نظير رابطه بين ايمان و كفر را مىتوان فى الجمله بين كارهاى نيك و بد در نظر گرفت ولى نه بطور كلّى و به صورتى كه هميشه يا در نامه اعمال انسان كار شايسته، ثبت باشد و اعمال نارواى پيشين، محو شده باشد (چنانكه بعضى از متكلّمان معتزلى پنداشته اند) يا هميشه حاصل جمع جبرى اعمال گذشته با توجّه به كميّت و كيفيّت آنها منعكس باشد (چنانكه بعضى ديگر گمان كرده اند) بلكه در مورد اعمال، بايد قائل به تفصيل شد به اين معنى كه برخى از عمال نيك اگر بطور شايسته و مقبول انجام گيرد آثار اعمال بد گذشته را از بين مىبرد مانند توبه كه اگر به صورت مطلوب انجام گيرد گناهان شخص، آمرزيده خواهد شد1.
و عيناً مانند پرتو نورى است كه دقيقاً بر همان نقطه تاريك بتابد و آن را روشن نمايد. اما هر عمل نيكى اثر هر گناهى را از بين نمىبرد و از اينرو ممكن است شخص مؤمن، مدتى گرفتار كيفر گناهش باشد و سرانجام به بهشت جاودانى درآيد. گويى روح انسان، داراى ابعاد گوناگونى است و هر دسته از اعمال نيك و بد با يك رويه آن، مربوط مىشود مثلاً عمل نيكى كه مربوط به رويه «الف» است اثر گناهى كه ارتباط با رويه «ب» دارد را از بين نمىبرد مگر اينكه عمل صالح آنقدر نورانى باشد كه به جوانب ديگر روح هم سرايت كند يا گناه آنقدر آلوده كننده باشد كه ساير ابعاد را هم آلوده سازد. از جمله، در روايات شريفه، وارد شده است كه نماز مقبول، گناهان را شستشو مىدهد و موجب آمرزش آنها مىشود. و در قرآن كريم كه مىفرمايد:
و نماز را در دو طرف روز و ساعاتى از شب بپاى دار كه كارهاى نيك، بديها را مىبرد.
و بعضى از گناهان مانند عقوق والدين و شرب خمر، تا مدتى مانع قبولى عبادت مىشود يا منّتگذارى بعد از كمك رسانى، ثواب آن را نابود مىسازد. چنانكه در قرآن كريم مىفرمايد: