بنابراين دفاع در اسلام تنها براى حفظ جان، فرزندان، ناموس، و آب و خاك نيست؛ البته براى اين موارد هم هست، ولى بالاتر از آن، دفاع براى حفظ دين و ايمان انسانها است. با مقايسه و تطبيق آيه اول و دوم روشن مىشود كه دست كم يكى از مهمترين مصاديق «فساد ارض» همانا ويران گشتن پرستشگاهها است. اين امر نشاندهنده آن است كه هميشه در ميان انسانها، خطرهايى براى دين و ايمان مردم وجود داشته است و عدهاى به دلايل و انگيزههاى مختلف، مانع انتخاب راه صحيح و يكتاپرستى مردم بودهاند.
6. انبيا و دفاع از دين و ديندارى
چرا در طول تاريخ عدهاى با ايمان مردم دشمنى مىورزيدهاند؟ آيا دين و ايمان ديگران چه ضررى براى آنان داشته است؟ پاسخ به اين سؤال، نيازمند تحليل جامعه شناختى گستردهاى است. داستانهايى كه قرآن كريم از پيامبران نقل مىكند حاكى است كه دشمنىها و مخالفتهاى اين عده با انبيا بر سر دين و ايمان مردم بوده است. جنگ آنها با انبيا دعواى شخصى نبوده و با پيامبران پدركشتگى و نزاع خصوصى نداشتند. اگر چنين بود، اساساً موضوع نبوّت و دين مطرح نمىشد: سَنَكْتُبُ ما قالُوا وَ قَتْلَهُمُ الاَْنْبِياءَ بِغَيْرِ حَق[1]= به زودى آنچه را گفتند، و به ناحق كشتن آنها پيغمبران را، خواهيم نوشت.
در طول تاريخ هميشه عدهاى با پيغمبران دشمنى مىورزيدند و آنان را به ناحق مىكشتند. بلاهاى زيادى بر سر پيامبران آوردند: برخى از پيغمبران را مدتها در ته چاه زندانى كردند. بعضى از آنان را با ارّه سر بريدند. بعضى از پيامبران را در آتش يا آب جوش سوزاندند. اينها واقعيات تاريخى هستند. براى دشمنىِ اين نامردمان با انبيا و اولياى خدا، چه تحليلى مىتوان ارائه داد؟ اين امر، بحث گستردهاى مىطلبد كه اكنون موضوع بحث ما نيست. اگر هيچ مدركى در اختيار نداشتيم، بيان قرآن كريم در اثبات جريان هميشگى مبارزه كفار با خداپرستان در طول تاريخ، كافى بود. دستور اكيد خداوند به انبيا مبنى بر جهاد و دفاع، همانا براى محفوظ ماندن دين مردم، آباد گشتن معابد و پرستشگاهها و برقرارى خداپرستى بوده است. روزگارى مساجد وجود نداشت و كنشتها و كليساها مكانهاى مقدسى براى عبادت به شمار مىرفت.