سالها عمرمان را در فهم كتاب و سنّت و شناخت معارف دينى گذرانده ايم، در بزنگاههاى خاصّى، هواى نفسانىِ ما ظهور مىكند و كنترل نفس از دستمان خارج مىشود. در كسانى هم كه به انبيا گرايش مىيافتند، اين روحيهها كم و بيش وجود داشت؛ چرا كه به طور كامل مهذّب نشده بودند و ساختمان روحى آنها هنوز تغيير ماهيت نداده بود. اين بود كه ميان پيروان انبيا نيز گاهى گرايشهاى مادّى به صورتهاى گوناگون ظهور مىكرد؛ براى مثال، وقتى مردم مىديدند عمل كردن به يك حكم برايشان سخت است، به گونههاى مختلف مىكوشيدند تا آن حكم را تغيير دهند؛ به ويژه اگر حكمى در وضع خاصّ اجتماعى يا طبيعى صادر مىشد؛ مثلِ اصحاب سبت كه كنار دريا زندگى مىكردند و موظّف شده بودند روز شنبه ماهى نگيرند؛ امّا چون ماهىها فقط در روز شنبه به كنار دريا مىآمدند، خوددارى از صيد ماهى در روز شنبه براى آنها مشكل بود.
4. دينفروشى دانشمندان
در وضعى كه رعايت اوامر و نواهى الاهى براى مردم مشكل مىشد، دست به دامن راهبان و عالمان دين مىشدند و از ايشان مىخواستند تا كارى كنند كه حكم الاهى تغيير يابد؛ يعنى مىخواستند تا عالمان، حرام خدا را حلال كنند يا راه چارهاى بينديشند و براى فرار از حكم خدا كلاه شرعى درست كنند. بين عالمان ايشان هم كسانى بودند كه به علل گوناگون به خواست مردم اهمّيّت مىدادند يا بدان جهت كه منافع مادّى آنها بايد از راه مردم تأمين مىشد يا از آن جهت كه مردم بايد آنها را دارى منصبهاى دينى و اجتماعى مىشناختند و اگر به تمايلات مردم پاسخ منفى مىدادند، ديگر دورشان جمع نمى شدند و آنها را مرجع دينى خودشان نمى شناختند. در حقيقت، همان روح دنياپرستى كه به شكل ديگرى ميان دانشمندانشان وجود داشت، باعث مىشد تا با روح دنياپرستى مردم كه در قالبى ديگر وجود داشت، توافق كنند. نتيجه اين بود كه بعضى از احكام الاهى به بهانههاى گوناگون عملى نمى شد يا بعضى از حرامهاى الاهى انجام مىگرفت. در چنين مواقعى است كه قرآن شريف مىفرمايد: