عاملهاى آنها نسبت داد ولى هيچ پديدهاى احتياج به فاعل الهى و هستى بخش ندارد.
اصل پنجمى را نيز مىتوان بر اصول ياد شده افزود كه مربوط به شناختشناسى است و از يك نظر، تقدّم بر ساير اصول دارد و آن اينست: تنهاشناختى اعتبار دارد كه برخاسته از تجربه حسّى باشد، و چون تجارب حسّى، تنها وجود مادّه و ماديّات را اثبات مىكند و وجود هيچ چيز ديگرى قابل قبول نخواهد بود.
اما نادرستى اين اصل، در درس سابق آشكار شد1 و ديگر احتياج به نقد مجرد ندارد، از اينروى به بررسى ساير اصول مىپردازيم:
بررسى اصل اول
اين اصل كه اساسى ترين اصل در جهان بينى مادّى به شمار مىرود چيزى جز ادّعادى گزاف و بى دليل نيست و هيچچونه برهانى بر نفى ماوراء طبيعت نمىتوان اقامه كرد مخصوصاً براساس معرفتشناسى ماترياليستى كه بر اصالت حسّ و تجربه، استوار است. زيرا روشن است كه هيچ تجربه حسّى نمىتوان در ماوراء قلمرو خودش كه مادّه و ماديّات مىباشد سخنى بگويد و چيزى را اثبات يا نفى كند، و حداكثر چيزى كه براساس منطقِ حسّ گرايى مىتوان اظهار داشت اينست كه بر طبق آن نمىتوان وجود ماوراءطبيعت را اثبات كرد، پس دست كم بايد احتمال وجود آن را بپذيرند. و قبلا اشاره كرديم كه انسان، بسيارى از امور غيرمادّى را كه داراى ويژگيهاى مادّه و خواص مادّه نيستند و از جمله خود روح را با علم حضورى، درك مىكند، و نيز براهين عقلى زيادى بر وجود امور مجرد، اقامه شده كه در كتب فلسفى، مضبوط است2. و از بهترين شواهد بر وجود روح مجرد، رؤياهاى صادقانه و بسيارى از كارهاى مرتاضان و نيز معجزات و كرامات انبياء و اولياء خدا (عليهم الصلوة و السلام) است3. به هر حال، براهينى كه بر وجود خداى متعال و جسمانى نبودن او اقامه شده4 براى ابطال اين اصل، كفايت مىكند.
[1] براى اطلاع بيشتر رجوع كنيد به: ايدئولوژى تطبيقى، درس هشتم تا شانزدهم، و آموزش فلسفه، درس سيزدهم تا هيجدهم. [2] براى نمونه، رجوع كنيد به: آموزش فلسفه، جلد دوم، درس چهل و چهارم و چهل و نهم. [3] ر. ك: نقدى فشرده بر اصول ماركسيسم، درس دوم. [4] ر. ك: درس هفتم و هشتم از همين كتاب، درس شصت و دوم و شصت سوم از آموزش فلسفه.