المتخاصمين» (51) ، «عقد شرع لقطع التنازع بين المختلفين» (52) ، «و آن عقدى است كه شارع آن را وضع كرده است جهت قطع نزاع» (53) ، «و هو مشروع فى الأصل لقطع المنازعة السابقة أو المتوقعة» (54) ميان متأخران رواج مىيابد.
اين تعاريف از زمان علامه حلّى و محقّق كركى كه تصريح بر عدم اشتراط سبق خصومت و نزاع در صلح نمودهاند دچار مشكل گرديده است و فقها با پاسخهاى تقريباً يكنواخت خويش در صدد رفع تعارض ميان اين تعاريف و قول مشهور و مختار خود كه لزوم هرگونه پيشينه اختلاف ونزاعى، و يا احتمال آن را در صلح لازم نمىداند، بر آمدهاند. در بندهاى بعد پاسخهاى آنها بيان خواهد شد ولى تنها از زمان شيخ انصارى تعريف كاملاً جديدى از صلح ارائه مىشود كه از مشكل تعارض مبرّى است. او در تعريف صلح مىگويد: «إنّ حقيقةَ الصلح و لو تعلّق بالعين ليس هو التمليك على وجه الْمقابلة و المعارضة، بل معناه الأصلى هو التسالم.» (55) البته نقطه آغازين اين تعريف را مىتوان در كلمات صاحب جواهر ديد. او در پاسخ به كلام بعضى مىگويد: «... إنّ المراد بلفظ الصلح الواقع فى ايجاب العقد إنشاء الرضا بما توافقا و اصطلحا و تسالما عليه فيما بينهما، لاأنّ الْمراد به خصوص الصلح المتعقّب للخصومة مثلاً كما هو واضح». (56)
قريب به اتفاق فقيهان شيعه بعد از شيخ انصارى تعريفى را برگزيدهاند كه از سخن گذشته شيخ اقتباس شده است، با اندك اختلافى در عبارت، جملگى صلح را تراضى و تسالم بر تمليك عين يا منفعت، يا اسقاط دين و حق و مانند اين امور تعريف
(51)حلّى، تذكرة الفقهاء، ج2،ص 176. (52)حلّى، تحرير الاحكام، ج3،ص 5. كركى، رسائل كركى، ج1،ص 190. (53)بهايى، جامع عباسى، ص 116. (54) طباطبايى، رياض المسائل، ج9، ص 33. (55) انصارى، مرتضى، المكاسب، كنگره بزرگداشت شيخ انصارى، 1418، چاپ اوّل، ج3،ص 13. (56) نجفى، جواهر الكلام، ج26، ص 211. و نيز مراجعه شود به: نراقى، محمد، مشارق الاحكام، كنگره بزرگداشت نراقيين، قم، 1380، چاپ دوم، ص 234.