سادهاى چون موسى(عليه السلام) يا عيسى(عليه السلام) در معرضِ خطر جدّى قرار گرفته است. ثروتمندان و قدرتمندانى كه تمام توجّهشان به عالم مادّه و لذّتهاى مادّى است، وقتى مىبينند كه دستورهاى انبيا، براى آنها قيد و بندهايى ايجاد مىكند، بيش از گروههاى ديگر عكس العمل نشان مىدهند؛ چرا كه امكانات ايشان براى شهوترانى و بى بندوبارى، از ديگران بيشتر است و به طور طبيعى، محدوديتهايى كه از ناحيه دين متوجّهشان مىشود، آنها را بيشتر رنج مىدهد. سر انجام تمام كسانى كه با قيام انبيا، منافعشان به نحوى به خطر مىافتد، قد علم مىكنند؛ خواه منافعشان در ارضاى شهوات باشد، خواه در اشغال منصبهايى كه به دروغ و ناحق آنها را اشغال كرده اند؛ خواه منصبهاى سياسى، خواه منصبهايى به اسم دين و خواه هر چيز ديگر. همه اينها به دنياپرستى و بينش محصور در چارچوب طبيعت برمى گردد. اگر انسان، افقى را گستردهتر از مادّه و مادّيات يافت و جهانى را وسيعتر از جهان زودگذر دنيا شناخت و به آن معتقد شد، حاضر مىشود از لذايذ مادّى و محدود بگذرد تا به لذايذ ابدى برسد؛ ولى اگر به آخرت و زندگى ابدى ايمان نداشته باشد، در هر گروهى، به شكل خاصّى در برابر انبيا واكنش نشان مىدهد.
3. ظهور گرايشهاى مادّى در پيروان
به هرحال، در برابر انبيا، گروههاى گوناگونى قد علم مىكردند تا نگذارند دعوت انبيا گسترش يابد و مردم دعوتشان را اجابت كنند و پيرو و مريدشان شوند. علّت اين دشمنىها از روح هواپرستى و علاقه به لذايذ دنيا در شكلها و قالبهاى مختلفش، چه علاقه به قدرتهاى اجتماعى و منافع اقتصادى و چه دلبستگى به شهوات و هواهاى نفسانى ناشى مىشد. چنين عواملى سبب مىشد تا نگذارند دعوت انبيا پيشرفت كند. از سوى ديگر، اين گرايشهاى مادّى در آنهايى هم كه به انبيا گرايش مىيافتند، كم و بيش وجود داشت.
در حالى كه همه ما مسلمانيم و بيش از هزار و چهار صد سال از تاريخ ظهور دينمان مىگذرد، هركدام از ما تربيتهاى خاصّى را از دين پذيرفته ايم. گاهى مىشود با اين كه