ثانياً مقتضاى برهان مزبور اين است كه بايد راهى و راى حس و عقل باشد كه بتوان از آن براى هدايت مردم، استفاده كرد. اما فعليّت يافتن هدايت افراد، مشروط به دو شرط است: يكى آنكه خودشان بخواهند از اين نعمت الهى، بهرهمند شوند؛ دوم آنكه ديگران موانعى براى هدايت آنان فراهم نكنند. و محروم ماندن بسيارى از مردم از هدايت انبياء، در اثر سوء اختيار خودشان بوده است، چنانكه محروميت بسيارى ديگر، در اثر موانعى بوده كه ديگران در راه گسترش دعوت انبياء بوجود آورده بودند. و مىدانيم كه پيامبران الهى همواره براى برداشتن اين موانع مىكوشيدهاند و با دشمنان خدا و به ويژه زورمندان و مستكبران به ستيز برمى خاستهاند و بسيارى از ايشان در راه ابلاغ رسالت الهى و هدايت مردم، جان خود را فدا كردهاند و در مواردى كه پيروان و يارانى يافتهاند به جنگ و نبرد نظامى با جباران و ستمگران كه مهمترين عامل ايجاد موانع براى گسترش دين خدا بودهاند پرداخته اند.
نكته قابل توجه اين است كه ويژگى اختيارى بودن حركت تكاملى انسان، ايجاب مىكند كه همه اين جريانات بصورتى انجام يابد كه زمينه حسن يا سوء انتخاب براى طرفين حق و باطل، فراهم باشد مگر اينكه تسلط زورمندان و اهل باطل بجايى برسد كه راه هدايت ديگران را بكلّى مسدود كنند و نور حق و هدايت را در جامعه، خاموش سازند كه در اين صورت، خداى متعال از راههاى غيبى و غيرعادى، طرفداران حق را يارى خواهد فرمود.
حاصل آنكه: اگر چنين موانعى بر سر راه انبياء نمىبود دعوت ايشان بگوش همه جهانيان مىرسيد و همگى از نعمت هدايت الهى بوسيله وحى و نبوت، بهرهمند مىشدند. پس گناه محروميت بسيارى از مردم از هدايت انبياء، بگردن كسانى است كه جلو گسترش دعوت ايشان را گرفته اند.
2- اگر انبياء براى تتميم شرايط كامل انسانها مبعوث شدهاند چرا با وجود ايشان اين همه فساد و انحطاط، پديد آمده و اكثريت مردم در اكثر زمانها مبتلى به كفر و عصيان شدهاند و حتى پيروان اديان آسمانى نيز به دشمنى و ستيز با يكديگر برخاستهاند و جنگهاى خونين و خانمان براندازى برپا ساخته اند؟ آيا حكمت الهى، اقتضاء نداشت كه خداى متعال اسباب ديگرى نيز فراهم كند كه جلو اين فسادها گرفته شود و دست كم، پيروان انبياء به نبرد با