غناى دانش و روش در تصحيح «جوامع الجامع»
مختارى رضا
«جوامع الجامع» تأليف أمين الدين أبوعلى فضل بن حسن طَبْرِسى، تصحيح ابوالقاسم گرجى. چاپ دوم، قم، شوراى مديريت حوزه علميه قم، 1409 ق/ 1367ش. دو جلد [تاكنون]، 8 + سى دو + 551 + 10 + 524 صفحه. أمين الإسلام فضل بن حسين طَبْرِسى،(1) يكى از عالمان و مفسّران و پژوهشگران بزرگ اسلامى در نيمه اول سده ششم هجرى، و از بزرگترين و برجستهترين مفسران شيعه، و اثر تفسيريش به نام مجمع البيان لعلوم القرآن،(2) شهره آفاق است. وى در علوم متداول عصر خويش، متبحِّر بوده، و آثار باقيمانده از او دليل روشنى بر اين مدعاست. افزون بر اين پايه بلند دانش، مجمع كمالات و فضايل انسانى و اسلامى و بهرهمند از آزادانديشى، بلند نگرى، سعه صدر و انصاف و اخلاق در پژوهش بوده است. «در نقل اقوال تعصبى نشان نمىداده و به همه اصناف و فرق به يك ديده مىنگريسته آنچه را صحيح و معقول مىدانسته از هر كس كه باشد چه مخالف چه مؤافق بازگو مىكرده و در تقديم و تأخير نام آنان غرضى خاص نداشته است... در ميان مؤلفان و مصنِّفان كمتر كسى را توان يافت كه كلامش از طعن و اعتراض نسبت به مخالفان طريقه خود خالى باشد، لكن طبرسى ساحتش از اين نقص مبرّاست...[مىدانيم كه ]زمخشرى دانشمندى است در اصول معتزلى و در فروع حنفى، و طبرسى دانشمندى است شيعى. اگر انصافِ وى نمىبود هرگز بدين معنى اعتراف نمىكرد كه پس از تأليف مجمع البيان چون به كتاب كشاف برخورد كردم و كشاف را داراى بدايع و روايعى يافتم كه در كتابى ديگر يافت نمىشد. از آن بدايع و *26* روايعى خلاصهاى در كتابى مجتمع الأطراف نهادم و بر آن شدم كه آن را كافى شافى نام نهم».(3) شيخ محمود شلتوت - در مقدّمه بر مجمع البيان و - در ستايش از طبرسى مىگويد: من در برابر مجمع البيان اثر بديع اين دانشمند شيعى تكان خوردم و شديداً تحت تأثير واقع شدم. زيرا وى اكتفا به علوم و فنونى كه داشته و آنچه از علم شيخ الطائفه مرجع بزرگ تفسير، مؤلف كتاب تبيان جمع نموده بود، نكرده است، تا از علم جديدى كه به وى رسيده بود، آگاه شد آن را كه همان علم صاحب كشاف است به عنوان علم جديد با علم قديم، جمع كرد و اختلاف مذهبى نتوانست ميان او و مؤلف كشّاف حايل شود، يا عصبيّت او را از اين كار باز دارد. از اين گذشته پرده هم عصرى ميان اين دو دانشمند بزرگ فاصله نينداخت... من مىخواهم بگويم كه مؤلف مجمع البيان خيلى خوب توانسته است اخلاص خود را در طرز تفكر علمى به كار برد. گرچه او در هر مورد سعى دارد نظر شيعه و آراء دانشمندان هم مذهب خود را در مسايل خلافى بيان كند، ولى در اعمال اين عاطفه إفراط نمىكند و مخالف نظر و مذهب خود را مورد حمله قرار نمىدهد، اين روش سزاوار پيروى است.(4) شرح حال نگاران پيشين اشارتى به تاريخ تولد شيخ طبرسى نكردهاند، ولى از قرائنى چند استفاده مىشود كه تقريباً حوالى 470 ق متولد شده است.(5) درگذشت وى نيز در شب دهم ذيحجه سال 548ق رخ داده است، و اقوال ديگرى نيز در تاريخ درگذشت او ذكر شده كه مطلقاً فاقد اعتبار است و با اطمينان توان گفت كه نادرست است. تفاسير طبرسى شيخ طَبْرِسى در دانش تقسير، سه كتاب نگاشته است، بدين ترتيب: الف) مجمع البيان لعلوم القرآن (= تفسير كبير)؛ ب) الكافي الشافي (= تفسير وجيز)؛ ج) جوامع الجامع (= تفسير وسيط). «مجمع البيان» اولين تفسير اوست كه در سن بالاتر از شصت به نگارش آن آغاز كرده و آن را در ده جزء تدوين كرده و در سالهاى 530 تا 536 به تأليف آن مشغول بوده است. تفسير كبير طبرسى همين اثر است و خود وى در آغاز جوامع الجامع - و نيز برخى عالمان ديگر - (6) آن را بدين نام خواندهاند. مجمع البيان بارها در ايران و صيدا و بيروت و مصر چاپ شده است. نگارنده هنوز موفق به دستيابى چاپ مصر آن نشده است و از چند و چون آن بى اطلاع است، ولى غير از اين چاب، چاپى كه داراى تعليقات مرحوم علامه شعرانى - قدس سره -، است از ساير چاپها *27* دقيقتر است. ولى با اين همه تصحيح و تحقيق فنى اين كتاب همچنان يك ضرورت است و اميد مىرود كه صاحبان همت بلند انديشه مترقى اين مهم را به انجام رسانند. دومين تفسير وى الكافي الشافي در يك جزء، و خلاصهاى از تفسير كشاف زمخشرى است كه پس از اطلاع از آن، در سالهاى 537 تا 541، به تأليف آن مشغول بوده است. سومين تفسيرِ طبرسى كه در پى آن دو تفسير نگاشته، جوامع الجامع است كه محور بحث اين مقاله است. جوامع الجامع أمين الإسلام اين تفسير را به درخواست فرزندش شيخ أبونصر رضى الدين حسن، در جمع ميان مجمع البيان و الكافي الشافي، در مدّت يكسال (از ماه صفر 542 تا محرم 543)، در هفتاد و چند سالگى تأليف كرده است. جز إصرار فرزند، مشوِّق ديگرش در تأليف اين تفسير استمداد و استفاده بيشتر از كشّاف بوده است و مىتوان گفت كه بيشتر، بلكه نزديك به همه مطالب آن از مطاوى كشّاف اقتباس شده و امتيازش از تفسير كشّاف تنها در امور ذيل است:(7) 1- اختصار و حذف زوائد و مطالب غير ضرورى. طبرسى در اين كتاب به طورى در اختصار كوشيده كه غالباً مطالب را در قالب عبارات موجز و كوتاهترى به خوبى بيان كرده است. 2- در بسيارى از موارد روايات از طرق شيعه نقل كرده كه گاهى با تفسير كشّاف موافق و در بسيارى از مواضع مخالف است. 3- در پارهاى از موارد مطالبى از تفسير مجمع البيانِ خود نيز نقل كرده است. 4- در مواردى كه آراء كلامى اماميه با نظر معتزله موافق نيست، و يا نظر شخصى طبرسى در تفسير آيه با نظر زمخشرى مخالف است، از نظر صاحب كشّاف عدول كرده و آنچه را خود حق مىدانسته بيان كرده است. جوامع الجامع به سبك مجمع البيان منظّم و مرتّب نيست، بلكه مانند كشّاف، مطالب آن به دنبال يكديگر آمده است: در آغاز آياتى چند كه به يك موضوع مربوط است ذكر شده و سپس به تدريج اجزاء آن آيات آورده شد، و در ضمن تفسير آن جزء قرائت و جهات ادبى از صرف و نحو و لغت و اشتقاق و بلاغت؛ و احياناً كلام وفقه و اصول بيان گرديده است. چاپهاى مختلف جوامعالجامع از اين اثر چاپهاى زير را مىشناسيم: 1- تهران. به اهتمام على رضا مستوفى. سنگى، رحلى، 1302 ق. 532 صفحه؛(8) 2- تهران. به خط محمّد حسين گلپايگانى. سنگى، رحلى 1321 ق. 533 صفحه؛ 3- تبريز. به خط طاهر خوشنويس و تصحيح و تحقيق شهيد مرحوم آيةاللَّه قاضى طباطبائى. رحلى، 1383 ق. 564 + 21 صفحه. (مصحِّح در مقدمه 21 صفحهاى و خاتمةالطبع آن مطالب سودمندى آورده است. در سال 1404 ق / 1362 ش مكتبةالكعبة در تهران آن را به شيوه افست تجديدِ چاپ كرده و معلوم نيست به چه علّتى، مقدمه سودمند مصحِّح را انداخته است!) 4- بيروت. چاپ اوّل، دو جلد، وزيرى، دارالأضواء 1405 ق / 1985 م. 906 + 914 صفحه. اين چاپ مغلوط و كاملاً تجارى و سودجويانه است و ناشر وعده داده در چاپهاى بعدى خطاهاى آن را اصلاح كند، و در مقدّمه مدّعى شده كه آن را بر اساس دو نسخه چاپ كرده است، ولى مشخّص نيست آن دو نسخه چه و كجا بوده است! به هر حال، چاپ بيروت مايه تباهى زحمات مؤلّف كتاب است و معلوم نيست چرا ناشر *28* مزبور بى توجّه به اين تصحيح كه پيشتر چاپ شده، جوامع الجامع را بدين شكل مغلوط منتشر كرده است. 5- تصحيح استاد محقق و سختكوش آقاى دكتر ابوالقاسم گرجى - دامت افاضاته - و با مشخّصات كتابشناسى مذكور در آغاز اين مقاله، كه تا كنون دو مجلّد آن (تا آخر سوره طه)، منتشر شده است. استاد كار تصحيح آن را در حدود سال 1344 آغاز كرده، ولى متأسفانه هنوز هم تمام آن منتشر نشده است و احتمالاً مجموع آن چهار مجلَّد خواهدشد. تصحيح استاد گرجى انصافاً نمونه عالى تصحيح و در بين كارهاى پژوهشى در ايران بى نظير است و يا اين بنده تا كنون نظير آن را نديده است. استاد به تفصيل در مقدمه (ص بيست تا سى و يك)، و نيز در مقالهاى جداگانه،(9) نسخههاى مورد استفاده و كيفيّت تصحيح و امتيازات اين تصحيح را برشمردهاند كه چكيده برخى از اين مطالب را در ذيل مىآوريم: متن كتاب با چند نسخه خطى و دو نوع چاپ جوامع الجامع مقابله شده، و در صورت اختلاف نسخ، نسخه صحيح يا راجح در متن، و بقيه در پانوشت آمده است. گذشته از اين نسخههاى خطى و چاپى از كتابهاى متعدّدى در لغت و تفسير و نحو و تاريخ و رجال و شعر، بخصوص كشّاف و مجمع البيان و تفسير بيضاوى، در تصحيح متن استفاده شده است. در حواشى و تعليقات، معنى بعضى از لغات، توضيح تعبيرات مبهم، نام شاعر، صدر يا ذيل و معنى شعر، شرح حال كوتاه بعضى از اعيان، تذكّر اختلال و نقض عبارت، نادرستى تعبير، نادرستى رسم الخط، توضيح بعضى از مطالب، وجه شكل و اعراب، نادرستى پارهاى از موضوعات، راهنماييهاى سودمند و بسيارى از امور ديگر بيان شده است. آيات قرآنى به طور كامل مشكول و مُعْرَب است و در غير آيات و در غالب موارد (بخصوص كلمات و جملات مشكل)، اعراب گذارى شده است، به طورى كه تقريباً در متن كلمه مشكلى نيست كه بدون اعراب باشد. استاد در اين زمينه مرقوم فرمودهاند: اينجانب در اين باره نهايت كوشش را مبذول داشته و گاهى براى شكل و يا اعراب يك كلمه روزهايى فرم را معطَّل گذاشتهام البتّه ادّعا نمىكنم كه از خطا و اشتباه مصون هستم، ولى بدون شك مىتوانم ادعا كنم كه چاپ اين كتاب از بهترين چاپهاى چاپخانه دانشگاه تهران، بلكه از بهترين چاپهاى چاپخانهاى كشور است.(10) چون قواعد رسم الخط عمومى در بسيارى از موارد بر خلاف رسم الخط مصحف است، مصحّح بسيار كوشيدهاند تا در آيات قرآن كريم رسم الخطِ مصحف، و در تفسير آن رسم الخطِ عمومى را رعايت كنند، ولذا بسيار ديده مىشود كه كلمهاى به دو رسم الخط نوشته شده است. روش جديد كتابت عربى، قواعت كتابت همزة، تميز بين همزه وصل و قطع و نهادن علامت مخصوص هر يك و نقطه گذارى به طور دقيق رعايت شده است. سرصفحههاى مناسب و راهگشا، شماره آيات قرآن طبق شماره كوفيان، انواع فهرستهاى راهنما و فنى در پايان هر جلد، هر كدام از ويژگيهاى اين چاپ است كه بر ارزش آن افزوده است. در كتابهاى چاپ ايران، نگارنده تا كنون نديده است كه علامت مخصوص همزه وصل و قطع به طور دقيق به كار رود، حتّى بر بسيارى از مصحِّحان تشخيص همزه وصل و قطع مشكل است، چه رسد به كاربرد علامت مخصوص هر يك، ولى استاد دقيقاً اين نكات را رعايت كرده و فرمودهاند: «نهايتِ كوشش در تصحيح به كار رفته و ابداً در اين باب مسامحتى روا نداشتهام. و حتّى گاهى براى تصحيح يك عبارت چند روزى وقت صرف كردهام». هر چه كار كتاب پيش رفته، تصحيح آن دقيقتر و امتيازش بيشتر شده وجلد دوّم امتيازات فراوانى نسبت به جلد اول دارد، همچنان كه چاپ دوّم نيز از چاپ اوّل بهتر است. چاپ اوّلِ مجلّد اول و دوم به قطع رحلى و به همت انتشارات دانشگاه تهران صورت گرفته است، ولى پس از اينكه اين اثر جزء كتابهاى درسى حوزه علميّه قم شد،(11) شوراى مديريت حوزه آن را در قطع وزيرى تجديد چاپ كرد. همچنين در سال 1362 شمسى اثر مزبور به وسيله وزارت ارشاد اسلامى *29* به عنوان كتاب سال شناخته شد. در اينجا فرصت را مغتنم مىشماريم و مصِّرانه و متواضعانه از مصحِّحِ محترم مىخواهيم كه به دليل اهميّت و ارزش كتاب، و هم به دليل درسى بودن آن در حوزه مقدّسه قم، هر چه زودتر تصحيح آن را به پايان برند و مشتاقان آن را از اين چشمه سار زلال و صافى سيراب كنند و انتظار بى صبرانه طالبان آن را بى پاسخ نگذارند. در پايان اين مقال - با طلب پوزش از مصحّح ارجمند - به چند سهو جزئى كه در مقدّمه مصحح رخ داده، و سپس به چند نكته كه براى بهتر و زيباتر شدنِ تصحيحِ دو مجلّد ديگر سودمند خواهد بود، اشاره مىكنيم: در ص سه آمده است: شيخ على بن عبدالعالى كركى در اجازهاى كه در سال 927 به پسر خود شيخ ابراهيم داده گويد: «و رويتُ في التفسير مثل كتاب مجمع البيان...» اوّلاً اجازه مذكور را شيخ على بن عبدالعالى كركى معروف به محقق كركى، به شيخ على بن عبدالعالى ميسى استاد شهيد ثانى، معروف به فاضل ميسى، و به فرزندش شيخ ابراهيم داده است. ثانياً شيخ ابراهيم فرزند شيخ على بن عبدالعالى ميسى است و نه فرزند على بن عبدالعالى كركى معروف به محقق كركى، ثالثاً تاريخ اين اجازه سال 934 است و نه 907.