در روزگار ما و براي پاره اي از ما شرقيان هر جا و هر زمان سخن از
اختراع و ابتكار رود بي درنگ ديار غرب و مغرب زمينيان تداعي ميشوند. تو
گوئي در زمين فرنگ جز ابتكار و اختراع نمي رويد و اين دو نيز جز در آن ديار
رشد نمي كند.
طمطراق موشكهاي قاره پيما, سفينه هاي فضائي, سلاحهاي هسته اي, دانش
كمپلكس كامپيوتر و تكنولوژي اعجاب انگيزه قرن بيستم چنان هيمنه و هستي بهم
زده است كه مجالي براي روئيدن علامت سوال و زمينه هاي درنگ و تامل پيرامون
آنها د زمين ذهن بسياري از ما مشرقيان باقي نگذاشته است!
ما هرگز قصد انكار اين واقعيتها را نداريم- كه واقعيت انكار ناشدني است-
اما از اين واقعيت هم نبايد غفلت كنيم كه محور همه اين پديده هاي نوين و
تحقيقات و مطالعات گسترده, طبيعت مادي و بعد جسماني انسان است. مدار همه
ابتكارات و اختراعات پژوهشگران غربي طبيعت مادي و جهان ماتر ياليستي است.
انسان در فضاي انديشه انديشمندان و دانش دانشيان ديار غرب چونان ماشيني
تلقي ي شود كه مي بايست هر جه بيشتر آن را مجهز نمود تا با استهلاك كمتر
توليد افزونتري داشته باشد! و اين ,تحقير ماشين نيست, بل تحديد و-
بالتبع-تحقير انسان است!
مي پرسيد ما چه داريم؟ آيا در ديار شرق هم اختراع و ابتكاري روئيده است,
آيا عللمان و انديشمندان ما هم دست آوردي براي عرضه دارند؟ آيا فيلسوفان,
عالمان و محققان ما نيز سخني بديع و ابتكاري تازه براي ارائه دارند, پاسخ
مثبت است, اما بايد دانست مخترعات انديشمندان ما نه از آن مقولت است. مگر
هر اختراع و ابتكاري مي بايست به هيئتي ماري در آيد و فقط چشمان ظاهر را
خيره كند؟ مگر لزوماً هر اختراع و ابتكاري مي بايست آب ورنگي ظاهري و
فريبنده داشته و چشمها را پر كند؟! آيا در جهان معقول ابتكار رخ نمي دهد؟
آيا حل معضلات حيات معقول نو آوري نيست ؟ آيا در عالم رياضيات, هندسه,
منطق, فلسفه, انسان شناسي و... سخن تازه گفتن اختراع نيست ؟ حكيمان شرق و
انديشمندان مسلمان ما در هر يك از اين مقولات سخن بديع فراوان دارند و نكات
مخترع بسيار آورده اند. بر پژوهشيان حوزه و دانشگاه است كه اين بدايع را
با زباني بروز به جهان معاصر عرضه كنند و اين مخترعات نامرئي را براي ارباب
بصيرت مرئي سازند.
اگر مي خواهيم هويت فرهنگي و اسلامي خويش را- كما هو حقه- باز يابيم,
اگر جوياي استقلال فكري و فلسفي هستيم و اگر مي خواهيم حقيقتاً به خود
باوري برسيم و روحيه ذلت آور از خود باختگي در برابر فرهنگهاي بيگانه را از
جامعه خويش- بويژه از طبقه تحصيل كردگان و روشنفكران- بزدائيم, بدون شك
مي بايست سرمايه هاي فكري و علمي خود را بشناسيم و قدر و ارج آنها را باور
كنيم و اين, جز به سر پنجه عالمان پژوهشگر و محققان كاوشگر ميسور نيست.
نستوهاني كه با دقت و حوصله در زواياي كتابخانه ها و مراكز تحقيق به كار
پژوهش بپردازند و درهاي ناب و درخشنده و گوهر هاي ناياب را در اعماق فلسفه,
عرفان, فقه, اصول, تفسير, روانشناسي, اخلاق, تعليم و تربيت علوم سياسي,
حقوق, تاريخ, جامعه شناسي, اقتصاد و ساير رشته هاي علوم انساني و اسلامي
بچنگ آورند و به ساحل نشينان اقياموس« معرفت » عرضه نمايند. ان شاء الله.