نام کتاب : نگاهی گذرا به حقوق بشر از دیدگاه اسلام نویسنده : مصباح یزدی، محمد تقی جلد : 1 صفحه : 35
سخن بگويد از طريق يكى از فرشتگان چنين مىكرد. به هنگام بعثت پيامبر ما نيز در مورد او گفتند:
«ما هذا إِلاّ بَشَرٌ مِثْلُكُمْ...وَلَوْ شاءَ اللّهُ لأََنْزَلَ مَلائِكَةً ما سَمِعْنا بِهذا فِي آبائِنَا الأَْوَّلِينَ؛[1] اين فقط بشري مانند شماست... و اگر خدا ميخواست (پيامبري بفرستد) فرشتگاني ميفرستاد. ما چنين چيزي را از نياکان خود نشنيدهايم».
چنانكه گفتيم، يكى از وجوه استبعاد همين بود كه انسان لياقت ندارد به او وحى شود؛ يعنى در واقع، آنطور كه آنان از انسان شناخت داشتند، چنين لياقتى را در وى نمىديدند. بنابراين، اگر انسان درست شناخته شود، از وجوه معرفت انسان يكى همين است كه چنين لياقتى در نوع انسان، وجود دارد؛ اما اينکه چه كسى و چند نفر به مقام نبوت، نائل مىشوند مسئلة ديگرى است.[2]
3 ـ 6. معاد و انسانشناسي
اگر انسان را داراى روحى بدانيم كه مىتواند مستقل از بدن باقى بماند، در آنصورت معاد، قابل قبول خواهد بود. ولى اگر ما چنين بُعدى از ابعاد وجود انسان را نشناسيم، اصولاً مسئلة معاد فرض معقولي نخواهد داشت، زيرا اگر انسان همين بدن باشد كه با از بين رفتن متلاشى مىشود، اين فرض كه بار ديگر همين انسان زنده مىگردد، نامعقول است؛ چون انسانى كه بعد زنده مىشود، وجود ديگرى خواهد بود. تنها فرض درستِ معاد، مبتنى بر اين است كه انسان وقتى مىميرد، روحش باقى بماند تا دوباره به بدن برگردد. پس مسئلة معاد نيز مبتنى بر شناخت حقيقت انسان، يعني روح او به منزلة موجودى قابل بقاست.[3]