(12) در ص شش ضمن اشاره به فتواى طَبْرِسى در باب رضاع مبنى بر عدم اشتراط اتحاد فحل در نشر حرمت، مرقوم فرمودهاند: «اين فتوا را بسيارى از فقهاء چون شهيدين... به طبرسى نسبت دادهاند ولى هيچيك متذكر نشده است كه وى در كدام يك از تأليفات خويش اين فتوا را ذكر كرده است...» در حالى كه شهيد ثانى در مسالك گفته است كه طبرسى اين فتوا را در تفسيرش گفته است. عين عبارت شهيد چنين است: «و قد ذهب أبوعلي الطبرسي صاحبُ التفسير فيه [يعنى فى التفسير] إلى عدم اشتراط اتّحاد الفحل بل يكفي اتّحادُ المُرْضِعَةِ»(13) در ص هفت يكى از تأليفات مفيد ثانى فرزند شيخ طوسى - قدهما - كتاب امالى ذكر شده، در حالى كه فرزند شيخ امالى ندارد و همان امالى پدر است كه به اشتباه به وى منسوب شده است.(14) در ص ده مرقوم فرمودهاند: «رافعى... وفات منتجب الدين را به سال 585 ذكر كرده است». اولاً همان گونه كه پژوهشگر رجالى معاصر حضرت استاد تحقق آقاى شبيرى زنجانى - دامت افاضاته - در مقاله فهرست منتجب الدين(15) اثبات فرمودهاند منتجب الدين تا سال 600 ق زنده بوده است، ثانياً رافعى وفات او را بعد از سال 585 ذكر كرده و نه به سال 585.(16) در ص هفت از لسان الميزان نقل كردهاند كه مفيد ثانى فرزند شيخ طوسى حدود سال 500 درگذشته است، كه البته وى تا سال 511 در قيد حيات بوده است.(17) در ص سه وفات تفرشى صاحب نقد الرجال را به سال 1021 ق ذكر كردهاند. مرحوم شيخ آقا بزرگ در أعلام الشيعة، قرن يازده (زير چاپ) و الذريعة (ج 24، ص 274 شماره 1419، ذيل عنوان نقدالرجال)، تصريح فرمودهاند كه تفرشى در سال 1044 زنده بوده است. گويا منشأ اين سهو آن است كه مرحوم محدث قمى در هديه الأحباب (ص 204) در سرگذشت تفرشى گفته است كه تفرشى شاگرد مولى عبداللَّه تسترى است، و سپس وفات استاد را به سال 1021 ذكر كرده است و اين تاريخ كه سال وفات تسترى است، سال وفات تفرشى پنداشته شده است. در بحث تأليفاتِ أمين الإسلام، از كتاب مهم وى المؤتلف من المختلف بين ائمةالسف كه تلخيص خلاف شيخ طوسى است نامى نبردهاند با اينكه يقيناً تأليف طَبْرِسى است و نسخههاى خطى متعددى از آن در دست است. اين اثر هم اكنون زير چاپ است و بزودى منتشر خواهد شد. در پايان به چند نكته كه شايد رعايت آنها در سهل التناول *30* بودن و كاملتر شدن كتاب نقش داشته باشد اشاره مىكنم، گرچه تذكّر اين نكات به محضر استاد به مثابه: حكمت به لقمان آموختن است: مناسب است كه در پانوشتها مآخذ احادث معصومين - عليهم السّلام - مشخص شود. در اين دو مجلّد، آيات و تفسير آن با يك نوع حرف چاپ شده است؛ اگر