هر وقت مىخواهند با ما مبارزه كنند همان يك عنصر را مطرح مىكنند تا چهل و نه موضوع ديگر را لوث كنند.
ما بايد از ابتدا هشيار باشيم و به آنها بفهمانيم كه فرهنگ معانى وسيعى دارد كه شامل آداب و رسوم نيز مىشود. اين محل بحث ما نيست. آنچه محل بحث ماست غير از اينهاست. بايد براى بحث با دشمن و موضع گيرى در مقابل دشمن، محل نزاع مشخص باشد. بايد ببينيم كه دشمن مىخواهد از كدام نقطه حمله كند تا بتوانيم موضع صحيحى اتخاذ كنيم.
گاهى مىگويند: فرهنگ يعنى وجه امتياز جوامع از يكديگر. در اين تعريف، اين معنا نهفته است كه دو جامعه نمىتوانند يك فرهنگ داشته باشند؛ چون فرهنگ يعنى وجه امتياز دو اجتماع. پس بيهوده به دنبال فرهنگ واحد براى دنيا مىگرديد؛ زيرا تعدد جوامع ضرورى است و هر كدام فرهنگ خاص خود را خواهد داشت. از اين رو، امكان وحدت فرهنگى وجود ندارد. چگونه مىخواهيد فرهنگ اسلامى در همه دنيا پياده شود؟ اصلا فرهنگ واحد امكان ندارد؛ زيرا يكى از اجزاى فرهنگ، آداب و رسوم محلى است. مردم قطب شمال و مردم منطقه خط استوا نمىتوانند يك جور لباس بپوشند. پس فرهنگ مردم قطب با فرهنگ مردم استوايى يكى نخواهد شد. ناچار هر جامعهاى فرهنگ خاص خود را خواهد داشت و نبايد بيهوده به دنبال فرهنگ واحد بود.
اين مغالطه از كجا ناشى شده است؟ از اين جا كه مفهوم فرهنگ را شامل آداب و رسوم محلى دانسته اند، بلكه آن را عنصر اصلى و محورى قرار داده اند. اما ما محور اصلى فرهنگ را باورها و عقايد مربوط به خدا، انسان، ارتباط انسان با خدا و جهان و طبيعت؛ يعنى اصول دين، توحيد، نبوت و معاد مىدانيم. نام جديد آن را فلسفه، شناخت بينشهاى انسانى يا