responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : نشریه معرفت نویسنده : موسسه آموزشی پژوهشی امام خمینی (ره)    جلد : 3  صفحه : 7
نگاهي به مساله: پيشگويي هاي قرآني

محمد حسين شفيعي دارابي

مقدمه

از جمله موضوعاتي كه مي بايست در مبحث »قرآن شناسي«و به خصوص در جهت اثبات »معجز« بوده اين آخرين و برترين كتاب آسماني به عنوان ذكر مصداقي از اعجاز اين ثقل اكبر و وديعه بزرگ نبوي r مورد توجه, و تحليل و ارزيابي عميق قرار گيرد, »پيشگوييهاي قرآني« است. بي ترديد, اين بحث همانند ديگر مباحث قرآني در برگيرنده مطالب فراوان, و سخنهاي بي شمار و پر اهميتي است, كه در اين نوشتار تنها به ذكر و بررسي مهمترين آنها (به شرحي كه ملاحظه خواهيد نمود) بسنده خواهد شد.

الف. مفهوم پيشگويي اگر چه واژه »پشيگويي«, معني و مفهوم نسبتا روشني دارد و شايد در اين باره نياز به توضيح نباشد, ولي براي آنكه تصور مشخص و روشني از آن داشته باشيم, و بطور ناخواسته, بين اين واژه و واژه هاي مشابه آن غلط و اشتباهي صورت نگيرد ناگزير در آغاز گفتار به مفهوم صحيح آن اشاره مي كنيم.

اين كلمه در معانب مختلفي استعمال شده است, در شرح آن در كتب لغت مي خوانيم: عمل و كار شخص »پيشگو = پيش گوينده«, كهانت غيب گويي و اخبار از آينده را »پيشگويي« گويند. [1]

در زبان عربي و ادبيات عرب و به خصوص در آيات و روايات و واژه »عيب« و كلمه »نبا غيبي = خبرهاي غيبي«از رايج ترين الفاظي هستند كه در مفهوم »پيشگويي« بكار مي روند. اين است كه مرحوم علامه شهرستاني گويد:

»الغيب في العرف العربي اسم لمعني يقابل الحضور و ضد الهود, كما في القرآن (عالم الغيب و الشهاده... )«

»و الشهود, كنايه عن اتصال الحواس بالحاضر لديها و هو المراد من الحضور ايضا فالغيب كالغايب, ما لا يتصل به الخواس, و به سمي المسافر غائبا, و خلافه حاضرا, فالنباء الغيبي بناء علي ما عرفت, هو النباء الذي لايتصل بالمحسوس لديك فعلا, و ان كان اصله محسوسا من قبل, ثم غاب كالمسافر او بالعكس كالمولود الذي كان في غيابه الرحم,محجوبا عن الحواس ثم ولد بعد, فصار محسوسا بين الناس«[2]

واژه ملاحم نيز از جمله واژه هايي است كه در زبان عربي در مفهوم »پيشگوييها« بكار رفته است. نوع افراد و شخصيتهاي علمي كه در گذشته, در زمينه »پيشگوييها« كتابي نگاشته اند, نام كتابشان را »الملاحم« نهاده اند, مرحوم شيخ آقا بزرگ تهراني, در كتاب نفيس خود, از بيست و چهار نوع »الملاحم« نام مي برد. [3]

ب. تفاوت »پيشگويي« با »پيش بيني« و »آينده نگري«

گاه ديده مي‌شود به لحاظ عدم توجه لازم به مباحث قرآني و كلامي, دو واژه »پيش بيني« و »آينده نگري« به جاي »پيشگويي« و يا به عنوان واژه هاي مترادف و هم معني با آن بكار مي روند, در حاليكه با اندك دقتي, روشن خواهد شد كه »پپيشگويي« با هر يك از دو واژه ديگر, تفاوت دارد, كه ما اجمالا به آن اشاره مينماييم:

1. تفاوت پيشگويي با آينده نگري

آينده نگري به مساله تدبير و سياستگذاري نسبت به آينده بشريت اطلاق مي‌شود, اما در پيشگوييهاي قرآني, اصلا نظر و توجهي به برنامه ريزي خاص و يا طراحي ويژه اي نسبت به آينده تاريخ جوامع بشري نيست, بلكه در آن, تنها به بيان آنچه كه خواهد شد, مي پردازد, نه چگونه بايد باشد, و يا چه گونه اداره خواهيم نمود؟ به بيان ديگري: مقصود از »آينده نگري« قرآن اين است كه خداوند مي فرمايد: ما بشريت آينده را به شكل خاصي اداره خواهيم نمود:

٭ »وعد الله الذين آمنوا منكم و عملو الصالحات ليستخلفنهم في الرض كما استخلف الذين من قبلهم و ليمكنن لهم دينهم الذي ارتضي لهم و ليبدلنهم من بعد خوفهم امنا... «[4]
٭ »و نريد ان نمن علي الذين استضعفوا في الارض و نجعلهم ائمه و نجعلهم الوارثين و نمكن لهم في الارض... «[5]
٭ »ان الارض لله يورثها من يشاء من عباده و العاقبه للمتقين«[6]
٭ »بل نقذف بالحق علي الباطل فيدمغه فاذا هو زاهق.. . «[7]
٭ » انا لننصر رسلنا و الذين آمنوا في الحيوه الدنيا«[8]

اما هدف قرآن در مساله »پيشگويي« اين است كه بگويد: چه خواهد شد, و چه حوادث و وقايعي رخ خواهد داد همانند آياتي كه خبر از شكست روميان داده اند (روم آيات 2 تا 6), و يا آياتي كه پيروزي مسلمين در جنگ بدر و غيره را نبود داده اند (انفال آيات 7- 36 و احزاب آيه 22), و نيز آياتي كه خبر از فتح مكه دارند (فتح آيه 27و... ) و هم چنين آيات ديگري كه از شكست يهوديان مدينه, دوام و بقاء نسل رسول اكرم r و يا ديگر رخ داده هاي تاريخي خبر داده اند, اگر چه بر اساس توحيد افعالي, آنچه كه واقع شده و خواهد شد, از مشيت الهي خارج نيست. [9] ولي با اندكي دقت در اين دسته از آيات (آيات مربوط به پيشگوييها) به روشني به دست مي‌آيد كه مقصود در هيچ يك از آنها بيان برنامه ريزي و اعمال تدبير خاص نسبت به آينده تاريخ بشر نيست.

2. تفاوت پيشگويي با پيش بيني

اگر چه در عنوان »پيش بيني« نيز توجه به آينده مطرح است, ولي اهل لغت معتقدند: با كلمه »پيشگويي« تفاوت دارد, در فرهنگ معين, چنين مي خوانيم:

»پيش بيني« حدس زدن وقايع آينده است از علل و اسباب و قراين موجود, مثلا يك پزشك گاهي از ديدن احوال بيماري مي تواند بگويد كه او بهبود خواهد يافت و يا خواهد مرد.

در جنگي كه ميانه دو دولت در مي گيرد, از اندازه نيروي آن دو و پافشاري سپاهيان و غيره مي توان گفت: فاتح كيست؟ و مغلوب كه ؟ و آن (اگر چه به معني دريافت و گفتن حوادث قبل از وقوع آنها, و غيب گويي, آمده, ولي) در اصل با پيشگويي كه از پيش گفتن وقايع آينده از طريق علوم مكنونه (آگاهي هاي سري) است فرق دارد... »پيش بيني« اصلا اعم است و شامل »پيشگويي« و اخبار قبل الوقت هم گويا مي‌شود, مثلا: من باران اين ماه را بواسطه شدت گرماي گذشته پيش بيني كرده بودم... « [10]

با توجه به آنچه ذكر شده, مي توان گفت: سه فرق اساسي بين »پيشگويي« و »پيش بيني« وجود دارد:

1. »پيش بيني« اعم از پيشگويي است: بعيد نيست كه علت »اعم« بودن پيش بيني اين باشد كه شخص »پيشگو«, آنچه را كه مورد پيش گويي قرار داده و بدان دست يافته است ابراز و اظهار مي‌كند, و آنرا با زبان و قلم براي ديگران بازگو مي نمايد, اما شخص »پيش بيني« ممكن است آنچه را پيش بيني نموده و به آن رسيده است اظهار ننمايد و به عكس, چه بسا, پس از وقوع حادثه مي‌گويد: »من قبل از اين چنين حدس مي زدم, و پيش بيني مي نمودم«.

2. در »پيش بيني« وجود زمينه و آماده بودن مقدمات و غيره ضرورت دارد (به شكل و نوع حقيقيش, مخصوصا پيشگوييهاي قرآني و انبياء و امامان و اولياء خاص الهي) از هر گونه »حدس« به دور است آنچه را كه شخص »پيشگو« مي‌گويد ,با قطع و يقين مي‌گويد, يافته هاي واقعي را خبر مي‌دهد, آنچه را كه با درك و شعور خاص باطنيش بدست آورده و اطلاع پيدا كرده است بازگو مي نمايد.

شايد همين تفاوتهاي روشن موجب گرديده تا آشنايان به لغت, هيچ گاه عنوان » پيش بينيهاي قرآني« را در گفتار و نوشتار خود بكار نبرند, و خلطي بين آن و »پيشگوييهاي قرآني« بعمل نياورند.

ج. عشق بشر به »پيشگوييها«

اخبار از غيب و پيشگويي از حوادث آينده و آگاهي به آنها, از جمله اموري است كه همواره مورد توجه انسان بوده است. بشر از دير باز به دانستن آينده مجهول علاقه داشته و مي خواسته به هر طريق ممكن, دريچه اي به عالم غيب باز گشايد و از وقايعي كه در آينده اتفاق مي افتد, مطلع گردد. مي توان گفت: اين عشق, يك امر غريزي و باطني است, كه از سوي پروردگار در نهاد انسان به وديعه و امانت نهاده شده است, زيرا به عقيده روانشناسان: »يكي از حواس باطني بشر, حس كنجكاوي و كشف مجهولات است« [11] و روشن است فعاليت اين حس منحصر به محدوده زمان حال و وضعيت موجود نمي شود, بلكه در برگيرنده زمان گذشته و آينده نيز مي‌باشد.

واقعيات موجود در بستر تاريخ گوياي اين حقيقت است كه جوامع بشري به گويندگان, سرايندگان, و مولفاني كه در جهت آينده زندگي فردي يا اجتماعي افراد سخن گفته اند, علاقه وافري داشته و به مطالعه اين جنين مكتوبات و نوشته ها تمايل بيشتري نشان داده اند, حتي پس از گسترش علوم و وقوع تحولات علمي در سطح دنيا, و از جمله در جوامع متمدن غربي باز ديده مي‌شود كه سروده هاي رمزي »نوستراداموس« [12] (كه در آن, وضعيت آينده جهان را بصورت مبهم و معما گونه پيشگويي كرده بود) پس از انتشار در كمترين فرصت و زمان به زبانهاي رايج دنيا ترجمه شده, و شرح و تفسير فراواني از سوي تحليلگران و اربابان سخن و قلم بر آن نگاشته مي‌شود, و تحت عنوان »پيشكوييهاي نوستراداموس« انتشار مي‌يابد, و بارها و بارها چاپ مي‌گردد, و از پر آوازه ترين و پر تيراژترين كتابها به حساب مي‌آيد. تازه اين در حالي است كه برخي از زمامداران سياسي غرب و سران كليسا نسبت به آن روي خوش نشان نداده اند, و حتي او را به پاي محاكمه و مجازات كشانده اند و وي را از پا فشاري بر يافته هاي خود و اظهار نظرهاي بعدي منع نموده اند.

مترجم كتاب »پيشگوييهاي علمي, نوستراداموس« مي نويسد: »... اين شاعر پزشك, دانشور, از مردمان زمانه خود بسيار جلوتر حركت مي كرده و از همين روي توانسته است اشكالي از آينده جهان را ترسيم كند, كه بيشتر آن به حقيقت پيوسته است, پيشگوييهاي نوستراداموس كه در قالب شعر و به صورت دو بيتي سروده شده است از شيوه اي مبهم و دير شناخت بهره مند است... اين شيوه استتار را تنها به خاطر كيفيت مغشوش زمانه تاريك خود كه در چنگال تيز دادگاه تفتيش عقايد اسير بود به كار گرفته و كوشيده است تا حد ممكن, با استعاره هاي اسرار آميز, بر روي گفتارهايش حجابي در انداخته و خود را بدين سان از اسارت در دست دادگاههاي تفتيش عقايد به دور بدارد....

به گفته خود او, پس از به پايان رساندن آن نوشتارها, بخش بيشترين آنان را در آتش سوزاند, اما باور انجام چنين كاري از يك دانشمند, ساده و آسان نيست و اين شايد تنها بهانه اي براي گمراه كردن مقامات كليساي بوده است كه كارگزاران هولناك آنان, همه جا سايه وار او را دنبال مي‌كردند....

و بالاخره اگر چه »نوستراداموس«, پس از انتشار دادن نخستين بخش از كتابش و در نزد توده مردم به نام پيشگويي قدرتمند آوازه يافت, و حتي بدنبال دعوت ملكه فرانسه از وي, در تاريخ 14 جولاي 1556در پاريس ساكن ‌, و دو بار در كاخ حكومتي با »ملكه« ملاقات نمود, و طي اين ملاقاتها موفق شد تا نظرش را به خود جلب نمايد, اما از سود كليسا به »جادوگري هولناك« نام گرفت, و در فرصتي نه چندان دور به او هشدار داده شد كه دادگستري پاريس, درباره تجربيات جادويي او, پژوهشهايي كرده است, و او كه شامه تيزش بوي خطر را شنيده بود شتابان به شهر »سالون« بازگشت....

ناگفته نماند: »نوستراداموس« در اختر شناسي و مسايل نجومي نيز از توان علمي بالايي برخوردار بوده است, چه آنكه نوشته اند: وي تئوري »مدور بودن زمين و چرخش آن به دور خورشيد« را سالها پيش از »كوپرنيك« و »گاليله« ارائه داد و از آن جا كه در زمان تفلبش عقايد مي زيست به زودي جان خود و خانواده اش به گونه اي مورد تهديد قرار گرفت كه افراد خانواده او, در سال 1552 (در سن 19 سالگي) به بهانه ادامه تحصيل, او را از محل زندگيش »آوينيون«دور كرده و به »موپليه« فرستادند. [13]

د. امكان »پيشگويي« و »علم به غيب« [14]

پس از روشن شدن مفهوم »پيشگويي« و تبيين وجه اشتراك و يا افتراق آن با دو واژه »پيش بيني« و »آينده نگري«, لازم است بررسي كنيم كه آيا: »پيشگويي«و اخبار از آينده, ذاتا ممكن است يا نه ؟ آيا از ديدگاه عقل, چنين امري تحقق پذير است؟ آيا روشهاي علمي موجود امكان آنرا تاييد مي‌كنند ؟ آيا در بينش فلاسفه و روانشناسان و ديگر دانشمندان, پذيرش امكان »اخبار به غيب« امر معقولي است؟ و به خصوص, آيا به طبق آيات قرآني و اخبار و احاديث بر جاي مانده از معصومين u مي توان معتقد به امكان و عينيت يافتن »پيشگويي« شد يا نه؟

بي ترديد و بررسي تفصيلي اين موضوع, نياز به مقاله اي مستقل و جدا گانه دارد, اما پاسخ اجمالي در اين مورد اين است كه: از نظر عقلي, هيچ امتناعي نسبت به امكان آن وجود ندارد, بهترين دليل و شاهد صادق بر امكان اين مدعي وقوع آن است, (يعني پيشگوييهاي كه تا بحال از انبياء, امامان, و غيره بعمل آمده است) بر اين اساس, ما معتقديم: نيازي به اقامه برهان و استدلال و حتي ذكر آيات و روايات و نيز نظرات و انديشه هاي مويد گونه دانشمندان اسلامي و غيره نيست. ولي به جهت اتقان و استحكام بحث, ناگزيريم اين مطلب را (ولو به طور فشرده) از ديدگاههاي مختلف مورد بررسي قرار دهيم:

ا. ديدگاه قرآن و روايات

گروهي با تمسك به يك سلسله از آيات قرآني و اخبار و احاديث (كه علم به غيب را مختص به ذات پروردگار مي دانند, و در نگاه آغازين هر گونه اخبار به غيب و پيشگويي نسبت به آينده را از غير خدا نفي مي‌كنند) عقيده به »امكان پيشگويي براي بشر« را »شرك« قلمداد مي نمايند. در صورتي مكه با تامل در آيات شريفه قرآن و روايات معصومين u روشن مي شود كه حقيقت مطلب چيز ديگر است, و در واقع اين گروه تنها يك دسته از آيات و روايات را ديده و بدان اخذ نموده اند, و از ملاحظه دسته هاي ديگر چشم فرو بسته اند.

اينان در واقع مصداق آيه »نومن ببعض و نكفر ببعض« 15هستند اما با توجه به مجموعه آيات و اخبار و با در نظر داشتن آيات و اخباري كه متخصص آيات مذكور هستند روشن مي شود كه آيات و رواياتي كه علم به غيب را منحصر در ذات پروردگار دانسته و هر گونه اطلاع بر غيب را از غير او نفي مي‌كنند [16]ناظر به علم غيب ذاتي هستند و نه مطلق آن. ولي در كنار آنها, دسته ديگري از آيات و روايات به چشم مي خورند كه علم به غيب تفويضي از سوي پروردگار را براي انبياء و امامان و اولياء خاص و صاحبان قداست نفساني تثبيت مي‌كنند. [17]و نيز در كنار آنها دسته سومي از آيات و روايات مشاهده مي شوند كه حكايت دارند از تحقق علم به غيب براي افرادي از بشر در بستر تاريخ, زيرا در آنها به اخبار غيبي پيامبران و امامان u و ديگر اولياء الهي اشاره شده است.