ترتيبى داده شود تا در مجلدات بعدى آيات با حروف سياه چاپ شود و تفسير آن با حرف نازك، زوديابتر خواهد بود. در برخى موارد مشخّصات كامل كتابشناسى مآخذ مصحِّح در پانوشتها آمده و باعث شلوغ شدن پانوشتها شده است، با اينكه اين گونه مشخصات در بخش مآخذ كتاب نيز ذكر شده است، با عنوان نمونه در ج 2، ص د، مشخصات كامل شرح ديوانِ لَبِيد ذكر شده و سپس سه صفحه بعد (صفحه اول متن)، در پانوشت شماره 12 همان مشخصات تكرار شده است. مناسب است مشخصات مآخذ فقط يكبار در پايان كتاب ذكر شود و در پانوشتها فقط نام مأخذ و شماره جلد و صفحه آن بيايد. و يا اينكه در استناد نخست به هر اثر، مشخّصات كامل كتابشناسى آن ياد شود و در ارجاعات بعدى فقط به نام آن اقتصار گردد. در بسيارى از كتابهاى عربى كه در برخى كشورهاى عربى - و نيز در ايران - چاپ مىشود، معمولاً اين نكته رعايت مىشود كه زير حرف «ى» بزرگ، اگر: «ياء» خوانده شود دو نقطه مىگذارند و اگر «الف» خوانده شود نقطهاى گذاشته نمىشود، اين شيوه در بسيارى از عبارات كمك خوبى به خواننده مىكند و چنانچه در مجلدات بعدى رعايت شود مناسب است. (شايد هم امكانات چاپخانه در حدى نبوده كه بتوان آن را در اين دو مجلَّد رعايت كرد.) در مجلد اوّل و دوّم بعضا يكدستى رسم الخط - البته فقط در تفسير آيات - رعايت نشده است مثلاً در ج 1، ص 1، سطر 9، و ص 173، سطر 20 و 21، و ج 2، ص 2، سطر 13 كلمه «الصلاة» به صورت «الصلوة» ضبط شده، ولى در جاى ديگر مانند ج 1، ص 493، سطر 5 - 3، پنج بار به صورت «الصلاة» ضبط شده است. آوردن نسخه بدلهايى كه قطعاً غلط است يا اهميّتى ندارد جز تشويش و پرت كردن حواس خواننده كتاب ثمره ديگر ندارد، و تنها موجب شلوغ شدن پانوشتها و معطّل كردن خواننده ميشود،(18) محض نمونه چند مورد را ذكر مىكنم ببينيد ذكر اين گونه نسخه بدل چه سودى دارد. الف) ج 2، ص 111: «فُتِحَتِ الهاء بُحركةِ التاءِ، أو كُسِرَتْ لاِلتقاء الساكنين». در پانوشت آمده است كه در نسخه «ه» به جاى «كُسِرَتْ» در اين عبارت، «كُسِرَة» آمده است! پيداست كه اين يك اختلاف رسم الخط است و امروز به اجماع عربى نويسان، اين كلمه را بايد به صورت كُسِرَتْ نوشت و نه كُسِرةْ، پس ذكر اين نسخه بدل چه سودى براى خواننده دارد. ب) ج 1، ص 63: «فتكون الجملة حالاً او تكون اعتراضاً»، براى اين عبارت دو شماره در متن و پانوشت آمده و گفته شده كه در نسخه «د» به جاى فتكون، فيكون، و به جاى، تكون، يكون آمده است. با اينكه هر دو درست است و مىبايست همان ضبط اكثر نسخهها در متن بيايد و از ضبط ديگر خوددارى شود؛ اين اختلاف نسخه چه تأثيرى در فهم عبارت و مانند آن دارد! ج) ج 1، ص 4: «و يمنَ بالتسهيل و التيسير، فإنّ تيسير العسير عليه - جلّتْ قدرتُه - يسير، و هو على ما يشاء قدير، نعم المولى و نعم النصير». عبارت مذكور در اكثر نسخهها همين گونه است ولى تنها در نسخه الف به جاى «التيسير» (مصدر باب تفعيل)، «التيسُّر» (مصدر باب تفعُّل) آمده، و مصحح بزرگوار در پانوشت متذكر اين نسخه بدل شدهاند؛ با اينكه خودِ عبارت فرياد ميزند كه «التيسُّر» در اين عبارت كاملاً خلاف ذوق است، زيرا رعايت سجع در عبارت، يعنى كلمات يسير، قدير، نصير، و نيز خود كلمات التسهيل و تيسير العسير دلالت مىكند كه حتماً بايد عبارت «... بالتسهيل و التيسير» باشد، و نه «...