نام کتاب : در جستجوي عرفان اسلامي نویسنده : مصباح یزدی، محمد تقی جلد : 1 صفحه : 84
آن حضرت بودند شرايطشان به گونهاى بود كه طبق احكام اسلام تنها يك احرام، و آن هم براى انجام اعمال حج، داشتند و طبعاً قبل از تكميل اعمال نمىتوانستند از احرام خارج و به اصطلاح مُحلّ شوند. اين اولين سالى بود كه چنين وضعيتى پيش آمده بود و وحى نازل شد كه برخى بايد آنگونه و برخى اينگونه احرام حج ببندند. خليفه دوم در آن سال جزو كسانى بود كه بايد به حج تمتع محرم مىشد و همچنانكه اشاره كرديم، در حج تمتع حاجى پس از انجام اعمال عمره مُحلّ مىشود و محرمات احرام، از جمله تمتع از زن بر او حلال مىگردد. اين حكم، كه اشاره شد آن سال براى اولين بار ابلاغ و اجرا مىگرديد، به نظر عدهاى، و از جمله خليفه دوم، بسيار تعجب آور بود و به مذاق آنان خوش نيامد! مىگفتند، مگر چنين چيزى شدنى است؟! مردم بيايند براى عبادت و از راه دور رنج سفر را بر خود هموار كنند و اين همه زحمت بكشند تا چند روزى با حرام كردن برخى لذايذ دنيا بر خود به ذكر و عبادت خدا مشغول شوند؛ آن گاه درست در وسط اين معركه و پس از انجام اعمال عمره، بگوييم، بروند و مشغول لذايذ جنسى شوند و آب غسل از سر و روى آنان بچكد؟!
اين ناخشنودى خليفه دوم و جمعى ديگر از مسلمانان به اين صورت هم نبود كه تنها در قلب و دل آنان باشد، بلكه رسماً و علناً به اين حكم اعتراض كردند و گفتند، ما از پيامبر(صلى الله عليه وآله) شرم مىكنيم كه ايشان محرم باشند و ما به بدنمان عطر و روغن بزنيم و با زنان معاشرت داشته باشيم![1]
آرى، در حالى كه قانون خدا به مردم اجازه داده كه چند روزى را كه معمولا بين عمره و حج فاصله مىشود از احرام خارج شوند، آنان به نظرشان آمد كه ـ نعوذ بالله ـ اين حكم، حكم درستى نيست و معنا ندارد كه حاجى در وسط اعمال عمره و حجّ، از احرام خارج شود و دوباره به دنيا و لذتهاى جنسى بازگردد!
[1] ر. ك: بحارالانوار، ج 21، ص 385 ـ 386، باب 36، روايت 10.
نام کتاب : در جستجوي عرفان اسلامي نویسنده : مصباح یزدی، محمد تقی جلد : 1 صفحه : 84