ميوه بدهد، شاخ و برگهاى اضافى آن را مىزند. فقط اين نيست كه به آن كود و آب بدهد. زدودن موانع و شاخ و برگهاى زايد، و زدودن هر آن چه براى شكوفايى و رشد آن ضرر دارد، در مفهوم تزكيه نهفته است؛ بنابراين، تزكيه فقط رشد دادن و آراستن نيست؛ بلكه پيراستن نيز هست.
درباره تربيت و تزكيه انسان، لازم است ظرافتهاى خاصّى مراعات شود كه از مجموعِ اين ظرافتها جز كسى كه انسان را آفريده، به طور كامل آگاه نيست. آفريدگار انسان مىداند كه در تربيت انسان چه ظرافتهايى را بايد به كار گرفت و او است كه به برگزيدگانش، الهام و وحى مىكند كه انسانها را چگونه تربيت كنند تا به رشد لايق خودشان برسند؛ البتّه از آن جا كه انسان مختار است، حتّى با وجود اوضاع اجتماعى و موقعيّت محيطى مناسب جهت رشد مىتواند با سوءاختيار خود از آنها سوءاستفاده كند؛ولى به هر حال، مربّى بايد زمينه را طورى فراهم سازد كه اگر متربّى بخواهد با اختيار خويش، استعدادهايش به ظهور برسد، امكان آن برايش فراهم باشد.
اسوهپذيرى، بهترين شيوه تربيتى
در اين كه براى تربيت درست، چند عنصر اصلى بايد رعايت شود، بحثهاى فراوانى انجام شده كه عمده آن به فلسفه تعليم و تربيت مربوط مىشود؛ امّا آن چه همه عالمان تعليم و تربيت در آن اتّفاق دارند، اين است كه يكى از بهترين راه كارهاى تربيت، ارائه الگوى درست است؛ البتّه چون سر و كار مربى با انسان آگاه است، بايد مطالبى به او بگويد تا شناخت يابد. ارائه شناخت كه نقطه اشتراك تعليم و تربيت است. بر مربّى لازم است چيزهايى را به متربّى بياموزد و اين آموختن، نوعى تعليم، و مربى در اين جا معلم است؛ ولى افزون بر اين، كارهاى ديگرى نيز انجام مىدهد كه آنها وظيفه معلم نيست. موعظه، نصيحت و يادآورى، وظيفه معلّم نيست. معلّم درسش را مىآموزد تا شاگرد ياد بگيرد؛ امّا اين كه در هر موردى شاگرد را توجّه بدهد كه اين جا، جاى اجراى فلان مطلب است؛ لغزش گاهها را هشدار دهد؛ نصيحت و موعظه كند و پند و اندرز بدهد، اينها از جمله