التسهيل و التيسُّر». *31* در پايان متذكر مىشوم كه چند سهو جزئى، - كه چه بسا به نظر ما سهو باشد و نه در واقع - از ارزش اين اثر و تصحيح بى نظير آن نمىكاهد. اين كتاب از نظر دقّت در تصحيح و اعرابگذارى صحيح و ندرت اغلاط چاپى در بين كتابهاى چاپ ايران بى نظير و يا كمنظير است؛ و ضمن آرزوى دوام توفيق و طول عمر حضرت استاد، مجدداً و مصرانه از ايشان ميخواهيم كه هر چه زودتر مجلدات بعدى را در دسترس مشتاقان قرار دهند. و تأخير در تصحيح و نشر آن را بيش از اين روا ندانند.
پانوشتها: 1. «طَبْرِسي» (به فتح تا و سكون با)، منسوب به «طَبْرِس» است كه امروزه «تَفْرِش» خوانده مىشود و از مضافات اراك است. برخى كه او را اهل طبرستان دانسته و آن را «طبرسى» (به فتح با و سكون را)، ضبط كردهاند، قطعاً راه خطا پيمودهاند. جاى شگفتى است كه هنوز بسيارى از اهل فضل آن را به غلط «طَبَرْسى» تلفّظ مىكنند! براى آگاهى گسترده در اين زمينه رجوع كنيد به مقدمه شهيد آيةاللَّه قاضى طباطبايى بر كتاب جوامع الجامع و خاتمةالطبع آن و كتاب بس ارزنده طَبْرِسى و مجمع البيان (نوشته دكتر حسين كريمان، دو جلد، چاپ دوّم، تهران، دانشگاه تهران، 1361 ش. ج 1، ص 167 - 204). نگارنده در فراهم آوردن اين مقاله، از اين كتاب ارزشمند، فراوان استفاده كرده است. 2. شيخ طبرسى خود در مقدمه جوامع الجامع (ج 1، ص 2)، اين تفسير را «مجمع البيان لعلوم القرآن» خوانده است، و نه «مجمع البيان في تفسير القرآن»، و نه «مجمع البيان في معاني القرآن». 3. «جوامع الجامع»، تصحيح استاد گرجى، ج 1، ص شش تا هفت، مقدمه مصحِّح، نيز رك «طبرسى و مجمع البيان» ج 1، ص 257 - 259. 4. مجله «حوزه»، شماره 19، فروردين و ارديبهشت 1366 ش، ص 83، 84 مقاله «شناسايى تفاسير شيعه». 5. رك: طبرسى و مجمع البيان، ج 1، ص 205 - 208، خاتمةالطبع جوامع الجامع، نوشته شهيد آيةاللَّه قاضى طباطبايى، ص 562. 6. از جمله شهيد اول در غايةالمراد، و شيخ بهايى در الحديقة الهلالية. 7. جوامع الجامع تصحيح استاد گرجى، ج 1 ص نوزده و بيست، مقدمه مصحح. 8. فهرست كتابهاى چاپى عربى، نوشته خان بابا مشار، تهران، انجمن كتاب. 1344 ش، ص 257، نگارنده تا كنون اين چاپ جوامع الجامع را نديده است و بايد براى اطمينان از صحت سخن مرحوم مشار، تتبع و تحقيق شود. در صفحات 257 و 789 اين اثر، در معرّفى چاپهاى مجمع البيان و جوامع الجامع از مرحوم امين الاسلام طبرسى، با تعبير «أمين الدولة» ياد شده!! طَبْرِسى هم ملقب است