بلكه راه تخلف و قانونشكنى را در پيش مىگيرند. چنين امرى در همه حكومتهاى مردمى كموبيش مشاهده مىشود؛ لذا يكى از وظايف دولت، مجازات متخلفان است. طبيعى است كه اين عده، چون دولت با آنان برخورد مىكند، ناراضى خواهند بود، ولى به هرحال، «قدرت دولت» متكى به «عموم مردم» است. بنابراين مردم بايد به دولت كمك كنند و در اين زمينه «تكليف» دارند. وقتى «تكليف» مردم ثابت شد، دولت «حق مطالبه» اين امر را از مردم خواهد داشت. از اين رو حضرت اميرالمؤمنين(عليه السلام)مىفرمايد: وَ أمّا حَقّى عَلَيكُم فَالوَفاءُ بِالبَيعَةِ، و النَّصحيةُ فى المَشهَدِ و المَغيبِ، وَ الإِجابَةُ حينَ أَدعوكُم، والطّاعَةُ حينَ آمُرُكُم[1]= و امّا حق من بر شما اين است كه به بيعت با من وفادار باشيد و در آشكار و نهان برايم خيرخواهى كنيد، هرگاه شما را فراخواندم اجابت نماييد و چون فرمان دادم اطاعت كنيد. امام(عليه السلام) به مردم مىفرمايد: واقعاً دلتان با من صاف باشد، خيرخواه من و در صدد يارىام باشيد. در صدد توطئه و براندازى نباشيد. به بيعت خود و عهد و پيمانى كه با من بستهايد وفادار باشيد.
وفاى به بيعت، امرى است كه مربوط به عمل و در ارتباط با وظايف دولت است. به عبارت ديگر، بيعت و همكارى مردم، زمينه عملى را براى انجام وظايف حاكم اسلامى فراهم مىسازد. اين همان چيزى است كه از آن به «مقبوليت» تعبير مىشود؛ وگرنه مثلا «مشروعيت» حكومت على(عليه السلام) با بيعت مردم حاصل نشده است، بلكه مشروعيت حكومت آن حضرت را خداى متعال از سالها قبل تعيين كرده بود، منتها آن بزرگوار در مقام عمل نمىتوانست به تنهايى انجام وظيفه نمايد. وقتى مردم اعلام آمادگى و وفادارى كردند، زمينه لازم فراهم شد و حضرت على(عليه السلام)عهدهدار پست حكومت گرديد. پس بيعت و وفادارى مردم، شرط لازم براى حاكم اسلامى در انجام وظايف است و هيچگاه با بيعت، مشروعيت به دست نمىآيد، بلكه مشروعيت نظام اسلامى از خدا است. امّا مشروعيت يك حق قانونى است كه اِعمال آن بدون كمك مردم امكان ندارد. البته اشاره كرديم كه مشروعيت در «نظام دينى» و «نظام سكولار» متفاوت است. طرفداران نظام سكولار معتقدند كه مشروعيت حكومت با رأى مردم حاصل مىشود.
ما نيز هيچگاه نقش مردم را نفى نمىكنيم، بلكه بر اهميت آن تأكيد داريم. تا كمك مردم نباشد، فعاليتهاى اجتماعى، و به طريق اولى كار حكومت به سامان نمىرسد؛ امّا در عين حال نبايد آن را با مشروعيت خلط كرد.
[1] نهجالبلاغه، ترجمه و شرح فيضالاسلام، خطبه 34.