responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : آیینه پژوهش نویسنده : دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم    جلد : 1  صفحه : 3

نگاهى به: دائرةالمعارف بزرگ اسلامى‌
رضوانشهرى‌ ابوحسن

(نقدى بر دائرةالمعارف از لحاظ شرح حال دانشمندان اسلامى) دائرةالمعارف بزرگ اسلامى، جلد اول (آب - آل داوود). زير نظر كاظم موسوى بجنوردى. چاپ اوّل،
تهران، مركز دائرة المعارف بزرگ اسلامى، 1367 ش. رحلى، دو ستونى، بيست وچهار + 714 صفحه، 8000ريال.
اكنون حدو يك سال از انتشار اوّلين جلد دائرةالمعارف بزرگ اسلامى مى‌گذرد. تدوين و فراهم آوردن و به سامان رساندن اين خدمت بزرگ فرهنگى، بى گمان همّتى بلند و اراده‌اى استوار و انديشه‌اى مترقى مى‌طلبد كه خوشبختانه، دست اندركارانِ دائرةالمعارف از آن بهره‌مندند. درباره ارزش و ساير جوانب اين اثر مهم و ستودنى، به اندازه كافى سخن گفته شده است و ما را از تكرار آنها بى نياز مى‌كند. همچنين تا آنجا كه نگارنده خبر دارد تا كنون شش نقد بر اين كتاب در مجله‌هاى نشر دانش (سال 9، شماره 4، ص 42 - 48)؛ حوزه (شماره 30، ص 173 - 174)؛ آينده (جلد 15، شماره 6 - 9، ص 667 - 669)؛ كيهان فرهنگى (شماره 62، ص 46 - 47، و شماره 66، ص 18 - 22) و روزنامه جمهورى اسلامى (سال يازدهم، شماره 3136، 6 فروردين 1369، ص 7)، منتشر شده است؛ ولى در نقد حاضر به نكاتى پرداخته مى‌شود كه در هيچيك از نقدهاى پيش گفته نيامده است. طبيعى است كه آنچه در نقدهاى مزبور و در نقد حاضر به عنوان كاستيهاى اين اثر شمرده شده، در مقابل كارى بدين سترگى بسيار اندك است، و بى گمان نشانگر توجه واهميّت دادن به كتاب است، و نه به رخ كشيدن كاستيهاى آن.
*19* اينك به ذكر سهوها و خطاهايى پرداخته مى‌شود كه در برخى مقاله‌هاى مربوط به تراجم و شرح حال دائرةالمعارف، به نظر رسيده است.
1- در ذيل مدخل «آل أبى جامع» (ص 543)، در شرح حال عبداللطيف بن على نوشته‌اند: «او نزد شيخ بهايى (د 1031 ق / 1622 م) و صاحب معالم زين الدين (د 1011 ق / 1602 م) و شيخ حسن فرزند شهيد ثانى... درس خوانده و از آنان اجازه روايت داشته است».
اولاً صاحب معالم نامش زين الدين نيست، بلكه حسن فرزند زين الدين است؛ ثانياً صاحب معالم همان شيخ حسن فرزند شهيد ثانى است و نه غير او، بنابراين معنى ندارد گفته شود: او نزد صاحب معالم و شيخ حسن فرزند شهيد ثانى (كه همو باشد)، درس خواند! ثالثاً چنانكه خواهد آمد قطعاً شيخ بهايى در سال 1030 ق درگذشته است، و نه 1031ق.
2- در ص 542، مقاله «آل ابى جامع» آمده است: «آل ابى جامع را از نسل شيخ عبدالصمد برادر شيخ بهايى دانسته»اند. و در همان صفحه و مقاله، احمد بن محمد معروف به ابن ابى جامع را مؤسّس آل ابى جامع و متوفاى 928 ق دانسته‌اند؛ كه البته اين دو مطلب با هم متناقض است؛ زيرا شيخ عبدالصمد برادر كوچك شيخ بهايى است و در سال 966 به دنيا آمده است(1)؛ بنابراين چگونه ممكن است آل ابى جامع از نسل او باشند در حالى كه مؤسس آل ابى جامع به گفته دائرةالمعارف در سال 928 درگذشته است! بنابراين يكى از اين دو مطلب نادرست است، و بحث تفصيلى و گسترده در اين زمينه را مجالى ديگر بايد.
