ديگر سخن: يكى از نتايج تباه كننده اين كژانديشى، جبرگرايى و سلب مسئوليت از انسان است كه به معناى نفى مهمترين ويژگى انسان، و پوچى و بيهودگى هر نظام تربيتى و اخلاقى و حقوقى و از جمله نظام تشريعى اسلام است. زيرا در صورتى كه انسان، اختيارى در انجام كارهايش نداشته باشد ديگر جايى براى وظيفه و تكليف و امر و نهى و پاداش و كيفر، باقى نخواهد ماند. بلكه مستلزم پوچى و بى هدف بودن نظام تكوين نيز مىباشد زيرا چنانكه از آيات كريمه1 و روايات شريفه و براهين عقلى بدست مىآيد هدف از آفرينش جهان طبيعت، فراهم شدن زمينه آفرينش انسان است تا با فعاليت اختيارى و عبادت و بندگى خداى متعال، به والاترين كمالات امكانى و مقام قرب الهى نائل گردد و شايسته دريافت رحمتهاى ويژه پروردگار شود، و در صورتى كه انسان، اختيار و مسئوليتى نداشته باشد شايسته دريافت پاداش و نعمتهاى جاودانى و رضوان الهى نخواهد شد و هدف آفرينش، نقض خواهد گرديد و دستگاه آفرينش به صورت يك صحنه وسيع خيمه شب بازى در خواهد آمد كه انسانها عروسكهاى آن را تشكيل مىدهند و بى اختيار، حركاتى در آنان پديد مىآيد و سپس بعضى مورد نكوهش و كيفر، و برخى مورد ستايش و پاداش، قرار مىگيرند.
مهمترين عاملى كه موجب رواج و گسترش اين گرايش خطرناك شد اغراض سياسى حكومتهاى ستمگرى بود كه مىتوانستند بوسيله اين افكار، رفتارها و كردارهاى ناشايست خودشان را توجيه كنند و توده هاى ناآگاه را به پذيرفتن سلطه و سيادتشان وادار نمايند و ايشان را از مقاومت و حركت و قيام باز دارند. و به راستى بايد جبرگرائى را مهمترين عامل تخديركننده ملتها به حساب آورد.
از سوى ديگر، كسانى كه كمابيش به نقاط ضعف اين گرايش، پى برده بودند ولى نه خودشان توانِ جمع بين توحيد كامل و بين نفى جبر را داشتند و نه از تعاليم اهل بيت عصمت و طهارت (سلام الله عليهم اجمعين) بهره مىگرفتند معتقد به تفويض شدند و افعال اختيارى انسان را از دايره فاعليّت الهى، خارج دانستند و به نوع ديگرى از انحراف و كژانديشى مبتلى شدند و از معارف بلند اسلامى و نتايج والاى آن، محروم گرديدند.