ما بيشتر شنيدهايم كه «لِكُلِّ جَديد لَذّةٌ»: هر جديدي لذتي دارد،
امّا كمتر انديشه كردهايم كه حوزه اين تجدد و اين لذّت كجاست؟ آيا هر
تجديد و تجدّدي مطلوب است؟ آيا تحصيل هر لذّتي معقول است؟ آيا در هر طبقه و
صنفي «جديد» لذت ميآورد؟ و آيا در نزد همگان، در هر رتبهاي از مراتب
فكري كه باشند، چنين است؟ آيا در حوزههاي علوم تجربي، علوم عقلي، علوم
دقيقه، علوم انساني، هنر، اخلاق، آداب و رسوم و... بهگونهاي يكسان چنين
تجدّد و تلذذي مقبول است؟ اينها و سؤالاتي از اين دست در بحثهايي كه گاه
تحت عناويني همچون «سنّت و تجدّد» و «سنّت و مدرنيزم» و... انجام ميشود،
كمتر مطرح شدهاند و پاسخ روشن و درخور دريافت نكردهاند.
از ابزار كارساز و كارآمد فرهنگ غرب براي نفوذ در جوامع مذهبي تكيه بر
غريزه تنوعطلبي انسان به خصوص نسل جوان است. در فرهنگ غرب براي نفوذ در
جوامع مذهبي تكيه بر غريزه تنوعطلبي انسان به خصوص نسل جوان است. در
فرهنگ غرب زمينه براي هر نوع نوآفريني و نوآوري، آن هم در هر مقولهاي از
مقولات فرهنگي كاملا باز است. در عرصه هنرِ غربي شما هر سبك و مرامي را
ميتوانيد ببينيد و خود اختيار كنيد.
در عقايد و در اخلاق نيز همين است. در فرهنگ غربي و حوزههاي گونهگون
آن «ثبات» بسيار كمرنگ و يا بيرنگ است و اين بيثباتي مرزي ندارد و
مخصوص حريم و حوزه مخصوصي از باورها نيست. ارزشها و ضدارزشها نيز از اين
تنوع و تغيّر و بيثباتي مستثني نيستند.
شما در جامعه غربي با هر لباسي ميتوانيد ظاهر شويد، موي سرتان را با هر
مدلي كه دوست داريد ميتوانيد اصلاح كنيد، ريشتان را به هر فرم كه
مايليد ميتوانيد درآوريد و هر رنگي را كه ميپسنديد ميتوانيد براي موي
سر و صورت و كفش و لباستان برگزينيد. اين تنوّع و تجدّد البته چيزي است كه
به مذاق جامعه به ويژه قشر جوان بسيار خوش ميآيد. شكي نيست كه جوان دوست
ميدارد هر روز مدل خاصي از لباس را بپوشد، موي سر خود را هر روز با فرم
جديدي شكل دهد و خلاصه هر روز با جلوه و جلايي تازه ظاهر شود، امّا اينكه
آيا اين گونهگونطلبي و بيثباتي به طور مطلق ارزشمند است يا نه؟ كمتر
مورد توجه جوان است و اصلا شدتِ عشق و علاقه به جلوهگري در وي، مجالي
براي جلوهگري اينگونه سؤالات باقي نميگذارد !
فرهنگ غرب با بازگذاشتن و توسعه زمينههاي مدلسازي و مدآفريني مستمر،
ذهنيّت جوانان را براي پذيرش مُدهاي فكري جديد و مدلهاي عقيدتي و فلسفي
تازه مهيا ميكند. وقتي جوان ميبيند هر از چند سال از فرق سر تا نوك پايش
با مدهاي مختلف تغيير ميكند، با خود ميگويد چرا در عقيده و مرام و مسلك
باطنيام نيز پذيراي چنين مدلها و الگوهاي تازه نباشم؟! و از همين
آمادگي و ذهنيت است كه غرب بسيار سود ميبرد و در كنار مصنوعات تكنولوژيك و
فرآوردهاي صنعتي خود، آداب و رسوم، عقايد، انديشهها، ايدهها، آرمانها،
مدهاي فلسفي و خلاصه فرهنگ خويش را نيز در جوامع مذهبي ميگستراند.
فرهنگ غربي با مباني اومانيستي خود به شما اجازه ميدهد كه امروز لائيست
و بيدين باشيد و فردا تديّن به هر دين و آييني را كه ميخواهيد اختيار
كنيد! دين و عقيده و فرهنگ در ديار غرب همچون كالاهاي گونهگون و متنوع با
رنگهاي مختلف است كه سليقه شما يكي را برميگزيند.
ارزشها و ضدارزشها در مغرب زمين ذوقي و سليقهاي هستند و از اين حيث
هيچ تفاوتي با خوردنيها و پوشيدنيها و ساير كالاها كه با انواع و اقسام
مدلها و رنگها و مزهها و... در ويترينها به شما عرضه ميشوند، ندارند!
و اينها همه محصول ليبراليسم فرهنگي و فكري از نوع غربي آن است.
يكي از ابعاد هجوم و به تعبير مقام معظم رهبري «دام عزه العالي» شبيخون
فرهنگي غرب عليه ما اين است كه عُنصر ثبات در عقيده و آيين و مسلك را
بيرنگ و متزلزل كنند و ذهنيّت جوانان و دانشجويان ما را براي پذيرش حمله
به مقدّسات و باورهاي اخلاقي و ديني و ارزشي مساعد نمايند. هم از اين روست
كه وقتي ما در حوزه ارزشها، اخلاقيات، اصول و بنيادهاي ديني و مقدسات
مذهبي در برابر هجوم آنان ميايستيم، ما را به عناويني همچون فوندامنتاليست
[بنيادگرا] ، دُگم [جزميتگرا]، متحجر و متعصب و... معنوَن ميسازند!
امّا مگر ما ميهراسيم؟! همچنانكه رهبر معظم انقلاب بارها اعلام كردهاند
ما به اينكه در ناحيه اصول و باورهاي ديني و حوزه ارزشهاي اخلاقي و
مقدسات مذهبي متعصب و جزمي باشيم افتخار ميكنيم. ما براي انسان فطرتي
ثابت قائليم و از همينروست كه براي بسياري از اصول در مقوله فرهنگ نيز
معتقد به ثبات هستيم. ما تغيّر و تحول و دگرگوني در پارهاي از ابعاد تمدن
بشري را ضروري و بديهي ميبينيم، امّا در عين حال حفظ هويت انساني اين
تمدّن را در گروه بقاء و جاودانگي اصول اخلاقي ثابت و باورهاي وحياني
لايتغير ميدانيم. «فأقِمْ وَجْهَكَ لِلدّينِ حنيفا فِطْرَتَ اللّهِ
الَّتي فَطَر النّاسَ عَليها لا تَبديلَ لِخَلْقِ اللّهِ ذلِكَ الدّينُ
القَيِّمُ و لكِنَّ أكْثرَ النّاسِ لايَعْلَمُونَ» (روم:30).