گزيده كتابشناسى توصيفى فِرق اسلامى
جعفريان رسول
جريانشناسى تحليل نحلهها، مذهبها و گرايشهاى گونه گون در حوزه فرهنگ اسلامى، از جمله مباحث سودمند و كارآمدى است كه نقش عظيم آن در بررسيهاى تاريخى، كلامى، و... انكار ناكردنى است. حوزه اين تحقيق و بررسى به گونهاى دقيق، از صدر اسلام است تا سدههاى واپسين. دستهاى آلوده و تحريفگر در قالبهاى مختلف و به انگيزههاى گونه گون، نقش بسيار حسّاسى در آلوده سازى متون مذهبى داشتهاند كه بازشناسى آنها فقط با بررسيهاى بنيادين نحلهها، مذهبها، گرايشها و انگيزههاى گوناگون پديد آوردندگان و گروندگان آنان ميسر خواهد بود.
متفكر فقيد و عالم ژرف انديش، مرحوم آيةاللَّه شهيد دكتر محمد حسينى بهشتى، در ضمن مقالهاى بيدارگر و ارزشمند با عنوان «طرح كوششى تازه در راه شناخت تحقيقى اسلام»، و در بخش مربوط به «سنّت» از جمله نوشتهاند:
در سنّت - چه حديث و چه گزارش تاريخيش - دستهاى تحريف كننده فراوانى وجود داشته است. عده زيادى از صاحبان آراء و افكار غير اسلامى يا ضد اسلامى، در ادوار مختلف كوشيدهاند با جعل حديث يا گزارش تاريخى، آراء و افكار غير اسلامى يا ضد اسلامى خود را به نام اسلام جا بزنند... (مجله حوزه، شماره 15، ص 51).
بارى، شناخت دقيق آنچه ياد شده، به يقين در گروى شناخت گسترده و بنيادين منابعى است كه به گونهاى در راه بازشناسى نحلهها و مذهبها مفيد خواهد بود.
آنچه در پى مىآيد، كتابشناسى توصيفى منابع فرق اسلامى است؛ با اين توضيح كه اوّلاً اين كتابشناسى منابع ده قرن اوّل اسلامى را به گونهاى گزينشى در بردارد. و ثانياً برخى از كتابها گو اينكه به گونهاى مستقل در موضوع ياد شده نيست؛ امّا به لحاظ آگاهيهاى سودمند و كارآمدى كه دارند؛ در اين فهرست توصيف شدهاند.
آينه پژوهش
1. اعتقادات فِرَق المسلمين و المشركين.
فخرالدّين محمّد بن عمرالخطيب (فخر رازى) متوفى 606، چاپ مصر، مكتبة الكليّات الازهريّه، 1398 ه .
شرح و توضيح: طه عبدالرؤوف سعد، مصطفى الهوارى تحت عنوان «المرشد الأمين» در پاورقى كتاب.
فخر رازى از عالمان مذهب شافعى و از متكلّمان اشعرى مسلك و سختكوش در تأليف و تصنيف است. با اينكه در مجموعه آثارش، گرايش آشكارى به اشعريگرى دارد، امّا گرايشهاى عقلانى قابل توجهى نيز در لابلاى آثارش مىتوان يافت. كتاب ياد شده بسيار مختصر است و مؤلف، آن را در ابوابى سامان داده است.
باب اوّل شرح فرقههاى معتزله است در سه فصل كه در ضمن آن از مشتركاتِ معتزله در صفات خداوند، مانند علم و قدرت و... و وجه تسميه معتزله سخن گفته است. باب دوّم به گزارش فرقههايى از خواج مىپردازد، با ياد كرد بيست و يك فرقه، و تبيين افتراق آنان از يكديگر و به گونهاى گذرا. باب سوّم - به تعبير وى - درباره روافض است و وجه تسميه آنان به اين نام، و آنگاه اشاره به همان تقسيم مشهور زيديّه و اماميّه و كيسانيّه شده است. فخر رازى در اين باب، سه فرقه از زيديّه را ياد مىكند و آنگاه به گزارش فرق اماميّه مىپردازد و غلاة را به عنوان يكى از آنان بر مىشمارد. او در ضمن ياد كرد فرقههاى ديگر اماميّه از فرقه سيزدهم به عنوان «اصحاب الانتظار» ياد مىكند و در ادامه اين فصل مىنويسد: «وهذالذى *96* ذكرناه فى الاماميّة قطرة من بحر...(ص 85) او در اين فصل كيسانيّه، خطابيّه، نبانيّه، سبائيه و... را از فرق غلاه شيعه اماميّه شمرده است!! در باب چهارم از مشبهه سخن گفته است و مانند بسيارى بر اين پندار واهى تكيه كرده است كه هشام بن الحكم از مشبهه بوده است؛ و لذا از فرقه اوّل به نام «الحكميه» ياد كرده است و در ادامه آن سخن معتزله را در نسبت تشبيه به احمد بن حنيل رد كرده است. باب پنجم را ويژه كراميّه ساخته است كه روزگارى در شرق ايران در عهد غزنويان نفوذ داشتهاند. در باب ششم از جبريان سخن رانده و در ضمن آن گفته است كه عقيده اشاعره اين نيست كه بندگان قادر بر افعال خود نيستند، بلكه بر اين باورند كه آنان خالق افعال خود نيستند؛ در ادامه فصل از جهميّه، نجاريّه، ضراريّه و بكريّه سخن گفته است. باب هفتم درباره فرقههاى مرجئه است، و باب هشتم در احوال صوفيّه و ياد كرد فرقهها و جريانهاى آنان.
در باب نهم از فِرقى سخن مىگويد كه تظاهر به اسلام مىكردند و در آغاز از باطنيّه سخن مىگويد كه در روزگار وى قدرت فراوانى داشتند. از اوّلين گروه آنان صباحيّه را مىشمارد و ضمن نقل عقيده آنان درباره عدم امكان تكيه به عقل، باورهاى آنان را به نقد مىكشد. از باب دهم به بعد درباره فرقههاى غير اسلامى است: ماند يهود، نصارى، مجوس و... فوق العاده كتاب مختصر است و مطالب آن به جز اندكى در كتابهاى ديگر فرق وجود دارد؛ گويا فخر رازى آهنگ آن داشته است كه رسالهاى كوتاه با گزينشى از آثار ديگران در اين زمينه پديد آورد.
2. الافهام لافئدة الباطنيه الطغام
يحيى بن حمزه العلوى (669 - 745) تحقيق: فيصل بدير عون - دكتر على سامى النشار. مكتبة المعارم، اسكندريه.
از نام كتاب روشن است كه نقد و رد آراء و انديشههاى اسماعيليّه است. مؤلف از پيشوايانِ زيديّه است كه در اثر تماس با برخى از نوشتهها و افراد و عالمان اسماعيلى و مباحثاتى كه با آنان داشته، به نگاشتن اين اثر به عنوان نقد و ردّ آراء آنان پرداخته است.
وى در مقدّمه كتاب آيين اسماعيليّه را بسيار نكوهيده و در جاى جاىِ متن كتاب نيز از اين روش غفلت نورزيده است. كتاب در هفت افحام (= كسى را در پاسخگويى عاجز ساختن) سامان يافته است:
1- در الهيّات، كه مىگويد اسماعيليان بر اين باورند كه دو اله وجود دارد، يكى سابق و ديگرى تالى، و اوّلى خالق دوّمى است. پس از توضيحاتى كه در اين زمينه مىآورد به نقد و ردّ آن مىپردازد، نقض ورد وى در مواردى برهانى و در قسمتهايى به صورت جدل است.
2- در اين بخش به تفسير اسماعيليّه از نبوّت پرداخته و مىگويد آنان در اين مورد چونان فلاسفه مىانديشند و معتقدند كه نبىّ كسى است كه از «سابق» بر او به واسطه «تالى»، قوه قدسيهاى افاضه شده كه بى نقش است و در جريان اتّصال با نفس كلّى بر آن نقش بسته مىشود. آنگاه مؤلف با عباراتى آكنده از تحقير به نقد و ردّ آن پرداخته است.
3- در اين قسمت ديدگاه آنان را درباره امامت آورده و گفته است كه آنان معتقدند در هر دورهاى بايد امام معصومى باشد كه قائم به حق بوده و در تأويلات ظاهر به او مراجعه شود. امام در عصمت و علم با پيامبر همانند است، ولى به او وحى نمىشود او مىگويد اسماعيليّه بر اين باورند كه آيين پيامبر(ص) بعد از جعفر بن محمّد (ع) نسخ شده است.(ص 70)
4- در اين فصل به تأويلات اسماعيليان از ظاهر قرآن پرداخته است؛ او مىگويد آنان چون پندارهاى خود را در تنافى با آيات ديدهاند به تأويلات آن دست يازيدهاند؛ اين تأويلات در جهاتى است: تأويل در عبارات و امور شرعى كه به دگرگونى معانى تيمّم و احتلام و... انجاميده است، و تأويل در معانى فواحش و امور اخروى، مانند، قيامت و... كه در ضمن آن قيام محمّد بن اسماعيل را ناسخ شريعت و به عنوان قيامت ياد كردهاند (ص 73)
5- در اين بخش به شيوههاى استدلال و ابطال آنان پرداخته و در حقيقت وجه تعليمى مكتب آنان را نمايانده است.
6- در اين قسمت به نقد و ردّ تمسّك آنان در حوزه فراگيرى علوم شرعى پرداخته است، كه گويند همه بايد از طريق امام باشد.
7- و بالاخره در بخش هفتم به نقد آراء آنان درباره قيامت و مسايل اخروى پرداخته كه يكى از جنجالترين بحثهاى مربوط به اسماعيليّه است. كتاب در 126 صفحه سامان يافته و در مجموع اثرى است خواندنى. گرچه معلوم نيست آنچه كه به اسماعيليّه نسبت داده شده چقدر مورد قبول خود آنهاست؛ چنانچه در ساير كتب فرق نيز همين اصل جارى است.
*97*
3. الانتصار، والرد على ابن الراوندى الملحد
(نگاشته شده در نيمه دوم قرن سوّم) ابن الحسين عبدالرحيم بن محمّد بن عثمان الخياط المعتزلى. تحقيق و تعليق: دكتر نيَبرْج، مصر 1344 ق دارالكتب المصريّه.
اين كتاب از آثار مهم معتزله است كه در گذرگاه زمان از دست حوادث مصون مانده و از نقطه نظر شناخت معتزله منبع بسيار قابل توجّهى است. سبب نگارش آن بدين گونه است كه جاحظ كتابى مىنگارد؛ با عنوان «فضيحة المعتزله» سپس ابن راوندى كتابى مىنويسد به نام «فضيحة المعتزله». كتاب مورد گفتگو در جهت يارى رسانى به آراء جاحظ و نقد و ردّ ابن راوندى است. ابن راوندى بنا به آنچه در مقدّمه انتصار آمده، در آغاز معتزلى بوده و پس از آن به الحاد گراييده است. گو اين كه وى را به رافضى بودن نيز نسبت دادهاند. گفتنى است كه داورىهاى نقل شده درباره ابن راوندى عمدةً از مخالفان معتزلى اوست. خياط نيز كه از پيشوايان معتزله بوده، كتاب انتصار را در ردّ فضيحة المعتزله، ابن راوندى نگاشته است. اغلب مباحث كتاب در الهيّات و طبيعيات بوده و در مواردى نيز بحثهاى جزئىتر اعتقادى و احياناً بحثهاى فقهى آمده است. ابن راوندى با احاطه شگفتى كه بر ديدگاههاى كلامى معتزله داشته آن را نقل و نقد كرده است. امّا خياط ابن راوندى را متهم مىكند كه از يك سوى در نقل مطالب و عقايد جاحط و سايرين صداقت را رعايت نمىكند؛ و از سوى ديگر مطالب معتزله را نفهميده و يا با افراط و تندى برخورد كرده است. بحث درباره علم و قدرت خداوند، مباحث مربوط به عدل، نماز ظهر، استطاعت، امامت، جنگ على(ع) با معاويه و... از نمونه بحثهاى كتاب است.
در موارد متعدّدى از كتاب چنين بر مىآيد كه ابن راوندى مىكوشد تا از تشيع دفاع كند، امّا مواردى هم به مناسبت بحث از موضع يك سنّى اشكالاتى را مطرح كرده است. خياط در ابتداى كتاب آورده است كه ابن راوندى مىگويد بسيارى از حملات تشيع پيراسته از اين مطالب است و اين نكته بسيار، مهم او جالب است. (ص 3)؛ از اين روى مؤلف در پايان كتاب مىكوشد كه مطالبى عليه رافضه بياورد؛ بويژه آنجه را درباره هشام بن الحكم آورده است مىتواند راهگشاى بسيار خوبى براى تحقيق در اين زمينه باشد. گويا تأكيد مؤلف بر مسايل رافضه به دليل حمايت تقريباً آشكارى است كه ابن راوندى از ديدگاههاى شيعه دارد. ابن راوندى پس از نقد و ردّ كلمات معتزله مىگويد اينك مىكوشم تا آنچه را به عنوان تشنيع شيعه ياد كردهاند، ردّ كنم. (ص 3). ابن راوندى با اشاره به آنچه در كتاب جاحظ آمده است، حملات معتزله عليه تشيع را نقد و ردّ مىكند؛ دفاع وى از هشام بن الحكم و مقايسه آراء وى با معتزله و نشان دادن ارزش و والايى آراء او، از موارد آشكار گرايش او به دفاع از تشيع است. مؤلف در اين موارد مىكوشد تا گفتهها و نقدهاى ابن راوندى بر نظريّات جاحظ را پاسخ دهد. اعتقاد به بداء از طرف شيعه و نقل و نقدهاى درباره آن از موارد مهم كتاب است (ص 127). همچنين در بحث مربوط به رجعت (ص 130). جانبدارى متعصبانه خياط از معتزله باعث شده است تا كمتر حق را بپذيرد و بر اشكالات ابن راوندى معترف شود. از تأكيدات جالب ابن راوندى، نفى عقيده تشبيه به شيعه است و مىگويد: عالمان معتزله كلام آنها را نفهميدهاند. (ص 144) پس از آن جاحظ را متهم مىكند كه احاديث بسيارى در تشبيه نقل كرده است (ص 144) تأكيد ابن راوندى بر جدا كردن عقايد غلاة از شيعه نيز قابل توجّه است (ص 148، 156، 157 و 163).
خياط يكسره به دفاع سرسختانه از انديشه معتزله پرداخته و مىگويد اصول خمسه (= توحيد، عدل، وعدو وعيد، المنزلة بين المنزلتين، امر به معروف و نهى از منكر)، نزد همه معتزله معتبر است و اگر كسى يكى از اين امور را نپذيرد، خارج از اعتزال خواهد بود (ص 126 - 127). متن اصلى كتاب 127 صفحه است و در ادامه آن تعليقاتى توسّط مصحّح در معرّفى اعلام كتاب و نكاتى ديگر آمده كه سودمند است. كتاب خياط از مصادر اصلى در شناخت عقايد معتزله، اختلاف نظر معتزله متشيّعة و معتزله سنّى مسلك و نيز در وضعيت عقايد شيعه اماميّه است. چاپ ديگرى از اين كتاب همراه با ترجمه فرانسوى آن در مطبعه - ادكاثولبكيه در بيروت به سال 1957 انتشار يافته است.
4. الانصاف فيما يجب اعتقاده و لا يجوز الجهل به
القاضى ابى بكر بن الطيب الباقلانى البصرى، متوفاى 403 تحقيق: محمد زاهدبن الحسن الكوثرى، مؤسسة الخانجى / 1963.
باقلانى از متكلمان و نويسندگان پركار و سختكوش اشعرى در *98* قرن چهارم هجرى است او در اين كتاب خلاصهاى گويا و سودمند از عقايد مذهب اشعرى را آورده است. باقلانى در اين كتاب افزوده بر گزارش آراء و انديشههاى اشعريان و استدلال براى اثبات آن، به نقل ديدگاههاى مخالفان نيز پرداخته و در ردّ و نقل آنها سخن گفته است.
كتاب با بحثهايى مقدّماتى درباره علومى كه در شناخت بارى تعالى مورد نياز است، آغاز شده و سپس با تقسيم بندى علم به «علم اللَّه» و «علم خلق» ادامه يافته است. او علم دوّم را استدلالى دانسته و آنگاه با اعتقاد به انحصار علم در موجود و معدوم، و موجود در حادث و قديم، و حادث در جسم و عرض و جوهر و... بحث را به اثبات حدوث عالم كشيده و در ادامه آن از صفحات خداوند بحث كرده است.
باقلانى مىگويد منابع شناخت حق پنج جيز است: كتاب، سنّت، اجماع امت، قياس، و استدلال عقلانى، آنگاه به تبيين ماهيّت ايمان مىپردازد (صص 56 - 57). سپس به شرح و توضيح چگونگى نبوّت و مباحث مربوط به آن و ارسال رسل مىپردازد (ص 61). پس از مباحث ياد شده بحث امامت آمده و در آن از خلافت خلفاء سخن گفته و در ضمن آن با تصريح به اينكه اصحاب رسول اللَّه «خير الامّة» هستند به فضيلت اهل بيت نيز تصريح كرده است (ص 68) شرايط امام - كه باقلانى قرشى بودن و اجتهاد و كفايت و درايت و سياسيت را جزء آن آورده - مبحث بعدى است (ص 69). پس از اينهمه، به ياد كرد خوارج و روافض و معتزله پرداخته است (ص 70) ؛ و اظهار مىكند كه بدترين آنان معتزلهاند!
او در اين بخش از كتاب به قدمت كلام خداوند مىپردازد و از آن به تفصيل سخن مىگويد (ص143). و بالاخره با اثبات اراده خداوند در خلق همه افعال و اعمال؛ با مسأله شفاعت و رؤيت خداوند، و نيز اثبات رؤيت در قيامت، كتاب را پايان مىدهد.
كتاب در 193 ص سامان يافته و براى اطلاع از چگونگى آن و انديشههاى اشعريان منبعى سودمند و كارآمد است.
5. البحر الزخار
ج 1 (51 - 36) احمد بن يحيى بن المرتضى، متوفاى 860، بيروت مؤسسة الرسالة.
نويسنده از پيشوايان و متفكران زيدى است و كتاب را مانند دايرةالمعارفى از علوم اسلامى سامان داده است. اوّلين بخش كتاب كه در صفحات ياد شده گنجانده شده درباره ملل و نحل است. اين بحث با گزارشى از فرق غير اسلامى آغاز شده و با بحث و بررسى از مذاهب اسلامى ادامه يافته است. او فرق اسلامى را شش گروه دانسته است: شيعه، معتزله، خوارج، مرحبه، عامه، حشويّه (ص 39). داورى او نسبت به اماميّه همراه با انتقاد است، امّا نسبت به زيديّه جانبدارانه بحث كرده است و در اعتبار اخلاقى و علمى آنها سخن گفته و آنان را ستوده است.او باطنيّه را خارج از اسلام شمرده و عقايدشان را نكوهيده است و بالاخره پس از توضحياتى كه درباره فرقه ناجيه آورده است، زيديّه را فرقه ناجيّه معرّفى كرده است (ص 51). و آن را فرقهاى نشان مىدهد كه متكى به آراء اهل بيت و بدور از جبر و تشبيه است.
6. بيان الاديان
(تأليف 485) ابوالمعالى محمّد الحسينى العلوى،تصحيح عباس اقبال تهران انتشارات ابن سينا / 1312.
كتاب بر اساس آنچه مصحّح آن آورده، كهنترين متن فارسى مربوط به ملل و نحل است و در چهارباب (و در چاپ ديگر پنج باب) سامان يافته است: در باب اوّل عقايد مختلف را درباره خداوند آورده است؛ در باب دوّم به اختصار از مذاهب غير اسلامى سخن گفته است؛ در باب سوّم - كه با اشاره به حديث پيامبر درباره اختلاف امّت آغاز شده - به بيان فرق اسلامى پرداخته است و در ذيل هر يك از عناوين به اسامى و انشعابات فرق بسنده كرده و هيچگونه تعريفى از آن به دست نداده است. آنگاه در باب چهارم به تفصيل و تبيين فرق اسلامى پرداخته و بحث را از مذهب سنّت و جماعت شروع كرده است. بيشترين بخش اين قست توضيح مذهب اشعرى و اهل حديث است، با تعريفى كوتاه از آن و ياد كرد فرقهها و وجه تسميه آنها. پس از آن از اهل رأى سخن مىگويدو از اين عنوان ابوحنيفه و اصحابش را مراد مىكند. از معتزله نيز به عنوان فقهاى در اين مجموعه ياد مىكند.
در قسمت بعدى درباره مذهب شيعه بحث كرده و در آغاز گزيدهاى از آراء و عقايد آنان را آورده و در ضمن آن فهرست گويا و جالبى از تفاوتهاى عقايد آنان با اهل سنّت را ياد كرده است. *99* آنگاه به ياد كرد فرق شيعه مىپردازد و از گفتگو درباره زيديّه مطلب را مىآغازد. سپس از كيسانيّه و غالبه ياد مىكند و اهل فرقه اخير را صريحاً كافر مىشمارد. از فرقه چهارم با عنوان مشخصى ياد نمىكند، ولى ازلابلاى بحث روشن است كه مراد اسماعيليّه و قرامطه هستند؛ چه اينكه دو فرقه ناصريه (پيروان ناصر خسرو) و صباحيه (پيروان حسن صباح) را از آنها مىشمارد (صص 37 - 39) شيعه اماميّه را به عنوان فرقه پنجم آورده است وى مىگويد: در وقت تأليف كتاب هيچ گروه شيعه به اندازه آنها نباشد. در اين مبحث ابتدا گزيدهاى از عقايد فقهى آورده شده و به دنبال آن در جدولى، نام، كنيه، لقب، مولد، وفات، عمر، پدر، مادر و قاتلين امامان را به تفصيل آورده است. او در اين بخش به غيبت حضرت مهدى - عج - اشاره كرده و مىنويسد در وقت تأليف كتاب، 230 سال از غيبت آن حضرت گذشته است. آنگاه نوبت به خوارج رسيده است كه ابتدا از سابقه تاريخى آنان سخن گفته و شكلگيرى آغازين آنها را به بحث گذاشته (صص 44 - 48) ؛ و سپس تفصيل مطلب و انشعابات آنان را آورده است. كتاب با انصاف و بدون تعصب نگاشته شده است و مصحّح تعليقات و توضيحاتى بر آن افزودهاند.
چاپ پيش گفته اين اثر بر اساس نسخهاى ناقص بوده كه مرحوم عباس اقبال به آن دسترسى داشته و باب پنجم كتاب در آن نيامده است آقاى هاشم رضى به چاپى ديگر از آن همّت گماشته و باب پنجم را بر اساس آنچه محمّد تقى دانش پژوه در فرهنگ ايران زمين (ج 1، صص 283 - 318) آورده، به آن افزوده است. (مؤسسه مطبوعاتى فراهانى، 1342). اين باب گزارشى است از داعيه داران نبوّت كه با بحث درباره مسيلمه شروع مىشود و با ياد كرد طليعه، اسود غنسى و... ادامه مىيابد. فصول ديگرى نيز در پى اين باب آمده است، مانند «در باب جمعى كه به نوع دعوىها خروج كردهاند» يا «حكايت گروهى كه خشكى دماغ بر آن داشته تا از اين جنس دعوىها كردهاند» و...
توضيحات و تعليقات آقاى هاشم رضى بسيار مفصل است. متن كتاب در اين چاپ 78 صفحه است و بقيه آن تا صحفه 558 تعليقات ايشان است - بنا به اظهار خود - دايرة المعارفى از مطالب مربوط به فرق و مذاهب است.
7. بيان مذهب الباطنيّه و بطلانه
محمّد بن حسن ديلمى (تأليف: 707 ق)
تصحيح: ر. شتر وطمان - الجمعيّة المستشرقين الأمانيه استانبول، مطبعة الدوله 1938.
رسالهاى است تند و آكنده از تعابير درشت درباره اسماعيليّه و ردّ آنها. مؤلف در مقدّمه كتاب، اسماعيليّه را از غلاه شمرده و مىگويد اينان با غلاة و اماميّه در بسيارى مسايل مشتركند و اين است كه گفتهاند: «الاماميّه دهليز الباطنيه» (ص 2) آنگاه پس از مقدمهاى كوتاه درباره غلاة، ابتدا به گونهاى گذرا و در 15 صفحه، درباره اسماعيليه سخن گفته، و بعد به تفصيل آن پرداخته است. او مىگويد اسماعيليه را مجوس و يهود فلاسفه بنياد نهادند و ميمون قداح ثنوى از آخرين دعوتگران آنان بوده است؛ اينان گو اينكه به ظاهر شيعى هستند، ولى «باطنهم الكفر المحض»!
مؤلف اصلاحاتى درباره ميمون قداح آورده و آنگاه از قرامطه و عقايد آنان درباره توحيد، نبوّت، امامت، شريعت و معاد سخن گفته است. بحثى درباره حيلهها و ترفندهاى آنان در جلب مردم آورده كه شيرين است و خواندنى؛ و مانند آن را غزالى در فضائح الباطنيّه آورده است.
در فصل اوّل از فصول تفصيلى كتاب از تاريخ پيدايش اسماعيليّه و زمينههاى آن نوع مردمى كه به آنان جذب مىشدند، بحث درباره القاب آنان و وجه تسميه اين القاب سخن به ميان آورده است. در فصلهاى بعدى از حيلهها و ترفندها و عقايد و باورهاى آنان و نقد و ردّ آن و... بحث شده است. مؤلف در ضمن بررسى عقايد آنان مىگويد: اينان به نبوّت پيامبر باور ندارند و منكر معجزات هستند. و پس از بحثى درباره امامت آورده است كه اينان به معاد نيز باور ندارند. فصل پنجم بيانگر چگونگى تأويلات آنان از ظواهر آيات است. در فصل ششم مؤلف به كفر آنها پرداخته است و به بيش از بيست وجه استناد مىكند؛ كه برخى از اين دلايل و وجوه خواندنى است و نشانگر تأثير و تعصب در داورى هاست. مؤلف براى نگاشتن اين اثر به مصادر بسيارى مراجعه كرده است؛ مانند «البلاغ» كه گويا از مجموعههاى اسماعيليّه است، المبدء و المنتهى، الجامع، العلم المكنون و... فصل هفتم درباره حكم شرعى آن بحث شده است.
پايان بخش كتاب فهرستهاى جامع و گوياى كتاب است. مؤخذ عمده كتاب گويا اثرى است به نام «الحسام التبار فى ردّ على *100* القرامطة و الكفّار» كه مؤلف از آن بسيار مدد جسته است.
8. تبصرة العوام فى معرفة مقالات الانام.
منسوب به سيّد مرتضى بن داعى حسينى رازى - تصحيح عباس اقبال، مطبعه مجلس 1313، انتشار مجدد 1364 انتشارات الماطير.
