از ويژگيهاى روانى انسان، ميل فطرى و غريزى به شناختن حقايق و اطلاع از واقعيتهاست كه از آغاز كودكى در هر انسانى ظاهر مىشود و تا پايان عمر، ادامه دارد. همين فطرت حقيقت جويى كه گاهى بنام «حس كنجكاوى» ناميده مىشود مىتواند انسان را وادار كند تا درباره مسائلى كه در چارچوبه دين، مطرح مىشود بينديشد و درصدد شناختن دين حق برآيد، مانند اين مسائل:
آيا موجود نامحسوس و غيرمادى (غيب) وجود دارد؟ در صورت وجود، آيا رابطهاى بين جهان غيب و جهان مادى و محسوس هست؟ در صورت وجود رابطه، آيا موجود نامحسوسى هست كه آفريننده جهان مادى باشد؟
آيا وجود انسان، منحصر به همين بدن مادى، و حيات او محدود به همين زندگى دنيوى است، يا زندگى ديگرى هم دارد؟ در صورت وجود زندگى ديگر، آيا رابطهاى بين زندگى دنيا و زندگى آخرت، وجود دارد؟ در صورت وجود رابطه، چه نوع از پديده هاى دنيوى در امور اخروى مؤثر است؟ و چه راهى براى شناختن برنامه صحيح زندگى وجود دارد، برنامهاى كه سعادت انسان را در دو جهان، تضمين نمايد؟ و سرانجام، آن برنامه كدام است؟
پس غريزه حقيقت جويى، نخستين عاملى است كه انسان را براى بررسى همه مسائل، و از جمله مسائل دينى و شناختن دين حق بر مىانگيزاند.
عامل ديگرى كه رغبت انسان را به شناختن حقايق، تقويت مىكند اينست كه رسيدن به