تاريخ غرب جديد، در اين بخش از جهان تأثير گذاشت اما به عينه تكرار نشد، در اينجا هم دين در عرصه اجتماع رقيب تازه نفسى پيدا كرد كه در غرب بر كليسا و مسيحيت پيروز شده بود و هم انديشهها و مكتبهاى اجتماعى جديد با دين دنياگراى سرسختى روبه رو شدند كه ساختارى متفاوت با مسيحيت دارد و نمىتوان به آسانى از ميدانش بدر كرد. ستيزه دو رقيب بر سر اداره حيات اجتماعى مردم از همين جا آغاز شد، تحولات بزرگ دو قرن اخير در جهان اسلام گواه رويارويى و رقابت انديشههاى اجتماعى نوبنياد با انديشه دينى و برد و باختهاى متناوب آنان در عمل بوده است.
در اين ميان بحثهاى گستردهاى درباره نظامات اجتماعى دين مطرح شده و مىشود، و انديشمندان دينى به ضرورت مقابله با مكتبهاى رقيب كوشيده و مىكوشند تا با تكيه بر منابع دينى نظريههاى مدونى در باب دولت اسلامى، نظام اقتصادى اسلام و ديگر مقولههايى كه به اداره زندگى اجتماعى مربوط است عرضه كنند. نظريههاى مطرح شده همسو هستند ولى هماهنگ نيستند، اختلاف برداشتها و تفاوت فهمها به اندازهاى است كه جمع كردن ميان آنها تقريبا ناممكن است. كافى است به تعريفها و تعبيرها و روايتهاى بسيار متفاوتى كه از مقوله حكومت اسلامى شده است، نگاهى بيفكنيم تا به وسعت اختلاف نظرها پى ببريم.
اگر از ميان اين روايتهاى متفاوت، نظريه بسيار مشهور ولايت فقيه را درباره حكومت اسلامى برگزينيم، باز مىبينيم كه از همين نظريه نيز در كشاكش انديشهها، روايتهاى گوناگون و تفسيرهاى ناهمگون وجود دارد.
اگر چه اين ناهماهنگى و اختلاف نظرهاى گسترده در طرح و ارائه مقولههاى اجتماعى دين، ناشى از علتها و عاملهاى گوناگونى است، اما در عين حال نيز حكايت از آن دارد كه در سلسله اين بحثها حلقه مفقودهاى هست كه غفلت از آن ما را به گونهاى دچار خلاء مبنايى كرده است. اين حلقه مفقوده مبحث «جامعه دينى» است كه در بحث از اجتماعيات دين، بايد آن را امّ المباحث به شمار آورد. چارچوب نظرى جامعه دينى به منزله مادر و مبنا و متن است براى طرح ديگر