امين الاسلام طبرسي (ره) مي نويسد:

يكي از معجزات مسيح u اين بود كه از غيب خبر مي داد و مي‌گفت: »وانبئكم بما تاكلون و ما تدخرون في بيوتكم« (آل عمران آيه 149): »و من به شما از آنچه مي خوريد و در خانه هاتان ذخيره و دليل هاي امامت حضرت علي u خبرهاي غيبي اوست كه همه با او واقع مطابقت داشته است. [18]

شيخ مفيد 0ره) نيز مي‌گويد: »يكي از دليلهاي امامت علي u خبرهاي غيبي آن حضرت است كه او وقوع يك سلسله پيش آمدها و حوادث قبل از وقوع آنها خبر داده است و پس از چندي صدق و درستي خبرهاي او روشن شده است. «[19]

ابن ابي الحديد معتزلي نيز مي‌گويد: ما علي u را در خبرهاي غيبي كه از او صادر شد امتحان كرده‌ايم و همه خبرهاي او را مطابق با وقع يافته اي و.. . «[20]

بنابراين, از ديدگاه قرآن و اخبار و احاديث, پيشگويي و علم به غيب تفويضي امري است ممكن و محقق, و هيچ گونه منافاتي با انحصار علم به غيب ذاتي در پروردگار ندارد.

2. ديدگاه دانشمندان اسلامي

در ميان شخصيتهاي علمي عالم اسلام به چهره هاي بر جسته و ارزشمندي بر مي خوريم كه مساله »امكان پيشگويي«را (صرف نظر از تعبد در برابر آيات و روايات) مورد بررسي قرار داده, و آنرا امري مسلم گرفته اند. كه ذيلا به گفتار برخي از آنها اشاره مي‌شود.

الف. ابوعلي سينا

»اگر عارفي از غيب خبر داد و آينده درستي آن را ثابت كرده او را تصديق كن و به او ايمان بياور زيرا چنين آگاهي يك ريشه طبيعي دارد. «

در جاي ديگر گويد: »وقتي اشتغالات روح از طريق حواس كم شد, براي روح انسان فرصتي مي‌دهد كه خود را از دست قواي طبيعي خلاص كرده و به جانب قدس پرواز مي‌كند و صورتهايي را در آنجا مي بيند, و اين حالت گاهي در خواب و در حال بيماري براي انسانهاي عادي نيز رخ مي‌دهد. «

هم او گويد: »اگر به تو گفتند كه فلان عارف, كاري انجام مي‌دهد و يا به جسمي حركت مي بخشد يا خود حركتي مي‌كند كه از توانايي ديگران بيرون است اين سخن را نكار مكن زيرا براي اين كار يك رشته اسباب, وجود دارد كه اگر تو نيز از آن راه وارد شوي به همان مقصد مي رسي. «

و بالاخره گويد: »تجربه و آزمايش به روشني ثابت كرده است كه انسان در موقع خواب مي تواند با جهان خارج تماس بگيرد و اطلاعاتي كسب كند, اكنون چه مانعي دارد كه انسان در موقع بيداري داراي چنين قدرتي باشد و تجربه و آزمايش نيز اين حقيقت را ثابت كرده است. «[21]

ب. شيخ شهاب الدين سهروردي

»هر وقت شواغل حس ظاهري كاهش يافت, در اين وقت نفس انساني را دست قواي طبيعي رهايي جسته و بر يك رشته امور غيبي تسلط مي‌يابد. «

سپس مي‌گويد: »اگر انسان هاي كامل مانند پيامبران و اولياء از غيب خبري دهند به خاطر نوشته هاي است كه مي بينند و يا امواج و صداهاي دل انگيز و هولناكي است كه مي شنوند و يا صورتهايي است كه مشاهده مي‌كنند و با آنان سخن مي‌گويند و سپس از غيب خبر مي دهند. «[22]

ج. ملا صدراي شيرازي

وي در تعليقه خود بر حكمت اشراق, امكان آگاهي از غيب را به گونه اي مشروح مورد بحث قرار داده و مي‌گويد: »نفس بر اثر اتصال با جهان عقل و يا عالم مثال (جهان صور اشياء), آگاهي هايي كسب مي‌كند« سپس مطلب را با براهين عقلي روشن مي سازد. [23]

3. بينش دانشمندان غربي

ممكن است گفته شود كه: دانشمندان اسلامي بر اساس تعبد در برابر آيات و روايات امكان پيشگويي و اخبار از آينده را پذيرفته اند, ولي ديگر دانشمندان, به خصوص روانشناسان و آگاهان به مسائل انسان شناسي و غيره در جوامع علمي غرب آنرا غير ممكن تلقي نموده, مورد انكار قرار داده اند. بنابراين اعتقاد به امكان پيشگويي از يك پشتوانه علمي معتبر برخوردار نيست. اما واقعيت مطلب اين است كه با اندك تاملي در گفتار و نوشتار بر جاي مانده از سرشار ترين چهره هاي علمي جهان, نادرستي اين پندار روشن خواهد شد. زيرا (همچنانكه خواهد آمد) نه تنها آنان منكر برخورداري انسان از چنان توان روحي ( امكان پيشگويي) نبوده و نيستند بلكه به آن نيز اذعان دارند.

الف. پروفسور »سوروكين«

وي كه يكي از روانشناسان معروف به شمار مي‌آيد, همانند جمعي ديگر از هم كيشانش, وجود سه شاهراه حقيقت شناسي ( يعني حس, عقل, و الهام) را به روشني تصديق كرده و براي ادراك عرفاني و به اصطلاح »الهام« مقام و منزلتي ويژه قائل است و صريحا مي‌گويد:

»نمي توان اين راه را تخطئه و تحقير نمود. مگر مي توان آموزش گسترده اديان بزرگ را يكسره به تقليد كوته بينان نظام مادي ناچيز و بي حكمت شمرد و براي آن ارزشي قائل نگشت. «[24]

ب. البرت آنيشتين (1879-1955)

ايشان نيز همانند دانشمندان اسلامي معتقد است:»الهام, كليد و عامل پر ارج در اكتشافات علمي است. «[25]

ج. آلكسيس كارل

»به يقين اكتشافات علمي تنها محصول و اثر فكر آدمي نيست و نوابغ علاوه بر نيروي مطالعه و درك قضايا, از خصايص ديگري چون اشراق و تصور خلاقه برخوردارند. با اشراق چيزهايي را كه بر ديگران پوشيده است مي يابند و روابط مجهول بين قضايايي را كه ظاهرا با هم ارتباطي ندارند مي بينند و وجود گنجينه هاي مجهول را به فراست در مي يابند. تمام مردان بزرگ از موهبت اشراق برخوردارند و بدون دليل و تحليل, آنچه را كه دانستنش اهميت دارد مي‌دانند. يك مدير واقعي احتياج به محكهاي هوشي و اوراق اطلاعاتي براي انتخاب مرئوسين خود ندارد. يك قاضي خوب بدون توجه به جزئيات مواد و تبصرههاي قانون و... حكم صحيح تواند داد, يك دانشمند بزرگ خود به خود بسوي راهي كه منجر به ش تازه اي خواهد شد كشانده مي‌شود. اين همان كيفيتي است كه پيش از اين »الهام« ناميده مي شد.

دانشمندان را مي توان به دو دسته تقسيم كرد: يكي منطقي و ديگري اشراقي. علوم, ترقي خود را مرهون اين هر دو دسته متفكر است. در علوم رياضي نيز كه اساس و پايه كاملا منطقي دارد, معهذا اشراق سهم گرفته است... اكتشافات اشراق بايد هميشه بوسيله منطق سنجيده شود و به مرحله عمل اشراق يك عامل شناسايي قوي و در عين حال خطرناكي است و تميز آن از تو هم گاهي دشوار است. كساني كه زمام اختيار خود را فقط بدست او سپرده اند در معرض اشتباهند زيرا هميشه صادق و صائب نيست. فقط مردان بزرگ و پاكان ساده دل مي‌توانند با آن به كمال اوج زندگي معنوي برسند. اين موهبت حقا شكفت انگيز است....

با اين ترتيب گاهي شناسايي دنياي خارج از راههاي ديگري بجز اعضاي حسي, براي ما ميسر مي‌شود شكي نيست كه فكر مي تواند حتي از فواصل دور دو فرد انساني را مستقيما بهم مربوط كند. اين قضايا كه مطالعه آنها در عهده علم جديد »متاپسيشيك« است بايد همانطوري كه هست پذيرفته شود زيرا حقايقي در بر دارد و جنبه اي از وجود انساني را كه هنوز شناخته نشده است معرفي مي‌كند. «[26]

ه. همانندي يا تفاوت »پيشگويي« با »علم به غيب«

با توجه به آنچه كه در ذيل عنوان اول (مفهوم پيشگوي) گفته شد, كه »در زبان عربي و ادبيات عرب, به خصوص آيات و روايات, واژه »غيب« و مشتقات آن را رايج ترين كلماتي هستند كه در مفهوم »پيشگويي« بكار مي روند, و نيز با توجه به آنچه كه در ذيل عنوان قبلي (امكان پيشگويي) بيان شد مبني بر اين كه: »پيشگويي نسبت به حوادث آينده, براي بشر, ممكن است«, جاي اين پرسش باقي است كه آيا »پيشگويي« با »علم به غيب« همانند است؟ و يا آنكه كاملا با يكديگر فرق دارند؟, و يا نه آن و نه اين, بلكه امر سومي مطرح است؟ و يك نسبت و رابطه ويژه اي بين آن دو بر قرار است؟

آنچه كه از موارد كاربرد اين دو واژه در نزد آگاهان به فرهنگ و لغت, نوشتار آشنايان به مفاهيم قرآني بر مي آيد اين است كه: ضمن آنكه نمي توان, بطور كلي آن دو كلمه را جداي از هم دانست, اما به عينيت و يا همانندي آن دو نيز نمي توان تن در داد, بدين جهت مي گوييم: اگر چه خبر دادن شخص »پيشگو« [27] از وقوع حوادثي در آينده, »اخبار به غيب« به حساب مي آيد, ولي نمي توان آنرا, »علم غيب« ناميد, زيرا »پيشگويي« از مقوله »كرامت« است, اما علم غيب از مصاديق »معجزه« مي باشد. بي ترديد, ميان معجزه و كرامت فرق است. چه زيباست فرموده است استاد شهيد مطهري (ره) آنجا كه نگاشته است:

»ميان معجزه و كرامت فرق است. معجزه يعني بينه و آيت الهي كه براي اثبات يك ماموريت الهي صورت مي گيرد و به اصطلاح مقرون و تحدي است و منظور الهي از او در كار است اين است كه محدود است به شرايط خاصي«, اما كرامت يك امر خارق العاده است كه صرفا اثر قوت روحي و قداست نفساني يك انسان كامل يا نيمه كامل است و براي اثبات منظور الهي خاصي نيست. اين چنين امري فراوان رخ مي‌دهد و حتي مي توان گفت يك امر عادي است و مشروط به شرطي نيست... «[28]

بنابراين, مي توان گفت: دايره » پيشگويي« از دامنه »علم غيب« وسيع تر است, زيرا (هم چنانكه در فوق اشاره شد) هر كس كه از قوت روح يو قداست نفساني برخوردار باشد, طبيعتا واجد توان »پيشگويي« خواهد بود و به چنان كرامتي نايل است, اما همان شخص, از »علم غيب« به مفهوم خاص قرآنيش بي بهره است بدين جهت معتقديم فقط خداوند تعالي است كه بطور بالذات ,مستقل واجد »علم غيب« است زيرا او به تمام مخلوقات محيط است[29] ولي در عين حال اشكالي ندارد كه پروردگار بنا به مصلحت و استعداد و پاره اي از مخلوقات مانند انبياء و اولياء نيز قسمتي [30] »علم غيب« عطاء فرمايند:

چنانچه در آيه 26 و 27 سوره جن مي خوانيم:

»عالم الغيب فلا يظهر علي غيبنه احد الا من ارتضي من رسول«: »عالم به غيب او است, و هيچ كس را بر اسرار غيبش آگاه نمي سازد, مگر رسولاني كه آنها را برگزيده است«.

و در آيه 179 سوره آل عمران نيز آمده است:

» و ما كان الله ليطلعكم علي الغيب و لكن الله يجتبي من رسله من يشاء« » چنان نبود كه خدا شما را از علم غيب آگاه كند ولي خداوند از ميان رسولان خود هر كسي را بخواهد بر مي گزيند ( و قسمتي از اسرار غيب را در اختيار او مي گذارد).

در روايتي از امام باقر u نقل شده است كه آن حضرت در پاسخ » حمران بن اعين« كه از محتواي آيه 26 سوره جن پرسيده بود, پس از قرائت آيه 27 همان سوره » الا من ارتضي من رسول« فرمود: » و كان و الله محمد ممن ارتضا«: »بخدا قسم كه محمد از پسنديدگان او بود«, سپس امام u فرمود:

و اما اين كه مي فرمايد: »خدا غيب مي‌داند« همانا خداي عز وجل عالم است به آنچه از خلقش غايب است نسبت به آنچه در علمش تقدير مي‌كند, و حكم مي‌دهد پيش از آنكه آنرا بيافريند و به فرشتگانش افاضه كند, اي حمران اين علم نزد او نگهداشته شده است و نسبت به آن مشيت دارد. هرگاه بخواهد طبق آن حكم دهد (و آنرابمورد اجرا گذارد) و گاهي نسبت به آن بداء حاصلشود و به مورد اجرايش نگذارد. و اما علمي كه خداي عز و جل آنرا تقدير و حكم و امضاق فرموده: علميست كه اولا به پيغمبر r و سپس به ما رسيده است. [31]

و در قرآن كريم, به آيات فراواني راجع به پيامبران بزرگوار الهي, (از جمله حضرت عيشي, موسي و نوح u و..., و خاصه رسول اكرم r بر مي خوريم كه حكايت از تفويض و واگذاري علم غيب از سوي پروردگار به اولياء خاصش دارند[32], و نه تنها انبياء كه امامان معصوم u نيز از چنين فيض قدسي برخوردارند ,چنانكه عمار ساباطي نقل مي‌كند: از امام صادق u پرسيدم: آيا امام غيب مي داني؟ آن حضرت فرمود: »لا ولكن اذا اراد ان يعلم الشي اعلمه الله ذلك«: »نه, ولي هرگاه بخواهد چيزي را بداند خدا آنرا به او بياموزد«[33]

و نيز يحيي بن عبدالله بن حسن از اما باقر u جنين سوال مي‌كند: »فدايت شوم گروهي از مردم عقيده دارند كه شما علم غيب داريد؟ » حضرت در پاسخ او فرمود: »لا و الله ماهي الا وراثه عن رسول الله«: »نه بخدا سوگند آنچه ما مي دانيم از پيامبر خداr به ما رسيده است و از او ارث برده ايم. «[34]

حنان بن سدير نطز از امام باقر u نقل مي‌كند كه آن حضرت فرمود: »براي خداوند دو گونه علم هست: علم عام و علم خاص, اما علم خاص همان است كه حتي فرشته مقرب و پيامبر مرسل هم از آن بي اطلاع است, ولي علم عام او چيزي است كه فرشته مقرب و پيامبران فرستاده شده از سوي خداوند (انبياء مرسل) از آن بهره مندند كه تمام آنها در اختيار ما است... [35]

بنابراين, علم غيب انبياء و امامان u را نبايد با عم به غيب پروردگار يكي, و در عرض هم دانست, بلكه علم به غيب آن بزرگواران را بايد علم غيب اعطايي از سوي پروردگار, و يادگيري و تعلم از داناي غيب ناميد. دراين زمينه, گفتاري از انديشمندان بزرگ شيعي و سني بهره مي گيريم:

الف. شيخ مفيد (متوفاي 413 ه-ق)

»كسي را مي توان به طور مطلق داراي صفت عالم به غيب, دانست كه علم او ذاتي باشد و از كسي نياموخته باشد و علم هيچ كس جز خداوند بزرگ ذاتي نيست و از اين رو شيعه معتقد است كه نبايد درباره امامان به طور مطلق گفته شود: عالم به غيب هستند بلكه بايد توضيح داده شود كه علم آنان مستفاد از امام قبل و پيامبر r و سرانجام به تعليم الهي است. [36]

ب. شيخ طوسي (متوفاي 548 ه-ق)

» به عقيده شيعه, كي را مي توان با جمله »عالم به غيب« توصيف كرد كه همه غيب ها را بداند و علم او ذاتي باشد و هيچ كس جز خدا اين چنين نيست و اما خبرهاي فراواني كه دانشمندان شيعه و سني از علي u و ساير امامان u نقل ‌كرده‌اند همه از رسول خدا r به انان رسيده و رسول خدا r نيز از خداوند آموخته است«[37]

ج. رشيد الدين محمد بن شهر آشوب مازندراني (متوفاي 588)

وي در متشابهات القرآن ص 311 سخني دارد كه مضمون كلام او اين است:

»پيامبر و امام از غيب آگاهي دارند اما نه بهاين معني كه علم آنان ذاتي باشد بلكه خداوند بخشي از علم غيب را به آنان آموخته است, و عقيده به اينكه علم آنان ذاتي است و با علم خدا تفاوتي ندارد مستلزم شرك مي‌باشد«[38]

د. كمال الدين ابن ميثم بخراني (متوفاي 679)

»منظور از علم به غيبي كه جز خدا نمي داند علم به غيبي است كه بدون تعليم و آ/وختن باشد و علم غيب بدون تعليم اختصاص به خدا دارد و جز خدا هر كس كه آگاهي از غيب پيدا كند به تعليم الهي بوده است«[39]

ه. علامه طباطبايي (ره)

»خداوند ذاتا از غيب آگاه است و هر كس غير از او غيب آگاه باشد به تعليم او خواهد بود و هر جا پيامبر r آگاهي خود از غيب را انكار مي‌كند و مي‌گويد: علم غيب ندارم معناي آن اين است كه مستقلا و ذاتا عالم به غيب نيست و هر چه مي دانم از جانب خدا به من آموحته شده است« [40]

و. ابن ابي الحديد معتزلي (متوفاي 655 ه-ق)

»ما انكار نمي كنيم كه در ميان افراد بشر اشخاص باشند كه از غيب خبر بدهند اما ميگوييم ك آگاهي آنان از غيب مستند به خداوند است, و خداوند وسيله آگاه شده آنان را از غيب فراهم مي آورد«[41]

ادامه دارد


  • پى‌نوشت‌ها

[1]. دهخدا, علي اكبر, لغت نامه, ذيل كلمه پيشگويي (به نقل از: تمدن اسلام, جرجي زيدان, ج 3ص 16) و: معين, دكتر محمد, فرهنگ معين, ج 1 ص 17 چاپ 1360 چاپخانه سپهر تهران, ص 917

[2]. سبحاني, جعفر 1402 ه-ق چاپخانه خيام تهران, مفاهيم القران, ج 3, ص 378, به نقل از » المعجزه الخالده«, السيد هبه الدين الحسيني الشهرستاني چاپ دوم ربيع الاول 1371 ه-ق, چ معارف بغداد, ص 74, 75. قريب به اين مضمون را مي توان در ساير كتب لغوي, همانند: مفردات راغب ص 380 –381, نهايه ان اثير, ج 3, ص 399, مقاييس, ج 4, ص 403, قاموس المحيط, فيروز آبادي, ج 1, ص 112, صحاح اللغه جوهري, ج 1, ص 196 ملاحظه نمود.

[3]. تهراني, شيخ آقا بزرگ, الذريعه الي تصانيف الشيعه, ج 22, ص 190-187

[4]. خداوند به كساني از شما كه ايمان آورده و عمل شايسته انجام داده اند وعده داده است كه آنان ار در زمين جانشين كند, چنانكه اسلامشان را نيز جانشين نمود, و دينشان را كه براي ايشان پسنديده است تمكين و استقرار بخشد, و خوفشان را به امنيت تبديل كند... (نور/55)

[5]. ما مي خواهيم بر مستضعفان زمين, منت گذارده و آنان را پيشواياني قرار دهيم و وارثانشان كنيم, و در زمين به آنان تمكين بخشيم... (قصص/ 5-6)

[6]. همانا زمين ملك خدا است و به هر كس از بندگان خويش بخواهد وامي گذارد, و سرانجام نيك از پرهيزكاران است (اعراف/ 128)

[7]. بلكه حق را روي باطل پرتاب مي كنيم تا آن را درهم بشكند و يكباره نابود شود... (انبياء/18)

[8]. ما پيامبران خويش را با كساني كه ايمان آورده اند, در زندگي دنيا ياري مي كنيم (غافر/ 15)

[9]. »و ما تشاون الا ان يشاء الله رب العالمين«شما اراده نمي كنيد مگر اينكه خداوندي كه پروردگار جهانيان است بخواهد«(تكوير/ 20)

[10]. معين, محمد فرهنگ معين, ج 1, ص917, ج چهارم, 1360, چاپ سپهر تهران, ص 917

[11]. به كتاب »حس مذهبي يا بعد چهارم, روح« نوشته »تا نه كي دو كه نه تن« مسيحي فرانسوي, ترجمه مهندس عليقلي بياني, چاپ 1343, ص 35 مراجعه شود.

[12]. »نوستراداموس« نام لاتيني »ميشل دونوسترادام« فرانسوي است. وي در 14 دسامبر سنه 1503 ميلادي در ناحيه » سن رمي« فرانسه زاده شده و ظاهرا در 17 ژوئن سال 1565 در گذشت. (براي اطلاعات بيشتر از زندگي وي به كتاب پيشگوييهاي »نوستراداموس« چاپ اول 1369, ترجمه پوران فرخ زاد, صفحات: 6, 7, 12, 13, 18, مراجعه شود).

[13]. مقدمه كتاب پيشگوييها ي نوستراداموس, چاپ اول, ترجمه پوران فرخ زاد 1369,صفحات7,12-15

[14]. اين كه آيا علم غيب با پيشگويي عين هم هستند و يا كاملا تفاوت دارند, و يا آنكه هم وجه اشتراك دارند و هم وجه افتراق؟ بحثي است كه در عنوان بعدي مورد بررسي قرار مي گيرد.

[15]. سوره نساء آيه 150

[16]. همانند آيات ذيل:

»و هاده مفاتح الغيب لا يعلمها الا هو« (انعام / 59)

»قل لايعلم من في السموات و الارض الغيب الا الله« (نمل / 65)

»انما العلم عند الله و ابلغكم ما ارسلت به« (احقاف / 23)

»قل انما العلم عند الله و انما انا نذير مبين« (ملك / 26)

و همانند روايتي كه مرحوم مجلسي درج 26, بحار الانوار, ص 102, ص 103 شماره 5 ذكر نموده كه يحيي بن عبدالله بن الحسن از امام كاظم u پرسيد: جانم فداي تو باد, مردم گمان مي‌كنند كه شما علم بر غيب داريد؟ فرمود: سبحان الله.. .

[17]. همانند آيات:

»عالم الغيب فاليظهر علي غيبه احد الا من ارتضي من رسول... « (26, 27/ جن)

»ما كان الله ليطلعكم علي الغيب و لكن الله يجتبي من رسله من يشاء... «(179 / آل عمران)

»و ما صاحبكم بحجنون و لقد راه با لافق المبين« (22-23/ تكوير)

»ذلك من انباء الغيب نوحيه اليك... «(44/ آل عمران, 102 / يوسف)

و همانند رواياتي كه مرحوم مجلسي در ج 26 بخار الانوار ص 105 تا ص 108 نقل فرموده, از جمله اين كه عبدالرحمن بن كثير مي‌گويد: از امام صادق u شنيدم كه فرمود: » نحن ولاه امر الله, و خزنه علم الله, و عيبه وحي الله« ما صاحبان امر و فرمان پروردگار, و گنجينه علم او و صندوق وحي الهي هستيم.

و نيز سدير گويد: به امام صادق u عرض نمودم: جانم فدايت باد شما چه هستيد؟ آن حضرت فرمود: » نحن خزان الله علي علم الله, نحن تراجمه وحي الله... « ما گنجينه هاي پروردگار بر علم او و مترجم وحي الهي هستيم....

[18]. اعلام الوري و امين الاسلام ابي علي, الفضل بن الحسن الطبرسي با تصحيح و تعليقه عليم اكبر غفاري چاپ تير ماه 1338, چاپخانه حيدري تهران, محرم 1379ه-ق, ص 172

[19]. شيخ مفيد, ارشاد, ص 148

[20]. ابن ابي الحديد, شرح نهج البلاغه, ج 7, ص73

[21]. بوعلي سينا, حسين, اشارات, نمط هشتم و ج 3, ص 397, ص 399, ص 407, 414

[22]. سهروردي, شيخ شهاب الدين, حكمت الاشراق مقاله پنجم

[23]. سبحاني و جعفر, علم غيب آگاهي سوم, ص 63, به نقل از تعليقه ملا صدرا بر حكمت اشراق

[24]. همان مدرك ص 42, 43

[25]. همان مدرك ص 44

[26]. الكسيس كارل, انسان موجود ناشناخته, چاپ پنجم, 1348, ترجمه دكتر پرويز دبيري, چاپ افست شركت سهامي تهران ص 134 تا ص 136

[27]. منظور, غير از انبياء الهي و امامان u و نيز غير از اولياء خاص پروردگارت كه به صورت تفويضي, از علم غيب برخوردارند

[28]. مطهري, مرتضي, وحي و نبوت, چاپ علامه طباطبايي, چاپ پنجم, تهران, سال 1370

[29]. آيات ذيل, صحت اين گفتار را تاكيد مي‌كنند :

٭ »و لله غيب السموات و الرض... « (نحل/ 77)
٭ »له غيب السموات و الارض... « (كهف/ 26)
٭ »ان الله يعلم غيب السموات و الارض... « (حجرات/18)
٭ »قل لا يعلم من قي السموات و الارض الغيب الا الله... « (نمل/ 65)
٭ »و عنده مفاتح الغيب لا يعلمها ال هو... « (انعام/ 59)
٭ » و ما يعزب عن ربك من مثقال ذره في الارض و لا في السماء.. . « (يونس/ 61)
٭ »لايعزب عنه مثقال ذره في السموات و لا في الارض... « (سبا/ 3)
٭ » عالم الغيب و الشهاده العزيز الحكيم«(تغابن/ 18)
٭ عالم الغيب و الشهاده هنو الرحمن الرحيم«(حشر/ 22)
٭ »عالم الغيب و الشهاه فتعالي عما يشركون« (مومنون / 92)
٭ »عالم الغيب و الشهاده و هو الحكيم الخبير«(انعام / 73)
٭ »عالم الغيب و الشهاده الكبير المتعال«(رعد/ 9)
٭ »عالم الغيب و الشهاده العزيز الرحيم«(سجده/6)

[30]. اين كه گفته ايم : »قسمتي از علم غيب« و نگفتيم » تمام آن «براي اين است كه علم به برخي از امور غيبي (مخصوصا علم تفصيلي به آنها) را, خداوند منان به هيچ فردي واگذار ننموده است, چنانكه آيه 34/ لقمان علوم پنجگانه »آگاهي از قيامت, نزول باران, چگونگي جنين در رحم مادر, اموري را كه انسان در آينده انجام ميدهد, و محل مرگ او «(كه همه آنها از امور غيبي به حساب مي آيند) را مخصوص پروردگار مي‌داند, و نه تنها لحن آيه فوق دلالت بر اين انحصار دارد, بلكه رواياتي كه در تفسير آيه نيز وارد شده اين حقيقت را تاكيد مي‌كند.

از جمله در حديثي مي خوانيم: »ان مفاتيح الغيب خمس لا يعلمهن الا الله و قرا هذه الايه« : »كليدهاي غيب پنج است كه هيچ كس جز خدا نمي داند, سپس آيه فوق را تلاوت فرمود« (مجمع البيان ج 4, ص 324 پنج جلدي) و تفسي نمونه ج 17, ص 97, 98.

از امام صادق u نيز نقل شده: » هذه الخمسه اشياء لم يطلع عليها ملك مقرب و لا نبي مرسل و هي من صفات الله عز و جل «: اين پنج چيز, اموري هستند كه كسي از فرشته مقرب و پيامبر مرسل بر آنها اطلاع نيافت, و اينها از صفات پروردگار است«. (تفسير برهان ج 3, ص 280و بحار الانوار ج 26, ص 101, 102)

علي u نيز ضمن خطبه 128 نهج البلاغه, در پاسخ مردي از طايفه »بني كلب« نيز فرموده: فهذا علم الغيب الذي لايعلمه احد الا الله.. . »اينها علوم غيبيه اي است كه غير از خدا كسي نمي داند«.

[31]. اصول كافي ج اول, كتاب الحجه, ترجمع حاج سيد جواد مصطفوي, ص 377, 378 و جلد چهارم, ص 395, 396

[32]. در اين زمينه, به كتاب » علم غيب آگاهي سوم نوشته استاد جعفر سبحاني مراجعه شود.

[33]. مصطفوي, سيد جواد, ترجمه اصول كافي, ج اول ص 380

[34]. شيخ مفيد, امالي, ص 14, مجلسي, علامه محمد تقي, بحار الانوار, ج 26, ص 102, 103

[35]. الحويزي, العلامه الخبير, اسيخ عبد علي ابن جمعه العروسي (ره), نور الثقلين, با تصحيح و تعليقات سيد هاشم رسولي محلاتي, افست اپخانه علميه قم, ج 4, ص 107, 218

[36]. مجلسي, علامه محمد تقي, بحار الانوار, ج 26, ص, 104به نقل از كتاب اوائل المقالات ص 38

[37]. طبرسي, تفسير مجمع البيان, ج 3, ص 261, ج 5, ص 205

[38]. سبحاني, جعفر, آگاهي سوم, ص 17, به نقل از متشابهات القرآن, ص 311

[39]. م ابن ميثم, شرح نهج البلاغه, ج 1, ص 84, ج 3, ص 140

[40]. طباطبايي, علامه سيد محمد حسين, تفسير الميزان, ج 20, ص 131, 132

[41]. ابن ابي الحديد, شرح نهج البلاغه, چهار جلدي, ج 1, ص 427

نام کتاب : نشریه معرفت نویسنده : موسسه آموزشی پژوهشی امام خمینی (ره)    جلد : 3  صفحه : 7
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست