تبليغ، چه توزيع، چه سرمايه گذارى و ساير موارد مربوط به عرصه اقتصاد نبايد هيچ نوع محدوديتى وجود داشته باشد، جز آن چه مخلّ آزادى و امنيت ديگران است.
در عرصه سياست هم ليبراليسم به اين معناست كه مردم در انتخاب نوع و شكل حكومت، افراد حاكم، قوانين حاكم بر جامعه و ساير رفتارهاى سياسى كاملا آزادند و حق دارند هرگونه كه مايلند عمل كنند، مگر مواردى كه به آزادى و امنيت ديگران خللى وارد آيد.
اصطلاح ليبراليسم، گاهى هم در عرصه فرهنگ و يا خصوص دين و مذهب به كار مىرود. گويا اولين كسى كه واژه ليبراليسيم را در عرصه دين به كار برده «شلاير ماخر» است كه تعبير پروتستانتيسم ليبرال را به كار برد و از آن پس اين واژه (ليبراليسم) كم و بيش در مورد دين هم استعمال مىشود. به هر حال، منظور از ليبراليسم دينى اين است كه مردم در انتخاب هر دينى كه بخواهند و يا اصولا پذيرفتن يا نپذيرفتن اصل دين و احكام دينى آزادند و هيچ محدوديت و ممنوعيتى در اين زمينه نبايد بر آنها اعمال شود.
اگر ليبراليسم را تنها در عرصه اقتصاد و سياست مطرح كنيم، در اين صورت مستقيماً ارتباطى با پلوراليسم دينى پيدا نمىكند. اما اگر توسعه داديم و علاوه بر ليبراليسم اقتصادى و ليبراليسم سياسى، ليبراليسم دينى را هم پذيرفتيم، آن گاه ارتباطى بين ليبراليسم و پلوراليسم پيدا مىشود؛ به اين صورت كه لازمه اين كه انسان در انتخاب يك دين و عمل كردن يا نكردن به آن آزاد باشد (ليبراليسم دينى) آن است كه دين هاى متعددى را به لحاظ حقانيت و درستى آنها، قابل پذيرش بدانيم (پلوراليسم دينى). در اين صورت از نظر روابط چهارگانه منطقى موجود بين مفاهيم (تساوى، عام و خاص مطلق، عام و خاص مِنْوَجْه، تباين) رابطه بين ليبراليسيم و پلوراليسم دينى، عام و خاص