3- همچنين در ص 542، مقاله «آل ابى جامع» در شرح حال ابن ابى جامع آمده است: «وى از... محقّق كركى اجازه روايت داشته است. محقّق كركى كه در 928 / 1522 م اجازه خود را صادر كرده طى آن سلسله مشايخ روايى خود را از طريق مطهّر حلّى، طوسى، مفيد، كلينى و صدوق تا امام على بن موسى الرضا(ع) بر شمرده...» است.
در اين عبارت چند تسامح و اشتباه ديده مى‌شود: اوّلاً مطهر حلى از سلسه مشايخ روايى محقق كركى نيست، بلكه علامه حلى از سلسله مشايخ روايى محقق كركى است(2) و مطهر حلى جدّ علامه حلى است.
ثانياً سلسله مشايخ روايى محقق كركى بسيار بيش از اين بزرگانى است كه ذكر شده است؛ و در همان اجازه مورد اشاره آمده است؛ مضافاً اينكه در همين مشايخى كه ذكر شده بعضى وسائط افتاده است، و ذكر اين چند تن به عنوان نمونه هم مطلقاً سودى ندارد، سلسله مشايخ محقق در اجازه مذكور چنين است: محقق كركى از على بن هلال، از ابن فهد، از ابن خازن، از شهيد اول، از فخر المحققين و عميدالدين از علامه حلى، از محقق حلى، از ابن نماء، از ابن ادريس، از عربى بن مسافر عبادى، از الياس بن هشام حائرى، از ابوعلى فرزند شيخ طوسى، از شيخ طوسى، از شيخ مفيد، از ابن قولويه و شيخ صدوق؛ و قبل از شيخ صدوق، كلينى.
سلسله مشايخ روايى محقق كركى چنين است و پيداست كه ذكر چند تن از اين سلسله، مطلقاً سودى ندارد و غلط انداز است. ثالثاً قاعدتاً مى‌بايست كلينى بعد از صدوق ذكر مى‌شد، نه قبل از او؛ چون زماناً متقدّم بر صدوق است. رابعاً مراد محقق كركى در اجازه مذكور اين نبوده است كه تا امام رضا - عليه السّلام - سلسله مشايخ خود را برشمرد؛ بلكه تا شيخ و صدوق بر شمرد و سلسله راويان آنان تا امام در كتابهايشان ذكر شده و بسيار زياد است، محقق در اجازه مذكور فرموده است كه: «كلينى از على بن ابراهيم، از ابراهيم بن هاشم، از يونس بن عبدالرحمان روايت مى‌كند و گفته مى‌شود كه يونس، امام رضا - عليه السّلام - را ملاقات كرده است».(3) و مقصود اين نبوده است كه سلسله مشايخ روايى خود را تا امام رضا - عليه السّلام - بر شمرد.
4- نيز در ص 542، مقاله «آل ابى جامع»، در شرح حال احمد بن ابى جامع، كتاب «الوجيز فى تفسير الكتاب العزيز» به وى نسبت داده شده؛ با اينكه اين كتاب از شيخ على بن حسين بن محيى الدين بن... أحمد بن أبى جامع است؛ و نه از احمد بن ابى جامع.(4)
5 - در همانجا آمده است: «به گفته آقا بزرگ نسخه‌اى از آن... در كتابخانه شيخ محمد امين در كاظمين (به خط محمد بن نصار، كتاب 1118 ق / 1706 م)، ديگرى در كتابخانه شيخ عبداللَّه مامقانى (كتابت 1120 ق / 1708 م)، ديگرى در ميان كتاب‌هاى سيّد صافى... كه از روى نسخه‌هاى اصلى به خط مؤلّف در 1125 ق / 1713 م استنساخ شده... *20* موجود است». اين قسمت عيناً از ذريعة (ج 25، ص 44)، ترجمه شده و در اين ترجمه سهل المؤونة چند اشتباه رخ داده كه نشانگر تسامح و بى دقّتى نويسنده آن است: اولاً در ذريعه آمده است كه نسخه‌اى كه به خط محمد بن نصر است در سال 1147 نوشته شده و تاريخ فراغت مؤلف از آن سال 1118 ذكر شده است؛ و نويسنده تاريخ كتابت و تاريخ تأليف را با هم خلط كرده است. ثانياً نسخه‌اى كه در كتابخانه شيخ عبداللَّه مامقانى بوده تاريخ كتابت نداشته و سال 1120، تاريخ فراغت مؤلف از تبييض آن است. ثالثاً درباره نسخه سيد صافى، ذريعة نوشته است كه از روى خط مؤلف در 1125 استنساخ شده است؛ ولى نويسنده ترجمه كرده است: «از روى نسخه‌هاى اصلى به خط مؤلف... استنساخ شده». اين ترجمه از چند جهت مخدوش است: يكى اينكه مغاير با اصلى است؛ دو ديگر اينكه مگر يك كتاب چند نسخه اصل دارد كه نوشته‌اند «نسخه‌هاى اصلى» و سوّم اينكه نسخه اصل؛ يعنى همان خط مؤلف، و ديگر لازم نيست گفته شود «نسخه‌هاى اصلى به خط مؤلّف»!
6 - در ص 542، مقاله «آل ابى جامع»، شهادت شهيد ثانى به سال 966 ق ذكر شده كه قطعاً اشتباه، و صحيح آن 965 ق است.(5)
7 - در ص 543، همان مقاله، يكى از تأليفات على بن حسين را «توقيف المسائل» دانسته‌اند كه صحيح آن «توقيف السائل على دلائل المسائل» است.(6)
8- همانجا، كتاب «تخميس المقصورة الدرّية» غلط، و صحيح آن «تخميس المقصورة الدُرَيْدية» است.(7)
9- در ص 598، مقاله «آل بحر العلوم»، در شرح حال علامه بحر العلوم آمده است: «با مرگ استادش وحيد بهبهانى، بر مرجعيّت... دست يافت. از ابتكارات او تقسيم كار ميان عالمان و فقيهان برجسته... بود. از اين رو... سيد محمد جواد عاملى را به كار تأليف و تدوين فقه وادار كرد (كه محصول تلاشهاى وى تأليف كتاب فقهى و مشهور مفتاح الكرامه بود)...»
در اين سخن دو اشتباه وجود دارد: اولاً سيد محمد جواد عاملى به امر استاد ديگرش شيخ جعفر كاشف الغطاء مفتاح الكرامه را نوشته است. خود در اين باره در آغاز «مفتاح الكرامه» گويد:
«و قد امتثلت امر سيّدى و استادى و من عليه بعد اللَّه سبحانه و اوليائه صلّى الللَّه عليهم معوّلى و اعتمادى: الامام العلاّمة المعتبر المقدّس الحبر الاعظم الشيخ جعفر (جعلنى اللَّه فداه، واطال اللَّه تعالى للمؤمنين بقاه)، قال ادام اللَّه تعالى حراسته: أُحبّ أن تعمد إلى قواعد الامام العلاّمة (أعلى اللَّه تعالى فى الجنان مقامه) فتنظر الى كل مسألة اختلفت فيها كلمات الجنان مقامه) فتنظر الى كل مسألة اختلفت فيها كلمات الاصحاب و تنقل أقوالهم... فامتثلتُ أمره الشرف و...»(8)
ثانياً شروع در تأليف مفتاح الكرامه در زمان حيات وحيد بهبهانى بوده است و عاملى در موارد فراوانى از وحيد با دعاى ادامه حيات ياد مى‌كند؛ گذشته از آنكه از تاريخ ختم تأليف برخى مجلّدات آن نيز اين نكته استفاده مى‌شود؛ و مؤلف مفتاح الكرامه نيز در اين كتاب گفته است:
«... إذا قلتُ: الاستاد في حاشيةالمدارك أو شرح المفاتيح فقد أردتُ مولانا و مقتدانا و امامنا آقا محمد باقر أدام اللَّه حراسته. و إذا قلتُ: شيخنا فقد اردت مولانا و مقتدانا المقدس الحبر الفهّامة المعتبر الشيخ جعفر أدام اللَّه تعالى حراسته و أفاض علينا بفضله من بركاته و فضله؛ فإنّه جعلت فداه هو الذى صدر منه الأمر الشريفِ بهذا التأليف».(9)
بنابراين اين سخن كه پس از درگذشت وحيد بهبهانى، عاملى را به كار تأليف فقه وادار كرد، نادرست خواهد بود. نيز جمله اخير عبارت اخير «مفتاح الكرامة» دليل ديگرى بر ادّعاى اوّل ماست.
10- در ذيل مدخل «آل بحرالعلوم» (ص 599)، و در شرح حال *21* سيد محمد رضا بحرالعلوم، يكى از تأليفات او «شرح لمعه شهيدين» ذكر شده، كه البتّه تعبير نادرستى است؛ زيرا كتاب «لمعه» از شهيد اوّل است و شرح آن به نام «الروضة البهيّة» از شهيد ثانى. بنابراين اگر كتاب سيد محمد رضا بحرالعلوم شرح بر «لمعه» شهيد اول است؛ لازم بود گفته شود «شرح لمعه» شهيد اول؛ و اگر كتاب وى شرح بر «شرح لمعه» تأليف شهيد ثانى است، بايد گفته شود «شرح بر شرح لمعه»، يا شرح بر شرح لمعه شهيدين، يا «شرحِ شرحِ لمعه».
11- در ذيل مدخل «آل بحرالعلوم» (ص 599)، و در شرح حال سيد حسين بحرالعلوم، درگذشتِ سيد رضى به سال 404 ق / 1013 م ذكر شده، كه صحيح آن 406 ق / 1015 م است.
12- در ذيل مدخل «آقا نجفى قوچانى» (ص 483)، آمده است: «سياحت شرق... در سال 1347 ق / 1928 م نگارش يافته و در 1362 ش در تهران چاپ شده است». كه البته ابتدا در سال 1351 ش در مشهد به همت انتشارات طوس چاپ شده، و در سال 1362 ش چاپ دوم آن در تهران انجام شده است؛ ولى عبارت مذكور موهم اين است كه سياحت شرق تا سال 1362 ش خطى باقى مانده و تا اين تاريخ چاپ شد نشده بود.
13- در ص 482، مقاله «آقا نجفى قوچانى» آمده است: «در سال 1313 ق / 1895 م در سن 20 سالگى... وارد يزد شد». ولى چند سطر بالاتر، تولّد آقا نجفى در سال 1295 ق ذكر شده؛ بنابراين با يك محاسبه ساده معلوم مى‌شود كه وى در سال 1313 ق، 18 ساله بوده است، و نه 20 ساله.
14- در ص 475، مقاله «آقا ضياء عراقى» آمده است كه وى در سلطان آبادِ اراك زاده شد. با اين كه سلطان آباد، نام سابق اراك است،(10) و اراك و سلطان آباد نام دو منطقه نيست؛ بنابراين لازم بود يكى از اين دو نام در پرانتز گذاشته مى‌شد و يا به يكى اكتفا مى‌شد.
15- در ص 539، مقاله «آل آقا» وفات وحيد بهبهانى به سال 1205 ق، و در ص 598، مقاله «آل بحر العلوم»، وفات او به سال 1207 ق ذكر شده است. البته تاريخ صحيح، همان 1205 ق است؛ گرچه دو قول ديگر يعنى سال 1206 و 1208 هم نقل شده است.(11) ولى نگارنده نديده است كسى سال 1207 را هم ذكر كرده باشد.
16- در ذيل مدخل «آبى» (70)، در شرح حال منصور بن حسين، درباره كتاب «نثرالدُرّ» آبى آمده است: «دست نوشته‌هاى اين اثر كه هنوز به چاپ نرسيده، متعدّد است.» با اينكه نثر الدُرّ در مصر با تصحيح و ويرايش محمد على قرنة و محمد على البجاوى چاپ شده است، و نگارنده چند مجلّد آن را ملاحظه كرده است.
17- همان جا آمده است: «دور نيست كه [آبى‌] در جوانى از شيخ صدوق (د 381 ق / 991 م) روايت حديث كرده باشد». با توجه به روايتى كه شيخ آقا بزرگ تهرانى از وى نقل كرده و او هم بلاواسطه از صدوق روايت كرده،(12) بايد اين امر را قطعى دانست.
18- همان جا، درباره كتاب نثر الدُرّ آبى آمده است كه باب چهارم از فصل يكم اين كتاب حاوى «نكته‌هايى از گفتارهاى امامان يازده گانه (ع) پس از على(ع) است. ولى در نسخه چاپى نثرالدرّ، باب مذكور تا سخنان حضرت امام جواد - عليه السّلام - را شامل است، و نه بيشتر.(13)
19- همان جا، نام كتاب ديگر آبى «نزهةالأدب» ضبط شده؛ با اينكه خود مؤلّف در آغاز نثر الدرّ (ج 1، ص 25)، و نيز زركلى در اعلام (ج 7، ص 298)، «نزهةالأديب» ضبط كرده‌اند.
20- همان جا، در شرح حال آبى نوشته‌اند: «از كتاب ديگر او، تاريخ الرى، نسخه‌اى نمى‌شناسيم. تنها ياقوت در معجم الأدباء حدود 10 صفحه از آن را كه شامل نكته‌هاى ظريفى درباره زندگى صاحب بن عبّاد است، نقل كرده است».
با اينكه ياقوت در كتاب معجم البلدان نيز از كتاب تاريخ الرى آبى مطالبى نقل كرده است؛ از جمله ذيل ماده «أرز» (ج 1، ص 204، چاپ فلوگل)؛ و ذيل «جناشك» (ج 2، ص 124)؛ و ذيل «الجَوْسق» (ج 2، ص 153)؛ و ذيل «روذبار» (ج 2، ص 831)؛ و ذيل «المحمّديّة» (ج 4، ص 431).
21- در ذيل مدخل «آقا نجفى اصفهانى (ص 482)، آمده است: «پدرش شرحى بر معالم شهيدثانى... به نام هدايةالمسترشدين نوشته است.» با اينكه معالم تأليف شيخ *22* حسن فرزند شهيد ثانى است، و نه خود شهيد ثانى؛ و هدايةالمسترشدين شرح معالم شيخ حسن است.
22- همچنين در همان صفحه و مقاله، و در شرح حال آقا نجفى اصفهانى آمده است: «پسران او همه ازعالمان بودند. مشهورترين آنان شيخ محمد تقى آقا نجفى... برادر محمد حسين، صاحب الفصول الغروية بود.» لازم به توضيح است كه صاحب فصول شيخ محمد حسين، برادر شيخ محمد تقى صاحب هدايةالمسترشدين است؛ و شيخ محمد تقى فرزند محمد باقر، نواده صاحب هداية است؛ و صاحب فصول برادر جدّ او (يعنى صاحب هداية) بوده، نه برادر خودش. و خلاصه نويسنده بين شيخ محمد تقى صاحب هدايه، و شيخ محمد تقى نواده صاحب هدايه خلط كرده، و شيخ محمد حسين صاحب فصول را برادر نوه صاحب هدايه پنداشته است، با اينكه برادر خود صاحب هدايت است.(14)
23- در همان جا، تولد آقا نجفى، محمد باقربن محمد تقى، به سال 1234 ذكر شده كه صحيح آن 1235 است.(15)
24- در ص 164، مقاله «آداب عباسى»، وفات شيخ بهائى به سال 1031 ق ذكر شده كه قطعاً اشتباه، و صحيح آن 1030 ق است.(16)
25- در همان جا درباره كتاب مفتاح الفلاح تأليف شيخ بهايى آمده است: «نگارش كتاب را شيخ بهايى در 21 صفر 1051 ق 22 مه / 1641 م در شهر گنجه قفقاز به پايان برده است». حال آنكه شيخ در سال 1030 در گذشته؛ بنابراين چگونه در سال 1052 نگارش مفتاح الفلاح را به پايان برده است! جالب است كه ده سطر بالاتر نوشته‌اند كه شيخ در سال 1031 درگذشته است. از آنجا كه معادل ميلادى سال 1051 ق، يعنى 1641 را هم آورده‌اند، معلوم مى‌شود كه اشتباه چاپى نيست؛ زيرا سال 1641 م، درست معادل 1051 ق است.
26 - در 165، مقاله «آداب المتعلمين»، وفات برهان الدين زرنوجى به سال 519 ق / 1125 م ذكر شده كه قطعاً اشتباه است. وفات او را حدود سال 593 گفته‌اند،(17) ولى تاريخ وفاتش دقيقاً معلوم نيست. از معادل ميلادى سال 519 ق يعنى 1125 معلوم مى‌شود كه اينجا نيز مانند مورد قبل، اشتباه چاپى نيست.
27- در ذيل مدخل «آقا بزرگ تهرانى» (ص 456)، آمده است: «الذريعة الى تصانيف الشيعة، شامل 26 جلد كه جزء نهم آن در 4 مجلد است و ميان سالهاى 1357 - 1397 ق... در نجف و بيروت به چاپ رسيده است». اوّلاً ذريعة 25 جلد است، و نه 26 جلد؛ ثانياً ميان سالهاى 1355 - 1398 به چاپ رسيده،(18) و نه 1357 - 1397؛ ثالثاً در نجف و تهران به چاپ رسيده، و نه نجف و بيروت.(19) و اگر منظورشان از اينكه آن را 26 جلد دانسته‌اند، مستدرك ذريعه را هم به حساب آورده و ذريعه و مستدرك را 26 جلد دانسته‌اند؛ در اين صورت نيز ايراد وارد است؛ زيرا مى‌بايست مى‌افزودند: تا سال 1405 ق؛ و در نجف و... و مشهد چاپ شده است؛ زيرا مستدرك ذريعة به سال 1405 ق در مشهد به چاپ رسيده است.
28- به برخى از سهوها و تسامحات بسيار جزئى هم اشاره مى‌شود؛ و از آنجا كه هدف تكميل كار و رفع نقايض دائرة المعارف است، شايد سودمند افتد:
در مواردى از جمله صفحه هفت كلمه «بطليموس» به صورت بطلميوس (به تقديم ميم بر ياء) آمده، كه هر چند ضبط دوم مشهور است؛ ولى ظاهراً صورت اوّل درست است.(20)
همچنين در مقدّمه رياضيات «شفاء» تأليف ابن سينا (چاپ منقّح و مصحّح مصر)، «بطليموس» (به تقديم ياء بر ميم)، ضبط شده است. استاد گرانمايه حضرت آيةاللَّه حسن زاده آملى نيز برآنند كه بطليموس درست است و نه بطلميوس.
در موارد زيادى از جمله صفحات 460، 475، 541؛ 574، 602، كتاب الفوائد الرضويه از مرحوم محدّث قمى، به صورت «فوائد الرضويه» ضبط شده است. بهتر است يا به صورت دقيق و اصلى آن، و يا «فوائد رضوية» ضبط شود.
در شرح حال «آخوند ملاّ محمد كاشانى» از كتاب سياحت شرق استفاده نشده، با اينكه منبع خوبى در اين زمينه است.
در صفحه 160، ستون دوم، از خواجه طوسى اين گونه تعبير شده: «علاّمه محمد بن محمد بن حسن»؛ حال آنكه خواجه به علامه معروف نيست و اسماً بر وى اطلاق نشده، گرچه وصفاً از بزرگترين علامه‌هاست.
در ص 409، ستون 1، به صاحب جواهر، ميرزا محمد حسن اطلاق شده است!
29- دوگونگى هم در برخى مقاله‌ها وجود دارد و همگونى و همآهنگى رعايت نشده است؛ از باب نمونه:
در مقاله «آقا جمال خوانسارى»، اكثر تأليفات وى كه تقريباً دو ستون را اشغال كرده - بدون نظم مفيد و مثمر - ذكر شده؛ ولى در مقاله «آقا نجفى» (شيخ محمد تقى رازى)، با اينكه تأليفات فراوانى دارد، تنها نام هشت كتابش ذكر شده است.
همچنين در مقاله «آقا جمال خوانسارى» در متن مقاله، در كنار نام آثار وى، نام فهرست كتابخانه‌هايى كه آثار مخطوط وى در آنها هست، با ذكر شماره جلد و صفحه آمده است؛ ولى در مقاله بعد، يعنى «آقا حسين خوانسارى»، در متن مقاله به طور عام تنها نام كتابخانه‌هايى ذكر شده كه آثار مخطوط وى در آنها موجود است. آن هم بدن شماره جلد و صفحات فهرست نسخه‌هاى كتابخانه‌ها. مضافاً اينكه در همين ارجاع نيز كلّى گويى شده است و دقيقاً معيّن نشده كه كدام كتاب در كدام كتابخانه است. البته در اينجا هدف تنها اشاره به دو گونگى كار است و كارى به سودمند بودن يا نبودن اين كار نداريم عجيب اينكه در مقاله «آقا جمال» با آن فهرست طولانىِ نسخه‌هاى خطى آثار او، متذكر نشده‌اند كه ترجمه و شرح غررالحكم وى چاپ شده است و نيز نام آن را «ترجمه شرح غررالحكم» ضبط كرده‌اند، حال آن‌كه «ترجمه و شرح غررالحكم» درست است.
در ص 543، ستون 1، «هويزه» به همين صورت با «هاء» و در پنج سطر بعد به صورت «حويزى» ضبظ شده است. در مورد دوم بهتر بود كه «هويزى» ضبط مى‌شد و همگونى رعايت مى‌گرديد و يا در پرانتز «حويزى» هم افزوده مى‌شد.
در صفحه يازده آمده است: «كلمه‌هايى چون رحمان، اسحاق، اسماعيل... به همين صورت نوشته مى‌شود». ولى در صفحه هفت «حنين بن اسحق» و «اسحق بن حنين» به همين صورت، يعنى بدون الف نوشته شده است.
در ص 481، ستون 2 آمده است: «نياكان آقانجفى از ايوانكى ورامين بودند». و در ص 482، ستون 1، ايوانكى از توابع استان سمنان شمرده شده است.
30- گهگاه عباراتى به چشم مى‌خورد كه نشان مى‌دهد به قلم اهل فن نوشته نشده است؛ از باب نمونه:
در ص 482، ستون 1: «يك جلد ناقص آن... در كتابخانه حسن صدرالدين وجود دارد». كه البته مراد، سيد حسن صدر صاحب تأسيس الشيعه است؛ و ثانياً مى‌بايست گفته شود «وجود داشته است»؛ زيرا امروزه معلوم نيست كتابخانه ايشان و كتاب مورد نظر چه سرنوشتى دارد.
در ص 482، ستون 2 آمده است: «نفوذ دينى و اجتماعى او پس از درگذشت علماى مشهور اصفهان مانند سيد اسداللَّه افزايش يافت». كه خواننده نمى‌فهمد مراد از سيد اسداللَّه كداميك از علماست.
در ص 458، ستون 1، تعبير «راويان فقه» به كار رفته، كه نه تعبير درستى است، و نه مطابق مأخذ.
31- برخى مدخلها در اين جلد نيامده است؛ مانند «آقا باقر بهبهانى» كه مشهور به آقا بوده و شاگردش در «مفتاح الكرامة» هم - چنانكه گذشت - بر وى «آقا» اطلاق كرده است. و حداقل مى‌بايست از آن، به مدخل «بهبهانى، آقا باقر» يا «وحيد بهبهانى» و مانند آن ارجاع مى‌شد.
32- در استفاده و ارجاع به منابع از چند نكته غفلت شده است؛ از جمله:
در تراجم علماء، از «اجازات» استفاده نشده؛ با اينكه از بهترين و دست اوّلترين منابع است.
بارها به مآخذى مانند روضات الجنات، أعيان الشيعة، رياض العلماء و أمل الآمل، در بخش مأخذ مقالات ارجاع شده، و مشخصات كامل كتابشناسى آنها هم در همه موارد ارجاع به آن‌ها ذكر شده است. كتابهايى از اين دست كه در سراسر دائرةالمعارف دست كم حدود پانصد بار به آنها ارجاع و استناد مى‌شود، اگر بنا باشد در همه جا مشخصات كامل آنها درج شود، جز «اطناب مملّ» نام ديگرى بر آن نتوان گذاشت و باعث مى‌شود دائرةالمعارف بى جهت قطور شود و عنوان كتاب در قطار مشخصات كتابشناسيها - كه اتفاقاً با حروف ريزتر چاپ مى‌شود - گُم گردد پس بايد براى اين موضوع هم چاره‌اى انديشيده شود، كه فعلاً وارد بحث آن نمى‌شويم.
بسيارى از مآخذى كه در بخش تراجم و رجال ذكر شده مطلب تازه‌اى ندارد و مطالبشان عيناً و بدون هيچ گونه دخل و *24* تصرف و تغيير و افزودگى، از مآخذ دست اول گرفته شده است. مثلاً در كتاب تنقيح المقال و معجم رجال الحديث فراوان ديده مى‌شود كه شرح حال كسى را عيناً از امل الآمل نقل كرده‌اند، و نويسندگان دائرةالمعارف هم در بخش مآخذ، هر سه را ذكر كرده‌اند. طبيعى است خواننده معمولاً مى‌پندارد كه در هر كدام مطلب تازه‌اى وجود دارد و به خود زحمت مراجعه مى‌دهد؛ ولى با سراب مواجه مى‌شود. براى حلّ اين مشكل و كمك به خواننده يكى از سه راه پيشنهاد مى‌شود:
أ: مآخذ دو دسته شود و نخست مآخذ دست اول ذكر شود، و مآخذ دست دوم كه افزون بر مآخذ دست اول مطلبى ندارند؛ جداگانه پس از آنها ذكر شود.
ب: مى‌توان مآخذ را به همين ترتيبى كه در دائرةالمعارف آمده ذكر كرد؛ ولى لازم است در كنار مآخذ دست دوم كه هيچ نكته تازه‌اى افزون بر منابع اوليه ندارد، علامتى (مثلاً ستاره‌اى *) نهاد و جايى توضيح داد كه فلان علامت در كنار نام مأخذ نشانه فلان موضوع است.
ج: نيز مى‌توان اينگونه منابع را يكسره حذف كرد و از خيرشان گذشت و عطايشان را به لقايشان بخشيد!
بهتر است در مواردى كه خبر از وجود نسخه‌هاى خطى يك اثر در كتابخانه‌ها مى‌دهند، شماره ثبت آن نسخه‌ها در آن كتابخانه‌ها را - كه جاى زيادى هم اشغال نمى‌كند - ذكر كنند. از اين طريق بهتر مى‌توان بدون مراجعه به فهرستهاى آن كتابخانه‌ها - كه كمتر در دسترس است - نسخه مورد نظر را از كتابخانه گرفت.
جنانكه ملاحظه شد مقاله «آل ابى جامع» و «آل بحرالعلوم» از سستترين مقالات و داراى بيشترين اغلاط بودند.
در پايان براى دست اندركاران اين خدمت بزرگ فرهنگى آرزوى توفيق مى‌شود و اميد است اين كار مهم به گونه‌اى ستودنى و شايسته و كم نقص به فرجام رسد و به جهان دانش و پژوهش عرضه شود.

 

پانوشت‌ها:
1. رك: الغدير. اثر علامه امينى. (چاپ سوم، بيروت، دارالكتاب العربى، 1387 ق). ج‌11، ص 282.
2. رك: بحارالانوار. از علامه مجلسى. (چاپ سوم، بيروت، دار احياءالتراث العربى 1403ق). ج 108، ص 62، اجازه محقق كركى به شيخ احمد بن ابى جامع.
3. بحارالانوار، ج 108، ص 62.
4. رك: الذريعة. از شيخ آقا بزرگ تهرانى (چاپ سوم، بيروت، دارالاضواء، 1403 ق) ج 25، ص 44.
5. رك: منيةالمريد. از شهيد ثانى. تصحيح رضا مختارى (چاپ اول، قم، دفتر تبليغات اسلامى، 1368 ش) ص 13 - 17، مقدمه مصحّح.
6. رك: الذريعة، ج 4، ص 501؛ و ج 25، ص 44.
7. رك: الذريعة، ج 4، ص 13.
8. مفتاح الكرامة. از سيد محمد جواد عاملى (چاپ دوم، قم، مؤسسه آل البيت). ج 1، ص 2.
9. مفتاح الكرامة، ج 8، ص 306.
10. رك: فرهنگ فارسى. از محمد معين (چاپ چهارم، تهران، اميركبير، 1360 ش) بخش اعلام، ذيل اراك.
11. وحيد بهبهانى. از على دوانى. (چاپ دوم، تهران، اميركبير، 1362ش) ص 253 - 255.
12. رك: النابس فى القرن الخامس. از شيخ آقا بزرگ تهرانى. (چاپ اول، بيروت، دارالكتاب العربى، 1391ق). ص 196.
13. نثر الدُرّ. از آبى (چاپ اول، مصر) ج 1، ص 365 - 366.
14. رك: كتاب ارزشمند و جالب تاريخ علمى و اجتماعى اصفهان. از سيد مصلح الدين مهدوى. (چاپ اول، قم، نشر الهدايه، 1367 ش) ج 1، ص 135 - 343.
15. رك: تاريخ علمى و اجتماعى اصفهان، ج 1، ص 311؛ الذريعه، ج 18، ص 287، و ج 18، ص 282.
16. رك: فهرست كتب خطى كتابخانه‌هاى اصفهان. از سيد محمد على روضاتى. (چاپ اول، اصفهان، 1341 ش) ج 1، ص 138 - 139؛ طبقات أعلام الشيعة، قرن 11؛ ذيل عنوان «بهاءالدين العاملى» (زير چاپ)؛ مجله نور علم، شماره 19؛ ص 76 - 78، و شماره 21، ص 62، مقاله «بررسى اعلام المكاسب».
17. معجم المؤلفين. از عمر رضا كحّالة. (بيروت، دار احياءالتراث العربى) ج 3، ص 43.
18. رك: الذريعة، ج 25، ص 309 - 310، و 496.
19. رك: الذريعة، ج 25، ص 309 - 310 و 496.
20. رك: قابوس نامه. از كيكاووس بن وشمگير. تصحيح غلامحسين يوسفى. (چاپ چهارم، تهران، انتشارات علمى و فرهنگى، 1366 ش). ص 322 - 323، تعليقات مصحّح.

نام کتاب : آیینه پژوهش نویسنده : دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم    جلد : 1  صفحه : 3
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست