكات بايد در ترجمه رعايت شود: بيان حكم است؟ حكايت مى كند؟ نقل قول است؟
گاهى هم پيش مى آيد در اثر يك تصحيف خيلى كوچك و پس و پيش شدن يك واو و يا از قلم افتادن يك واو, معنا خيلى برهم مى خورد و از روى قرائن بايد پيدا كرد.18 مثلاً در خصال صدوق اين حديث نقل شده است: (ثلاثة إن لم تظلمهم ظلموك)19 اگر به اين سه طايفه ظلم نكنى, آنها در حق تو ظلم مى كنند: همسرت, خادمت و كسانى كه در خدمت تو هستند. مفهوم ظاهرى روايت اين است كه به آنها فشار بياور. من هنگامى كه نسخه خراب شده خصال را تصحيح مى كردم, اين طور بود. در حالى كه تحف العقول را كه تصحيح كردم چنين بود كه: (ثلاثه وإن لم تظلمهم ظلموك).20 يك واو اضافه داشت. معنا اين مى شود كه گرچه تو در حق آنها ظلم نمى كنى, آنها تجاوز مى كنند: همسرت, خادمت و كسانى كه براى تو كار مى كنند. يعنى از اينها توقع بيشتر نداشته باش و با آنها مدارا كن و اين تبديل مى شود به يك موعظه و دستور اخلاقى. حال آن كه اگر واو را برداريم يك حكم مى شود, يعنى مواظب خودت باش و به آنها فشار بياور. من هم به قرينه اين كه در كتاب من لايحضره الفقيه حديثى ديده بودم به اين معنا كه اگر تو با اين سه طايفه انصاف بورزى, آنها با تو انصاف نخواهند ورزيد, دريافتم كه همين را مى گويد. در چنين مواردى ممكن است انسان نكاتى را ببيند و بدون توجه به موارد مشابه, ترجمه غلطى ارائه بدهد كه در آن صورت با معنايى كه امام منظور داشته, مغايرت خواهد داشت.
مترجم حديث بايد به تمام كتب تسلط داشته باشد و آنها را ببيند. مثلاً حديثى در اول كافى و تهذيب و كتاب من لا يحضره الفقيه (باب طهارت) آمده است كه امام مى فرمايد: (خداوند به اين امت ـ كه امت مرحومه باشد ـ منت گذاشت و آب را مطهر قرار داد; زيرا در بنى اسرائيل رسم بوده كه اگر كسى بدنش به بول متنجس مى شد, اينها بايد آن موضع را با مقراض قطع مى كردند, يعنى گوشت هاى بدنشان را قيچى مى كردند. (كان بنواسرائيل اذا اصاب احدهم قطرة بول قرضوا لحومهم بالمقاريض… ); بنى اسرائيل ـ كه مراد يهود است ـ وقتى بدنشان با بول نجس مى شد وظيفه داشتند كه موضع نجس شده را با مقراض قطع كنند. اين حديث كه در كتب فوق, همچنين در وسائل و وافى هم به همان ترتيب آمده است, به هيچ وجه قابل قبول و پذيرش نيست از جهت اين كه اگر مجبور به بريدن قسمت متنجس باشند, نبايد هيچ وقت بول كنند و خود يهود هم سخت منكر هستند. وقتى با علامه شعرانى ـ رحمة الله عليه ـ صحبت كردم, فرمودند: من اين مشكل را حل كرده ام و مدت ها قبل آن را نوشته ام. بعد هم آن نوشته را به من نشان دادند. 21 در آنجا آمده بود كه اگر يهوديان در روز عبادتشان ـ مثلاً روز شنبه ـ مى خواستندبه محل عبادت بروند و در راه متنجس به بول مى شدند, آنها را به محل عبادت راه نمى دادند, حتى اگر تطهير هم مى كردند, باز هم حق نداشتند وارد عبادتگاه شوند, كه قطع, باقطع لحوم اشتباه شده بود. قطع, يعنى جدايى; مثل قطع رحم. بعد مرحوم شعرانى اصل حديث را نشان دادند كه در تفسير على بن ابراهيم قمى در ذيل آيه شريفه (… و يضع عنهم اصرهم… ) موارد اصر را نشان مى دهد. 22 على بن ابراهيم بيش از صد سال قبل از صاحب كتاب من لايحضره الفقيه و تهذيب زندگى مى كرده است و شيخ صدوق با واسطه پدرش از او حديث نقل مى كند, ولى كلينى بلاواسطه اين كار را انجام مى دهد. 23 كناره گيرى به قطع عضو تبديل شده, و حديث روشن و قابل قبول است. بايد مصحّح به اين امور جدّاً توجه داشته باشد, يا كاتب دقيق باشد. 24
مسئله ديگر رعايت مقام خود راوى است كه دخالت در ترجمه دارد. مثلاً كسى از اهل حجاز در مورد غسل از امام سؤال كرده است كه باران آمده و مقدارى آب جمع شده, مى توان با آن غسل كرد؟ امام مى پرسد: آب تا كجاى پايت مى رسد؟ جواب مى دهد كه تا قوزك پا و چقدر در چقدر است. امام مى فرمايد كه اشكال ندارد; با آن آب مى توانيد غسل كنيد. يا روايتى ديگر آمده است كه چقدر وزن آن باشد؟ راويانِ اين روايات را بايد در نظر گرفت و توجه كرد كه يكى اهل حجاز است و در آنجا آب بسيار كم است و امام به كم ترين حد مكان سؤال كننده حكم كرده است, اما در جاهايى كه آب فراوان است و شخص كاملا مى تواند از آب به سادگى استفاده كند, آنجا حد كامل را گفته اند و تعارضى بين دو خبر نيست.
نكته ديگر اين كه غالب احاديث نقل شده, منشأيى در قرآن دارد. لذا در ترجمه احاديث بايد كوشش شود كه حتى المقدور آيات قرآنى آنها پيدا شود و مترجم كاملا با قرآن آشنا باشد; در غير اين صورت اعوجاجى در ترجمه پديد خواهد آمد, و به ناچار به امام نسبت داده مى شود.
مترجم بايد رجال را هم خوب بشناسد. گاهى راوى, فقيهى بلند پايه و گاهى يك فرد عادى است. توجه به اين موارد لازم است.25 6. حاصل عمر
تجربيات بنده تنها آنچه در عمل به آن رسيدم, اين است:
نخست آن كه از كار فردى نبايد خشنود بود و به آن نبايد چندان دل بست. چرا كه در آراى جمع, نورى پيدا مى شود كه رأى انفرادى فاقد آن است. فرد محقّق هر چه دانشمند و قوى باشد, باز در جهاتى احتياج به هميارى و همفكرى ديگران دارد تا مسائلى از ديد او مخفى و برايش مكتوم نماند. هر كتابى را كه بنده با كمك ديگران كار كردم, بهتر و نتيجه اش رضايت بخش تر بوده است.
متونى كه تصحيح و تنقيح مى شود, مطالب غامض و مشكلى دارد كه بايد در پاورقى آن را شرح كرد. در اين جهت بايد از متخصص همان مطالب يارى گرفت. براى يك محقّق, زانو زدن در مقابل اساتيد فنونِ مختلف يك امر طبيعى است. او بايد براى اتقان اثر خود چنين روحيه اى را دارا باشد.
هنگامى كه بر روى كتاب كافى كار مى كردم, در بخش توحيد آن خدمت مرحوم علاّمه طباطبايى مى رسيدم و از ايشان درخواست كمك مى كردم كه ايشان هم با كمال بزرگوارى مى پذيرفتند. همچنين ساليان زيادى را كه از حضور و همراهى مرحوم استاد ميرزا ابوالحسن شعرانى بهره مند مى گشتم, ساليان بسيار موفق و خوبى مى دانم. آشنايى من با آن مرحوم نخست به هنگام چاپ تفسير ابوالفتوح بود كه از ايشان درخواست كمك كردم.
در كار تحقيق, هر گاه موضوعى از قدرت و عهده مصحّح خارج بود, بايد از اساتيد فن كمك بگيرد. قبول اين نكته براى من بسيار راحت بود; براى هر محقّق و مصحّحى كه انتظار توفيق دارد نيز بايد چنين باشد. اگر اين گونه نباشد, و مطالبى غلط را به لحاظ عدم رجوع به كارشناس بياورد, همه آن غلط را مى بينند و به طور كل ارزش و اعتبار كار او خدشه دار مى شود. هيچ گاه نبايد به تصوّرات غلط, خود را از مواهب بهره گيرى از افكار و انديشه هاى والا محروم ساخت.
در زمينه احياى متون و مواريث فرهنگى, شيوه دنياى تحقيق ـ كه برگرفته از محقّقين اروپايى است ـ ايجاب مى كند كه ملاك را قديمى ترين نسخه بگيريم و نزديك ترين آن را به زمان تأليف, محور قرار دهيم. البتّه اين قدمت, نسبى است و از ميان آنچه در اختيار محقّق است, انتخاب مى گردد. در ابتدا, من نيز چنين روشى داشتم; امّا به زودى متوجّه شدم كه اين شيوه, تمام نيست به ويژه در تصحيح متون روايتى ما; چرا كه گاهى رواياتى از متون مورد نظر در كتاب هاى ديگر عالمان بزرگ نقل شده كه حتّى از آنچه در كهن ترين نسخه در نزد محقّق آمده است, درست تر به نظر مى آيد. در اينجا بايد صحيح ترين نسخه اى كه عرض بر مشايخ شده و امضا دارد, ملاك باشد; نه قديمى ترين آنها. نيز ما بايد نسخه اى را كه منقولاتش با منقولات ديگر عالمان از آن كتاب ـ كه صحيح تر به نظر مى آيد و بيشتر سازگارى دارد ـ ملاك قرار بدهيم; ولو قديمى ترين نسخه نباشد. ملاك, صحّت نسخه است; نه قدمت آن. البتّه با انتخاب نسخه صحيح تر ما از مراجعه به كتب ديگر كه احياناً رواياتى را از متن مورد نظر نقل كردند, بى نياز نيستيم. چرا كه اين امر خيلى رهگشاست. چه بسا در نسخه ما مشكل غيرقابل حلّى به لحاظ افتادگى يا اشكال ديگرى است كه با اين مراجعه به راحتى حل مى شود.
در اين زمينه به طور مثال, مراجعه به كتب روايتى اهل سنت خيلى مفيد است. آنچه راويان آنها از ائمه ما نقل مى كنند, روايتى است كه امام از قول پيامبر نقل فرموده است. چرا كه آنها به ائمه به مثابه يك راوى مى نگرند. بنابراين آن روايت بايد در جوامع روايتى آنها از قول پيامبر نقل شده باشد. مثلاً هرگاه سكونى, روايتى را از قول امام صادق(ع) نقل مى كند, مى توان اين روايت را در كتب روايتى آنان از قول پيامبر اكرم از طريق خود سكونى و يا واسطه هاى ديگر نيز پيدا كرد. سرانجام در مقايسه آن دو روايت, به صحيح ترين آن دست يافت و مشكلاتى را كه احياناً در اثر سقط كلمات يا بدى نگارش و مسائل ديگر پيش آمده, حل كرد.
خط كوفى كه رسم الخط رايج زمان مرحوم صدوق و عالمان قبل و معاصر آن بزرگوار بوده است, در زمان ابن مقله به خط نسخ تغيير كرده است. اين مسئله, مشكلاتى را فراهم آورده و اين انتقال تدريجى و آرام آرام, موجب اشتباهاتى شده است كه كار را بر محقّق دشوار كرده است. البتّه اين اشتباهات در استنساخ و تكثير از روى نسخ با رسم الخط كوفى كه هيچ نقطه ندارد, طبيعى بوده است و محقّقين و مصحّحين امروز بايد به آن, كمال توجّه و دقّت را داشته باشند. حتماً بايد در تصحيح به آن مصادر توجّه كنيم. مثلاً وقتى تفسير تبيان شيخ طوسى تصحيح مى شود, تفسير طبرى كه اقوالى از آن در اين تفسير نقل شده و اساس آن است, بايد همراه گردد. البتّه بايد اختلافات را در پاورقى مورد اشاره قرار دهيم, نه در متن.
تجربه به من ثابت كرده است كه اگر بخواهم تفسير طبرى را تصحيح كنم, بايد ديوان كليّه شاعرانى را كه ايشان از آنها نقل قول كرده, گردآورى و مورد استفاده قرار بدهم. و اينجا كار مقابله تنها به ديگر نسخ تفسير طبرى كمال نمى يابد.
در تصحيح يك كتاب, نبايد تنها به نسخ ديگر آن اكتفا كرد; به مصادر آن نيز بايد توجّه كامل گردد. مثلاً آن گاه كه از قاموس در آن نقل قولى شده است, بايد به خود قاموس مراجعه كرد. البتّه در انتخاب مصادر نيز بايد دقّت كامل كرد كه صحيح ترين آن را يافت.
در طول اين ساليان, نابسامانى ها و كمبودهايى نيز در امر تحقيقات, تأليفات و انتشارات براى من رخ نموده است. و اگر به همت دولت و دستگاه هاى اجرايى مسئول, گام هاى مثبتى در اين زمينه ها برداشته شود, خيلى راه گشا خواهد بود.
رنج اين ساليان مى گويد چرا ما نبايد يك مؤسسه كامل و وسيع داشته باشيم تا كل ّ امور تحقيقاتى و مشابه آن را ـ چه از نظر اطلاع رسانى چه از نظر سرويس دهى و مسائل ديگر ـ تحت پوشش و نظارت داشته باشد؟ بايد اطلاعات كاملى در اختيار كليّه مؤسسات تحقيقى و افراد محقّق, از كارهاى در دست انجام, وجود داشته باشد تا بتواند از دوباره كارى ها و اتلاف وقت ها جلوگيرى كند. بهتر است ما ساليانه يكى ـ دوبار مجمعى از محققين و مصححين داشته باشيم تا آنجا ضمن گردهمايى و انتقال تجربيّات, فعّاليت هاى تحقيقى و تصحيحى همگام شود و در راستاى تعالى فرهنگ ما قرار بگيرد. در غير اين صورت, نابسامانى هاى امور چاپ و ديگر مسائل, انگيزه تحقيق, تصحيح, تأليف و ترجمه را در افراد خشكانيده و يا روبه ضعف مى گذارد.
بايد دست سودجويان و كسانى كه فرهنگ قوم را بازار داد و ستد انگاشته اند, از اين فرهنگ كوتاه كرد.
مجامع فرهنگى و دينى ما بيش از جاذبه, به نيروى دافعه مسلّح هستند و با اندك مسائلى, افراد را از خود دور مى كنند. استعدادها, لياقت ها, به مانند گل خوشبو و روح افزايى هستند كه با خار نبايد طرد گردند. بلكه بايد تا حدّ نياز و ارزش به آنان ارج و اهميّت داده شود; آن گاه خود ايشان احساس شخصيت خواهند كرد و از توجهى كه به آنان مى شود, خشنود مى گردند و اين خشنودى, نخستين گام در پيرايش آنان خواهد بود. سيره پيامبر اكرم و ائمه معصومين, توجّه به كمالات و خوبى ها و زدايش بدى ها در پرتو اين توجه بوده است.
بايد فضاى تحقيقات و تأليفات, و اساساً فضاى فرهنگى ما, انديشه هاى خوب و نو را استقبال كند و با آنها به گونه شايسته اى روبرو شود. همچنين فضاى نقد و انتقاد در مسائل فرهنگى, فضايى است كه بايد در كمال سلامت و قوّت, معركه آراء و محل ّ سنجش و انتخاب صحيح از سقيم باشد. تنها در اين صورت است كه ما مى توانيم استعدادها و نيروهاى گوناگون و زيادى را در استخدام اهداف خود كه همان آشنا ساختن دنيا با تعاليم انبيا و به ويژه پيامبر اكرم و ائمه معصومين ـ صلوات الله عليهم ـ است, داشته باشيم.
اين هدف, بسيار بزرگ و مقدس است; هدفى كه حتّى حسين بن على به خاطر آن شهيد شد. بايد آن را خوب درك كنيم و به مقتضاى آن, حركت صحيح داشته باشيم.26 7. آثار
استاد غفارى در طول ساليان تحقيق و پژوهش به تصحيح و تنقيح دست كم پنجاه عنوان كتاب پرداخته است; اين آثار عبارتند از:
يك. كتب روايى, فقهى, كلامى
1 . اصول كافى (دو مجلد) فروع كافى (پنج مجلد) روضه كافى (يك مجلد), كه هر هشت جلد توسط دارالكتب الاسلاميه چاپ شده است.
اين كتاب از نقاط بسيار درخشان در كارنامه علمى استاد است. و اولين كتاب از كتب اربعه است كه از صورت چاپ سنگى بدين صورت (منقح و مصحح) چاپ شده بود. لذا تصور بر اين بود كه اين كار مخالفينى داشته باشد. نقل مطلب زير بيانگر اين است كه اين كتاب از همان ابتدا مورد استقبال علما قرار گرفته است:
بعد از چاپ اين كتاب آية الله بهبهانى به كتابفروشى اسلاميه مى رود و سراغ آقاى غفارى را مى گيرد. آقاى غفارى مى گفت: ابتدا تصور كردم كه ايشان براى اعتراض آمده اند كه چرا كتاب را بدين صورت چاپ كرده اى؟ ولى هنگامى كه چشم آية الله بهبهانى به من افتاد فرمود: من شخصا به اينجا آمدم تا از شما به جهت چاپ كتاب كافى و در آوردن آن از حالت سنگى به اين وضعيت بسيار زيبا تشكر كنم… .27

يك نمونه از دقت استاد را در تصحيح اين كتاب نقل مى كنيم:
هنگامى كه كافى را تصحيح مى كرديم به حديثى برخورديم كه از حضرت امير سؤال شده بود: (القرع يذبح؟) كدو را بايد سر ببريم؟ حضرت فرمود: شيطان شما را گول نزند, كدو ذبح نمى خواهد. 28 كه دور از ذهن است كسى در مورد سر بريدن كدو از حضرت سؤال كند.
عده اى معتقد بودند كه (قرع) به معناى كدو نيست و نوعى ملخ است, گروهى هم مى گفتند: (قرع) به معناى ولد ناقصه در حيوان است. ولى اگر اين گونه باشد, اين حديث بايد در باب ذبايح باشد و حال اين كه در باب بقولات و سبزيجات است. سرانجام ما به واقعيت امر پى برديم و فهميديم در زمانى كه امام روى كار آمد, معاويه حاضر نبود زير بار امام برود, در نتيجه با عمرو بن عاص مشورت كرد و او گفت: اگر اهل شام با تو باشند مى توانى با على(ع) جنگ كنى, براى امتحان در خطبه نماز جمعه بگو كه شنيده ام از رسول خدا يا حديثى از پيامبر نقل كن كه بايد كدو را سر بريد. معاويه هم اين كار را انجام داد و حديثِ دروغ دهان به دهان نقل شد تا در كوفه از امام سؤال شد: (القرع يذبح؟) و امام فرمود: (لا يذبح).29
استاد غفارى در تصحيح كتاب التوحيدِ اصول كافى از همفكرى مرحوم علامه محمد حسين طباطبايى و علامه محمد تقى جعفرى(ره) استفاده كرده و حواشى آنان را در پاورقى درج كرده است. 2 . كتاب من لايحضره الفقيه(چهار مجلد), شيخ صدوق
در اين كتاب ـ كه اثر فتوايى شيخ صدوق است ـ سندهاى تمام احاديث منقول در آخر كتاب آورده شده است, ولى در بعضى موارد فقط گفته شده است: قال الصادق(ع), قال الباقر(ع)… .
مصحح, اين احاديث را كه سندهايش در ديگر كتاب هاى شيخ صدوق آمده در ذيل احاديث اين كتاب آورده است.
موضوع قابل توجه در اين كتاب اين است كه بسيار دقيق تصحيح شده است; به عنوان نمونه استاد غفارى درباره تصحيح روايتى چنين توضيح مى دهد:
در كتاب مكاسب باب (جواز عمل سلطان) عنوانى دارد كه آيا كار كردن براى دولت غاصب, جائز است؟
در آنجا حديثى نقل مى كند و مى گويد: عبيد بن زرارة نقل كرد كه امام صادق ـ عليه السلام ـ مرا نزد زياد بن عبيدالله فرستاد و پيغام داد كه به او بگويم (او نقص عملك) البته در نسخه هاى مختلف (اذاً نقص عملك) و (اذن بعض علمك) و (اذ نقص عملك) هم آمده است. و حديث يا باب, مناسب نيست و صاحبان وسائل و وافى و بحار همين طور نقل كرده اند, ولى پس از مراجعه به نسخه اى معلوم شد حديث تحريف شده و زياد بن عبيدالله حاكم مدينه بوده است; حضرت صادق شخصى را مى فرستد پيش او و مى فرمايد: (ول ذا بعض عملك). 30 يعنى او را به كارى بگذار, كه به صورت (اذ بعض عملك) تصحيف شده است.31
اين كتاب ترجمه شده و در شش جلد منتشر شده است. متن عربى بالاى صفحه و ترجمه پايين صفحه است. مترجمين عبارتند از: جلد اوّل: محمد جواد غفارى; جلد دوم: محمد جواد غفارى و صدر بلاغى; جلد سوم: صدر بلاغى; جلد چهارم و پنجم: على اكبر غفارى; جلد ششم: على اكبر غفارى و صدر بلاغى.
اين شش جلد به همت نشر صدوق در سال 1369ش چاپ شده است. 3 . تهذيب الاحكام(ده مجلد), شيخ طوسى
استاد غفارى مى گويد كه بعد از ملاقات با مقام معظم رهبرى و به امر ايشان اين كتاب را تصحيح كردم.
از ويژگى هاى مهم اين كتاب, روشن كردن وضعيت رجالى است كه در متن نامشخص بوده, و در پاورقى مشخص شده اند. ويژگى ديگر, توضيح لغات مشكل است.
نيز وى در مواجهه با آيات, نسبت به توضيح و تفسير غير فقهى آنها در پاورقى اقدام مى كند. 4 . الاستبصار فيما اختلف من الأخبار, شيخ طوسى
استاد غفارى ضمن مقدمه اى كوتاه مرحوم شيخ الطائفه طوسى را معرفى كرده است.
شماره صفحه كتاب را در المعجم المفهرس لألفاظ احاديث الكتب الأربعه كنار صفحات اين كتاب آورده اند تا مراجعه و تطبيق الاستبصار و آن كتاب آسان باشد.
همچنين آدرس احاديث را اگر در سه كتاب ديگر (كافى, فقيه, تهذيب) نقل شده اند, ذيل حديث آورده است. موارد اختلاف را از آن كتاب ها متذكر شده و متن را از آن كتاب ها نقل كرده است.
وى در تعليقات سودمندش بر اين كتاب, علاوه بر توضيح لغات مشكل و روايات, تأويل و استنباط فقهى بعضى از علما را آورده است. مرحوم علامه شوشترى تنها عالم معاصرى است كه نظراتش در اين كتاب آمده است.
ويژگى مهم ديگر كتاب اين است كه استاد غفارى با توجه به ديگر آثار شيخ طوسى به ارزيابى رجالى احاديث پرداخته و درجه اعتبار احاديث را در اول آنها متذكر شده است. بدين صورت كه اگر حديث صحيح بوده (صحـ) و اگر مجهول بوده (مجهـ) در ابتداى حديث, قبل از شماره حديث, نوشته شده است.
نيز در جلد چهارم كتاب (باب ترتيب هذا الكتاب و اسانيده…) شرح حال مختصرى از تمام شيوخ شيخ طوسى نوشته است.
اين كتاب كه به يارى آقاى بهراد جعفرى (در تعيين محل احاديث در سه كتاب ديگر) به سرانجام رسيده, توسط انتشارات دار الحديث در چهار مجلد, به سال 1380ش چاپ شده است. 5 . عيون اخبار الرضا, شيخ صدوق
مصحح مقدمه اى در معرفى شيخ صدوق و سفرهاى او آورده و متذكر شده است كه اگر خواننده در اين كتاب به رواياتى برخورد كه با اصول مذهب ناسازگار بود, نقص از شيخ صدوق نيست; چرا كه وى به صِرفِ نقل رواياتى كه به امام رضا مربوط مى شود نظر داشته است. حتى مصنف در متن كتاب به صحّت بعضى از اخبار خدشه نموده است. مثل خبر تحريف قرآن… .
اين كتاب توسط استاد غفارى و حميد رضا مستفيد ترجمه شده است. آقاى مستفيد كه 29 بخش از 69 بخش اين كتاب را ترجمه كرده, تذكرات استاد غفارى را در خلال ترجمه آن بخش ها آورده است. 6 . اعلام الورى, فضل بن حسن طبرسى
كتابى درباره فضائل چهارده معصوم است كه توسط دار الكتب الاسلاميه, تير 1338ش برابر با محرم 1379ق چاپ شده است. 7 . الاختصاص, شيخ مفيد
مصحح در مقدمه اى علاوه بر معرفى كتاب, آدرس روايات را از بحار الانوار و تفسير برهان و ديگر كتب معتبر آورده است, چرا كه ممكن بود توهم شود اين كتاب اختصاص, همان كتاب اختصاصى نيست كه علامه مجلسى و ديگران از آن نقل كرده اند. 8 . ثواب الاعمال و عقاب الاعمال, شيخ صدوق
اين دو كتاب در يك مجلد ابتدا بدون ترجمه چاپ شده بود, ولى بعدها به درخواست بعضى از دوستان توسط خود مصحح ترجمه فارسى شده است. مترجم سعى كرده است ترجمه روانى از اين دو كتاب ارائه دهد. 9 . معانى الاخبار(يك مجلد), شيخ صدوق
مرحوم استاد غفارى, دليل انتخاب اين اثر از ميان آثار شيخ صدوق را چنين مى گويد: ( موضوع اين كتاب داراى اهميت فراوان است; چرا كه در صدد بيان معانى رواياتى است كه از ائمه نقل شده و به نظر غريب و مشكل مى آيند. و به منزله كتابى براى فهم روايات است.)
مصحح در ضمن مقدمه اى كوتاه مى گويد: هنگامى كه دانشمند محترم آقا شيخ عبد الرحيم ربانى شيرازى اطلاع پيدا كرد كه ما تصحيح اين كتاب را شروع كرده ايم, رساله اى در شرح حال مؤلف براى ما فرستاد و ما براى تشكر از او و تكريم وى كتاب را به مقاله اش زينت داديم. اين مقاله در موضوعات زير است: علم و عدالت صدوق, مسافرت ها و ملاقات هاى او با دانشمندان مختلف, مرجعيت او در فتوا, نام اساتيد و مشايخ (كه 252 نيز از آنان را نام برده است), شاگردان و كسانى كه از شيخ روايت كرده اند (نام 27 تن را ذكر كرده است), ولادت و وفات و محل دفن شيخ صدوق.
در بخش خانواده صدوق, شرح حال پدر شيخ صدوق (ابو الحسن على بن حسين قمى) را نوشته و در ادامه به شرح حال برادران (حسين بن على, حسن بن على) و ديگر اقوام وى پرداخته است.
اين كتاب توسط مكتبة الصدوق چاپ شده است. 10 . بحار الانوار (دو مجلد), مرحوم مجلسى,
جلدهاى 77 و 78 كه جلد روضه و مطابق با جلد 17 چاپ كمپانى است. عناوين اين جلد خطب است. مرحوم مجلسى آن را گلزار نام نهاده و به همين جهت اين كتاب به نام روضه بحار معروف شده است. هنگامى كه مرحوم مجلسى از دنيا رفته, روى مسوده بوده و در نتيجه كار كتاب به آخر نرسيده است. در زمان مرحوم كمپانى (ناشر بحار الانوار, 25 جلدى), وقتى قرار شد آن را چاپ كنند, از صاحب مستدرك حاجى نورى (ره) خواستند كه آن را تصحيح كند, ايشان فرمودند: تصحيح اين كتاب محال است. من خودم كتابى در اين موضوع مى نويسم. بعد مرحوم كمپانى, معالم العبر را همراه با اين جلد چاپ كرد.
تصحيح اين جلد به عهده استاد غفارى گذاشته شد. وى تصحيح اين جلد را به شيوه مرحوم مجلسى انجام داده و تمام لغات را معنى كرده است. 11 . شرح اصول و روضه كافى (دوازده جزء در شش مجلد), ملا صالح مازندرانى, اين كتاب به تصحيح و با تعليقه هاى علامه شعرانى چاپ شده است.
اين كتاب شرحى است متوسط بين شرح ملاصدرا و مرحوم مجلسى. امتياز اين شرح اين است كه اگر قول ملا صالح مخالف قول ملا صدرا بوده يا ناقص بوده, قول ملاصدرا را در حاشيه به صورت كامل آورده و قول مرحوم مجلسى را هم ذكر كرده است. نيز داراى فهرست موضوعى است كه علامه شعرانى عهده دار آن بوده اند. 12 . الغيبه معروف به غيبت نعمانى, ابن ابى زينب محمد بن ابراهيم نعمانى از علماى قرن چهارم.
موضوع اصلى اين كتاب حضرت مهدى, تولد و ظهور آن حضرت در آخر الزمان است.
مصحح, مقدمه اى دارد در بيان اين كه چه شد كه كتاب را تصحيح كرد. وى در ادامه درباره موضوع كتاب, صفحاتى چند نگاشته است.
كتاب كه برنده جايزه دوره دوم كتاب سال ولايت است, با عنوان غيبت نعمانى توسط محمد جواد غفارى (فرزند استاد غفارى) ترجمه و در سال 1376 چاپ شده است. ترجمه از متن مصحح است. 13 . منتقى الجمان فى الاحاديث الصحاح و الحسان, حسن بن زين الدين (شهيد ثانى)
مصحح مصادر روايات را از كتب حديثى متقدم استخراج كرده و اگر اختلافى بوده و مؤلف در متن بدان اشاره نكرده است, در پاورقى نوشته است.
نيز اگر قول مؤلف با سخن ديگر علما متفاوت بوده آن را آورده است.
اين كتاب, جايزه كتاب سال جمهورى اسلامى ايران را به خود اختصاص داد. 14 . دراسات فى علم الدراية تلخيص مقباس الهدايه, علامه مامقانى
استاد غفارى علاوه بر تلخيص مقباس الهدايه, سه رساله بر اين كتاب افزوده است: 1 . تاريخ تدوين الحديث و كتابته; 2. فقه الحديث و درايته; 3. فى ذكر بعض ما يجب على الباحث ان يقطع عليه من الالقاب والانساب.
اين كتاب را دانشگاه امام صادق چاپ كرده است. 15 . المحجّة البيضاء فى تهذيب الإحياء(هشت جزء در چهار مجلد), فيض كاشانى
مصحح در مقدمه سخن علامه امينى را در وصف اهل بيت (ع) و برترى كتاب محجّه را بر احيا نقل كرده است. سپس به موارد لغزش هاى غزالى كه در كتاب الغدير جمع آمده, اشاره كرده است. اين كتاب توسط انتشارات جامعه مدرّسين در هشت جزء و در چهار مجلد چاپ شده است. 16 . تحف العقول ابن شعبه حرّانى
اين كتاب با ترجمه نيز چاپ شده است. اعراب گذارى دقيق روايات از ويژگى هاى اين كتاب است.
اين كتاب با مقدمه و پاورقى و ترجمه اعلام كتاب و شرح اخبار مشكله و توضيح لغات در 536 صفحه در 1376ق توسط استاد غفارى چاپ شده و بار ديگر كتاب فروشى اسلاميه آن را با ترجمه محمد باقر كمره اى و با اشراف استاد غفارى در 1400ق چاپ كرده است. در مواردى كه مترجم به خطا رفته, استاد آن را تذكر داده و درستِ آن را نوشته است.

نام کتاب : آیینه پژوهش نویسنده : دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم    جلد : 100  صفحه : 12
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست