اينان را پرستش نمىكنيم؛ جز اين منظور كه قرب و منزلتى براى ما نزد اللّه تحصيل كنند. و قرآن كريم در مقام ردّ چنين پندارهاى جاهلانهاى مىفرمايد:
«لَيْسَ لَها مِنْ دُونِ اللّهِ وَلِيٌّ وَ لا شَفِيعٌ»3.
ولى بايد توجه داشت كه نفى چنان شفيعان و چنين شفاعتى به معناى نفى مطلق شفاعت نيست و در خود قرآن كريم آياتى داريم كه «شِفاعت بِإِذْنِ اللّه» را اثبات، و شرايط شفيعان و نيز شرايط كسانى كه مشمول شفاعت، واقع مىشوند را بيان فرموده است و پذيرفته شدن شفاعت شفيعانِ مأذون، از طرف خداى متعال، به واسطه ترس يا نياز به ايشان نيست بلكه راهى است كه خود او براى كسانى كه كمترين لياقت دريافت رحمت ابدى را دارند گشوده و براى آن، شرايط و ضوابطى تعيين فرموده است و در حقيقت، فرق بين اعتقاد به شفاعت صحيح و شفاعت شرك آميز، همان فرق بين اعتقاد به ولايت و تدبير باذن اللّه و ولايت و تدبير استقلالى است كه در بخش خداشناسى بيان شد4.
واژه شفاعت گاهى به معناى وسيع ترى بكار مىرود و شامل ظهور هر تأثير خيرى در انسان به وسيله ديگرى مىشود و چنانكه پدر و مادر نسبت به فرزندان و گاهى بالعكس، يا آموزگاران و ارشادگران نسبت به شاگردانشان و حتى مؤذّن نسبت به كسانى كه با صداى اذان او به ياد نماز افتاده و به مسجد رفتهاند شفاعت مىكنند و در حقيقت، همان اثر خيرى كه در دنيا داشتهاند به صورت شفاعت و دستگيرى در قيامت، ظاهر مىشود.
نكته ديگر آنكه: استغفار براى گنهكاران در همين دنيا نيز نوعى شفاعت است و حتى دعا كردن براى ديگران و درخواست قضاء حوائجشان از خداى متعال نيز در حقيقت از قبيل
[1] يونس / 18، و نيز ر. ك: روم / 13، انعام / 94، زمر / 44 و... [2] زمر / 3. [3] انعام / 70، و نيز همين انعام / 51، سجده / 4، زمر / 44 و... [4]ر. ك: بخش خداشناسى، درس شانزدهم.