درسى كه از اين آيات شريف مىگيريم، اين است كه در اتّخاذ پيشوا و رهبر، از روى احساسات خام، به كسى دل نبنديم و خود را در اختيار او قرار ندهيم.
اگر قرار باشد انسان به كسى دل ببندد، بايد به خدا دل ببندد؛ اگر قرار باشد از ياد كسى خرسند شود، بايد از ياد خدا خرسند شود: مَولاَىَ بِذِكرِكَ عَاشَ قَلبِى[1] اگر قرار باشد دلِ انسان با ياد كسى زنده شود، بايد با ياد خدا زنده شود؛ اگر قرار باشد انسان پيرو محضِ شخصى بشود، بايد پيرو اولياى خدا باشد؛ زيرا آنان از اشتباه معصوم و مصونند و خدا آنان را ضمانت كرده است.
كار نبايد به جايى برسد كه افرادى را با پيامبر و امام مقايسه كنيم و بگوييم بازده كارِ فلان شخص، بهتر از فلان امام معصوم(عليه السلام) بوده است. اگر قرار باشد تابع كسى باشيم، چرا تابع امام زمان(عليه السلام)، يا تابع كسى كه امام زمان(عليه السلام) او را معيّن فرموده است نباشيم. آيا درست است انسان پيرو كسى شود كه هيچ ضمانتى براى صحّت در افكار و عقايد و روشش وجود ندارد و در رفتارش نيز علايم اشتباه ديده مىشود؟! هنگامى كه انسان به كسى علاقه مىيابد، محبّت و علاقه اش باعث مىشود چشم و گوش او بسته شود و ديگر عيبها و خطاهاى او را نبيند: حُبُّ الشَّىءِ يُعمِى و يُصِمُّ.
حالا اين پرسش پيش مىآيد كه چه كسى صلاحيت اين نوع محبّت را دارد. در پاسخ بايد گفت: كسى صلاحيت اين نوع محبّت را دارد كه از اشتباه مصون باشد. اگر انسان احتمال بدهد كسى كه مورد علاقه او است، در كارهايى كه انجام مىدهد، اشتباه مىكند، ديگر نبايد از او پيروى كند؛ زيرا انسان بايد از كسى پيروى كند كه از اشتباه مصون باشد؛ چه رسد به اين كه به اشتباه كردن او يقين يابد.
وظيفه ما اين است كه در درجه اوّل، محبّت خدا را در دل داشته باشيم و از او پيروى كنيم، و در درجه دوم، مطيع پيامبر(صلى الله عليه وآله) باشيم: ما أَرْسَلْنا مِنْ رَسُول إِلاّ لِيُطاعَ بِإِذْنِ اللّهِ،[2] و در
[1] «مولاى من! با ياد تو قلبم زندگى و نشاط مىيابد.» قسمتى از دعاى شريف ابوحمزه ثمالى از زبان مقدّس امام السّاجدين، حضرت زين العابدين(عليه السلام). (ر.ك: شيخ عباس قمى، مفاتيح الجنان، مناجات ابوحمزه ثمالى، اعمال سحرهاى ماه رمضان؛ علّامه مجلسى، بحارالانوار، ج 98، ص 89، ح 2، باب 6) [2] «هيچ پيامبرى را نفرستاديم، مگر براى اين كه به فرمان خدا از وى اطاعت شود.» نساء (4)، 94.