ميشوند. با اين مثال، اهميت امر به معروف و نهي از منکر، بيشازپيش، نشان داده شده است. بنابراين کسي که در جامعه زندگي ميکند، نميتواند بگويد من يک چهارديواري دارم و خودم صاحباختيار آنام. بايد توجه داشت با رواج گناهی در جامعه، قبحش ريخته ميشود و ديگران هم مرتکب آن ميشوند. ارتکاب آن معصيت، آثار اجتماعي زيانباري را نيز در پي دارد.
پس اين امری عقلي است که اگر در جامعهاي، مقرراتي که به نفع جامعه است، رعايت نشود، ديگران بايد حساسيت نشان دهند؛ نه آنکه منتظر شوند تا پليس يا مأموران دولتي جلوي آن عمل را بگيرند. پليس، درواقع نيرویي کمکي براي جلوگيري از قانونشکنيهاست و اين مردماند که بايد خود حساس باشند تا عمل ناپسندي واقع نشود. حساسيت هر جامعهاي که پيشرفتهتر و متمدنتر باشد، در برابر وضع و عمل به قانون بيشتر است؛ بهویژه مردم به آن امور که نفع آن را همه آنها تشخيص ميدهند، امر به معروف، و از آن امور که ضررش را همه ايشان ميفهمند، نهي از منکر ميکنند. پس، امر به معروف و نهي از منکر امری عقلي است و بهنوعي، در همه جوامع پيشرفته وجود دارد.
نکته قابل توجه در اينجا اين است که برخي از اين امر به معروفها و نهي از منکرها که در جوامع غربي هم کانون توجه است، بجاست. برای نمونه، انداختن پوست ميوه در خيابان، سبقت بيجا و سرعت غيرمجاز در رانندگي و اموري از اين دست، از منکراتي است که واقعاً به ضرر مردم است و نهي از منکر در اين نمونهها کاملاً بجاست. اما برخي