كتاب به زبان فارسى نگاشته شده است و مؤلف آن مشخص نيست. مصحح كتاب در مقدّمه به تفصيل درباره مؤلف احتمالى سخن گفته است امّا راه به جايى نبرده است. محقق رجالى معاصر، جناب آقاى سيّد موسى شبيرى زنجانى، سالها پيش سه مقاله در نقد مطالب مقدّمه مرحوم اقبال و ابطال قطعى نسبت كتاب به سيّد مرتضى بن داعى حسنى رازى نوشتهاند كه قابل توجّه است (مكتب اسلام، سال اوّل، شماره 8، ص 47؛ و شماره 9، ص 54؛ و شماره 10، ص 53). به هر حال اين كتاب را بايد پس از بيان الاديان كهنترين متن موجود فارسى در موضوع ملل و نحل دانست. مؤلف ابتدا در 27 صفحه از آراء و انديشههاى فلاسفه، مجوسيان، يهوديان و صائبين بحث كرده است. مؤلف در ضمن گزارش آراء و عقايد مختلف خود نيز اظهار نظر مىكند و تنها به نقد بسنده نمىكند. از باب چهارم به ياد كرد فرق اسلامى پرداخته و از خوارج شروع كرده است. معتزله، جهم بن صفوان، مرجئه، نجاريّه، كراميه، مشبهة و...از ديگر فرقى است كه از آنها سخن به ميان آمده است. او در ضمن بحث از عقايد و آراء كلامى فرقهها، گاهى به بحثهاى فقهى نيز پرداخته است؛ كه چنين شيوهاى در كتابهاى فرقهشناسى ديگر كمتر ديده مىشود.
صفحات پايانى كتاب (از ص 142 به بعد)، بيشتر به بحثهاى اهل سنّت و جماعت و شيعه اماميّه و آراء و انديشههاى اينان پرداخته و ضمن دفاع از شيعه، براى عقايد اهل سنّت طعن زده است. نثر كتاب روان و مطالب تازه در آن فراوان است. و بايد از آن به عنوان يكى از متون اصلى شناخت فرقهها و نحلههاى اسلامى ياد كرد.
9. التعرف لمذهب اهل التصوف
تاج الاسلام ابوبكر محمّد الكلابادى متوفاى 380 ه .ق تحقيق: الدكتور عبدالحليم محمود، طه عبدالباقى سرور قاهره 1380 ق.
التعرف با همه گزيدگى و ايجازى كه دارد، از مهمترين منابع شناخت تصوف به شمار مىرود؛ تا بدانجاكه برخى مشايخ تصوّف گفتهاند: «لولا التعرف لما عرف التصوف».
مؤلف، كتاب را به انگيزه زدودن برخى از ابهامات از عقايد و آراء صوفيان نگاشته است. كتاب در 75 باب تدوين شده و در هر بابى عنوانى خاص از عناوين مورد اختلاف بين فرق و مذاهب طرح شده و ديدگاه صوفيه در آن زمينه آمده است.
كتاب با تبيين وجه تسميه صوفيه مىآغازد و در باب دوّم با ياد كرد رجال تصوّف، بحث ادامه مىيابد و مؤلف، على، امام سجاد، امام باقر، امام صادق (عليهم السّلام) و برخى از كبار صحابه و تابعين را جزء آنان به شمار مىآورد (ص 27) و در ضمن آن از مصنّفان و مؤلّفان صوفيان سخن گفته است.
آنگاه ديدگاههاى صوفيان در باب عقايد آغاز مىشود، و از توحيد، صفات خداوند، قرآن و كلام خدا، مسأله رؤيت - كه ديدگاهى مانند اشعريان دارند - شفاعت، معرفة...، روح ملائكه، انبياء و... بحث شده است.
مؤلف در اين بحثها گاه اجماع صوفيان را نقل مىكند و ديگر گاه اختلاف ديدگاهها و آراء آنان را. او گاهى به گفتارى از معصومان استناد مىكند (از جمله در صص 93 - 97)؛ و در مسايل فقهى مىگويد بايد به آنچه اوثق نزد فقيهان است باور داشت (ص 84). بحث از ماهيت علم تصوف و خود تصوف نيز جزء ابواب ديگر كتاب است (ص 89) و بالأخره به تبيين و توضيح عناوين اخلاقى و سلوكى كه صوفيان از آنها تعبير و تعليمى ويژه دارند پرداخته است، مانند: زهد، جبر، فقر، اتصال، محبّت تجرد، رضا، اخلاص، غيب و شهود، جمع و تفرقه، انس و قرب و... .
گزيده سخن آنكه كتاب مجموعهاى است از اقوال برگزيدگانِ از عالمان تصوف، و يا به تعبيرى رساتر اقوال كسانى كه مؤلف آنان را صوفى مىپنداشته است. تصوفى كه در اين كتاب عرضه شده است، همراه با شريعت و عقايد سازگار با آراء و انديشههاى اهل سنّت است. جالب توجّه آنكه در مجموع كتاب بحث از امامت - ولو به گونه گذرا - نيست.
التعرف از كتابهاى بلند آوازه تصوف است و از اين روى شرحهاى بسيارى دارد. از جمله شرح مهم و قابل توجّه شرح التعرف لمذهب التصوفِ خواجه امام ابو ابراهيم اسماعيل بن محمد ستملى بخارى .
*101*
10. التبصير فى الدّين و تمييز الفرقة الناجية عن الفرق الهالكين.
ابى المظفر، الاسفراينى متوفاى 471، تحقيق: محمّد زاهدبن الحسن الكوثرى / 1359 ق مطبعة الأنوارى.
با نگاهى گذرا به فهرست و عناوين التبصير فى الدّين،توان دريافت كه اين كتاب با الفرق بين الفرق بغدادى همگونى فراوان و شباهت گستردهاى دارد. مؤلف باب اوّل را با بيان شروع اختلاف در امت اسلامى آغاز مىكند و در باب دوّم به شمارش فرق مىپردازد و هفتاد و سه فرقه را كه همه از اهل سنّت است بر مىشمارد در باب سوّم از عقايد روافض سخن گفته است و از زيديّه، اماميّه، كيسانيه طبق آنچه معمول مؤلفان اين كتاب هاست، ياد كرده است. او در اين باب هيچ مطلبى بر آنچه بغدادى آورده نيفزوده است. مطالب وى در اين بخش آميخته با طعن و همراه حملات است. باب چهارم گزارشى است از آراء خوارج كه در ضمن آن اشارهاى به پيدايش خواج نيز آمده است (ص 27). در باب پنجم از معتزليه قدريّه سخن گفته و آنچه را به پندارش نادرست بوده، با عنوان فضايح آنان ياد كرده است در فصول بعدى از مرجئه و فرقههاى مربوط به آن، نجاريّه (منتسب به حسين بن محمّد نجار)، ضراريّه، جهميّه، بكريه و كراميه بحث شده است.
مؤلف در ضمن كتاب از مجادلاتى نيز سخن به ميان آورده است، و گاهى گزارش آن را به مطايبهاى آميخته كه برخى از آنها خواندنى است. از جمله اينكه وقتى يكى از همشهريهاى اسفراينى وزير سلطان محمد غزنوى در محضر سلطان با عالمى از كراميّه بحث كرد و او را مغلوب ساخت، سلطان محمّد به وزيرش كه - تازه از راه رسيده بود - گفت: «كجا بودى، اين همشهرى تو خداى كراميان را بسر ايشان زد»؛ كه اين جمله اخير در كتاب به فارسى نقل شده است (ص 66). باب دوازدهم درباره مشبهه است و خالى از نسبتهاى دروغين نيست. در باب سيزدهم از فرقههايى سخن رانده است كه خود را منتسب به اسلام كردهاند و مؤلف آنان را كافر مىداند، مانند غلاة شيعه، الحماريه معتزله، الميمونه خوارج و....
در باب چهاردهم از فرقههاى قبل از اسلام و در باب پانزدهم از عقايد اهل سنّت و جماعت سخن گفته است. (ص 91 - 114) در بخشى از اين باب اين آخرين راهمان فرقه ناجيه تلّقى كرده است و از تخصص آنان در علوم اسلامى بحث كرده و مؤلفان آنان را ياد كرده است. كتاب در 121 صفحه رحلى است و مطالب بنيادى و قابل توجّه آن از «الفرق بين الفرق» گرفته شده و لحن وى نيز مانند مؤلف كتاب پيش گفته تند و درشت است.
11. التنبيه والردّ على اهل الاهواء والبدع.
ابى الحسن محمّد بن احمد بن عبدالرحمن الملطى الشافعى (متوفاى 377 ق) تحقيق: محمّد زاهد بن الحسن الكوثرى.
اثر مزبور از كتابهاى كهن فرق و مذاهب است و بر اساس آنچه محققان آن اظهار داشته مطالبى در آن آمده است كه در منابع پيشين، از جمله الفرق بين الفرق بغدادى نيامده است. مؤلف ابتدا از سختكوشىها و رنجهاى پيامبر در راه ابلاغ دين سخن گفته است (تا ص 10). و آنگاه گزيدهاى از آراء و عقايد اهل سنّت را عرضه كرده است؛ مانند: ايمان به قدر الهى به خير و شرّ آن. مسح بر خفيّن صبر بر سلطان عادل و ظالم. حرمت خروج با شمشير عليه حاكم و...
مؤلف بحث درباره فرق را از فرقههاى رافضه مىآغازد و هيجده فرقه را در اين بخش ياد مىكند: چهار فرقه سبئيّه، قرامطه، اصحاب تناسخ و.... او به عنوان فرقه دوازدهم از شيعه اماميّه ياد مىكند و در ضمن آن از آراء هشام بن الحكم سخن گفته و به نقد و ردّ آن پرداخته است. از اسماعيليّه قم (كه به گفته او در ديدگاهها شبيه اسماعيليّهاند!!) قطعيه كبرى و صغرى، زيديّه - كه فرد فرقههايى دارد - نيز به عنوان فرقههاى شيعه ياد شده است؛ و طرفه آنكه معتزله بغداد به عنوان گروه چهارم زيديّه معرّفى شدهاند.
گروه بعدى معتزلهاند. مؤلف در اين بحث از وجه تسميه آن به اعتزال، فرقههاى مختلف آن، اصول پنجگانه اعتزال سخن گفته (ص 36) ؛ و بصره را به عنوان اوّلين جايگاه پيدايش اعتزال معرّفى كرده (ص 37)؛ و برخى عالمان معتزلى آن ديار ياد كرده است. اين مطالب از نظر تاريخى داراى اهميّت ويژهاى است. مؤلف در اين موارد يادآورى مىكند كه اين كتاب جاى طرح اختلافها نيست (ص 42)؛ و از اين قسمتها به اجمال توان فهميد كه كتاب در پاسخ كسى نگاشته شده است كه مىخواسته بر مذهب اهل سنّت و جماعت راه يابد و ارشاد شود.
در بخش بعدى از مرجئه سخن به ميان آمده است و آراء و عقايدشان مورد بحث قرار گرفته است. خوارج جريان ديگرى است *102* كه مورد گفتگو قرار گرفته (ص 47) و در ضمن بحث از گروههاى مختلف آن، از «محكمة» بحث را آغاز كرده است و با از ارقد ادامه داده و بعد از آن از اصحاب شبيب خارجى ياد كرده است.
در اين بخش نامهايى به عنوان گروههاى خوارج آمده است كه برخى از آنها در منابع ديگر ياد نشدهاند.
پس از آنچه ياد شد، مؤلف در صفحات 54 - 91، به تفسر آياتى مىپردازد كه به گفته او زنادقه آنها را ناقض يكديگر پنداشتهاند. سپس به بحث و نقد و ردّ آراء فرقههايى مىپردازد كه ظاهراً برخى مطالب آن تكرارى است، امّا در ادامه عقايد و آراء مفصلتر از بخشهاى پيشين است. او در اين بخش از معطّله، مانويّه، مزدكيه و... سخن به ميان آورده و در ردّ و نقد آراء جهم بن صفوان به حرفهاى كعب الاحبار و وهب بن منبّه استشهاد مىكند (صص 101، 102، 133، 142، 145)؛ و اين نمونهاى از دهها نمونه تأثير اسرائيليات در انديشه دانشوران است. پس از آن از دوازده فرقه مرجئه بحث شده و بار ديگر به روافض و قدريه پرداخته و به نقد و ردّ آراء و ديدگاههاى فرقه اخير پرداخته است. (ص 156).
به هر حال اين كتاب از جمله آثار مهم و كارآمد شناخت فرقههاى اسلامى است.
12. الخطط المقريزيه (المواعظ والاعتبار بذكرالخطط والآثار)
ج 2، ص 344 - 362 تقى الدّين، ابى العباس احمد بن على المقريزى، متوفاى 845. بيروت داى صادر.
اين كتاب از منابع مهم شناخت مصر و چگونگى گذر آن در طول تاريخ است؛ و در كنار بحث و گزارش مطالب مربوط به مصر، مسائل و مباحث فراوانى درباره فرق اسلامى مورد بحث قرار گرفته است. در حقيقت خطط مقريزى دايرةالمعارفى از فرهنگ اسلامى است در شكل تاريخ. صفحاتى از اين كتاب در بررسى و گزارش فرقههاى اسلامى است. او ابتدا از حديث پيامبر در اختلاف فرق اسلامى و رسيدن عدد آنها به هفتاد و سه و منابع اين حديث بحث كرده و پس از آن به بيان فرقهها پرداخته است.
مقريزى در يك جمع بندى جديد پيروان برخى از فرق را در شمار هلاك شوندگان شمارده و تعداد آنها را به ده رسانده است. در اين بخش ابتداء از معتزله سخن مىگويدو پيدايش آن و يادى از سران اين جربان و انشعابهايش. سپس از مشبهه سخن مىگويد كه هفت فرقهاند. مقريزى تحت تأثير تبليغات شوم برخى از متلكمان، اماميّه را مانند هشام بن الحكم از اين گروه مىشمارد؛ كه كذبى صريح و اتّهامى بىبنياد است. آنگاه از قدريه سخن به ميان آورده است كه معمولاً اشاعره از اين فرقه، معتزله را مراد مىكنند. فرقه چهارم مجبّره و پنجم مرجئه هستند؛ كه در ضمن آن شرحى درباره ارجاء و گروههاى مختلف مرجئه آمده است. فرقه ششم حروريه هستند، اينان كه همان خوارجند و در «حرور» بر على(ع) شوريدند؛ بر وعيد تأكيد دارند. فرقه هفتم نجاريّه هستند. و فرقه هشتم روافض كه مؤلف آنها را به اماميّه، كيسانيّه، خطابيّه، زيديّه، اماميّه و... تقسيم كرده است. مؤلف فرق شيعه را سيصد عدد مىشمارد و مىافزايد كه مشهور آنها بيست فرقه است. گويا اين تكثير فرق به نام اماميّه از ابداى قرن دوّم ايجاد شد كه انگيزهاش ايجاد فرقههاى مختلف در شيعه است، لذا بنام بسيارى از صحابه امام صادق(ع) فرقه ساختهاند. در بيان گزارش مقريزى فرقههايى نيز توان يافت كه ساخته و پرداخته متأخرانند، ماندشريكيّه شاعيه، و... (ص 354) فرقه دهم خوارج است و انشعابات آن كه براى هر كدام از اينها سطورى نوشته است. پس از آنچه ياد شد مقريزى به بررسى تاريخى پيدايش اين فرقهها مىپردازد كه قابل توجّه است. در همين بخش در حقيقت مذهب اشعرى آمده كه مذهبى است ين اعتزال و تجسيم. (ص 358). در صفحات بعد گسترش مذهب اشعرى و حمايت حاكمان از آن به عنوان دليل گسترش آن مورد ارزيابى مؤلف قرار گرفته است. و سپس گزارشى از زوال و از بين رفتن بعضى فرقهها آمده است.
شرحى از زندگانى اسعرى و گزيدهاى از آراء او در آخرين قسمت آمده است.
آنچه در پايان اين معرّفى اجمالى گفتنى است اينكه مقريزى با دشنام و اتهام به تشيع و ساير فِرَقِ مخالف خود، عملاً از ارزش علمى كتاب خود كاسته است.
*103* برخى از پژوهشگران در علوم شرعى و آشنايان به كامپيوتر، توانستهاند برنامه ريزى كامپيوترى احاديث صحيح بخارى و 171 كتاب ديگر را كه بگونهاى در ارتباط با محتوى صحيح بخارى مىباشند سامان دهند. مدير مركز «التراث» وابسته به «الشركة العالميه» گفت:
اين كار محققان را در دست يافتن به موضوعات، راويان و واژههاى احاديث 171 كتاب ياد شده يارى خواهد رساند.
افزون بر اين در اين برنامه: احاديث قدسى، متواتر، مرفوع، موقوف، مقطوع، معلّق و مرسل بگونهاى فنّى فهرست مىشوند. چنانكه فهرستهايى به القاب پيامبر(ص) و نامهاى انبياء و نامهاى ملائكه، اماكن، قبائل، اشخاص، زنان و نامهاى راويان اختصاص يافته است. شناسايىهاى كلى از سيره بخارى، چگونگى كتاب وى و كتابهايى كه بگونهاى درباره صحيح بخارى به پژوهش پرداختهاند - كه تعدادشان به 434 كتاب مىرسد - با اطلاعاتى سودمند از، شرح ألفاظ، راويان و تخريج احاديث با اشاره به مواضع آنها در صحاح سته و «موطّأ» مالك، «سنن» دارمى و «مسند» الإمام أحمد.
اين طرح بعنوان خدمتى در پيشگاه سنت نبوى در مركز «تراث» وابسته به شركت جهانى به سه مرحله تقسيم مىشود:
اولين مرحله: صحيح بخارى كه شامل 7563 حديث صحيح است.
دومين مرحله: شامل 32 هزار حديث است كه در برنامهاى واحد، در كامپيوتر شخصى جمع خواهد شد و شامل احاديث موجود در صحاح: بخارى، مسلم، أبى داوود، ترمذى، ابن ماجه، موطأ مالك، و سنن ادارمى است.
جمع آورى مواد به پايان رسيده و مرحله «برنامه نويسى» را مىگذراند، تا در فرصتى كوتاه به معرض نمايش گذاشته شود.
امّا مرحله سوّم، تنها به مسند احمد بن حنبل - كه مشتمل بر 40 هزار حديث است - محدود مىشود و آن مرحلهاى است كه به دنبال مرحله دوم مىآيد.
و با اين مراحل سه گانه، كار جمع آورى 75 هزار حديث كه برحسب أقوال علماء نود درصد از احاديث صحيحى است كه از پيامبر روايت شده است، تمام مىشود. در اين ميان فقط ده درصد از احادث صحيح باقى مىماند كه در كتابهاى ديگر حديثى بچشم مىخورد.
«گزارش سمينار ديدگاههاى اسلام در پزشكى»
دانشگاه علوم پزشكى مشهد در روزهاى 11 - 8، اسنفد ماه، سال 1368، اقدام به برگزارى سمينارى تحت عنوان «ديدگاههاى اسلام در پزشكى»، در تالار شهيد هاشمى نژاد بيمارستان امام رضا(ع) نمود.
اين سمينار براى هدفهاى زير تشكيل گرديد:
ألف - بررسى احكام فقهى در امور پزشكى.
ب - كارشناسى موضوعات پزشكى قابل طرح در فقه.
ج - ارائهى خط مشى براى ارگانهاى اجرايى كشور.
د - اخلاق پزشكى.
ه - بازنگرى بر روند شكوفايى تمدّن اسلامى در امور پزشكى و ارزيابى منابع پزشكى از آن دوران تاكنون.
و - ايجاد زمينههاى وحدت و برادرى در ميان پزشكان مسلمان دنيا.
سرفصل موضوعات مطرح شده در اوّلين سمينار ديدگاههاى اسلام در پزشكى عبارتند از:
1- بررسى احكام فقهى در پزشكى؛ مانند تشريح جسد، سقط جنين، معانيههاى پزشكى، كنترل مواليد، پيوند اعضا و....
2- اخلاق پزشكى؛ شامل بررسى ارزشهاى مادى و معنوى. جايگاه اخلاق اسلامى در پزشكى، چگونگى روابط اخلاقى پزشك و بيمار و روش طبابت اطباى اسلامى در گذشته و حال.
3- منابع و مشاهير پزشكى در تمدن اسلامى؛ شامل تاريخ پزشكى، عاملهاى پيشرفت و انحطاط علوم پزشكى در جامعههاى اسلامى و بررسى طرق و شيوههاى پاكسازى پزشكى از پيرايههاى فرهنگ غربى.
در اين سمينار، ابتدا دكتر بهرامى، رياست محترم دانشگاه علوم پزشكى مشهد، طى سخنانى در جلسه ى آغازين، بيان داشتند: «شايد اين سمينار، نخستين گام در جهت ايجاد انگيزه در علاقه مندان - بويژه علما و فضلاى گرانقدر حوزهها و پزشكان و دانشمندان اسلام شناس - باشد؛ تا به مدد و انديشههاى والاى اسلامى، با اشتراك مساعى در همه زمينههاى مربوط، بتوانند براى بسيارى از سؤالهاى مطرح شده، پاسخهاى لازم را عرضه نمايند.».
*104* سپس گزارشى از كميسيونهاى سمينار، مقالهها و عناوين سخنرانىهاى رسيده به سمينار، كه توسط دكتر فتاحى، دبير سمينار، تهيه شده بود، ارائه شد، در اين گزارش چنين آمده است: «يازده كميسيون براى بررسى مسائل و احكام تشكيل شد و طى آن، سؤالات واصله به سمينار بررسى شد و طبقه بندى گرديد، كه 72 سؤال، براى كارشناسى مورد تصويب قرار گرفت.
در زمينهى اخلاق پزشكى، 46 مقاله و عنوان سخنرانى و در زمينه ى منابع و مشاهير، 43 مقاله و عنوان سخنرانى به سمينار واصل شد، كه از مجموع اين 89 مقاله و عنوان سخنرانى، 32 مقاله و موضوع سخنرانى انتخاب شد.
و در زمينه ى بررسى احكام فقهى در پزشكى، 59 مقاله و عنوان سخنرانى، به سمينار واصل شد».
آنگاه پيام حجةالاسلام والمسلمين آقاى هاشمى رفسنجانى، رياست محترم جمهورى اسلامى و رياست عالى سمينار توسط حجةالاسلام مهاجرى، مشاور اجتماعى رئيس جمهور، قرائت شد. در قسمتى از اين پيام آمده است: «توجه به مبانى اخلاقى اسلام در كاربرد دستاوردهاى علوم پزشكى، مىتواند منشأ اجراى عدالت اجتماعى در برخوردارى جوامع و انسانهاى محروم وتهيدست از ثمرات كار دانشمندان علوم و فنون مربوط باشد و به آن وضع اسفانگيز - كه اقليتى از مرفهان، از همه امكانات بهداشت و درمان، بهره گيرند و اكثريتى وسيع، گرفتار رنجهاى جانكاه امراض گوناگون هستند - خاتمه دهد...»
در بخش پايانى اين پيام، رئيس جمهور بر پيوند حوزه و دانشگاه، به عنوان يكى از هدفهاى اين سمينار تأكيد كرده، اظهار اميدوارى نمودند كه اين سمينار بتواند به وحدت رويه و انتخاب «اصلى» در روش كار و منطبق بر مصالح نظام جمهورى اسلامى، دست يابد.
بعد از قرائت پيام آقاى رفسنجانى، آيت اللَّه جنّتى، نمايندهى ولى فقيه و رئيس سازمان تبليغات اسلامى، طى بيانات مبسوطى پيرامون موضوع سمينار، فرمودند: «شناخت ديدگاههاى اسلام در پزشكى، مسئلهى مهمى است.
ما در اينجا خيلى مسئله داريم؛ چون تا كنون اين مسئله، مورد بررسى نبوده است، بدليل اينكه مراجعه نمىشده است و مثل نماز و روزه نبوده است، كه مرتباً بيايند سؤال كنند و جواب را بگيرند و فقيه ناچار شود جواب بدهد.
انقلاب اسلامى، يكى از خاصيّتهايش همين بود؛ كه اسلام را در همه محيطها، از جمله در محيط پزشكى وارد كرد، خوب، سؤالات شروع مىشود، تا حالا، ما نمىپرسيديم: كنترل نسل چه حالتى دارد؟ يا چنانچه پزشكى در اثر اشتباه و مسامحه و سهل انگارى، نقص عضو ايجاد كرد، چه حكمى دارد؟
بايد حوزههاى علميه و محافل علمى و محققين، علما و دانشمندان، باى پاسخ به اين سؤالات كمر ببندند، بايد رويش كار شود؛ راه شستهاى ندارد...»
در بخشى از قطعنامهى پايانى اين سمينار، كه در جلسهى پايانى قرائت شد، آمده است: «با عنايت به نظر خواهى انجام شده از حضار محترم و تأكيدات مكرر اكثريت قريب به اتفاق آنها در تداوم كار سمينار در مشهد، دانشگاه علوم پزشكى مشهد، اعلام مىدارد كه: بار سنگين اين مسئوليت را صميمانه پذيرفته و گشايش دبيرخانهى دائمى سمينار ديدگاههاى اسلام در پزشكى را به آگاهى مىرساند، تا - انشاءاللَّه - بتوند با استفسار و جمع آورى نظرات، اطّلاعات و پيشنهادات مشكلات و مسايل موضوعه اسلامى در امور پزشكى در سراسر كشور، بويژه در دانشگاههاى علوم پزشكى، ايفاى نقش نموده و ضمن طبقه بندى و تدوين اين قبيل نظرات و پيشنهادات، آنها را به دفترى، كه - انشاءاللَّه- با كمك علماء اعلام و فضلاى گرام حوزهها در قم و مشهد، به همين منظور تشكيل خواهد شد، برساند».
در بندِ يك قطعنامه، چنين آمده است: «اختصاص ضرورى بخشى از فعّاليّتهاى درسى حوزهها به مطالب مطروحه در سمينار، بويژه در مسائل مستحدثه در زمينههاى پزشكى.»
و نيز در بند دو اين قطعنامه، آمده است: «ايجاد مركز مطالعات اسلامى در امور پزشكى، با همكارى حوزهها و دانشگاهها، جهت مطالعه و بررسى تاريخ طب در اسلام و زندگينامهى مشاهير پزشكى، كتب و مقالات و نظريات پزشكان مسلمان و تدوين آنها در قالب واحدهاى درسى، جهت آموزش در دانشگاههاى علوم پزشكى سراسر كشور».
در بند ديگرى از اين قطعنامه بر رعايت قداست حرفهى پزشكى و حفظ حدود الهى در جامعهى اسلامى و نيز بر زدودن پيرايههاى فرهنگ غربى در شكلهاى مختلف از ساحت مقدس علوم پزشكى ميهن اسلامى، تأكيد شده است.
تهيّه و تنظيم:
بانك اطّلاعات مركز تحقيقات و پژوهشهاى علوم اسلامى.