از ديگر سو، اشتغال به آن مباحث، آنان را از پرداختن و توجه به مسائل اصلي باز ميداشت.
اين نکته، پیش از انقلاب، بسيار شايع بود؛ مثلاً يکي از روحانيان وارسته و عاليمقام، در آن زمان در منبر خود صحبت از مسائلي ميکرد که اهميت چنداني در آن زمان نداشت و طرح برخي مسائل از ايشان در آن مقطع تعجبانگيز بود. مهمترين مسئلهاي که آن شخص، به آن اهميت ميداد، مسئله ريش تراشي بود. او مصمم به امر به معروف ونهي از منکر بود، اما گويا در عالم هيچ حرامي جز ريشتراشي وجود ندارد. هرکس پيش او ميآمد، به سبب تراشيدن ريش او را مذمت ميکرد و گاهي با خواندن روايت يا بيان تشبيهات زننده اي، طرف مقابل را بهکلي از خود ميراند. برفرض که تراشيدن ريش، حرام قطعي هم باشد، اما آيا در مقام امر به معروف و نهي از منکر، اهميت اين معصيت از دیگر معاصي در آن زمان بالاتر بوده است؟!
ترديدي نيست که بايد در امر به معروف و نهي از منکر، هر حرامي را به اندازه اهميتش در نظر گرفت و اينگونه نباشد که از بسياري گناهان کبيره که در جامعه اتفاق ميافتد، غفلت شود و تنها به معصيتي توجه شود که اهميت آن کمتر از آنهاست. برای نمونه، روا نيست که با وجود آنهمه انحرافات فکري و عقيدتي در جامعه، کسي آنها را ناديده انگارد و تمام همّ خود را صرف مسئله کوچکي کند که در مقابل آن مفاسد و انحرافات، هيچ شمرده میشود. متأسفانه نهتنها در گذشته برخي بزرگان ما به اين نکته توجه نداشتند، هماکنون نيز برخي دلسوزان اسلام، که