ساده ترين راه براى اثبات حيات و قدرت و علم الهى اينست كه اين مفاهيم هنگامى كه در مورد مخلوقات بكار مىرود حكايت از كمالات آنها مىكند پس بايد كاملترين مرتبه آنها در علت هستى بخش، موجود باشد. زيرا هر كمالى كه در هر مخلوقى يافت شود از خداى متعال است و بخشنده آنها بايد واجد آنها باشد تا به ديگران افاضه كند و ممكن نيست كسى كه حيات را مىآفريند خودش فاقد حيات باشد يا كسى كه علم و قدرت را به مخلوقات، افاضه مىكند خودش جاهل و ناتوان باشد. پس وجود اين صفات كماليه در بعضى از مخلوقات، نشانه وجود آنها در آفريدگار متعال مىباشد. بدون اينكه توأم با نقص و محدوديتى باشد. به ديگر سخن: خداى متعال، داراى حيات و علم و قدرت نامتناهى است. اينك به توضيح بيشترى درباره هر يك از اين صفات مىپردازيم.
حيات
مفهوم حيات (= زنده بودن) در مورد دو دسته از مخلوقات بكار مىرود: يكى گياهان كه داراى رشد و نمو هستند، و ديگرى حيوانات و انسان كه داراى شعور و اراده مىباشند. اما معناى اول، مستلزم نقص و نياز است زيرا لازمه رشد و نمو اينست كه موجود رشد يابنده، در آغاز فاقد كمالى باشد و در اثر عوامل خارجى تغييراتى در آن پديد آيد و تدريجاً به كمال جديدى برسد، و چنين امورى را نمىتوان به خداى متعال نسبت داد چنانكه در بحث از صفات سلبيّه گذشت.
اما معناى دوم حيات، مفهومى است كمالى، و هر چند مصاديق امكانى آن، توأم با نقصها و محدوديتهايى هستند اما مىتوان براى آن، مرتبهاى نامتناهى در نظر گرفت كه هيچ نقص و محدوديت و نيازى نداشته باشد چنانكه مفهوم وجود و مفهوم كمال نيز چنين است.
اساساً حيات به معنايى كه ملازم با علم و فاعليت ارادى است لازمه وجود غيرمادى مىباشد زيرا اگر چه حيات به موجودات مادى جاندار، نسبت داده مىشود اما در حقيقت، صفت روح آنهاست و بدنشان در اثر تعلق روح، متّصف به آن مىگردد. و به ديگر سخن: همچنانكه امتداد، لازمه وجود جسمانى است حيات نيز لازمه وجود مجرد (= غيرجسمانى) است. و با توجه به اين مطلب، دليل ديگرى بر حيات الهى بدست مىآيد، و آن اينست، ذات مقدس