به أمين الاسلام و هم أمين الدين، و در فهرست مشار ظاهراً امين الدين به امين الدولة تصحيف شده است. 9. رك: مجله «مقالات و بررسيها» نشريه دانشكده الهيّات و معارف اسلامى دانشگاه تهران، دفتر سوم و چهارم، پاييز و زمستان 1349، ص 168 - 179. و نيز در مجله «نشر دانش» سال 1، شماره 3 (فروردين و ارديبهشت 1360 ش) ص 27 - 29، مقالهاى در معرفى اين تفسير منتشر شده است. 10. بنده از بُنِ دندان اين سخن استاد را مىپذيرم و ايشان را تصديق مىكنم، زيرا خودِ اين ناچيز در تصحيح كتاب منيةالمريد دچار همين مشكلات بوده و از نزديك دشوارى اين امور را لمس كردهام. چه بسا براى ضبط درست يك كلمه از چند تن از استادان ادبيات عرب استمداد جستهام و به چندين كتاب مراجعه كرده و ساعتها وقت صرف كردهام. 11. بحق، اين كتاب شايستگى درسى شدن را دارد، ولى نه به گونهاى كه فعلاً و با عنوان «درس جنبى» در حوزه مطرح است، كه خود اين عنوان مايه تحقير آن است. مگر كتابهايى مثل شرح الفيه سيوطى يا حاشيه ملاعبداللَّه يا حتى معالم و مختصر چه مزيتى بر اين كتاب دارند كه آنها دروس اصلىاند و اين جنبى!! قصّه پر غُصّه نظام آموزشى حوزههاى علوم دينى، چيزى نيست كه بتوان در اين مختصر آن را بازگو كرد، و متأسفانه توجه چندانى هم به آن نمىشود، و تمام همِّ برخى مصروف آن است كه مثلاً مدرِّس سطح عالى حوزه يا درس خارج باشند، و گويا تفكر در مسأله نظام آموزشى و ارائه راه حل و چاره بر آن را نوعى كسر شأن خود مىدانند! به هر حال به نظر اين ناچيز، بايد جوامع الجامع جزء دروس اصلى حوزه باشد و مقارن با تحصيل شرح لمعه خوانده شود و همان دقت و موشكافيهايى كه در شرح لمعه مىشود، دست كم در اين نيز باشد. و از لحاظ امتحان و ساير امور نيز در حكم شرح لمعه باشد زيرا هر طلبهاى در هر رشتهاى كه بخواهد تخصص پيدا كند، اين اندازه آشنايى با قرآن و ادبيات برايش لازم است. بارى، بگذاريم و بگذريم كه اين رشته سرِ دراز دارد. 12. رك: بحارالأنوار از علاّمه مجلسى (ره) چاپ سوم، بيروت، دارإحياء التراث العربى، 1403 ق، ج 108، ص 40 - 41، 48 - 49، اجازه محقق كركى. 13. مسالك الأفهام از شهيد ثانى (ره) قم، دارالهدى، افست از چاپ سنگى، ج 2، ص 375، كتاب نكاح، بحث رضاع. 14. رك: الذريعة از شيخ آقا بزرگ تهرانى (ره)، چاپ سوم، بيروت، درالأضواء، 1403 ق، ص 309 - 311، 313 - 314، و نيز رك: مقدمه شيخ آقا بزرگ بر تفسير تبيان شيخ طوسى، ج 1، ص 22، مقدّمه. 15. اين مقاله بسيار ارزشمند در كتاب يادنامه علامه امينى (به اهتمام سيد جعفر شهيدى و محمد رضا حكيمى. تهران، مؤسسه انجام كتاب، 1361 ش) ص ص 33 - 73، چاپ شده است. 16. رك: همان، ص 70 - 73. 17. رك: مجله نشر دانش سال 8، شماره 6، مقاله «تصحيح جامع المقاصد»، ص 55. 18. رك: مختارى نامه: مقدمه ديوان عثمان مختارى از جلال الدين همايى، چاپ اول، مركز انتشارات علمى و فرهنگى، 1361 ش، ص 74 - 75.