کشور به گونهاي بود که تا پیش از پيروزي انقلاب اسلامي، در شهرهاي ديني و مذهبي هم، تعداد مشروبفروشيها بيش از کتابخانهها بود. يک دانشجو در محيط دانشگاه خجالت ميکشيد نمازش را بخواند؛ و کمکم کار به جايي ميرسيد که دخترها حتي با روسري مجاز نباشند وارد دانشگاه شوند.
حداقل وظيفهاي که هريک از ما در برابر اين نعمت بزرگ داريم اين است که بکوشیم اين نعمتها و اين عظمت و عزت را حفظ کنيم؛ و اين، جز با درک بيشتر اهميت وظايف اجتماعي خود و تلاش براي مصون نگه داشتن جامعه از آفاتي که ممکن است اين نعمت را از ما باز پس گيرد به دست نمیآید. حتي اگر هيچ دليل شرعي هم دراينزمينه وجود نداشت، همين حکم عقل به لزوم شکر نعمت در اين مسئله کافي است؛ علاوه بر دلايل نقلي و بهويژه آيات و رواياتي که دلالت دارد که شکر نعمت سبب حفظ نعمت ميگردد. ازاينروست که متکلمان در بحث ضرورت رفتن به سمت دين، تصريح ميکنند که شکر مُنعِم واجب است و به سبب شکر نعمتهايي که مُنعِمي به ما داده، بايد در درجه نخست بکوشیم او را بشناسيم و آنگاه اطاعت و عبادت او را بهمنزله شکر او به جاي آوريم. پس با چنين حکمي که عقل به وجوب شکر مُنعِم دارد، ديگر نيازي به دليل تعبدي نيست؛ هرچند دراينزمينه، دليلهاي خاص شرعي و تعبدي از کتاب و سنت هم وجود دارد که ما را وادار ميکند تا درباره دين بينديشيم و وظيفهمان را در برابر ديگران انجام دهيم.