به نقطه خاصى رسيد موجب پيدايش تغيير كيفى و نوعى مىشود چنانكه بالا رفتن درجه حرارت آب به حدّ معيّنى كه برسد آب تبديل به بخار مىشود و هر فلزى نقطه ذوب خاصى دارد و هنگامى كه در درجه حرارتش به آن نقطه برسد تبديل به مايع مىگردد. در جامعه هم هنگامى كه اختلافات، شدت يابد و به حد معيّنى برسد انقلاب، رخ مىدهد.
نقد
اولا در هيچ موردى كميّت، تبديل به كيفيت نمىشود و حداكثر اينست كه پيدايش پديده خاصى مشروط به وجود كميّت معيّنى باشد مثلاً درجه حرارت آب، تبديل به بخار نمىشود بلكه تبديل شدن آب به بخار، مشروط به وجود مقدار معيّنى از حرارت است.
ثانياً ضرورتى ندارد كه اين كميّت لازم، در اثر افزايش تدريجى كميّتهاى سابق، حاصل شود بلكه ممكن است در اثر كاهش كميّت پيشين، تحقق يابد چنانكه تبديل شدن بخار به آب، مشروط به كاهش حرارت است.
ثالثاً تغييرات كيفى هميشه به صورت دفعى و ناگهانى نيست بلكه در بسيارى از موارد به صورت تدريجى حاصل مىشود چنانكه ذوب شدن موم و شيشه، تدريجى است.
بنابراين، آنچه را مىتوان پذيرفت لزوم كميّت خاصى براى تحقق برخى از پديده هاى طبيعى است، نه تبديل كميّت به كيفيت، و نه لزوم افزايش تدريجى كميّت، و نه كليّت چنين شرطى براى همه تغييرات كيفى و نوعى. پس قانون جهان شمولى به نام جهش ياگذار از تغييرات كمّى به تغييرات كيفى، وجود ندارد.
اصل نفى نفى
منظور از اصل نفى نفى كه گاهى به نام قانون تكامل ضدّين يا تكاپوى طبيعت نيز ناميده مىشود اينست كه در جريان تحولات فراگير ديالكتيكى همواره «تز» بوسيله «آنتى تز» نفى مىشود و «آنتى تز» نيز به نوبه خود بوسيله «سنتز» نفى مىگردد. چنانكه گياه، دانه را نفى مىكند و خود آن با دانه هاى جديد، نفى مىشود. و نطفه، تخم مرغ را نفى مىكند و خود بوسيله جوجه، نفى مىگردد. اما هر پديده نوى كاملتر از پديده كهنه است. و به ديگر سخن